«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

خطبه اوّل

«أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفسِی بِتَقْوَى اللَّهِ[۲]». شما خداجویان، شما پاک‌دلان، شما هدایت‌شدگان، شما نوریان، همه‌ی اُمّت اسلامی، ملّت سرافراز و مُتدیّن سرزمین شهید‌خیز و شما نمازگزاران جمعه و نَفس ضعیف خودم را به رعایت تقوا، به یاد خدا، به دَغدغه‌مَند بودن در اجرای دستورات خداوند، انجام واجبات و تَرک مُحرّمات توصیه می‌کنم. «أشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ[۳]»؛ کسی که بر هَوس خودش پیروز بشود، جلوی زیاده‌خواهی نَفس را بگیرد، زبان را کنترل کند، چشم پاک باشد، دست پاک باشد، زندگی‌اش را به نجاست گناه آلوده نکند، قَهرمان است و در میان قهرمانان و اَبطال نام دارد.

Sadighi-14030602-NamazJome-Thaqalain_IR (1)

«اَربعین» از کلماتی است که در دین اسلام جایگاه ویژه‌ای دارد

ایّام، ایّام اربعین حضرت سالار شهیدان است. با عنایت الهی و نگاه رحمت حضرت بقیه‌الله الاعظم (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) در خُطبه‌ی اوّل مطالبی راجع به اَربعین به مَحضر نمازگزاران عزیز و همه‌ی کسانی که با نماز جمعه‌ی تهران مُرتبط می‌شوند، تقدیم می‌دارم.‌ کلمه‌ی اَربعین (چلّه) از کلماتی است که برای اَهل سِیر و سُلوک، برای باطن‌گَرایان، برای عارفان، برای صاحبدلان جایگاه خاصّی دارد؛ اَربعین یک قِداستی دارد. خداوند متعال در قرآن کریم اَربعین کَلیم خودش را به عُنوان یک کلاسی که می‌تواند همیشه دایر باشد و همه‌ی مُوحّدان عالَم می‌توانند یک چلّه حالت مُراقبه داشته باشند و در این کارگاه تَزکیه‌ی نَفس حرکات و سَکنات‌شان را با دستورات الهی، با رضای خداوند متعال تنظیم کنند. «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً[۴]»؛ آیه‌ی ۱۴۲ سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف است. خداوند متعال یک ماه با حضرت موسی (علیه السلام) مُواعده داشت و حضرت موسی (علیه السلام) در میهمانی‌اش، در دلدادگی‌اش خوب امتحان داد. خداوند خوشش آمد و این ۳۰ روز را به چلّه تبدیل کرد. «وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً[۵]»؛ و اِستخلاص بنی‌اسرائیل هم ۴۰ سال سرگردانی در وادی تیه بود که در آیه‌ی ۲۶ سوره‌ی مبارکه‌ی مائده می‌فرماید: «فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ[۶]». در مورد حضرت موسی کَلیم علاوه بر این‌که چلّه‌نشین مُراقبه‌ای، سِیر و سُلوکی و انقطاعی داشت، در ۴۰ سالگی خداوند متعال به او خَلعت نبوّت را پوشاند. وجود نازنین خاتم انبیاء حضرت محمّد مُصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در ۴۰ سالگی رسالت خودش و نبوّت خودش را برای تَحوُّل عالَمیان در وجودش شریفش مُتجلّی دید. در ارتباط با این‌که ۴۰ نفر دور هم جمع بشوند و دعا کنند، روایت دارد که اگر حاجتی داشتید، یک ۴۰ نفری جمع بشوید و خدا را بخوانید. خداوند متعال به این جمع ۴۰ نفری عنایت خاصّ دارد و دعا را مُستجاب می‌کند. اگر ۴۰ مؤمن به خوبی کسی شهادت بدهند، لذا کسی که از دنیا می‌رود، این تَشییع‌کننده‌ها مَعمولاً کسانی که حَواسشان جَمع است، از مؤمنینِ مُشایعت‌کننده گُواهی می‌گیرند و می‌گویند: آیا شما این شخص را آدم خوبی می‌دانید؟ اگر مؤمنین شهادت دادند که این شخص آدم خوبی است، خداوند به این مَجموعه‌ی ۴۰ نفری احترام قائل است که اگر در پَرونده‌ی آن مُتوفّی گناه و نَواقصی وجود داشته باشد، خداوند برای حفظ آبروی این ۴۰ نفر گناه او را می‌بخشد که این‌ها بی‌اعتبار نشوند، شهادت‌شان بی‌خاصیّت نشود. در کتاب شریف «خِصال[۷]» مرحوم «شیخ صدوق[۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) از «عبدالله بن مسکان[۹]» از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت می‌کند: «إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ[۱۰]»؛ وقتی مؤمن از دنیا می‌رود، «فَحَضَرَ جِنَازَتَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلاً[۱۱]»؛ ۴۰ مرد در تَشییع جنازه‌ی او حاضر بشوند؛ «فَقَالُوا: اَللَّهُمَّ إِنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إِلاَّ خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا؛ قَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِنِّی قَدْ أَجَزْتُ شَهَادَتَکُمْ[۱۲]»؛ ان‌شاءالله دنبال جنازه‌ی ما هم شما با دیدِ بزرگواری و با قلب پاک شهادت بدهید. اگر خداوند متعال ببیند ۴۰ نفر مؤمن بگویند: ما از این آقا جُز خوبی سُراغ نداریم، خداوند می‌گوید: من شهادت این‌ها را امضاء کردم و بخاطر شهادت این‌ها گناهان او را بخشیدم. «قَدْ أَجَزْتُ شَهَادَتَکُمْ وَ غَفَرْتُ لَهُ مَا عَلِمْتُ مِمَّا لاَ تَعْلَمُونَ[۱۳]»؛ من گناهانی که شما خبر نداشتید و من می‌دانستم، بخاطر شما گناهان او را بخشیدم.

