دوران امامت امام باقر علیه السّلام مصادف با ادامه فشارهای خلفای بنی امیه و حکام آنها با شیعیان در عراق بود. عراق مرکز اصلی شیعه بود و از این رو در مورد امام باقر علیه السّلام گفته میشد:
«المفتون به اهل العراق» «امام اهل العراق» و یا «الذی قد تداکّ علیه الناس یسألونه».
شیعیان همهساله در موسم حج با امام تماس داشتند. این تماسها معمولا یا در مکه و یا در بازگشت زایرین بیت الله الحرام و عبور آنها از مدینه صورت میگرفت.
در این باره امام رضا علیه السّلام میفرماید:
مع ما فیه (الحج) من التفقّه و نقل أخبار الائمّه علیهم السّلام.[۱] در حج منافعی چون تفقه در دین و نقل اخبار امامان وجود دارد. البته از برخی اخبار به دست میآید که مردم عراق از رفتن نزد امام باقر علیه السّلام در مدینه نهی شده بودند.[۲]
مسألهای که در این دوران برای امام و شیعیان وی پیدا شده بود، مشکل غلات بود که شمار آنها در آن روزگار رو به فزونی گذاشته بود. آنها با سوء استفاده از روایات امام و نسبت دادن احادیث جعلی به آن حضرت میکوشیدند از حیثیت امامان و شیعیان برخوردار شده و با کشاندن شیعه سادهلوح به دنبال خود، به اهداف خود برسند. زمانی که امام در مدینه بود، این فرصت طلبیها هر چه بیشتر شدت گرفت.
وقتی که امام آنها را از خود طرد کردند، اصحاب آن حضرت نیز، غلات را از جمع خود بیرون راندند. مغیره بن سعید و بیان بن سمعان که هر دو از معروفترین شخصیتهای غالیان و از رهبران آنها بودند، توسط اصحاب امام باقر علیه السّلام تکفیر شدند.
ابو هریره عجلی در شعری در این باره میگوید:
أبا جعفر أنت الامام نحبّه و نرضی الذی ترضی به و نتابع
أتتنا رجال یحملون علیکم أحادیث قد ضاقت بهن الأضالع
أحادیث أفشاها المغیره عنکم وشرّ الامور المحدثات البدائع[۳] ای ابو جعفر! تو امامی هستی که ما دوستش داریم و هر آنچه تو راضی هستی ما بدان راضی بوده و از آن پیروی میکنیم. کسانی پیش ما آمده و احادیثی را به شما نسبت میدهند که ما از شنیدن آن دلگیر میشویم، احادیثی که مغیره آنها را از شما روایت میکند و بدترین چیزها، بدعتهاست.
این اشعار نشانگر تلاشهای غلات و اشاعه احادیث دروغ از طریق ائمه برای جذب شیعیان عراق بود. آنها با توسل به اطاعت امام، خود را از عمل به وظایف اسلامی معاف دانسته و شناخت و معرفت امام را برای فلاح و رسیدن به اهداف عالیه اسلامی کافی میشمردند.
در برابر، امام باقر علیه السّلام مکرر به لزوم تکیه بر عمل صالح تأکید میفرمود.
سخنانی نظیر احادیث زیر از آن حضرت اقدامی بر نفی موضع غلات و اندیشههای فاسد آنان بود و انگیزه صدور احادیثی از این قبیل حد اقل از یک زاویه برای خنثی کردن آثار اندیشههای غلات در میان شیعه بوده است.
در یک مورد حضرت فرمودند: إنّ شیعتنا من أطاع اللّه.[۴] شیعیان ما اطاعت کنندگان خدا هستند. و در جای دیگر فرمودند: شیعتنا أهل الورع و الاجتهاد و أهل الوفاء و الامانه و أهل الزهد و العباده و أصحاب احدی و خمسین رکعه فی الیوم و اللیله القائمون باللیل و الصائمون بالنهار یزکّون أموالهم و یحجّون البیت و یجتنبون کل محرّم.[۵]
شیعیان ما در بالاترین مراحل تقوا در زمره کوشندگان و وفاکنندگان به عهد و امانت بوده و اهل زهد و عبادت هستند، از افرادی هستند که در هر شبانه روز پنجاه ویک رکعت نماز به جای میآورند. آنان شبها در حال عبادت و روزها در حال روزه هستند. زکات اموال خود را پرداخته به زیارت خانه خدا میروند و از تمام محرمات الهی اجتناب میکنند.
