در این مقاله درباره حدیثی از رسول خدا (ص) با مضمون «اللهم لا تجعل قبری وثناً یعبد» که بیشتر در منابع اهل سنت و وهابیون مطرح شده، تحقیق، و رجال آن و محتوایش ارزیابی میشود و مشخص میگردد که مفهوم آن چیست و آیا چنین روایتی از رسول اسلام صادر شده است یا نه و بر فرض صدور، چه معنای قابل قبولی دارد. مضمون این حدیث در برخی منابع شیعی هم طرح شده است. اعتقاد نگارنده بر جعلی بودن این حدیث است. ما این برداشت را رهیافت اساسی این نوشتار میدانیم و درباره آن تحلیلی ارائه میدهیم و اشاره کوتاهی به خاستگاه این حدیث و جعلی بودنش میکنیم.
مقدمه
این مقاله درباره حدیث «اللهم لا تجعل قبری وثناً یعبد» است که آن را به رسولالله ص اسناد دادهاند. این حدیث، دنبالهای دارد که به صورت ذیل نقل شده است: «اشتد غضب الله علی قوم اتخذوا قبور انبیاءهم مساجد».[۱] معنای ظاهر حدیث این است: «خداوندا، قبر من را به صورت بتی که پرستش شود، قرار مده. غضب الاهی بر قومی که قبرهای پیامبرانشان را مسجد قرار دادند، شدید است».
مراد از این حدیث چیست؟ آیا به راستی رسول خدا ص از خداوند درخواست کردند که قبر ایشان بت نشود؟ یا اینکه دعا و درخواست آن بزرگوار این بوده است که کسی به قبر شریفشان سجده نکند؟ یا اینکه رسول خدا ص از خداوند خواستند که کسی روی قبرشان مسجد و محل عبادت برپا نکند؟ یا اینکه کسی با آمدن به اطراف قبر شریف پیامبر ص به روح مطهر ایشان توسل پیدا نکند؟ و شاید منظور حدیث این است که قبر شریف پیامبر ص به کلی ترک شود و کسی به مزار آن حضرت کوچکترین بیاحترامی هم نکند. البته این فرض اخیر بسیار بعید است. به هر حال، باید مشخص شود که منظور حدیث مزبور، کدام معنا از معانی فوق یا غیر آنهاست. البته احتمالاتی که درباره معنای این حدیث مطرح است، یا حتی یکی از آنها، در خوشبینانهترین فرض است؛ یعنی اینکه اساساً چنین روایتی از آن حضرت صادر شده باشد، و الا سالبه به انتفای موضوع میشود. بنابراین، باید سند حدیث را بررسی کنیم.
چنانچه ثابت شود این حدیث، اساسی ندارد و جعلی است، باید درباره علت جعل آن تحقیق شود و مشخص شود که خاستگاه سیاسی این جعل چه بوده است.[۲] نکته مهم دیگر اینکه آیا ـ به فرض چنین درخواستی از ناحیه پیامبرص نسبت به مزار شریفشان از خداوند متعال و صدور این حدیث ـ دعای ایشان به اجابت رسیده است یا نه.
بررسی سند حدیث
حدیث «اللهم لا تجعل قبری وثناً یعبد اشتد غضب الله علی قوم اتخذوا قبور انبیائهم مساجد» را مالک بن انس، رهبر مالکیها، از زید بن اسلم از عطاء بن یسار از رسولالله ص نقل کرده است.[۳] واسطه بین عطاء بن یسار و رسول خداص حذف شده و برای همین این حدیث، روایت مرسل دانسته میشود. ابن عبدالبر درباره ضعف سند این حدیث میگوید: «لا خلاف عن مالک فی ارسال هذا الحدیث».[۴] ابن عبدالبر میگوید: «این حدیث غریب است».[۵] البته منظور، بخش اول حدیث است. در عین حال، تا جایی که نگارنده بررسی کرده، مضمون بخش اول را ابوسعید خدری،[۶] زید بن اسلم،[۷] و ابوهریره[۸] به صورت «اللهم لا تجعل قبری وثناً یصلی الیه»،[۹] «اللهم لا تجعل قبری وثنا یصلی له»،[۱۰] «اللهم لا تجعل قبری وثنا»،[۱۱] «لا تجعلن قبری وثناً»[۱۲] نقل کردهاند؛ و بخش دوم حدیث فوق (یعنی عبارت «اشتد غضب الله …») به طرق کثیری که صحیح هستند، روایت شده است. «بزار» در این باره میگوید: «فانه محفوظ من طرق کثیره صحاح».[۱۳]
یافتههای فوق خلاصهای از سخنان اهل سنت درباره حدیث این مقاله و نظایر آن است؛ و در مجموع و با توجه به فتاوای علمای اهل سنت ذیل این حدیث یا مضمون آن، میتوان گفت که این حدیث اگر هم ضعف سندی داشته باشد، از نظر علمای اهل سنت و طبق مبانی آنها جبران شده است نه به نظر علمای شیعه؛ چراکه تا جایی که نگارنده اطلاع دارد، روایت «اللهم لا تجعل قبری…» اصلاً در منابع شیعی نقل نشده است. اکنون درباره معنای این حدیث، به فرض صدور از ناحیه رسول خدا ص، سخن میگوییم.
