طبرانی در حدیثی از ابن عباس نقل کرده است که:
روز یک شنبه بیماری حضرت سنگین شد؛ بلال اذان گفت: سپس مقابل در ایستاد و صدا زد: ای رسول خدا! سلام و درود و رحمت خدا (بر تو باد) وقت نماز است، خدای تو را رحمت کند. رسول خدا (ص) صدای بلال را شنید؛ فاطمه (ع) گفت: ای بلال! رسول خدا امروز به خود مشغول است؛ پس بلال وارد مسجد شد؛ چون فجر دمید، گفت: به خدا سوگند! نماز اقامه نخواهم کرد، مگر این که از آقایم رسول خدا (ص) اجازه بگیرم. بازگشت و مقابل در ایستاد و صدازد: سلام و درود و رحمت و برکات خدا بر تو باد ای رسول خدا! وقت نماز است، خدا تو را رحمت کند. پیامبر اکرم (ص) علیّ بن ابیطالب (ع) و ابن عبّاس را فرا خواند و بر آن دو تکیه کرد؛ به مسجد درآمد و با مردم، دو رکعت نماز سبک خواند؛ سپس با صورت نمکین خود، روی به مردم کرد و فرمود: «ای مسلمانان! شما را به خدا میسپارم؛ شما را به امید خدا و در امان او میگذارم و خدای متعال جانشین من بر شما است؛ ای مسلمانان! بر شما باد به ترس از خدای متعال و حفظ طاعت او بعد از من؛ چه این که من در حال جدا شدن از دنیا هستم؛ این اوّلین روز از آخرت و آخرین روز از دنیای من است.» چون روز دوشنبه فرا رسید، بیماری او شدّت پیدا کرد و خدای متعال به فرشتهی مرگ، وحی فرمود: بر حبیب و صفیّ من محمّد (ص) با زیباترین صورت فرود آی و در قبض روح او با وی مدارا کن. پس فرشتهی مرگ فرود آمد و در سیمای یک اعرابی بر دو ایستاد و گفت: سلام بر شما ای اهل بیت نبوّت و ای معدن رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان! آیا داخل بشوم؟ عایشه به فاطمه (ع) گفت: این مرد را جواب بده. فاطمه (ع) فرمود: ای بندهی خدا! خدای متعال پاداش رفتارت را بدهد؛ رسول خدا (ص) به خود مشغول است، (در حال خود است). فرشتهی مرگ،سخن خود را بار دیگر تکرار کرد؛ عایشه گفت: ای فاطمه! جواب این مرد را بده. فاطمه (ع) فرمود: خدای متعال پاداشت دهد ای بندهی خدا! رسول خدا (ص) به خود مشغول است. فرشتهی مرگ برای مرتبهی سوم گفت: سلام بر شما ای اهل بیت نبوّت و معدن رسالت و محلّ آمد و شد فرشتگان! آیا وارد بشوم؟ چارهای از وارد شدن نیست. رسول خدا (ص) صدای ملک الموت را شنید و فرمود: چه کسی بر در ایستاده است؟ فاطه (ع) عرض کرد: ای رسول خدا! مردی بر در است و اجازهی وارد شدن میخواهد؛ دو مرتبه هم جواب او را دادهایم، امّا بار سوم با صدایی آواز داد که پوستم لرزید و بند از بندم گسیخت. پیامبر (ص) به او فرمود: «ای فاطمه! آیا میدانی چه کسی بر در ایستاده است؟ او ویرانگر لذّتهاو پراکندهی جماعتها است؛ او بیوه کنندهی زوجها و یتیم کنندهی فرزندان است؛ او خراب کنندهی خانهها و آباد کنندهی قبرها است؛ او فرشتهی مرگ است. پس حضرت آواز داد: وارد شو ای فرشتهی مرگ! برای دیدار آمدی یا برای قبض روح»
گفت: هم برای زیارت و هم برای قبض روح آمدهام و خدای متعال به من دستور داده است جز با اجازهی شما، بر شما داخل نشوم و جان شما را نگیرم؛ اگر اجازه میدهی، درآیم و گرنه، بر گردم به نزد پروردگار متعال خویش. رسول خدا (ص) فرمود: ای فرشتهی مرگ! حبیبم جبرئیل را کجا گذاشتی؟ گفت: او در آسمان دنیا است و فرشتگان در رثای تو به او تعزیت میگویند. طولی نکشید که جبرئیل (ع) آمد و کنار سر حضرت نشست؛ رسول خدا (ص) فرمود: «ای جبرئیل! وقت کوچیدن از دنیا است، از پاداشی که برای من نزد خداوند است، بشارتم ده؟»
جبرئیل گفت: ای حبیب خدا! آسمان را ترک کردم؛ در حالی که دربهای آن باز شده بود و فرشتگان صف در صف برای خوش آمد گویی، ایستاده بودند و گلها بر روح تو خوش آمد میگویند ای محمّد!، حضرت فرمود: «پروردگارم را سپاس میگویم، بشارت ده ای جبرئیل!» گفت: تو را بشارت میدهم که درهای بهشت گشوده؛ نهرها جاری شده، درختان به رسم تواضع سرافکندهاند و حوریان بهشت برای ورود روح تو ای محمّد! زینت کردهاند. فرمود: «پروردگارم را سپاس میگویم، بشارت بده ای جبرئیل!»
