پرسش ۴٫ اگر رهبری سیاسی و تشکیل حکومت بخشی از وظایف نبوّت است؛ چرا برخی پیامبران الهی برای حکومت تلاشی نداشتهاند؟
چند احتمال در اینجا مطرح است:
یکم. تشکیل حکومت ممکن است در شرایطی خاص، برای پیامبری مقدور نباشد، مانند رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در چند سال اوّل رسالت خود، از تشکیل حکومت معذور بود و یا حضرت عیسی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که تحت فشار شدید دستگاه حاکم قرار داشت.[۱]
دوم. گاه در عصر پیامبری بزرگ –که مسئولیت زمامداری جامعه بر عهدهی او است- برخی دیگر از انبیای الهی، زیر مجموعهی رسالت او بوده و تنها سمت تبلیغ احکام دین را داشتهاند، نه تنها حقّ تشکیل حکومت جدا و مستقل را؛ مانند حضرت لوط (علیه السّلام) که نبوّت او زیر مجموعهی نبوّت حضرت ابراهیم خلیل (علیه السّلام) بود.
قرآن میفرماید: «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ»[۲]؛ «پس لوط به او ایمان آورد…».
رسالت چنین اشخاصی، شعاعی از نبوّت گستردهی همان پیامبر بزرگ است. قرآن مجید منصوب بودن حضرت ابراهیم (علیه السّلام) از سوی خدا، برای امامت و رهبری جامعه را چنین بیان کرده است: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۳]؛ «… {خداوند به او} فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم…».
بنابراین هیچ نبوّتی بدون حکومت نیست؛ خواه به شکل استقلال باشد و خواه به صورت وابسته؛ زیرا در نمونهی یاد شده، حضرت لوط (علیه السّلام) تحت حکومت ابراهیم (علیه السّلام) زندگی سیاسی و اجتماعی خود و دیگران را در محیط خویش اداره میکرد.
از این رو حضرت پیامبران در صحنهی سیاست و اجتماع و زمامداری آنان، به صورت موجبهی جزئیهی در قران کریم آمده است:
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ»[۴]؛ «چه بسیار پیامبرانی که مردانی الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند…». این آیه به خوبی نمایانگر اهتمام پیامبران به امور اجتماعی و سیاسی دوران خویش است.
سوم. چنانچه دربارهی برخی از پیامبران الهی، به صراحت مطلبی در باب حکومت و سیاست در قرآن کریم نیامده باشد؛ دلیل بر نبودن حکومت نیست؛ بلکه از قبیل «وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ»[۵]؛ «…و پیامبرانی {را برانگیختهایم} که {سرگذشت} ایشان را بر تو بازگو نکردهایم» است؛ یعنی، همانگونه که برخی از پیامبران الهی در تاریخ بشر بودهاند و نامی از آنان در قرآن نیامده است؛ بنابراین هم تشکیل حکومت از سوی پیامبران الهی، امری ضروری بوده –چنانکه اهداف رسالت در قرآن بر آن گواهی میدهد- و هم آنان با توجّه به فراهم بودن شرایط، امکانات و تواناییها، به آن اقدام کردهاند.
چهارم. سیرهی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تشکیل حکومت نیز گواهی خوبی است که چنین برداشتی از بعضی از آیات قرآن، حداقل در مورد اسلام به هیچ شکل صحیح نیست.[۶]
در هر صورت وجود آیات مختلف دیگر که برای پیامبر اسلام شئون الهی دیگری (مانند قضاوت، حکمرانی و…) را ثابت میکند و نیز وجود روایات متواتری از خود پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان معصوم (علیهم السّلام) در این خصوص و تأمّل در مفاد و آیات مورد استناد ناقدان، همگی دلیل بر بطلان استدلال طرفداران نظریهی «جدایی دین از سیاست» است.
[۱]– برای آگاهی بیشتر ر.ک: قدردان قراملکی، محمّد حسن، سکولاریسم در مسیحیّت و اسلام، ص ۳۹-۴۳٫
[۲]– عنکبوت (۲۹)، آیه ۲۶٫
[۳]– بقره (۲)، آیه ۱۲۴٫
[۴]– آل عمران (۳)، آیه ۱۴۶٫
[۵]– نساء (۴)، آیه ۱۶۴٫
[۶]– برای آگاهی بیشتر ر.ک: شاکرین، حمید رضا، پرسمان، سکولاریسم.
پاسخ دهید