حال چه میشود که نمیشود انسان وصل بشود؟ در این دعای شریف ابوحمزه ثمالی من چند فراز را به خدمتِ شما میخوانم تا شما لذّت ببرید: «سَیِّدِى لَعَلَّکَ عَنْ بابِکَ طَرَدْتَنِى»[۱]، به خدای متعال عرضه میدارد: نکند من مطرود هستم و خودم نمیدانم، «وَعَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِى»، من را لایقِ بندگی ندیدی، نکند دیدی من نمیتوانم خادمِ بارگاهِ تو باشم، «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِى»، این سوّمین نکته، نکند دیدهای من حقوقالله را خفیف میشمارم. وقتِ نماز باشد و اذان گفته بشود و نامِ طلبه «طلبه» باشد و بر سرِ سفرهی مولای خود امام زمان ارواحنا فداه باشد و در حجرهی خود بماند و با تلفنِ همراهِ خود مشغول بشود و یا با دوستِ خود حرف بزند و نیاید نماز بخواند؟ آیا این استخفاف نیست؟ آیا این بیاعتنایی به خدای متعال نیست؟ «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِى»، شاید دیدی که من… خدا نکند! خدایا! غفلتِ از بابِ استخفاف نیست، خدایا! تو برای من احترام داری…. «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِى»، یا دیدهای من به تو پشت کردهام و تو هم با من قهر کردهای… «أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِى فِى مَقامِ الْکاذِبِینَ فَرَفَضْتَنِى»، از بس به تو دروغ گفتهام و مدام توبه کردم و توبه شکستم و مدام وعده کردم و به وعدههای خود عمل نکردم، «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى غَیْرَ شاکِرٍ لِنَعْمائِکَ فَحَرَمْتَنِى»، همه طور به من رسیدهای، همه چیز به من دادهای، این سلامتی، این اعضاء سالم، این استعداد، این فهم، این امکانات، این رهبریِ صالح، این الگوی مناسب، این همه خونِ شهدا، سفرهی رنگینِ خونِ شهدا، خدایا! چه چیزی برای من کم گذاشته بودی که من همیشه نِق زدم و کفرانِ نعمت کردم؟ «فَحَرَمْتَنِى»، حال مرا محروم کردهای و فرمودهای که بروم و اجازهی ملاقات و انس به من ندادهای؟ «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِى مِنْ مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَنِى»، چه بسا دیدهای که من خیلی طالبِ مجالسِ علما نیستم، اهلِ خشیّت، اهل الله… «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»[۲]، منظور از «العُلَماء» در این آیه «معممین» نیستند، منظور «خداترسها» هستند… «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِى مِنْ مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَنِى»، «خذلان» در برابرِ «نصرت» است، خدای متعال بعضیها را کمک میکند، در مقابل هم نصرتِ خود را از بعضیها برمیدارد، میگوید که من کاری به کارِ تو ندارم، من تو را یاری نمیکنم، برو. «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى فِى الْغافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِى»… این حرفها را جدّی بگیرید، هم خودمان اهلِ غفلت نباشیم، هم اینکه اگر در میانِ اهلِ غفلت باشیم نتیجهی آن این میشود که حضرت سجّاد میفرمایند، «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى فِى الْغافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِى»، این «یأس از رحمتِ خدای متعال» از «قتلِ انبیاء علیهم السلام» بالاتر است، بعضیها در زندگی مأیوس هستند، چراغِ امید در وجودِ آنها خاموش شده است. «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى آلِفَ مَجالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِى وَبَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِى»، کسانی که عمرِ خود را به بطالت میگذرانند، دیدی که من هم با اینها هممجلس میشوم، مؤانستِ من با اینهایی است که تضییعِ عمر میکنند و عمرِ خود را هدر میدهند، تو هم گفتی که تو با همینها خوب هستی و به دردِ من نمیخوری، به دردِ امام زمان ارواحنا فداه نمیخوری، به اینها دل بده و از همینها هم دل بگیر، همهی شما با یکدیگر بروید. «أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعائِى فَباعَدْتَنِى»، خدایا! مثلِ اینکه از صدای من هم بیزار هستی و دوست نداری صدای مرا بشنوی. خدایا! تو که همیشه با فضلِ خودت رفتار میکردی، تو که همیشه با عفوِ خودت برخورد میکردی… «أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِى وَجَرِیرَتِى کافَیْتَنِى»، نکند که این مرتبه چوبِ خودت را بلند کردهای و میخواهی گناهان و جرمِ مرا مجازات کنی، «أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّهِ حَیائِى مِنْکَ جازَیْتَنِى» نکند از بس بیحیائیهای من زیاد شد، حال دیگر بنا داری که سزای این بیحیایی را به من بدهی. به خودِ خدای متعال پناه میبریم، «اَللّهم عاِملنا بِفَضلِک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلِکَ یا کَریم»…
[۱] قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی (سَیِّدِى لَعَلَّکَ عَنْ بابِکَ طَرَدْتَنِى ، وَعَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِى ، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِى ، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِى ، أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِى فِى مَقامِ الْکاذِبِینَ فَرَفَضْتَنِى ، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى غَیْرَ شاکِرٍ لِنَعْمائِکَ فَحَرَمْتَنِى ، أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِى مِنْ مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَنِى ، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى فِى الْغافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِى ، أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِى آلِفَ مَجالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِى وَبَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِى ، أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعائِى فَباعَدْتَنِى ، أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِى وَجَرِیرَتِى کافَیْتَنِى أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّهِ حَیائِى مِنْکَ جازَیْتَنِى)
[۲] سوره مبارکه فاطر، آیه ۲۸ (وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَٰلِکَ ۗ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ)
پاسخ دهید