سیّد مرتضی گفته است:

روایات بسیاری هست که ایشان،‌سفارش نمود تا شبانه به خاکش بسپارند و آن دو شخص ـ ابوبکر و عمرـ بر او، نماز نگزارند فاطمه (ع) بر این مسأله، تصریح کرد و حتّی پیمان گرفت.

این سفارش، بعد از ن زمانی صورت گرفت که آن دو در هنگام بیماری حضرت فاطمه (ع)، خواسته بودند از وی، عیادت کنند ولی حضرت به آن‌ها اجازه نداده بود وقتی این مسأله طولانی شد و حضرت، حاضر ه دیدار با آن‌ها نگشت، آن دو به سوی امیر المؤمنین (ع) رفته از ایشان خواستند تا از او، اجازه بگیرد. امیر المؤمنین (ع) با فاطمه (ع) در این‌باره، صحبت کرد و پافشاری نمود تا آن‌که فاطمه (ع) به ایشان، اجازه‌ی دیدار داد. وقتی آن‌ها وارد شدند فاطمه (ع) از آن دو روی برگرداند وسخنی با آنان نگفت. چون از خانه بیرون رفتند به امیر المؤمنین (ع) گفت: آیا از برخود من با این دو، راضی بودی؟ فرمود، آری، فاطمه (ع) گفت: آیا اکنون، آنچه وصیّت کنم به انجام خواهی رساند؟ فرمود: آری فاطمه (ع) گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم! که نگذاری آن دو، بر جنازه‌ام نماز گزارند و یا بر روی قبرم بایستند.

 

قال السیّد المرتضی:

إنّه قد وردت  الرِّوَایَاتُ الْمُسْتَفِیضَهُ الظَّاهِرَهُ الَّتِی هِیَ کَالْمُتَوَاتِرِ أَنَّهَا أَوْصَتْ بِأَنْ تُدْفَنَ لَیْلًا حَتَّى لَا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا الرَّجُلَانِ، وَ صَرَّحَتْ بِذَلِکَ، وَ عَهِدَتْ فِیهِ عَهْداً، بَعْدَ أَنْ کَانَا اسْتَأْذَنَا عَلَیْهَا فِی مَرَضِهَا لِیَعُودَاهَا، فَأَبَتْ أَنْ تَأْذَنَ لَهُمَا، فَلَمَّا طَالَ عَلَیْهِمَا الْمُدَافَعَهُ رَغِبَا إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) فِی أَنْ یَسْتَأْذِنَ لَهُمَا، وَ جَعَلَاهَا حَاجَهً إِلَیْهِ، فَکَلَّمَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) فِی ذَلِکَ وَ أَلَحَّ عَلَیْهَا فَأَذِنَتْ لَهُمَا فِی الدُّخُولِ، ثُمَّ أَعْرَضَتْ عَنْهُمَا عِنْدَ دُخُولِهِمَا وَ لَمْ تُکَلِّمْهُمَا، فَلَمَّا خَرَجَا قَالَتْ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) ألَیسَ قَدْ صَنَعْتَ مَا أَرَدْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَتْ: فَهَلْ أَنْتَ صَانِعٌ مَا آمُرُکَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَتْ: فَإِنِّی أَنْشُدُکَ اللَّهَ أَنْ لَا یُصَلِّیَا عَلَى جَنَازَتِی، وَ لَا یَقُومَا عَلَى قَبْرِی.[۱]

 


[۱]ـ الشافی ۴: ۱۱۵٫