در خصوص فرمایش حضرت امام (رحمه الله علیه) که فرمودند رأی مردم اصل است، و یا «میزان، رأی مردم است» و نیز اینکه فرمودند براساس رأی مردم حکومت شاهنشاهی را ساقط کردیم توضیح دهید.
فرمایش امام خمینی که «میزان، رأی ملّت است» یک ادامهای هم دارد که معمولاً آن قسمت نقل نمیشود. امام فرمودند: «میزان رأی ملّت است و ملّت اسلام را میخواهد». بنابراین تأکید حضرت امام (رحمه الله علیه) بر مردمی بودن این حکومتی است که به نام اسلام در این کشور مستقر شده است.
به عبارت دیگر، در مقابل تبلیغات استکبار جهانی علیه حکومت اسلامی مبنی بر اینکه حکومت زور و حکومت کودتا است و با خواست مردم همراه نیست، حضرت امام (رحمه الله علیه) تأکید داشتند که جمهوری اسلامی حکومتی با خواست مردم است و اکثریّتی ۹۸ درصدی به آن رأی دادهاند. حضرت امام میخواستند به دنیا ثابت کنند که ما حکومت را به زور بر مردم تحمیل نکردیم، بلکه به خواست خودشان بود. این همان مسئلهای است که در فلسفهی سیاست مطرح است که آیا ملاک مشروعیّت، همان مقبولیّت مردم است و یا ملاک مشروعیّت، ارادهی تشریعی خدای متعال است. البتّه فعلیّت این حکومتی که مشروعیّتش را از خدای متعال کسب میکند، در سایهی اطاعت و خواست مردم تحقّق میپذیرد.
نمونهی بارز آن در خلافت امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) و این فرمایش آن حضرت است که فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ …»؛ «اگر اینطور نبود که مردم حاضر شدند و با من بیعت کردند و حجّت را بر من تمام کردند، من به دنبال حکومت نمیرفتم».
«لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»؛ «افسار شتر خلافت را بر گردن آن انداختم».
این یک تعبیر ادبی است. شتری که افسار آن را به گردنش میاندازند و رهایش نمیکنند، دیگری کاری به او ندارند هر جا دلش خواست، میرود. آن حضرت میفرمایند:«اگر خواست و بیعت مردم نبود، من افسار شتر خلافت را به گردنش انداخته و رها میکردم». به اعتقاد ما امیر المؤمنین (علیه السّلام) از طرف خدا تعیین شده بود.[۱] پس ایشان، هر وقت حکومت میکردند، حکومت ایشان از جانب خداوند مشروعیّت داشت؛ امّا چه زمانی حجّت بر آن حضرت تمام گردید و واجب شد که برای تحقّق حکومت اسلامی قیام کند و حکومت اسلامی را تشکیل دهد؟ وقتی که مردم حمایت کردند. وقتی مردم آمدند با آن حضرت بیعت کردند و قول دادند که از ایشان حمایت کنند، آن وقت حجّت بر آن حضرت تمام شد و اقدام به برپایی حکومت اسلامی بر ایشان واجب گردید. حقّ حکومت ایشان و مشروعیّت آن، از طرف مردم نیامده است، بلکه براساس ادلّهی محکم و متعدّدی که داریم، خدا این حق را داده است؛ از جمله این فرمایش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»[۲].
بنابراین حضرت امام (رحمه الله علیه) هم وقتی میفرماید: «میزان رأی ملّت است» و چون مردم خواستند ما حکومت میکنیم، یعنی چون مردم خواستند، حجّت بر من تمام شده که بیایم جان خودم را به خاطر انداخته، مدّتها تبعید و زندانی شوم و حتّی تا پای دار بروم و برای استقرار حکومت اسلامی اقدام کنم. اگر مثل بعضی حرکتهای اصلاحی دیگر با سستی یا بیاعتنایی مردم رو به رو میشد حجّت بر او تمام نبود.
نکتهی دیگری که در مورد این فرمایش حضرت امام (رحمه الله علیه) میتوان به آن اشاره کرد این است که: در علم منطق، دو نوع استدلال وجود دارد: یکی به نام «برهان» و دیگری «جدل»، و هر دو نوع استدلال هم صحیح است، لیکن به تناسب بحث و موقعیت، گاهی از این نوع و گاهی از آن نوع دیگر استفاده میکنیم.
در آیهی شریفه «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ»[۳] میفرماید غیر از حکمت و موعظه، جدال هم باید کرد.
در برخی آیات، خداوند متعال برای ابطال عقاید مشرکان و کفّار به شیوهی جدلی تمسّک جسته است؛ از جمله این آیهی شریفه که میفرماید: «أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى * تِلْکَ إِذاً قِسْمَهٌ ضیزى»[۴]؛ «آیا برای شما پسر است و برای او {خدا} دختر؟ در این صورت، این تقسیم نادرستی است».
توضیح اینکه: همانطور که میدانید عربها از دختر بدشان میآمد و پسر را خیلی عزیز میدانستند. از آن طرف معتقد بودند فرشتگان، دختران خدا هستند. خدا با اینها استدلال میکند و میفرماید: چگونه است که شما آن چیزهایی را که دوست دارید و خوشتان میآید برای خودتان برمیگزینید، امّا چیزهایی را که دوست ندارید به خدا نسبت میدهید؟ این چه منطقی است؟ این تقسیم ظالمانه، بیمنطق و بیاساس است.
از سوی دیگر قرآن در مورد این اعتقاد مسیحیان که برای خدا پسر قایل شدند، میفرماید: «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا * أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً»[۵]؛ یعنی نزدیک است آسمانها از هم بشکافد، عالم متلاشی شود. چرا؟ چون مسیحیان برای خدا فرزند قایل شده اند».
«جدل» یعنی سخن گفتن با کسی براساس مبانی خودش.
امام (ره) نیز وقتی با دنیا سخن میگوید و میخواهد از مشروعیّت و حقّانیّت جمهوری اسلامی دفاع کند، میگوید: مگر شما نمیگویید، مردم که رأی بدهند حکومت اعتبار دارد؟ این حکومت بر همان مبنایی که شما قبول دارید، حقّ است؛ چون مردم به آن رأی دادهاند. این بحث، یک بحث جدلی است؛ یعنی اثبات مطلبی براساس مبانی مورد قبول خصم، انجام بگیرد.
منبع: دین و سیاست، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، غلیرضا محمدی
[۱]– از جمله دلایل نصب آن حضرت، آیهی شریفه تبلیغ است که در واقعهی غدیر خم نازل شد و خطاب به پیامبر اکرم ص فرمود: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ». مائده (۵)، آیه ۶۷٫ «ای پیغمبر، آنچه از سوی خدا بر تو نازل شد به خلق برسان و که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و ادای وظیفه نکردهای و خدا تو را از شرّ و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت».
[۲]– حدیث متواتر غدیر که شیعه و سنّی به طرق مختلف آن را نقل کردهاند که آن حضرت دست علی (علیه السّلام) را گرفت و بالا برد و فرمود: هر کس که من مولا و رهبر او هستم، پس علی نیز مولا و رهبر او است.
[۳]– نحل (۱۶)، آیه ۱۲۵؛ «(ادی رسول ما) خلق را به حکمت و برهان و مؤعظه نیکو به راه خدا دعوت میکن و با بهترین طریق (با اهل جدل) مناضره کن».
[۴]– نجم (۵۳)، آیه ۲۱ – ۲۲٫
[۵]– مریم (۱۹)، آیه ۹۰ – ۹۱٫
پاسخ دهید