گفت: شما در قیامت اوّلین شفاعت کننده و نخستین فردی که شفاعتش قبول میشود، هستی. فرمود :«پروردگارم را سپاس میگویم.» جبرئیل گفت: ای حبیبم! از من چه میخواهی؟ فرمود: «از همّ و غم خود سؤال میکنم؛ بگو ببینم قاریان قرآن کریم، بعد از من چه کسی را دارند؟ روزه داران ماه رمضان، بعد از من چه کسی را دارند؟ حاجیان خانهی خدا، بعد از من چه کسی را دارند؟ امّت برگزیدهی من، بعد از من چه کسی را دارند؟» جبرئیل گفت: بشارت باد تو را ای حبیب خدا! که خدای متعال میفرماید: بهشت بر تمام انبیا و بر تمام امّتها حرام شده است تا تو و امّت تو، داخل شوید ای محمّد! فرمود: «الآن جان من آرام گرفت و خشنود شد؛ هم اکنون ای فرشتهی مرگ! مأموریت خود را به انجام برسان.»
علی (ع) عرض کرد: ای رسول خدا! وقتی که شما قبض روح شدید، چه کسی شما را غسل خواهد داد؟ و شما را در چه چیز کفن کنیم؟ و چه کسی بر شما نماز بخواند؟ و چه کسی شما را داخل قبر بگذارد؟ پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای علی! امّا غسل، پس تو مرا غسل بده و فضل بن عبّاس، آب بریزد و جبرئیل، سومین شما است؛ زمانی که از غسل من فراغت حاصل کردید، مرا در سه قطع لباس کفن کنید و جبرئیل حنوطی از بهشت برای من خواهد آورد؛ وقتی که مرا در تابوت گذاشتید، آن را در مسجد قرار دهید و از نزد من بیرون بروید؛ چون اوّلین کسی که بر من نماز میخواند،پروردگار متعال است از عرش خود، سپس جبرئیل و بعد از او، میکائیل و بعد از وی، اسرافیل نماز خواهند خواند؛ سپس فرشتگان گروه گروه بر من، نماز خواهند گزارد؛ آنگاه شما وارد شوید و در صفهایی بایستید و کسی از من جلوتر قرار نگیرد.»
فاطمه (ع) گفت: امروز، روز جدایی است، چه وقت با شما دیدار خواهم کرد؟ حضرت به او فرمود: «ای دخترم! روز قیامت مرا نزد حوض ملاقات خواهی کرد در حالی که امّتان خود را در کنار حوض سیراب میکنم.» عرض کرد: ای رسول خدا! اگر شما را آنجا ندیدم؟ فرمود: «نزد میزان مرا ملاقات خواهی کرد در حالی که از امّتانم شفاعت میکنم.» عرض کرد: ای رسول خدا! اگر در آنجا دیدارتان نکردم؟ فرمود :«نزد صراط مرا ملاقات میکنی در حالی که ندا میکنم: ای پروردگارم ن! امّت مرا از آتش سلامت بدار.»
