خدمت شما عرض کردهام یا نه، در این سفری که در مشهد بودیم، هفتههای قبل در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام بندهی خدایی آمد و بر شرمندگیِ ما اضافه کرد و به من گفت: فلانی! هشت سال قبل پای منبرِ شما بودم و از شما شنیدم که اگر کسی هر روز بعد از نماز صبح صد و ده مرتبه «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً» را در چهل روز بخواند توفیقِ تشرّف پیدا میکند، و من یک چلّه توفیق داشتم و درِ تشرّف به روی من باز نشد، چلّهی دوم را شروع کردم و مجدداً به آرزوی خود نرسیدم، چلّهی سوم باز هم دیدم که پشتِ در هستم، چلّهی چهارم دیدم که درماندهام، اما تکرار کردم تا اینکه در هشتمین چلّه حضرت را دیدم. آن شخص آمده بود و به من میگفت: چون این نسخه را مؤثر دیدم میخواهم به شما بگویم که وقتی اینطور نسخهها را از بزرگان به ما ابلاغ میکنید آن را کمی کاملتر کنید، بگویید انسان از ابتدا به نیّتِ دریافتِ فیوضاتِ حضرت… دیدنِ سیما کافی نیست، لازم هست اما کافی نیست. مریض باید از طبیب نسخه بگیرد، ما مریضِ حضرت هستیم. میگفت: دیدم اما حسرتِ گفتارِ حضرت در دلِ من ماند، و من فکر نمیکردم که انسان توفیقِ دیدارِ مولا را پیدا کند ولی این آرزو به دلِ او بماند که مولا تفقّدی، درمانی، دارویی، سِرّی، رمزی به تشنهی خود ارائه کند.
نه اینکه این چلّه خاصیّت ندارد، بلکه ما ظرفیت نداریم، این چلّهها مدام توسعهی ظرفیت ایجاد میکند و علّتِ اینکه امام علیه السلام عنوان بصری را در مرحلهی اول مستقیماً نپذیرفتند این بود که اگر میپذیرفتند هم قابلیّتِ او کافی نبود، ولی حضرت او را رد کردند که عطشِ او بیشتر بشود و ظرفیتِ او توسعه پیدا کند، آنگاه امام علیه السلام به مقدارِ ظرفیت به ایشان نور دادند و در باطنِ او اشراق کردند.
بنابراین اگر یک زمانی انسان یک کارهایی میکند و نتیجه نمیگیرد ناامید نشود، این دلیل بر بینتیجه بودن نیست، خودِ این نتیجه است، ولی باید بدانیم که میوه نرسیده است، و تا زمانی که میوه نارس است آن را نمیچینند. انسان تا پخته نشود…. خام بودم، پخته شدم، سوختم… انسان که یکمرتبه ذوب نمیشود، آرام آرام، تا کال است اصلاً به درد نمیخورد، باید پخته بشود تا چیده بشود تا به کامِ کسی شیرین بیاید تا هضمِ او بشود و به وجودِ او بنشیند و این فاصله از بین برود، این من و تو از بین برود، من او بشوم کما اینکه او من است؛ این هم یک نکتهای است که باید همیشه به آن توجّه داشته باشیم.
در مسائلِ علمیِ ما هم همینطور است، اگر ادبیاتِ کسی کامل نباشد نمیتواند دقائقِ قرآن کریم و روایاتِ اهل بیت علیهم السلام را بفهمد، نه اینکه آن نور نقص دارد، بلکه دستگاهِ گیرندهی ما ناقص است، باید ما مراتب را با کیفیتِ خوب طی کنیم تا به مرحلهی قابلیّتِ کامل برسیم، آنگاه نورِ وجود، نورِ حیات، نورِ اسماء و صفاتِ الهی در وجودِ ما متمکّن میشود، استقرارِ او ظرفیتِ کامل میخواهد، و ما در ابتدا این ظرفیت را نداریم و خام هستیم، باید پخته بشویم تا برسیم.
البته اسراری در عالَم هست که ما نمیدانیم، خدای متعال استثناءً طبق قوانینی که بر ما مجهول است برای بعضیها یک کارهایی کرده است، خدای متعال برای بعضیها برخلافِ متعارف یک نگاهی کرده است که دیگران از آن نگاهها محروم هستند.
مرحوم آقا نجفی اصفهانی از نظرِ استعدادی و از نظرِ جدّیتِ در درس مشکل داشتهاند و سالها در نجفِ اشرف درجا زده است، پدرِ ایشان نامه نوشتهاند که به اینجا بیا و من برای تو یک مغازه میگیرم و تو کاسبی کن، آنجا چه میکنی که عمرِ خود را میگذرانی؟ به حرمِ مطهّرِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام پناه میبرد و عرضه میدارد ما سالها میهمانِ شما و پدرِ شما بودهایم، بعد از سالها ضیافت اگر با دستِ خالی برگردیم در شأنِ شما نیست، و وجود مبارک حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام با یک تصرّفِ ولایی کتبِ اربعه را در وجودِ او مستقر مینمایند، بعد هم یک حضورِ وسیعی پیدا میکنند، هرچه از ایشان میپرسیدند گویا کتاب در مقابلِ ایشان بود و از روی کتاب میخواندند.
از این روزنهها هم باز کردهاند تا ما بدانیم که عالَم اسرارآمیز است اما باید دست از گداییِ خود برنداریم، هم در گدایی اصرار داشته باشیم و خسته نباشیم و هم اینکه علامتِ عطش «حرکت» است، کارِ خودمان را باید جدّی انجام بدهیم، اگر یک مرتبه گفتند برو… انسانهای مسئولیتگریز به دنبالِ بهانه هستند که رها کنند، زود خسته میشوند، بلد نیستند ناز بکشند، گاهی معشوق برای شما ناز میکند، نه اینکه شما را دوست ندارد، هرچه ناز بیشتر باشد معلوم میشود که شما را بیشتر دوست دارد.
پاسخ دهید