وهابیت از فرقه های نوپای جهان اسلام است. این مسلک که در زادگاه اسلام، یعنی در عربستان رشد یافته است، به دلیل پشتوانه قوی سیاسی و اقتصادی، در حال گسترش به دیگر کشورهای اسلامی است. این فرقه منسوب به پایه گذار آن محمدبن عبدالوهاب سلیمان نجدی است. در این مقاله سعی شده است با استفاده از متون اصیل وهابی، به شرح و تبیین زندگانی محمدبن عبدالوهاب پرداخته شود.
دوران کودکی
محمدبن عبدالوهاب[۱] از عالمان مذهب حنبلی، مؤسس مکتبی خاص در اصول عقاید اسلامی است که این مکتب به لحاظ نسبت یافتن به او، «وهابی»[۲] نام گرفته است و ریشه های فکری آن برگرفته از آرا و افکار برخی از متقدمان اهل سنت مانند ابن تیمیه حرانی (۶۶۱-۷۲۸ق) و ابن قیم جوزی (۶۹۱-۷۵۱ق) است. وی در سال ۱۱۱۵ق (۱۷۰۳م)[۳] در شهر عیینه[۴] در صحرای دور افتاده نجد متولد شد.[۵] او در خانواده ای علمی چشم به جهان گشود. پدرش دانشمندی حنبلی، مردی شایسته و قاضی عیینه و مادرش دختر محمدبن عزاز مشرفی بود.[۶] جد پدری او، سلیمان، رئیس عالمان نجد بشمار می رفت.[۷] در گزارش های کتب تاریخ وهابیت آمده است که او قرآن را قبل از ده سالگی فراگرفت و حافظ قرآن گردید. او را تیزهوش، دارای حافظه ای قوی، زیرک و با گفتاری فصیح وصف کرده اند.[۸] همچنین او در کودکی کتب تفسیری، حدیثی و کلام علما را بسیار مطالعه می کرد و چنان سرعت حفظ و کتابت داشت که همه را متحیر می کرد.[۹] سلیمان بن عبدالوهاب می گوید که پدرمان از فهم و ادراک او با وجود کمی سنش متعجب گردیده بود و می گفت که از محمد در احکام بهره ها برده است. به دلیل آگاهی از احکام، از کودکی پدرش او را امام جماعت قرار داد.[۱۰] همچنین نقل شده که او قبل از دوازده سالگی به بلوغ رسید و پدرش در همان سال برای او همسری برگزید.[۱۱]
عده ای دیگر معتقدند که پدرش از همان ابتدا با او مخالفت می کرد و از طرز تفکر او هراسان بود. پدر، برادر و استادان او در گفتار و کردارش ضلالت و گمراهی را می دیدند و او را بسیار نکوهش می کردند و مردم را از او برحذر می داشتند.[۱۲]
سفرها
محمدبن عبدالوهاب پس از فراگیری مقدمات علمی و آموزش فقه حنبلی نزد پدر، سخنانی درباره توحید، توسل، زیارت قبور و غیره بیان می کند که خوشایند رؤسای قوم نبود و سخن او را نمی پذیرفتند. لذا او برای تحصیل علم عازم سفر[۱۳] به حرمین شریفین مکه و مدینه شد.[۱۴] محمدبن عبدالوهاب در مکه، روش تعلیمی آنجا را نپسندید و به مدینه رفت. در آن زمان فضای فرهنگی مدینه از ارتباط و تعامل مجموعه ای از علمای اقصی نقاط جهان اسلام که در آن شهر گرد آمده بودند، تشکیل می شد. از نیمه های قرن هفده مکتبی حدیثی در مدینه پدید آمده بود که علاوه بر اسناد، بر متون نیز تاکید ویژه ای داشت و با سردمداری ابراهیم الکورانی، نوعی نهضت بازنگری بر ارزش های فقه و کلام اشعری شکل گرفت که شامل مسائل مهمی چون دیدگاه کلام اشعری در باب ویژگی های خداوند، دلالت، حضور او و مسئولیت انسان در قبال اعمالش را شامل می شد. اصلی ترین ویژگی این نهضت تلاش و تمایل آنها برای احیای اندیشه های احمدبن حنبل و ابن تیمیه بود.[۱۵]
اقامت او در مدینه بر طرز فکر آینده او بسیار تاثیر گذاشت[۱۶] و او بعد از آشنایی با افکار و آرای ابن تیمیه در اظهار عقاید خود راسخ تر و کوشاتر شد. از اینرو، می توان او را گسترش دهنده، مدافع و پیرو اندیشه های ابن تیمیه دانست.[۱۷] او در این شهر با عالمی حنبلی به نام شیخ عبدالله بن ابراهیم نجدی (م. ۱۱۴۰ق)از پیروان ابن تیمیه و شاگرد عبدالباقی حنبلی (م. ۱۰۷۱ق) از اهالی بعلبک آشنا گردید. همچنین او هنگام اقامت در مدینه با علمای زیادی ازجمله محمدبن حیات سندی (م. ۱۱۶۵ق)[۱۸]، علی افندی داغستانی، اسماعیل عجلونی، عبداللطیف عفالقی احسایی و محمد عفالقی احسایی دیدار کرد[۱۹] و از عده ای از علما همچون عبدالله بن ابراهیم، محمدبن حیات السندی، داغستانی و احسایی اجازه نامه حدیثی گرفت.[۲۰] او مدت زیادی را در مدینه ماند و مردم را از استغاثه و تبرک جستن به قبر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که از نظر او بدعت به شمار می آمد، نهی می کرد.[۲۱] سپس به نجد بازگشته، یک سال در آنجا ماند[۲۲] و سپس به سمت بصره به راه افتاد[۲۳]. یکی از دلایل مهم سفرهای محمدبن عبدالوهاب به خارج از نجد بدست آوردن علوم علمای حرمین و بصره بود؛ زیرا تلاش علمای نجد بیشتر بر محور آموزش فقه حنبلی بود. او در این سفرها با علمای بسیاری دیدار کرد.[۲۴] او در مدرسه بصره نزد شیخ محمد مجموعی فقه اللغه و حدیث را آموخت.[۲۵] همچنین عقاید خود را برای استادش آشکار کرد و استادش او را بر عقیده توحید ستود.[۲۶]
محمدبن عبدالوهاب در نهی مردم از عقایدشان و دعوت آنها به عقاید خود بی پروا بود. هنگام سکونت در بصره عقاید خود را در زمینه توحید، دعا، توسل و… آشکار می کرد و مردم را به آنها فرا می خواند و با علمای آنها مناظره می کرد. ادامه یافتن روش محمدبن عبدالوهاب در توهین به مقدسات مسلمانان در بصره، موجب نارضایتی مردم و علما را به همراه داشت؛ به طوری که مورد هجوم و اذیت و آزار مردم قرار گرفت و سرانجام در یکی از روزهای گرم تابستان او را از بصره اخراج کردند. همچنین به شیخ مجموعی، استاد او در بصره، به جهت دوستی و کمک به او، اذیت و آزار رساندند.[۲۷]
محمدبن عبدالوهاب پس از اخراج از بصره به سمت شام روانه شد[۲۸] و در شهر زبیر، در چند فرسخی بصره، چند روزی ساکن می گردد.[۲۹] او قصد ادامه سفر به سمت شام را داشت، ولی به دلیل ناتوانی مالی از سفر به شام منصرف شد و به سمت نجد به راه افتاد. در راه بازگشت به احسا رفت[۳۰] و از عالمانی چون عبدالله بن عبداللطیف احسایی و عبدالله بن فیروز بهره گرفت[۳۱]. محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه به حریمله، به حریمله بازگشته، دعوت خویش را آغاز کرد. برخی از جمله فرزند شیخ، معتقدند که او کتاب توحید خود را در بصره نگاشت و برخی دیگر قائل اند که در حریملاء، پس از بازگشت از بصره، نوشته شده است.[۳۲]
در مقابل منابع وهابی که اختلاف اندکی در سفرهای محمدبن عبدالوهاب دارند و سفرهای محدودی برای او نقل کرده اند، منابع غیروهابی از کثرت سفرهای محمدبن عبدالوهاب یاد کرده اند. نویسنده لمع الشهاب معتقد است که محمدبن عبدالوهاب پس از خروج از بصره، به بغداد[۳۳] می رود و دو سال در مدرسه وزیر ساکن می شود. او در این دو سال کتاب صحائف الاعمال و مقاصد تفتازانی را نزد عبدالرحیم کردی می خواند. سپس با زنی ثروتمند ازدواج می کند و ثروتی معادل دوهزار دینار بعد از مرگ زنش به ارث می برد. در این زمان به کردستان عراق می رود و یک سال در آنجا می ماند. سپس به اصفهان مسافرت می کند و هفت سال در مدرسه عباسیه اقامت می گزیند. وی در این مدت شرح تجرید قوشچی و شرح مواقف میر سیدشریف و حکمت العین کاتبی را نزد میرزاجان اصفهانی، محشی شرح تجرید، می آموزد. سپس از اصفهان به ری و از آنجا به قم می آید و با دوست همراه خود به نام علی قزاز، یک ماه در قم می ماند. سپس به بلاد عثمانی رفته، و از آنجا عازم حلب می شود و در شش ماه سکونتش در حلب مشغول تدریس عربی می گردد. سپس از آنجا به شام می رود و بعد از یک سال اقامت در شام راهی قدس شریف می گردد. دو ماه در قدس می ماند و از آنجا به مصر مسافرت می کند. او حدود دوسال و اندی در مصر می ماند و از آنجا راهی مدینه منوره می گردد. سپس از آنجا به مکه مشرفه می رود و بعد از زیارت به زادگاهش باز می گردد.[۳۴] گفته شده شیخ به موصل هم رفته و از ملا احمد جمیلی استفاده کرده است. در این میان منابع فرانسوی و وقایع نویس مغربی نیز از مسافرت شیخ به سوریه خبر داده اند.[۳۵]
گفتنی است که مدرسی طباطبایی ماجرای سفر محمدبن عبدالوهاب به ایران و درس خواندن او در این ولایات را که با شرح و بسط فراوان در لمع الشهاب آمده است، با استناد به برخی از مصادر ایرانی از قبیل ناسخ التواریخ، روضه الصفای ناصری[۳۶]، مآثر سلطانیه، تحفه العالم سیدعبداللطیف شوشتری[۳۷] و نامۀ میرزای قمی به فتحلی شاه، تردید ناپذیر دانسته است.[۳۸]
مایکل کوک با اشاره به منابع ایرانی، بیان می دارد که دو منبع دیگر نیز برای تضمین اعتبار گزارش هایی که از ایرانیان رسیده، وجود دارد: یکی از آنها سفرنامه کارستن نیبور، سیاح آلمانی است. وی توضیح می دهد که چگونه شیخ پس از تحصیل در نجد، چند سال در بصره زندگی می کند و پس از آن به بغداد و ایران سفر می کند. و منبع متقدم دیگر که البته با صراحت کلام کمتری است، خود شیخ است. شیخ نامه ای به عبدالله بن سُحَیم، مفتی مجمعه، در باب دشمنی ابن المویس با اندیشه هایش می نویسد و در آن نامه متذکر می شود که ابن المویس نامه ای به مردم وَشم (درون منطقه نجد) نوشته و در آن عقاید مرا بدعتی از سوی خراسان دانسته است. مایکل کوک در ادامه بیان می دارد که با وجود دردست داشتن تمام این اطلاعات، هنوز هم مسیر سفر شیخ در پرده ای از ابهام قرار دارد و براستی سخن چه کسی را باید پذیرفت؟ منابع وهابی تا جایی بر دیگر منابع رجحان دارند که عقاید اصلی وهابیت را به ما منتقل می کنند و طبیعی است که آنها هیچ علاقه ای ندارند که به موضوعاتی بپردازند که شیخ علاقه ای به اطلاع همگان از آنها نداشته است. با این حال، این منابع به دلیل ناقص بودنشان، قابل اتکا نیستند و بخش قابل اطمینانی که می توان بدان اشاره کرد، آن است که شیخ قطعاً مدتی را در بصره گذرانده است. به این نکته منابع وهابی و غیروهابی، اشارات صریحی داشته اند. علاوه بر این، باید به این مطلب توجه داشت که بررسی روایات متفاوت مسیر سفر شیخ، منبع صحیح و کاملی برای درک عقاید و جهان بینی او نخواهد بود و برای نیل به مقصود خود باید به سخن محققّانی توجه کرد که شیخ احتمالاً برخی از دیدگاه های خود را با ایشان در میان گذاشته است.[۳۹]
نکته دیگر درباره مؤسس این فرقه، ارتباط او با جاسوس انگلیسی مستر همفر در بصره است. همفر انگیزه مخالفت با دولت عثمانی را در او ایجاد کرد و شیخ را برای تشکیل حکومتی جدید روانه نجد ساخت. از اینرو، عده ای فرقه وهابیت را به استناد اعترافات مستر همفر ساخته انگلیس می دانند، اما در مقابل، عده ای با گزارش های مستر همفر مخالفت کرده و از اساس آن را کذب شمرده و این سخنان را ساخته دست عالمان شیعی دانسته[۴۰] و به دلایلی این کتاب را رد کرده اند. برخی از این دلایل عبارت است از:
۱ – هنگام ملاقات همفر با شیخ در بصره، شیخ ده سال بیشتر نداشته است؛ در حالی که همفر او را جوانی بلند پرواز وصف کرده که به سه لغت عربی، فارسی و ترکی آشنا بوده است و پر واضح است که ده سالگی با این اوصاف سنخیت ندارد.
