وقتی فرد شهادتطلبی برای انجام عملیات میرود، یک نفر او را همراهی میکند. با او میرود و در آخرین ایستگاه با او خداحافظی میکند. یعنی مطمئن میشود که او هدف را میزند. شخصی که همراهی «هیثم دبوق» را بر عهده داشت، میگوید:
من و هیثم با هم بودیم، به او گفتم: «حواست باشد که خوب حمله کنی، باید اینطور هجوم ببری و…» میخواستم دائماً به او یادآوری کنم تا موفقیت در عملیات تضمین شود. هیثم به من گفت: «این عملیات صد در صد موفق خواهد بود.» پرسیدم: «از کجا میدانی؟» هیثم پاسخ داد: «من میتوانم همین حالا به تو این عملیات را نشان بدهم.» دوباره پرسیدم: «چگونه؟» و هیثم بر چشم من دستی کشید و ناگهان محل شهادت هیثم را دیدم و او را دیدم که سوار ماشین میشود؛ و به کاروان حمله میکند.» به هیثم گفتم: «تو داری مرا جادو میکنی!» اما هیثم پاسخ داد: «تو آزادی، هر طور میخواهی فکر کنی.»
اندکی بعد وقتی کاروان صهیونیستها آمد و هیثم به سوی آنها حرکت کرد، خودم دیدم که او چگونه عملیات را انجام داد؛ درست در همان جایی که ساعاتی پیش نشانم داده بود!!
منبع: کتاب «سید عزیز»- نشر یازهرا سلام الله علیها
پاسخ دهید