در زمان غیبت امام عصر (عج) ولایت الهی متعلق به کیست؟
با توجه به این که ربوبیت و مدیریت الاهی در زمین توسط پیامبران، امامان و حجج الاهی اعمال می شود و این، ضرورت عقلی ادامه ولایت را اقتضا دارد،۱٫ در حال غیبت امام عصر (عج) این ولایت متعلق به کیست؟ ۲٫ از نظر اعتقادی چگونه این ولایت برای ما الزام آور است؟ ۳٫ لطف و عنایت امام زمان (عج) از چه طریقی به مردم می رسد؟
پاسخ اجمالی
ولایت تشریعی الهی در حال غیبت و حضور، توسط امام معصوم (ع) اعمال می شود، چه با واسطه (ولی فقیه یا هر کسی که به دست امام (ع) نصب شود) چه بی واسطه و به حکم عقل برای ما الزام آور است؛ چرا که اطاعت خداوند برای ما لازم است و اطاعت خدا در اطاعت از ولی خدا است و لطف و عنایت تکوینی و تشریعی امام معصوم (ع) در حال غیبت و حضور فرقی ندارد و در ابعاد مختلف مانند: دعا، امداد غیبی و تربیت خواص و …، جاری است.
پاسخ تفصیلی
۱ – به نظر می رسد منظور شما از اعمال ربوبیت الاهی، همان ولایت است که در این صورت درباره واژه ولایت باید گفت: ” واژه “ولایت” و “مولى” از ماده “ولى” گرفته شده و اهل لغت معانى گوناگون را براى آن برشمردهاند: مالک، عبد، معتِق (آزاد کننده) معتَق (آزاد شده)، صاحب (همراه)، قریب (مانند پسر عمو)، جار (همسایه)، حلیف (هم پیمان)، ابن (پسر)، عمّ (عمو)، ربّ، ناصر، منعِم، نزیل (کسی که در جایى سکنى گزیند) شریک، ابن الاخت (پسر خواهر)، محبّ، تابع، صهر (داماد)، اولى بالتصرف (کسى که از جهاتى بر تصرف در امور شخصى دیگرى، از خود او شایستهتر است). [۱]
در اصطلاح، مراد از “ولایت” تسلط و اشراف بر دخل و تصرف در امور سایر انسانها، در ابعاد مختلف است، بدون این که حق اختیار و انتخاب و گزینش یا مالکیت از سایرین سلب شود.
“امامت” امام (ع) بر جامعه اسلامى تجلى و اعمال این ولایت بر امور اجتماعى و سیاسى جامعه و هدایت انسانها به سوى جامعهاى اسلامى و پاسخ گویى به نیازهاى دینى و قضایى آنها است. اگر انسانها به این ولایت گردن نهند و زعامت او را پذیرا شوند و از راه و روش و منش و سیره او درس بگیرند، در دنیا و آخرت به سعادت و رفاه و آسایش مادى و معنوى دست مىیازند و اگر از امامت و زعامت او روى گردان شوند و به غیر او رو کنند، جز به زیان خود، پیشهاى نخواهند داشت. در حالى که چه سایرین بدانند یا ندانند، به او رو کنند یا نکنند، او را مرجع سیاسى، قضایى، دینى و اخلاقى خود بشناسند و به او مراجعه کنند یا نکنند، او شاهد و محیط بر همه انسانها اعم از شیعه و غیر شیعه، مسلمان و غیر مسلمان است. از ظاهر و باطن همه آگاه و توان هرگونه تصرفى را در امور آنها دارد. به علاوه مىتواند در امور تکوینیه نیز دخل و تصرف نموده و مثلاً خشتى را بدل به طلا نماید یا عکس بر پرده را جان بخشد و یا امراض لاعلاج و گرههاى سخت را بگشاید و متوسلین خود را از بن بستها برهاند، لکن از این توان، بیهوده و بدون حکمت و خلاف سیره عادى بهره نمی گیرد. پس نباید “ولایت” مصطلح در زبان محققین شیعى را، مرادف با امامت گرفت، بلکه باید گفت: “ولایت” مهم ترین پیش نیاز “امامت”؛ یعنى یکى از شروط مهّمه آن است و تا ولّى حضور و ظهور داشته باشد، کسى دیگرى نمىتواند “پیشواى” مسلمانان گردد و زمام امور دینى و دنیوى آنها را به دست گیرد و آنها را به دنبال اهداف و نیات خود بکشاند!