۲ – همفر بیان می دارد که او دعوت خود را در سال ۱۱۴۳ق آغاز کرده؛ در حالی که تمام کتب تاریخ وهابیت آغاز دعوت علنی محمدبن عبدالوهاب را پس از مرگ پدرش در سال ۱۱۵۳ق دانسته اند.[۴۱] گرچه دلایل این عده هم قابل مناقشه است و با چنین دلایلی، نمی توان کتاب خاطرات مستر همفر را مردود دانست.
استادان
درباره استادان محمدبن عبدالوهاب اختلاف نظر است. شاید علت این امر، ردیه هایی است که بعضی از استادانش بر او نوشته اند. همچنین در اطلاق نام استاد به برخی از اینان و استفاده علمی او از آنها مناقشه جدی وجود دارد. در این مقاله سعی شده نام تمام استادانی که در کتب مختلف به آنها اشاره شده است، بیان شود که به این قرار است:
۱ – عبدالوهاب بن سلیمان (پدرش)؛[۴۲]
۲ – شهاب الدین موصلی (قاضی بصره)؛[۴۳]
۳ – حسن الاسلامبولی (علمای بصره)؛[۴۴]
۴ – عبدالله بن عبداللطیف شافعی احسایی؛[۴۵]
۵ – زین الدین مغربی؛[۴۶]
۶ – حسن تمیمی؛[۴۷]
۷ – محمدبن حیاه السندی؛[۴۸]
۸ – محمد مجموعی؛[۴۹]
۹ – یوسف آل سیف؛[۵۰]
۱۰ – ابراهیم بن سیف؛[۵۱]
۱۱ – انس بن درویش؛[۵۲]
۱۲ – علی داغستانی؛[۵۳]
۱۳ – محمدبن سلیمان کردی؛[۵۴]
۱۴ – عبدالرحمن بن احمد؛[۵۵]
۱۵ – حسان تمیمی؛[۵۶]
۱۶ – عبدالرحیم کردی شافعی؛[۵۷]
۱۷ – میرزاجان الاصفهانی؛[۵۸]
۱۸ – صبغه الله حیدری؛[۵۹]
۱۹ – اسماعیل عجلونی؛[۶۰]
۲۰ – عبداللطیف عفالقی احسایی؛[۶۱]
۲۱ – محمد عفالقی احسائی؛[۶۲]
۲۲ – حمد جمیلی؛[۶۳]
۲۳ – محمدبن ناصر؛[۶۴]
۲۴ – ابراهیم بن سلیمان؛[۶۵]
۲۵ – عبدالله بن سالم بصری؛[۶۶]
۲۶ – عبدالله بن فیروز؛[۶۷]
۲۷ – عبدالکریم أفندی داغستانی؛[۶۸]
۲۸ – محمد برهانی؛[۶۹]
۲۹ – عثمان الدیار بکری.[۷۰]
در توانایی علمی او نیز ابراز تردید کرده اند. عالمان وهابی از او عالمی برجسته ساخته اند که در علوم مختلف اجتهاد داشت. او را شیخ الوجود وصف کرده و از جمله عالمانی دانسته اند که امت پیامبر به او بر سایر امت ها افتخار می کند. در طرف مقابل، برخی سلفیان دیدگاه دیگری برگزیده اند. برای مثال، البانی که از شخصیت های برجسته سلفیت است، درباره سلفیت سهم بسیاری برای دو مبلغ بزرگ آن ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب برمی شمرد، اما در تفاوت این دو می گوید: محمدبن عبدالوهاب شناختی از احادیث و علوم مربوط به آن نداشت. ابن تیمیه تلاش بسیاری برای برحذر داشتن مردم از تمسک به احادیث ضعیف در فقه و عقاید سلفی داشت، ولی به عکس او، محمدبن عبدالوهاب در امر فقه و حدیث توجهی به این نمی کرد و در واقع شناختی از این علوم نداشت. او برای اثبات این مدعا به رساله آداب المشی الی الصلاه استناد می کند و می گوید: در این کتاب بنگرید که در مطلع آن روایتی از ابوسعید خدری آمده است؛ در حالی که این حدیث به دو علت ضعیف است و هر کدام آن دو برای عدم حجیت کافی است. علاوه بر آن، این روایت مخالف دیدگاه ابن تیمیه است که توسل به غیر از خدا را نمی پذیرفت؛ در حالی که در این روایت این گونه آمده است که پیامبر فرمود: هنگام بیرون آمدن از منزل برای رفتن به مسجد این دعا را زمزمه کنید: «اللهم إنی أسألک بحق السائلین علیک، وبحق ممشای هذا…»، و این توسل به مقام و جاه دیگران است. ابن تیمیه بر ضعف این حدیث و عدم استناد به آن تأکید دارد.[۷۱]
برادر محمدبن عبدالوهاب که از ابتدای پیدایش افکار انحرافی محمدبن عبدالوهاب به مخالفت با او پرداخته بود، در وصف او می گوید: در این زمان مردم گرفتار کسی شده اند که خود را به کتاب و سنت منتسب می سازد و احکام الهی را استنباط می کند و بر عالمانی که سخن او را نپذیرند، تهمت کفر می زند؛ در حالی که او حتی یکی از ده خصلت اهل اجتهاد را ندارد.[۷۲]
حامد الگار نیز با مقایسه ای، با بی اساس دانستن مواضع ابن تیمیه، او را متفکری جدی و دقیق و عالمی بسیار پرکارتر از محمدبن عبدالوهاب برمی شمرد. او همه آثار محمدبن عبدالوهاب را از نظر محتوا و حجم کم اهمیت و مختصر خوانده، آنها را اثری ساده می داند که بیشتر شبیه جمع آوری احادیث است و به یادداشت های یک طلبه شباهت دارد.[۷۳] حسن بن فرحان، یکی از نقادان جدی مسلک تکفیری وهابی، می گوید: با مطالعه کتاب های شیخ محمد پی بردم که او چندان عالم محقق و دقیقی نبوده است، به خصوص که ضعف علمی او در حدیث و تاریخ هویداست و بینش عالم مسلمان با این دو علم شکل می گیرد. از اینرو، وی در محکوم کردن شرک و بدعت، سختگیری می کند و برای این عمل، به اطلاق نصوص صحیح و صراحت نصوص ضعیف استناد می جوید و در صدور احکام تکیفری، بر احادیث ضعیف، ساختگی و قیاس فاسد تکیه می کند.[۷۴]
بازگشت به زادگاه
محمدبن عبدالوهاب سرانجام با آگاهی از انتقال پدرش از عیینه[۷۵] به حریمله، [۷۶] به حریمله رفته، در آنجا ساکن می شود. او در بدو ورود به شهر[۷۷] و مشاهده اموری که آنها را شرک می نامید، شروع به دعوت مردم[۷۸] به عقاید خویش می کند و مردم را از پرستیدن غیر خدا باز می دارد و در این راه تمام نیرو و توان خود را به کار می گیرد؛ به طوری که در شهرهای نجد مانند عیینه، درعیه، ریاض، منفوحه و… مشهور می شود و پیروانی هم برای خود پیدا می کند.[۷۹] پدرش که یکی از علمای حنبلی بود، او را از این اعمال و عقاید منع می کرد و مردم را از او برحذر می داشت و مانع رواج اندیشه های او می شد.[۸۰] تا اینکه پس از مرگ پدر در سال ۱۱۵۳ق، جرئت بیشتری پیدا می کند و عقاید خود را بی پروا آشکار می سازد و به آرا و اعمال مورد اتفاق مسلمانان حمله می کند.
