علّامه مجلسی گوید:

فرستاده‌ی یزید، پا به پای اهل بیت و جلو آن‌ها می‌رفت. هر گاه فرود می‌آمدند، او و همراهانش فاصله می‌گرفتند و مثل نگهبانان در اطراف پراکنده می‌شدند. هر گاه یکی از افراد کاروان می‌خواست وضو بگیرد، فرود می‌آمد، نیازهایشان را برمی‌آورد و ملاطفت می‌کرد تا به مدینه رسیدند.

حارث بن کعب: فاطمه‌ دختر علی (ع) به من گفت: به خواهرم زینب بگو، این فرد به خاطر خوش رفتاری با ما حقّی بر ما پیدا کرد. آیا ممکن است احسانی به او بکنی؟ زینب فرمود: به خدا ما چیزی نداریم که به او بدهیم، مگر آن‌که زیورآلات خودمان را بدهیم. دستبند مرا یا دستبند خواهرم را گرفت. آن‌ها را پیش او فرستاد. عذرخواهی کردیم که ناچیز است و گفتیم: این بخشی از پاداش تو به خاطر خوش رفتاری با ماست. گفت: اگر آنچه کردم برای دنیا بود، به کمتر از این هم راضی بودم، ولی به خدا قسم تنها برای خدا و خویشاوندی شما با رسول خدا (ص) چنان رفتاری کردم.

 

 

قال المجلسیّ:

فَخَرَجَ بِهِمُ الرَّسُولُ یُسَایِرُهُمْ فَیَکُونُ أَمَامَهُمْ فَإِذَا نَزَلُوا تَنَحَّى عَنْهُمْ وَ تَفَرَّقَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ کَهَیْئَهِ الْحَرَسِ ثُمَّ یَنْزِلُ بِهِمْ حَیْثُ أَرَادَ أَحَدُهُمُ الْوَضُوءَ وَ یَعْرِضُ عَلَیْهِمْ حَوَائِجَهُمْ وَ یُلْطِفُهُمْ حَتَّى دَخَلُوا الْمَدِینَهَ.

 قَالَ الْحَارِثُ بْنُ کَعْبٍ: قَالَتْ لِی فَاطِمَهُ بِنْتُ عَلِیٍّ (ع) قُلْتُ لِأُخْتِی زَیْنَبَ قَدْ وَجَبَ عَلَیْنَا حَقُّ هَذَا لِحُسْنِ صُحْبَتِهِ لَنَا فَهَلْ لَکَ أَنْ تَصِلَهُ؟ قَالَتْ: فَقَالَتْ: وَ اللَّهِ مَا لَنَا مَا نَصِلُهُ بِهِ إِلَّا أَنْ نُعْطِیَهُ حُلِیَّنَا فَأَخَذْتُ سِوَارِی وَ دُمْلُجِی أَوْ سِوَارَ أُخْتِی وَ دُمْلُجَهَا فَبَعَثْنَا بِهَا إِلَیْهِ وَ اعْتَذَرْنَا مِنْ قِلَّتِهَا وَ قُلْنَا: هَذَا بَعْضُ جَزَائِکَ لِحُسْنِ صُحْبَتِکَ إِیَّانَا، فَقَالَ: لَوْ کَانَ الَّذِی صَنَعْتُهُ لِلدُّنْیَا کَانَ فِی دُونِ هَذَا رِضَایَ وَ لَکِنْ وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُهُ إِلَّا لِلَّهِ وَ قَرَابَتِکُمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص).[۱]


[۱]– البحار ۴۵: ۱۴۶، الارشاد: ۲۴۶٫