کتاب‌هایی نگاشت، ازجمله: علوم الحدیث (دانش‌های مربوط به حدیث) و المستدرک علی الصحیحین (دوره مفصل چهار جلدی شامل احادیثی که با ضوابط بخاری و مسلم صحیح هستند، ولی بخاری و مسلم در صحیح خود آن‌ها را نیاورده‌اند).

دو. درباره جایگاه والای او در دانش حدیث، بزرگان اهل سنت بسیار سخن گفته‌اند که از این میان، به کلام ذهبی اکتفا می‌شود. ذهبی گوید: «امام، حافظ بزرگ، پیشوای محدثان بود»؛ و از ابن طاهر نقل می‌کند که در نقل حدیث، مورد وثوق بود.[۱]

ذهبی همچنین او را به‌عنوان «پیشوای راست‌گو» می‌ستاید.[۲]

سه. کتاب فضائل فاطمه الزهراء یکی از آثار حاکم نیشابوری است که درباره حضرتش ۲۳۲ کلام، شامل حدیث (کلام پیامبر) یا خبر (کلام صحابه که آن نیز در نظر اهل تسنن حجت است) را نقل می‌کند. دانشمندان بزرگ اهل سنت مانند ذهبی، تاج سبکی، سراج‌الدین قزوینی و خلیفه چلبی، این کتاب را از آثار حاکم نام‌ برده‌اند. این کتاب تا چند سال پیش منتشر نشده بود و برای نخستین بار، در سال ۱۴۲۹/۲۰۰۸ بر اساس یک نسخه کهن که در کتابخانه «ملت کتابخانه» در آنکارا (ترکیه) نگاهداری می‌شود، به چاپ رسیده است. تاریخ کتابت این نسخه، ۲۶ ربیع‌الثانی ۵۸۸ (فقط ۸۴ سال پس از وفات مؤلف) است که ارزش نسخه را نشان می‌دهد.

تحقیق کتاب را علی‌رضا بن عبدالله به عهده داشته که گرایش وهابی او در مقدمه و پانویس‌هایش بر کتاب، آشکار است.

کتاب فضائل فاطمه الزهراء توسط دار الفرقان در قاهره در ۱۹۰ صفحه منتشر
 شده است.

چهار. در این گفتار، تلخیص تمام کتاب تحت عنوان هجده فصل – از ولادت تا شهادت حضرت زهرا علیها السلام  – درج شده است. همچنین شماره حدیث یا خبر، داخل پرانتز آمده تا برای پژوهشگرانی که علاقه‌مند به پیگیری اصل مطلب باشند، جنبۀ راهنما داشته باشد.[۳] بدین ترتیب، به‌جز تلخیص مطالب و حذف سندها و تنظیم زمانی مطالب، هیچ‌گونه تصرفی در متن کتاب نشده و هیچ کلمه‌ای بدان افزوده نشده است. این کار برای حفظ امانت نسبت به متن کتاب انجام شده، بااینکه در پاره‌ای از موارد، روایات حاکم نیشابوری موردقبول نگارنده نبوده است.

پنج. امید است این گام کوتاه در آستان بلند بانوی بانوان و فرزند بزرگوارش حضرت بقیه‌الله مقبول افتد و نظر لطف حضرتش را موجب شود. از خوانندگان ژرف‌نگر انتظار می‌رود که دیدگاه‌های خود را برای نگارنده به نشانی پست الکترونیک ارسال نمایند.

 

متن گفتار :

[۱]

فاطمه زهرا [ علیها السلام ]، بنا به یک روایت در ۴۱ سالگی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، یعنی سال یکم پس از بعثت (ح ۷۸) و به روایت دیگر در ۳۵ سالگی حضرتش، یعنی سال پنجم پیش از بعثت (ح ۷۹) متولد شد.

او زاده میوه بهشتی بود. بدین روی پیامبر وقتی او را می‌بویید، بوی بهشت را از او استشمام می‌کرد. (ح ۳۲ و ۷۲)

پیامبر پیش از هر سفری، آخرین کسی که می‌دید، فاطمه بود؛ چنانکه پس از ورود به شهر، نخستین کسی که می‌دید هم فاطمه بود. (ح ۲ و ۲۲۳)

پیامبر، پس از هر سفر که می‌آمد، دست فاطمه را می‌بوسید (ح ۲۳ و ۱۳۰) و به او می‌فرمود: «پدر و مادرم فدایت». (ح ۳)

هر بار که فاطمه بر او وارد می‌شد، می‌فرمود: «خوش آمدی دخترم» (ح ۷ و ۱۵۷ و ۱۶۱)؛ آنگاه او را بر جای خود می‌نشانید. (ح ۲۲)

[۲]

پیامبر، او را «فاطمه» نامید، یعنی این‌که دودمانش از آتش دوزخ بریده و جدا شده‌اند. (ح ۵۰، ۵۱، ۵۲)

نیز فرمود: «دوستدارانش از دوزخ بریده شده‌اند». (ح ۷۵)

معنای دیگر فاطمه، آن است که آن بانو، از آلودگی‌های عادی زنان دیگر، پیراسته بود. (ح ۷۲ و ۹۱)