در زمان ورود شیخ محمدبن عبدالوهاب به شهر، مردم آنجا از دو قبیله بودند که هر یک مدعی برتری بر دیگری بود. افراد یکی از آن دو قبیله که حمیان نامیده می شدند، غلامانی داشتند که آلوده به فسق و فجور و منکرات بودند. شیخ درصدد برآمد که غلامان مزبور را امر به معروف و نهی از منکر کند. آنان تصمیم گرفتند شب هنگام به طور پنهانی شیخ را به قتل برسانند و به همین قصد پشت دیواری کمین کردند، اما با فریاد چند تن از مردم که از قصد آنان آگاه شده بودند، غلامان گریختند و شیخ از مهلکه نجات یافت.[۸۱]
شیخ محمد بعد از این واقعه به شهر عیینه رفت.[۸۲] رئیس شهر عیینه، عثمان بن حمد بن معمر، شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و به او قول کمک و یاری داد[۸۳] و او را به عقد جوهره، دختر عبدالله بن معمر، در آورد. شیخ محمد نیز در مقابل، اظهار امیدواری کرد که عثمان تمام نجد را تصرف کند و همه اهل نجد از او اطاعت کنند.[۸۴] بعد از بیعت امیر عیینه با او، شیخ به همراه پیروانش امر به معروف و نهی از منکر را آغاز کردند[۸۵] و در این زمینه سخت گیری بسیاری نشان دادند.[۸۶] محمدبن عبدالوهاب در مدت اقامت در عیینه، متولی منصب قضاوت بود[۸۷] و از جمله اقدام های او با کمک عثمان بن معمر در عیینه، بریدن درختان مورد احترام مردم بود. او همچنین بعد از مدتی که کارش در عیینه بالا گرفت و اعوان و انصاری گردش جمع شدند، تصمیم به ویران کردن قبه زید بن خطاب – برادر عمر بن الخطاب، که در جنگ یمامه، جنگ میان مسلمانان با مسیلمه کذاب، در سال ۱۲ق به قتل رسیده بود- گرفت، اما از آن رو که محمدبن عبدالوهاب از مردمان جبیله (محله ای که قبر زید در آنجا مدفون بود) هراسان بود، از عثمان بن معمر کمک خواست و او با ششصد نفر به یاری اش آمدند. زمانی که مردم جبیله عثمان بن معمر را مشاهده کردند و او را آماده جنگ یافتند، دست به اقدامی نزدند و محمدبن عبدالوهاب خود قبه زید را ویران ساخت. از دیگر اقدامات اوجاری کردن حد بر زن زناکاربود.[۸۸]
با اوج گرفتن دعوت شیخ، خبر او به سلیمان بن محمد[۸۹]، امیر احساء، رسید[۹۰]. وی نامه ای برای عثمان، امیر عیینه، فرستاد و نوشت:
آن مردی که نزد تو است، کرد آنچه کرد و گفت آنچه گفت. چون این نامه را دریافت داری، او را به قتل برسان[۹۱] و اگر این کار را انجام ندهی، خراجی که از احساء برای تو می فرستم، قطع خواهد شد.[۹۲]
چون نامه امیر احساء به عثمان رسید، قدرت مخالفت در خود ندید. شیخ را طلبید و او را از مضمون نامه مطلع ساخت و گفت که ما توان جنگ با امیر احساء را نداریم. شیخ محمد در جواب او را موعظه کرد و در صورت یاری، قول حکومت تمام نجد را به او داد. در نتیجه عثمان از اخراج شیخ منصرف شد و شیخ به خانه باز گشت، اما مجدداً بر اثر ترس از امیر احساء او را طلبید و او گفت: سلیمان امیر احساء دستور قتل تو را داده است و از مروت به دور است که ما تو را در شهر خود به قتل رسانیم. پس بهتر است که از شهر ما بیرون روید. سپس سواری به نام فرید ظفری را مأمور کرد تا شیخ را از عیینه بیرون کند.[۹۳]
آشنایی محمدبن عبدالوهاب با محمدبن سعود
شیخ در سال ۱۱۵۷ق[۹۴]، بعد از رانده شدن از عیینه، به درعیه رفت و در خانه مردی به نام عبدالله بن سویلم ساکن گردید.[۹۵] در آن زمان امیر درعیه محمدبن سعود بود. برخی معتقدند زمانی که محمدبن عبدالوهاب به درعیه رسید و محمدبن سعود از آمدن او آگاهی یافت، بلافاصله به دیدن او شتافت و به احترام و تکریم او پرداخت[۹۶] اما برخی دیگر بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا وارد خانه عبدالله بن سویلم گردید. ابن سویلم با ورود محمد بن عبدالوهاب به خانه اش از امیر درعیه هراسناک بود. محمدبن عبدالوهاب با سخنانش او را آرام کرد. او مدتی مخفیانه به تبلیغ اندیشه خود پرداخت. بعد از گذشت مدتی عده ای از مریدانش تصمیم گرفتند محمدبن سعود را از مذهب او آگاه سازند. لذا با برادران محمدبن سعود، ثنیان و مشاری، ارتباط برقرار کردند. آن دو نیز موضوع را با همسر محمدبن سعود، موضی دختر ابی و حطان از آل کثیر در میان می گذارند. وقتی او از وضعیت شیخ اطلاع می یابد، با محمدبن سعود سخن گفته، به او می گوید: «این مرد، غنیمتی است که خدا نزد تو فرستاده است او را گرامی دار و در بزرگداشت او بکوش و همکاری و همیاری او را غنیمت بدان» سپس محبت شیخ در قلب محمدبن سعود افتاد و محمد نیز پیشنهاد زوجه خود را پذیرفت و به خانه عبدالله بن سویلم[۹۷] برای دیدن او رفت. محمدبن عبدالوهاب در این دیدار قدرت و غلبه بر تمام بلاد نجد را به او بشارت داد و درباره روش پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اصحاب آن حضرت درباره امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا سخن گفت. همچنین به او یادآور می شود که هر بدعتی گمراهی است و گفت که مردم نجد بدعت هایی بکار می برند و مرتکب ظلم می شوند و دچار اختلاف و تفرقه هستند. محمدبن سعود سخنان شیخ را موافق دین و دنیای خود دید و به او قول داد که با دو شرط به یاری او خواهد برخاست: اول اینکه وقتی همه کارها اصلاح شد، شیخ از او جدا نشود و به دیگری نپیوندد و دوم اینکه مجاز باشد خراجی را که همه ساله هنگام برداشت محصول از اهل درعیه می گرفت، همچنان دریافت کند. شیخ شرط اول را پذیرفت، اما شرط دوم را نپذیرفته و گفت: «امیدوارم خداوند فتوحات و غنایم بسیار بیشتر از خراج مزبور نصیب گرداند»[۹۸] بدین ترتیب شیخ محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود در مورد جنگ با مخالفان و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه شعائر دینی طبق معتقدات خود با یکدیگر بیعت می کنند و جمعی از رؤسای قبایل و مردم، گردشان جمع می شوند. این اتحاد منجر به تشکیل حکومت سعودی می گردد و از پیوند این دو اساس حکومت وهابی پی ریزی می شود.
بعد از آنکه محمدبن عبدالوهاب در درعیه آزادانه مشغول دعوت خویش گردید، پیروان او از شهرهای اطراف به درعیه آمده در آنجا مستقر شدند. در همین زمان بود که عثمان بن معمر، امیر عیینه که محمدبن عبدالوهاب را از شهر خویش اخراج کرده بود و از قدرت گیری شیخ هراسان شده بود، از کرده خود پشیمان شد و با جمعی از بزرگان و یاران خویش برای عذرخواهی نزد او آمدند و از او دعوت کردند که دوباره به عیینه بازگردد. محمدبن عبدالوهاب بازگشت خود را به نظر محمدبن سعود موکول کرد که او نپذیرفت و عثمان بن معمر با پشیمانی به شهر خود بازگشت.[۹۹]
هنگامی که شیخ از راه هم پیمانی با محمدبن سعود احساس نیرومندی نمود و یقین کرد که حکومت آل سعود از او پشتیبانی می کند، پیروان و یاران خویش را گردآورد و آنها را به جهاد ترغیب کرد و به مسلمانان شهرهای مجاور نیز نامه نوشت که مذهب او را بپذیرند و از او پیروی کنند.[۱۰۰]
محمدبن عبدالوهاب در پرتو قدرت حاکم، هجوم به قبایل اطراف و شهر های نزدیک را به بهانه گسترش توحید و نفی بدعت و شرک و مظاهر آن آغاز کرد و سیل غنایم از اطراف به شهر درعیه که شهروندان فقیری داشت، سرازیر شد؛ زیرا محمدبن عبدالوهاب یک دهم از اموال (از قبیل پول، کالا و چهارپایان) کسی را که اطاعت او را می پذیرفت می گرفت و هرکس از فرمان او سرپیچی می کرد با او وارد جنگ می شد و اگر تسلیم نمی شد، او را کشته، اموالش را به غنیمت گرفته، خانواده اش را اسیر می کرد[۱۰۱] پس این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که به اتهام شرک و بت پرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمدبن عبدالوهاب حلال شده بود. ابن بشر نجدی، تاریخ نگار وهابی، چنین نقل می کند:
مردم درعیه در آغاز کار فقیر و تنگدست بودند، ولی من دیدم این شهر در زمان سعود (نوه محمدبن سعود) به صورت شهری ثروتمند درآمد؛ تا آنجا که سلاح های مردم آن با زر و سیم زینت یافته بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار می شدند و جامه های فاخر در بر می کردند و از تمام امکانات مادی بهره مند بودند.[۱۰۲]
گفتنی است که تمام امور با صلاحدید ونظر شیخ انجام می گرفت و کاری خودسرانه و بدون مشورت شیخ انجام نمی شد. محمدبن عبدالوهاب پس از فتح شهر ریاض و شکست دادن مخالفان خویش و برقراری امنیت در شهرهای تصرف شده، تمام اختیارات خود را به عبدالعزیز واگذاشت و خود به عبادت و تدریس مشغول گردید، اما عبدالعزیز دست از او نکشید و همچنان تمام امور با نظر ودستور وی انجام می یافت.[۱۰۳]
وضع به همین منوال سپری می گردید تا اینکه محمدبن عبدالوهاب در ماه شوال[۱۰۴] به مرض بدی دچار گردید و به همان مرض در سال ۱۲۰۶ق (۱۷۹۲م)[۱۰۵] در ۹۱ سالگی در دو شنبه[۱۰۶] آخر ماه ذی القعده[۱۰۷] از دنیا رفت و او را در مقبره طریف در درعیه دفن کردند.[۱۰۸]
شاگردان محمدبن عبدالوهاب
منابع وهابی شاگردان متعددی را برای محمدبن عبدالوهاب بیان کرده اند که برخی از آنها عبارتنداز:
۱ – احمدبن راشد العرینی (قاضی سدیر)؛
۲ – حمدبن حسین؛
۳ – عبدالعزیزبن حسین؛
۴ – حمدبن ابراهیم (قاضی مرات و صهره)؛
۵ – علی بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛
۶ – حسین بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛
۷ – ابراهیم بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛
۸ – عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛
۹ – احمدبن ناصربن معمر؛
۱۰ – احمدبن سویلم؛
۱۱ – حسن بن عبدالله(قاضی حریملاء)؛
۱۲ – سعودبن عبدالعزیز؛
۱۳ – سعیدبن حجی (قاضی حوطه)؛
۱۴ – عبدالرحمن بن خمییس (امام الدرعیه)؛
۱۵ – عبدالعزیزبن سویلم (قاضی قصیم)؛
۱۶ – امیر عبدالعزیزبن محمدبن سعود؛
۱۷ – حسن بن عبدان (قاضی حریملاء)؛
۱۸ – عبدالعزیزبن عبدالله الحصین (قاضی وشم)؛
۱۹ – حسین بن غنام؛
۲۰ – عبدالرحمن بن نامی (قاضی عیینه و سپس احساء)؛
۲۱ – عبدالرحمن بن حسن؛
۲۲ – حمدبن معمر؛
۲۳ – محمدبن سلطان عوسجی؛
۲۴ – عبدالرحمن بن عبدالمحسن.[۱۰۹]
تألیفات
فعالیت محمدبن عبدالوهاب تا زمان مرگش هم در قلمرو دین و هم در قلمرو سیاست ادامه داشت. اغلب نوشته های او کوتاه و همراه با آیات قرآنی واحادیث است. اثر عمده وی کتاب التوحید است که چندین بار تجدید چاپ شده است و در بردارنده تعلیمات وی مطابق اصول مذهب حنبلی است.