و باز فرمودند: لیس من أولیائنا من هو فی قریه فیها عشره آلاف رجل فیهم من خلق الله أورع منه،[۶]کسی که در یک قریه دهها هزار نفری باورعترین مردم نباشد، از دوستان ما نیست.
و فرمودند: انّ شیعتنا من شیّعنا و اتّبع آثارنا و اقتدی بأعمالنا.[۷] شیعیان ما کسانیاند که از ما و آثار و اعمال ما پیروی کنند. از عبد الله بن یحیی بزار نقل شده که امام باقر علیه السّلام هر روز پنجاه رکعت نماز میخواند. [۸]
تأکید امام باقر علیه السّلام بر عملگرایی شیعیان، به طور غیر مستقیم، در برابر تمامی فرقههایی بود که به عمل صالح اعتنایی نداشتند.
روایت دیگری در این مورد، نشانگر توطئه برخی از غالیان است که امام باقر علیه السّلام به شدّت با آن برخورد میکند. علی بن محمد نوفلی میگوید:
مغیره بن سعید نزد امام باقر علیه السّلام آمد و گفت: تو به مردم بگو من علم غیب میدانم، من هم مردم عراق را برای پذیرش آن آماده میکنم. ابو جعفر علیه السّلام به شدت او را از خود راند و بعد مطلب را با ابو هاشم بن محمد بن حنفیه در میان گذاشت و او نیز کتک مفصلی به مغیره بن سعید زد، به طوری که نزدیک بود بمیرد.[۹]
مشکل دیگر اهل عراق، این بود که امام نسبت به اعتقاد و استواری ایمان آنها اعتماد چندانی نداشت. گرچه آنان به شدّت اظهار علاقه میکردند و با ولع هر چه تمامتر احادیث اهل بیت را انتشار میدادند، اما به دلایلی- که پارهای از آنها مسبوق به سوابق تاریخی مردم کوفه و عراق بود- این اظهار وفاداری نمیتوانست قطعی تلقی شود. از برید عجلی نقل شده که به امام باقر علیه السّلام گفت: میگویند:
انّ اصحابنا بالکوفه لجماعه کثیره فلو أمرتهم لأطاعوک و اتبعوک.
اصحاب ما در کوفه جمعیت انبوهی هستند که اگر بدانان دستوری صادر فرمایید از شما اطاعت و از فرمانتان متابعت خواهند کرد. امام فرمود: آیا میتوانید از جیب برادر مؤمنتان مایحتاجتان را بردارید؟ گفتم: نه. امام پاسخ داد: بدمائهم أبخل؛ آنان نسبت به خونشان بخیلتر هستند.[۱۰]
از طرف دیگر، از آن روی که امام مجبور به رعایت تقیه بود و بسیاری از شیعیان عراق در اثر فشار و اختناق موجود، انتظار داشتند که امام به عراق آمده و دست به شمشیر ببرد، طبعا برخی از آنها نسبت به امامت آن حضرت دچار تردید میشدند و بدین سبب و به دلیل این که آگاهی کافی درباره امامت امام باقر علیه السّلام بدانها نمیرسید، در میان آن حضرت و برادرش زید مردّد شدند و این امر موجب پیدایش انشعاباتی در شیعه گشت. گرچه امام هفت سال زودتر از قیام برادرش زید در کوفه، وفات یافت. اما در همین دوره و پس از آن ریشههای گرایش به زید در میان شماری از شیعیان رشد کرد. علی رغم تمامی این ناملایمات، از آنجا که شیعیان در مخالفت با مصالح امویان گام بر میداشتند، اختلافات داخلی آنها را کمتر تهدید میکرد. اما به موازات فروکش کردن فشارهای سیاسی بر آنان، مسأله غلات به تدریج دامنه بیشتری به خود گرفت، به طوری که در زمان امام صادق علیه السّلام مسأله اصلی شیعه همین بود.
