سؤال: دختر من دو سال دارد و در طول روز بارها از من میخواهد که او را بغل کنم با این که گاهی اوقات او را در آغوش میگیرم و میبوسم و بازی میکنم، امّا مدام این جمله را تکرار میکند. به طور مثال مجبورم او را بغل کنم و جارو بزنم. آیا این یک نوع وابستگی است؟
جواب:
بخشی از وابستگی بچّهها به والدین طبیعی است و ما نمیتوانیم بگوییم که کودکان به پدر و مادر وابسته نباشند. ولی آن چیزی که نگرانکننده است، این است که این وابستگی مخلّ کارهای روزانهی پدر و مادر شود.
راههایی مقابله با وابستگی
والدین باید در مورد وابستگی فرزندشان به چند نکته توجّه داشته باشند:
الف. بیکاری
نکتهی اوّل این است که بچّهها هر چه پرکارتر باشند، وابستگی آنها به والدین کمتر میشود. اگر کودکی دائم میخواهد همراه مادرش باشد و اجازهی هیچ کاری را به او نمیدهد، معلوم میشود که بیکاری او زیاد است. حتّی ما بزرگترها نیز همینطور هستیم؛ مثلاً وقتی زن در محیط خانه بیکار میشود، وابستگی او به شوهرش بیشتر میشود؛ ولی وقتی فعّالیت انجام میدهد، گاهی میبینیم که فراموش میکند که همسری دارد.
بحران وابستگی
امروزه وابستگی بچّهها به والدین به یک بحران در خانواده تبدیل شده است؛ به طوری که برخی از پدر و مادرها از حل این مشکل ابراز ناتوانی میکنند یا گاهی اوقات دست به افراط و تفریط میزنند. توصیهی ما این است که بزرگترها در این رابطه حدّ میانه را رعایت کنند؛ یعنی برای تفریح، انجام کارهای شخصی و مهارت آموزی فرزندشان برنامهریزی کنند. خیلی مواقع با یک کار ساده میتوان بچّهها را مشغول کرد.
امروزه برخی از مادران به فرزندانشان میگویند که اسباب بازیهای خود را به هم نریز؛ مداد رنگیهای خود را وسط خانه نریز؛ با وسایل خانه هم بازی نکن؛ در این موقع بچّه نمیداند که در خانه باید چه کاری انجام دهد؟!
مانند کودکان بیاندیشیم
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میفرمایند: “اگر کودکی در نزد ما هست باید مثل او بیندیشیم“؛ یعنی خود را جای بچّه بگذاریم و ببینیم که اگر ما بچّه بودیم به چه برنامههایی علاقه داشتیم. محور اصلی زندگی کودکان در هفت سال اوّل بازی است. بچّهها با بازی کردن تفریح میکنند و چیزهایی زیادی یاد میگیرند؛ لذا پدر و مادر ها باید این نکته را جدّی بگیرند.
کودکان باهوش مکتب گریز هستند
گاهی اوقات والدین این مطالب را میدانند ولی به خاطر این که فرزندانشان رشد هوشی پیدا کنند؛ آنها را به کلاسهای مختلف میفرستند و اجازهی بازی کردن به آنها نمیدهند. در صورتی که ما توصیه میکنیم پدر و مادر زمینهی بازی کردن فرزندشان را فراهم کنند و اجازهی کلاس رفتن را به آنها ندهند. جالب است بدانید که در روایت آمده است: “کودکان باهوش مکتب گریز هستند “؛ یعنی گاهی اوقات بچّهها برای نیازهای خود با ما بزرگترها وارد جنگ میشوند؛ در صورتی که اگر ما کودکانه فکر کنیم، دقیقاً میتوانیم متوجّه شویم که فرزند ما به چه چیزی نیاز دارد.
بیان یک خاطره
امروزه فرزندان ما با بحران بازی مواجه هستند. چند وقت پیش پدر بنده گفتند: خواهر زادهی شما در خانه خیلی شیطنت میکند و ما نمی دانیم با او چه کار کنیم. من به ایشان عرض کردم که او باید در بیرون از خانه بازی کند؛ زیرا اگر بچّهای را که پر جنب و جوش است در خانه نگه داریم، آن محیط برای او مانند قفس میشود. در ادامه برای ایشان مثالی زدم و گفتم: آیا شما به یاد دارید که وقتی در کودکی برای ما دمپای تهیّه میکردید، به ماه نمیرسید آن را پاره میکردیم؛ یعنی آنقدر راه میرفتیم و شیطنت میکردیم که این دمپایها پاره میشد؛ امّا الان دمپای بچّهها را میتوان برای فرزند بعدی نیز استفاده کرد!