بررسی مفهوم حدیث
حدیث «اللهم لا تجعل قبری وثنا یعبد اشتد غضب الله علی قوم اتخذوا قبور انبیائهم مساجد» را چند گونه معنا کردهاند، یا میتوان معنا کرد. در ذیل شماری از آنها را مطرح میکنیم. پیش از آن درباره واژه «قوم»، سخن میگوییم تا ببینیم منظور چه کسانی هستند. با توجه به روایتهایی که نظیر روایت فوق است، مشخص میشود که منظور از این «قوم» قوم یهود است یا قوم یهود و نصارا. چند روایت در این خصوص:
ـ لعن الله الیهود و النصاری اتخذوا قبور انبیائهم مساجد.[۱۴]
ـ لعن الله الیهود اتخذوا قبور انبیائم مساجد.[۱۵]
و اما برخی معانی و تفاسیر گفتهشده در خصوص حدیث مزبور:
۱ – طبق سخن ابن عبدالبر و دیگران در این روایت رسولالله ص از خداوند میخواهد قبر ایشان مانند اصنام نشود که مشرکان به آنها سجده و عبادتشان میکردند.[۱۶]
در اینجا یک پرسش مهم قابل طرح است و آن اینکه آیا واقعاً مردم یهود قبرهای پیامبرانشان را به صورت بتکده درآوردند؟ یعنی آیا آنها همان معاملهای را که با بتهای خود داشتند، با قبور پیامبرانشان کردند؟ آیا در هیچ یک از منابع و کتابهای موثق تاریخی این نکته تذکر داده شده که یهودیان به چنین کاری مبادرت کردند؟
به نظر میرسد نصارا و حتی مردم یهود، علیرغم کارشکنیهای فراوان و روحیه شرکآلودشان، چنین رویکردی نداشتهاند. برخی محققان، قاطعانه منکر چنین رویکردی از جانب یهودیان شدهاند و قبول ندارند که آنها قبور انبیای خود را مسجد و محل عبادت کرده و مثل بتها پرستش کرده باشند. علامه عسکری مینویسد:
ان بنی اسراییل بعد ان ساروا من مصر و عبروا البحر و جازو التیه و بلغوا فلسطین اصبح لهم بیت عباده و هو بیت المقدس. لم یکن لهم بیت عباده غیره. و فی عصر سلیمان اصبح لسلیمان بلاطاً یسمی هیکل سلیمان. فاین کانت قبور انبیائهم التی اتخذوها؟! و ان بیت المقدس و بلده تحت انظار المسلمین و العرب قبل عصر رسول الله ص. و ما بقی من قبور انبیائهم، قبر الخلیل و موسی’. لم نر و لم نسمع و لم یکتب احد ان الیهود اتخذوهما وثناً.[۱۷]
با توجه به این سخن مشخص میشود که بخش دوم حدیث «اللهم لا تجعل قبری …»، که درباره سیره مردم یهود در مواجهه با قبرهای پیامبرانشان است، نادرست است. زیرا اولاً، «پیامبرانی» در کار نبودهاند؛ آنها فقط از محل دفن دو تن از انبیای خود باخبر بودند. ثانیاً، آنها در خصوص قبرهای آن دو بزرگوار (یعنی ابراهیم و موسی) رویکرد مشرکانه نداشتند. آیا میتوان گفت رسول خدا ص اطلاعات غلط به مردم داده و مطلبی گفته است که اصلاً اتفاق نیفتاده؟! حاشا و کلا. برای همین باید بگوییم چنین سخنی از ناحیه رسولالله ص صادر نشده است. در واقع، متن حدیث، دلیل بر کذب این قسمت از حدیث است. بنابراین، قطعاً بخش دوم حدیث فوق را پیامبر ص نفرموده است.
پرسشی که مطرح است این است که آیا میتوان گفت به بخش دوم حدیث اعتنا نکنیم؛ یعنی به اصطلاح حدیث را تقطیع کنیم؟ اگر این کار را مبنائاً بپذیریم، باید ببینیم بخش اول آن میتواند معنای درستی داشته باشد. همچنان که در ابتدای این قسمت گفتیم، یک احتمال درباره معنای روایت آن است که بگوییم رسولالله ص از خداوند میخواهد قبر ایشان مانند بتها نشود که مشرکان به آنها سجده میکردند. اگر منظور پیامبرص از حدیث مزبور، همین معنا باشد، ظاهراً مستجاب شده؛ چراکه ظاهراً کسی از هنگام وفات آن حضرت تا کنون رویکرد مشرکانه به مرقد شریف ایشان نداشته است.
۲ – معنای دیگر حدیث فوق که از ابن عبدالبر و غیر از او نقل شده، این است: پیامبرص از خداوند میخواهد قبر ایشان مانند کعبه که مردم رو به سوی آن میکنند و نماز میخوانند، نشود.
چنانچه منظور رسول خدا ص از حدیت فوق همین معنا باشد، ظاهراً این دعا در خصوص قبر شریف ایشان مستجاب شده است؛ زیرا کسی رفتاری را که در قبال کعبه برای نماز و امثال آن میکند، در مواجهه با مرقد شریف آن حضرت انجام نمیدهد. البته همانطور که مجلسی تذکر داده، این به معنای ارزش بیشتر کعبه از بدن شریف رسولاللهص نیست.[۱۸]
۳ – یکی از معانی اتخاذ قبر به عنوان مسجد این است که مردم همان احترامی را که به مساجد میگذارند، به قبر پیامبرص و سایر پیامبران و صالحان بگذارند.[۱۹] کسانی چون سبزواری در این باره میگویند: «لا ریب فی جوازه بالنسبه إلى قبور الأنبیاء و الأوصیاء و العلماء العاملین».[۲۰] عملاً هم تاریخ گواهی میدهد که مردم، مخصوصاً مسلمانان برای قبور صالحین، به ویژه انبیا و اولیاءالله احترام خاصی قائل هستند، فقط وهابیون مخالفت میکنند.[۲۱]
وقتی به رویکرد مردم باایمان به قبور صالحان، مخصوصاً پیامبران و جانشینانشان، توجه میکنیم، درمییابیم که آنها احترام فراوانی برای مقبرههای این بزرگان قائل بودهاند و هر چه صاحب قبری در نظر مردم عظمت بیشتری داشته، احترامشان افزونتر میشود. این سیره مسلمانان از گذشته تا کنون است. اگر چنین معنایی از اتخاذ قبر به عنوان مسجد مد نظر روایت باشد، مسلماً دعای پیامبرص مستجاب نشده است؛ چون آن حضرت از خداوند خواسته است مردم برای قبر شریف ایشان حرمتی همچون حرمتی که برای مساجد قائلاند، قائل نشوند، ولی مردم خلاف آن را مرتکب شدند. با در نظر گرفتن این نکته مهم که کلیه دعاهای رسول خدا مستجاب میشود، استنباط میکنیم که معنای سوم، منظور حدیث نمیتواند باشد؛ چراکه در غیر این صورت متن حدیث به جعلی بودنش گواهی میدهد. اصولاً این معنا از اتخاذ قبور به عنوان مسجد، به کلی بیگانه است.
۴ – منظور حدیث مزبور این است که قبر من را در سمت قبله مسجد من نگذارید؛ چراکه به مرور ایام این توهّم برای مردم به وجود میآید که در نماز به سوی من باید سجده کرد.[۲۲]
۵ – گفته شده که در این حدیث، پیامبرص دعا میکند که مردم بالای قبر ایشان برای خواندن نماز نایستند.[۲۳]
۶ – در این حدیث، پیامبرص از خداوند میخواهد اطراف قبر ایشان محل عبادت و نماز نشود.