؛ زیرا این یک اصل عقلایى و بدیهى است که تا افضل و اکمل حضور دارد، نوبت به دیگران نمىرسد، مگر این که آن “ولّى مطلق” این اجازه و رخصت را به او داده باشد، – مثل ولى فقیه در زمان غیبت امام دوازدهم (عج) -، و او تحت نظر آن ولّى به اداره امور مسلمانان در حیطه محدود اختیارات داده شده، بپردازد و پا را از آن فراتر ننهد. از این رو آن مقام “ولایت الاهى” که به ائمه معصومین (ع) و پیامبر اکرم (ص) نسبت داده مىشود، همان مقام “خلیفه الاهى” است که هدف آفرینش انسان بوده و با همین مقام مسجود ملائکه واقع شده است.” [۲]
اما باید توجه داشت که ولایت بر دو قسم است: [۳]
الف. ولایت تکوینی : اگرچه معنای این قسم با دقت در بیان گذشته دانسته می شود اما در توضیح آن می توانیم بگوئیم که ولایت تکوینی بر گرفته از آیات قرآن است؛ برطبق آموزه های قرآنی برای خداوند هر گونه تصرف در هر موجود و هر رقم تدبیر و به هر طورى که خود بخواهد، میسور و روا است [۴] ، این ولایت همان خلقت و هدایت تکوینی موجودات است که در آیه شریفه به آن اشاره شده است: «ربُّنا الّذی أعطی کلّ شَیء خَلقَهُ ثمّ هَدی». [۵] این نوع از ولایت، به اذن الاهی توسط انسان کامل (حجت الاهی) اعمال می شود [۶] و فرقی ندارد که حجت الاهی به بدن مادی زنده باشد یا نه. در برخی از ادعیه ما ذکر شده است: ائمه طاهرین زنده و مرده آنها فرقی ندارد، و دقیقا به این معنا الآن امام زمان (عج) ولایت تکوینی موجودات را به عهده دارد و غایب بودن ایشان هیچ خللی به ولایت وارد نمی کند و در حال غیبت از این نظر وجود ایشان ضروری است و اگر نباشد زمین اهلش را فرو می برد. [۷]
ب. ولایت تشریعی: این معنای از ولایت برگرفته از آیاتى است که ولایت تشریع شریعت، هدایت، ارشاد، توفیق و امثال اینها را براى خداى متعال ثابت مىکند [۸] ؛ این ولایت به معنای حکومت و اداره ظاهری امور دنیوی و اخروی انسان ها است؛ یعنی ولی خدا از طرف خداوند مأمور به دست گرفتن امور دین و دنیای مردم است (چه این مأموریت با گردن نهادن مردم به ولایت ولی الله همراه باشد و موجب تحقق خارجی حکومت حق شود و چه این طور نباشد). این ولایت چه در زمان حضور امام (ع) و چه در زمان غیبت امام معصوم (ع)، به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم انجام می شود،(مستقیم یعنی با حضور شخص امام (ع) و غیر مستقیم یعنی با تعیین نماینده در غیاب شخص امام) لکن در عصر حضور، حضور فیزیکی امام معصوم مشهود است و دست یابی عموم مردم به ایشان میسر است، ولی در زمان غیبت حضور فیزیکی به صورت شناخته شده مختص افراد خاص است، لکن در این زمان هم ولایت و حکومت امام معصوم (ع) ضروری است و بالفعل موجود است و توسط ولایت فقیه انجام می شود و در حقیقت ولایت فقیه امتداد ولایت ائمه طاهرین است و اگر این طور نبود اعمال ولایت و حکومت توسط فقیه جامع الشرایط معنا نداشت؛ چرا که در حال غیبت هم مشروعیت حکومت به این است که حاکم منسوب به دست حجت الاهی است و الا اصلا هیچ حکومتی