طرح موضوع

اتهام اعتقاد بهتحریف قرآنکریم[۳] به کلینی، در تألیفات گروهی از وهابیان مطرح شده است و او را قائل به تحریف قرآن، بلکه مؤسِّس و مروِّج این اعتقاد باطل در شیعه میپندارند. از نظر ناصرالقفاری وهابی و غیر او، نخستین کتابی که شبهه تحریف را مطرح کرده، کتاب سلیم بن‌قیس(م۹۰ق) قلمداد شده است. که در آن دو روایت درباره امامت امیرالمؤمنین علی [۴] نقل شده است و سپس علی بنابراهیم قمی(م۳۰۷ق) را در تفسیر قمی و کلینی را در کافی از مروِّجان این عقیده دانسته و گفته که قمی و کلینی پایههای این عقیده باطل را استوار ساختند و برای ترویج و نشر آن تلاش فراوان کردند و شروع روایات دالّ بر تحریف از آن دو آغاز گردید.[۵]

وی برای نمونه به روایتی از کافی اشاره می‌کند که جمله «فی عَلِیٍّ» را پس از جملههای «أنزَلَ الله إلَیکَ» و «أنزَلنا إلَیکَ» قرار داده است.[۶] وی از تفسیر قمی نیز مواردی را ذکر میکند.[۷]

دکتر صلاح عبدالفتاح خالدی نیز اضافه بودن «بولایه عَلِیٍّ» در آیه ۸۹ سوره اسراء[۸] و «فی ولایه عَلِیٍّ» و «آل محمّد» درآیه ۲۹ کهف[۹] را نمونه‌هایی از تحریف در کافی میداند.

پیش از آن دو، آلوسی[۱۰] و سپس مفصّلترین بحث را ابوزهره ارائه میدهد. وی ضمن معرفی کلینی به‌عنوان ترویج‌کننده اندیشه نقص قرآن، وی را ترویج‌دهنده روایاتی می‌داند که در قرآن شک و تردید ایجاد میکند.[۱۱] نویسنده دیگر کلینی را به‌سبب این‌‌گونه روایات، اهل قبله نمیشمارد![۱۲]

نویسنده الشیعه والقرآن با استناد بهروایتی از کافی،[۱۳] نتیجه میگیرد که شیعه بهقرآن موجود اعتقاد ندارد و دلیل او روایاتی است که کلینی در کتابش، کافی، آورده است.[۱۴] خطیب(م۱۳۸۹ق) با نقل روایتی از امام رضا۷ از اصولکافی،[۱۵] کلینی را معتقد بهتحریف قرآن معرفی می‌کند.[۱۶]

محمد بنداری میان تشیّع اصیل و تشیّع فارسی، فرق گذاشته و تشیّع فارسی را که کلینی از این دسته است، معتقد به تحریف دانسته و ادعا کرده که اجماع اهل نقل و تفسیر بر آن استوار است.[۱۷]

 بررسی و نقد اتهام به کلینی

آنچه اشاره شد، فشرده‌ای از اتهامهایی است به کلینی زده شده است، ولی اوّلاً، کسی مدعی نیست کلینی به صراحت از تحریف سخن گفته باشد و در هیچ جایِ کافی چنین مطلبی هرچند به اجمال وجود ندارد. ثانیاً، آنچه کلینی را در مظانّ اتهام قرار داده، ظاهر عناوین و روایات کافی است که مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

ابتدا اشاره به این نکته ضروری است که بسیاری از منتقدان کافی برای بزرگ‌نمایی این اشکال، مدّعیاند کافی صحیح‌ترین کتاب‌ها نزد شیعه،[۱۸] بلکه از عالیترین درجه صحّت،[۱۹] یا بهمنزله بخاری نزد مسلمانان است.[۲۰] چنین ادعایی هرچند برای این کتاب که به لحاظ تاریخی و علمی ارزشمندترین مجموعه حدیثی است، بیجا نیست، ولی برخلاف دیدگاه اهلسنت که همه روایات صحیح بخاری و صحیح مسلم[۲۱] را صحیح می‌دانند، علمای شیعه گذشته از اینکه اصطلاح «صحیح» نزد قدما و متأخران شیعه متفاوت است، این کتاب را هم مشتمل بر روایات صحیح، و هم شامل موثّق و حَسن و ضعیف دانسته‌اند؛[۲۲] زیرا خود کلینی در مقدمه اینکتاب، معیار تشخیص صحیح از ناصحیح را هماهنگی و ناهماهنگی روایاتش با کتابخدا میشمارد.[۲۳] در نتیجه این سخن علّامه مجلسی که گفته «روایات کتابهای چهارگانه همهاش صحیح نیست، تا چهرسد بهاینکه همه قطعیالصّدور باشد»،[۲۴] مبنای اساسی شیعه را درباره همه مجامع حدیثیشان معیّن میکند.

یکی از مغالطههای ناصرقفاری برای گمراه کردن خوانندگان کتابش، از کتاب صحیح‌ الکافی[۲۵] نام میبرد و میگوید در این کتاب روایات تحریف دیده نمیشود و اینکه حذف اینگونه روایات بلکه کل باب از روی تقیّه است یا حقیقت دارد، معلوم نیست.[۲۶] متأسفانه این نویسنده حتی به عنوان کتاب نیز توجّه نکرده که مؤلِّف آن، احادیثی را که بهنظرش صحیح میرسیده، از مجموعه کافی استخراج کرده است؛ هر چند عملکرد مؤلف اینکتاب، مورد اعتراض برخی از عالمان شیعه قرار گرفته است.[۲۷] گذشته از آن، صرف آمدن روایتی در این کتاب به این معنا نیست که شیعه به آن اعتقاد داشته باشد، برخلاف دیدگاه اهلسنت درباره صحیح بخاری و مسلم.

۱ – بازخوانی عناوین کافی

از میان عناوین بابهای کافی که ادعا شده[۲۸] تحریف را میرساند، «باب أنّه لم یَجمعالقرآنَ کلُّه إلاّ الأئمه:و …»[۲۹] است که از چند جهت دلیل بر اعتقاد کلینی بر تحریف قرآن نمیشود:

۱-۱ – خطبه مؤلِّف: هرچند اکثر عناوین ابواب کافی میتواند نشان‌دهنده دیدگاههای مؤلف آن باشد، ولی بیتردید مقدمه هرکتاب که تبلور باورهای پدید آورنده آن است، گویاتر اعتقادات صاحب آن را بیان میدارد. از این رو کلینی چکیده باورهای خویش را در مورد قرآن در مقدمه کتابش، آن‌هم برای کسانیکه کافی را در دین و دنیایشان بهکار میگیرند، در قالب جملاتی چون «بدان ای برادرم، -خدایت هدایتکند- کسی را نمیرسد که بهنظر خود روایات مختلفی را که از أئمه: رسیده، از یکدیگر تشخیص دهد، جز به طریقی که امام۷دستور داده که فرموده: «آنها را با قرآن بسنجید و هرکدام را که موافق کتاب خدای عزّوجل است، بگیرید و هرکدام را که مخالف کتاب خداست، رد کنید»[۳۰]، و نیز کلینی گفته: «نَحنُ لانعرف من جمیع ذلک إلاّ أقلّه»،[۳۱] و بهکاربردن واژههای «رجاء» و «تقصیر»[۳۲] بیانگر این است که کلینی کتاب خدا را مبّرا از هر نقص میدانسته و معیار ارزیابی روایات را قرآن میشمرده است، و الاّ نمیگفت: «وأنزلَ إلیه الکتاب، فیه البیان والتبیان، قرآناً عربیاً غیرذی عوج …».[۳۳] این سخن کلینی کجا وآن ادعاهای بخاری کجا که گفت: «من یکصد هزار حدیث صحیح از حفظ بودم و دراینکتاب جز حدیث صحیح نیاوردم و بیشتر از آنچه بهطورصحیح نقل کردم، فروگذاشتم».[۳۴] کسیکه اعتقاد بهتحریف دارد، آیا معقول است به قرآن مُحرَّف -نعوذبالله-  استناد کند و آن را «بیان»، «تبیان» و «غیرذیعوج» بداند؟ کاش نویسندگان منتقد بر کافی ابتدا، این خطبه را مطالعه میکردند.

۱ـ۲ – دفع اتّهام براساس عناوین: اگربنا باشد عناوین، معیار ارزیابی باور مؤلِّف قرارگیرد، بسیاری از عناوین کافی، کلینی را مبرّا از تهمت تحریف میسازد؛ زیرا عنوانهای «بابالرَّدّ إلی الکتاب والسّنّه…»[۳۵] که در ذیل آن ده حدیث نقل میکند، و «باب الأخذ بالسنّه وشواهد القرآن»،[۳۶] مشتمل بر دوازده حدیث، و کتاب فضلالقرآن مشتمل بر دوازده باب و ۹۴ روایت،[۳۷] شاهد گویایی است که وی قرآن را پاکیزه از هر دگرگونی میدانسته است؛ چراکه معقول نیست معیار ارزیابی، قرآنی باشد که در اختیار مردم نیست!

اما عنوان «باب أنّه لم یَجمَع القرآن کلّه إلّا الأئمّه:…»[۳۸] و همانند آن[۳۹] که بیشترین انتقادها را در پی داشته، هرچند ظاهرش این است که قرآن فعلی مسلمانان با قرآنی که نزد امامان شیعه قرار دارد، متفاوت است، ولی اوّلاً، بههیچوجه دلالت بر زیاده و نقص آن ندارد، بلکه تنها این را میرساند که در ترتیب و تنظیم، میان قرآن فعلی و قرآن نزد امامان اختلاف است[۴۰] و شکی نیست که قرآن فعلی براساس نزول وحی تنظیم نشده است و شاهد زندهاش خود سُوَر قرآن است که سورههای مَکّی درآخر و یا درهم آمیخته نظم یافته است.[۴۱] ثانیاً، دراین باب، شش روایت نقل شده که چهار روایت پایانی باب هیچ ربطی بهجمع‌آوری قرآن که تحریف ممکن است در همین مرحله رخ داده باشد، ندارد، بلکه مربوط است بهعلم امامان شیعه بهقرآن؛ چنان‌که در خود عنوان باب جمله «وأنّهُم یَعلَمُون علمَه کلَّه» به کار رفته است. فقط دو حدیث مورد نزاع است که عنوان باب نیز از آن دو استخراج شده است. بهعبارت دیگر، دو حدیث نخست باب، مجمل است و روایات چهارگانه بعدی آن دو را شرح و توضیح میدهد[۴۲] که در نتیجه مجموع روایات شش‌گانه علم امامان معصوم:را بیان میکند:

حدیث نخست: …عنجابر قال: سمعتُ أباجعفر۷ یقول: «ما ادَّعیأحَدٌ مِنَالنّاسِ أنَّه جَمَع القرآن کُلَّهُ کَمَا اُنزِل إلاّ کذّاب، ومَا جمعه وحفظه کما نَزّلهالله تعالی إلّا علی بن‌أبیطالب والأئمّه: من بعده».[۴۳]