[۳]

پیامبر به او می‌فرمود: «خداوند به غضب تو غضب می‌کند و به رضایت تو راضی می‌شود». (ح ۲۰ و ۲۱ و ۱۲۰)

او را «پارۀ تن خود» نامید (ح ۳۹ و ۴۰) و فرمود: «هر چه فاطمه را بیازارد، پیامبر را می‌آزارد؛ و هر آنچه فاطمه را به درد آورد، پیامبر را به درد آورد» (ح ۱ و ۴۰ و ۴۱)

پیامبر، فاطمه را «محبوب‌ترین فرد نزد خود» (ح ۲۴ تا ۲۷ و ۳۵) و «عزیزترینِ مردم نزد خود» (ح ۴۲ و ۴۳) می‌دانست.

مادر انس بن مالک نیز فاطمه را به «ماه شب چهارده یا خورشیدی که از ابر بیرون آمده» تشبیه می‌کرد. (ح ۷۰ و ۷۷)

عایشه او را «مانند ترین مردم به پیامبر» می‌دانست، چه در سخن گفتن (ح ۲۲) و چه در راه رفتن (ح ۷ و ۱۵۷ تا ۱۶۱)

[۴]

پیامبر، او را برترین زنان عالم می‌دانست و همراه بانوان مقدس همچون مریم، خدیجه و آسیه از او یاد می‌کرد. (ح ۲۸ تا ۳۱)

پیامبر، برتریِ او بر تمام زنان را با تعبیرات مختلف بیان می‌داشت؛ ازجمله:

سیده نساء المؤمنین (ح ۱۰ و ۱۱): سرور بانوان اهل ایمان.

سیده نساء اهل الجنه (ح ۱۴ تا ۱۹، ۱۵۴،۱۶۲، ۱۶۵،۱۶۸،۱۸۳): سرور بانوان اهل بهشت.

سیده نساء المسلمین (ح ۷): سرور بانوان مسلمان.

سیده نساء الاُمّه (ح ۷، ۱۰،۱۱، ۱۳، ۱۵۹، ۱۶۱): سرور بانوان امت.

سیده نساء العالمین (ح ۱۰ تا ۱۲، ۱۴، ۱۵۹، ۱۶۱): سرور بانوان جهان.

گاهی فاطمه در مورد برتری مریم بر زنان جهانیان می‌پرسید. پیامبر پاسخ می‌داد: «دخترم! او سرور بانوان زمان خود بود و تو سرور بانوان زمان خودت». (ح ۱۸۴ و ۱۸۶)

[۵]

پیامبر، او را «صدّیقه» نامید (ح ۴۴)، یعنی کسی که راست‌گوترین مردم است. (ح ۴۵ تا ۴۹، ۱۵۱ تا ۱۵۳)[۴]

[۶]

پیامبر به او بخشش‌های مالی داشت؛ ازجمله اینکه پس از نزول آیه <فآت ذا القربی حقّه>[5] فدک را به او بخشید. (ح ۳۳ و ۳۶)

 پیامبر پس‌ازاین کار فرمود: «این قسمت خدایی است که به‌عنوان هدیۀ آسمانی به فاطمه و خاندانش بخشیده است. پس وای بر کسی که مانع از مالکیت او شود». (ح ۳۷)

[۷]

هدایای پیامبر به فاطمه، منحصر به هدایای مالی نبود، بلکه هدایای معنوی نیز به او داشت، مانند دعاهایی که به او آموخت:

برای هر صبح و شام: «یا حیّ یا قیّوم! برحمتک استغیث. اصلح لی شأنی کلّه و لا تکلنی الی نفسی طرفه عین» (ح ۱۹۹): ای زندۀ پایدار! تنها به رحمتت فریادرسی می‌کنم. تمام کارهای مرا به سامان آور و مرا به‌اندازۀ یک چشم بر هم زدن به
خودم وامگذار.

برای ورود به مسجد: «السلام علیک ایها النبی و رحمه‌الله و برکاته. اللهم اغفر لی ذنوبی و افتح لی ابواب رحمتک» (ح ۲۰۵ تا ۲۱۷): سلام و رحمت و برکات خدا بر تو، ای پیامبر! خدایا! گناهانم را بیامرز و درهای رحمت خود را به روی من بگشا.

برای خروج از مسجد: «السلام علیک و رحمه‌الله و برکاته. اللهم اغفر لی و افتح لی ابواب رزقک» (ح ۲۰۵ تا ۲۱۷)[۶]: درود و رحمت و برکات خدا بر تو باد. خدایا! مرا بیامرز و درهای روزی خود را به رویم بگشا.