اگر منظور حدیث فوق چنین معنایی باشد، مسلماً درخواست پیامبرص مستجاب نشده است؛ زیرا مردم از قدیم تا عصر حاضر در کنار مرقد مطهر نبوی به عبادت خداوند میپرداختهاند. بنابراین، چون کلیه دعاهای رسول خدا مستجاب است، این معنا از حدیث، نمیتواند مراد آن حضرت باشد. در غیر این صورت، باید بگوییم که مفهوم حدیث به جعلی بودنش گواهی میدهد. از سوی دیگر، با در نظر گرفتن پارهای از روایات، میدانیم که عبادت خداوند در کنار قبر شریف نبوی ص فضیلت و ثواب فراوانی دارد. برای همین است که با تأکید بیشتری میتوان گفت معنای ششم نمیتواند مراد حدیث فوق باشد و الا باید به جعلی بودنش حکم شود. بیضاوی درباره جواز اتخاذ مسجد در کنار قبور صالحان برای تبرک میگوید: «من اتخذ مسجداً فی جوار صالح و قصد التبرک بالقرب منه لا التعظیم و لا للتوجه نحوه فلا یدخل فی ذلک الوعید».[۲۴]
قاضی عیاض درباره جواز و فضیلت عبادت کنار قبور صالحان و خواندن نماز در مقبره آنها میگوید:
من اتخذ مسجداً بجوار صالح او صلی فی مقبرته و قصد به الاستظهار بروحه او وصول اثر من آثار عبادته الیه لا التعظیم له و التوجه نحوه، فلا حرج علیه الا تری ان مدفن اسماعیل فی المسجد الحرام عند الحطیم ثم ذلک المسجد افضل مکان یتحری الیه المصلی لصلاته.[۲۵]
۷ – منظور این حدیث نهی از عمارت و تزیین و گچکاری قبر شریف و امثال آن و مسح قبر مقدس است. کحلانی (متوفی ۱۱۸۲ ه.ق.) درباره این حدیث و نظایر آن میگوید:
و هذه الاخبار المعبر فیها باللعن و التشبیه … تفید التحریم للعماره و التزیین و التجصیص و وضع الصندوق المزخرف و وضع الستائر علی القبر علی سمائه و التمسح بجدار القبر و ان ذلک قد یفضی مع بعد العهد و فشو الجهل الی ما کان علیه الامم السابقه من عباده الاوثان.[۲۶]
این تفسیر از حدیث هم نمیتواند مراد رسول خدا باشد. زیرا اولاً مستجاب نشده، و ثانیاً کسانی که چنین برداشتی از این حدیث کردهاند، چنین کارهایی را در قبال هر مقبرهای شرک و بتپرستی میدانند. چنین تفسیری از این حدیث، تفسیر به رأی و تحریف حدیث است. تعمیر قبور و رسیدگی به آنها، به ویژه قبر شخصیتهای برجسته، در هر ملتی متعارف است؛ و هدف از آن، زنده نگه داشتن یاد صاحب قبر است. یعنی آنها میخواهند اخلاق خوش صاحب قبر و زحمات ارزندهای که برای مردم سرزمینش کشیده و سختیهایی که برای سازندگی معیشت دنیوی یا اخروی ملتش متحمل شده، از یاد نرود. این سیره در بین همه ملتها رایج است و مسلمانان هم در قبال صالحان، به ویژه انبیای الاهی، چنین رفتاری دارند. مسح و لمس قبور اهل معنا خصوصاً پیامبران هم عملی مشرکانه نیست. کسانی که این کار را انجام میدهند معتقدند صاحب قبر به دلیل مقام معنویاش، در اجسام اطراف خود تأثیر میگذارد و آنها را از اینکه خنثا باشند، خارج میکند؛[۲۷] و از آنجایی که پیکرهای مطهر پیامبران متفاوت با اجسام دیگر است (چون بدنهای شریفشان بدون روح هم سالم باقی میماند)، با توجه به برخی یافتههای علم روانشناسی میتوان گفت که انرژی یا نیرویی خاص از آنها به اطراف ساطع میشود؛ و اگر قائل باشیم روح انسان، کانون بزرگی برای ساطع کردن انرژی یا نیروهای مخصوص است، ارواح انبیا، که در اوج نورانیت قرار دارند، در ابعاد بسیار وسیعتری به این امر مهم میپردازند و شاید بتوان گفت یک علت احساس انبساط در کنار قبور مطهر انبیا همین موضوع است. وقتی اجسام و ارواح پیامبران الاهی انرژیهای مثبت یا نیروهای تأثیرگذار[۲۸] در حد بالا ساطع شود، معلوم است که هر چیزی که به آنها مرتبط است، وضعیت ممتازی نسبت به دیگر اشیا پیدا میکند. برای همین سنگ قبر و ضریح و پردههای مقابر شریفشان متفاوت است و انرژی یا خواص فوقالعاده پیدا میکند.
از ماجرای بازیابی بینایی حضرت یعقوب به واسطه پیراهن حضرت یوسف که در آیه ۹۶ سوره یوسف (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً) به آن اشاره شده، میتوان فهمید که پیراهن آن حضرت به سبب ارتباط با ایشان با دیگر پیراهنها متفاوت بود. و راز بینا ساختن هم در همین تفاوت بود. کسانی هم که قبر و ضریح مطهر انبیا و جانشینانشان را میبوسند و دست و صورت خود را به آنها میکشند، میخواهند از انرژیها یا خواصی که از صاحب قبر به این اجسام و اشیا منتقل میشود، بهرهمند شوند؛ و البته میدانند که همهکاره عالم، خداوند است و هیچ موجودی مستقلاً تأثیرگذار نیست.
