آیا بدون مراجعه به سنت و بدون توجه به شان نزول آیه ها و تنها با استفاده از قرآن می توانیم به نیاز انسان ها به امامان و همچنین اثبات این که امامان از طرف خدا انتخاب شده اند پی برد؟

پاسخ اجمالی

۱ – قرآن به عنوان اولین منبع شناسایى دین مطرح است. بعد از قرآن نوبت به سنت مى رسد که در واقع مفسر قرآن است. در واقعمعصومان(ع) مفسران واقعى قرآن هستند و به اشاره حدیث ثقلین، قرآن و سنت مکمل یکدیگرند.

۲ – شناخت اسبابنزولنقش اساسى در فهم و پى بردن به معانى بسیارى از آیات ایفا می ‌کند و این از ویژگی های سیره عقلاء در محاورات آنان است که معنا و مقصود هر کلامی را با توجه به فضایی که کلام در آن صادر شده به دست می آورند.

۳ – در باره ضرورت وجود امام در جامعه باید گفت: همان طوری که وجود و بعثت انبیا برای رشد و تکامل بشر لازم و ضروری است، وجود امام نیز برای حفظ دین و ادامه برنامه پیامبران ضرورت دارد. آیه: “و لکل قوم هاد”، “کونوا مع الصادقین”، “اولوا الامر” و آیه ابلاغ از جمله آیاتی هستند که از آنها نیاز جامعه بشری به امام استفاده می شود.

۴ – امامت عهد و مقامی است که تنها از جانب خداوند به امام داده خواهد شد و تنها او است که امام را نصب و تعیین می نمایدگرچهدر قرآن مجید آیات فراوانی داریم که به بیان و اثبات امامت حضرت علی (ع) و دیگر ائمه طاهرین دلالت دارد، – البته دلالت این آیات با توجه به احادیث بسیار زیاد (متواتر) است که از رسول گرامی اسلام در شأن نزول این آیات وارد شده است -، اما آیات دیگری نیز داریم که بدون توجه به شأن نزول و تنها با تحلیل خود آیه می توان به اثبات امامت امامان معصوم پرداخت، همانند آیه ۱۲۴ سوره بقره و آیاتی که در بالا بدان ها اشاره شد.

در این آیه بیان شده است که اولاّ: امامت یک نوع عهد و پیمان الاهى است و بدیهى است چنین کسى را باید خداوند تعیین کند که او طرف پیمان است.

ثانیاً: افرادى که رنگ ستم به خود گرفته‏اند و در زندگى آنها نقطه تاریکى از ظلم- اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران – و حتى یک لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابلیت امامت را ندارند و به اصطلاح امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد.

 

پاسخ تفصیلی

برای پاسخ دقیق به سؤال شما باید مباحث زیر مورد بحث قرار گیرد:

 

۱ – جایگاه سنت نسبت به قرآن چیست؟

۲ – جایگاه شأن نزول آیه ها در تفسیر قرآن چیست و آیا بدون شأن نزول که آن هم به گونه ای به سنت و روایات برمی گردد می توان به معنای قرآن دست پیدا کرد؟

۳ – دلایل قرآنی بر نیاز انسان ها به امام چیست؟

۴ – دلایل قرآنی بر انتخاب امامان از طرف خدا چیست؟

 

در پاسخ به سؤال اول باید گفت: شریعت اسلامى با قرآن آغاز مى شود و قرآن به عنوان اولین منبع شناسایى دین مطرح است. بعد از قرآن نوبت به سنت مى رسد که در واقع مفسر قرآن است. [۱] سنت؛ که همان فعل، قول یا تقریر معصوم (ع) باشد از آن جهت حجت است [۲] که از معصوم صادر می شود. [۳] این عصمت همان طور که باعث مى‏شود ما از سنت نبى اکرم (ص) به عنوان منبع دین بهره گیریم، موجب تمسک ما به سنت اهل بیت ‏(ع) نیز مى‏گردد.   سنت (فعل، قول و تقریر معصوم‏) مى‏تواند مقید یا مخصص قرآن کریم باشد؛ زیرا معصوم‏ (ع) و خداوند تبارک و تعالى به منزله متکلم واحد هستند، [۴] پس می توان گفت که در واقع اهل بیت (ع) مفسران واقعى [۵] قرآن هستند و به اشاره حدیث ثقلین، قرآن و سنت مکمل یکدیگرند. [۶]

