شاید این سؤال برای شما هم پیش آمده باشد که بگویید: مگر عاشورا از ماه های حرام نیست؟ مگر جنگیدن در در این ماه ها حرام نیست؟ مگر نمی گوییم که امام حسین علیهالسلام، از شهادت خویش در کربلا علم داشته؟ پس چرا با وجود این علم، باز هم راه خود را به سمت کربلا پیش کشید تا جنگی درنهد و فاجعه ای بدین شکل صورت پذیرد؟ این سؤال، از جمله سؤالات کلیدی ماجرای کربلاست که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده. در این وجیزه سعی شده است تا جواب درخوری به این سؤال داده شود.
یکی از قوانین ثابت از زمان حضرت ابراهیم علیهالسلام و عصر جاهلیت، حرمت جنگ در ماه های حرام است. اسلام نیز این قانون را تأیید کردند و در این ماه ها جنگ را ممنوع کرد؛ چنانچه قرآن کریم نیز بدین موضوع اشاره می کند و چهار ماه را از این دوازده ماه حرام می شمرد[۱].
محدوده آتش بس در ماه های حرام
آتش بس و جنگ نکردن در ماه های حرام، در صورتی است که جنگ از ناحیه دشمن به مسلمانان تحمیل نشود، اما در صورت نقض آتش بس از سوی مشرکان، مسلمانان موظفند به پا خیزند و دست روی دست نگذارند؛ هم چنان که آیه یاد شده و آیه ۱۹۴ سوره بقره، به صراحت این حکم را بیان می کنند. و در شأن نزول آیه اخیری آمده است: مشرکان می دانستند و از پیامبر نیز شنیده بودند که جنگ در ماه های حرام جایز نیست و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به این حکم احترام می گذارد. به همین جهت می خواستند مسلمانان را در این ماه ها غافل گیر سازند آیه شریفه نازل شد و پرده از روی نقشه آنان برداشت و تأکید کرد: پاسخ مبارزه در ماه های حرام در همان ماه ها داده خواهد شد[۲].
حضرت امام حسین علیهالسلام و آگاهی از سرانجام خویش
از مجموع روایات و آیات استفاده می شود که علم غیب در انحصار خداوند است و انبیاء و امامان معصوم علیهمالسلام با کمک وحی و الهام به مراحلی از دانش غیبی می رسند، از جمله دانش های غیبی امامان، آگاهی از سرانجام خویش است؛ چنانچه در روایتی حمران بن اعین شیبانی وقتی از امام باقر علیهالسلام علت غلبه طواغیت بر اهل بیت را می پرسد، حضرت علیهالسلام در پاسخ به وی بیان می کنند که مصیبت هایی که اهل بیت علیهم السلام، آن را کشیدند، پس از آن بود که خداوند آنها را در مرحله قضا قرار داد و آنها نیز اختیاراً آن مصیبت ها را پذیرفتند. در ادامه حضرت فرمودند: «بنابرین آن مصیبت هایی که علی علیهالسلام و حسنین علیهم السلام و … متحمل شدند، با سابقه علم و دستوری بود که از ناحیه رسول خدا صلیعلیهوآله بدانها رسیده بود، پس سکوت آنان از روی علم و دستور بود»[۳].
اما نکته مهم این است که این علم و آگاهی امام، کوچک ترین تأثیری در اراده و اختیار او در اقدام به عمل یا ترک عمل ندارد؛ به دلیل آن که خداوند به ظرفیت وجودی آنان واقف است، و بنا به همین سعه وجودی، چیزهایی را که متعلق به علم پروردگار است، به آنان افاضه فرموده و دانایی و احاطه علمی می دهد؛ «اَللّهُ اَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ»[۴].
آنان در مواردی، مجاز به استفاده از علوم غیبیه خود نیستند و باید به طرق عادی انجام وظیفه نموده و مسئوولیت های خود را به انجام رسانند. به دیگر سخن، علوم غیبی تنها جنبه خبری دارند نه دستوری! لذا جایی برای طرح شبهات یاد شده نمی ماند. علامه طباطبایی در این باره می فرمایند: «نباید بین علم عادی و غیبی خلط کرد. علم های غیبی، کم ترین اثری در مجرای حوادث خارجی ندارند. نسبت فعل به علتش نسبت ضرورت و وجوب است؛ ولی نسبتش به اراده ما جواز و امکان است؛ بنابراین، هر فعلی اگر چه نسبت به ما اختیاری است اما نسبت به علت تامه اش، ضروری و واجب است. بنابراین حوادثی که فعل را به وجود می آورند، مانند زنجیری به هم متصلند و علم غیبی فردی به جریان حوادث تأثیری در وجوب با امکان آن حادثه ندارد؛ مثلا ترور حضرت علی علیهالسلام حادثه ای شدنی بود، چه حضرت به آن علم می داشت و چه نمی داشت و این علم برای حضرت تکلیفی ایجاد نمی کرد. خلاصه علم به غیب، علم به شدنی هاست نه علم عادی که تکلیف آور باشد»[۵].