مردم مسلمان که به قبور پیامبران و جانشینانشان توجه دارند و آنها را بازسازی میکنند و دست و صورت خود را به ضریحهایشان میکشند، هرگز مثل مشرکان آنها را نپرستیدهاند. این مطلب دقیقاً برخلاف گفته کحلانی و امثال اوست. توسل به اولیاءالله، مخصوصاً رسولالله، هم شرک نیست و از قدیمالایام تا کنون بوده و این حدیث در پی نفی آن نیست. کار کسانی که به ارواح پیامبران متوسل میشوند، نظیر کار کسانی است که از اطرافیان خود برای رفع نیازمندیهایشان یاری میطلبند. اگر این کمکخواستنها شرک است، توسل به روح ولیالله هم شرک است. علت شرک نبودن در هر دو نوع این است که مردم، همنوعان خود یا ارواح پیامبران را وسیلههایی میدانند که اگر خدا بخواهد، نیازمندیشان را از طریق آنها برطرف میسازد؛ و این شبیه باز کردن پنجره برای استفاده از نور خورشید است. اگر این کار و نظیرش اشکالی ندارد، استفاده از ارواح انبیا هم برای رسیدن به خواستههای مادی یا معنوی اشکال ندارد. اشاره شد که مردم از قدیم، حتی از زمان خلفا به قبور اولیاءالله، به ویژه قبر منور رسولالله ص، متوسل میشدند؛ از جمله ابن ابیشیبه[۲۹] به اسناد صحیح از ابیصالح سمان از مالکالدار، خزانهدار عمر، نقل کرده است که:
اصاب الناس قحط شدید فی زمن عمر، فجاء رجل الی قبر النبی ص فقال: یا رسول الله، استسق لامتک فانهم قد هلکوا! فاتی الرجل فی المنام فقیل[۳۰] له: ائت عمر و اقرئه السلام و اخبره انهم یسقون.[۳۱]
حسن سقاف میگوید مالکالدار به اجماع ثقه است. به نظرِ عمر و عثمان هم فردی عادل بود. در غیر این صورت او را مسئول بیتالمال نمیکردند.[۳۲]
۸ – در این حدیث، رسول خدا از خداوند درخواست میکند مقبره ایشان مسجدی مستقل، مثل سایر مساجدی که معهود است و مردم برای خواندن نماز و عبادت به آنجا میروند، نشود.[۳۳]
آیا میتوان پذیرفت که آن حضرت چنین درخواستی از خداوند کرده باشد و اگر کردهاند، آیا دعایشان مستجاب شده است؟ با توجه به آیه ۲۱ سوره کهف میفهمیم که معنای هشتم، چون با قرآن ناسازگار است، قطعاً مراد رسول خدا نبوده است. زیرا در این آیه (لنتخذن علیهم مسجداً)، به ساختن مسجد کنار قبور اصحاب کهف اشاره شده است و خداوند با گزارش این رویکردِ مؤمنان آن زمان، بنای مسجد و محل عبادتِ اطراف قبور صالحان را تأیید میکند. مظهری، مفسر سنی قرن سیزدهم هجری، مینویسد: «هذه الایه تدل على جواز بناء المسجد لیصلى فیه عند مقابر اولیاء اللّه قصدا للتبرک بهم».[۳۴]
ملاحویش آلغازی، مفسر سنی معاصر، درباره نکتهای که از آیه فوق میتوان استنباط کرد، میگوید: «و من هنا استنبط جواز المحافظه على قبور الأنبیاء و الأولیاء بالبناء علیها تخلیدا لذکرهم».[۳۵]
با توجه به شماری از روایات شیعه و سنی درباره فضیلت دعا و عبادت اطراف قبور پیامبران و صالحان و قبور مسلمانان و با در نظر گرفتن سیره مسلمانان از قدیمالایام تا کنون، که برای زیارت قبور صالحان مخصوصاً قبر مطهر نبی مکرم اسلام رنج سفر را به جان میخریدند و در آن مکان مقدس یا اطرافش دعا و عبادت میکردند و از روح ملکوتی ایشان استمداد میجستند، میفهمیم که روایت فوق و نظایر آن درست نیست؛ و اگر اصرار شود که چنین روایتی از پیامبر خدا نقل شده، نمیپذیریم که معنای اخیر، مراد و منظور باشد. دلیل ما روایتهای معارض این حدیث و سیره مسلمانان است. وانگهی اگر معنای اخیر، مراد باشد، دعای ایشان، با توجه به مواجههای که مسلمانان با مرقد مطهرشان داشتهاند، مستجاب نشده است.
اشاره به روایتهای معارض و سیره مسلمانان و سخنان علما
روایتهایی که درباره زیارت قبور، به ویژه زیارت قبور صالحان و قبر شریف نبوی ص، است و آنچه از سیره مسلمانان به دست میآید، همگی با معنای آخری که برای روایت «اللهم لا تجعل …» کردیم، ناسازگار است. لذا نمیپذیریم که رسول خدا ص چنین سخنی فرموده باشد؛ و اگر پافشاری شود که حدیث «اللهم لا تجعل…» از آن حضرت صادر شده، قطعاً معنای آخر، منظور ایشان نیست. در اینجا به روایاتی درباره زیارت قبور و قبر شریف پیامبر و نیز سیره مسلمانان و آنچه علما در خصوص زیارت قبور، خاصه قبر شریف نبوی ص، گفتهاند، اشاره میکنیم.
اسحاق بن ابراهیم فقیه میگوید:
و مما لم یزل من شأن من حج، المرور بالمدینه و القصد الى الصلاه فی مسجد رسول الله و التبرک برؤیه روضته، و منبره، و قبره، و مجلسه، و ملامس یدیه، و مواطئ قدمیه، و العمود الّذی کان یستند إلیه.[۳۶]
قاضی ابنکج، از فقهای شافعی، میگوید: «اذا نذر ان یزور قبر النبی ص فعندی انه یلزم الوفاء بذلک».[۳۷]
شربینی از علمای قرن دهم میگوید: «یسن دخول البیت و الصلاه فیه … و زیاره قبر النبی و لو لغیر جاج و معتمر».[۳۸]
ملیباری، از علمای اواخر قرن دهم، مینویسد: «یسن متأکداً زیاره قبر النبی ص و لو لغیر حاج و معتمر لاحادیث وردت فی فضلها».[۳۹]
دمیاطی، از علمای قرن سیزده، در شرح عبارت «یسن لها زیاره قبر النبی ص»، که آن را ملیباری در کتاب خود نوشته است، میگوید: «لانها من اعظم القربات للرجال و للنساء».[۴۰]
دمیاطی در موضعی دیگر میگوید: «اعلم انهم اختلفوا فیها (ای فی زیاره قبر النبی) فجری کثیرون علی انها سنه متأکده و جری بعضهم علی انها واجبه».[۴۱]
دمیاطی در یک جمعبندی میگوید: «زیاره قبر النبی من افضل القربات فینبغی ان یحرص علیها و لیحذر کل الحذر من التخلف عنها مع القدره و خصوصاً بعد حجه الاسلام؛ لان حقه علی امته عظیم».[۴۲]
از آنچه دمیاطی در ادامه سخنان خود درباره زیارت رسولالله میگوید، مشخص میشود که او مانند گروهی از علمای اهل سنت آیه ۶۴ سوره نساء (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیما) را فقط مربوط به زمان حیات آن حضرت نمیداند.[۴۳]
قسطلانی در المواهب اللدنیه میگوید:
اعلم أن زیاره قبره الشریف من أعظم القربات، و أرجی الطاعات، و السبیل إلى أعلى الدرجات، و من اعتقد غیر هذا فقد انخلع من ربقه الاسلام، و خالف الله و رسوله و جماعه العلماء الأعلام.
