بنابر منابع تاریخی؛ «هند» دختر «عبد الله بن عامر بن کریز» همسر «یزید بن معاویه» بود، که به او «ام کلثوم» نیز می‌گفتند،[۱] اما در منابع معتبر و قابل استناد چنین چیزی نیافتیم که او خادم خانه امام علی(ع) بوده باشد.
درباره بخش دوم پرسش باید گفت:
گرچه برخی گزارش‌ها حاکی از حُزن و ناراحتی یزید دارد، امّا هرگز این فرد خبیث در اعماق دلش ناراحت نبود و گرنه برخی رفتارها از او سر نمی‌زد، اما گاه مصلحت را در آن می‌دید که تظاهر به ناراحتی و بی‌تقصیر بودن کند.
گزارش‌هایی وجود دارد که برخی افراد موجود در کاخ یزید دلسوزی‌هایی داشتند؛ مانند هند همسر یزید که بنابر برخی از گزارش‌ها، وی از کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش و نیز اسارت اهل بیت آن‌حضرت ناراحت و محزون بود.[۲]
از ابو مخنف چنین نقل شده است:
ابن زیاد؛ زنان و بچه‌هاى امام حسین(ع) را در حالی که بر گردن على بن الحسین(ع) غل و زنجیر بسته شده بود، با مخفر بن ثعلبه عائذى [قرشى‏] و شمر بن ذى الجوشن [به طرف شام‏] فرستاد. آن دو، اسراء را به شام‏ بردند و وارد مجلس‏ یزید شدند. وقتى سر حسین(ع) و اهل بیت و اصحابش، پیش روى یزید نهاده شد، یزید با زبان شعر این معانى را گفت:
این شمشیرها سران مردانى را شکافتند که برایمان عزیز بوده‌اند، اما در عین [عزّت‏] ستمگرى کرده و قطع رحم نموده‌اند.
در این هنگام‏ یحیى بن حکم برادر مروان بن حکم زبان به اعتراض گشود و با اشعارى به این مضمون‏ گفت:
سرى که در کناره طفّ [کربلا] بریده شد، از ابن زیاد، آن برده کم شرافت به ما نزدیک‌تر بود. [با این کار] نسل سمیّه به اندازه ریگ‌ها افزایش یافت و حال آن‌که دختر رسول خدا(ص) بی نسل گردید!
یزید بن معاویه [از این سخنان برآشفت و] به سینه یحیى بن حکم زد و گفت: ساکت شو! آن‌گاه به مردم اجازه ورود داده شد، در حالى که سر حسین(ع) پیش روى یزید بود و با چوب‌دستى خود بر لب [مبارک آن‌حضرت‏] می‌زد. أبو برزه أسلمى – از اصحاب رسول خدا(ص) – از این حرکت یزید ناراحت شد و خطاب به او گفت: آیا با چوب‌دستی‌ات به لب حسین می‌زنى؟! مگر نمی‌دانى که چوب‌دستی‌ات بر جایى می‌خورد که بارها دیده‌ام رسول الله(ص) آن‌جا را می‌مکیده است؟!… .
هند دختر عبد الله بن عامر بن کریز – همسر یزید- وقتى این گفتگوها را شنید لباسش را به سر پیچید و بیرون آمد. [و به یزید] گفت: آیا این سر حسین پسر فاطمه دختر رسول خدا است! [یزید] گفت: بله، براى پسر دختر رسول خدا و عزیز دردانه قریش، بنال و آرایش را ترک گفته، لباس سیاه بر تن کن! ابن زیاد عجله به خرج داده او را کُشت!
یحیى بن حکم گفت: [با این عملتان‏] در روز قیامت از محمّد دور مانده‌اید، [من از این پس‏] هرگز در هیچ کارى با شما همکارى نخواهم کرد! آن‌گاه برخاست و [از مجلس بیرون رفته‏] گفت: وقتى یزید بن معاویه می‌خواست وارد این مجلس شود، [ابتدا] أشراف اهل شام را دعوت کرد و آنان را در اطراف خود نشاند، سپس على بن الحسین و زنان و فرزندان حسین را خواست، آنها جلوى دیدگان مردم بر یزید وارد شده و پیش رویش نشانده شدند، [وقتى یزید] وضع نابسامان آنان را مشاهده کرد گفت: خدا پسر مرجانه را زشت گرداند! اگر بین شما و او پیوند خویشاوندى و یا قرابتى بود با شما این‌گونه رفتار نمی‌کرد و بدین نحو شما را نمی‌فرستاد.[۳]
اما همانگونه که بیان شد، چنین رفتارهایی ناشی از سیاست‌های مزورانه یزید بوده و او بعد از حادثه عاشورا نیز از جنایت‌های خود دست نکشید، بلکه به عنوان نمونه در واقعه حره، مردم مدینه را قتل عام کرده و حرمت حرم نبوی را پایمال کرد.

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ‏۹، ص ۳۶۱، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ‏۴، ص ۸۴، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.

[۲]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۱۹۶، ‏ بیروت‏، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم‏، ۱۴۰۳ق.

[۳]. ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، وقعه الطف، ص ۲۶۹ – ۲۷۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ سوم‏، ۱۴۱۷ق‏.