در روایت این نکته صراحت دارد که جمع‌آوری قرآن بر اساس ترتیب نزول آن جز به‌دست ائمّه: بهویژه امیرالمؤمنین۷صورت نگرفته است و دقت درجمله «کَمَا اُنزِلَ» کلید حل مشکل این روایت خواهد بود. از این رو در حدیث دو نکته اساسی مورد توجّه است: یکی اصل وجود مُصحَف علی۷ و دیگری چگونگی آن، که بررسی جداگانه میخواهد.[۴۴]

دومین حدیث: عن محمّد بنسنان، عن عمار بنمروان، عنالمُنَخّل، عن جابر، عن ابیجعفر۷انّه قال: «ما یَستَطیعُ اَحَدٌ أن یَدَّعی أنّ عندَهُ جَمیعُ القرآنِ کلِّه، ظاهرِهِ وباطنِهِ غیرالأوصیاء».[۴۵] این نیز همانند حدیث قبلی تحریف بهمعنای مورد نزاع را بیان نمیکند؛ چون اوّلاً، سند روایت ضعیف است،[۴۶] به دلیل وجود محمدبنسنان ابوجعفر زاهری(م۲۲۰ق) که از نگاه رجال‌شناسان قابل تأیید نیست. نجاشی(م۴۰۵ق) میگوید:

او مردی است جدّاً ضعیف و غیر قابل اعتماد، و به روایاتیکه وی بهتنهایی نقل میکند، توجه نمی‌شود… . ابومحمد فضل بنشاذان میگفت: برای شما جایز نیست که احادیث محمد بنسنان را روایت کنید.[۴۷]

منَخّل بنجمیل اسدی، هرچند از ابیعبدالله۷ نقل روایت میکند و دارای کتاب تفسیر است، ولی نجاشی او را فاسدالرّوایه،[۴۸] کشّی او را بی‌ارزش و متهم بهغلوّ،[۴۹] علّامهحلّی(م۷۲۶ق) او را کوفی، ضعیف، غالی در مذهب و متّهم میشناساند.[۵۰] ابنداود حلّی(م۷۰۷ق) میگوید: «ضعیف، فاسدالرّوایه و متهم بهغلوّ است. غلات احادیث فراوانی بهاو نسبت دادهاند».[۵۱] بنابراین سند روایت را بهویژه در مسائل مربوط به باورها که همان اعتقاد به تحریف باشد، نمیتوان پذیرفت.

ثانیاً، محتوای روایت هرچند بخش نخست آن (مایَستطیع…کلّه) تحریف بهمعنای عام را میرساند، ولی ذیل حدیث(ظاهره و باطنه غیرالأوصیاء)، مقصود امام را در صدر حدیث کاملاً روشن میسازد و مقصود آن حضرت این است که علم ظاهر و باطن قرآن از آنِ امامان و اوصیای الهی است؛ چه اینکه علامه طباطبایی(م۱۴۰۲ق)، در تعلیقه‌ای که براین حدیث میزند، قیدهای «ظاهره و باطنه» را شاهد میگیرد براینکه دانش همه قرآن، اعم از معانی ظاهری قابل درک و معانی قابل استنباط براساس فهمعادی، از آنِ امامان معصوم و اوصیای الهی است.[۵۲]

همچنین ذیل روایت در استخراج پایانی عنوان باب (وأنّهُم یَعلمون علمهکلّه) نقش دارد و خود گواه دیگر است براینکه مقصود کلینی از نقل این حدیث، علم فراگیر و منحصر بهفرد امامان: بهقرآن است، نه اینکه نزد امامان قرآنی است که با قرآن سایر مسلمانان از جهت حقیقت و کمّیت متفاوت باشد.

ثالثاً، با قطع نظر از آنچه بیان شد، این دو روایت، خبر واحد است و با خبر واحد نمیتوان اعتقاد بهتحریف را بهشیعه وکلینی نسبت داد؛ چنان‌که احسان الهیظهیر[۵۳]و ابوزهره[۵۴] اینکار را کردهاند و کلینی را خارج از دینحنیف شمردهاند[۵۵] و او را متهم ساخته‌اند به اینکه او اعتقاد به مُبَدّل و ناقص بودن قرآن دارد که مورد دستبرد بشر واقع شده است.[۵۶]

۲ – متن روایات کافی

روایات ادعا شده درباره تحریف، گذشته از اینکه دچار ضعف سند است،[۵۷] به دو گروه تقسیم می‌شوند که مدعای وهابیان را ثابت نمیکند:

الف) جملههای اضافی احادیث

مضامین اینگروه از روایات روشن است که ارتباط بهتحریف ندارد، بلکه امام۷ در بسیاری از آنها،[۵۸] تفسیر آیه را بیان میکند و به اصطلاح تأویل بیانی و تبیین مصادیق است؛ زیرا (و بشر الذین ءامنوا) یعنی بشارت ده مؤمنان را بهولایت علی۷که آنان در میدان جهادِ با نفس و دشمن، پایدارند…[۵۹] و جمله «قال: ولایهأمیرالمؤمنین۷» که در ذیل روایت آمده نه در متن، هیچ شکی را باقی نمیگذارد.

یا جملات زاید «کلمات فی محمّد وعلی و فاطمه والحسن والحسین والأئمه: من ذرّیتهم…» در حدیث ابنسنان[۶۰] تفسیر[۶۱] آیه است، نه اینکه جزء نصکلامالله باشد؛ چنانکه نظیر همین معنا در منابع اهلسنت نیز آمده است. ابن‌عباس میگوید: «سألتُ رسولالله {عن الکلمات الّتی تَلقّاهَا آدم مِن رَبّه فتاب علیه؟[۶۲] قال}: « سَأل بحق محمّد وعَلِیٍّ و فاطمه والحسن، والحسین، إلّا تُبتَ علیَّ فتاب علیه».[۶۳]

همچنین ابنمغازلی در مناقب خود از ابیسعید خدری در مورد آیه (مرج البحرین یلتقیلان (۱۹) بینهما برزخ لابغیان (۲۰)  فبای آلاء ربکما تکذبان)[۶۴] میآورد: (مرج البحرین یلتقیلان) قال: عَلِیٌّ و فاطمه، (بینهما برزخ لابغیان قال:  محمّد، (یخرج منهما اللولو و المرجان) قال: الحَسَن والحُسَین».[۶۵]

کلینی بهسند خود از کثیر بنکلثمه از امامان باقر یا صادق: در تفسیر آیه ۳۷ بقره چگونگی توبه حضرت آدم را اینگونه توضیح میدهد:

قال(آدم۷): لاإله إلّا أنتَ سبحانک اللّهُمَّ و بحمدک، وعملتُ سوءً و ظلمتُ نفسی، فاغفرلی وأنت خیرالغافرین، لاإله إلّا أنتَ سبحانک اللّهم و بحمدک…». وفی روایه أخری فی قوله عزّ وجل: (فتلقی ادم من ربه کلمات فتاب …)[۶۶] قال: سأله بحق محمّد وعلی والحسن والحسین وفاطمه:.[۶۷]

بهراستی، اگر آنچه در حدیث ابنسنان آمده، نص قرآن بود، قطعاً کلینی نمیگفت: «فی روایه أخری…».[۶۸]

شاهد دیگر بر اینکه زیادی جملات در حدیث، تفسیر معنایی است، این است که کلینی همین آیه را از ابیجعفر۷ در داستان حضرت آدم نقل میکند، ولی بدون جملات زاید.[۶۹]

بسیاری از روایاتی که ادعا شده تحریف را میرساند، در واقع تبیین مصادیق یا تفسیر آیات الهی است؛ چنانکه جمله «بولایه علی۷»[۷۰] تفسیر محض آیه بود[۷۱] و هیچ عاقلی آن را جزء نصّ آیه نمیشمارد؛ چه اینکه در حدیث دیگر امام صادق۷ این آیه را چنین تبیین فرموده است: «فی قوله عزّوجل(هذان خصمان اختصموا فی ربهم)[۷۲] وقال۷: «نَحن و بَنِیأمیّه؛ قلنا: صَدَقالله ورسُولُه، وقال بنوأُمیه: کَذَبَالله ورسوله، (فالَّذِینکفَرُوا)یعنی بَنیاُمیّه…».[۷۳] همچنین وقتی راوی از «ولایت» در آیه (هُنَالِکَ الْوَلَایهُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیرٌ ثَوَابًا وَخَیرٌ عُقْبًا)[۷۴] میپرسد، میفرماید: «ولایه أمیرالمؤمنین۷».[۷۵]

اینگونه تفسیر معنایی و احیاناً مصداقی، اختصاص به کافی ندارد و در صحیحترین منابع وهابیان نیز در مورد همین آیه چنین تحلیلی وجود دارد. بخاری از قیس بنعباد میآورد: «قال: قال علی۷: فینا نَزَلَت هذه الآیه: (هذان خصمان…).[۷۶] ابنمغازلی شافعی در ذیل و تفسیر آیه مورد بحث مینویسد: «یونسبنحبیب، قال: سألتُ مجاهد، فقال سألتُ ابنعبّاس، فقال: نزلت هذه الثّلاث الآیات بالمدینه(هذان خصمان…) فی حمزه وعبیده وعلی۷وعتبه والولید».[۷۷]

با قطع نظر از بحثهای تفسیری شکی نیست که ولایت أمیرالمؤمنین۷ با توجّه بهمنابع آنان در قرآن مطرح شده؛ هرچند نام حضرت بهطور صریح ذکر نشده است،[۷۸] و جمله «بولایه علی» میتواند تبیین همان مصداق باشد.

 ب) متن حدیث

گروه دوم از روایاتیکه برخی وهابیها مدعی شدهاند صریح در تحریف‌اند،[۷۹] عبارت‌انداز:

یکم، حدیث هفده هزارآیه:[۸۰] هر چند حدیث از نظر سند صحیح یا موثّق[۸۱] و از نگاهِ محتوا در ظاهر غیرمعقول است و این بهانه را بهدست نویسندگان نامبرده داده که بگویند برپایه حدیث صحیح کافی قرآن دارای هفده هزار آیه بوده است! و در نتیجه دوسوم آیات قرآن فعلی حذف شده است؛ در حالیکه قرآن بیش از شش‌هزار و چندصد آیه نیست، ولی همین حدیث، نمیتواند دلیل بر تحریف قرآن باشد:

۱ – عدم اثبات جمله «عشراَلف»؛ این نقد در صورتی وارد است که جمله «سَبعَه ألف عشر»[۸۲] بهنقل کلینی ثابت باشد؛ در حالیکه روات یا نسّاخ سهواً کلمه «عشر» را در روایت اضافه کرده‌اند و متن حدیث بنا برشواهد زیر «سَبعَه الف آیه» است:

اوّلاً، در برخی از نسخه‌های کافی جمله «سبعه عشر اَلف آیه» بدون کلمه «عشـر» آمده است؛ چنان‌که مجلسی[۸۳] و فیضکاشانی،[۸۴] حدیث را بدون کلمه «عشر» آوردهاند و گویا آن دو، نسخه اصلی یا تصحیح‌شده کافی را در اختیار داشتهاند.

