نوزدهمین جلسه تاریخ کلام امامیه روز سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی در سالن جلسات مدیریت جامعه الزهرا (س) برگزار شد.

 

 

وی با اذعان به این که تحلیل ما بر خلاف این نظر است افزود: اعتقاد ما این است که آن چیزی که بعدها به نام کیسانیه معرفی شد برخاسته از شرایط طبیعی تشیع پس از عاشورا بود و آن چیزی که قائمه این اندیشه را تشکیل می داد همان اندیشه شیعی بود.

 

دکتر سبحانی در ادامه گفت: به تدریج دو اتفاق مهم  افتاد:

 

۱- جریان کیسانیه به انحراف کشیده شد؛ بخصوص بعد از ظهور امامت امام سجاد (ع) و معرفی ایشان به جامعه شیعه؛

 

۲- جریان حاکمیت سیاسی. فشار باعث شد این جریان را به زاویه برد و زیرزمینی کرد.

 

از این پس کیسانیه از بستر اصلی شیعه خارج می شود و به انحراف کشیده می شود.

 

در ادامه، مشروح این جلسه را مطالعه خواهید کرد.

 

دکتر صفری: شواهدی داریم که امام سجاد (ع) در دوره بعد از محمد حنفیه نفوذ داشته است؟

 

بله. در ادامه خواهیم آورد. تا قبل از وفات محمد حنفیه آثار گرایش به حضرت در کوفه هست ولی عمده ظهور عمومی امام سجاد (ع) بعد از محمد بن حنفیه در سال ۸۱ است. این بحث بعدی ما است که بعد از محمد حنفیه خواهیم پرداخت.

 

اگر کسی می خواهد تاریخ شیعه را در این دوره خاص بررسی کند خواهد دید که امتداد تشیع در قالب جریانی است که بعدها به نام کیسانیه مطرح می شود.

 

دکتر صفری: پراکندگی جغرافیایی این گروه در کجا است؟

 

اصل منطقه جغرافیایی آن در مدینه و با محوریت خاندان اهل بیت (ع) شروع می شود و امتدادش در کوفه و باسط و اطراف آن است. نسیبین را بعدا بحث خواهم کرد؛ اجمالا نسیبین بخشی از امتداد جریان شیعی است که در آن جا هم اجتماعی از اجتماعات شیعه وجود دارد و هیچ خصوصیت خاص دیگری ندارد.

 

ادعای ما این است که:

 

۱- در دوره اول کیسانیه معمول نبوده و این نام بعدا مطرح شده است. البته محققی باید ریشه این تسویه را ردیابی کند که در چه زمانی است؟ ولی مسلم است که از دوره محمد حنفیه اطلاق کیسانیه به این گروه نمی شده است. در این دوره تنها واژه شیعه اطلاق می شده است و واقعیت شیعه همان است که در اطراف محمد حنفیه شکل می گیرد. جامعه بزرگ شیعه در این دوره با خلا رهبری مواجه شد و تنها عنصری که می تواند به آن تکیه کند محمد حنفیه است. این واقعیت جامعه شیعه است و نامی از کیسانیه در آن نیست.

 

۲- در زمانی که بعدا خواهیم گفت انحرافاتی بوجود آمد و گروهی از جامعه شیعه جدا شد.

 

۳- تاریخ آینده در این مورد، روایتی ارائه داد که با واقعیت هماهنگ نیست؛ یعنی افسانه ای ساخت که با واقعیت منطبق نیست.

 

خواهیم گفت که به لحاظ اعتقادی چه اعتقاداتی را می توان به این دوره تاریخی نسبت داد؟ چه کسانی هستند و این فضا چگونه شکل می گیرد؟

 

سوال: تفکیک اعتقادی بین قبل و بعد از وفات محمد حنفیه کار آسانی نیست.

 

همیشه مرزبندی های تاریخ، فرضی است. فوت محمد حنفیه یک مقطع تاریخی نیست؛ فقط یک نشانه است برای این که به یک موقعیت اشاره کنیم. موقعیتی که یک جریان فکری در حال انتقال است. جریان سیاست به سمت عبدالملک مروان می رود و امکان تحرک سیاسی به صورت آشکار نیست. امام سجاد (ع) که در دوران جوانی هستند و چهره برجسته ای در میان اهل بیت نیستند کم کم ظهور می کنند و جامعه شیعه متمایل به ایشان می شوند. خود جریان اطراف محمد نفیه نیز دچار اشکال می شوند که این میراث به چه کسی منتقل می شود؟ تفکر اصلی شیعه در این فرایند به یک مجموعه اعتقادات منسجم می شود.