ب. نبود همبازی
دومین نکته که میتوان از آن به عنوان یک بحران یاد کرد، بحران همبازی است. هرجا ما به والدین میگوییم که فرزندان شما نیاز به همبازی دارند، مانند این است که برای آنها داریم یک نسخه بدون دارو تجویز میکنیم. خیلی از پدر و مادرها میگویند: ما نمیتوانیم همبازی پیدا کنیم؛ ما در جواب به آنها میگوییم: اگر تمام کسانی که برای این مشکل به ما مراجعه میکنند، همدیگر را پیدا کنند، دیگر بچّهای نیاز به همبازی نخواهد داشت. همبازی چیزی نیست که خودش به در خانهی ما بیاید؛ بلکه باید رفت و او را جست و جو کرد.
همبازی نه همکلاسی!
چند وقت پیش پدر و مادری نوشتند که ما برای اینکه فرزندمان همبازی پیدا کند، او را به کلاس های مختلف فرستادیم؛ ولی نتیجهای نگرفتیم! والدین باید توجّه داشته باشند وقتی ما در مورد همبازی صحبت میکنیم؛ یعنی کسی که در محیط آزاد با فرزندمان رابطه دارد. بچّهها در محیط مدرسه نمیتوانند همبازی پیدا کنند؛ برای همین است که ما به کودکان حاضر در کلاس، همکلاسی میگوییم نه همبازی. دلیل آن هم خیلی روشن است؛ وقتی کودک وارد مدرسه میشود، بین هر ساعت درسی، یک ربع وقت استراحت دارد که این زمان هم به کارهایی مانند تغذیه خوردن و دستشویی رفتن میپردازد؛ لذا نمیتواند با کسی بازی کند.
ج. اعتدال در محبّت کردن
نکتهی سوّم در مورد اعتدال در محبّت کردن است. طبق ارزیابیهایی که ما انجام دادهایم وابستگی برخی از پدر و مادرها به فرزندشان خیلی بیشتر از وابستگی کودک به آنها است. چند وقت پیش پدر و مادری در مورد وابستگی فرزندشان به ما مراجعه کردند؛ وقتی موضوع را بررسی کردیم متوجّه شدیم که علاوه بر وابستگی کودک، والدین هم به او وابسته هستند؛ مثلاً مادر میگفت: اگر فرزندم از جلوی چشمم دور شود، دلشوره میگیرم.
والدین باید توجّه داشته باشند که عواطف و احساسات خود را نسبت به فرزندشان مدیریّت کنند و در بیان احساسات متعادل باشند؛ زیرا یکی از آسیبهای محبّت بیش از اندازه این است که پدر و مادر به کودک وابسته میشوند.
د. استقلال دادن
نکتهی چهارم این است که والدین با یک شیب ملایم به فرزندانشان استقلال بدهند. اشکالی ندارد که کودک به پدر و مادر دلبسته باشد؛ ولی باید در انجام کارهای خود استقلال داشته باشد؛ مثلاً یک بچّه دوساله باید بتواند غذا را خودش بخورد؛ البته نه به صورت کامل، بلکه مادر برنج و خورشت را قاطی کند و جلوی فرزندش بگذارد. حال اگر والدین تا سنّ شش سالگی به بچّه غذا بدهند، معلوم است که وابستگی او به آنها کم نمیشود.
پدر و مادرها باید فرزندانشان را خودیار تربیت کنند؛ یعنی کودک بتواند یک سری از کارها را خودش انجام دهد؛ مانند غذا خوردن، لباس پوشیدن و دستشویی رفتن. وقتی بچّهای کارها را خودش انجام میدهد، راحت تر از والدین جدا میشود؛ امّا اگر تا سنّ شش سالگی مادر به او غذا بدهد یا او را به دستشویی ببرد، معلوم است که وابسته باقی میماند. مثلاً وقتی فرزند در مدرسه به دستشویی میرود، دائم نگران این است که چه کسی باید من را بشوید! یا اگر کفشم را در آورم چه کسی قرار است آن را به من بپوشاند؟ آرام آرام این وابستگیها منجر به وابسته شدن خود والدین نیز میشود؛ لذا ما بچّهها را باید به سمت مستقل شدن ببریم.
پاسخ دهید