ثانیاً، درآخرین چاپ نسخه این کتاب که با تحقیق گسترده، چاپ شده، عبارت «سبعه آلاف آیه» آمده و در حاشیه توضیح داده شده که در برخی از نسخه‌ها «سبعه عشرآلاف»[۸۵] است؛ چه اینکه برخی دیگر، آن را دلیل برغلط بودن نسخه[۸۶] و عدد هفت‌هزار آیه را عدد تقریبی دانسته‌اند، نه اینکه امام۷ در صدد شمارش واقعی آیات باشد. از این رو این عدد از  یکسو، بهآمارهای ابنجوزی،[۸۷] سیوطی[۸۸] و مجلسی[۸۹] نزدیک است[۹۰] و از دیگرسو، حدیث، خبر واحدی است که با وجود کلمه «عشر»، متنِ آن با روایات دیگر و اقوال علما و موجب منکَر بودن آن مخالف میشود و اصل در نبود این کلمه در متن روایت است.

ثالثاً، محقق شعرانی واژه «عشر» در متن روایت را قطعاً اضافه‌شده از سوی نسّاخ و روات دانسته و عدد هفت هزار آیه را عدد تقریبی شمرده و گفته:

معروف است که اعداد علاوه بر شمارش، در اغراض دیگر (مانند مبالغه و…) نیز به کار میرود؛ چنان‌که وقتی گفته می‌شود احادیث کافی شانزده هزار است، مقصود بیان کثرت تقریبی است، نه معیّن کردن اعداد واقعی، و عدد آیات قرآن بین ششهزار تا هفتهزار آیه است.[۹۱]

این حدیث از این جهت نظیر روایتی است که میگوید: «امام زینالعابدین بعد از شهادت پدرش چهلسال اشک ریخت، با اینکه زین‌العابدین بعد از پدرش بیش از ۳۵ سال زنده نماند».[۹۲]

رابعاً، فیضکاشانی که بهدقیقترین عالم شیعی در میان همعصرانش معروف است،[۹۳] در دو اثرش حدیث را بدون کلمه «عشر» ذکر کرده است؛[۹۴] هرچند در اثر دیگرش براساس نسخه‌ای دیگر جمله «سبعه عشرألف»[۹۵] را آورده و توجیه کرده است که بهآن اشاره خواهد شد. نیز محدّث نوری بهاختلاف نسخههای کافی اعتراف دارد و اینکه در برخی از نسخهها «سبعه ألف» آمده است، بدون «عشر».[۹۶]

۲ – هفدههزار، مجموعه وحی: بر فرض که جمله «سبعه عشرألف» درست باشد، مقصود امام۷ از هفده هزار، مجموعه‌ای از امور وحیانی اعم از قرآن و غیر قرآن است؛ زیرا بر اساس آیه (وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى (۳)  إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى)،  غیر از قرآن اموری دیگر نیز بر پیامبر فرو آمد؛ در حالیکه قرآن محسوب نمیشد؛[۹۷] همانند سخن جبرئیل به رسولالله۶ که گفت: «یا محمّد عِش ماشِئتَ، فانّک مَیّت، وأحبِب مَن أحبَبتَ فانَّک مفارفه، واعمل ماشئت فانّک مجزی به، ثم قال یا محمّد! شرف المؤمنِ قیامُ الّلیل وعزّه استغناؤهُ مِنَ النّاس».[۹۸] پس همه آنچه وحی شده، قرآن نیست.

همین معنا در منابع اهلسنت در توجیه آیات رجم که عمر بهآن اعتقاد داشت و آیات رضاع که عایشه آن را نقل کرده ولی در قرآن نیست، وجود دارد. ابنقتیبه آنها را از امور دین میداند، نه از قرآن، و مثالهایی برای مواردی که قرآن نیست، ولی وحی است، مانند حرمت نکاح عمّه و خاله و قطع دست دزد بهجهت سرقت رُبع دینار و… را میشمارد.[۹۹] محقق دیگر، آیات رجم و رضاع را حکم شرعی میداند که بر پیامبر وحی شد، نه قرآن.[۱۰۰] ابنحزم نیز همین سخن را میپذیرد.[۱۰۱]

بنابراین منظور امام۷ طبق روایت کلینی این است که آنچه بر پیامبر۶ بهعنوان وحی نازل شده، اعم از قرآن و غیرقرآن مانند امور دینی یا احکام شرعی و…، بههفدههزار مورد می‌رسد و این نهتنها تحریف نیست، که دانشی است فوق دانش انسانهای عادی.

۳ – سه قسم بودن وحی: از نگاه دانشمندان اهلسنت، وحی به سه قسم تقسیم میگردد:

الف) قرآن: وحی با لفظ و معنای آن همراه با اعجاز و تعبّد بهتلاوت آن؛

ب) احادیث قدسی: وحی شدن لفظ و معنا بدون تعبّد بهتلاوت آن؛

ج) احادیث نبوی: وحی شدن معنا بدون لفظ آن؛ زیرا قرآن فرمود: (وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى (۳)  إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى).[۱۰۲]  براساس این دیدگاه آنچه برپیامبر وحی شده بهبیش از هفده هزار مورد خواهد رسید و مقصود امام۷ مجموعه‌ای از قرآن و احادیث قدسی و روایات صحیح نبوی است.

۴ – تکرار نزول آیات: سیوطی با تصریح بهاینکه گروهی از قدما و متأخران بهصراحت گفتهاند که قرآن مکرّر نازل شده است، هدف از تکرار نزول را یادآوری، موعظه، تعظیم و ترس از فراموششدن آن ذکر میکنند. وی برخی از سُور را نام میبرد که همهاش و یا پایان آنها، تکرار شده است.[۱۰۳] بر همین اساس منتقدان کافی احتمال نمیدهند که حدیث کافی مجموعه آیات نازل شده را که جبرئیل امین بر زبان جاری کرده و رسولالله۶ شنیده، گفته باشد؟!

قفاری با استناد بهاین روایت از یکسو این نتیجه را میگیرد که دو ثُلث قرآن حذف شده[۱۰۴] و از دیگرسو، میان حدیث کلینی و سخن ابن‌بابویه در توجیه روایت که می‌گوید «همه آنچه بهعنوان وحی نازل شده، قرآن نیست و اگر مجموع آنچه وحی شده اعم از قرآن و غیر قرآن را در نظر بگیریم، به هفده هزار خواهد رسید»،[۱۰۵] تعارض میبیند؛[۱۰۶] درحالیکه اوّلاً، خود این مقایسه میان دو منبع نادرست است؛ زیرا کافی کتاب روایی است و اهتمام مؤلفش با حفظ امانت، گردآوری احادیث مستند است، اما کتاب صدوق کتاب اعتقادی است و هدفش استخراج مسائل اعتقادی و پالایش و حل تعارض احادیث اعتقادی است و طبعاً میان این دو روش تفاوت هست؛ جمع احادیث امری است و استخراج اعتقادات و پالایش آنها امر دیگر.[۱۰۷] ثانیاً، قفاری نقطه تعارض کلینی و صدوق را در این میبیند که کلینی مدّعی است آنچه نازل شده قرآن است، ولی صدوق گفته تعداد اضافی قرآن نیست،[۱۰۸] ولی با ارائه راهکار چهارم، بیتردید تعارض مورد نظر ایشان برطرف میشود و آوردن لفظ قرآن از باب غلبه قرآن، بر موارد دیگر است.

ثالثاَ، موارد فراوانی در منابع مورد قبول وهابیان موجود است که صریح در تحریف است،[۱۰۹] و قفاری و دیگران راه حلّی جز آنچه را که ابن‌قتیبه،[۱۱۰] علی حسنالعریض[۱۱۱] و ابنحزم[۱۱۲] ارائه دادهاند (یعنی گفته آیات رجم قرآن نیست، بلکه وحی در امور دینی است)، پیشنهاد میدهند!

۵ – قرآن، بیش از یکمیلیون حرف: با قطع نظر از آنچه گذشت، منتقدان کافی این روایت عمر بن‌خطاب را دیدهاند یاخیر که هیثمی(م۸۰۷ق) از عُمَر و او از رسولخدا نَقل میکند که: «القرآنُ ألفُ ألفِ حرف وسبعه وعشرونألفحرف، فمَن قَرَأهُ صابراً مُحتسباً کان لکل حرفٍ زوجهٌ منالحورالعین»؛[۱۱۳] یعنی قرآن یک میلیون و ۲۷هزار حرف است؛ در حالیکه حروف قرآن بهاجماع عالمان اهلسنت سیصد هزار حرف بیش نیست[۱۱۴] و حدود هفتصدوسه هزار و ۳۲۹ حرف از حروف قرآن براساس آنچه سیوطی بهآن رضایت داده،[۱۱۵] مفقود شده است! احسان الهی ظهیر، دکتر قفاری و… چه پاسخی برای این حدیث دارند؟ و آیا مؤلف انتصارالحق و همفکران وی که میگویند کلینی تصریح کرده که دوسوم قرآن را صحابه حذف کردهاند و آنچه باقی مانده مُحَرّف است، این روایت عمر را ندیدهاند[۱۱۶] یا اینکه حسن نیت بیش از حد به‌روایات خودشان، باعث شده تا مصداق آیه شریفه (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی فَهُمْ لَا یرْجِعُونَ)[۱۱۷] قرار گیرند؟!

دوم. آیاتی شنیده نشده:[۱۱۸] سند حدیث، بدان جهت که سهل بنزیاد آدمی رازی تأیید رجال‌شناسان را بههمراه ندارد، خالی از مشکل نیست. نجاشی او را ضعیف و غیر معتمد دانسته و دلیل برغلو و کذب و ضعف سهل را شهادت احمد بنمحمد بنعیسی و بیرون کردنش از قم آورده[۱۱۹] که درمجموع سند روایت ضعیف است.[۱۲۰]

اما محتوای حدیث هیچ ارتباطی بهتحریف قرآن ندارد؛ زیرا نهتنها تحریف را نمیرساند، بلکه شاهد بر عدم تحریف است؛ برای اینکه امام۷ بهسائل دستور میدهد بهقرائت قرآنی که دراختیار مردم است (اقرؤوا القرآن کَمَا تَعَلّمتُم…) اکتفا کند و این خود دلیل برعدم تحریف و نقص قرآن است،[۱۲۱] اما اینکه نقل شده: «إنّا نسمع فی القرآن لیس هی عِند نا کما نسمعها…»، اوّلاً، این عبارت در پرسش سائل است، نَهکلام امام۷، و بی‌تردید کلام سائل با صرف‌نظر از اینکه از چهسطح فکری برخوردار بوده است، برای کسی حجت نیست.

ثانیاً، آنچه سائل مطرح کرده، مورد انکار امام۷ واقع شده است.