Sadighi-14030602-NamazJome-Thaqalain_IR (2)

جایگاه کلمه‌ی «اَربعین» در آیینه‌ی کُتُب و روایات

اما چند روایت در خودسازی در طول یک اَربعین و یک چلّه که هم در کُتُب روایی و اخلاقی عُلمای امامیه و پیروان اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) و هم در روایات اخلاقی عامّه خُصوصاً «اِحْیاء عُلوم‌» مرحوم «غزالی[۱۴]» که از کتاب‌های اخلاقی است، به صورت برجسته ارائه شده است. رساله‌ای مرحوم «بَحرالعلوم[۱۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) به نام «رساله‌ی سِیر و سُلوک[۱۶]» دارند که فی‌الجمله تَردیدی وجود داشته است که آیا این رساله از علّامه‌ی بَحرالعلوم (اعلی الله مقامه الشریف) هست یا خیر، ولی بزرگانی مانند آیت الحقّ، جَمال السّالکین «آقای میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) و دیگران آن از سیّد بَحرالعلوم (اعلی الله مقامه الشریف) می‌دانند و سیّد در میان عُلمای ما یک خورشید تابانی در آسمان مَعرفت، در آسمان تَشرُّف به مَحضر امام زمان (اروحنا فداه) در حکمت و در زُبدگی‌هایی که برای یک عالِم دینی در تَراز مَکتب اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) باید باشد، سیّد بَحرالعلوم (اعلی الله مقامه الشریف) از این قَبیل بوده است. همچنین مرحوم آقای سیّد محمّد حسین «علّامه‌ی طهرانی[۱۷]» (رضوان الله تعالی علیه) این رساله را تَصحیح کردند، تَنقیح کردند و به چاپ دادند و این روایات را ما از رساله‌ی سِیر و سُلوک که سَند روایات را هم نَقل فرموده است، به مَحضر شما تقدیم می‌داریم. اوّلین روایت از حضرت علی‌بن‌موسی الرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) است. امام رضا (علیه السلام) خودشان کانون نور هستند، لِسان‌الله هستند، مرکز ورود مَلائکه هستند، مَحدّث هستند؛ مَع‌ذلک برای این‌که مَطلب را جای بیندازد و عُمومی بکند، سَند را به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌رساند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نَقل فرموده است: «ما أخْلَصَ‌عَبْدٌ لِلهِ أرْبَعِینَ صَباحًا إلّا جَرَتْ یَنابیعُ الحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسَانِهِ[۱۸]»؛ بنده‌ای ۴۰ صَباح خودش را برای خدا خالص نمی‌کند، مگر این‌که خداوند چشمه‌های حکمت را از قلب او جاری می‌کند. وقتی حرف می‌زند، حرف زیادی نمی‌زند، حرف ظُلمانی نمی‌زند، حرف شُبهه‌خیز نمی‌زند؛ با حکمت حرف می‌زند، خداتَرسی را در دل‌ها می‌کارد. زبانِ او زبان دل است، لَقلقه نیست. دل می‌گوید و زبان به ما می‌رساند. همچنین از کتاب شریف «عُدّه الداعی[۱۹]» که از کتاب‌های بسیار نورانی و اثرگذار است که یکی از اساتید بزرگوار ما که حکیم بود، عارف بود و فقیه بود، آرزو می‌کرد که ای‌کاش این کتاب به عنوان درس در حوزه‌ها برای طلبه‌ها تدریس می‌شد. نویسنده‌ی کتاب صاحب کرامت‌های خارق‌العاده است. ایشان این‌گونه نَقل می‌کند: «مَنْ أخْلَصَ لِلهِ أرْبعِینَ یَوْمًا فَجَّرَ اللهُ یَنابیعَ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسانِهِ[۲۰]»؛ این‌جا «أخْلَصَ» این‌جا نیست، «خَلَّصَ» است. یک تفاوت‌هایی بین باب تَفعیل و باب اِفعال وجود دارد. «مَنْ أخْلَصَ لِلهِ أرْبعِینَ یَوْمًا»؛ کسی که خودش را ۴۰ روز برای پروردگار متعال تَخلیص کند، تَعبیر خیلی لَطیف است؛ «فَجَّرَ اللهُ»؛ گویا گاهی دل سنگ می‌شود. حضرت عیسی (علیه السلام) به فَرمان خداوند متعال عَصا را بر صَخره زد، ۴۰ چشمه از این صَخره جوشید و بیرون آمد. کسی که ۴۰ روز غیرِ خدا را از زندگی‌اش مِنها کند، غُبار مُغایرت نباشد، بَرده نباشد، بَنده باشد، سر به فَرمان دوست باشد، سر به آستان محبّت مَحبوب عالَم یعنی خدای خودش گذاشته باشد و در آنات و لحظات از خداوند دل نکَند، «فَجَّرَ اللهُ»؛ وَلو قلبش سنگ هم باشد، خداوند متعال مُنفجر می‌کند. چشمه‌های حکمت را از قلب او مُنفجر می‌کند و بر زبانش نور جاری می‌شود. وقتی حرف می‌زند، شما تَحت تأثیر قرار می‌گیرید، احساس می‌کنید دارید سبُک می‌شوید، دارد گناهانت بخشیده می‌شود، دارد دلت شَفّاف می‌شود، غُبار آیینه‌ی دل برطرف می‌شود؛ می‌توانی جَمال یار را در آیینه‌ی جان تماشا کُنی.