ابو عمران فاسی، از علمای مالکی، میگوید زیارت قبر شریف آن حضرت واجب است.[۴۴] ابنحبیب از علمای مالکی میگوید: «و لا تدع زیاره قبره صلى الله علیه و سلم و الصلاه فی مسجده، فإن فیه من الرغبه ما لا غنى بک و لا بأحد عنه».[۴۵]
زینالدین مراغی، از علمای شافعی، میگوید:
و ینبغی لکل مسلم اعتقاد کون زیارته صلى الله علیه و سلم قربه، للأحادیث الوارده لذلک و لقوله تعالى: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا الله وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ … لأن تعظیمه صلى الله علیه و سلم لا ینقطع بموته.[۴۶]
از استدلال وی به آیه ۶۴ سوره نساء معلوم میشود که او هم مانند جمعی دیگر از اهل سنت، آن را محدود به زمان حیات رسول خدا نمیدانند. نووی میگوید: «اعلم ان زیاره قبر رسول الله ص من اهم القربات و انجح المساعی».[۴۷]
همچنین از نووی نقل شده که مسلمانان همگی بر استحباب زیارت قبور اتفاق نظر دارند و «ظاهریه» این کار را واجب میدانند. بر این اساس، باید گفت که زیارت قبر شریف پیامبرص به سبب این دلیل عام و روایاتی که در این زمینه وجود دارد، مطلوب است. از سوی دیگر، زیارت، تعظیم و بزرگداشت صاحب قبر است؛ و چون تعظیم و بزرگداشت رسولالله ص واجب است، باید قبر شریفش را زیارت کرد.[۴۸]
قاضی عیاض مینویسد مالک بن انس کراهت داشت گفته شود «زرنا قبر النبی ص». ابوعمران میگوید:
علت کراهت مالک از این استعمال، این بود که نمیخواست همان عبارتی که بین مردم در زیارت قبور خودشان استعمال میشود، در زیارت قبر شریف پیامبر ص به کار برده شود. مالک دوست داشت در این خصوص عبارت منحصر به فردی چون «سلمنا علی النبی» به کار برده شود. دلیل دیگر کراهت وی این است که زیارت قبور مردم عادی، مباح است ولی سیر و مسافرت به سوی قبر پیامبرص مستحب مؤکد است.[۴۹]
ابوحنیفه میگوید: «اذا کان الحج فرضاً فالاحسن للحاج ان یبدأ بالحج ثم یثنی بالزیاره و ان بدأ بالزیاره جاز».[۵۰]
در مناسک فارس و شرح المختار آمده: «انها (ای زیاره قبر النبی ص) قریبه من الوجوب لمن له سعه».[۵۱]
بیضاوی میگوید:
از آنجایی که مردم یهود به قبور پیامبرانشان به دلیل بزرگداشت آنها سجده میکردند و ان قبور را قبله خود قرار داده، در نماز به آن قبور توجه میکردند و برای همین آنها را به عنوان بت اتخاذ کرده بودند،[۵۲] خداوند لعنتشان کرد و مسلمانان را از چنین کاری منع کرد، اما کسی که مسجدی کنار قبر صالحی اتخاذ میکند و قصدش از نزدیکی به آن قبر، تبرک باشد نه توجه به آن قبر در عبادتش و نه تعظیم و کرنش در مقابل صاحب قبر، مشمول لعنت الاهی نمیشود.[۵۳]
قاضی عیاض در این باره میگوید:
من اتخذ مسجداً بجوار صالح او صلی فی مقبرته و قصد به الاستظهار بروحه او وصول اثر من آثار عبادته الیه لا التعظیم له و التوجه نحوه، فلا حرج علیه. الا تری ان مدفن اسماعیل فی المسجد الحرام عند الحطیم ثم ذلک المسجد افضل مکان یتحری الیه المصلی لصلاته.[۵۴]
قاضی عیاض میگوید: «زیاره قبره ص سنه من سنن المسلمین مجمع علیها».[۵۵] ابنماجه در سنن خود به اسناد حسن از رسول خدا ص حکایت کرده است: «کنت نهیتکم عن زیاره القبور فزوروها فانها تزهد فی الدنیا و تذکر الاخره».[۵۶]
از این حدیث فهمیده میشود که اگر هم منعی از زیارت قبور بوده، برداشته شده و زیارت قبور، فضیلت دارد و مسلماً فضیلت زیارت قبور انبیا و مخصوصاً خاتمالانبیا بسیار بیشتر از زیارت یکی از صالحان است و اصلاً قابل قیاس نیست.