ثالثاً، ممکن است آنچه را سائل دیده یا شنیده، از مصحف علی۷ بوده و بیشک مصحف علی۷ با قرآنی که دردست مردم بوده، تفاوت داشته است.[۱۲۲] بر اساس این احتمال امام۷ قرائت مصحف علی۷ را موکول کرده بهظهور ولی‌عصر۷٫

رابعاً، مقصود امام۷ از جمله «فیسجیئکم منیعلّمکم»، این است که امامزمان۷ قرائت واقعی همراه با تفسیر قرآن را تعلیم خواهد داد و هیچ‌گاه این جمله دلالت بر تحریف نمیکند؛ زیرا یکی از بحثهای مشهور علوم قرآن، بحث قرائتهای مختلف است که به «نزول قرآن عَلَی سبعه أحرف» یاد میشود و روایات زیادی در این خصوص نقل شده[۱۲۳] و در شرح و تفسیر آن، مباحث مفصّلی ارائه گردیده و گفته شده که مقصود از «سبعه أحرف» چیست. قرطبی (م۶۷۱ق) با تصریح بهاختلاف علما، ‌‌۳۵ قول و کوثری(۱۳۷۱ق)، چهل دیدگاه[۱۲۴] را نقل کرده است،[۱۲۵] با اینکه مدعیاند حدیث قرائت قرآن بر هفتقرائت متواتر است[۱۲۶] که البته از نگاه شیعه، قرائتهای هفت‌گانه حجیّت ندارند[۱۲۷] و قرائت قرآن باید بهتواتر ثابت باشد و روایات سبعه احرف، اخبار آحاد[۱۲۸] و روایات اهلسنت در این مورد کاملاً ناهماهنگ است؛ زیرا قرائت بر حرف واحد، سپس با دخالت میکائیل و جبرائیل بههفتحرف رسید و قرائت بر سهحرف و برچهارحرف نیز نقل شده است.[۱۲۹]

وقتی از امام صادق۷ پرسیده شد که: «إنّ النّاسَ یَقُولُون:إنّ القرآنَ نَزَل علی سبعه أحرف»، فرمود: «کَذَبوا أعداءالله، ولکنّه نَزَل عَلَی حَرفٍ واحدٍ من عند الواحد».[۱۳۰]

درحدیث دیگر اختلاف را از جهت روات میداند.[۱۳۱]

گذشته از آن، اگر اصرار بورزیم این روایت دلالت برتحریف قرآن دارد، بیتردید وقوع تحریف را نزد غیر شیعه ثابت خواهد کرد، نه شیعه.[۱۳۲]

سوم. حدیث ابنسلمه:[۱۳۳] این حدیث، اوّلاً، از نظر مجلسی ضعیف[۱۳۴] و از جهت دلالت و محتوا با توجّه به بررسی حدیث قبلی، کاملاً روشن است و روایت نهتنها اشاره بهتحریف ندارد، بلکه امام۷ قرائت رایج را تأیید و امضا کرده است.[۱۳۵]

ثانیاً، محمد بنسلیمان[۱۳۶] و سالم ابیسلمه[۱۳۷] هردو کوفیاند و امام۷ آن دو را از قرائت غیراهل کوفه باز میدارد و این میرساند که آن دو احتمالاً قرآن را بر اساس مصحف علی۷ که مشتمل بر تفسیر و تأویل بوده، تفسیر میکردهاند و با این فرضکه «قرائت»، بهمفهوم «تفسیر» بهکار رفته باشد روایات ربطی بهتحریف نخواهند داشت. شاهد این مدعا ذیل احادیث است که در روایت دوم آمده: «إقرؤوا کَمَا تعلّمتُم فسیجیئُکم مَنیعلّمکم»، و جمله «کُفَّ عن هذه القراءه… حتّی یقوم القائم۷ قَرَأَ کتابالله عزّوجلّ عَلَی حَدِّه …» در نقل سوم آمده و بیانگر آن است که امامزمان۷ با ظهورش تفسیر واقعی قرآن را بیان خواهد کرد.

چهارم. حدیث اَثلاث بودن قرآن:[۱۳۸] با اینکه سند حدیث مجهول است،[۱۳۹] اما مضمون این حدیث و روایت دیگر از ابیجعفر۷ که فرموده «نَزَل القرآن أربعه ارباع…»،[۱۴۰] واضح است و این حدیث ربطی به تحریف ندارد، بلکه اوّلاً، غرض امیرالمؤمنین۷ خبر دادن از واقع، همراه با تحریک بهاقرار بهولایت و بیزاری از دشمنان آن و اندرز وعمل بهسنن و فرایض الهی است و قطعاً منظور از تقسیم، قسمت کردن کل بهاجزاست که گاهی از نظر اعتبار، اجزای قسمتها متفاوت خواهد شد و لازم نیست اجزا با هم مساوی باشند.[۱۴۱]

ثانیاً، همانگونه که آیات قرآن به اعتباری، به اعتقادی، اخلاقی و احکام قسمت میشوند، به‌لحاظ دیگر به مکّی و مَدَنی، حَضَری و سَفَری، نهاری و لیلی، صیفی و شتایی، ارضی و سماوی و… تقسیم میگردند.[۱۴۲] این روایات نیز آیات را بهاعتبار مضامین بهاثلاث و ارباع تقسیم کرده‌اند که ثُلث یا رُبع آیات در فضیلت اولیا و اوصیا و عترت پیامبر (و در وصف دشمنان آنها فرو آمده باشد) و ثُلث و یا رُبع آنها در باب حلال و حرام و… .

چنین تقسیمی نه منافات با تقسیمهای نخست دارد و نَه دالّ بر تحریف است.[۱۴۳] در حدیث دیگر آیات قرآن بهچهار رُبع تقسیم شده: «رُبع حَلالٌ، و رُبع حرامٌ و ربع سُننٌ و احکامٌ و رُبع خبر…».[۱۴۴] بیشک این تقسیمات همانند تقسیم نماز به سه ثُلث است: «وفی الحدیث: انّ الصَّلاه ثلاثهُ أثلاث: الطَّهور ثُلثٌ، الرُّکوع ثلثٌ والسُّجود ثلثٌ».[۱۴۵]

ثالثاً، درمنابع اهلسنت نیز چنین تقسیماتی بهچشم میخورد. إیاس بنعامر از علیبنابیطالب۷ نقل میکند که آنحضرت بهمنگفت: «یا أخاعَکّ إنَّک إن بقیتَ فستقرأُ القرآنَ ثلاثهُ أصنافٍ: صِنفٌ ِللهِ عَزَّوجل، وصنفٌ للدّنیا، و صنفٌ للجدال، فان استطعتَ أن تکون ممن یقرأهُ لله عَزَّوجل، فَافعَل».[۱۴۶] در دیگر گزارش میآورد: «اُنزِلَ القرآنُ عَلَی سَبعهِ أحرف؛ آمرٌ، زاجرٌ، وترغیبٌ و ترهیبٌ وجَدَلٌ وقصصٌ ومَثلٌ».[۱۴۷]

پس اینگونه روایات نهتنها تحریف نیست، که تبیین و بسط معارف قرآن است. تنها چیزی که امثال احسان الهیظهیر و ناصر القفاری را بهخشم آورده تا کلینی را متهم بهاعتقاد بهتحریف کنند و خارج از دین بخوانند، جمله «ثُلثٌ فینا وفیعَدُوِّنا» یا «رُبع فینا و رُبع فی عَدُوِّنا» در این دو روایت[۱۴۸] است و چون از جایگاه رفیع اهلبیت و از وضع برخی سران صحابه نسبت بهاهلالبیت:مطلعاند، اینجمله آتشِ درون آنها را شعلهورساخته است و شاید این نویسندگان کتاب شواهد التّنزیل حسکانی(متوفای قرنپنجم) را ندیدهاند که چگونه از عالِمِ زمانِ خود گلهمند است؛ عالمی که گروهِ زیادی اطراف او را گرفته بودند و او جمعیت را در مورد اهلبیت بهاغوا میکشاند و بهپدران آنها نقص وارد می‌کرد و حتّی می‌گفت: «أحدی از مفسّران نگفتهاندکه سوره هلأتی و یا غیرآن از قرآن، در مورد علی و اهلبیت:نازل شده است و از آن جمعیت جز یکنفر کسی حرفهای او را انکار نکرد».[۱۴۹] همین صحنه دردآور این عالِم عامل را مصمم ساخت که کتاب شواهدالتّنزیل خود را در دفاع از اهلبیت بنویسد و درآن دَهها آیه قرآن را که در شأن آنان نازل یا تفسیر شده، جمع‌آوری کند.[۱۵۰] وی ابتدا در ضمن چند روایت آمارگونه مناقب منحصر بهفردی را بازگو می‌کند که درباره احدی از صحابه و اهل زمانش و امت اسلام وجود ندارد.[۱۵۱]

وی همچنین براساس پاره‌ای از روایات، از تعداد آیاتی را که در خصوص علی۷ فروفرستاده شده و در این زمینه کسی شریک با علی نیست بر میشمارد. از مجاهد نقل شده: «نَزَلَت فی عَلِیٍّ سَبعُون آیه لم یُشرکه فیها أحدٌ».[۱۵۲] از عبدالرّحمن بن‌ابیلیلی نقل است: «لقد نَزَلَت فی عَلِیٍّ ثمانون آیه صَفواً فی کتابالله ما یشرکه فیها أحدٌ من هذه الأمّه»،[۱۵۳] بلکه بالاتر مجاهد میگوید: «ما أنزل‌‌الله آیهً فی القرآن إلّا عَلِیٌّ رأسها»[۱۵۴]، ابن‌عباس میگوید: «ما أنزلالله آیه: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا) (که حدود۹۰ بار ذکر شده[۱۵۵]) إلاّ کان عَلِیٌّ أمیرها وشریفها، ولقد عاتبالله أصحاب محمّد ولم یذکرعَلِیّاً الاّبالخیر».[۱۵۶] این عالم اهلسنت، تحت عنوان «ذکرما نزل فیهم منالقرآن علیالتّفصیل…»، یکهزار و ۱۶۳ مورد را میشمارد که درمدح علی و اهلالبیت:نازل یا تفسیر و یا مظهر مصداق آیات محسوب شده است. ابنمغازلی شافعی(م۴۸۳ق)، کاری شبیه حسکانی انجام داده و حدود ۴۶۰ مورد از آیات و روایات مربوط علی و اهلالبیت: را گردآوری کرده است.[۱۵۷] قندوزی حنفی درکتاب ینابیع الموّده با همین هدف به فضایل و حقوق اهلبیت: پرداخته است.[۱۵۸] بنابراین خشم این نویسندگان بیجاست.