هنگام خواب: ۳۴ بار «الله اکبر»، ۳۳ بار «الحمد لله»، ۳۳ بار «سبحان الله». پیامبر فرمود: این دعا، صد جمله بر زبان است و هزار برکت در میزان در قیامت. (ح ۱۵۰)

دعای مطلق: «اللهم رب السماوات السبع و رب العرش العظیم؛ ربنا و رب کل شیء؛ منزل التوراه و الانجیل و القرآن؛ فالق الحبّ و النوی؛ اعوذ بک من شرّ کلّ شیء انت آخذ بناصیته. انت الاوّل، فلیس قبلک شیء؛ و انت الآخر، فلیس بعدک شیء؛ و انت الظاهر، فلیس فوقک شیء؛ و انت الباطن فلیس دونک شیء. اقض عنا الدین و اغننا من الفقر» (ح ۱۴۲ تا ۱۴۹)[۷]: خدایا! ای خداوندگار هفت‌آسمان و عرش بزرگ. ای خداوندگار ما و خداوندگار هر چیز. فرو فرستندۀ تورات و انجیل و قرآن، شکافندۀ دانه و هسته. پناه می‌برم به حضرتت، از شرّ هر چیزی که اختیار آن به دست تو است. تویی اول که پیش از تو چیزی نیست؛ و تویی آخر که پس از تو چیزی نیست؛ و تویی ظاهر که بالاتر از تو چیزی نیست؛ و تویی باطن که مادون تو چیزی نیست. وام مرا بپرداز و ما را از فقر به بی‌نیازی برسان.

[۸]

در شمار هدایای معنوی پیامبر به فاطمه، ۱۲ کلام حکمت‌آمیز هم نقل شده است:

۱ – «ابغض النساء الی الله، التی لا تزال رافعه ذیلها تشکو زوجها» (ح ۱۱۵): خداوند، زنی را که همواره دامن برچیند و از همسرش شکایت کند، بیش از دیگر زنان دشمن دارد.

۲ – «لا یؤمن بالله من لا یامن جاره بوائقه» (ح ۱۳۴): ایمان به خدا نیاورده کسی که همسایه‌اش از آزارش در امان نیست.

۳ – «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیکرم جاره» (ح ۱۳۴): هر که ایمان به خدا و روز جزا آورده باید همسایه خود را گرامی دارد.

۴ – «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه» (ح ۱۳۴): هر که ایمان به خدا و روز جزا آرد باید مهمان خود را گرامی دارد.

۵ – «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیقل خیرا او لیصمت» (ح ۱۳۴): هر که ایمان به خدا و روز جزا آرد باید سخن به نیکی گوید یا سکوت برگزیند.

۶ – «ان‌الله یحب الحلیم الحییّ العفیف المتعفف؛ و یبغض الفاحش السائل الملحف» (ح ۱۳۴): خداوند فرد بردبار و باحیا و اهل عفت را که عفت ورزد دوست می‌دارد و فرد بدزبان را که در گدایی اصرار ورزد دشمن می‌دارد.

۷ – «یا فاطمه! اتقی‌الله و اطیعی زوجک تدخلی الجنّه بسلام» (ح ۱۷۳): ای فاطمه! از خدا پروا دار و از همسرت اطاعت کن تا با آرامش در بهشت درآیی.

۸ – «قال رسول‌الله لفاطمه فی غلام أعطاها: لا تضربیه فانّی رایته یصلّی؛ و انّی نهیت عن ضرب المصلّین» (ح ۱۹۸): او را مزن که من دیدم نماز می‌گزارد و من مردم را از کتک زدن اهل نماز باز می‌دارم.

۹ – «ما رایت الجنّه حتی یراها جدّ ابیک» (ح ۲۰۳): تو بهشت را نمی‌بینی مگر اینکه جد پدرت آن را دیده باشد.

۱۰ – «کلّ بنی اب ینتمون الی عصبه غیر وُلد فاطمه، فانّی انا ابوهم و ابوها و عصبتهم معی» (ح ۲۱۸): خاندان هرکسی به خاندانی نسبت داده می‌شوند، مگر فرزندان فاطمه که من پدر او و پدر آن‌هایم؛ و خاندان آن ها (فرزندان فاطمه) با من همراه هستند.

۱۱ – «فی الجمعه ساعه، لا یوافقها عبد مسلم یسئل‌الله خیرا الا اوتیه … هی اذا تضیّفت الشمس للغروب» (ح ۲۳۲)[۸]: در روز جمعه ساعتی هست که هیچ بنده مسلمانی خیری از خدا در آن درخواست نکند مگر آنکه بدو داده می‌شود … آن ساعت زمانی است که خورشید رو به غروب می‌رود.

۱۲ – «ابشری؛ المهدیّ منک» (ح ۱۲۱): فاطمه! بشارتت باد که مهدی از فرزندان توست.

[۹]

برای تزویج حضرت زهرا، ابوبکر و عمر رفتند؛ اما از پیامبر جواب منفی گرفتند. پس از آن‌ها علی علیه السلام  اقدام کرد و پیامبر به او پاسخ مثبت داد. (ح ۶۸)

انس بن مالک ضمن نقل تفصیلی این ماجرا، بیان می‌کند که پیامبر پس از این‌که به علی علیه السلام  پاسخ مثبت داد، برای فاطمه دعا کرد، همان گونه که زکریّا برای مریم علیهما السلام دعا کرده بود: «اللهم انّی اعیذها بک و ذرّیتها من الشیطان الرجیم»: خدایا! من او را و دودمان او را از شر شیطان رانده‌شده به پناهت آوردم.