بدون نصب الاهی هیچ گونه مشروعیت بالذات ندارد و این نکته بسیار مهمی است که باید به آن توجه شود. در عصر حضور امام (ع) به دلیل دست رسی عموم به ایشان مشروعیت حاکمان در اقصی نقاط جهان به نصب خاص امام (ع) صورت می گرفت و در زمان غیبت به دلیل عدم دست رسی عموم به ایشان، مشروعیت حکام اسلامی به نصب عام امام معصوم (ع) صورت می گیرد و عام بودن یا خاص بودن نصب، در ضرورت وجود نصب کننده تأثیری ندارد. همان طور که اگر امام (ع )حضور داشتند، اعمال ربوبیت الاهی بود غیبت امام هم چون مشروعیت بخش نظام اسلامی است اعمال ربوبیت الاهی است. علاوه این که در زمان غیبت امام (ع) به صورت شناخته شده حضور برای افراد خاص دارد، ولی به صورت ناشناخته بین مردم حضور فیزیکی دارند؛ پس می توان گفت ولایت در زمان غیبت متعلق به خود امام (ع) است و با نصب عامی که روایات متعدد بر آن دلالت دارد، [۹] ولی فقیه جانشین آن حضرت، بین مردم است و ولایت الاهی از این طریق اعمال می شود.
۲ – امام معصوم، به حکم این که خلیفه پیامبر (ص) است و پیامبر فرستاده خدای متعال است و خداوند خالق هستی بخش ما است و حق خلق بر ما دارد و هر آنچه که می فرماید عین صلاح ما است فرمان برداری از او عقلا لازم می شود؛ چرا که عقل می گوید فرمان برداری از کسی که منعم تو است و صلاح تو را بهتر از خودت می داند لازم است؛ چرا که فرمان برداری از او موجب دفع ضرر و جلب منفعت می شود و نحوه الزام ولایت فقیه، با نحوه الزام ولایت امام معصوم (ع) هیچ تفاوتی ندارد؛ چرا که اگر اطاعت از امام معصوم (ع) الزامی باشد، اطاعت از جانشینی هم که ایشان نصب کرده الزامی خواهد بود و در صورت عمل نکردن به دستورات جانشین، دستور ولی اجرا نشده است.
۳ – لطف و عنایت تکوینیو تشریعی امام معصوم (ع) در حال غیبت روشن است؛چرا که اگر واسطه فیض الاهی نباشد هیچ موجودی وجود نخواهد علاوه این که در ابعاد مختلف جاری است ؛ مثل: الف. دعای ایشان (که دعای مستجاب است) در حق نیازمندان و شیعیان که همیشه موجب هدایت و مدد الاهی می شود.
ب. امداد های غیبی که در بسیاری از موارد به نقل های موثق از علما و معتمدین ذکر شده صد البته اکثر امدادهای ایشان ذکر نشده و الا مگر می شود امام رئوف و حکیم نسبت به سرنوشت شیعیان و محبانش بی تفاوت باشد و این که ما توجه به حضرت نداریم و این امدادها را درک نمی کنیم به معنای این نیست که حضرت هم از ما غافل است.
ج. نکته مهم : تنها حکومت و اولویت در تصرف در امور انسان حق انحصاری خداوند است؛ زیرا:
۱ – به حکم عقل، چون خداوند خالق و هستی بخش همه انسان ها است و از خود انسان به او آگاه تر است و نسبت به تصرف در امور انسان از او شایسته تر است .
۲ – به حکم شرع بنا بر آیه شریفه: “ان الحکم الا لله“،[۱۰] هر حکومتی که بدون اذن خدا یا خلیفه خدا یعنی امام معصوم (ع) تشکیل شود مشروعیت ندارد و هر گونه تصرفی که در امور انسان ها انجام شود غصب و حرام است و حاکم باید در محکمه الاهی پاسخ گو باشد، با توجه به این مطلب مشروعیتی که ولایت فقیه دارد، به اعتبار و مشروعیت امام معصوم (ع) است و این لطفی است عظیم که در زمان غیبت هم در حق شیعیان جاری است.