 

این دوره از اواخر حیات محمد حنفیه و مقداری بعد از آن، نقطه فصل است که برای جامعه شیعه اتفاق می افتد و آن را بررسی خواهیم کرد. می خواهم ثابت کنم مجموعه اعتقادات شیعی اصیل که امتداد تاریخی دارد در این دوره دچار مشکل می شوند و خط غلو که به نام کیسانیه غالی مطرح شد مربوط به همین دوره بعدی است و در دوره اول نامی از کیسانیه در منابع نخستین نیست و تنها نام تشیع که مطرح می شود. در این دوره اول هیچ گونه شاهدی بر غلو آنها نیست.

 

تنها انحرافی که در این دوره وجود دارد دقیقا انحرافی است که در فطحیه رخ داد. فطحیه با امامیه هیچ تفاوت ایدئولوژیک ندارد و تنها تفاوتش، در تطبیق است. اتفاقی که در واقفه افتاد نیز از همین جنس است. آن چیزی که به عنوان کیسانیه در دوران نخستین گفته شده است تماما مولفه های تشیع اصیل را دارد و تنها انحرافش این است که چون رهبری تشیع یعنی امام سجاد (ع) بارز و برجسته نیست تمام مولفه های شیعه را بر محمد حنفیه تطبیق می کند.

 

سوال: آیا عقاید غالیانه ای که بعدا ظهور کرد زمینه ندارد؟

 

می تواند زمینه داشته باشد ولی لزوما تمام زمینه هایش درون این گروه نیست. به تعبیر دیگر ظرف عمومی تشیع وجود دارد و درون این ظرف گروهی هستند که افکار مختلفی دارند.  جامعه باز شیعه است و محمد حنفیه بیشتر رهبری سیاسی دارد و طبیعی است گرایش های مختلف در این جامعه بوجود بیاید. یک گروه و یک شاخه کم کم دچار انحراف غلو می شود و زمینه اش در خود گروه است.

 

سوال: مساله انکار مرگ محمد حنفیه ذکر شده است و مولفه های غیبت آمده است و همچنین روایت های دیگر.

 

این ها هیچ ارتباطی با غلو ندارد و همه این ها در میراث نبوی ریشه داشته است. وقتی شعرای کیسانیه می خواهند آن را تایید کنند به روایت کعب الاحبار استناد می کنند. طبعا ممکن است رنگ آمیزی هم شده باشد ولی معنای غلو نمی دهد.

توجه کنید که وقتی یک جامعه دچار فقدان رهبری و آسیب اجتماعی و روانی می شود به صورت طبیعی یک سری اندیشه ها را تطبیق می کند و پر و بال می دهد. این ها هیچکدام غلو نیست و چیزی نیست جز تطبیقات نادرست و انحرافی تمام مولفه های شیعه. و الا قبل از این تمام این اعتقادات به عبدالله بن سبا نسبت داده شده است. در کوفه زمان مختار مخالفین به این ها سبایه می گویند. غلو از زمانی پیدا شد که مساله انتقال روح الهی به محمد بن حنفیه پیدا شد.

 

سوال: سید حمیری می گوید من غالی و معتقد به غیبت و الان توبه کردم.

 

این طور نیست و این مطلب را در جلسات مکتب در فرایند تکامل توضیح داده ام. زیر ساخت بحث را عرض می کنم که این خط غلو به نام کل کیسانیه و تشیع عنوان می شود.

 

دکتر صفری: در این دوره تشیع سنتی کجا هستند؟ امتداد سلیمان بن صرد در این جا چکار می کنند؟ نماینده اصلی تشیع را محمد حنفیه می دانید؟

 

خواهیم گفت. من می گویم آن نگاهی که شیعه به عنوان انتقال وصایت و جانشینی پیامبر (ص) دارد معطوف به محمد بن حنفیه است. اصل این آموزه ها هست ولی مشکل در تطبیق است. می خواهیم بگوییم تشیع در این دوره تاریخی هست و ذهنیت تفکر شیعی را همین افکار تشکیل می دهد و شرایط بگونه ای می شود که محمد بن حنفیه برای بخش قابل توجهی از این جامعه مثال و نمونه این تفکر می شود.