پنجم. حدیث ابنابینصر بزنطی:[۱۵۹] که خالدی آن را دال بر تحریف شمرده،[۱۶۰] به‌لحاظ سندْ مرسل است[۱۶۱] و در محتوای روایت نقاط ابهامی وجود دارد و با توجه بهروایتی که کشّی در شرح حال بزنطی میآورد تا حدودی ابهامش روشن میشود. بزنطی میگوید:

وقتی خواستم امام ابوالحسن۷ را ملاقات کنم، مأموران هارون الرّشید امام۷ را دستگیرکردند (که درهمان دستگیری بهشهادت رسید) و امام مصحفی برای من فرستاد و من آن را بازکردم و سوره بَیّنه را طولانیتر از قرآن معمولی یافتم و همزمان از طریق مسافری بسته‌ای به من رسید که در آن طین و مُهر قرار داشت.[۱۶۲]

ازکنار هم قراردادن این دوحدیث این نتیجه بهدست میآیدکه: اوّلاً، آنچه سبب طولانی شدن سوره بیّنه بوده، اسامی هفتاد نفر از مردان قریش بوده است که امام۷ هراس داشته نامشان بهدست مأموران هارون بیفتد و فتنه‌ای ایجادگردد و بههمان جهت بَزَنطی را از نگاه کردن بهآن مصحف منع کرد (لاتنظرفیه)، هرچند وی از دستور امام سر پیچی کرد و امام چون او را امین ندانست، امانتش را باز پس گرفت.[۱۶۳]

ثانیاً، اسامی مورد نظر بیتردید اسامی بزرگانی از قریش بوده که درحال کفر و یا با ظاهر مسلمان و با باطن کافر مردهاند و همین اسامی به‌عنوان شرح و تفسیر جمله [`لمْ یکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا …][۱۶۴] در حاشیه مصحف مورد نظر، مکتوب بوده است.[۱۶۵] فیض کاشانی این اسامی را تفسیر جمله [لمْ یکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا …] دانسته که از طریق وحی اخذ شده است، نهاینکه از اجزای قرآن باشد؛[۱۶۶] چنان‌که در صفحات گذشته اشاره شد که حاشیه‌نویسی برای توضیح و رفع ابهام و تفسیر آیات مشکل، امر معمول بوده است و در مورد همین سوره،  منابع اهلسنت مطالب زیادی نقل کردهاند که اگر آن مطالب را تفسیر و شرح آن ندانیم، باید تحریف محسوب گردد.[۱۶۷]

ثالثاً، آنچه بزنطی در مصحف امام ابوالحسن۷ دید، همان مصحفی است که امیرالمؤمنین۷ جمع‌آوری کرد و آن را بر ابوبکر، عمر و… عرضه داشت، ولی آنها نپذیرفتند.[۱۶۸] بیتردید همان مصحف نزد امامان معصوم:موجود بوده و با مصحف مشهور تفاوت‌هایی داشته است.[۱۶۹]

ششم. رساله امام ابیالحسن موسی۷:[۱۷۰] این رساله دارای سه سند بهترتیبِ ضعیف، حَسَن و همانند صحیح، و ضعیف است که در مجموع سند روایت صحیح شمرده می‌شود،[۱۷۱] اما متن روایت دلالت بر تحریف باطل ندارد، بلکه مراد امام از «تحریف» تغییر لغوی یعنی «تغییر الکلمه عن معناها و حرفها إلی معنی آخر» است[۱۷۲] و شواهدی براین معنا وجود دارد:

۱ – هماهنگی درکلام معصوم۷: شاهد اول اینکه میان کلمات معصوم تعارض و تهافت وجود ندارد. همین معنا در رساله امام باقر۷ دیده میشود، آنجا که فرمود: «…وکان مِن نَبذهم الکتاب أن أقامُوا حُرُوفه وحَرَّفوا حُدودَه، فهم یَروونه ولا یَرعَونه…»[۱۷۳]، و این بیان امام صریح است در اینکه در قرآن تحریف باطل یعنی زیادی و نقیصه حتی بهاندازه یک حرف صورت نگرفته است؛[۱۷۴] چنانکه ابوزهره در پاسخ دیدگاه فیضکاشانی مبنی بر عدم تحریف قرآن و دلایل او،[۱۷۵] از این روایت (رساله سعد‌‌الخیر) عدم تحریف باطل را میفهمد و می‌گوید: تنها دلیلی که این نویسنده شیعی(فیض) برای اثبات عدم اعتقاد کلینی بهتحریف میآورد، همین رساله است؛[۱۷۶] هرچند وی نقل این رساله را به واسطه کلینی دلیل کافی بر عدم اعتقاد او بهتحریف نمیداند، ولی همانگونه که دربحثهای گذشته ثابت شد، اوّلاً، کلینی اعتقاد به‌تحریف نداشت. ثانیاً، نقل روایتی که ظهور در تحریف دارد، دلیل نمیشود راوی آن نیز معتقد به محتوای آن باشد و اگر چنین ملازمه‌ای باشد، باید اکثر بزرگان مانند بخاری، مسلم و… را معتقد بهتحریف بدانیم؛ زیرا آنان دَهها روایت دال برتحریف را در کتاب‌هایشان نقل کردهاند.

۲ – متأثّر شدن امام۷ از قرآن: حفص بنغیاث از امام موسیبنجعفر۷ نقل میکند که فرمود:

…فإنّ درجاتِ الجَنّهِ عَلَی قَدرآیاتِ القُرآنِ یُقالُ لَه: إقرأ وَأرق، فیقرأ ثم یَرقی، قال حفص: فما رأیتُ أحَداً أشدَُّ خوفاً عَلی نفسه مِن موسَی بن جعفر۷ ولا أرجأ النّاس منه، و کانت قرائته حُزناً، فإذا قَرَأ فکأنّه یُخَاطِبُ إنساناً.[۱۷۷]

اینکه حفص بنغیاث با چشم خود امام را دیده که هنگام تلاوت چنین تحت تأثیر قرآن قرار گرفته، خود گواه روشنی است که امام قرآن را مُحرّف بهمفهوم باطل آن نمیدانسته است، و الّا ویژگیهای «درجات بهشت بهاندازه آیات قرآن»، «قرائت محزون و متأثّر» و «نفوذ در مخاطب»، که همه برخاسته از روح و عمقجان قاری است، معقول نیست از قرآن تغییر یافته ناشی گردد.

۳ – تضییع حق اهلالبیت:: بهنصّ روایت، امام رساله را در زندان و شاید در حبس سندی بنشاهک نوشته است. همین‌که حاکم جور امام را زندانی کرده، تحریف معنای آیه شریفه (…قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى…)[۱۷۸] و دَهها آیه دیگر، درمورد اهل‌بیت:نیست؟! موسیبنجعفر۷ جز اینکه مصداق اهلالبیت بود و فضایل و کمالات بیمانندی داشت، جُرمی نداشت. در نتیجه مقصود از تحریف، دگرگونی در معنا و عمل بهقرآن است، نه در الفاظ.

  نتیجهگیری

دستاوردِ بحث این شد که متهم شدن کلینی بهاعتقاد بهتحریف از سوی برخی وهابیان چون احسانالهی، ناصرالقفاری و برخی دیگر غیرمنصفانه بلکه ظالمانه است و صرف نقل روایاتی که ادعا شده تحریف را میرساند،

اوّلاً: دلیل نمیشود راوی بهمضمون آنها نیز معتقد باشد و در صورت چُنین ملازمه‌ای، بخاری، مسلم و دیگر بزرگان مورد قبول وهابی نیز باید اعتقاد بهاین ملازمه باطل داشته باشند.

ثانیاً: نمونههایی از روایات مورد بحث که بهتفصیل مورد بررسی قرار گرفت، با قطع نظر از اسناد آنها، تفسیر یا تأویل بیانی یا تنزیل معنوی یا تبیین مصادیق آیات است، نه تحریف؛ چنان‌که چنین گزارشهایی در منابع خود آنان نیز نقل شده است و همین راهِ حل را ارائه دادهاند.

ثالثاً: همه احادیثی که بهنحوی در زمینه تفسیر و تأویل قرآن در منابع شیعه نقل شده، از دوحال خارج نیست: یا تأویل قرآنی و متن قرآن است یا تأویل بیانی؛ یعنی وحیِ منزل و جزء امور دین است نه متن قرآن. با این وصف بیتردید روایاتی که دارای جمله‌‌های اضافی همانند «فیعَلِیٍّ» است، در گروه دوم جای میگیرد.

سرانجام با بررسی و پاسخ به اشکالات وارد شده بر احادیث، تکلیف روایات دیگر که ممکن است مضمون آنها را تحریف بدانند، روشن میشود که هیچکدام دالّ برتحریف قرآنکریم نخواهد بود.

 

منابع

۱ – الاتقان فی علوم القرآن: جلال الدّین عبدالرّحمن سیوطی، ضبط و تصحیح و استخراج آیات: محمد سالم هاشم، قم: ذوی‌القربی، چاپ دوم، ۱۴۲۹ق.

۲ – الإحکام فی أصول الأحکام: ابی محمد علی‌بن‌حزم آندلسی، بیروت: دارالکتب العلمیه، بی‌تا

۳ – اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی: شیخ طوسی، قم: مؤسسه آل‌ا‌لبیت:، ۱۴۰۴ق.