د. تشرف اختیاری بسیاری از اولیای الاهی در محضر ایشان ،و کسب فیوضات علمی و معنوی بسیار از خدمت حضرتش، لطفی با واسطه برای عموم مردم است؛ چرا که تقویت علما و اولیای الاهی که بین مردم حضور دارند، موجب تقویت مردم هم می شود؛ چرا که اولیای الاهی همیشه یار و مددکار مردم بوده اند و وظیفه ارشاد و هدایت را عهده دار بوده اند.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که خداوند متعال اگر نعمتی را از انسان ها دریغ کند، هیچ چیز جز مصلحت بشریت مورد توجه نیست، و الا خداوند سر دشمنی با عباد خود ندارد و در همه حال خیر خواه و مصلحت خواه بندگان خود است و ما باید در راس اعتقادات خود اصول توحیدی و صفات الاهی را در نظر داشته باشیم و تمام مبانی خود را با توجه به این اصول مورد بررسی قرار دهیم. اگر کسی این اصول را مسلم گیرد به یک دفعه بسیاری از مسائل اعتقادی را برای خود حل کرده؛ مثلا اگر کسی باور داشته باشد که خداوند در همه حال حکیم، بی نیاز مطلق، قدرت مند، عالم، رحیم و … است وقتی درباره غیبت امام فکر می کند متوجه می شود که اگر خداوند به مصلحت خود از دیر باز هادیانی را برای بشریت فرستاده الآن هم به همان اندازه که بر گذشتگان عنایت داشته بر ما هم عنایت دارد و غیبت امام از روی حکمت و رأفت و علم الاهی است و به گونه ای صورت می گیرد که موجبات هدایت بندگان را به دنبال داشته باشد و هیچ مصلحتی از بندگان فوت نمی شود و به قطع انجام آن بر ترکش اولویت دارد، و الا محال بود که از حکیم مطلق فعلی صادر شود که درجه حکمتش از ترک آن فعل کمتر باشد.
منبع:اسلام کوئست
[۱] فیروزآبادى، القاموس المحیط؛ سعیدى مهر، محمد، کلام اسلامى، ج ۲، ص ۱۶۸.
[۲] اقتباس از پرسش ۱۵۳ (سایت: ۱۱۵۶).
[۳] برای توضیح بیشتر پیرامون ولایت تکوینی و تشریعی الاهی و ائمه مراجعه شود به ترجمه المیزان، ج ۶، ص ۱۶به بعد.
[۴] موسوى همدانى، سید محمد باقر ،ترجمه تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۱۶ چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، قم،۱۳۷۴ ش .
[۵] طه،۵۰.
[۶] صدر المتألهین، العرشیه، غلامحسین آهنى، ص ۲۸۵،انتشارات مولى، تهران، ۱۳۶۱ ه ش؛ أسرار الآیات، صدر المتألهین، تقدیم و تصحیح محمّد خواجوی، ص ۱۰۷، وزاره الثقافه و التعلیم العالی، ۱۴۰۲.
[۷] علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۲۱، ص ۳۲۴ ، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ق؛ بحارالأنوار، ج ۵۷، ص ۲۱۲ ؛ طبرسى ،احمد بن على، الإحتجاج، ج ۲، ص ۳۱۷، نشر مرتضى، مشهد مقدس، ۱۴۰۳ ه؛ سید ابن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنه، ص ۵۱۲، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم،۱۳۶۷ ش؛ طبرى، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، ص ۲۳۱، دار الذخائر للمطبوعات، قم
[۸] ترجمه المیزان، ج ۶، ص ۱۶.
[۹] شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، چاپ اول، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، قم ۱۴۰۹ ق؛ بحارالأنوار، ج۲ ص ۳۲۴ ؛ الإحتجاج، ج۲، ص ۴۵۸
[۱۰] یوسف، ۴۰و۶۷؛ انعام، ۵۷.
پاسخ دهید