و مشابه آن را برای علی علیه السلام  دعا کرد. (ح ۶۹)

ابن عباس گوید: پس‌ازآن که پیامبر، فاطمه را به علی تزویج کرد، فاطمه گفت: مرا به همسریِ مردی عابد درآوردی که مال ندارد. پیامبر به او فرمود: «آیا رضایت نمی‌دهی به این‌که خدای تعالی به اهل زمین نظر افکند، از میان آن‌ها دو تن برگزید: یکی را پدرت و دیگری را همسرت قرار داد؟» (ح ۱۳۲)

در جای دیگر، در همین زمینه به فاطمه فرمود: «به جان خودم سوگند، تو را به تزویج بهترین فردِ خاندانم درآوردم، کسی که در دنیا سرور است و در آخرت، در زمرۀ صالحان». پس‌ازآن در مورد فاطمه فرمود: «فاطمه از من است و من از اویم. خدایا! همان گونه که آلودگی را از من زدودی و مرا مطهّر ساختی، او را نیز پاک و مطهّر بدار». آنگاه برای هر دو دعا کرد. (ح ۱۳۳)

در بامداد نخستین روز زندگی مشترک آن دو فرمود: «ای فاطمه! تو را به تزویج سروری امین در دنیا و آخرت درآوردم که در زمرۀ صالحان است». (ح ۲۲۴)

به روایت ابوذر، این ازدواج با رضایت کامل فاطمه بود. (ح ۲۳۱)

[۱۰]

از زندگی مشترک فاطمه با علی علیهما السلام گزارش‌هایی در دست است؛ ازجمله:

جابر انصاری نقل می‌کند که پیامبر به خانه فاطمه وارد شد و دید که آن بانو با دست خود، آسیا را می‌چرخاند. پیامبر با دیدن این صحنه گریست و فرمود: «ای فاطمه! از لذّت دنیا به نعمت آیندۀ بهشت منتقل خواهی شد»؛ و در آن حال، این آیه فرود آمد: <و لسوف یعطیک ربک فترضی>. (ح ۱۷۹) و این همه، در کنار تلاش امیر مؤمنان علیه السلام  در بیرون منزل بود.

گزارش دیگر، مربوط به زمانی است که پیامبر به خانۀ فاطمه و علی می‌رود، درحالی‌که امیرالمؤمنین از خانه بیرون رفته تا برای مردی یهودی چند دلو آب بکشد و در برابر آن خرما بگیرد و بتواند فرزندانش را سیر کند. (ح ۲۲۰)

در این زندگی، زیرانداز، لیف خرما و روانداز، پوست گوسفندی بود. (ح ۲۲۱ و ۱۱۷)

ولیمۀ ازدواج، به این قیمت فراهم آمد که امیرالمؤمنین زره خود را نزد یک یهودی به گرو گذاشت. (ح ۲۲۱)

اینان این قناعت و مناعت را از پیامبر فراگرفته بودند. آنان روزی را به یاد می‌آوردند که فاطمه یک قرص نان برای پدرش برده بود. پیامبر پرسید: این نان چیست؟ فاطمه پاسخ داد: قرص نانی است که پختم؛ اما خوش نداشتم بخورم تا نزد شما بیاورم. فرمود: این نخستین طعامی است که پس از سه روز به شکم پدرت می‌رسد. (ح ۲۰۱)

[۱۱]

خانواده‌ای که عطر بهشت در آن پراکنده بود:

روزی پیامبر وارد خانه شد. اهل خانه _ فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام _  را زیر عبا یا پارچه‌ای گردآورد؛ این آیه نازل شد: <انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیـرا>[9]. در اینجا پیامبر فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی و اهل بیتی». (ح ۵۸)

روزی دیگر، گروه نمایندگی مسیحیان نجران به مدینه آمدند که در رأس آنان سه تن بودند: سید، عاقب و عبدالمسیح. به پیامبر گفتند: چرا به یار ما بد می‌گویی؟ فرمود: یار شما کیست؟ گفتند: عیسی بن مریم که می‌پنداری بندۀ خدا است. پیامبر فرمود: «آری، او بندۀ خدا است و کلمۀ خدا که به مریم القا کرد». آنان به غضب آمدند و گفتند: اگر راست‌گویی، به ما بگو چگونه بندۀ خدا، مرده را زنده می‌کند و بیماران را شفا می‌دهد و از گِل پرنده می‌سازد؟ چنین کسی حتما خدا است.

