فتال نیشابوری نقل کرده است:
هنگامی که فاطمه (ع) رحلت خویش را نزدیک دید امّ ایمن و اسماء بنت عمیس را فرا خواند و کسی را در پی علی (ع) فرستاده، او را نی حاضر کرد سپس گفت: ای پسر عمو! مرگ من، نزدیک شده است و شکی ندارم که بعد از ساعاتی چند به پدرم ملحق خواهم شد، در دلم چیزهایی دارم که میخواهم تو را به آنها سفارش کنم. علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا (ص)! به هر چزی که دوست داری، وصیّت کن! سپس بر بالین فاطمه (ع) نشسته، همه را از اتاق بیرون کرد.
فاطمه (ع) گفت: ای پسر عمو!، تاکنون از من، دروغ و خیانتی ندیدهای و از موقعی که همسر و شریک زندگیت شدهام مخالفتی با تو نکردهام علی (ع) فرمود: پناه بر خدا! به خدا قسم! تو، داناتر، نیکوتر، پرهیزگارتر و گرامیتر از آن چه گفتی هستی و ترس تو از خدا و بازخواست او شدیدتر و سختتر از آن است که بتوانم به تو نسبت مخالت و سرپیچی بدهم و تو را نکوهش نمایم خدا میداند که دوری و جدایی تو بر من، سخت و ناگوار استفامبا چارهای از مرگ نیست سوگند به خدا! مصیبت و عزای رسول خدا (ص) را برای من، زنده کردی و فقدان توف برای من بسیار بزرگ است. «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» به خدا پناه میبرم از مصیبتی دردآور، مصیتبی سختفشکننده و غمانگیز به خدا سوگند! مصیبتی است که با هیچ وسیلهای، تسلیت نمیپذیرد و رخداد و بلایی است که هیچ مصیبتی، همسنگش نمیشود.
سپس برای مدّتی، هر دو گریستند و علی (ع) سر فاطمه (ع) را بر سینهاش نهاد، آنگاه فرمود: به هر چیزی که دوست داری، سفارش کن! که هر چه سفارش کنی، انجام خواهم داد. و اختیار و انتخاب تو را بر خواستهی خود، مقدم خواهم داشت.
حضرت فاطمه (ع) گفت: خداوند تو را پاداش نیک دهد. ای پسر عمو! نخست تو را سفارش میکنم که پس از من با دختر ابی العاص، امامه ازدواج کنی، چون او با فرزندانم همانند من، رفتار میکند و مرد نیز نمیتواند، بدون زن بسر برد.
علی (ع) فرمود: به همین جهت، چنین کنم سپس افزود: چهار چیز است که از آنها گریزی نیست یکی از آنها، ازدواج با امامه است که فاطمه مرا بدان سفارش کرده است.
سپس فاطمه (ع) گفت: ای پسر عمو! تو را سفارش میکنم که برای من، تابوتی بدین گونه که فرشتگان، برایم توصیف کردهاند، فراهم کنی. حضرت فرمود: آن را برایم توصیف کن. فاطمه (ع)، نیز توصیف کرد وعلی (ع) آن را ساخت و این، نخستین تابوتی بود که در روی زمین، ساخته شد و پیش از آن، نه کسی آن را دیده و نه ساخته بود.
گفت: تو را سفارش میکنم که نگذاری کسانی که در حق من ستم روا داشتهاند، بر چنازهام حاضر شوند همانهایی که حق مرا گرفتند چه اینکه آنان، دشمنان من و پیامبر اکرم (ص) هستند و نباید، هیچ یک از آنها و پیروانشان بر من نماز بخوانند. مرا، شب هنگام که چشمها آرام گرفته و دیدگان به خواب رفتهاند به خاک بسپار.
روی الفتّال النیشابوریّ:
أنّها (ع) فَلَمَّا لَمَّا نُعِیَتْ إِلَیْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِیٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ: یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنَّنِی لَأَرَى مَا بِی لَا أَشُکُّ إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقَهٌ بِأَبِی سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی قَالَ لَهَا عَلِیٌّ (ع) أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ.
ثُمَّ قَالَتْ: یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ (ع) مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَکِ غَداً بِمُخَالَفَتِی فَقَدْ عَزَّ عَلَیَّ بِمُفَارَقَتِکِ وَ بِفَقْدِکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکَ وَ فَقْدُکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلِیٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ.
ثُمَّ قَالَ: أَوْصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تَجِدِینِی وَفِیّاً أُمْضِی کُلَّ مَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی ثُمَّ قَالَتْ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْرَ الْجَزَاءِ، یَا ابْنَ عَمِّ أُوصِیکَ أَوَّلًا أَنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدِی بِابْنَهِ أُمَامَهَ فَإِنَّهَا تَکُونُ لِوُلْدِی مِثْلِی فَإِنَّ الرِّجَالَ لَا بُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ قَالَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ؛ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): أَرْبَعَهٌ لَیْسَ إِلَى فِرَاقِهِنَّ سَبِیلٌ: بِنْتُ أُمَامَهَ أَوْصَتْنِی بِهَا فَاطِمَهُ.
ثُمَّ قَالَتْ: أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَهَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ، فَقَالَ لَهَا: صِفِیهِ إِلَیَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا، فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِی وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِکَ، وَ مَا رَأَى أَحَدٌ، قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ، ثُمَّ قَالَتْ أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی، وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِی وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ، وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ، وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ. [۱]
[۱]ـ روضه الواعظین: ۱۵۱، المناقب لابن شهر آشوب ۳: ۳۶۲ باختصار.
پاسخ دهید