کتاب الاصول الثلاثهکتاب دیگری است که وی به درخواست امیر عبدالعزیز تألیف کرد. در واقع نوعی رساله شرعیات رسمی است.
مجموعه الحدیث النجدیه (چاپ قاهره ۱۳۴۶ق) شامل چند رساله کوچک از شیخ است، با عناوین اصول الایمان، فضل الإسلام، الکبائر ونصیحه المسلمین در تعریف ایمان و اسلام است.
دیگر تألیفات وی عبارتند از: عقیده الفرقه الناجیه(چاپ بیروت)، مسائل الجاهلیه (چاپ قطر)، مختصر سیره الرسول(چاپ قطر)، الهدیه الطیبه(چاپ قطر)، کشف الشبهات، مختصر زاد المعاد، احادیث الفتن، آداب المشی إلی الصلوه، مختصر الانصاف والشرح الکبیر، مفید المستفید فی حکم تارک التوحید، استنباط القرآن، شروط الصلوه وارکانها، القواعد الاربع، سته مواضع من السیره، تفسیر الفاتحه، تفسیر الشهاده، تفسیر لبعض سور القرآن، الهدی النبوی، مختصر المنهاج، مختصر صحیح البخاری، مختصر فتح الباری، مختصر العقل والنقل، مختصر الصواعق، مجموع الاحادیث علی ابواب الفقه، مختصر الایمان، سیره المطوله، رساله فی الرد علی الرافضه، معنی الطاغوت ورؤوس انواعه.[۱۱۰] انتشارات نهضت اسلامی سعودی در مکه نوشته های شیخ را چاپ و منتشر کرده است.[۱۱۱]
مشهورترین عالمان مخالف وهابیت
از روزی که محمدبن عبدالوهاب جنبش خویش را در صحرای نجد آغاز کرد، مخالفان و موافقان او اظهار نظرهای متفاوتی درباره او ابراز کرده اند این نظریه ها را می توان چند دسته کرد:
گروه اول افرادی بودند که در نقد او دچار افراط شدند و او را مدعی نبوت دانستند. آنان معتقدند که محمدبن عبدالوهاب در کودکی علاقه فراوان به مطالعه اخبار مدعیان دروغین نبوت مثل مسیلمه کذاب، سجاح، اسود عنسی و طلیحه اسدی داشت که تاثیراین مطالعات به گونه ای بود که از آغاز جوانی بسیاری از اعمال مذهبی مسلمانان را زشت می شمرد و آرزوی نبوت را هم در سر می پروراند.[۱۱۲]
دسته دوم گروهی اند که در شخصیت محمدبن عبدالوهاب غلو کردند و او را عالمی ممتاز دانستند که مانند او در میان عالمان جهان اسلام نیامده است. همچنین او را شیخ الوجود خواندند که امت محمد به خاطر او بر سایر امت ها افتخار می کند.[۱۱۳]
دسته سوم گروهی بودند که با توجه به شخصیت وعملکرد محمدبن عبدالوهاب، درباره او قضاوت کردند و تلاش کردند از برخوردهای سلیقه ای و مقطعی پرهیز کنند.
در گزارش ذیل سعی شده است که از مشهورترین علمای مخالف وهابیت در شهرهای مختلف نام ببریم.
۱ – سلیمان بن سحیم حنبلی نجدی (۱۱۳۰-۱۱۸۱ق): وی فقیه و اهل ریاض بود. او فقیه حنبلی، فاضل، نکته سنج، اهل تحقیق و تتبع بود که پس از استیلای وهابیت بر ریاض به شهرک زبیر رفت و در همان جا درگذشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین می شود، محکوم کرد و با بکار بردن واژه سیاه، در مذمت او افراط کرد وبه وی ناسزا گفت.[۱۱۴]
۲ – سلیمان بن عبدالوهاب تمیمی نجدی (م. ۱۲۰۸ق): وی برادر تنی شیخ محمد است که از دانش بالاتری نسبت به وی برخوردار بود. او فقیه حنبلی و از قضات و علمای معتدل نجد است که در عیینه متولد شد و در زمان حیات پدرش در حریملاء تحصیل کرد و قاضی آن شهر بود. او پس از سقوط حریمله به دست وهابیان به سدیر رفته، بیش از سی سال در آنجا ماند. سلیمان بعد از گسترش یافتن دامنه دعوت شیخ به مرکز نجد، با اکراه به درعیه آمد و به اجبار حدود هیجده سال در درعیه ماند. و این شایعه که او از عقایدش دست برداشت، صحیح نیست و او تا لحظه مرگ بر عقاید خود ثابت قدم بودو فقط نسبت برادری او با شیخ او را از قتل نجات داد. کتاب وی با نام الصواعق الالهیهکه در رد دیدگاه های برادرش نوشته شده، از قویترین ردیه هایی است که علیه وهابیت نوشته شده است و مخالفان وهابیت بارها آن را در هند، مصر و ترکیه چاپ کرده اند.[۱۱۵]
۳ – محمدبن عبدالرحمن بن عفالق حنبلی احسائی (۱۱۰۰-۱۱۶۴ق): از علمای بزرگ حنبلی و فقیه فاضلی است که کتاب هایی درباره فقه و علم نجوم نوشته است. او عامل جدا شدن عثمان بن معمر، امیر عیینه، از شیخ محمد بود و کتابی با نام «تهکم المقلدین فی مدعی تجدید الدین» در رد محمدبن عبدالوهاب نگاشت. شیخ محمد او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین می شود، متهم کرد.[۱۱۶]
۴ – عبدالله المویس (م. ۱۱۷۵ق): فقیه اهالی حرمه در نجد است. نام او عبدالله بن عیسی تمیمی مشهور به مویسی و از بزرگترین شیوخ اهل نجد است. او به شام رفته، نزد علامه سفارینی که به اعتراف شیخ محمد از بزرگ ترین علمای نجد بود، کسب علم کرد. او همان کسی است که توانست عبدالله بن سحیم، از حامیان شیخ، و بسیاری از مردم را از حمایت او بازدارد. از این رو، شیخ بر او غضب کرد و او را متهم کرد به کفر اکبر که باعث خروج از دین می شود. او سرانجام بر اثر وبا در شهر حرمه در گذشت.[۱۱۷]
۵ – عبدالله بن محمدبن عبداللطیف احسایی: یکی از اساتید شیخ محمد و از سرسخت ترین مخالفان مسلک وی است. او کتابی با نام «سیف الجهاد لمدعی الاجتهاد» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت.[۱۱۸]
۶ – محمدبن عبدالله فیروز احسایی (م. ۱۲۱۶ق): خاندان فیروز جزء تمیمی های وهبه از قبیله شیخ محمد است. ابن فیروز، پدر و پدربزرگش از علمای حنابله بودند. او یکی از اساتید محمدبن عبدالوهاب به شمار می رود و بعد از استیلای وهابیت بر احساء به بصره رفته، علمای بصره از او به گرمی استقبال کردند. او جایگاه رفیعی نزد سلطان عثمانی داشت و با تمام نیرو با شیخ محمد به مخالفت برخاست. مخالفت او به دلیل جایگاه علمی او در حوزه های مختلف علوم شرعی، بسیار تأثیر گذار بود. او کتابی با نام «الرساله المرضیه فی الرد علی الوهابیه» در رد محمدبن عبدالوهاب نوشت. شیخ او را به کفر اکبر که باعث خروج از دین می شود، متهم کرد. [۱۱۹]
۷ – محمدبن سلیمان کردی (م۱۱۹۴ق): وی در شام متولد شد و پس از عزیمت به مدینه منوره، مفتی مذهب شافعیه گردید. او یکی از استادان محمدبن عبدالوهاب بودو ازمخالفان دعوت به وهابیت به شمار می آید و ردیه هایی با نام مسائل و اجوبهو ردود علی الخوارج علیه شیخ نگاشت.[۱۲۰]
۸ – مربد بن احمد تمیمی (م۱۱۷۱ق): وی از علمای بزرگ نجد است که در نجد وشام کسب علم کرد و منصب قضاوت در حریملاء را به عهده داشت و در سفر به صنعاء با علامه محمد امیر صنعانی ملاقات کرده. صنعانی در قصیده ای شیخ و دعوت او را ستوده بود، اما شیخ مربد با اینکه خودش صنعانی را با کتاب های شیخ آشنا کرده بود، وی را قانع می کند تا از آن قصیده اعلام برائت کند وصنعانی با سرودن قصیده ای دیگر، آن قصیده را نقض و از دیدگاه اول خود اعلام برائت می کند.وهابیان به دلیل جایگاه علمی صنعانی تلاش کرده اند در انتساب آن به او تشکیک ایجاد کنند اما قصیده وی مستند و در دیوان صنعانی موجود است و بسام، حمد جاسر و دیگران انتساب آن را به صنعانی تایید کرده اند. و سرانجام مربد بن احمد در شهرک رغبه به دست وهابیان به قتل رسید.[۱۲۱]
همچنین برخی دیگر از مخالفان او عبارت ند از:
عبد الله بن احمد بن سحیم (م۱۱۷۵ق)،
محمدبن علی بن سلوم (م۱۱۲۶ق)،
عثمان بن منصور ناصری(م۱۲۸۲ق)،
عثمان بن سند بصری (م۱۲۵۰ق)،
سیف بن احمد عتیقی (م۱۱۸۹ق)،
صالح بن عبدالله صائغ (م۱۱۸۳ق)،
عبدالله بن داود زبیری (م۱۲۲۵ق)،
علوی بن احمد حداد حضرمی (م۱۲۳۲ق)،
محمدبن عبدلله بن کیران مغربی (م۱۲۲۷ق)،
محمدبن عبدالله بن حمید (م۱۲۹۵ق)،
عبدالعزیزبن عبد الرحمن بن عدوان (م۱۱۷۹ق)،
و حسین بن عمر شطی دمشقی (م۱۲۷۴ق).[۱۲۲]
فرزندان
محمدبن عبدالوهاب چهار فرزند[۱۲۳] پسر داشت که عبارتند از: عبدالله، حسن، حسین و علی.[۱۲۴]
پس از درگذشت پدر (عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب)، پسر بزرگ تر کار او را دنبال کرد و بعد از وی پسرانش به ترتیب سلیمان و عبدالرحمن جانشینان وی شدند. سلیمان مردی بسیار متعصب بود و در سال ۱۲۳۳ق به دست ابراهیم پاشا به قتل رسید. برادرش عبدالرحمن نیز گرفتار و به مصر تبعید شد و در آنجا درگذشت.
