حضرت علی(ع) در ارتباط با شرایط و ویژگی های قاضی، چه دستور العملی به مالک اشتر میدهند؟
برخی از مهمترین صفات و ویژگیهای قاضی، از منظر امام علی(ع) از این قرار است:
علم، اخلاق، تقوا و ایمان در درجهای بسیار بالا، مراقبت از عواطف، احساسات و هیجانات شخصی هنگام قضاوت، داشتن ظرفیت مشاهده هر برخورد و شنیدن هر گونه سخنان، تعقل درباره هر گونه قضایای مربوط به قضاوت، درایت لازم در تحمیل نشدن نظرات طرفهاى دعوا بر او، پافشاری نکردن بر اشتباه در صورت پیبردن به آن، تسلط بر هواى نفس در برابر حرص و آز، اکتفا نکردن به اندک فهم و درک از مسائل بدون فکر و اندیشه زیاد، ضرورت توقف در موارد شبهه، پی جویی دلیل و برهان بیش از دیگران، داشتن صبر و حوصله بسیار در کشف واقعیتها، دادن حکم قاطع هنگام کشف حقیقت، تأثیر نداشتن ستایش زیاد دیگران در وی.
امام علی(ع) در نامه معروفش به مالک اشتر نخعی هنگامی که وی را به استانداری مصر میفرستد، تمام قوانین مربوط به حکومت و حقوق مردم را در این نامه به عنوان دستور العمل اجرایی به وی ابلاغ میکند، تا وی در محدوده و قلمرو حکومتش آنها را اجرایی کند. در بخشی از این نامه برخی از صفات و ویژگیهای قضات را برمیشمرد که مهمترین آنها را مرور میکنیم:
۱ – «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَیْنَ النَّاس أَفْضَلَ رَعِیَّتِکَ فِی نَفْسِکَ»: قاضی از نظر علم، اخلاق، تقوا و ایمان باید در درجهای بسیار بالا باشد؛ زیرا برتری و بهتری از دیگران بدون صفات مزبور قابل تصور نیست. اگر کسی پیدا شود که این ویژگیها را در درجهای بالاتر داشته باشد، بیقین او برتری دارد و باید بر کسی که آن درجه را ندارد مقدم شود.
۲ – «مِمَّنْ لَا تَضِیقُ بِهِ الْأُمُورُ»: قاضی نباید در برابر اموری که مربوط به قضاوت است، در تنگنا قرار گیرد؛ یعنی قاضی باید مراقب عواطف، احساسات و هیجانات خود باشد و ظرفیت مشاهده هر برخورد و شنیدن هر گونه سخن را داشته باشد؛ زیرا مردم هنگامی به قضات مراجعه میکنند که موضوع مال، جان، حیثیت و ناموس در کار باشد، و طبیعی است که آدمی برای احراز موقعیت مطلوب برای خود در ارتباط با این امور به هر گونه تلاش و دفاع و تندی متوسل خواهد شد.
۳ – «وَ لَا تُمَحِّکُهُ الْخُصُومُ»: از کسانى نباشد که طرفهاى دعوا، نظر خود را بر او تحمیل کنند. حرکات و سخنان مردمی که برای دعاوی و دیگر امور مربوط به قضا پیش قاضی حاضر میشوند، نباید او را به لجاجت بکشاند، بلکه باید حواسش را جمع کند که اهل دعوا او را به آزمایش در نیاورند. اینکه «نباید اهل دعوا او را به آزمایش درآورند»، یک شرط بسیار با اهمیت است که چه بسا اگر قاضی توجهی به آن نداشته باشد، حقایق برای او معکوس ارائه شود.
۴ – «وَ لَا یَتَمَادَى فِی الزَّلَّهِ»: اگر اشتباهى از او سرزد، بر اشتباه خود پافشارى نکند؛ زیرا بازگشت به حق بهتر از ادامه در گمراهى است. هنگامی که قاضی فهمید در حکمی که صادر کرده به خطا رفته است، باید فوراً و بدون اندک تأخیری به خطا و لغزش خود اعتراف نموده و آنرا به هر شکل ممکن جبران کند. البته چگونگی جبران خطای قاضی و موارد آن و از کجا باید جبران شود، مشروحاً در کتب فقهی مورد تحقیق قرار میگیرد. این یک صفت، یا یک شرط اخلاقی محض نیست، بلکه مانند سه مطلب قبلی شرط یا صفت ضروری برای قاضی است. مقاومت بر باطل و توجیه آن، نه تنها باطل را تصحیح نمیکند، بلکه با هر عمل یا سخنی که میخواهد کار باطل خود را بپوشاند بر خطای خود میافزاید.
۵ – « وَ لَا یَحْصَرُ مِنَ الْفَیْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ»: به هنگام شناخت حق از بازگشت به حق در نماند، آن طورى که قضات بد برای حفظ مقام و از ترس زشتى کار غلط خود رفتار مىکنند؛ یعنی هنگامی که قاضی حق را تشخیص داد، رجوع به آن برای او دشوار نباشد، ممکن است قاضی خطای خود را بفهمد، ولی حق را در همان مورد تشخیص ندهد، در این صورت توقف از حکم برای او واجب است تا حق آشکار شود. و در صورتی که قاضی حق را تشخیص داد بیدرنگ و بدون احساس کمترین سختی و مشقت، باید مطابق آن حق، قضاوت خود را انجام دهد.