فشاری که از ناحیه امویها بر شیعه اعمال میشد جز در دو سال حکومت عمر بن عبد العزیز- از ۹۹ تا ۱۰۱- در تمام دوران حکومت آنان به شدّت ادامه داشت. کلماتی از قبیل من بلی من شیعتنا ببلاء فصبر کتب الله له أجر ألف شهید؛ «هر کس از شیعیان ما به بلائی گرفتار آید و صبر و شکیبایی از خود نشان دهد، خدا او را ثواب هزار شهید عطا فرماید» حاکی از فشارهایی است که بر شیعیان وارد میشد و امام میکوشید بدین وسیله آنان را به مقاومت و خویشتنداری هر چه بیشتر فرا خواند.
روایت مفصلی از امام باقر علیه السّلام درباره تحلیل اوضاع سیاسی شیعه و فشار خلفا از آغاز تا زمان آن حضرت نقل شده که به منظور روشن شدن دیدگاههای امام در این زمینه به نقل آن میپردازیم:
ما اهل بیت، از ستم قریش و صفبندی آنان در مقابلمان چهها کشیدیم و شیعیان و دوستان ما از مردم چهها کشیدند. زمانی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رحلت کرد، اعلان فرمود که ما به مردم از خودشان اولیتریم. اما قریش با کمک یکدیگر این امر را از محور آن خارج کردند. آنان برای رسیدن به حکومت با حق و اولویت ما به حکومت استدلال کردند، ولی حق ما را تصاحب نمودند. آنگاه حکومت در میان قریش دست به دست گردید تا این که دوباره به ما اهل بیت بازگردید. ولی مردم بیعت ما را شکستند و علیه ما جنگ بپاکردند، بطوری که امیر المؤمنین علیه السّلام تا هنگامی که به درجه رفیعه شهادت نائل آمد، در فراز و نشیب (تند باد حوادث) قرار گرفته بود و سپس با فرزندش امام حسن علیه السّلام بیعت کرده و وعده وفاداری به او دادند، اما به او نیز خیانت ورزیدند و پس از آن، ما بطور مداوم مورد تحقیر و قهر و ستم قرار گرفتیم و از شهر و خانهمان رانده و از حقوقمان محروم شدیم و مورد قتل و تهدید قرار گرفتیم، به طوری که امنیّت جانی از خود و پیروان ما بطور کلی سلب شد و دروغگویان و منکران حق به خاطر دروغ و انکارشان زمینه را مساعد و در سراسر کشور اسلامی به وسیله دروغ و انکارشان به سردمداران جور و ستم و قضات و کاردانان آنها تقرّب جسته و شروع به روایت احادیث دروغ و انتشار آن نمودند. آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل نموده بودیم با این کار میخواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم عداوت و کینه ما را در دل آنان بکارند. این سیاستی بود که پس از وفات امام حسن علیه السّلام در زمان معاویه با شدت هر چه بیشتر دنبال میشد. بدنبال این تبلیغات مسموم بود که همه جا به کشتار شیعیان پرداخته و با کوچکترین سوء ظنّی دستها و پاهای آنها را میبریدند. کسانی که به دوستی و پیروی از ما معروف بودند راهی زندانها شدند، اموالشان به غارت رفت و خانههاشان ویران شد. این رویّه تا روزگار «عبید الله بن زیاد» روز به روز به شدّت خود میافزود تا آن که حجّاج بن یوسف در کوفه روی کار آمد. او با انواع شکنجهها به کشتار شیعیان پرداخت و آنان را با هر سوء ظن و هر اتهامی دستگیر میکرد. عرصه بر پیروان ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت «زندیق» یا «کافر» وصف میکردند برایش بهتر از آن بود که او را «شیعه» امیر المؤمنین علیه السّلام بخوانند، تا جایی که کسانی که به خیر و صلاح معروف بودند و شاید هم واقعا اشخاص پرهیزگار و راستگویی بودند، احادیث شگفتانگیزی در زمینه برتری برخی از حکام گذشته روایت کردند، چیزهایی که نه خدا چیزی از آنها آفریده بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. راویان بعدی حقانیت این مطالب را باور داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبت داده شده بود که به کذب و کم تقوایی معروف نبودند. [۱۱]
این روایت، تحلیل امام باقر علیه السّلام از وضع سیاسی آن دوران را بیان کرده و سختگیریهای خلفای اموی نسبت به شیعیان را که بیشتر آنها در عراق زندگی میکردند تشریح کرده است. البته در مدینه و مکه نیز شیعیانی بودند که شمار آنها نسبت به شیعیان عراق بسیار کمتر بود، از جمله آنها ابن میمون بود. روزی امام از او پرسید: کم أنتم بمکه؟
(شما در مکه چند نفرید؟) گفتند: چهار نفریم. امام فرمود: إنّکم نور فی ظلمات الأرض؛ [۱۲]شما روشناییبخش تاریکیهای روی زمین هستید. این رقم باید مربوط به شیعیان خالص باشد.