 

قرآن مى‏فرماید: “مانا این قرآنى کریم است در کتابى پنهان که آن را جز مطهران مس نمى‏کنند؛ زیرا این از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است. [۷]

 

قرآن در جایی دیگر به معرفی مطهران پرداخته است که آنان کسانى جز اهل بیت عصمت و طهارت (ع) نیستند.[۸]

 

اما نسبت به سؤال دوم باید گفت: از ویژگی های سیره عقلا در محاورات آن است که معنا و مقصود هر کلامی را با توجه به فضایی که کلام در آن صادر شده به دست می آورند؛ یعنی سبب، زمان و مکان صدور کلام، فرهنگ و ذهنیت افراد در وقت صدور آن را قرینه متصل به کلام دانسته و آنها را در تعیین معنای کلام مؤثر می دانند. [۹] در روایات نقل شده از مفسران واقعی قرآن نیز فراوان دیده می شود که برای بیان معنای آیات، فضای نزول آیات را یادآور می شوند. [۱۰]

 

به بیان دیگر، قرآن تدریجى و در مـنـاسـبت‌هاى مختلف نازل شده است؛ یعنی بر حسب اقتضا اگر حادثه اى پیش می ‌آمد یا مسلمانان دچار مشکلى می‌شدند، یک یا چند آیه و احیانا یک سوره براى رفع مشکل نازل می‌گردید. پر واضح اسـت کـه آیـات نـازل شده در هر مناسبتى، به همان حادثه و مناسبت نظر دارد. پس اگر ابهام یا اشـکـالـى در لـفـظ یـا معناى آیه پدید آید، با شناخت آن حادثه یا پیش آمد، رفع اشکال می ‌کرد. در نـتـیـجـه براىدانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه، باید به شان نزول آن رجوع کرد تا کاملا موضوع روشن شود. پس شأن نزولمی‌تواند قرینه اى باشد تا دلالت آیه را تکمیل کند و بدون آن، دلالت آیه نـاقص می‌ماند مثلا در مورد آیه: “ان الصفا و المروه من شعائراللّه فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح عـلیه ان یطوف بهما، [۱۱] اشکال شده است که سعى میان دو کوه صفا و مروه در حج و عمره از ارکان است؛ چرا به لفظ “لاجناح [۱۲] تعبیر شده است؟ معناى ظاهرى آیه چنین است: گناهى نیست که میان آن دو کوه سعى نمایید. این عبارت جواز را می ‌رساند نه وجوب را، ولى با مراجعه به شان نزول آیه روشن می‌شود که این عبارت براى رفع توهم گـنـاه آمـده است؛ زیرا پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجرى مقرر شد که پیامبر اکرم (ص) و صحابه سال بعد براى انجام مراسم عمره به مکه مشرف شوند و در این قرار داد چنین آمده بود که به مدت سه روز مشرکان بت‌هاى خود را از اطراف بیت و هم چنین از روى کوه صفا و مروه بردارند تـا مسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعى را انجام دهند. پس از گذشت سه روز بت‌ها برگردانده شـد. بـرخـى از مـسـلمانان به عللى هنوز مراسم سعى را انجام نداده بودند و با بازگرداندن بت‌ها، چـنـیـن گمان بردند که با وجود بت‌ها، سعى میان صفا و مروه گناه است. آیه مذکور نازل شد تا مـسلمانان از سعى خود دارى نکنند؛ زیرا اساسا سعى از شعائر الاهى است و وجود بت‌ها امر عارضى اسـت و بـه آن زیـان نـمی‌رساند، [۱۳] لذا مفهوم این آیه با مراجعه به شان نزول کاملا واضح و روشن می‌شود و مسئله جواز یا وجوب سعى در کار نیست، بلکه صرفا “دفع توهم منع” است؛ یعنى با وجود بت‌ها منعى از انجام سعى نیست. پس شناخت اسباب نزول، [۱۴] نقش اساسى در فهم و پى بردن به معانى بسیارى از آیات ایفا می‌کند.[۱۵]

 

در باره ضرورت وجود امام در جامعه (سؤال سوم) باید گفت: همان طوری که وجود و بعثت انبیا برای رشد و تکامل بشر لازم و ضروری است، وجود امام نیز برای حفظ دین و ادامه برنامه پیامبر ضرورت دارد. آیه: “انما انت منذر و لکل قوم هاد [۱۶] ؛ تو تنها بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ای است.