۴ – الاستبصار فیما اختلف من الأخبار: شیخ طوسی، تحقیق: سید حسن خرسان، بیروت: دارالاضواء، چاپ سوم، ۱۴۰۶ق.۵ – أسد‌الغابه فی معرفه الصّحابه: عزّالدین علی بن محمد جزری ابن‌اثیر، تصحیح: شیخ عادل احمد رفاعی، بیروت: داراحیاء التّراث، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.۶ – اصول مذهب الشّیعه الامامیه الاثنی عشریه عَرضٌ و نقدٌ: ناصر ‌بن عبدالله قفاری، الجیزه، دارالرّضا، بی‌تا.۷ – اضواء علی السّنه المحمّدیه: محمود ابوریه، قم: مؤسسه دارالکتاب الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۸ق.۸ – الاعتقادات (مصنّفات الشّیخ المفید، ج۵): الشیخ صدوق، ابوجعفرمحمد بن‌علی بن‌حسین بن بابویه، تحقیق: عصام عبدالسید، قم: المؤتمر العالمی لالفیه الشّیخ المفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق/۱۳۷۱ش.۹ – الامام الصادق؛ حیاته وعصره، آرائه الفقهیه: محمد ابوزهره، بی‌جا، مطبعه احمد‌علی مخیمر، بی‌تا.۱۰ – انتصار الحق مناظره علمیه مع بعض الشّیعه: مجدی محمد‌علی محمد، ریاض: دارطیبه، چاپ‌اول، ۱۴۱۸ق.۱۱ – أهل‌السّنّه والشّیعه بین الاعتدال والغلوّ: عبدالله بن‌عبدالقادر تلیدی، بی‌جا، بی‌نا وبی‌تا.۱۲ – البیان فی تفسیرالقرآن: سید ابوالقاسم خویی، ایران: انوارالهدی، چاپ هشتم، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م؛ ترجمه سید جعفرحسینی، قم: دارالثقلین، ۱۳۸۳ش.۱۳ – التّاریخ الکبیر: محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بخاری، بیروت: دارالفکر، بی‌تا.۱۴ – تأویل مختلف الحدیث: عبدالله بن‌مسلم، تصحیح وضبط: محمد زهری نجّار، بیروت: دار‌الجلیل، ۱۴۱۱ق.۱۵ – التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف: سید علی میلانی، قم: دارالقرآن الکریم، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.۱۶ – تدریب الرّاوی فی شرح تقریب النّواوی: جلال‌الدین عبدالرّحمن سیوطی، تحقیق: عرفان العشّا حسّونه، بیروت: دارالفکر، ۱۴۲۰ق.۱۷ – تذکره الحفاظ: شمس‌الدین‌محمد ذهبی، تصحیح از نسخه خطی قدیم: وزارت معارف حکومت هند، بیروت: درإحیاء التراث العربی، بی‌تا.۱۸ – التّشیع بین مفهوم الأئمه والمفهوم الفارسی: محمد بنداری، مقدمه: سعید‌حوّی، عمّان: دارعمّان للنّشر، چاپ‌اول، ۱۴۰۸ق.۱۹ – تفسیر الثّعالبی المسمّی الجواهر الحسان فی تفسیر‌القرآن: عبدالرّحمن بن‌محمد بن‌مخلوف ثعالبی مالکی، تحقیق: عبدالفتاح ابو‌سنه- شیخ علی محمد‌معوض و…، بیروت: داراحیاء التراث، چاپ‌اول، ۱۴۱۸ق.۲۰ – تفسیر‌الصّافی: ملّا محسن فیض کاشانی، تصحیح، تعلیقه و مقدمه: الشیخ حسین اعلمی، مشهد: دارالمرتضی للنّشر، چاپ‌اول، بی‌تا.۲۱ – تفسیر‌القمی: علی بن‌ابراهیم قمی، تصحیح وتعلیق: سید طیب موسوی جزائری، قم: مؤسسه دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.۲۲ – تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه للشیخ المفید: شیخ طوسی محمد بن حسن، تحقیق وتعلیق: سید حسن خرسان، بیروت: دارالاضواء، چاپ‌سوم، ۱۴۰۶ق.۲۳ – الجامع الأحکام القرآن (تفسیرالقرطبی): محمد بن‌احمد انصاری قرطبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بی‌تا.۲۴ – الخطوط العریضه للأسس التی قام علیها دین الشّیعه الإمامیه الاثنی‌عشریه: محب‌الدّین خطیب، اردن: دارعمّان، بی‌تا.۲۵ – الدرّ‌المنثور فی تفسیر‌المأثور: عبدالرّحمن جلال الدّین سیوطی، تصحیح، تخریج آیات و حواشی و فهارس با اشراف دارالفکر، بیروت: دارالفکر للطباعه و النّشر، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.۲۶ – دفاع عن الکافی: ثامر هاشم حبیب عمیدی، قم: مرکز الغدیر للدّراسات الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.۲۷ – الذّریعه فی تصانیف الشّیعه: آقا بزرگ تهرانی، بیروت: دارالأضواء، بی‌تا.۲۸ – ذکری الشیعه فی أحکام الشریعه: شهید اول، چاپ حجری، ۱۲۷۲ق.۲۹ – رجال الطوسی: شیخ طوسی ابوجعفر محمد بن حسن، نجف: منشورات المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۰ق.۳۰ – رجال العلامه الحلّی: حسن بن‌یوسف حلّی، تصحیح: محمد صادق بحر‌العلوم، قم: منشورات رضی، ۱۴۰۲ق.۳۱ – رجال النّجاشی: احمد بن علی نجاشی کوفی اسدی، تحقیق: محمد جواد نائینی، بیروت: دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.۳۲ – روح المعانی فی تفسیر‌القرآن العظیم والسّبع المثانی: سید شهاب الدّین محمود آلوسی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، بی‌تا.۳۳ – روضات الجنات فی أحوال العلماء والسادات: میرزا محمد باقر موسوی خوانساری، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، تهران، بی‌نا و بی‌تا.۳۴ – الرّوضه من الکافی: محمدبن یعقوب کلینی، تصحیح وتعلیق علی اکبر غفاری، تهران: دارالکتب العلمیه، چاپ چهارم، ۱۳۶۵ش.۳۵ – سلامه القرآن من التحریف و تفنید الافتراءات علی الشّیعه الامامیه،: فتح‌الله محمدی…، تهران: مشعر، ۱۳۸۲ق.۳۶ – شواهد‌التّنزیل لقواعد التفضیل فی‌الآیات النازله فی أهل‌البیت‌:: عُبیدالله بن عبدالله بن احمد حنفی معروف به حسکانی، تحقیق محمد باقر محمودی، تهران: مؤسسه الطبع والنشر التابعه لوزاره الثقافه والارشاد الاسلامی، چاپ‌اول، ۱۴۱۱ق.۳۷ – الشّیعه والسّنّه: احسان الهی ظهیر، لاهورپاکستان: محل توزیع: ریاض عربستان، مکتبه بیت السلام، بی‌تا.۳۸ – الشّیعه والقرآن: احسان الهی ظهیر، لاهورپاکستان: اداره ترجمان السنّه، محل توزیع: ریاض، عربستان، بی‌تا.۳۹ – الشّیعه؛ فلسفه وتاریخ: احمد کمال شعث، قاهره: مکتبه مدبولی، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.۴۰ – صحیح البخاری: محمد بن‌اسماعیل بخاری، ضبط، ترقیم، شرح الفاظ، تخریج احادیث و تهیه فهارس: مصطفی دیب البُغا، بیروت- دمشق: دارابن کثیر- الیمامه للطباعه، چاپ پنجم، ۱۴۱۴ق.۴۱ – صحیح الکافی اختیاره من کتاب الکافی للشیخ الکلینی: محمد باقر بهبودی، بیروت: الدار‌الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۰۱ق.۴۲ – صحیح مسلم المسمّی الجامع الصحیح: مسلم‌بن‌الحجاج نیشابوری، تحقیق وتصحیح: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار‌الفکر، چاپ دوم، ۱۳۹۸ق.۴۳ – صیانه القرآن من التّحریف: محمد هادی معرفت، تحقیق مؤسسه النّشر اسلامی، قم: مؤسسه نشر الاسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ سوم، ۱۴۲۸ق.۴۴ – عجائب علوم القرآن: ابن‌جوزی، تحقیق، مقدمه وتعلیق: عبدالفتّاح عاشور، قاهره: الزّهراء للاعلام العربی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.۴۵ – علم الیقین فی اصول الدین: ملّا محسن فیض محمد ‌بن‌مرتضی، قم: انتشارات بیدار،۱۴۰۰ق.۴۶ – فتح الباری بشرح البخاری: ابن عسقلانی احمدبن علی، تصحیح: حسان‌عبد المنان، بیروت: داراحیاء التّراث العربی، بی‌تا؛ همان، تحقیق وتعلیق: محمدفؤاد عبدالباقی و عبدالعزیز بن‌باز، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.۴۷ – فتح المنّان فی نسخ القرآن: علی‌حسن‌عریض، مصر: مکتبه الخانجی، چاپ اول، ‌۱۹۷۳م.۴۸ – الفصل فی الملل والاهواء والنحل: ابن حزم اندلسی علی بن محمد، تحقیق: محمد ابراهیم نصرو…، بیروت: دار الجلیل، ۱۴۰۵ق.۴۹ – الفهرست: شیخ طوسی ابوجعفر محمدبن حسن، به کوشش محمود رامیار، مشهد: چاپخانه دانشگاه مشهد، ۱۳۵۱ق.۵۰ – الکافی: محمد بن یعقوب کلینی، تصحیح: علی اکبر غفّاری، بیروت: دارالأضواء، ۱۴۰۵ق؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۶۵ش.۵۱ – الکافی: محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: قسم احیاء التراث مرکز بحوث دار الحدیث، قم: دارالحدیث، چاپ اول، ۱۴۳۰ق.۵۲ – الکلینی و تأویلاته الباطنیه للآیات القرآنیه فی کتابه اصول الکافی: صلاح عبدالفتّاح خالدی، اردن: دار‌عمار للنشر‌و التوزیع‌، ‌۱۴۲۷ق.۵۳ – کنزالعمال: علی متقی هندی، ضبط و توضیح: شیخ بکری حیانی، تصحیح و تهیه فهارس: شیخ صفوه السّقا، بیروت: مؤسسه الرّساله، ۱۴۰۹ق.۵۴ – لؤلؤه البحرین فی‌الاجازات وتراجم رجال الحدیث: یوسف بن‌احمد بجرانی، تحقیق وتعلیق: سید محمد‌صادق آل بحرالعلوم، قم: بهرام، چاپ دوم، بی‌تا.۵۵ – مجمع الزّوائد و منبع الفوائد: نورالدّین هیثمی، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.۵۶ – مرآت العقول فی شرح أخبارآل الرّسول: محمد باقر مجلسی، تهران: دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۷۹ق.۵۷ – المستدرک علی الصّحیحین: محمد‌بن محمد حاکم نیشابوری، تحقیق: یوسف مرعشلی، بیروت: دارالمعرفه، ۱۴۰۶ق.۵۸ – مع الدکتور ناصر‌القفاری فی أصول مذهبه حول القرآن والتشیع: ابوالفضل اسلامی، قم: نشر الفقاهه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.۵۹ – مع الشّیعه الاثنی‌عشریه فی الأصول والفروع: علی احمد السّالوس، دوحه: دار‌التقوی، دار‌الثّقافه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.۶۰ – المعجم الاوسط: سلیمان بن احمد طبرانی، تحقیق: ابراهیم حسینی، بی‌جا، دارالحرمین، بی‌تا.۶۱ – معجم الرّجال الحدیث: سید ابو‌القاسم خویی، بیروت: دار‌الزّهراء للطّباعه، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق.۶۲ – مقالات الکوثری: محمد‌زاهد کوثری، مصر: المکتبه الأزهریه للتّراث، ۱۴۱۴ق.۶۳ – مناقب الامام علی‌بن‌ابی‌طالب۷: علی بن‌محمد بن مغازلی شافعی بیروت: الأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.۶۴ – مناهل‌العرفان فی علوم القرآن: محمد‌عبدالعظیم زرقانی، تحقیق: احمد طعمه حلی، بیروت: دارالمعرفه، چاپ دوم، ۱۴۲۲ق.۶۵ – الموسوعه القرآنیه: ابراهیم آبیاری، بی‌جا:مؤسسه سجل‌العرب، ۱۴۰۵ق.۶۶ – الموسوعه الوهابیه والشّیعه الامامیه: محمد سوقی الحداد، بیروت: الغدیر للطباعه والنشر، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.۶۷ – الوافی: ملّا محمد محسن فیض کاشانی، اصفهان: مکتبه الإمام أمیر‌المؤمنین علی۷، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.۶۸ – الوجیزه فی علم الرّجال: ترتیب عبدالله سبزالی حاج، بیروت: منشورات مؤسسه الاعلمی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.۶۹ – هدی‌السّاری مقدمه فتح الباری: ابن حجر عسقلانی احمدبن علی، تصحیح: عبدالعزیزبن باز و محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول۱۴۱۰ق.

 

منبع: نشریه سراج منیر


پی نوشت:

[۱] . سوره حجر، آیه ۹٫

[۲]. برای اطلاع بیشتر: ر.ک: سراج منیر، ش۶، ص۱۳۷٫

[۳]. «تحریف» عبارت است از اعتقاد بهاینکه قرآن موجود، دچار کاستی و زیادی در متن والفاظ شده باشد. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: البیان فی تفسیرالقرآن، آیتالله سید ابوالقاسم خویی.

[۴]. کتاب سلیم بنقیس، ص ۳۲-۳۳٫

[۵]. اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۸۸- ۲۹۴٫

[۶]. کافی ، ج۱، ص۴۱۷، کتاب الحجه، ح۲۵-۲۷٫

[۷]. اصول مذهب الشّیعه، ج۱، ص۲۹۴- ۲۹۹؛ مسأله التقریب بین أهل السنه والشیعه، ص۱۸۱؛ أهلالسّنّه والشّیعه بین الإعتدال والغلو، ص۸۶٫

[۸]. کافی، ج۱، ص۴۲۵، کتاب الحجه، ح۶۴٫

[۹]. همان؛ الکلینی و تأویلاته الباطنیّه للآیات القرآنیّه فی کتابه أصول الکافی، ص۲۳۸٫

[۱۰]. ر.ک: روح المعانی، ج۱، ص۲۳-۲۴٫

[۱۱]. الامام الصادق؛ حیاته و…، ص۳۳۲، با تلخیص.