پیامبر سکوت کرد. جبرئیل آمد و آیه فرود آورد: <لقد کفر الذین قالوا انّ الله هو المسیح بن مریم>[10]: به‌راستی، کفر ورزیدند کسانی که عقیده دارند خدا همان مسیح فرزند مریم است. پیامبر به جبرئیل فرمود: آنان از من خواسته‌اند که مَثَل عیسی را برایشان بگویم. جبرئیل این آیه را نازل کرد: <انّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب…> تا آنجا که فرمود: <فمن حاجک فیه …>[11]

در اینجا بود که پیامبر، دست علی را به‌عنوان «انفسنا»، فاطمه را به‌عنوان «نسائنا»، حسنین را به‌عنوان «ابنائنا» گرفت و با خود به مباهله برد. مسیحیان تن به مباهله ندادند و گفتند مصالحه می‌کنیم. (ح ۵۴)

روزی دیگر دو فرزندشان بیمار شدند. پیامبر به پدر و مادر پیشنهاد کرد که سه روز روزه نذر کنند تا خداوند به آن‌ها شفا دهد. پس‌ازاین نذر، خداوند به آن‌ها شفا داد. همه خانواده روزه گرفتند، درحالی‌که در خانه غذایی برای افطار نبود. علی علیه السلام  از شمعون یهودی سه صاع جو وام گرفت و فاطمه آن‌ها را آرد کرد و پخت. شب اول، هر یک از افراد خانواده آمادۀ افطار با یک قرص نان بودند که نیازمندی در زد. همگی قرص نان افطار خود را به او دادند و با آب افطار کردند. دو شب بعد نیز بدین‌سان یتیم و اسیر آمدند و در زدند و خانواده، تنها غذای خود یعنی نان افطار را به او بخشیدند و با آب افطار کردند. روز چهارم پیامبر سری به خانه فاطمه زد و دید که کودکان از شدت گرسنگی مانند جوجه می‌لرزند. در همان حال، فاطمه در محراب عبادت بود. پیامبر آن‌ها را دید و گفت: «خدایا! اهل‌بیت پیامبر، از گرسنگی می‌میرند؟» در این حال جبرئیل فرود آمد و این آیه را آورد: <هل اتی علی الانسان …> تا آنجا که فرمود: <انما نطعمکم لوجه‌الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا>[12]. (ح ۱۳۳)[۱۳]

چندین راوی _  ازجمله زید بن ارقم و ابوهریره _ روایت کرده‌اند که پیامبر بارها به چهار تن افراد آن خانواده می‌فرمود: «انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»[۱۴]. (ح ۶۱ تا ۶۵)

[۱۲]

این‌ها بخشی از فضایل بانوی بانوان است که به‌طور مشترک با دیگر خانوادۀ خود دارد؛ اما این، همه فضایل بانو نیست. گروهی از مکارم را فقط برای بانو برشمرده‌اند. بخوانیم:

روزی پیامبر نزد فاطمه رفت، درحالی‌که غذایی برای خوردن در خانه نبود. حضرت ماجرا را به پیامبر گزارش دادند. تا زمانی که نشسته بودند، در برابر پیامبر دو طبق حاضر شد؛ پیامبر فرمود: بخورید به نام خدا.

در این حال سائل در زد و گفت: سلام بر شما اهل‌بیت! به ما طعام دهید ازآنچه خداوند به شما روزی رسانده است. پیامبر پاسخ سلام داد و فرمود: «خدایت طعام دهاد!». او رفت و دو بار بازگشت. فاطمه گفت: پدر جان! گدا! پیامبر فرمود: دخترم! این شیطان است (در لباس گدا). آمده تا از این غذا بخورد، اما خدا نمی‌خواهد که از غذای بهشتی به او برسد. (ح ۶۷)

روزی پیامبر به خانه فاطمه در آمد. به دختر گرامی خود گفت: «وقتی خواستید بخوابید، تسبیحات (۳۴ بار الله اکبر، ۳۳ بر الحمد لله، ۳۳ بار سبحان الله) بگویید». (ح ۱۰۴)[۱۵]

علی علیه السلام  فرمود: من این ذکر را هیچ شبی ترک نکردم. شخصی که در دل خود مطلبی نهان می‌کرد _  اشعث بن قیس (ح ۱۰۱) یا عبدالله بن کوّاء (ح ۱۰۳) _  پرسید: حتی شب صفین؟ فرمود: حتی شب صفین (ح ۶۶). در روایت دیگر آمده که پیامبر، زمانی این تسبیحات را به فاطمه آموخت که فاطمه از پدر، خادمه ای خواسته بود تا در کارهای خانه به او کمک کند. (ح ۷۳).

این مضامین را راویانی همچون: عبدالرحمن بن ابی لیلی، عبیدۀ سلمانی، زید بن وهب جهنی، سائب، حارث، ابوامامه، شبث بن ربعی، ابومریم، عبدالله بن یعلی، هانی بن هانی، هبیره بن بریم، عماره بن اعبد؛ از امیر مؤمنان علیه السلام  روایت کرده‌اند. (ح ۹۴ تا ۱۱۴).

ابوهریره نیز این خبر را گزارش کرده است. (ح ۱۳۵ تا ۱۴۱) بر طبق روایت او، پیامبر فرمود: این جملات بر زبان صد جمله است و در میزان (قیامت) هزار و بهتر است از خادم. (ح ۱۵۰)

[۱۳]

فاطمه در واپسین لحظات عمر پیامبر در کنار بستر او بود.