 

سوال: خود محمد حنفیه نمی داند این میراث مربوط به امام سجاد (ع) است؟

 

خود شخصیت محمد بن حنفیه مورد بحث ما نیست؛ زیرا بحث ما تاریخ تفکر است. محققان در این زمینه بحث کرده اند و بود و نبودش برای بحث من موثر نیست. فرض بگیرید محمد بن حنفیه این طور احساس می کرد که در این شرایط تاریخی فرصت مناسبی برای به هدف رسیدن تشیع است ولو خودش اعتقاداتی به این خصوصیات نداشت؛ مثلا وقتی نزد او می آمدند و می گفتند السلام علیک یا مهدی سکوت می کرد.

 

در مورد مساله نصب و وصایت نیز صحبت خواهیم کرد. می گوییم یقینا در اندیشه عمومی تشیع مساله وراثت و وصایت وجود دارد؛ یعنی امامت انحصاری و غیر اختیاری و نسبت به محمد حنفیه نیز چنین اعتقادی وجود دارد.  کسانی که انگشت اشاره را به سمت محمد حنفیه می برند به عنوان همان امتداد وصایت امام علی (ع) می برند. پس مساله وصایت و امتداد وراثت در امامت وجود دارد که جزو مولفه های تشیع این دوره است.

 

هفت ویژگی در این دوره تاریخی برای تشیع سراغ داریم که یکی از آنها مساله نصب الهی و وراثت در امامت، وصایت و انتقال امامت است.

 

سوال: می فرمایید اصل این اعتقادات مربوط به شیعه است. سوال این است که بسیاری از جزئیاتی که در این زمینه وارد شده است از کیسانیه به شیعه منتقل نشد؟

 

این هم یک بحث دیگری است و داخل در بحث ما نیست. کاستی ها و افزوده ها ربطی به تاریخ عمومی تشیع ندارد و بحث تفصیلی تر می خواهد. بحث اصلی این است که تمام عقاید شیعه در این دوره تاریخی تشیع که حدود بیست سال امتداد دارد زنده است و جامعه عمومی شیعه به آن باور دارد. اثبات همین مساله بزرگترین دلیل بر وجود تشیع تاریخی اولیه است.

 

میراثی که به دست ما رسیده، بر دو بخش است: یک بخش روایات ناب تر، دست نخورده تر و نزدیک تر به زمان کیسانیه و بخش دیگر کتاب هایی است که ناظر به اطلاعات نخستین هستند ولی یک تحلیل خاص دارند. ما این دو دسته را از تفکیکی می کنیم و قاعدتا بخش اول مقدم است.

 

در جلسه قبل گفتیم که یکی از مهم ترین اسناد نخستین، کتب فرقه نگاری است. آن چیزی که از تاریخ کیسانیه باقی مانده، مرهون همین کتب است که در قدیم «مقالات نویسی» خوانده می شد. اینها تاریخ تفکر کیسانیه را ضبط کرده اند. نویسندگان این کتاب ها یا کسانی هستند که در مقابل کیسانیه موضع دارند و از نظر مذهبی در مقابل آن ها هستند و یا کسانی هستند که لزوما از مخالفین نیستند و اطالعات و اسناد این مخالفت را نشان نمی دهد. خودشان در ظاهر کتابی در درون گروه ندارند و چیزی برای ما باقی نمانده است.

 

اشعاری نیز که از افراد این گروه باقی مانده است نیازمند تحقیق است و اگر هم به این اشعار تمسک می کنیم به قدیمی ترین آن ها استناد می کنیم. به دیوان ها اعتماد نمی کنیم ولی منقولات تاریخ و فرق از این دیوان ها را قبول داریم. چیزی که معمولا می پذیریم معمولا شهرت دارد.

 

لسان تمام کتب نخستین، این است که کیسانیه نخستین به محوریت محمد حنفیه و اطرافیان مختار و ابوهاشم، خالی از گرایش های غلو آمیز است و بالاتر از آن، هیچگونه نظام تعریف شده ای که این ها را به صورت رهبری خاص هدایت کند وجود ندارد.