مناوی بعد از نقل حدیث «زوروا القبور فانها تذکرکم الاخره»، میگوید: «فزیارتها مندوبه للرجال بهذا القصد و النهی منسوخه».[۵۷]
در روایتی، که رجال آن توثیق شده، به نقل از عایشه آمده: «ان رسول الله رخص فی زیاره القبور».[۵۸] اطلاق این حدیث شامل زیارت قبر شریف رسول خداص هم میشود. سلیمان بن بریده از پدرش نقل کرده است که هر گاه رسول خدا به مقابر مسلمانان میرفت، میفرمود: «السلام علیکم اهل الدیار من المؤمنین».[۵۹]
در حدیث ذیل،[۶۰] که از عایشه است، مشخص میشود که رسول خدا مرتب به قبرستان میرفتند و برای مسلمانان دعا و طلب بخشایش میکردند. عایشه میگوید رسول خدا در آخر کلیه شبهایی که متعلق به او بود به بقیع میآمد و میفرمود: «السلام علیکم دار قوم مؤمنین …اللهم اغفر لاهل بقیع الغرقد».[۶۱]
از این روایت فهمیده میشود که دعا در کنار قبور مسلمانان اشکالی ندارد. آیا کسی بهتر از پیامبرص وجود دارد که انسان در کنار قبر شریفش دعا کند؟ (یعنی به قیاس اولویت میتوان فهمید که دعا کنار قبر مطهر رسولالله بیاشکال است، و بلکه رجحان دارد). مسلمانان هم به زیارت قبور میرفتند و برای آنها یا در کنارشان دعا میکردند. نافع میگوید: «در غیاب ابنعمر، عاصم بن عمر از دنیا رفت. وقتی ابنعمر از سفر بازگشت، گفت مرا کنار قبرش ببرید. ابنعمر کنار قبر عاصم مدتی دعا کرد».[۶۲]
حاکم به اسناد خود حکایت کرده است که: «ان النبی ص زار قبر امه فی الف مانع (ای فارس مغطی بالسلاح) فما رؤی اکثر باکیاً من ذلک الیوم»؛ یعنی رسول خداص به همراه هزار جنگاور مسلح قبر مادرش را زیارت کرد، و دیده نشد که آن حضرت در هیچ روزی بیشتر از آن روز گریه کند.[۶۳]
ظاهراً رسول خدا ص بیش از یک بار قبر شریف مادرشان را زیارت میفرمود. در صحیح مسلم به نقل از ابوهریره آمده است: «زار النبی قبر امه فبکی و ابکی من حوله».[۶۴] طبرانی روایت ذیل را از رسولالله ص نقل کرده است: «من جاءنی زائرا لا تعمله حاجه إلا زیارتی، کان حقا علی أن أکون شفیعا له یوم القیامه».[۶۵]
«ابن سکن» سند این روایت را تصحیح کرده است.[۶۶] از رسول خدا ص روایت شده است: «من وجد سعه و لم یفد إلی فقد جفانی»؛ این روایت را ابنفرحون در مناسک خود و غزالی در احیاء علوم الدین حکایت کردهاند.[۶۷]
در روایت دیگری آمده است که رسولالله فرمود: «من حج فزار قبری فی موتی کان کمن زارنی فی حیاتی»؛[۶۸] در سند این حدیث حفص بن ابی داود قاری قرار دارد که به نظر احمد موثق است.[۶۹]
سیره مسلمانان در زیارت قبر پیامبرص و احترام به آن
در روایات آمده است: «و قد روى ابن النجار: أن امرأه سألت عائشه: أن اکشفی لی عن قبر رسول الله فکشفته فبکت حتى ماتت».[۷۰] اگر زیارت و دعا کنار قبر پیامبرص جایز نبود، عایشه با درخواست آن زن به شدت مخالفت میکرد.
از نافع روایت شده است که: «ان ابن عمر کان إذا قدم من سفر دخل المسجد، ثم أتی القبر المقدس فقال: السلام علیک یا رسول الله».[۷۱] همچنین میگوید: «کان ابن عمر یسلم على القبر، رأیته مائه مره و أکثر یجئ إلی القبر فیقول السلام على النبی ص، ثم ینصرف».[۷۲]
به طریق صحیح گزارش شده است که عمر بن عبد العزیز برای ارسال سلام بر قبر شریف پیامبرص پیک ارسال میکرد.[۷۳]
یعقوب بن اسحاق روایت کرده است که بین منصور عباسی و مالک در مسجد رسولالله ص مناظره رخ داد. مالک گفت: یا أمیرالمؤمنین، صدایت را در این مسجد بلند نکن؛ چراکه خداوند عزوجل در تأدیب گروهی که صدای خود را نزد پیامبرص بالا میبرند، فرموده است: (لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ)؛ و گروهی را که چنین کاری نمیکنند، ستایش کرده است: (إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ الله أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ الله قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ)؛ نیز به مذمت گروهی که آن حضرت را از پشت حجرهها میخوانند، پرداخته است: (إِنَّ الَّذِینَ ینادُونَکَ من وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یعْقِلُونَ).
مالک در ادامه گفت: «بیتردید، حرمت رسول خدا ص در حال ممات مثل حرمت ایشان در حال حیات است». منصور عباسی با این سخنان و هشدارها خاضع شده، گفت: «ابا عبدالله! رو به قبله بایستم و دعا کنم یا رو به رسول خدا؟»؛ مالک گفت: «رو به سوی ایشان کن و به واسطه رسول خدا درخواست شفاعت کن تا در پیشگاه الاهی تو را شفاعت کند».[۷۴]
نتیجه
در این مقاله معلوم شد که روایت «اللهم لا تجعل …» به فرض صدور از ناحیه رسول خدا ص میتواند معانی قابل قبولی داشته باشد و این حدیث اصلاً در این مقام نیست که بگوید زیارت قبر مطهر آن حضرت شرک و نادرست است. روایات فراوانی که در زمینه زیارت قبور مخصوصاً قبور صالحان و انبیا وجود دارد و تصریح علما و سیره مسلمانان، بر مشروعیت و استحباب و فضیلت فراوان زیارت قبر مطهر نبوی ص و دعا و عبادت در کنار آن بارگاه منور دلالت میکند. با توجه به یافتههای این مقاله که بر بزرگداشت و احترام قبر رسول خدا ص و زیارت صحه میگذارد و آن را تأیید میکند، به وضوح مشخص میشود که اعتقاد وهابیان در این زمینه بیاساس است و حدیث «اللهم لا تجعل قبری …» و نظایر آن نمیتواند مستندی برای آنها برای شرکآلود جلوه دادن زیارت قبر مطهر و احترامگزاری به آن باشد. به نظر نگارنده، هدف اساسی وهابیان از چنین اعتقاداتی این بوده که یاد رسول خدا ص از اذهان مردم و جامعه بشری پاک و زدوده شود و نام ایشان مانند کسانی که در تاریخ چند صباحی بر اریکه قدرت تکیه زدهاند، فقط در لابهلای کتابهای تاریخی باقی بماند. اصل و اساس وهابیت از صدر اسلام وجود داشته است. طرفداران این فکر، با پیامبر ص و اهل بیت ایشان دشمن بودند و منافقانه اظهار اسلام میکردند. و چون نمیتوانستند صریحاً نیتهای شوم و افکار نادرستشان را اظهار کنند، هر گونه احترامگزاری به قبور رسول خدا ص و ائمه و ارتباط روحی با ارواح مطهرشان را به عنوان شرک مطرح کردند و برای شرعی جلوه دادن باورهای شیطانی خود، احادیثی جعل و آنها را به رسول خدا ص نسبت میدادند؛ و این احادیث را ـ که از یک منظر مضامینی قریب به هم دارند ـ در لابهلای کتابهای روایی وارد کردند. یکی از مستندات نگارنده برای چنین تحلیلی اظهار برخی اندیشمندان بر جعلی بودن این سری از احادیث به دلیل شباهت معانی آنها با اعتقادات وهابیان است.[۷۵] نیز اشاره کردیم که برخی محققان معتقدند مضمون حدیث «اللهم لا تجعل قبری …» چون با مستندات تاریخی که از رویکرد مردم یهود ارائه میدهد، همخوان نیست، نمیتواند درست باشد.