Sadighi-14030602-NamazJome-Thaqalain_IR (3)

جایگاه «زیارت اَربعین» در کلام حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)

اَربعین برای ما یک خُصوصیّت دیگر هم دارد که در حدیث حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)، والد الحُجه که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم امام ماست، ـ جانِ ما به قُربان ایشان ـ هم پدر آخرین ذخیره‌ی الهی حُجّه‌ الله الاعظم آقای ما حضرت امام زمان (ارواحنا و اَرواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) هستند. امام خواسته‌اند که ما در سِیر ایمانی خودمان را به قُلّه برسانیم و عَلائمی که مؤمن کامل دارد، ما این‌ها را به دست بیاوریم؛ حیف است که به دست نیاوریم. فرمودند که علائم مؤمن ۵ چیز است؛ یکی این‌که علاقه‌ی به نماز در حَدّی است که علاوه بر نمازهای واجب، مُؤمن نَوافل را هم تَرک نمی‌کند؛ مؤمنِ کامل نَوافل را تَرک نمی‌کند. حالا اگر در مسجد در نماز جماعت نرسیدید، قَضای آن را به جای بیاورید، تا جایی که می‌توانید. حالا نکته‌ی دیگری که «جابر بن عبدالله انصاری[۲۱]» سر قَبر بی‌علامت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) که هم زائر دلی بود و هم زائر جسمی بود، آن‌جا به امام حسین (علیه السلام) عَرضه داشت: یا اباعبدالله! در تمام مَشقّت‌ها، مُصیبت‌ها، جراحت‌ها و آسیب‌های بدنی و روحی و داغ‌هایی که شما دیدید، ما شریک هستیم. «عَطیه عوفی[۲۲]» که از دانشمندان و مُفسّر است، همراه این صَحابی پیر، این سَفیر خاصّ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، این عُنصر جهادی، عَرضه داشت: ما که رَنجی ندیدیم، ما که شمشیری نخوردیم، کسی به ما نیزه نزد، کسی ما را تیرباران نکرد، ما که بچّه‌هایمان تشنه نبودند، ما که همسرانمان اَسیر بیابان‌ها نبود؛ چطور شما به امام حسین (علیه السلام) عَرضه می‌دارید که ما در تمام این‌ها با شما شَریک هستیم؟ فرمود: از مولایم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که اگر کسی به عَمل کسی راضی باشد یا نیّت کرده باشد که با او باشد، خداوند او را جُزء آن‌ها قرار می‌دهد، مُشارکت می‌دهد. لذا فرمود: اگر کسی وقتی یاد امام حسین (علیه السلام) می‌شود، بگوید: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا[۲۳]»، خداوند متعال این فردی را که آرزو می‌کند: حسین جان! ای‌کاش من هم در کربلا بودم، در راه شما قَطعه‌‌قَطعه‌ می‌شدم و به فُوز شهادت می‌رسیدم، خداوند او را در زُمره‌ی شهدای کربلا مَحسوب می‌کند. لذا نیّت را جدّی بگیرید. لااقل اگر کاری را نکردیم، آرزوی آن را داشته باشیم که انجام بدهیم. نَوافل به خصوص نافله‌ی شب خیلی مهمّ است. دوّم زیارت اَربعین است. زیارت اَربعین از خواصّ مؤمنینِ کامل است. چون اَعمال نوعاً ظاهری دارد و خیلی از ظَواهر باطن ندارد؛ اما زیارت اَربعین کار دل است، کار عشق است، جَذبه‌ی حسین (علیه السلام) است، مِغناطیس شهادت است. این همه جَمعیّت که در این هوای گرم ۵۰ درجه‌ای راهی بیابان‌ها شده‌اند، این اَمر عادی نیست. زیارت اَربعین نَصیب دلدادگان به حضرت سیدالشهدا (علیه الصلاه و السلام) است. لذا هم آن‌هایی که الآن خوشا به حالشان در کربلای مُعلّی «لبیک یا حسین» می‌گویند، دور ضَریح حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دل‌هایشان پروانه شده است و با شمع قَبر شش‌گوشه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دلشان آب می‌شود و چه شما که خودتان را جامانده می‌دانید و جاماندگان کربلا هم خودش در این سال‌‌های اَخیر یک تَحوُّل جدیدی است که خداوند متعال پیش آورده است برای مُقابله‌ی با نانَجیبی‌های کسانی که فرهنگ غَرب را نَشر می‌دهند و می‌خواهند مردم ما را با امام حسین (علیه السلام) و مُقدّسات بیگانه کنند، خداوند هم هر روز به دست حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) سُفره‌ای پَهن می‌کند و دل‌های ما را در کنار شَمع وجود امام حسین (علیه السلام) گَرم و نورانی نگاه می‌دارد.