از حسن بن محمدبن عبدالوهاب، دومین پسر محمدبن عبدالوهاب، فرزندی به نام عبدالرحمن باقی ماند که در روزگار تسلط وهابی ها بر مکه، متصدی پست قضاوت در آن شهر بود. عمری در حدود صدسال داشت و از او پسری به نام عبداللطیف برجای ماند.
از حسین و علی نیز فرزندان زیادی باقی ماندند که هنوز هم در شهر درعیه به آل الشیخ معروف اند.[۱۲۵]
منابع
۱ – آیین وهابیت، سبحانی، جعفر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ۱۱، ۱۳۸۸ش.
۲ – احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، مرفت بن تکامل بن عبدالله أسره، دارالوطن، بی جا، بی تا.
۳ – الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، عبدالله بن رویشد، مصر، عیسی البابی الحلبی وشرکاه، ۱۳۹۲ ق.
۴ – الامام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، عبدالعزیزبن عبدالله بن باز، مدینه، ۱۳۸۵ق.
۵ – الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، آمنه محمد نصیر، بیروت ـ لبنان، دارالشروق، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
۶ – الانتصار لشیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب بالرد علی مجانبه الالبانی فیه الصواب، اسماعیل بن محمد انصاری، عربستان، مکتبه الامام الشافعی، ۱۴۱۰ق.
۷ – بحث حول الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحرکته المجدده، ابو أیوب، عربستان، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.
۸ – بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، عبدالله صالح عثیمین، ریاض، مکتبه التوبه، چاپ دوم، ۱۴۱۱ق.
۹ – بررسی های تاریخی، روابط ایران با حکومت مستقل نجد، مدرسی طباطبایی، ش ۴، س ۱۱٫
۱۰ – پیام بهارستان، «محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روش شناسی اصحاب حدیث»، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، دوره۲، س۲، ش۶، زمستان ۱۳۸۸ش.
۱۱ – تاریخ آل سعود، ناصر سعید، بیروت، مطبعه الاتحاد، بی تا.
۱۲ – تاریخ ابن عیسی منقول من کتاب خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب عبدالله بن عبدالرحمن بن آل بسام، ریاض، دار العاصمه، جلد دوم، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۱۳ – تاریخ ابن لعبون، حمدبن لعبون، تحقیق عبدالله البسام، اول، بی جا، بی تا.
۱۴ – تاریخ الفاخوری، محمدبن عمر فاخوری، تحقیق و تعلیق الدکتور عبدالله بن یوسف الشبل، ریاض، الامانه العامه للاحتفال بمرور مائه عام علی تاسیس المملکه العربیه السعودیه، ۱۴۱۹ق.
۱۵ – تاریخ روضه الصفای ناصری، قلی خان هدایت، رضا، تصحیح جمشید کیان فر، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
۱۶ – تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، سلیمان بن صالح خراشی، (نوشته عبدالرحمن بن محمدبن قاسم)، بیروت ـ لبنان، الدار العربیه الموسوعات، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
۱۷ – تاریخ نجد ودعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب (السلفیه)، سنت جون فیلیپی، ترجمه عمر الدیسراوی، قاهره، مکتبه مدبولی، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۱۸ – تاریخ نجد، آلوسی، محمود شکری، تحقیق محمد بهجه الاثری، قاهره، مکتبه مدبولی، بی تا.
۱۹ – تحفه العالم وذیل التحفه، شوشتری، عبداللطیف، تصحیح صمد موحد، تهران، گلشن، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
۲۰ – حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، سلیمان بن عبدالرحمن الحقیل، بی جا، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۲۱ – خزانه التواریخ النجدیه، جمع و ترتیب و تصحیح عبدالله بن عبدالرحمن بن صالح البسام، چاپ اول، ج۵٫
۲۲ – خلاصه الکلام فی بیان امراء بلد الحرام، احمدبن زینی دحلان، مصر، مطبعه الخیریه، ۱۳۰۵ق.
۲۳ – داعیه ولیس نبیا، حسن بن فرحان مالکی، اردن، دار الرازی، اول، ۱۴۲۵ق.
۲۴ – دایره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابن غنام، عنایت الله فاتحی نژاد، کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
۲۵ – دایره المعارف جهان نوین اسلام، ایمن الیاسینی، مدخل ابن عبدالوهاب، ویراستار جان ل. اسپوزیتو، ترجمه و تحقیق حسن طارمی راد، محمد دشتی، مهدی دشتی، تهران، نشر کتاب مرجع ـ نشر کنگره، ۱۳۸۸ش.
۲۶ – دعاوی المناوئین لدعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب عرض و نقض، عبدالعزیزبن محمدبن علی عبداللطیف، ریاض، دارطیبه، ۱۴۰۹ ق.
۲۷ – دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب بین المعارضین والمنصفین والمویدین، محمدبن جمیل زینو، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، چاپ دوم، بی تا.
۲۸ – الدعوه الوهابیه واثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ظاهر، محمد کامل، بیروت ـ لبنان، دارالسلام، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۲۹ – دعوه محمدبن عبدالوهاب واثرها فی العالم الاسلامی، عبدالله بن سلیمان سلمان، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.
۳۰ – روضه الافکار والافهام لمرتاد حال الامام، حسین بن غنام، تحقیق دکتور ناصرالدین اسد، بیروت ـ قاهره، دارالشروق، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.
۳۱ – زعماء الاسلام فی العصر الحدیث، احمد امین، بیروت ـ لبنان، دار الکتاب العربی، بی تا.
۳۲ – السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، ابن حمید نجدی صنبلی، ریاض، مکتبه الامام احمد، چاپ اول، ۱۹۸۹م.
۳۳ – السحب الوابله، حمد الجاسر ، مجله العرب، ج۹ و ۱۰، س۱۲، ۱۹۷۸م.
۳۴ – الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، أحمد آل بوطامی آل بن علی، الإمارات المتحده العربیه، دارالفتح الشارقه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۳۵ – الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرؤیه الاستشراقیه، ناصربن إبراهیم بن عبدالله التویم، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.
۳۶ – الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، أحمد آل أبوطامی آل بن علی، تصحیح عبدالعزیز بن عبدالله الباز، مدینه، مطبوعات الجامعه الاسلامیه، بی تا.
۳۷ – الصواعق الالهیه فی رد علی الوهابیه، سلیمان بن عبدالوهاب، الهدایه، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
۳۸ – صوت البانی در گفتاری با نام «حقیقه الدعوه السلفیه»:
http://audio.islamweb.net/audio/index.php?page=FullContent audioid=%20109376
۱ – عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، صالح بن عبدالله بن عبدالرحمن عبود، ریاض، وزارت الشئون الاسلامیه، بی تا.
۲ – علماء نجد خلال ثمانیه قرون، عبدالله آل بسام، ریاض، دائر العاصمه المملکه العربیه السعودیه، دوم، ۱۴۱۹ق.
۳ – عنوان المجد فی بیان احوال بغداد والبصره ونجد، ابراهیم فصیح بن سید صبغه الله حیدری بغدادی، بغداد، دار الحکمه، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۴ – عنوان المجد فی تاریخ النجد، عثمان بن عبدالله بن بشر، تحقیق وتعلیق عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، ریاض، مطبوعات دارالملک عبدالعزیز، چاپ چهارم، ۱۴۰۲ق.
۵ – فتنه الوهابیه، دحلان زینی، استانبول، مکتبه الحقیقه، ۱۴۲۲ق.
۶ – الفصل بین المتنازعین فی حدیث اللهم انی اسالک بحق السائلین، عصیمی، صالح عبدالله، عربستان، دار اهل الحدیث، ۱۴۱۳ق.
۷ – کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سید محسن امین، قم، ستار، چاپ دوم، ۱۴۲۸ق.
۸ – لمع الشهاب فی سیره محمدبن عبدالوهاب، حسن بن جمال بن احمد ریکی، تحقیق احمد ابوحاکمه، بیروت، مطابع بیبلوس الحدیثه، چاپ اول، ۱۹۶۷م.
۹ – مجله الاصاله، «مذاکرات همفر فی المیزان»، ش۳۱، ۳۲، ۳۳، محرم ۱۴۲۲ق.
۱۰ – مجله عربی الزهراء، ج۷، م۳، قاهره، ۱۳۴۵ق.
۱۱ – مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن، اعداد مرکز الکتب الالکترونیه، بی جا، بی تا.
۱۲ – محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، مسعود ندوی، ترجمه و تعلیق عبدالعلیم عبدالعظیم البستری، ریاض، وزرات الشؤون الاسلامیه، ۱۴۲۰ق.
۱۳ – المراه فی حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب، حمد الجاسر ، عربستان، وزارت لشؤون الاسلامیه، بی تا.
۱۴ – مشاهیر علماء نجد وغیرهم، عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، تحقیق وتعلیق باشراف دار الیمامه للبحث والترجمه والنشر، بی جا، چاپ دوم، ۱۳۹۴ق.
۱۵ – من اعلام المجددین، صالح بن فوزان، ریاض، دار عالم الکتب، ۱۴۲۳ق.
۱۶ – منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التألیف، عبدالمحسن بن حمد عباد بدر، ریاض، وزارت الشؤون الاسلامیه، بی تا.
۱۷ – منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، مسعدبن مساعد حسینی، الجامعه الإسلامیه بالمدینه المنوره، بی تا.
۱۸ – میقات حج، سرچشمه اندیشه وهابیت، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، ش۶۵، پاییز ۱۳۸۷ش.
۱۹ – نظری بر تاریخ وهابیت، مسجد جامعی، زهرا، تهران، صریر دانش، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
۲۰ – نقد الشیخ محمدبن عبدالوهاب من الداخل، عصام یحیی علی العماد، قم، الاجتهاد، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.
۲۱ – وهابیگری، الگار، حامد،، ترجمه احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
۲۲ – هذی هی الوهابیه، مغنیه، محمدجواد، تحقیق و پژوهش سامی الغریری، موسسه دار الکتاب الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
[۱]. محمدبن عبدالوهاب بن سلیمان بن علی بن محمدبن أحمدبن راشدبن بریدبن محمدبن بریدبن مشرف التمیمی (روضه الأفکار والأفهام، ص۸۱).
[۲]. نسبت «وهابی» از نام پدرش عبدالوهاب گرفته شده است.
[۳]. در تاریخ تولد شیخ اختلاف است. برخی تولد محمدبن عبدالوهاب را درسال ۱۱۱۱ق می دانند (خلاصه الکلام، ص۲۲۹). برخی دیگر وفاتش را در نود سالگی در ۱۲۱۲ق دانسته اند پس تاریخ تولد او در سال۱۱۲۲ق است (لمع الشهاب، ص۱۰۲). همچنین برخی دیگر وفات محمد بن عبدالوهاب را در ۹۶ سالگی در ۱۲۰۶ق می دانند؛ یعنی او متولد سال ۱۱۱۰ق است (خزانه التوارخ النجدیه، ج۵، ص۵۰). همچنین برخی از مستشرقین مانند ولفرد بلنت، صمویل زویمر، توماس باتریک هیوس تاریخ تولد او را در سال ۱۱۰۳ق بیان کرده اند (الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرویه الاستشراقیه، ص۴۱ـ۴۲).