منابع
۱ – ابن عابدین، حاشیه رد المختار، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۵٫
۲ – البانی، محمد، احکام الجنائز، بیروت: المکتب الاسلامی، ۱۴۰۶٫
۳ – بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۱٫
۴ – بستی، ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، بیجا، دار الوفاء، ۱۴۱۱٫
۵ – بیهقی، احمد، السنن الکبری، بیروت: دار الفکر، بیتا.
۶ – تمیمی، احمد، مسند ابی یعلی، بیجا، دار المأمون، بیتا.
۷ – حصنی دمشقی، تقی الدین، دفع الشبه، قاهره: دار احیاء الکتاب العربی، ۱۴۱۸٫
۸ – حمیدی، ابو بکر، المسند، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۹٫
۹ – حنبلی دمشقی، ابن عماد، شذرات الذهب، دمشق – بیروت: دار ابن کثیر، ۱۴۰۶٫
۱۰ – دمشقی، ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸٫
۱۱ – دمیاطی، ابو بکر، حاشیه اعانه الطالبین، بیروت: ۱۴۱۸٫
۱۲ – سبزوارى، عبد الأعلى، مهذّب الأحکام، قم: مؤسسه المنار، ۱۴۱۳٫
۱۳ – سقاف، حسن، الاغاثه، عمان: مکتبه الامام النووی، ۱۴۱۰٫
۱۴ – سمعانی، عبد الکریم، الانساب، بیروت: دار الجنان، ۱۴۰۸٫
۱۵ – سیوطی، جلال الدین، تنویر الحوالک، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸٫
۱۶ – شربینی، شمس الدین، الاقناع، بیروت: دار المعرفه.
۱۷ – شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت: دار صادر.
۱۸ – صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴٫
۱۹ – طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، بیجا، دار الحرمین، بیتا.
۲۰ – طبرانی، سلیمان، کتاب الدعاء، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲٫
۲۱ – عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، بیروت: دار المعرفه.
۲۲ – عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، بیروت: مؤسسه النعمان، ۱۴۱۰٫
۲۳ – غماری، عبد الله، ارغام المبتدع الغبی، با تعلیق حسن سقاف، اردن/عمان: دار الامام النووی، ۱۴۱۲٫
۲۴ – قزوینی، ابن ماجه، سنن ابن ماجه، بیروت: دار الفکر.
۲۵ – کحلانی، محمد، سبل السلام، مصر: شرکه مصطفی البابی، ۱۳۷۹٫
۲۶ – کوفی، ابن ابی شیبه، المصنف، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۹٫
۲۷ – مکارم شیرازى، ناصر، الأمثل، قم: مدرسه امام على بن ابى طالب، ۱۴۲۱٫
۲۸ – ملاحویش آل غازى، عبدالقادر، بیان المعانی، دمشق: مطبعه الترقى، ۱۳۸۲٫
۲۹ – مالک بن انس، الموطأ، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۶٫
۳۰ – مبارکفوری، محمد، تحفه الاحوذی، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰٫
۳۱ – مجلسى، محمد تقى، لوامع صاحبقرانى، تهران: اسماعیلیان، ۱۴۱۴٫
۳۲ – مظهرى، محمد، التفسیر المظهری، پاکستان: مکتبه رشدیه، ۱۴۱۲٫
۳۳ – مقریزی، تقى الدین، إمتاع الأسماع، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰٫
۳۴ – ملیباری، عبد العزیز، فتح المعین، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۸٫
۳۵ – ممدوح، محمود سعید، رفع المناره، اردن: دار النووی، ۱۴۱۶٫
۳۶ – مناوی، محمد، فیض القدیر، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵٫
۳۷ – نسایی، احمد، السنن الکبری، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱٫
۳۸ – نووی، محیی الدین، المجموع، بیجا، دار الفکر، بیتا.
۳۹ – نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت: دار الفکر، بیتا.
۴۰ – حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، بیروت: دار المعرفه، ۱۴۰۶٫
۴۱ – هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸٫
۴۲ – یحصبی، عیاض، الشفا، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۹٫
منبع: نشریه سراج منیر
پاورقی ها
[۱]. مالک ابن انس، الموطاً، ج۱، ص۱۷۲٫
[۲]. در این مقاله به اختصار در این زمینه سخن میگوییم.
[۳]. همان، ج۱، ص۱۷۲٫
[۴]. همان، ج۱، ص۱۷۲٫
[۵]. جلالالدین سیوطی، تنویر الحوالک، ص۱۸۹٫
[۶]. ابو سعید خدری به عقیده کسانی مثل ابنحبان، از ثقات است (نک.: ابنحبان بستی، الثقات، ج۲، ص۱۵۰). و اما به نظر شیعه، سید احمد علوی عاملی گوید: «و امّا ابو سعید الخدرى و فی الکشى اخبار بعضها یدلّ على استقامته و فی یب روى الشّیخ فی باب تلقین المحتضرین بطریق صحیح فیه عبد اللّه بن المغیره انّ ابا سعید کان مستقیما و فی کتاب البرقى فی الرّجال انّه عدّه من الاصفیاء من اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام» (مناهج الأخیار فی شرح الاستبصار، ج۱، ص۲۸۵).
[۷]. زید بن اسلم به نظر کسانی چون ذهبی امام و فقیه است (نک.: تذکره الحفاظ، ج۱، ص۱۳۲) ولی به نظر علمای شیعه ضعیف است (نک.: بروجردی، طرائف المقال، ج۲، ص۸۵).
[۸]. ابوهریره، به نظر کسانی چون ذهبی، شخصیت بزرگی است، به گونهای که از او به عنوان حافظ و فقیه یاد میشود (نک.: تذکره الحفاظ، ج۱، ص۳۲). ولی در نظر شیعه از دشمنان حضرت علی ع و کذابون است (نک.: حائری مازندرانی، منتهی المقال، ج۷، ص۲۷۱-۲۷۴).