پس فرشتهی مرگ نزدیک شد و به قبض روح رسول خدا (ص) پرداخت و چون جان به زانوها رسید، رسول خدا (ص) فرمود «آه!» وقتی که به ناف رسید، پیامبر اکرم (ص) گفت: «واکُرباه!» فاطمه (ع) گفت: ای پدر جان! دردت به جان من! هنگامی که روح به سینه رسید، پیامبر اکرم فرمود: «ای جبرئیل! چه سخت است تلخی مرگ؟» جبرئیل صورت خود را از رسول خدا (ص) بگردانید؛ رسول خدا (ص) فرمود: «ای جبرئیل! نگاه به من را مکروه داشتی؟» جبرئیل (ع) عرض کرد: ای حبیب من! چه کسی طاقت میآورد نگاه کند شما را در حالی که شما سختیهای مرگ را تحمل میکنید. سپس رسول خدا (ص) قبض روح شد.
روی الطّبرانیّ:
عن ابن عبّاس فی حدیث أنّه: لمّا کان فی یوم الأحد ثقل فی مرضه، فأذّن بلال بالأذان، ثمّ وقف بالباب، فنادی: السّلام علیک یا رسول الله و رحمه الله الصّلاه رحمک الله، فسمع رسول الله (ص) صوت بلال، فقالت فاطمه (ع): یا بلال إنّ رسول الله (ص) الیوم مشغول بنفسه، فدّخل بلال المسجد، فلمّا أسفر الصّبح قال: والله لا اُقیمها أو استاذن سیّدی رسول الله (ص)، فرجع فقام بالباب و نادی: السّلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته الصّلاه یرحمک الله…
فدّعا النّبیّ (ص) علیّ بن أبی طالب و ابن عبّاس (ع) فاتّکأ علیهما، فخرج إلی المسجد فصلّی بالنّاس رکعتین خفیفتین، ثمّ أقبل بوجهه الملیح علیهم فقال: «یا معشر المسلمین استودعکم الله أنتم فی رجاء و أمانه، و الله خلیفتی علیکم، معاشر المسلمین علیکم باتّقاء الله و حفظ طاعته من بعدی، فإنّی مفارق الدّنیا، هذا أوّل یوم من الآخره و آخر یوم من ایّام الدّنیا» فلمّا کان یوم الاثنین اشتدّ به الأمر، و أوحی الله عزّوجلّ إلی ملک الموت (ع) أن اهلبط إلی حبیبی و صفیی محمّد (ص) فی أحسن صوره و ارفع به فی قبض روحه، فهبط ملک الموت (ع)، فوقف بالباب شبه أعرابیّ، ثمّ قال: السّلام علیکم یا أهل بیت النّبوّه و معدن الرّساله و مختلف الملائکه أأدخل؟ فقالت عائشه لفاطمه: أجیبی الرّجل، فقالت فاطمه: آجرک الله فی ممشاک یا عبدالله إنّ رسول الله (ص) مشغول بنفسه،فدعا الثّانیه، فقالت عائشه: یا فاطمه أجیبی الرّجل، فقالت فاطمه: آجرک الله فی ممشاک یا عبدالله، إنّ رسول الله مشغول بنفسه، ثمّ دعا الثّالثه: السّلام علیکم یا أهل بیت النّبوّه و معدن الرّساله و مختلف الملائکه أأدخل؟ فلا بدّ من الدّخول، فسمع رسول الله (ص) صوت ملک الموت (ع) فقال: «یا فاطمه من بالباب؟» فقالت: یا رسول الله إنّ رجلاً بالباب یستأذن فی الدّخول، فأجبناه مرّه بعد أُخری، فنادی فی الثّالثه صوتا اقشعرّ منه جلدی و ارتعدت فرائصی فقال لها النّبیّ (ص) «یا فاطمه أتدرین من بالباب؟ هذا هادم اللَّذَّات و مفرّق الجماعات هذا مرمّل الأزواج و موتم الأولاد، هذا مخرّب الدّور و عامر القبور، هذا ملک الموت (ص)، ادخل رحمک الله یا ملک الموت» فدخل ملک الموت علی رسول الله (ص)، فقال رسول الله (ص): «یا ملک الموت جئتنی زائراً أم قابضاً؟» قال: جئتک زائرا و قابضا، و أمرنی الله عزّوجلّ أن لا أدخل علیک إلّا بإذنک، ولا أقبض روحک إلّا بإذّنک، فإن أذنت و إلّا رجعت إلی ربیّ عزّوجلّ، فقال رسول الله (ص): «یا ملک الموت این خلّفت حبیبی جبریل؟» قال: خلّفته فی السّماء الدّنیا و الملائکه یعزّونه فیک، فمّا کان بأسرع أن أتاه جبریل (ع)، فقعد عند رأسه فقال رسول الله (ص): «یا جبریل هذا الرّحیل من الدّنیا فبشّرنی ما لی عند الله؟» قال: اُبشرک یا حبیب الله إنّی قد ترکت أبواب السّماء قد فتحت و الملائکه قد قاموا صفوفا صفوفا بالتّحیّه و الرّیحان یحیّون روحک یا محمّد فقال: «لوجه ربّی الحمد، و بشّرنی یا جبریل» قال: اُبشرّک أن أبواب الجنان قد فتحت، و أنهارها قد أطردت، و أشجارها قد تذلّلت، و حورها قد تزیّنت لقدوم روحک یا محمّد، قال :«لوجه ربّی الحمد، فبشّرنی یا جبریل» قال: أنت أوّل شافع و أوّل مشفّع فی القیامه، قال: «لوجه ربّی الحمد» قال: جبریل: یا حبیبی عمّ تسألنی؟ قال: «أسألک عن غمّی و همّی، من لقرّاء القرآن من بعدی؟ من لصُوَّم شهر رمضان من بعدی؟ من لحجّاجّ بیت الله الحرام من بعدی؟ من لأمّتی المُصْفاه من بعدی؟» قال: اُبشر یا حبیب الله، فإنّ الله عزّوجلّ یقول: قد حرمت الجنّه علی جمیع الأنبیاء و الأمم حتّی تدخلها أنت و أمّتک یا محمّد، قال: «الآن طابت نفسی اِذَن یا ملک الموت فانْتَهِ إلی ما أمرت» فقال علیّ(ع): یا رسول الله إذا أنت قبضت فمن یغسلک؟ و فیم نکّفنک؟ و من یصلّی علیک؟ و من یدّخل القبر؟ فقال النّبیّ (ص) :«یا علیّ أما الغسل فاغسلنی أنت والفضل بن عبّاس یصبّ علیک الماء، و جبریل (ع) ثالثکما، فإذا أنتم فرغتم من غسلی فکفّنونی فی ثلاثه أثواب جُدُدٍ، و جبریل (ع) یأتینی بحنوط من الجنّه، فإذا أنتم وضعتمونی علی السریر فضعونی فی المسجد و اخرجوا عنّی، فإنّ أوّل من یصلّی علی الربّ عزّوجلّ من فوق عرشه، ثمّ جبرئیل (ع) ثمّ میکائیل، ثمّ إسرافیل (ع)، ثمّ الملائکه زُمراً زمراً، ثمّ ادخلوا فقوموا صفوفاً لا یتقدّم علیّ أحدٌ» فقالت فاطمه (ع): الیوم الفراق فمتی ألقاک؟ فقال لها: «یا بنیّه تلقینی یوم القیامه عند الحوض، و أنا أسقی من یرد علیّ الحوض من أمّتی» قالت: فإن لم ألقک یا رسول الله؟
قال: «تلقینی عند المیزان و أنا أشفع لأمّتی» قالت: فإن لم ألقک یا رسول الله؟ قال: «تلقینی عند الصّراط و أنا أنادی ربّی سلّم أمّتی من النّار» فدنا ملک الموت (ع) یعالج قبض رسول الله (ص) فلمّا بلّغ لرّوح الرّکبتین قال رسول الله (ص): «أوَّه» فلمّا بلغ الرّوح السّره نادی النّبیّ (ص): «واکرباه» فقالت فاطمه (ع): کربی یا أبتاه، فلمّا بلغ الرّوح إلی الثّندؤه نادی النّبیّ (ص): «یا جبریل ما أشدّ مَرارهَ الموت» فولّی جبریل (ع) وجهه عن رسول الله (ص)، فقال رسول الله (ص): «یا جبریل کرهت النّظر إلیّ؟» فقال جبریل (ع): یا حبیبی و من تطیق نفسه أن ینظر إلیک و أنت تعالج سکرات الموت، فقبض رسول الله.[۱]
[۱] . المعجم الکبیر ۳: ۶۱ ضمن ح ۲۶۷۶، حلیه الأولیا: ۴: ۷۵، مجمع الزوائد ۹: ۲۸٫
پاسخ دهید