امام به شاعران شیعی نیز احترام فراوان میگذاشتند. در خبری آمده است که مردم دیدند که کثیّر عزه سواره و امام باقر علیه السّلام پیاده میرفتند. به کثیّر اعتراض شد. او گفت: امام به من چنین دستور داده. من سواره باشم و مطیع او بهتر است که عاصی بر او باشم و پیاده.[۱۳]
بسیاری از شیعیان به مراتب عالی تشیع نرسیده بودند و گروهی از آنان در کنار استفاده از احادیث اهل سنت علاقهمند به بهرهگیری از علوم اهل بیت نیز بودند. از این رو در کتب رجال در شمار اصحاب امام شمرده شدهاند. نام ۴۶۷ نفر از اصحاب امام باقر علیه السّلام که در رجال طوسی یاد شده است. رابطه اینان با امام، نسبت به دیگران قویتر بوده در حالی که در کتب اهل سنت فراوانند کسانی که از امام باقر علیه السّلام حدیث نقل کردهاند، ولی در شمار یاران آن حضرت به حساب نمیآیند. تعداد شیعیان سیاسی– کسانی که نه به جهت اعتقاد به امامت امامان شیعه، بلکه به دلیل برتری شخصیت انسانی و سیاسی اهل بیت از حاکمیت آنها طرفداری میکردند- در عراق بسیار زیاد بوده است.[۱۴] اما کسی را یارای اتکای بدانان به منظور راه انداختن یک جنبش سیاسی، با حد اقل درصد پیروزی، نبود. گفتگوی برید عجلی با امام باقر علیه السّلام که پیشتر ذکر شد نمایانگر این حقیقت است.
از میان اصحاب امام، چند نفر بیش از دیگران شهرت داشتند و بیش از نیمی از احادیث امام باقر علیه السّلام در جوامع حدیث شیعه از طریق آنها نقل شده است.
زراره بن اعین، معروف بن خربوز، برید بن معاویه عجلی، ابو بصیر اسدی، فضیل بن یسار و محمد بن مسلم از کسانی بودند که مصاحبت امام باقر و امام صادق علیهما السّلام را درک کرده و مورد تأیید و توثیق کامل علمای شیعه بودهاند. [۱۵]
امام صادق علیه السّلام درباره زاره فرمود: رحم الله زراره بن اعین، لو لا زراره لاندرست آثار النبوه و أحادیث أبی.[۱۶] خدا زراره را بیامرزد، اگر او نبود آثار نبوّت و احادیث پدرم از بین میرفت.