مؤید این کلام، نقل ها و روایات متعددی است که امامان علیهم السلام با وجود دانش غیبی به علم عادی عمل کرده اند؛ چنان که روایتی از علی علیهالسلام در همین زمینه، در جریان پذیرش حکمیت و اعزام ابوموسی اشعری، وارد شده است که امام به هنگام اعزام ابوموسی با او و دبیر خود، عبیداللّه بن ابی رافع، چنین می فرماید: «براساس کتاب خدا داوری کن و از آن گام فراتر منه»؛ اما وقتی ابوموسی برگشت، امام فرمود: «می بینم که او در این جریان فریب خورده» سپس عبیداللّه پرسید: «اگر چنین است؛ چرا او را اعزام کردید»؟ امام فرمود: «اگر خدای با علم خود با بندگانش رفتار می کرد، دیگر برای آنان پیامبری اعزام نمی کرد و به وسیله آنان با ایشان احتجاج نمی نمود»[۶]. روایت مذکور بیان گر آن است که علم امامان همه جا قابل اعمال و نفوذ نیست.
کوچ به کربلا، به خاطر جلوگیری از خون ریزی در حرم امن خدا
حضرت امام حسین علیهالسلام، پس از بیعت نکردن با والی یزید در مدینه، از بیم جان خویش، به حرم امن خداوند (مکه) پناه بردند. در آن جا نیز، چنان که در کتاب های تاریخی آمده است، عمرو بن سعیدبن العاص با گروهی به بهانه حج به مکه آمدند. این گروه از جانب یزید مأمور بودند که آن حضرت را گرفته به نزد او ببرند، یا آن که آن حضرت را به قتل رسانند. چون حضرت از این دسیسه آگاه شدند، از بیم آن که در خانه خدا و در زمان حج قتلی رخ ندهد و قداست حرم شکسته نشود، عازم عراق شدند[۷]. در کربلا نیز ابتدا لشکریان عمرسعد در روز نهم محرم، حمله را شروع کردند؛ اما پس از مذاکره هایی، جنگ و نبرد به روز دهم موکول شد. در روز عاشورا، ابتدا لشکریان عمر سعد قصد شروع جنگ را داشتند و حضرت امام حسین علیهالسلام با خطبه های خویش، قصد آن داشتند که مانع از جنگ و خون ریزی شوند؛ اما پس از حمله آنان و شروع جنگ به وسیله عمر سعد، امام حسین علیهالسلام به یارانش اجازه نبرد دادند و هم چنان که گفته شد، دفاع از خود بنابر آیات قرآن کریم، در ماه های حرام منعی ندارد.
.[۱] «اِنَّ عِدَّهَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا فی کِتـبِ اللّهِ یَومَ خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ مِنها اَربَعَهٌ حُرُمٌ» ؛ (در حقیقت، شماره ماه ها نزد خدا، از روزی که آسمان ها و زمین را آفریده، در کتاب [علم] خدا، دوازده ماه است؛ از این [دوازده ماه] چهار ماه، [ماه] حرام است). ر.ک: سوره مبارکه توبه، ۳۶
[۲] تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج ۲، ص ۱۹، دارالکتب الاسلامیه
[۳] . « فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ رَأَیْتَ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ قِیَامِ- عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِیَامِهِمْ بِدِینِ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ مَا أُصِیبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِیتِ إِیَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ کَانَ قَدَّرَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَى سَبِیلِ الِاخْتِیَارِ[۳] ثُمَّ أَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمٍ[۳] إِلَیْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَامَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا» ؛ (حمران عرضکرد قربانت گردم، پس بفرمائید: موضوع قیام على بن ابى طالب و امام حسن و امام حسین علیهم السلام چگونه شد که ایشان براى یارى دین خداى عز ذکره خروج و قیام کردند و چه بلاها از طغیانگران سرکش دیدند و بالاخره هم بر ایشان غلبه کردند و امامان کشته و مغلوب شدند. امام باقر علیه السلام فرمود: اى حمران خداى تبارک و تعالى آن مصیبات را براى ایشان مقدر فرموده و از مرحله قضا و امضا و حتم گذرانیده و در اختیار خود آنها گذاشته بود و پس از آنکه خود آنها آن مصیبات را اختیار کردند، خدا هم آن را بمرحله اجرا گذاشت، پس على و حسن و حسین علیهم السلام با خبرى که قبلا از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله شنیده بودند و میدانستند، قیام کردند و هر کس از ما هم که سکوت کند، سکوتش از روى علم و بصیرت است) الکافی، کلینی، ج ۱، ص ۲۶۱، دارالکتب الاسلامیه
[۵] المیزان، ج ۱۸، ص ۱۹۲، جامعه مدرسین
[۶] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۱، ص ۳۱۰، مؤسسه الوفاء
[۷] منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج ۱، ص ۵۹۹، انتشارات هجرت
پاسخ دهید