 

در کتاب «المقالات» سعد بن عبدالله از یک واژه ای تحت عنوان «کیسانیه خلص» استفاده می کند و گاهی اوقات «مختاریه خلص» می گوید و بین این ها و جریان های بعدی که غلو را وارد کیسانیه کردند تفکیک می کند و نقطه تاکید او در تعبیر خلص همین نکته است. بیان می کند که این گروه اعتقادات اصلی تشیع را دارند ولی خط غلو داخل آن نیست. البته می دانیم که این کتاب و نسخه فرق الشیعه از این کتاب درهم است و محمد جواد مشکور نیز همین نکته را توضیح می دهد که افتادگی دارد. در نسخه های کتاب یک سری اختلالاتی هست.

 

در صفحه ۲۶ کتاب «المقالات و الفرق» آمده است:  قالت فرقه: « أن محمد بن الحنفیه رحمه الله تعالى أنه الامام (الهادی) المهدی وهو وصی علی بن أبی طالب علیه السلام؛ لیس لأحد من أهل بیته أن یخالفه، ولا یخرج عن امامته ولا یشهر سیفه الّا بأذنه ” وانما خرج الحسن بن علی إلى معاویه محارباً بإذن محمد ووادعه وصالحه بإذنه” وان الحسین انما خرج لقتال یزید بأذنه، ولو خرج بغیر اذنه هلکا وضلاّ، وان من خالف محمد بن الحنفیه کافر مشرک، وان محمد استعمل المختار (بن أبی عبید) على العراق بعد قتل الحسین وأمره بالطلب بدم الحسین علیه السلام (وثأره) وقتل قاتلیه وطلبهم حیث کانوا وسمّاه کیسان لکیسیه ولما عرف من قیامه ومذهبه فیهم فهم المختاریه الخلص و یدعون الکیسانیه. »

بعد از این افتادگی دارد که فرق الشیعه آمده است که در پاورقی می گوید این نکته درست است: « فلما توفی محمد بن الحنفیه بالمدینه فی المحرم سنه احدى وثمانین… تفرق اصحابه فصاروا ثلاث فرق

 

به این ها کیسانیه خلص می گفتند تا زمانی که محمد بن حنفیه می میرد. به عبارت دیگر بعد از او است که کیسانیه سه فرقه می شود.

 

حدس من این است که محمد بن حنفیه از زمان امام حسن (ع) و انزوای ایشان از حکومت، یک بساط وصایت را راه انداخت. پذیرش عمومی نداشته و در یک گروه اقلیت بوده است ولی این که حلقه ای اطراف خود نداشته باشد شواهد تاریخی بر خلاف آن است. قرائن تاریخی نشان می دهد که اعتقاد پاره ای به محمد حنفیه برتری او نسبت به حسنین (ع) است. قطعا موج این گرایش مربوط به زمان بعد است ولی ریشه هایش مربوط به دوره قبل است.

 

در صفحه ۳۹ می نویسد: « و فرقه قالت ان عبدالله بن محمد مات … والامامه فی ولد محمد بن حنفیه لا یخرج الی غیرهم و منهم زعموا یکون القائم المهدی و هم الکیسانیه الخلص الذین غلبوا علی هذا الاسم و هذه الفرقه الخاصه تسمی المختاریه.» یعنی کیسانیه و مختاریه فقط تا زمان محمد بن حنفیه نیست. کسانی که امتداد امامت محمد بن حنفیه را در فرزندانش قبول داشتند و این را ادامه دادند و به خط حربیه و کربیه نرفتند هنوز به آن ها «کیسانیه خلص» گفته می شود؛ به عبارت دیگر در جریان کیسانیه خطی بر محوریت محمد حنفیه داریم و بیشتر از اعتقادات شیعه نمی گویند. غیبت و رجعت را قائل اند ولی قائل به الوهیت نمی شوند.

 

عین این خط در تمام کتب فرق و مذاهب وجود دارد. این کتاب حدود سال سیصد نوشته شده است. «مسایل الامامه» ناشی اکبر قبل از این نوشته شده است. مسلما نگارش اطلاعات این کتاب مربوط به قرن سوم است. «مقالات الاسلامیین»، «تاریخ طبری»، «اخبار الطوال» و از کتاب مسعودی که اطلاعاتشان درگیر تحلیل های درجه دو نشده است همگی تایید می کند که جریان کیسانیه اول «کیسانیه خلص» یا همان مختاریه هستند. یعنی تمام انتسابات بعدی خارج از واقعیت است.