۶ – «وَ لَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ»: هواى نفسش میل به حرص و آز نکند؛ زیرا چشم طمع داشتن به مردم باعث احساس نیاز به ایشان و انحراف از راه حق میگردد. قاضی هرگز نباید نفس خود را در پرتگاه حرص و آز قرار دهد. این بیماری روانی نمیگذارد لزوم تبعیت از حق و قضاوت بر مبنای آن برای قاضی جدی و برای شغل او حیاتی تلقی گردد. لزوم دوری از حرص، از این جهت مورد تأکید است که نفس انسان به پیروی از طمع، به مال و منال دنیا و شهوات حیوانی دستور میدهد و او را به آن الزام مینماید.
۷ – «وَ لَا یَکْتَفِی بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ»: به اندک فهم و درک از مسائل – بدون فکر و اندیشه زیاد- بسنده نکند؛ زیرا این خود زمینه خطا و اشتباه است. قاضی در تحقیقات قضایی هم از نظر موضوع و هم از نظر حکم و هم از نظر تطبیق، باید حداکثر تلاش را برای فهم نهایی آنها به عمل بیاورد، اگر چه همه اصناف و گروههای دانشمندان و متفکران باید برای وصول به واقعیات حداکثر کوشش را بنمایند، ولی خصوصیتی که برای صنف قضات وجود دارد؛ این است که به اضافه حکم عقل و وجدان که باید در کشف واقعیات کمترین کوتاهی ننماید، حکم الهی درباره قاضی، تشخیص واقع و حکم مطابق آن است؛ یعنی قاضی در قضاوتهایش باید از هر گونه فعالیتهای ذهنی خاص خود که راهی برای کشف واقع دربرندارد، پرهیز کند.
۸ – «وَ أَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهَاتِ»: ضرورت توقف درموارد شبهه. این یکی ازمهمترین وظایف و احکام قضات است، و آن این است که در آن هنگام که شک و تردیدی درباره موضوع یا حکم یا تطبیق حکم بر موضوع پیش آید، بدون احساس شرم فوراً باید توقف نموده و به تحقیقات بیشتر و دقیقتر بپردازد. بویژه در امور مربوط به مال، جان، حیثیت و نوامیس مردم؛ زیرا این قبیل مسائل جاى احتمال وقوع در گناه است.
۹ – «وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ»: بیش از همه کس به سراغ دلیل و برهان برود. قاضی باید بیش از همه به دلایل صحیح تکیه کند؛ لذا ذوقیات خوشایند و بیاساس، احتمالات غیر منطقی، سوابق فکری که در معرض دگرگونی میباشند، نیز مغالطههای ظریف نباید در نظریات او تأثیر داشته باشند.
۱۰ – «وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَهِ الْخَصْمِ وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ الْأُمُورِ»: از همه کس در کشف واقعیتها با حوصلهتر باشد. قاضی باید از ظرفیتی معقول برخوردار باشد که مراجعات مکرر طرفین دعوا او را ناراحت نکند؛ زیرا که بسا اتفاق میافتد اگر حکم بر ضرر مراجعه کننده باشد، با تعدد مراجعه، لزوم تحمل آن ضرر را درک کند و به روشنایی بیشتر نایل آید، و گاهی ممکن است ابهاماتی که برای خود قاضی وجود داشته است به تدریج از بین برود.
۱۱ – «وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ»: به هنگام کشف حقیقت، قاطعتر از همه باشد؛ زیرا که تأخیر در اجراى حق، آفتها دارد. قاضی باید پس از واضح شدن حکم، قاطعانه عمل کند. طبیعت فصل خصومتها اقتضا میکند که قاضی در صادر کردن حکم پس از طرح کامل آن، به هیچ وجه تردید به خود راه ندهد و از خود نرمش نشان ندهد. نرمش و تردید پس از وضوح کامل حکم، به اضافه اینکه موجب تأخیر رسیدن صاحب حق به حق خود میگردد، در معرض سوء استفاده نیز قرار میگیرد؛ یعنی آنکسی که مجرم است ممکن است از نرمش و دودلی قاضی فرصت تقلب یا فراگیری راههای فرار از کیفر را پیدا کند.
۱۲ – «مِمَّنْ لَا یَزْدَهِیهِ إِطْرَاءٌ وَ لَا یَسْتَمِیلُهُ إِغْرَاءٌ»: از کسانى نباشد که ستایش زیاد دیگران، او را به سوى خودخواهى سوق دهد. قاضی نباید از مداحی و ستایشگری فریفته شود و به خود ببالد. آن قاضی که در برابر چاپلوسیها و مداحیها خود را میبازد، اگر آگاهی و وجدان قضایی خود را از دست داده باشد، خود را باید به دادگاه وجدانش معرفی کند و به محاکمه آماده گردد؛ زیرا او که به باختن شخصیت خود در باره چاپلوسیها و تملق متهم است، چگونه میتواند شخصیت دیگران را متهم تلقی کرده و به محاکمه بکشد؟ مداحی و ستایشگری، انسانهای ضعیف النفس را واقعاً تا حد یک حیوان ضعیف پایین میآورد؛ زیرا وقتی تخدیر و مستی بر مغز و روان آدمی روی بیاورد، درک و اندیشه و عقل و اراده و کمال جویی از وجود آدمی میگریزد و قدرت تشخیص حقایق و واقعیات از او سلب میگردد.[i]
منبع: اسلام کوئست
[i]. ر. ک: بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، مترجمان، محمدی مقدم، قربانعلی، نوایی یحیی زاده، علی اصغر، ج ۵، ص ۲۷۱- ۲۷۳، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش؛ جعفری، محمد تقی، حکمت اصول سیاسی در اسلام، نامه ۵۳، تهران، بنیاد نهجالبلاغه، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
پاسخ دهید