وقتی آب می‌خورید، روی نیاز نخورید، روی محبّت بخورید. بگویید: او من را دوست داشته است، به من تشنگی داده است، آب داده است. چون او این کار را کرده است، من دارم به خاطر او آب می‌خورم. آب را برای خدا بخورید. غذا را برای خدا بخورید. خدا گرسنگی را به شما داده است، شما را گرسنه کرده است تا به شما غذا بدهد. «یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِی»[۱] خیلی من را دوست دارد، این‌قدر من را دوست دارد به هر بهانه‌ای می‌خواهد من را نوازش بکند. من را گرسنه می‌کند تا به من غذا بدهد.

خوشا دردی که درمانش تو باشی           خوشا هجری که پایانش تو باشی

دیگر این می‌شود. دائماً هجران انسان لذّت دارد. اصلاً خدا ما را دور کرده است که به سمت او بدویم. با ما است ولی یک دیوارهایی قرار داده است، ما را بسوزاند، این دیوارها را خراب بکنیم، برویم برسیم که قدر بدانیم. آن وقت زندگی یک عالم خاصّ خود را پیدا می‌کند و انسان در دایره‌ی عشق می‌گردد، عاشق نه خستگی دارد، نه مرگ دارد.

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق            ثبت است در جریده ی عالم بقای ما

طلبه بخواهد باقی باشد، این‌که «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ»[۲] عالم دنیاپرست که عالم نیست، الاغ است. ما نمی‌گوییم که ناسزا بگوییم، قرآن می گوید: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها»[۳].

  


[۱]– بحار الأنوار، ج ‏۶، ص ۲۰۸٫

[۲]– همان، ج ۱، ص ۱۸۸٫

[۳]– سوره‌ی جمعه، آیه ۵٫