 

و لکل قوم هاد”، “کونوا مع الصادقین”، “اولوا الامرو آیه ابلاغ از جمله آیاتی هستند که از آنها نیاز جامعه بشری به امام استفاده می شود. در ذیل به بعضی از آیات و روایاتی که در تفسیر آنها وارد شده است، اشاره می شود:

 

۱ – «انما انت منذر و لکل قوم هاد[۱۷] » یعنی: تو تنها بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ای است.

 

۲ – “اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم[۱۸] ؛ اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و صاحبان امر را”. مفسران شیعه همگی اتفاق نظر دارند که منظور از «اولی الامر» در آیه مبارکه، امامان معصوم هستند.

 

۳ – آیه تبلیغ: “یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک…”[۱۹] ؛ ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. این آیه طبق روایات معتبر از اهل سنت در جریان غدیر خم نازل شده است و در این روز تاریخی پیامبر (ص) با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علی(ع) رسالت خود را تکمیل فرمود. این آیه اگرچه در شأن امام علی (ع) نازل شد، اما در واقع بیانگر ضرورت وجود امام در جامعه است.

 

امامت در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و آخرین مرحله سیر تکاملی انسان است.

 

این مقام گاهی با مقام نبوت و رسالت، جمع شده است؛ مثل امامت حضرت ابراهیم (ع) و پیامبر گرامی اسلام (ص) و گاهی جدای از مقام نبوت و رسالت بوده است؛ مثل امامت ائمه معصومین (ع).

 

در باره پرسش چهارم باید گفت: گرچه   در قرآن مجید آیات فراوانی داریم که به بیان و اثبات امامت حضرت علی (ع) و دیگر ائمه طاهرین دلالت دارد. البته دلالت این آیات [۲۰] با توجه به احادیث بسیار زیاد (متواتر) است که از رسول گرامی اسلام در شأن نزول این آیات وارد شده است. [۲۱] اما آیات دیگری نیز داریم که بدون توجه با شأن نزول و تنها با تحلیل خود آیه می توان به اثبات امامت امامان معصوم پرداخت مثلا:   قرآن مجید امامت را آخرین مرحله سیر تکاملی انسان می داند که تنها پیامبران اولوالعزم بدان رسیده اند و در باره حضرت ابراهیم (ع) می فرماید: “به یاد آور هنگامی که پروردگار ابراهیم او را با وسایل گوناگونی آزمود و او آزمایش خود را کامل کرد (و از عهده آنها برآمد) خدا به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانی قرار ده)، خداوند فرمود: پیمان و عهد من (امامت) هرگز به ستمکاران نمی رسد [۲۲] ، ( و تنها آن گروه از فرزندان تو که پاک و معصوم اند شایسته این مقام اند).

 

از این آیه استفاده می شود که این مقام بس والا است که حضرت ابراهیم (ع) بعد از دارا بودن مقام نبوت و رسالت در آخر عمر و پس از پشت سر گذاشتن آزمایش های سخت بدان نایل آمد.

 

مقام امامت در بسیاری از موارد با مقام نبوت جمع می شود و پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت ابراهیم خلیل (ع) به مقام امامت نیز می رسد و از آن روشن تر جمع شدن مقام رسالت و نبوت و امامت در شخص پیامبر اکرم (ص) است.

 

همچنین ممکن است در مواردی این مقام (امامت) از رسالت و نبوت جدا شود. همانند ائمه (ع)که تنها وظیفه امامت را بر عهده داشتند، بدون آن که وحی بر آنان نازل شود. [۲۳]

 

منظور از” ظلم” در جمله” لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ” تنها ستم به دیگران کردن نیست، بلکه ظلم (در برابر عدل) در اینجا به معناى وسیع کلمه به کار رفته و نقطه مقابل عدالت به معناى گذاردن هر چیز به جاى خویش است.

 

بنابراین ظلم آن است که شخص یا کار یا چیزى را در موقعیتى که شایسته آن نیست قرار دهند.