[۴]. برخی از مستشرقین محل تولد او را حوطه دانسته اند (ر. ک: همان، ص۴۱).
[۵]. روضه الافکار والافهام، ص۸۱؛ تاریخ ابن لعبون، ص۱۴۳٫
[۶]. علماء نجد، ج۱، ص۱۲۹٫
[۷]. مشاهیر علماء نجد، ص۲۱ برخی در نسب او تشکیک کرده و او را از خانواده ای یهودی دانسته اند. نام جد پدری او شولمان است که خربزه فروش بود. و چون برای او ثمره ای نداشت، به تجارت دین می پردازد. نام خود را به سلیمان تغییر داد و سرانجام به نجد آمد و در شهر عیینه ساکن این خطه شد و خود را از نسل ربیعه معرفی کرد و بعد از سال ها محمدبن عبدالوهاب در شهر عیینه به دنیا آمد. اولین کسی که به یهودی بودن نسب محمدبن عبدالوهاب اشاره کرده است، شاعری به نام حمیدان الشویعر (م۱۱۸۰ق) است که هم عصر محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود بوده و به دست آنها مسموم شد (تاریخ آل سعود، ص۱۹ـ۲۵).
[۸]. مشاهیر علماء نجد، ص۲۱؛ روضه الافکار والاوهام، ص۸۱ ـ۸۲٫
[۹]. عنوان المجد، ج۱، ص۱۳۳؛ روضه الافکار و الافهام، ص۸۲٫
[۱۰]. پدرش او را در شانزده سالگی امام جماعت نمود (الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص۱۱).
[۱۱]. همان، ص۸۲٫ برخی قائلند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا ازدواج کرد و سپس عازم حج گردید (روضه الافکار و الافهام، ص۸۱، ۸۲). برخی دیگر بر این باورند که ابتدا به حج رفت و بعد از بازگشت ازدواج کرد (مشاهیر علماء نجد، ص۲۲) و برخی هم می گویند که محمدبن عبدالوهاب تا ۳۸ سالگی یعنی سال ۱۱۵۳ق ازدواج نکرد و اولین همسر او دختر عبد الله بن معمر بود (المرأه فی حیاه محمدبن عبدالوهاب، ص۱۰).
[۱۲]. خلاصه الکلام، ص۲۲۹ـ۲۳۰؛ السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، ص۲۷۵٫
[۱۳]. برخی بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب بیش از دو مرتبه به حرمین شریفین و بصره سفر کرده است (مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، ص۳۸۰؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص۳۲۲؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص۱۴۱؛ الدعوه الوهابیه واثرها فی الفکر الاسلامی الحدیث، ص۳۶، به نقل از روضه الافکار والافهام، ولی در نسخه دکتر اسد یافت نگردید).
[۱۴]. روضه الافکار والافهام، ص۸۲؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۴ـ۳۵٫ طبق نظر برخی محمدبن عبدالوهاب برای بار اول در دوازده سالگی و بعد از رسیدن به سن بلوغ به زیارت خانه خدا و مدینه منوره رفت. و دومین سفر او به مکه حدود بیست سالگی است که آغاز سفرهای علمی اش بود (روضه الافکار والافهام، ص۸۲؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۲؛ مجموعه الرسائل والمسائل النجدیه، ص۳۸۰). ولی برخی دیگر استفاده علمی او را از علمای مدینه مربوط به دوازده سالگی و اولین سفر او می دانند (احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص۹۸). برخی هم از رفتن او به حج در دوازده سالگی سخنی نگفته و فقط از ابتدای سفرهای علمی او در حدود بیست سالگی خبر داده اند که با قول دسته اول قابل جمع است (عنوان المجد، ج۱، ص۳۴ـ۳۵). همچنین برخی سفر او را به بصره در سال ۱۱۳۶ق در ۲۱ سالگی دانسته اند (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، ص۳۰). برخی هم سال ۱۱۳۶ق را سال سفر به مکه و مدینه و هم سفر به عراق می دانند که به نظر می رسد در سال سفر به عراق دچار اشتباه گردیده اند (الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص۱۷).
[۱۵]. محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روش شناسی اصحاب حدیث، ترجمه محمدحسین رفیعی، پیام بهارستان، دوره دوم، س۲، ش۶، زمستان ۱۳۸۸٫
[۱۶]. آموزش های دو عالم حنبلی مدینه (ابراهیم بن سیف و محمدبن حیاه السندی) که ازمدافعان و حامیان ابن تیمیه بودند، تأثیر شگرفی بر عقاید ابن عبدالوهاب گذاشت؛ بطوری که نگرش پرخاشگرانه تری به علماء پیدا کرد (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص۷۳).
[۱۷]. نظری بر تاریخ وهابیت، ص۱۹ـ۲۰٫
[۱۸]. محمدبن حیاه بن ابراهیم السندی در میان قبیله السندی جاجار متولد شد. تاریخ تولد او به صراحت بیان نشده، لیکن از شواهد و قرائن پیداست که در اواخر قرن یازدهم هجری بوده است. حیاه السندی آموزه های ابتدایی فقه حنفی و کلام اشعری ـ ماتریدی را در شهر طاطا در منطقه سند فراگرفت. در پی افزایش ارتباطات بین مسلمانان هندوستان و سرزمین های مقدس حجاز، در جوانی سند را به مقصد حجاز ترک کرد. حیاه السندی در مدینه به حلقه درس محمدبن عبدالهادی السندی ملحق شد و مدت های مدیدی نزد او شاگردی کرد. همچنین اساتید او افرادی چون حسن بن علی العجیمی (حنفی مذهب)، عبدالله بن سلیم البصری (شافعی مذهب)، و محمدبن ابراهیم الکورانی (شافعی مذهب بوده اند) او از سال ۱۷۳۱م با حضور در حلقه درس محمد کورانی اقامت دو ساله اش در مدینه را گذراند و بن مایه های اعتقاداتش شکل گرفت. و سرانجام در سال ۱۱۶۳ق درگذشت (برای اطلاعات بیشتر بنگرید: محمدبن عبدالوهاب، محمد حیاه السندی، و روش شناسی اصحاب حدیث، ترجمه محمدحسین رفیعی، پیام بهارستان، د۲، س۲، ش۶، زمستان ۱۳۸۸ش).
[۱۹]. روضه الافکار والافهام، ص۸۲؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۵ـ۳۶؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۲٫
[۲۰]. روضه الافکار والافهام، ص۸۲؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۱؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۱۷٫
[۲۱]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم و مفتری علیه، ص۴۱؛ مجله الزهراء، ج۷، م۳، ص۴۲۱ رجب ۱۳۴۵ق؛ ابن بشر نقل کرده است که روزی محمدبن عبدالوهاب کنار قبر پیامبر ایستاده بود و نظاره گر مردمی بود که حوائجشان را از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم می خواستند. در همین حین محمد حیات السندی او را دید، سویش رفت و او را درحال گفتن سخنانی دریافت. از او می پرسد که چه می گوید: شیخ در جواب، آیه ۱۳۹سوره اعراف را قرائت می کند. یعنی روشی که این قوم دارند نابودشدنی است و اعمالی که انجام می دهند باطل و بی فایده است. (عنوان المجد، ج۱، ص۳۶)
[۲۲]. مشاهیر علماء نجد، ص۲۲٫
[۲۳]. برخی مدت اقامت محمدبن عبدالوهاب در بصره را به نقل از ابن غنام بسیار طولانی دانسته اند ولی در کتاب روضه الافکار والافهام یافت نشد (بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص۲۱).
[۲۴]. علماء نجد، ج۱، ص۱۳۲ـ۱۳۳٫
[۲۵]. عنوان المجد، ج۱، ص۳۶؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۲؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۲؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۱۷٫
[۲۶]. عنوان المجد، ج۱، ص۳۶٫
[۲۷]. روضه الافکار والافهام، ص۸۲ـ۸۳؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۶؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۲؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۳؛ مجله الزهراء، ج۷، م۳، ص۴۲۲ رجب ۱۳۴۵ق؛ تاریخ نجد، ص۱۰۷؛ دعوه محمدبن عبدالوهاب و اثرها فی العالم الاسلامی، ص۲۲؛ الامام محمدبن عبدالوهاب دعوته و سیرته، ص۱۲؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۱۷؛ بحث حول الشیخ محمدبن عبدالوهاب و حرکته المجدده، ص۷٫
[۲۸]. برخی قائل هستند که شیخ بعد از بصره به مکه می رود و از خداوند یاری در امر دعوتش را طلب می کند. سپس با کاروانی که قصد سفر به شام را داشتند، عازم مدینه می شود. در راه راهزنان به آنها حمله کرده، کاروانیان از جمله محمدبن عبدالوهاب را مورد ضرب و شتم قرار می دهند و دیگر او نمی تواند به سفر خود ادامه دهد؛ لذا از آنجا به نجد باز می گردد (ر. ک: تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص۳۲۴؛ منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، ص۱۱؛ من اعلام المجددین، ص۵۱).
[۲۹]. محمدبن عبدالوهاب در طی مسیر بر اثر شدت گرما، تشنگی به او فشار بسیار آورد و نزدیک بود جان خود را از دست بدهد. در همین حین شخصی از شهر زبیر به نام بنی حمیدان که از آن حوالی عبور می کرد، او را دیده، سیرابش می کند و او را به شهر زبیر می برد (ر.ک: مشاهیر علماء نجد، ص۲۲ـ۲۳؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۶ـ۳۷؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۳؛ تاریخ نجد، ص۱۰۷؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۱۷؛ تاریخ نجد ودعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص۵۵).
[۳۰]. برخی معتقدند ورود او به احساء بین سال های ۱۱۴۴٫ ۱۱۴۸ق است؛ چون محمدبن عبدالوهاب نامه ای از عیینه به استادش عبداللطیف نگاشته است و نشان می دهد که او ده سال پیش در احساء بوده است (عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص۱۴۲).
[۳۱]. علماء نجد، ج۱، ص۱۳۴؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۷٫
[۳۲]. علماء نجد، ج۱، ص۱۳۳؛ روضه الافکار و الافهام، ص۸۴؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۴؛ من اعلام المجددین، ص۵۰٫
[۳۳]. زعماء الاسلام فی العصر الحدیث، ص۱۰؛ تاریخ البلاد العربیه السعودیه، ج۱، ص۱۸۸ـ۱۹۴؛ جزیره العرب فی القرن العشرین، ص۳۳۶؛ تاریخ الکویت، ج۱، ص۲۱۵، به نقل از مدرسی طباطبایی در مقاله روابط ایران با حکومت مستقل نجد بررسی های تاریخی ش ۴س ۱۱، ص۳۳ـ ۷۹؛ لمع الشهاب، ص۱۷٫ ۲۲٫
[۳۴]. همان.