Sadighi-14030602-NamazJome-Thaqalain_IR (4)

روضه‌ی خروج اُسرا از کربلا

در این لحظات چند جمله‌ای به مَحضر شما عَرض توسّل داشته باشیم. وقتی می‌خواستند اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) را از کربلا به طرف شام ببَرند، حالات‌شان بسیار وَخیم بود، رِقّت‌بار بود، طاقت‌فَرسا بود. یک مُشت عزیزکرده‌‌های سراپَرده‌ی حرم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، بانوان با کرامت که مَحرمی نداشتند. این‌ها را با دست‌های بسته سوار شُترهای بی‌حجاز کردند، این‌ها خودشان درخواست کردند یا آن‌ها بی‌رَحمی کردند؛ آوردند و از کنار جنازه‌ی شهیدان عُبور دادند. وقتی این‌ها به مَقتل شهدا رسیدند، بدن‌های بی‌سر، بدن‌های خونین را دیدند، تماشا کردند، بی‌اختیار خودشان را از روی مَحمل‌ها انداختند. هر کسی جنازه‌ای را در آغوش گرفت؛ اما در این میان اَمان از دل زینب (سلام الله علیها).

«گُلی گَم کرده‌ام می‌جویم او را     *****     به هر گُل می‌رسم می‌بویم او را»

بی‌بیِ عالَم حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) سرگردان بود. بالاخره می‌گویند که از حُلقوم بُریده صدا شنید: «اُخیَّ! إلیَّ»؛ خواهرم! بیا. تا به بدن نازنین حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) رسید، بُهت‌زده شد، مَبهوت شد. نازدانه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خودش را رساند. «عَمَّتی! هذا نَعْشُ مَنْ[۲۴]»؛ عَمّه جان! این بدن چه کسی است که نگاه می‌کُنی، خیره شده‌ای، مَبهوت شده‌ای؟ جواب داد: « هَذَا نَعشُ أَبیِکَ اَلحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام[۲۵]»؛ این بدن، بدنِ بابای تو اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است. خودش را روی سینه انداخت، اما چند جمله به عَمّه‌اش حرف زد. عَمّه جان! ما را می‌بَرند یا می‌گذارند در این‌جا بمانیم؟ بی‌بی فرمودند: ما را می‌بَرند. عرضه داشت: عَمّه! ببین می‌توانی این‌ها را راضی کُنی که شما را ببَرند، اما بگذارند که من کنار بدن پدرم بمانم. اما نه تنها نگذاشتند، «فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ[۲۶]»؛ یک مُشت اَرازلِ خَشن با خُشونت او را از بدن بابا کشیدند. لذا حَسرت در دلشان ماند. در شام درخواست کرده باشند: ما می‌خواهیم به کربلا برگردیم، سیر گریه کنیم. این بود که بَنا به نَقلی در اَربعین برگشتند و خود را بر روی قَبرهای بی‌علامت انداختند و دل‌هایشان را خالی کردند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ[۲۷]».