افرادی نظیر محمد بن مسلم، معرفت عمیقی به امام پیدا کرده و علم خود را تنها از طریق امام باقر و پس از وی از طریق امام صادق علیه السّلام برگرفتند، او خود در این باره میگفت: ما شجرنی فی قلبی شیء قط الّا سألت عن أبی جعفر علیه السّلام حتی سألته عن ثلاثین ألف حدیث و سألت ابا عبد الله سته عشر ألف حدیث.[۱۷] درباره هر چیزی که دچار تردید شدم آن را از ابو جعفر علیه السّلام پرسیدم. از آن حضرت سی هزار حدیث و از ابو عبد الله علیه السّلام شانزده هزار حدیث پرسیدم. برخی از شیعیان، محمد بن مسلم را فقیهترین فرد شیعی دانستهاند.[۱۸] جابر بن یزید جعفی یکی دیگر از شیعیان معروف بود که وقتی از امام باقر علیه السّلام حدیث نقل میکرد میگفت: حدّثنی وصیّ الاوصیاء و وارث علم الانبیاء محمد بن علی بن الحسین.[۱۹] وصی اوصیا و وارث علم پیامبران محمد بن علی بن حسین علیه السّلام برای من چنین حدیث فرمود.
این همان سخنی است که مالک اشتر نخعی، آنگاه که به امیر مؤمنان علیه السّلام اشاره میکرد، مردم را مورد خطاب قرار داده و گفت: ایّها الناس هذا وصیّ الأوصیاء و وارث علم الأنبیاء.[۲۰] ابو حنیفه جابر را فردی بینظیر دانسته، گفت: لیس عندی فی الکوفه فی بابه أکبر منه؛[۲۱] از نظر من در کوفه، در نوع خودش، بزرگتر از او شخصیتی وجود نداشت.
حمران بن اعین و عبد الله بن شریک نیز از شخصیتهای کم مانند در میان یاران امام بودند. [۲۲]
امام صادق علیه السّلام در مورد یاران پدر بزرگوارش که حاملان احادیث او هستند، میفرمود: ما أجد أحدا أحیا ذکرنا و أحادیث أبی علیه السّلام إلّا زراره و ابو بصیر المرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و لو لا هؤلاء ما کان احد یستنبط هدی، هؤلاء حفّاظ الدین و امناء أبی علیه السّلام علی حلاله و حرامه و هم السابقون الینا فی الدنیا و الآخره. [۲۳]
احادیث پدرم را کسی جز زراره و ابو بصیر مرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه از خطر محو و اندراس حفظ نکرد، اگر اینها نبودند کسی هدایت نمییافت.
اینها حافظان دین و مورد اعتماد پدرم بر حلال و حرام الهی هستند. اینها در دنیا و آخرت به سوی ما سبقت گرفتهاند.
منبع:کتاب حیات فکری وسیاسی ائمه ازصفحه ۳۰۸ تا ۳۱۵/ رسول جعفریان
[۱] وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۸
[۲] مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۳، ص ۸۳
[۳] انساب الاشراف، ج ۲، ص ۷۷؛ عیون الاخبار، ج ۲، ص ۵۱؛ العیون و الحدائق، ص ۲۳۰
[۴] الفصول المهمه، ص ۲۱۳
[۵] صفات الشیعه، ص ۱۶۳
[۶] بحار الانوار، ج ۷۰، ص ۳۰۳
[۷] بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۴
[۸] مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۳، ص ۷۹
[۹] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۸، ص ۱۲۱
[۱۰] وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۴۲۵
[۱۱] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۴۴؛ الامام الصادق علیه السّلام، ابو زهره: صص ۱۱۲- ۱۱۱
[۱۲] رجال کشی، ص ۲۴۶
[۱۳] ربیع الابرار، ج ۲، ص ۲۹۱
[۱۴] نگاه کنید به بحث گونههای مختلف تشیع در کتاب «تاریخ تشیع در ایران» مجلد نخست.
[۱۵] رجال الکشی، ص ۲۳۸
[۱۶] رجال الکشی، ص ۹۰؛ الاختصاص، ص ۶۶
[۱۷] الاختصاص، ص ۲۰۱؛ رجال الکشی، ص ۱۰۹
[۱۸] الاختصاص، ص ۲۰۳
[۱۹] الارشاد، ص ۲۸؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۸۳
[۲۰] تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۹
[۲۱] المناقب للمکی، ج ۲، ص ۱۸ به نقل از الامام ابو حنیفه، ابو زهره، ص ۷۲
[۲۲] بحار الانوار، ج ۴۶، صص ۳۴۳- ۳۴۴
[۲۳] الاختصاص، ص ۶۶
پاسخ دهید