[۱۲]. اهل السّنّه والشّیعه بین الإعتدال والغلو، ص۸۶٫

[۱۳]. کافی، ج۲، ص۶۳۳، کتاب فضلالقرآن بابالنّوادر، ح۲۳٫

[۱۴]. الشّیعه والقرآن، ص۶۰- ۶۱٫

[۱۵]. کافی، ج۲، ص۶۱۹، کتاب فضلالقرآن، باب: أن القرآن یَرفع کما أنزل، ح۲٫

[۱۶]. الخطوط العریضه…، ص۱۴٫

[۱۷]. التّشیّع بین مفهوم الأئمه والمفهوم الفارسی، ص۹۴- ۹۵٫

[۱۸].  الشیعه؛ فلسفه وتاریخ، ص۱۸۳؛ اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۷۷٫

[۱۹]. اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۲۷۸٫

[۲۰]. الشّیعه والسّنّه، ص۶۱؛ الخطوط العریضه…، ص۱۴٫

[۲۱].  تدریب الرّاوی، ج۱، ص۸۸-۹۱٫

[۲۲]. ر.ک: روضات الجنات، ج۶، ص۱۱۶؛  لؤلؤه البحرین، ص۳۴۹؛ کتاب ذکری الشیعه، چاپ حجری، ص۶؛ الذّریعه، ج۱۷، ص۲۴۵، رقم۹۶؛ مرآه  العقول، ج۱، ص۳٫

[۲۳].  کافی، ج۱، ص۸٫

[۲۴]. الوجیزه فی علم الرجال، ص۸۳؛  الموسوعه الوهابیهّ والشیعه الامامیه، ص۹۹-۱۰۱٫

[۲۵]. صحیح الکافی اختیاره من کتاب الکافی للشّیخ…، بیروت: الدارالاسلامیه، چاپاول، ۱۴۰۱ق.

[۲۶]. اصول مذهب الشّیعه، ج۱، ص۲۷۱٫

[۲۷]. ر.ک: معالم المدرستین، ج۳، ص۳۴۳: «مؤلف این کتاب با اعتمادی که بر رجال ابن الغضائری داشته، بسیاری از روایات کافی را ضعیف دانسته است»(حاشیه).

[۲۸]. الامام الصادق؛ حیاته و عصره…، ص۳۲۳؛ مع الشّیعه الاثنی عشریّه فی الأصول والفروع، ج۳، ص۱۳۹؛  اصول مذهب الشّیعه…، ج۱، ص۳۱۹٫

[۲۹]. کافی، ج۱، ص۲۲۸، کتاب الحجه وص۳(مقدمه).

[۳۰]. همان، ص۸٫

[۳۱]. همان، ص۹٫

[۳۲]. همان، ص۳(مقدمه).

[۳۳]. همان، ص۳٫(سوره زمر، آیه۲۸؛ سوره ص، آیه۲۸٫

[۳۴]. هدی السّاری مقدمه فتح الباری، ص۷؛  تذکره الحفّاظ، ج۲، ص۵۵۶، رقم ۵۷۸٫

[۳۵]. کافی، ج۱، ص۵۹، کتاب فضل العلم.

[۳۶]. همان، ص۶۹٫

[۳۷]. همان، ج۲، ص۵۹۶، کتاب فضل القرآن، بدون باب النّوادر که مورد انتقاد منتقدین است.

[۳۸]. همان، ج۱، ص۲۲۸، کتاب الحجه.

[۳۹]. همان، ص۲۳۰، باب ما أعطی الائمه: من اسم الله الاعظم و ص۲۳۱، باب ما عند الأئمه من آیات الأنبیاء: و… .

[۴۰]. دفاع عن الکافی، ج۱، ص۳۲۸٫

[۴۱]. برای اطلاع بیشتر ر.ک: الاتقان فی علوم القرآن .

[۴۲]. سلامه القرآن من التّحریف…، ص۳۴۵٫

[۴۳]. کافی، ج۱، ص۲۲۸، کتاب الحجه، باب أنّه لم یجمع…، ح۱٫ از آنجا که مجلسی در مرآهالعقول، ج۳، ص۳۰ و ملا صالح مازندرانی در شرح اصول کافی، ج۵، ص۳۱۳، چیزی نمیگویند، سند حدیث مشکل ندارد.

[۴۴]. ر.ک: سراج منیر، ش۴، ص۱۰۹، «مصحف امام امیرالمؤمنین علی۷ حقیقت یا توهم».

[۴۵].  کافی، ج۱، ص۲۲۸، ح۲٫

[۴۶]. مرآهالعقول، ج۳، ص۳۲٫

[۴۷]. رجال النجاشی، ج۲، ص۲۰۸، رقم۸۸۹٫ برای اطلاع بیشتر: ر.ک: اختیار معرفهالرّجال (رجال کشی)، ج۲، ص۶۸۶، رقم ۷۲۹؛ رجال الطّوسی، ص۳۸۶، رقم۷؛  الفهرست، ص۲۹۵، رقم ۶۳۸٫

[۴۸]. رجال النجاشی، ج۲، ص۳۷۲، رقم۱۱۲۸٫

[۴۹].  اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص۶۶۴، رقم۶۸۶٫

[۵۰].  رجال العلامه الحلّی، ص۲۶۱، رقم۱۰٫

[۵۱]. رجالابنداود الحلّی، ص۵۲۰، رقم۵۰۱٫

[۵۲]. کافی، ج۱، ص۲۲۸، تعلیقه برحدیث۲٫

[۵۳]. الشّیعه والسّنّه، ص۶۱٫

[۵۴]. الامام الصّادق؛ حیاته وعصره…، ص۳۲۶٫

[۵۵]. الشّیعه والسّنّه، ص۱۰۵٫

[۵۶]. الفصل فی الملل والاهواء، ج۵، ص۴۰٫

[۵۷]. ر.ک: مرآه  العقول تألیف علامه مجلسی. با توجّه بهکثرت روایات بررسی اسناد آنها در این قسمت ضرورتی نداشت.

[۵۸].  کافی، ج۱، ص۴۲۲، کتاب الحجه، باب فیه نکت و نتف من التّنزیل فی الولایه، ح۵۰٫

[۵۹]. شرح اصول الکافی…، ج۷، ص۸۳٫

[۶۰]. کافی، ج۱، ص ۴۱۶،  کتاب الحجه، باب نکت ونتف…، ح۲۳٫

[۶۱]. روایات تفسیری سه قسم است:۱٫ تبیین‌کننده مفهوم آیات که اندک است؛ ۲٫ تبیین‌کننده  مصداق آیات که این نوع زیاد است؛ ۳٫ توسعه دهنده آیات. برگرفته از درس حدیث‌شناسی استاد احمد عابدی، مورخ۲۸ / ۲/۱۳۹۰٫

[۶۲]. اشاره به آیه ۳۷ بقره.

[۶۳]. الدرّ المنثور، ج۱، ص۱۴۷، ذیل آیه ۳۷ بقره.

[۶۴]. سوره الرّحمن، آیات ۱۹-۲۱٫

[۶۵]. مناقب الامام علیبنابیطالب۷، ص۲۷۷، ح۳۹۰٫

[۶۶] . سوره بقره، آیه ۳۷٫

[۶۷]. روضه الکافی، ص۳۰۴، ح۴۷۲٫

[۶۸]. دفاع عن الکافی، ج۲، ص۴۰۱٫

[۶۹]. فروع کافی، ج۷، ص۴۴۷، کتاب الأیمان والنّذور والکفارات، باب الاستثناء فی الیمین، ح۲٫

[۷۰]. کافی، ج۱، ص۴۲۱-۴۳۳، کتاب الحجه، باب نکت ونتف، ح۴۶، ۴۷، ۵۱، ۵۲، ۵۹، ۶۴، و۹۱ وهمانند آنها.

[۷۱]. صیانه القرآن من التّحریف، ص۲۴۴٫

[۷۲] . سوره حج، آیه ۱۹٫

[۷۳]. شرح الاصول الکافی، ج۷، ص۸۴٫

[۷۴]. سوره کهف، آیه ۴۴٫

[۷۵] . کافی، ج۱، ص۴۲۲، کتاب الحجه ، باب نکت ونتف، ح۵۲٫

[۷۶] . صحیح البخاری، ج۴، ص۱۴۵۸، کتابالمغازی، باب دعاء النّبی عَلی کفار قریش، ح۳۷۴۷-۳۷۵۱٫

[۷۷].  مناقب الإمام علیبنابیطالب۷، ص۲۳۳، ح۳۱۱٫

[۷۸]. دفاع عن الکافی، ج۲، ص۴۰۶٫

[۷۹]. الشّیعه والقرآن ، ص۱۳۶؛ أصول مذهب الشّیعه، ج۱، ص۲۹۹، ۳۴۷، ۳۴۸؛ الکلینی وتأویلاته الباطنیّه، ص۳۰۸؛ الشّیعه؛ فلسفه و تاریخ ، ص۱۸۳٫

[۸۰]. کافی، ج۲، ص۶۳۴، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح۲۸٫

[۸۱].  مرآه  العقول، ج۱۲، ص۵۲۵٫ بنابر سند هشام بنسالم صحیح و براساس سند هارون مسلم موثق است.

[۸۲]. درنسخه به تصحیح علی اکبرغفاری، «سبعه الف عشر» آمده است.

[۸۳].  مرآه العقول، ج۷، ص۵۲۵٫

[۸۴]. الوافی، ج۹، ص۱۷۸۰، رقم۹۰۸۹: عن هشام بن سالم: سبعه آلافآیه.

[۸۵] . ر.ک: الکافی، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۴۳۰ق، ج۴، ص۶۷۴، رقم۳۵۹۸، ص۲۹٫

[۸۶] . صیانه القرآن من التحریف، ص۲۴۶٫

[۸۷] . عجائب علوم القرآن، ص۱۳۰؛ از ۶۲۰۰ آیه تا ۶۳۰۶ آیه بنا به روایات مختلف .

[۸۸].  الاتقان، ج۱، ص ۱۳۴: ۶۲۱۶آیه.

[۸۹] . مرآه  العقول ، ج۱۲، ص۵۲۵: ۶۶۶۶ آیه.

[۹۰].  مع الدکتور ناصرالقفاری فی اصول مذهبه حول القرآن، ص۳۱۳-۳۱۴؛  دفاع عن الکافی، ج۲، ص۳۴۶٫

[۹۱]. الکافی، ج۴، ص۶۷۵ (دارالحدیث)؛  شرح اصول الکافی، ج۱۱، ص۸۷، الوافی، ج۹، ص۱۷۸۰، ح۹۰۸۹٫

[۹۲].  دفاع عن الکافی، ج۲، ص۳۴۶؛ صیانه القرآن من التحریف، ص۲۶۴٫

[۹۳].  صیانه القرآن من التحریف، ص۲۶۶٫

[۹۴].  الوافی، ج۹، ص۱۷۸۰، ح۹۰۸۹؛  تفسیر الصافی ج۱، ص۴۹، پاورقی.

