یعقوبی گفته است:
رسول خدا (ص)، بسیار بزرگوار بود و دیگران را بزرگ میداشت. بسیار پاکیزه و گشاده روی و زیبا، با قامتی میانه و شکمی نه زیاد بر آمده و نه بسیار تو رفته و خوش سیما بود. هر کس همراه او میشد او همراهی را طول میداد. او شخصیّتی بزرگ داشت. موهای حضرت، فرفری و تا حدودی کم پشت بود. وقتی کاکلش کنار میرفت، فرق او باز میشد. موهای مبارکش از نرمهی گوش، تجاوز نمیکرد.
رنگ مبارک، روشن و نورانی و به سرخی سیر، میگرایید، چشمانی، درشت و به شدّت مشکلی و پلکهایی، پر پشت و صدایی، غلیظ و درشت و محاسنی، پر و انبوه داشت. سفیدی موهایش بیشتر در محاسن، اطراف چانه و در سر، در دو طرف ترقوه، نزدیک به گوشها، نمایان بود. گونههایی صاف و دهانی موزون و گفتاری شیرین داشت، نه لجوج و نه یاوه گو. مجرای اشک چشمانش، باریک و ظریف، اندامش معتدل، سینه و کتف فراخ، فاصله دو شانهاش زیاد و پشتش به استثنای رانها و ساقهایش باز و پهن و پوست بدنش، لطیف و برّاق بود.
از سینه تا نافش خطّی از موی، کشیده شده بود و غیر از این، مویی نداشت. ساعد و بازوها و قسمتهای بالای سینهاش پر مو بود. مچها و کف دستهایش وسیع، دستها و پاهایی پر گوشت و اعضایی بلند داشت. گودی کف پاهایش خالی بود. در راه رفتن، گامهای بلند برمیداشت. وقتی راه میرفت، مثل این بود که از بلندی، فرود میآید یا از صخرهای، کنده میشود. چون با شخصی مواجه میشد، در حالی به او نگاه میکرد که چشمهایش پایین بود (یعنی به او زُل نمیزد) نگاهش بیشتر به پایین بود تا به بالا. همهی نگاهش، ملاحظه و دقّت بود. هرکس را میدید، او شروع کننده به سلام بود. بیشتر نشستنهایش، «قرضی» بود (یعنی: دستها را دور زانو حلقه میکرد و رانها را به شکم میچسباند، یا دو زانو نشسته و رانها را به شکم میچسباند). بر زمین نشسته، غذا میخورد. اگر کسی او را «یا رسول الله!» صدا میزد، با «لبیّک» جواب میفرمود. اگر «یا اباالقاسم!» صدا میکرد، «یا اباالقاسم» جواب میداد و اگر «یا محمّد!» صدایش مینمود، «یا محمّد» جواب میگفت. و اگر فردی، دست مبارکش را میگرفت، دست از دست او نمیکشید تا اینکه آن شخص، دستش را رها کند. و اگر کسی، بالاپوش او را میگرفت، از دستش نمیکشید تا او رها کند. اگر نیازمندی، حاجتی از او میخواست، بدون انجام خواسته او، او را رد نمیکرد یا لااقل، او را با گفتار، خشنود میساخت.
قال یعقوبی
رَجْلُ الشعر إن تفرّقت عقیقته انفرقت فرقاً، لایجاوز شعره شحمه إذنه، أزهر اللّون، مشرباً حمره، فی عینه دعجٌ، و فی أشفاره وطفٌ، و فی صوته صحلٌ، و فی لحیته کثافهٌ، و کان أکثر شیبه فی لحیته حول الذّقن و فی رأسه فی فودی رأسه، سهل الخدّین، ضلیع الفم، حلو المنطق لا نزر و لا هدر، دقیق المسربه، معتدل الخلق، عریض الصّدر و الکتف، بعید ما بین المنکین، واسع الظهر، غیر ما تحت إلازار من الفخذ و السّاق، أنور المتجرّد، موصول ما بین اللبّه و السرّه بشعر یجری کالخطّ، عاری ما سوی ذلک من الشّعر، أشعر الذّراعین و المنکبین و أعالی الصّدر، طویل الزّندین، رحب الراحتین، شثن الکفّین و القدمین، شائل الأطراف، خمصان الأخمصین، ذریع المشیه، إذا مشی کإنّما ینحطّ من صبب أو یتقلْع من صخر؛ و إذا التفت التفت معاً خافض الطّرف، نظره إلی الأرض أکثر من نظره إلی السّماء، جلّ نظره الملاحظه، یبدأ من لقی بالسّلام و کان جلّ جلوسه القرفصی و کان یأکل علی الأرض، و کان إذا دعاه رجل فقال: یا رسول الله قال: لبیّک؛ و إذا قال: یا أباالقاسم قال: یا أباالقاسم؛ و إذا قال: یا محمّد قال: یا محمّد؛ و إذا أخذ الرّجل بیده لم ینزعها منه حتّی یکون الرّجل هو الذّی ینزعها؛ و إذا نازعه رداءه لا یجاذبه حتّی یخلّیه؛ و إذا سأله سائل حاجه لم یردّه إلّا بحاجته أو بمیسور من القول.[۱]
[۱] . تاریخ الیعقوبی ۱: ۴۴۶٫
پاسخ دهید