 

از آن جا که مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوق العاده پر مسئولیت و با عظمتى است، یک لحظه گناه و نافرمانى و سوء پیشینه سبب مى‏گردد که لیاقت این مقام سلب گردد. لذا در احادیث مى‏خوانیم که امامان اهل بیت (ع) براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پیامبر (ص) به على (ع) به همین آیه مورد بحث استدلال مى‏کردند. اشاره به این که دیگران در دوران جاهلیت بت‏پرست بودند، تنها کسى که یک لحظه در مقابل بت سجده نکرد على (ع) بود. چه ظلمى از این بالاتر که انسان بت پرستى کند، [۲۴] مگر لقمان به فرزندش نگفت: “یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ [۲۵] ؛ اى فرزندم شریک براى خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است.

 

از آیه مورد بحث، ضمنا استفاده مى‏شود که امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم) باید از طرف خدا تعیین گردد؛ زیرا اولاً: امامت یک نوع عهد و پیمان الاهى است و بدیهى است چنین کسى را باید خداوند تعیین کند که او طرف پیمان است.

 

ثانیاً: افرادى که رنگ ستم به خود گرفته‏اند و در زندگى آنها نقطه تاریکى از ظلم- اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران – و حتى یک لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابلیت امامت را ندارند و به اصطلاح امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد. آیا کسى جز خدا مى‏تواند از وجود این صفت آگاه گردد؟ و اگر با این معیار بخواهیم جانشین پیامبر اسلام (ص) را تعیین کنیم کسى جز امیر مؤمنان على (ع) نمى‏تواند باشد. [۲۶]

 

بدیهی است این آیات و ادله ای که در این جا بیان شد تنها نمونه ای از ده ها دلیلی است که می شود در مسئله نیاز انسان ها و جوامع بشری به وجود امام اقامه کرد. دلایل بیشتر و بیان مفصل تر در این موضوع، مجال و فرصت دیگری را طلب می کند.

 

 

۱  – قول، فعل و تقریر معصومان ‏(ع)، تفسیر قرآن و تبیینِ نوعى روش تفسیرى است و این که در حدیث ثقلین کتاب خداوند عز و جل در کنار عترت مطرح مى شود یعنى قرآن در کنار سنت طرح مى گردد، ناظر به همین است که قرآن نیاز به یک تفسیر معیار و به اصطلاح استاندارد دارد. آن تفسیر معیار در مکتب تفسیرى اهل بیت‏(ع) تجلى مى کند.

۲  – نکته‏اى که باید مدّ نظر داشت این است که آنچه در بحث‏هاى اصول در زمینه سنت مورد بحث قرار مى‏گیرد، حجت بر سنت است نه ذات سنت. اصول از حجیت طرقى که از آنها مى‏توان سنت را کشف نمود، سخن مى‏گوید. بنابراین حجیت خبر واحد، حجیت سیره عقلا، حجیت ارتکاز عقلا، حجیت سیره و ارتکاز متشرعه و حجیت اجماع، بحث‏هاى اصولى خواهند بود، اما حجیت ذات سنت (اقوال و افعال و تقریرات معصوم علیه السلام) از بحث‏هاى کلامى است.

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۳] . سرّ این که بحث از حجیت سنت یک بحث کلامى است در همین نکته نهفته است.

[۴] . دانش معصومان ‏(ع) به مراد جدى خداوند و حقایق دین از ناحیه خود خداوند و بدون واسطه الفاظ حاصل شده است و در واقع علم آنها علم لدنى است. بنابراین آنچه مى‏گویند، کلام خداوند است.

[۵] . مقصود از تفسیر، معناى مصطلح امروزى در بین مفسران قرآن نیست، بلکه مراد از تفسیر، دریافت حقایق قرآن و ارایه شیوه معیار و استاندارد براى فهم قرآن و دین است؛ یعنی تبیین و تفسیر به معناى امروزى که در دانش هرمنوتیک مطرح است. از این شیوه به اجتهاد تعبیر شده است، پس از دیدگاه شیعه اجتهاد به عنوان یک منبع مستقل نیست و آنچه مورد تأیید قرار گرفته، اجتهاد به عنوان یک روش است.

[۶] نک: هادوی تهرانی، مهدی، «تأملات در علم اصول فقه»، سلسله درس هاى خارج اصول، دفتر ششم، صص ۷۵-۸۰.