[۳۵]. سرچشمه اندیشه وهابیت، میقات حج، ش۶۵، پاییز ۱۳۸۷٫ در کتاب الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص۱۱ از کتاب غرائب الاثر نقل می کند که او به موصل هم رفته و از محضر ملا حمد جمیلی هم استفاده کرده است.
[۳۶]. روضه الصفای ناصری، ج۱۳، ص۷۵۱۷٫
[۳۷]. تحفه العالم وذیل التحفه، ص۴۷۷٫
[۳۸]. بررسی های تاریخی ش ۴، س ۱۱، ص۷۹ـ۸۰٫
[۳۹]. «سرچشمه اندیشه وهابیت»، میقات حج، ش۶۵، پاییز ۱۳۸۷ش.
[۴۰]. داعیه ولیس نبیا، ص۱۲۶٫
[۴۱]. «مذاکرات همفر فی المیزان»، مجله الاصاله، ش۳۱، ۳۲، ۳۳، محرم ۱۴۲۲؛ داعیه ولیس نبیا، ص۱۲۶٫
[۴۲]. روضه الافکار والافهام، ص۸۲؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۱؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۳؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۲۹؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۳۹؛ تاریخ نجد، ص۱۰۶؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص۱۱؛ دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص۲۱؛ دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص۷۲٫
[۴۳]. الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص۳۴؛ الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص۱۲؛
[۴۴]. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص۱۲٫
[۴۵]. روضه الافکار والافهام، ص۸۳؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۳؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۷؛ دعوه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص۲۲٫
[۴۶]. لمع الشهاب، ص۲۲؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص۳۴؛ الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص۱۲٫
[۴۷]. الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص۳۴؛ الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ ص۱۲؛
[۴۸]. روضه الافکار والافهام، ص۸۲؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۲؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۵؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۱؛ تاریخ نجد، ص۱۱۵؛ خلاصه الکلام، ص۲۲۹؛ بحوث و تعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص۲۰؛ دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص۷۳؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص۳۶۱٫
[۴۹]. مشاهیر علماء نجد، ص۲۲؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۶؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۲٫
[۵۰]. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص۱۳٫
[۵۱]. روضه الافکار والافهام، ص۸۲؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۲؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۵؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۱؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۰؛ تاریخ نجد، ص۱۰۶؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص۱۱٫
[۵۲]. الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فی التاریخ، ص۱۸٫
[۵۳]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۱؛؛ مجلهالزهراء، ج۷، م۳، ص۴۲۱رجب۱۳۴۵ق.
[۵۴]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۱؛ خلاصه الکلام، ص۲۲۹٫
[۵۵]. لمع الشهاب، ص۱۵٫
[۵۶]. همان.
[۵۷]. همان، ص ۱۸٫
[۵۸]. همان، ص ۱۹٫
[۵۹]. عنوان المجد فی بیان احوال بغداد والبصره ونجد، ص۲۳۹؛ تاریخ نجد، ص۱۱۵٫
[۶۰]. الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۱۷٫
[۶۱]. همان.
[۶۲]. همان؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص۱۱؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص۳۴٫
[۶۳]. الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفتری علیه، ص۱۱؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص۱۷۳٫
[۶۴]. احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص۸۵٫
[۶۵]. همان، ص۱۰۵؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص۳۴٫
[۶۶]. از عالمانی است که در حجاز شاگردیشان را کرده است (احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص۱۰۶؛ منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، ص۲۵؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص۱۴۶).
[۶۷]. علماء نجد، ج۱، ص۱۳۴؛ منهج شیخ الإسلام محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، ص۱۰٫
[۶۸]. عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص۱۶۱٫
[۶۹]. همان.
[۷۰]. همان.
[۷۱]. بنگرید: متن و صوت البانی در گفتاری با نام «حقیقه الدعوه السلفیه»:
http://audio. islamweb. net/audio/index. php?page=FullContent علیهم السلام audioid=%20109376
برای دفاع از محمدبن عبدالوهاب در برابر این گفتار به دو کتاب بنگرید: الانتصار لشیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب بالرد علی مجانبه الالبانی فیه الصواب؛ الفصل بین المتنازعین فی حدیث اللهم انی اسالک بحق السائلین.
[۷۲]. الصواعق الالهیه، ص۱۵٫
[۷۳]. وهابیگری، ص۱۹ـ۲۲٫
[۷۴]. داعیه ولیس نبیا، ص۱۴۱ـ۱۴۲٫
[۷۵]. بعد از مرگ امیر عیینه در سال ۱۱۳۹ق بر اثر وبا، عبدالله بن معمر جانشین او می گردد و در نزاعی که بین او و پدر محمدبن عبدالوهاب رخ می دهد او را از منصب قضاوت عزل می کند و پدرش به همراه خانواده اش به حریمله کوچ می کنند (روضه الافکار والافهام، ص۸۳؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۷؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۴) برخی می گویند که محمدبن عبدالوهاب در اوایل بیست سالگی آنچه را که به عنوان اعتقادات و اعمال مشرکانه در جامعه اش وصف می کرد، محکوم می کرد و با نفی سهل انگاری دینی در جامعه، بر حمایت جدی از شریعت، اصرار می ورزید. عقاید وی موجب دوری وی ازجمع علما گردید و منجر به انفصال پدرش از پست قضا شد. به دنبال این امر، خانواده وی همراه پدرش ناگزیر شدند که در ۱۱۳۹ق، عییینه را به سمت حریمله در همسایگی آن ترک کنند (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص۷۲؛ وهابیگری، ص۱۷).
[۷۶]. برخی قائلند او به یمامه رفته است (لمع الشهاب، ص۲۲)؛ یمامه منطقه ای بزرگ در عربستان به حساب می آید که حریمله و عیینه جزء آن محسوب می شوند.
[۷۷]. برخی بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب پس از بازگشت ازسفر، هشت ماه گوشه نشینی را انتخاب کرد و مشغول مطالعه گشت و بعد از هشت ماه با در دست داشتن کتاب حجیمی دعوت خود را علنی ساخت (لمع الشهاب، ص۲۷).
[۷۸]. او بعد از مستقر شدن در حریملاء به نزد پدر رفته، معلومات خود را به پدر ارائه می کند و بعد از آن به تدریس و مطالعه قرآن، سنت، تفسیر و به خصوص کتاب های ابن تیمیه و ابن قیم مشغول می گردد (مشاهیر علماء نجد، ص۲۳).
[۷۹]. روضه الافکار والافهام، ص۸۴؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۴٫
[۸۰]. عنوان المجد، ج۱، ص۳۷؛ تاریخ نجد، ص۱۰۸؛ بحوث وتعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص۲۱؛ خلاصه الکلام، ص۲۲۹؛ کشف الارتیاب، ص۸؛ آیین وهابیت، ص۲۵٫ برخی به این نزاع اشاره نکرده اند (روضه الافکار والافهام، ص۸۳ـ۸۴؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب المجدد المفترى علیه، ص۱۶)؛ برخی گفته اند که پدر از او درخواست کرد که با ملاطفت بیشتر با مردم رفتار کند و بر مردم سخت نگیرد (علماء نجد، ج۱، ص۱۳۶). و برخی دیگر این منازعه و اختلاف را از ریشه منکر گشته اند و قائل به کذب محض بودن این مطلب هستند (تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص۳۶۱).
[۸۱]. عنوان المجد، ج۱، ص۳۷ـ۳۸؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۴؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۶؛ تاریخ نجد، ص۱۰۸؛ مجله الزهراء، ج۷، م۳، ص۴۲۳ رجب۱۳۴۵ق.
[۸۲]. برخی بر این باورند که ورود محمدبن عبدالوهاب به عیینه در سال ۱۱۵۷ق بوده است (علماء نجد، ج۱، ص۱۶۵)، ولی برخی دیگر می گویند ورودش به عیینه در سال ۱۱۵۴ق بوده است؛ زیرا او در سال ۱۱۵۸ق به درعیه کوچ کرد و چهار سال در عیینه اقامت گزید (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب ودعوته، ص۵۲ ـ۵۶).
[۸۳]. روضه الافکار والافهام، ص۸۴؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۴؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۲۲ـ۲۳؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص۱۲٫
[۸۴]. عنوان المجد، ج۱، ص۳۸؛ تاریخ نجد، ص۱۰۸؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۶ـ۴۷؛ مجله الزهراء، ج۷، م۳، ص۴۲۴ رجب۱۳۴۵ق.
[۸۵]. عنوان المجد، ج۱، ص۳۹٫ همچنین برخی دچار اشتباه شده و امر به معروف و نهی از منکر و… را به عثمان بن معمر نسبت داده اند (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب و دعوته، ص۴۲).
[۸۶]. تاریخ نجد، ص۱۰۸٫
[۸۷]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۷٫
[۸۸]. عنوان المجد، ج۱، ص۳۹؛ روضه الافکار والافهام، ص۸۴ـ۸۶؛ تاریخ نجد، ص۱۰۸؛ مشاهیرعلماء نجد، ص۲۵؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۲۳٫ همچنین او در عیینه نماز جماعت را مجدداً برپا نمود و خراج ها و پول هایی را که حاکمان از مردم می گرفتند، به غیر از زکات، همه را منع کرد (محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۹).
[۸۹]. برخی او را سلیمان بن شامس نامیده اند که به رؤسای قبیله یمامه نامه نوشت و خواستار اخراج محمدبن عبدالوهاب گردید (لمع الشهاب، ص۲۸).
[۹۰]. برخی قائل اند که علت نامه نویسی امیر احساء به امیر عیینه، مذهب و اقدامات محمدبن عبدالوهاب نبود بلکه این مکر و حیله ای بود که بعضی از معاندین و مخالفینش طراحی کرده بودند مبنی بر اینکه به هنگام شکایت بردن نزد سلیمان رئیس بنی خالد و احساء، به اقدامات محمدبن عبدالوهاب اشاره نکنند، بلکه بگویند او می خواهد شما را از ملکتان اخراج کند و حکومت و آنچه را که در دست شماست، از شما بگیرد و مالیات شما را قطع کند. لذا سلیمان به عثمان نامه نوشت و دستور اخراج و قتل او را صادر کرد (روضه الافکار والافهام، ص۸۶؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۶).
[۹۱]. در برخی از کتب گفته شده که عثمان بن معمر را مامور به قتل محمدبن عبدالوهاب یا اخراجش از عیینه کرد (روضه الافکار و الافهام، ص۸۶؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۹). بعضی دیگر معتقدند که فقط امر به اخراج او از شهر کرده است (علماء نجد، ج۱، ص۱۳۷؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۶) و بعضی هم فقط قائل به قتل او شده اند (مجله الزهراء، ج۷، م۳، ص۴۲۴، رجب ۱۳۴۵ق؛ تاریخ نجد، ص۱۰۸؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص۱۵ـ۱۶؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۲۳) در تاریخ نجد به هیچ گفتگویی اشاره نشده است و فقط گفته است او را از عیینه اخراج کردند.