 

در مقالات الاسلامیین اشعری وقتی شروع به تقسیم بندی شیعه می کند برای کیسانیه دو خط قائل می شود. این کتاب شیعه را به سه گروه  غلات، روافض و زیدیه تقسیم می کند. می نویسد: « وهم الرافضه وانما سموا رافضه لرفضهم امامه ابی بکر وعمر وهم مجمعون على أن النبی نص على استخلاف على بن أبی طالب باسمه واظهر ذلک واعلنه وان اکثر الصحابه ضلوا بترکهم الاقتداء به بعد وفاه النبی وان الامامه لا تکون الا بنص و توقیف.» رافضه این ها هستند.

 

می گوید فرقه اول رافضه قطعیه هستند که امامت را از موسی بن جعفر (ع) به امام رضا (ع) امتداد دادند. «والفرقه الثانیه منهم هم الکیسانیه و هی احدی عشره فرقه . و انما سموا کیسانیه لان المختار الذی خرج لطلب دم الحسین … یقال له کیسان.» یازده فرقه را که می شمارد تعدادی از این ها غالی نیستند و از یک جا به بعد کیسانیه غلات را می شمارد و در جای دیگری که غلات را می شمارد نام این چند گروه را نیز می آورد. یعنی تعدادی از این ها روافض هستند که غالی نیستند و تعدادی از این ها رافضی غالی هستند که نامشان در غلات هم آمده است. این «کیسانیه خلص» در مقابل «کیسانیه غالی» را تایید می کند.

 

می نویسد: فرقه اول کسانی هستند که امام علی (ع) امامت محمد بن حنفیه را نص کرده است. فرقه دوم کیسانیه می گویند امامت بعد از حسنین به محمد بن حنفیه رسیده است. گروه سوم کربیه هستند که اعتقاد دارند محمد در کوه های رضوی زنده است و غایب شد هاست. گروه چهارم مساله کوه رضوی را عقوبت محمد حنفیه در بیعت با عبدالملک می دانند. گروه پنجم می گویند محمد بن حنفیه مرد و امام بعدی ابوهاشم است. ششم را جا انداخته است . گروه هفتم می گوید امام بعد از ابی هاشم حسن بن محمد حنفیه است. فرقه هشتم راوندیه است که عباسیان هستند تا این که به فرقه نهم می رسد. تمام این ها کیسانیه است و اعتقادشان معلوم شد و رفض و نصب شان معلوم شد. تطبیقات آن ها بر محمد بن حنفیه است. از این جا جریان خط غلو شروع می شود. حربیه و بیانیه را غالی می داند که قبلا هم وقتی غالیان را می شمارد این ها را جزو غلو می آورد.

 

از دیدگاه همه فرقه نویسان حتی مخالفین جدی شیعه، روشن است که بین رافضه و غالیه تفاوت است. اولین راه این است که ما جدا کنیم. یعنی مخالفین هم می دانند که شیعه ای که به این اصول پایبند است غالی نیست و یک خط غلو در آن ها دخالت کرده است. یک گروهی هستند که در این دوره تاریخی در تطبیق  عقاید امامیه بر مصداق دچار انحراف شدند؛ نه خط غلو هستند و نه انحراف دیگری دارند. البته در هر جامعه ای رنگ آمیزی و پر و بال دادن وجود دارد.

 

دکتر صفری: اشکال سنگین تری وجود دارد. بعد از عاشورا خط شیعه را به سمت محمد حنفیه بردید . ما کاری به منابع درون گروهی نداریم. ولی ممکن است یک مستشرق از نظر تاریخی بگوید تشیع، تبلور ولایت و عصمت و مهدویت در کیسانیه بوده است. در زمان بعد که کیسانیه به ضعف رفتند این گونه نبود که شیعیان متوجه تطبیق نادرست شدند بلکه از کیسانیه اخذ کردند و بر سران خودشان تطبیق کردند. یعنی اصل تشیع مال کیسانیه است که شیعیان از آن ها  اخذ کردند.