[۷] . واقعه، ۷۵- ۷۹.

[۸] احزاب، ۳۳ “إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً“.

[۹] شأن نزول

[۱۰] نک: بابایی ، علی اکبر، مکاتب تفسیری، ج ۱، صص ۱۰۶- ۱۰۸، چاپ اول ، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، زمستان ۱۳۸۱ه ش.

[۱۱] بقره ، ۱۵۸ .

[۱۲] جناح معرب گناه است .

[۱۳] نک: تفسیر عیاشى، ج۱، ص ۷۰، نرم افزار جامع التفاسیر نور.

[۱۴] باید توجه داشت که شان نزول اعم از سبب نزول اسـت هرگاه به مناسبت جریانى درباره شخص و یا حادثه اى، خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا دربـاره فـرض احـکـام، آیه یا آیاتى نازل شود همه این موارد را شان نزول آن آیات می‌گویند، مثلا می‌گـویـنـد کـه فـلان آیـه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است که تمامی‌این‌ها را شان نزول آیه می‌گویند اما سببنزول، حادثه یاپیش آمدى است کـه مـتـعـاقـب آن، آیـه یا آیاتى نازل شده باشد و به عبارت دیگر آن پیش آمد باعث و موجب نزول گردیده باشد لذا سبب، اخص است و شان اعم .

[۱۵] نک: معرفت، محمد هادی، التمهید، ج۱، ص ۲۴۳ به بعد . برای آگاهی بیشتر، نکنمایه: شرایط فهم آیات قرآن، سؤال ۱۹۳ (سایت: ۲۵۱۱).

[۱۶] رعد، ۷.

[۱۷] رعد، ۷.

[۱۸] ینابیع الموده ، ص۱۱۴ – ۱۱۵ – ۱۱۶.

[۱۹]   . مائده، ۶۷.

  [۲۰] برای آگاهی از اینکه چرا نام امامان به صراحت در قرآن نیامده است، مراجعه شود به نمایه: نام امامان‏علیهم السلام در قرآن.

[۲۱]     برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: دلایل اعتقاد به امامت و امامان. اقتباس از نمایهاثبات امامت امام علی(ع)، سؤال ۹۹۹ (سایت: ۱۱۶۲).

[۲۲] . “و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین”، بقره، ۱۲۴.

[۲۳] اقتباس از نمایهدلایل عقلی امامت، سؤال ۶۱۴ (سایت: ۶۷۱).

[۲۴] بعنوان نمونه” هشام بن سالم” از” امام صادق” ع نقل مى‏کند که فرمود:

قد کان ابراهیم نبیا و لیس بامام، حتى قال اللَّه إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی فقال اللَّه لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ، من عبد صنما او وثنا لا یکون اماما:

ابراهیم پیامبر بود پیش از آن که امام باشد، تا این که خداوند فرمود من تو را امام قرار مى‏دهم، او عرض کرد از دودمان من نیز امامانى قرار ده، فرمود:

پیمان من به ستمکاران نمى‏رسد، آنان که بتى را پرستش کردند امام نخواهند بود”. اصول کافى، ج ۱ ، باب” طبقات الانبیاء و الرسل”، ح ۱.

در حدیث دیگرى” عبد اللَّه بن مسعود” از” پیامبر” ص نقل مى‏کند که: خداوند به ابراهیم فرمود: لا اعطیک عهدا للظالم من ذریتک، قال یا رب و من الظالم من ولدى الذى لا ینال عهدک؟ قال من سجد لصنم من دونى لا اجعله اماما ابدا، و لا یصلح ان یکون اماما!:

من پیمان امامت را به ستمکاران از دودمان تو نمى‏بخشم، ابراهیم عرض کرد: ستمکارانى که این پیمان به آنها نمى‏رسد کیانند؟ خداوند فرمود: کسى که براى بتى سجده کرده هرگز او را امام نخواهم کرد و شایسته نیست که امام باشد”. امالى شیخ مفید و مناقب ابن مغازلى، طبق نقل تفسیر المیزان ذیل آیه مورد بحث.

[۲۵] لقمان، ۱۳ .

[۲۶] تفسیر نمونه، ج ‏۱، ص ۴۴۴ – ۴۴۳.