[۹۲]. الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص۱۵ـ۱۶؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۲۳٫ خراج مزبور ۱۲۰۰ سکه طلا و مقداری خوراکی و لباس بود. مجله الزهراء، ج۷، م۳، ص ۴۲۴، رجب ۱۳۴۵ق؛ تاریخ نجد، ص۱۰۸؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۵۰).
[۹۳]. عنوان المجد، ج۱، ص۴۰؛ به عقیده برخی در اثنای راه ظفری قصد داشت محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند، ولی وحشتی او را فراگرفته، به عیینه فرار کرد (تاریخ نجد، ص۱۰۹). همچنین برخی در بیان خروج محمدبن عبدالوهاب می گویند: فعالیت های ابن عبدالوهاب و حمایت فرمانروای عیینه از او علمای آن ناحیه را شوراند و منجر به آن شد که ایشان حملاتشان را علیه جنبش وهابی افزایش دهند، و هشداری بود به حکام که ابن عبدالوهاب مردم عوام را تحریک می کند تا علیه اصول ومناصب رسمی شورش کنند. در پی این امر، حاکم عیینه پشتیبانی اش را از ابن عبدالوهاب قطع کرد و از محمدبن عبدالوهاب خواست تا شهر را ترک کند (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص۷۳).
[۹۴]. برخی در بین سالهای ۱۱۵۷ و ۱۱۵۸ق تردید دارند (روضه الافکار والافهام، ص۸۶؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم و مفتری علیه، ص۵۲) و برخی ورودش به درعیه را در سال ۱۱۶۰ق می دانند (تاریخ نجد، ص۱۰۹) و برخی سال ۱۱۵۸ق دانسته اند (مشاهیر علماء نجد، ص۲۶؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۸؛ حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب و حقیقه دعوته، ص۵۶) و برخی سال ۱۱۵۷ق دانسته اند (عنوان المجد، ج۱، ص۴۱).
[۹۵]. (روضه الافکار والافهام، ص۸۶؛ عنوان المجد ج۱، ص۴۱؛ تاریخ نجد، ص۱۰۹؛ مجله الزهراء، ج۷، م۳، ص۴۲۵، رجب ۱۳۴۵ق؛B C الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۲۴) برخی صاحب خانه را محمدبن سویلم دانسته اند (الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص۱۶)، و برخی هم قائلند که محمدبن عبدالوهاب شب اول در خانه محمدبن سویلم ساکن گردید و فردای آن روز به خانه احمد بن سویلم رفت (روضه الافکار والافهام، ص۸۶).
[۹۶]. روضه الافکار والافهام، ص۸۷؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۸؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۷؛ آیین وهابیت، ص۲۶٫
[۹۷]. بعضی قائلند در خانه احمد بن سویلم به دیدن شیخ رفت (روضه الافکار والافهام، ص۸۶)، و بعضی هم خانه حمد بن سویلم را بیان می کنند (مشاهیر علماء نجد، ص۲۷).
[۹۸]. عنوان المجد، ج۱، ص۴۱ـ۴۲؛ الشیخ محمدبن عبدالوهاب عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۲۴ـ۲۵؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب دعوته وسیرته، ص۱۶ـ۱۷؛ مجله الزهراء، ج۷، م۳، ص۴۲۵ـ۴۲۷، رجب۱۳۴۵ق؛ تاریخ نجد، ص ۱۰۹ـ۱۱۰٫
[۹۹]. روضه الافکار والافهام، ص۸۸؛ عنوان المجد، ج۱، ص۴۳؛ تاریخ نجد، ص۱۱۱؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۵۵٫
[۱۰۰]. روضه الافکار والافهام، ص۸۸ـ۸۹؛ عنوان المجد، ج۱، ص۴۵ـ۴۶؛ تاریخ نجد، ص۱۱۳؛ مشاهیر علماء نجد، ص۳۰٫
[۱۰۱]. هذی هی الوهابیه، ص۲۳۳؛ فتنه الوهابیه، ص۳٫
[۱۰۲]. عنوان المجد، ج۱، ص۴۳ـ۴۴؛ تاریخ نجد، ۱۱۱ـ۱۱۲٫
[۱۰۳]. روضه الافکار والافهام، ص۸۹ـ۹۰؛ عنوان المجد، ج۱، ص۴۶ـ۴۷؛ تاریخ نجد، ص۱۱۳؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۵۷٫
[۱۰۴]. برخی زمان ابتلا به بیماری را بین ماه شوال و ذی القعده دانسته اند (ر. ک: محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۶۵).
[۱۰۵]. برخی وفات او را در سال ۱۲۰۷ ق بیان می کنند (خلاصه الکلام، ص۲۲۹)، و برخی از مستشرقین هم وفات او را ۱۲۰۷ق و برخی ۱۲۰۱ق بیان کرده اند (الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته ودعوته فی الرؤیه الاستشراقیه، ص۴۱ـ۴۲)؛ برخی هم سال ۱۲۰۵ق دانسته اند (دایره المعارف جهان نوین اسلام، ص۷۲).
[۱۰۶]. برخی جمعه بیان کرده اند (علماء نجد، ج۱، ص۱۶۸). برخی هم روز آخر ذی القعده را بیان کرده اند که با هر دو قول سازگاری دارد؛ چون امکان دارد هم دوشنبه یا جمعه باشد وهم آخر ذی القعده باشد (تاریخ الفاخوری، ص۱۵۳؛ تاریخ ابن لعبون، ص۲۰۱).
[۱۰۷]. برخی قائل اند که در ماه شوال مرده است (حیاه الشیخ محمدبن عبدالوهاب وحقیقه دعوته، ص۶۷).
[۱۰۸]. روضه الافکار والافهام، ص۱۸۰؛ عنوان المجد، ج۱، ص۱۸۰، تاریخ ابن عیسی، ص۸۵٫ ابن عیسی تولد محمدبن عبدالوهاب را در ۱۱۱۵ق می داند و وفاتش را در۱۲۰۶ق. پس او باید ۹۱ سال عمر کرده باشد که به سهو ۹۲ سال ذکر شده است (همان).
[۱۰۹]. علماء نجد، ج۱، ص۱۶۷ـ۱۶۸؛ مشاهیر علماء نجد، ص۳۲؛ عنوان المجد، ج۱، ص۱۹۱؛ الشیخ محمدبن عدبالوهاب، عقیدته السلفیه ودعوته الإصلاحیه وثناء العلماء علیه، ص۲۲؛ احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص۱۰۹ـ۱۱۱٫
[۱۱۰]. روضه الافکار والافهام، ص۹۰ـ۹۱؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۴۹ـ۱۵۰؛ مشاهیر علماء نجد، ص۳۲؛ عنوان المجد، ج۱، ص۱۸۲؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۱۶۱ـ۱۷۰؛ تاریخ نجد، ص۱۱۴ـ۱۱۵؛ احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص۱۱۱ـ۱۱۵؛ الإمام محمدبن عبدالوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ص۳۸ـ۴۱؛ نظری بر تاریخ وهابیت، ص۲۷٫
[۱۱۱]. احتساب الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص۱۱۵٫ برخی قائلند که اساس دعوت محمدبن عبدالوهاب مبنی بر قرآن، سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و بیان عقیده صحیح بوده است. لذا بیشترین دغدغه شیخ در تألیفاتش بود. برای مطالعات بیشتر در تألیفات شیخ و روش او (ر. ک: منهج شیخ الاسلام محمدبن عبدالوهاب فی التألیف)
[۱۱۲]. خلاصه الکلام، ص۲۲۹ـ۲۳۰؛ کشف الارتیاب، ص۷؛ دعاوی المناوئین، ص۸۱ـ۸۴٫
[۱۱۳]. تذکره اولی النهی و العرفان، ج۱، ص۱۷۳، به نقل از نقد الشیخ محمدبن عبدالوهاب من الداخل، ص۱۰ـ۱۱٫
[۱۱۴]. علماء نجد، ج۲، ص۳۸۱ـ۳۸۲؛ دعاوی المناوئین، ص۳۹ـ۴۰؛ داعیه و لیس نبیا، ص۱۲۷٫
[۱۱۵]. علماء نجد، ج۲، ص۳۵۰ـ۳۵۷؛ تاریخ ابن لعبون، ص۱۸۵؛ دعاوی المناوئین، ص۴۰ـ۴۱؛ داعیه ولیس نبیا، ص۱۲۸٫
[۱۱۶]. علماء نجد، ج۶، ص۳۹ـ۴۳؛ السحب الوابله، ص۳۸۲؛ دعاوی المناوئین، ص۴۲ـ۴۳؛ داعیه ولیس نبیا، ص۱۲۸٫
[۱۱۷]. علماء نجد، ج۴، ص۳۶۴ـ۳۶۷؛ تاریخ الفاخوری، ص۱۳۸؛ مجله العرب، ج۹ـ۱۰، س۱۲، ص۶۹۲؛ دعاوی المناوئین، ص۳۲ـ۳۸؛ داعیه ولیس نبیا، ص۱۲۹٫
[۱۱۸]. دعاوی المناوئین، ۴۲؛ داعیه ولیس نبیا، ص۱۲۹؛ مشاهیر علماء نجد، ص۲۳؛ عنوان المجد، ج۱، ص۳۷؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص۳۲۳؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۴٫
[۱۱۹]. علماء نجد، ج۶، ص۲۳۹ـ۲۴۳؛ السحب الوابله، ص۴۰۰ـ۴۰۴؛ دعاوی المناوئین، ص۴۱ـ۴۲؛ علماء نجد، ج۱، ص۱۳۴؛ تاریخ نجد من خلال کتاب الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، ص۳۲۳؛ عقیده الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه وأثرها فی العالم الإسلامی، ص۱۷۱؛ داعیه ولیس نبیا، ص۱۳۰٫
[۱۲۰]. دعاوی المناوئین، ص۴۳؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۴۱؛ خلاصه الکلام، ص۲۲۹؛ داعیه ولیس نبیا، ص۱۳۱٫
[۱۲۱]. دعاوی المناوئین، ص۳۹؛ داعیه ولیس نبیا، ص۱۳۱٫
[۱۲۲]. دعاوی المناوئین، ص۳۸٫ ۵۰؛ داعیه ولیس نبیا، ص۱۲۹ـ۱۳۳٫
[۱۲۳]. او دارای دو فرزند دیگر به نام های عبدالعزیز و ابراهیم بود، آل الشیخ ادامه نسل آن چهار فرزند دیگر است. همچنین او چهار دختر داشت که نام دو تای آنها فاطمه و ساره بود و نام دو تن دیگر ذکر نشده است (علماء نجد، ج۱، ص۱۵۵ـ۱۵۶).
[۱۲۴]. محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۷۱٫
[۱۲۵]. خلاصه الکلام، ص۲۲۹٫ همچنین برای اطلاعات بیشتر ر. ک: به عنوان المجد، ج۱، ص۱۸۷ـ۱۹۱؛ محمدبن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص۷۲ـ۸۷٫
پاسخ دهید