 

من نگفتم تشیع را بر محور محمد حنفیه تعریف می کنم. می گویم تشیع به لحاظ تاریخی بر محور محمد بن حنفیه نه بر محو ر اعتقادات او بلکه بر محور شخصیت او به عنوان فردی از خاندان اهل بیت (ع) شکل گرفت. حرف من این است که به این دلیل که سرمنشای برای این اعتقادات پیدا نکردند شخصی بنام اباعمره را درست کردند و به او نسبت دادند. یک سوال تاریخی مستشرق این است که در زمانی که شیعه تحت فشار است و مختار در زندان است و مردم درگیر قیام توابین هستند و جامعه ای که حیرت زده است و انسجامی در رهبری ندارد چنین اعتقادات گسترده ای توسط چه کسی ایجاد شد ؟ آیا یک شبه ایجاد شده است؟

 

تاریخ مخالفان، آن هم در دوره های بعد، نه در مصادر نخستین یک افسانه درست کرده است و آن این که یک ایرانی بی سر و پا بنام اباعمره پیدا شده و بر سر جامعه شیعه کلاه گذاشته و اعتقادات مختلفی را درست کرده است و همه نیز تبعیت کرده اند؛ یعنی همه بزرگان شیعه در مواجهه با مختار به اعتبار ابوعمره با او همراهی می کنند.

 

این تناقض در تناقض است که یک بار همین قصه را در مورد عبدالله سبا گفته اند دوباره این جا نیز تکرار می کنند. این تاریخ سازان، دو گروه هستند یک گروه عبدالله بن سبا را بزرگ کرده اند و نقشی از ابوعمره دیده نمی شود و گروه دیگر ابوعمره را بزرگ کرده اند و نقشی از عبدالله بن سبا دیده نمی شود. نکته مهم تر این است که در مصادر بعدی نیز تفکیکی صورت نگرفته است تا این تناقض آشکار نشود.

 

ابراهیم فرزند مالک اشتر راس قیام مختار است. آیا قابل قبول است که این اعتقادات را نمی دانسته و از پدرش نگرفته و ابوعمره برای او بیان کرده است؟ اصلا محور داستان عبدالله بن سبا، مالک اشتر است. این جا است که تناقض آشکار می شود. ابوعمره در جایی بزرگ شده است که پروژه عبدالله بن سبا وجود ندارد.

 

اگر در داستان عبدالله بن سبا سیاست یک سهم داشت در جریان ابوعمره سیاست تمام سهم را دارد. زیرا مساله قیام و درگیری بود و یک گروهی که از یک طرف با زبیریان و از طرف دیگر با شام و از طرف دیگر با خوارج در حال نزاع بود. گروهی که با تمام گروه های حاکم درگیر هستند اعتقاداتشان از کجا آمده است؟

 

دکتر صفری: ممکن است جهت نفی را قبول کنیم ولی جهت اثبات می ماند. و آن این که محل این ها کجا بوده است؟

 

فعلا تا این مقدار روشن است که این عقاید در کوفه و مدینه و بخشی از باسط و نسیبین زنده است. این قدر زنده است که با یک ادعای مختار که من رسول امام هدی و امام مرتضی هستم مورد پذیرش قرار می گیرد. شاهد می آوریم که گرایش به مختار بر محور این اعتقادات بود.

 

سوال: در جامعه ای که دچار اضطراب هستند ممکن است هر کسی که ندای قیام سر دهد با او همراهی شود هرچند با اعتقادات او همراه نباشند؛ مانند ابراهیم مالک.

 

این خلاف گزارش تاریخی است که ابراهیم این اعتقادات را نپذیرفته باشد.

 

فعلا تمام بحث ما این است که داستانی که در باب کیسانیه و غلوش گفتند نه اسمش درست است و نه رسمش . تنها اشتباه در تطبیق رخ داده است.

 

جامعه شیعه بعد از عاشورا و کسانی که این قیام ها را شکل می دهند بنام کیسانیه است. هرجا از تاریخ تشیع این دوره سخن گفته اند، آن ها را کیسانیه دانسته اند. ما می گوییم این ها کیسانیه نیستند. این ظرف طبیعی تاریخ تشیع است. من با نگاه تاریخی نگاه می کنم. این جریان و جوشش فکری با این مولفه ها در این دوره است.

 

در جلسه آینده یک سری منابع تاریخی و فرق را مبتنی بر این چند ادعایی که عرض کردم خواهیم گفت.