وقتی گفت: «واکُرباه!»، پیامبر پاسخ داد: «پدرت پس‌ازاین روز، گرفتاری نخواهد داشت». (ح ۱۹۲ تا ۱۹۶)

نیز پیامبر در برابر گریۀ دختر دلبندش فرمود: «یا فاطمه! قد حضر من ابیک ما لیس‌الله بتارک احدا منه لموافاه یوم القیامه» (ح ۱۹۷): ای فاطمه! مطلبی به پدرت روی آورده که خداوند هرگز او را رها نمی‌کند برای موافات در روز جزا.

زمانی که فاطمه همراه با حسنین در کنار بستر پدر آمدند، فاطمه گریست و خود را بر بدن پدر انداخت، پیامبر او را آرام کرد و از گریه بازداشت و سه بار گفت: «اللهم اهل بیتی و انا مستودعهم کلّ مؤمن» (ح ۲۰۰): خدایا! اینان‌اند اهل‌بیت من؛ و من آن‌ها را به مؤمنان سپردم (تا حرمتشان را نگاه دارند).

ابن عباس گفت: پس از نزول سورۀ فتح، پیامبر فاطمه را خواست و به او گفت: «به من خبر مرگم را داده‌اند». فاطمه گریست. پیامبر فرمود: «گریه مکن که تو نخستین کسی هستی که به من می‌پیوندی». گریۀ بانو به خنده بدل شد. برخی از همسران پیامبر علت خنده و گریه را پرسیدند. بانو به آن‌ها توضیح داد. (ح ۶، ۱۶،
۱۵۶ تا ۱۶۸)

پیامبر به فاطمه خبر داده بود که پس از او مصیبت فراوان می‌کشد و رنج بسیار می‌بیند. لذا او را به صبر توصیه فرمود: «یا بُنیّه! انه لیس من نساء المؤمنین امراه اعظم رزیه منک، فلا تکونی ادنی امراه صبرا» (ح ۱۶): دخترم! مصیبت هیچ‌یک از زنان مؤمن به بزرگی مصیبت تو نیست. پس چنان مباش که کمترین درجه صبر را داشته باشی.

بدین روی، کسی فاطمه را پس از پیامبر، خندان ندید؛ تا روزی که رخت از این جهان کشید. (ح ۸۷)

[۱۴]

فاطمه، برخوردهای بدِ مردم با پیامبر و قدرناشناسیِ آن‌ها از حضرتش را دیده و از آن برخوردها آزرده‌خاطر بود. وقتی مردم از دفن پیامبر بازگشتند، به آن‌ها فرمود: «حال، درونِ شما آرام گرفت که پیامبر را دفن کردید، بر او خاک ریختید و بازگشتید؟» (ح ۱۸۷ و ۱۸۸)

در سوگ پدر مرثیه می‌خواند: «وا ابتاه! من ربه ما ادناه! وا ابتاه! جنات الخلد ماواه! وا ابتاه! رب العرش یکرمه اذا اتاه! وا ابتاه! ربنا و الرسل تسلّم علیه حین تلقاه!» (ح ۷۴، ۱۱۹، ۱۹۰، ۱۹۱): پدر جان! چه اندازه به خداوندگارش نزدیک شد! در بهشت جاودان جای گرفت! خداوندگار عرش هنگام ورودش او را بزرگ می‌دارد! خدایم و پیامبران وقتی‌که ببینندش او را سلام می‌کنند!

فدکش را بردند. او نزد خلیفۀ اول رفت.

پرسید: وقتی فردی می‌میرد، چه کسی از او ارث می‌برد؟

گفت: خاندان و فرزندانش.

فاطمه پرسید: پس آیا خاندان و فرزندان پیامبر از او ارث نمی‌برند؟

خلیفه تأکید کرد: پیامبر، هیچ ارثیه‌ای باقی نگذاشته است، نه زمینی، نه خانه‌ای، نه دینار و درهمی…

فاطمه از «فدک» گفت که مال خاصۀ پیامبر بود و سهم «ذوی القربی»
(=خویشاوندان). ولی خلیفه نپذیرفت. (ح ۱۵۵ و ۲۲۶)

خلیفه در برابر این استدلال، حدیثی آورد که پیامبر فرموده است: «لا نورث، ما ترکناه صدقه»؛ یعنی که تمام ارثیه پیامبر، صدقه است. فاطمه از این جسارت که در این مدت کوتاه پس از رحلت حضرت، بیهوده سخنی به پیامبرِ رحمت نسبت داده‌اند، غضبناک شد. با خلیفه قطع رابطه کرد و با او سخن نگفت؛ و تا وقتی از دنیا رفت، همواره بر حق خود از خیبر و فدک تأکید می‌کرد. (ح ۱۷۲ و ۱۷۷)

در روایت دیگر آمده که فاطمه بر «خمس» نیز تأکید می‌ورزید. (ح ۲۲۵)

[۱۵]

فاطمه بیمار شد. روزی زنان مهاجر و انصار به عیادتش رفتند. حال او را پرسیدند. در همان بستر بیماری، سخنانی بیان داشت. بخوانید:

اصبحت والله عائفه لدنیاکم، قالیه لرجالکم، لفظتهم بعد ان عجمتهم و شنئتهم بعد ان سبرتهم. فقبحا لفلول الحد و خور القناه و خطل الرأی. <لبئس ما قدّمت لهم انفسهم ان سخط‌الله علیهم و فی العذاب هم خالدون>[16]. لا جرم لقد قلّدتهم ربقتها و شننت علیهم عارها، فجدعا و عقرا و سحقا للقوم الظالمین. ویحهم انّی زحزحوها عن رواسی الرساله و قواعد النبوه و مهبط الوحی الامین و الضنین بأمر الدنیا و الدین. <الا ذلک هو الخسران المبین>[17] و ما نقموا من ابی حسین؟ نقموا والله نکیر سیفه و شدّه وطأته و نکال وقعته و تشمّره فی ذات الله.