[۹۵].  علم الیقین فی اصول الدّین، ج۱، ص۵۶۷٫

[۹۶].  صیانه القرآن من التّحریف، ص۲۶۵٫

[۹۷]. علم الیقین فی أصول الدین، ج۱، ص۵۶۷؛ الاعتقادات، ص۲۳ـ ۶۰، باب الاعتقادات فی مبلغ القرآن.

[۹۸]. علم الیقین، ج۱، ص۵۶۷؛ مجمع الزّوائد، ج۲، ص۲۵۲، باب فی صلاه اللیل وج۱۰، ص۲۱۹، باب الإیجاز فی الموعظه؛ المعجم الأوسط، ج۴، ص۳۰۶؛ کنزالعمال، ج۷، ص۷۸۲، رقم۲۱۳۸۸٫

[۹۹]. تأویل مختلف الحدیث، ص۳۱۳؛  الاعتقادات، ص۶۰ و۸۴ موارد زیادی را آورده است.

[۱۰۰]. فتح المنان فی نسخ القرآن، ص۲۲۶٫

[۱۰۱]. الاحکام فی اصول الاحکام، ج۴، ص۴۸۰٫

[۱۰۲]. سوره نجم، آیات ۳ـ۴٫ فتح المنّان فی نسخ القرآن، ص۲۲۶٫

[۱۰۳].  الاتقان، ج۱، ص۷۲: النوع الحادی عشر ما تکرّر نزوله؛ الموسوعه القرآنیّه، ج۲، ص۴۲٫

[۱۰۴].  اصول مذهب الشّیعه، ج۱، ص۲۹۹٫

[۱۰۵].  الاعتقادات فی دین الامامیّه، ص۲۳ـ ۶۰، باب الاعتقادات فی مبلغ القرآن.

[۱۰۶].  اصول مذهب الشّیعه،ج۱، ص۳۴۸٫

[۱۰۷].  سلامه القرآن من التّحریف، ص۳۴۸٫

[۱۰۸].  اصول مذهب الشیعه، ج۱، ص۳۸۴

[۱۰۹]. ر.ک: سراج منیر، ش۶، ص۱۳۷٫

[۱۱۰]. تأویل مختلف الحدیث، ص۳۱۳٫

[۱۱۱].  فتح المنّان فی نسخ القرآن، ص۲۲۵٫

[۱۱۲]. الإحکام فی أصول الأحکام، ج۴، ص۴۸۰٫

[۱۱۳].  مجمع الزوائدومنبع الفوائد، ج۷، ص۱۶۳، باب منه فضل القرآن ومن قرأهُ ؛ کنزالعمال، ج۱، ص۵۱۷، ح۲۳۰۸؛ الاتقان فی علوم القرآن، ج ۱، ص۱۹۰: متأسفانه در چاپ جدید ذوی القربی ۱۴۲۹، روایت را ناقص آورده است، ج۱، ص۱۴۱؛ مناهل العرفان، ج۱، ص۲۸۳، ترتیب الآیات؛ الدّرالمنثور ، ج۸، ص۶۹۹٫

[۱۱۴].  عجائب علوم القرآن، ص۱۳۳٫

[۱۱۵].  الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۳۴؛ الدّرالمنثور، ج۸، ص۶۹۹٫

[۱۱۶] . انتصار الحق، ص۴۱۸٫

[۱۱۷]. سوره بقره، آیه ۱۸٫

[۱۱۸]. اصول کافی، ج۲، ص۶۱۹، کتاب فضل القرآن، باب أنَّ القرآن یرفع کما أنزل، ح۲٫

[۱۱۹]. رجال النّجاشی، ج۱، ص۴۱۷، رقم۴۸۸؛ ر.ک: الفهرست، ص۱۶۴، رقم۳۴۱؛ الاستبصار، ج۳، ص۲۶۱، رقم۹۳۵٫

[۱۲۰]. مرآه  العقول، ج۱۳، ص۵۰۶٫

[۱۲۱]. مع الدکتور ناصر القفاری فی اصول مذهبه حول القرآن، ص۲۶۱٫

[۱۲۲]. شرح اصول الکافی، ج۱۱، ص۵۶٫

[۱۲۳]. اسدالغابه، ج۵، ص۶۱: «از عمربنالخطاب نقل شده که رسولالله۶فرمود: إنَّهذا القرآنَ أنزل علی سَبعه أحرف…»؛ التاریخ الکبیر، ج۷، ص۱۴۱٫

[۱۲۴].  مقالات الکوثری، ص۱۱۸٫

[۱۲۵]. الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۴۱ به بعد.

[۱۲۶]. برای اطلاع بیشتر: ر.ک: تفسیر قرطبی  و البیان خویی و الموسوعه القرآنیّه، تألیف ابراهیم ابیاری. مقصود از تواتر، خبرواحد مسند است، نه متواتر بهمعنای متداول در علم اصول.

[۱۲۷] . البیان فی تفسیرالقرآن، ص۲۲۲٫ دراین کتاب مفصّل روایات و دیدگاهها بررسی شده است.

[۱۲۸]. همان، ص۲۰۵-۲۰۶٫

[۱۲۹]. ر. ک: کنزالعمال، ج۲، ص۴۹-۵۷، الفصل الخامس فی لواحق الباب…؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۴۱٫

[۱۳۰]. کافی، ج۲، ص۶۳۰، کتاب فضل القرآن، باب النّوادر، ح۱۳٫

[۱۳۱]. همان، ح۱۲٫

[۱۳۲].  دفاع عن الکافی، ج۲، ص۳۸۰٫

[۱۳۳].  کافی، ج۲، ص۶۳۳، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح۲۳٫

[۱۳۴].  مرآه العقول، ج۱۲، ص۵۲۳٫

[۱۳۵]. دفاع عن الکافی، ج۲، ص۳۴۰٫

[۱۳۶]. معجم رجال الحدیث، ج۱۶، ص۱۲۶ به بعد، رقم۱۰۸۷۲: «محمد بن‌سلیمان بصری، که احتمالا «البصری» به «النصری» اشتباه شده است».

[۱۳۷].همان، ج۸، ص۱۷ و۲۲، رقم ۴۹۵۶٫ وی غلام بنیاسد بود و بنیاسد در کوفه سکونت داشتند.

[۱۳۸]. کافی، ج۲، ص۶۲۷، ح۲٫

[۱۳۹]. مرآه  العقول، ج۱۲، ص۵۱۷٫

[۱۴۰]. کافی، ج۲، ص۶۲۸، ح۴٫

[۱۴۱]. شرح اصول الکافی، ج۱۱، ص۸۲؛  الوافی، مجلد۹(ج۵)، ص۱۷۶۸، ابواب فضائل قرآن، باب متی نزل القرآن و فیمَ نزل، ح۳-۹۰۷۵٫

[۱۴۲]. الاتقان، ج۱، ص۱۹-۴۹٫

[۱۴۳]. مع الدّکتور ناصر القفاری فی اصول مذهبه حول القرآن، ص۲۶۳٫

[۱۴۴]. کافی، ج۲، ص۶۲۷، ح۳٫

[۱۴۵]. تفسیر الثعالبی،  ج۱، ص۴۷۷؛ ج۴، ص۲۹۱٫

[۱۴۶]. کنزالعمال، ج۲، ص۳۴۱، باب فی القرآن فصل فی حقوق القرآن، ح۴۱۹۲٫

[۱۴۷]. همان، ص۵۵، کتاب التفسیر تحت عنوان الاکمال، ح۳۰۹۶٫

[۱۴۸].  کافی، ج۲، ص۶۲۷، ح ۲و۳، باب النوادر.

[۱۴۹].  شواهد التّنزیل، ج۱، ص۱۹-۲۰، با تلخیص وتصرّف.

[۱۵۰]. همان، ص۲۰-۲۱٫

[۱۵۱]. ر.ک: شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲، ح۱؛ ص۲۴، ح۴ و۵؛ ص۲۷، ح۹، و همچنین: ر.ک: مقدمه این کتاب.

[۱۵۲].  همان، ص۵۲، الفصل الخامس، ح۵۰-۵۱٫

[۱۵۳]. همان، ص۵۵، ح۵۵٫

[۱۵۴]. همان، ص۵۳، ح۵۲٫

[۱۵۵]. همان، ص۶۳، ابتدای فصل سادس.

[۱۵۶].  همان، ص۶۴-۷۱، ح۷۰، ۷۱، ۷۲، ۷۴، ۷۵، ۷۶، ۷۷، ۷۸، ۸۱، ۸۲، ۸۳٫

[۱۵۷]. مناقب الامام علی بن ابی طالب۷، ص۵۵، مقدمه.

[۱۵۸]. در کتاب مع الدکتور ناصرالقفاری فی اصول مذهبه حول القرآن، موارد زیادی از مناقب اهلالبیت:در آیات  را ذکر و یکصد عالم و نویسنده را که در فضایل اهلبیت قلم زده‌اند، نام میبرد.

[۱۵۹]. کافی، ج۲، ص۶۳۱، ح۱۶٫

[۱۶۰]. الکلینی و تأویلاته الباطنیّه…، ص۳۰۴-۳۰۵٫

[۱۶۱].  مرآه  العقول، ج۱۲، ص۵۲۱٫

[۱۶۲]. اختیار معرفهالرّجال(رجال کشّی)، ج۱، ص۸۵۳، رقم۱۱۰۱٫

[۱۶۳]. صیانه القرآن من التحریف، ص۲۶۲- ۲۶۳٫

[۱۶۴]. سوره بینه، آیه۱٫

[۱۶۵]. صیانه القرآن من التحریف، ص۲۶۳٫

[۱۶۶]. الوافی، ج۹، ص۱۷۸۱، ابواب القرآن و فضله، باب اختلاف القراءات …، ح۹۰۸۸؛ صیانه القرآن من التحریف، ص ۲۶۳٫

[۱۶۷]. ر.ک: سراج منیر، ش۶، ص۱۴۴-۱۴۸، مقاله «وهابیان وتحریف درقرآن».

[۱۶۸]. برای اطلاع بیشتر: ر.ک:سراج منیر، ش ۴، ص۱۰۹، مقاله «مصحف امام امیرالمؤمنین حقیقت یا توهّم».

[۱۶۹].  شرح اصول الکافی، ج۱۱، ص۸۲٫

[۱۷۰].  روضه الکافی، ج۸، ص۱۲۴، ح۹۵٫

[۱۷۱]. مرآه  العقول ، ج۲۵، ص۲۹۵٫

[۱۷۲]. دفاع عن الکافی، ج۲، ص۳۳۶٫

[۱۷۳]. روضه الکافی، ج۸، ص۵۳، ح۱۷(رساله ابیجعفر۷الی سعدالخیر).

[۱۷۴]. دفاع عن الکافی،ج۲، ص۳۳۶٫

[۱۷۵]. تفسیر الصافی، ج۱، ص۴۶؛ علم الیقین، ج۱، ص۵۶۶٫ یکی از دلیلهای عدم تحریف، رساله سعدالخیر را ذکر میکند.

[۱۷۶]. الامام الصادق؛ حیاته وعصره و…، ص۳۲۴٫

[۱۷۷]. کافی، ج۲، ص۶۰۶، کتاب فضل القرآن، باب فضل حامل القرآن، ح۱۰٫

[۱۷۸]. سوره شوری، آیه ۲۳٫