[۹]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۲۴۶٫
[۱۰]. ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج۲، ص۲۶۹٫
[۱۱]. ابوبکر حمیدی، المسند، ج۲، ص۴۴۵٫
[۱۲]. احمد تمیمی، المسند، ج۱۲، ص۳۴٫
[۱۳]. نک.: جلالالدین سیوطی، تنویر الحوالک، ص۱۹۰٫
[۱۴]. ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج۲، ص ۲۶۹٫
[۱۵]. احمد نسایی، السنن الکبری، ج۱، ص۶۵۸٫
[۱۶]. جلالالدین سیوطی، تنویر الحوالک، ص۱۸۹؛ محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج۲، ص۴۶۲٫
[۱۷]. مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج۱، ص۵۴٫
[۱۸]. عین عبارت ایشان چنین است: «هرچند بدن مبارک آن حضرت بهتر از کعبه است نزد حق سبحانه و تعالى» (لوامع صاحبقرانی، ج۲، ص۴۶۲) .
[۱۹]. سبزواری، عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۴، ص۲۳۰٫
[۲۰]. همان، ج۴، ص۲۳۰٫
[۲۱]. در این مقاله نمونههایی از رویکردهای مردم در این زمینه در متن و پاورقی منعکس شده است و اگر تحقیقی مستقل در این باره صورت بگیرد، مطمئناً این موارد، بی حد و حصر خواهد بود.
[۲۲]. نک.: محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج۲، ص۴۶۲ به بعد.
[۲۳]. نک.: همان.
[۲۴]. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱، ص۴۳۸٫
[۲۵]. محمد مناوی، فیض القدیر، ج۴، ص۶۱۲٫
[۲۶]. محمد کحلانی، سبل السلام، ج۲، ص۱۱۱٫
[۲۷]. شاید این موضوع همان نکتهای است که در روانشناسی مطرح است که از هر شیئی انرژی به محیط اطراف ساطع میشود. طبق قانون «دوبروی» به هر ذره میتوان طول موجی را نسبت داد (نک.: دکتر فرهنگ، دوره آموزشی انسان موفق، بحث هالههای انرژی).
[۲۸]. وجه مشترک شرع و روانشناسی جدید در تأثیری است که اشیا و موجودات در محیط میگذارند؛ و البته در اسمی که روی آن میتوان گذاشت، اختلاف است.
[۲۹]. نک.: ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج۷، ص۴۸۲ و ۴۸۳٫
[۳۰]. کذا فی الاصل.
[۳۱]. عبدالله غماری، ارغام المبتدع، ص۷٫
[۳۲]. نک.: حسن سقاف، الاغاثه، ص۲۴٫
[۳۳]. نک.: عبدالاعلی سبزواری، مهذب، ج۴، ص۲۳۰٫
[۳۴]. محمد مظهری، التفسیر، ج۶، ص۲۴٫
[۳۵]. ملا حویش آل غازی، بیان المعانی، ج۴، ص۱۷۰٫
[۳۶]. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱۴، ص۶۱۸٫
[۳۷]. محیی الدین نووی، المجموع، ج۸، ص۴۷۶٫
[۳۸]. شمس الدین شربینی، الاقناع، ج۱، ص۲۳۷٫
[۳۹]. عبدالعزیز ملیباری، فتح المعین، ج۲، ص۳۵۴٫
[۴۰]. ابوبکر دمیاطی، حاشیه اعانه الطالبین، ج۲، ص۱۶۲٫
[۴۱]. همان، ج۲، ص۳۵۴٫
[۴۲]. همان، ص۳۵۴ و ۳۵۵٫
[۴۳]. همان، ص۳۵۷٫
[۴۴]. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱۴، پاورقی ص۶۰۸٫
[۴۵]. همان، پاورقی ص ۶۰۹٫
[۴۶]. همان.
[۴۷]. محیی الدین نووی، المجموع، ج۸، ص۲۷۲٫
[۴۸]. نک.: تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، پاورقی ص ۶۰۹٫
[۴۹]. عیاض یحصبی، الشفا، ج۲، ص۸۴٫
[۵۰]. ابن عابدین، حاشیه رد المختار، ج۲، ص۵۸۹؛ محمود سعید ممدوح، رفع المناره، ص۵۳٫
[۵۱]. محمود سعید ممدوح، پیشین، ص۵۲٫
[۵۲]. البته سخن بیضاوی در این زمینه متأثر از روایات اهل سنت است که ما بر آنها در این مقاله خردهگیری کردیم.
[۵۳]. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱، ص۴۳۸٫
[۵۴]. محمد مناوی، فیض القدیر، ج۴، ص۶۱۲٫
[۵۵]. تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۹۱۷٫
[۵۶]. ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۰۱٫
[۵۷]. محمد مناوی، پیشین، ج۴، ص۸۸٫
[۵۸]. ابن ماجه قزوینی، پیشین، ج۱، ص۵۰۰٫
[۵۹]. سلیمان طبرانی، کتاب الدعاء، ص۳۷۲٫
[۶۰]. در حدیث سلیمان بن بریده هم به این نکته اشاره شده است.
[۶۱]. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۶۳٫
[۶۲]. ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج۲، ص۲۴۲٫
[۶۳]. محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۲، ص۶۰۵٫
[۶۴]. مسلم بن حجاج نیشابوری، پیشین، ج۳، ص۶۵٫
[۶۵]. سلیمان طبرانی، المعجم الاوسط، ج۵، ص۱۶٫
[۶۶]. تقی الدین مقریزی، إمتاعالأسماع، ج۱۴، پاورقی ص۶۰۸٫
[۶۷]. همان.
[۶۸]. نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد، ج۴، ص۲٫
[۶۹]. همان.
[۷۰]. محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج۱۲، ص۳۴۳٫
[۷۱]. احمد بیهقی، السنن الکبری، ج۵، ص۲۴۵٫
[۷۲]. محمد البانی، احکام الجنائز، ص۲۲۴؛ عیاض یحصبی، الشفا، ج۲، ص۸۶٫
[۷۳]. نک.: تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج۱۴، پاورقی ص۶۱۰٫
[۷۴]. عیاض یحصبی، الشفا، ج۲، ص۴۱؛ حصنی دمشقی، دفع الشبه، ص۱۴۰ و ۱۴۱٫
[۷۵]. البته، چنانچه اشاره شد، بنا بر این فرض که منظور این احادیث این باشد که قبور انبیا محل عبادت خداوند نباشد و به این قبور مطهر توجه نشود و تعمیر و بازسازی نشود و از این قبور مقدس به عنوان مجرایی برای ارتباط با خداوند متعال استفاده نشود.
پاسخ دهید