و تالله لو تکافّوا عن زمام نبذه رسول الله صلی الله علیه و آله  لاعتقله و لسار بهم سیرا سجحا، لا یکلّم خشاشه و لا یتعتع راکبه؛ و أوردهم منهلا نمیرا فضفاضا تطفح ضفّتاه؛ و لأصدرهم بطانا قد غمرهم الریّ، غیر متحلّ منه بطائل الّا بغمر الماء و ردغه سوره الساغب؛ و لفتحت علیهم برکات من السماء و الارض؛ و سیأخذهم الله بما کانوا یکسبون.

الا! هلمّ فاسمع؛ و ما عشت اراک الدهر العجب؛ و ان تعجب فقد اعجبک الحادث. الی ایّ لجأ استندوا؟ و بأیّ عروه تمسّکوا؟

استبدلوا الذنابی والله بالقوادم و العجز بالکاهل، فرغما لمعاطس <یحسبون انهم یحسنون صنعا>[18]، <الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون>[19]، <افمن یهدی الی الحق احق ان یتّبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون>[20]

اما لعمر الهک، لقد لقحت، فنظره ریثما تنتج، ثم احتلبوا طلاع العقب دما عبیطا و ذعاقا ممقرا؛ هنالک یخسر المبطلون و یعرف التالون غبّ ما سنّ الاوّلون.

ثم طیبوا عن انفسکم انفسا و طامنوا للفتنه جأشا و أبشروا بسیف صارم و هرج شامل و استبداد من الظالمین؛ یدع فیئکم زهیدا و جمعکم حصیدا.

فیا حسرتی بکم و أنّی لکم؟ و قد عمیت علیکم. <انلزمکموها و انتم
 لها کارهون>[21]

والحمد لله رب العالمین و صلی‌الله علی محمد ابی سید المرسلین. (ح ۸۲)

 [۱۶]

زمان درنگ فاطمه پس از پیامبر بسی کوتاه بود. پیرامون مدت آن، راویان اختلاف دارند:

از عایشه و جابر، آن را دو ماه ذکر کرده‌اند. (ح ۸، ۹، ۸۹، ۹۰)

زهری سه ماه نقل کرده است. (ح ۸۷)

ابن شهاب و ابوجعفر بن سلیمان شش ماه گفته‌اند. (ح ۷۹ تا ۸۱ و ۸۷)

سنّ او در هنگام رحیل از این جهان فانی را نیز دو گونه آورده‌اند:

۲۱ سال به روایت ابوجعفر بن سلیمان. (ح ۷۸)

۲۸ سال به روایت ابن شهاب. (ح ۷۹)

روزی فاطمه در اواخر عمر به اسماء بنت عمیس_ خادمۀ خانه که بانویی میان‌سال بود _ گفت: «مادر جان! من شرم دارم از رفتاری که با پیکر بانوان در هنگام تشییع آنان می‌شود».

در آن زمان، پیکر بانوان را روی تخته‌ای می‌نهادند و فقط پارچه‌ای بر روی آن می‌کشیدند که بدن آنان نمایان بود.

اسماء گفت: دخترم! من وقتی همراه با عمویت جعفر بن ابی‌طالب در سرزمین حبشه بودیم، دیدم که در تشییع بانوان، تابوت می‌ساختند (تا پیکر بانوان نمایان نباشد). فاطمه فرمود: برایم این کار را انجام ده و غسل مرا فقط خودت و علی بر عهده گیرید. (ح ۸۵)

هنگام غسل دادن پیکر بانو، عایشه وارد شد. اسماء او را از ورود بازداشت. عایشه شکایت به نزد پدرش برد. ابوبکر آمد و بر در ایستاد. گفت: اسماء! چه عاملی تو را وا‌می‌دارد که همسران پیامبر را از ورود بر پیکر دختر پیامبر بازداری و برای او هودجی مانند هودج عروس بسازی؟

اسماء پاسخ داد: بانو خود به من فرمود که کسی بر او وارد نشود؛ و این شکل تابوت را من به او نشان دادم که پسندید و خواست که مانند آن را برایش بسازم.

ابوبکر گفت: این اوامر را انجام بده و بازگشت.

امر غسل را علی علیه السلام  و اسماء به عهده گرفتند. (ح ۸۶)

علی علیه السلام  بدن زهرا را شبانه دفن کرد. (ح ۸۱)

مالک بن انس روایت کرده که ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سعد و جمعی دیگر برای تشییع زهرا آمدند.

 ابوبکر به علی گفت: آیا تو بر بدن زهرا نماز می‌گزاری؟

علی پاسخ داد: به خدا سوگند، بر تو که خلیفۀ رسول خدایی، سبقت نمی‌گیرم. لذا ابوبکر بر او نماز گزارد.[۲۲] (ح ۸۳)

در برابر این خبر، خبر زهری است که می‌گوید علی بن ابی‌طالب بر بدن زهرا نماز گزارد و شبانه او را دفن کرد و ابوبکر از دفن او خبردار نشد. (ح ۸۴)[۲۳]

علی پس از دفن زهرا، در رثای او این دو بیت را می‌خواند:

 

هر جا اجتماع دوستان باشد به جدایی می‌کشد و هر مصیبت دیگری در برابر آن اندک است. اینکه من یکی را پس از دیگری دلیلی است بر آنکه هیچ دوستی
 باقی نمی‌ماند.

[۱۷]

روزی پیامبر همراه با فاطمه و دو فرزندش بود و علی در خواب بود. پیامبر به آن‌ها فرمود: «فاطمه! تو و این دو فرزند و این‌که خوابیده، در روز جزا، در یک جایگاه خواهید بود». (ح ۲۲۲)

اما پیامبر در مورد جایگاه فاطمه در قیامت، حقایق دیگری نیز فرمود:

چون قیامت فرارسد، منادی‌ای از ورای حُجُب ندا می‌کند: «ای اهل جمع! دیدگان خود فرو پوشید تا فاطمه دخت محمد بگذرد». (ح ۴)

دخترم فاطمه در حالی محشور می‌شود که حُلّۀ کرامت به تن دارد و به آب حیات آمیخته شده است. (ح ۵)

نخستین کسی که وارد بهشت می‌شود، منم و فاطمه و حسن و حسین … و محبان ما پشت سر ما به بهشت وارد می‌شوند. (ح ۵۹)

من و فاطمه و حسن و حسین و علی، در حظیره القدس (جایگاه بلندی در بهشت) هستیم، در قبّه‌ای نورانی که قبۀ مجد است؛ و شیعۀ ما، در سمت راست عرش هستند. (ح ۶۰)

[۱۸]

چه بگوییم در وصف بانویی که درباره‌اش گفته‌اند:

مانند ترین مردم بود به رسول خدا صلی الله علیه و آله ؛ و شاعر در مدح او سروده است:

 

سپیدرویی که ایستاده موهای خود را می‌کشاند و [همچون ماه] درون موهای تیره و سیاه پنهان می‌شود.

گویی که روی او چون روز، روشن و موهایش بر روی او است؛ و همچون شبی سیاه و تیره است.


 

 


پی نوشت ها :

[۱]. ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ،۱/۱۰۳۹_  ۱۰۴۵٫

[۲]. همو، میزان الاعتدال، ۶/۲۱۶٫

[۳]. در متن کتاب، احادیث و اخبار، به ترتیب زمان درج نشده است..

[۴]. یک وجه مهم راست‌گویی آن است که عمل انسان مطابق با ادعایش باشد؛ و او در مدّعای ایمان و عبودیّت هرگز با خدای خود دروغ نگوید، یعنی مرتکب گناه نشود. بدین ترتیب، این نام، بیانگر عصمت حضرت اوست.

[۵]. روم/۲۶٫

[۶]. الفاظ احادیث در اینجا اختلاف جزئی داشت. متن بر اساس حدیث ۲۰۶ نقل شد.

[۷]. الفاظ احادیث اندکی اختلاف دارد. در متن، از حدیث ۱۴۴ نقل شد.

[۸]. در ادامۀ حدیث آمده است که حضرت زهرا به خادمۀ خود فرمود که در روز جمعه وقتی خورشید را در حال غروب دید، به او خبر دهد تا آن بانو به یاد خدا و دعا مشغول شود تا زمان غروب آفتاب.

[۹]. احزاب/۳۳٫

[۱۰]. مائده /۱۷٫

[۱۱]. آل‌عمران/۶۱٫

[۱۲]. انسان/۱_ ۹٫

[۱۳]. نقل با تلخیص.

[۱۴]. من در جنگم با کسی که با شما در جنگ باشد؛ و در صلح هستم نسبت به کسی که با شما در صلح باشد.

[۱۵]. در روایت آمده که پیامبر فرمود: این کلمات را جبرئیل به من آموخت. (ح ۱۰۴)

[۱۶]. مائده/۸۰٫

[۱۷]. زمر/۱۵٫

[۱۸]. کهف/۱۰۴٫

[۱۹]. بقره/۱۲٫

[۲۰]. یونس/۳۵٫

[۲۱]. هود/۲۸٫

[۲۲]. برخی از دانشمندان علم الحدیث که پیرو مسلک وهابی هستند، این خبر را جعلی و راوی آن ابو محمد قدامی را دروغ‌پرداز می‌دانند. به توضیح علی‌رضا بن عبدالله در همان کتاب ذیل خبر یاد شده رجوع کنید.

[۲۳]. در منابع دیگر این مصراع بدین‌صورت آمده: «و ان افتقادی فاطم بعد احمد».