Sadighi-14030602-NamazJome-Thaqalain_IR (5)

خطبه دوّم

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ اللّهُمَّ صَلِّ وَ سلّم عَلَی سَیِّدِ أَنْبِیَائِکَ ‏وَ أفضَلِ رُسُلِکْ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَی سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ أمیرِ المُؤمِنینِ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالِب وَ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَهِ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّ عَلَی سِبْطَیِن نَبِیِّ الرَّحْمَهِ وَ سِیِّدی شِبَابِ أَهلِ الجَنَّهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ وَ صَلِّ عَلَی سادات الْمُسلّمینَ عَلِیِّ بنِ الْحُسَیْنِ وَ مَحَمَّدِ بْنِ علیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِ بْنِ علیٍّ و علیِّ بنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ الزّکی وَ الخلفِ الصالح حجتِک القَائِمِ اُمنائِک فی بِلادک».

«بِهِم نَتَوَلّی وَ مِن اَعدائِهِم نَتَبَرأ إِلَیَ اللهِ تَعالی سُبحانَه، وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ، أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفسِی بِتَقْوَى اللَّهِ». همه‌ی شما خوبان را به مَعنی واقعی کلمه خوبان را، شما ذخیره هستید، شما سرمایه هستید، شما آبروی مُقدّسات هستید، آبروی نظام هستید؛ شما زینت جبهه‌های فرهنگی و جبهه‌های نظامی هستید. شما شهید داده‌اید. در صحنه‌های خطر شما همیشه از آبرو و آرامش و راحتی خودتان برای انقلاب، دین و ولایت گذشته‌اید و ایثار و نثار شما دنیا را مَبهوت کرده است. رونق نمازهای جمعه، رونق راهپیمایی‌های اَربعین، رونق عاشورا همه‌اش شما بزرگان هستید. تقوا برای شما ارزش بالایی دارد؛ «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ[۲۸]».

Sadighi-14030602-NamazJome-Thaqalain_IR (6)

پیاده‌روی اَربعین حماسه‌ای مردمی، خودجوش و عزّت‌ساز است

در این خطبه ابتدائاً به مناسبت این پدیده‌ی الهی جدید که نقطه‌ی عطفی در تاریخ دلدادگی به خدا و اولیاء خداست، این حرکت اَربعینی که بدون بخشنامه، بدون برنامه‌ریزی در یک فَضای خودجوش همه‌ی دل‌هایی که در آن‌ها مناسبت و مُجانستی با حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وجود داشته است، «إنّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ[۲۹]»، این نَسیم وجودِ امام حسین (علیه السلام) می‌وَزد و دل‌های عاشقان را با خودش بیابانی می‌کند. این عظمتی که در این چند سال حرکت عزّت‌سازِ جمعیّت‌های چند میلیونی که سابقه در تاریخ ندارد و در هیچ مراسم مَذهبی نه در حَجّ و نه در غیر حَجّ شما این عظمت را نمی‌بینید، ابتدائاً از خداوند تشکر می‌کنیم، شُکر می‌کنیم. و ثانیاً از ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) تشکر می‌کنیم. «تا یار که ‌را خواهد و مِیلش به که باشد». این ما نیستیم که به کربلا می‌رویم؛ این امام حسین (علیه السلام) است که ما را به کربلا می‌بَرد. از آقا و ارباب‌مان حضرت امام حسین (علیه السلام) تشکر می‌کنیم. اگر هم نرفتیم، دلمان آن‌جاست. امام حسین (علیه السلام) دلبر ماست. و در قَدم سوّم از پَرچمدار جبهه‌ی دیانت، جبهه‌ی فرهنگ، جبهه‌ی تَمدُّن، جبهه‌ی مَعنویّت، جبهه‌ی انقلاب، جبهه‌ی جهاد، جبهه‌ی همه‌ی خوبی‌ها، نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، حضرت آیت الله العُظمی امام خامنه‌ای (اطال الله عُمره الشریف) که طراح همه‌ی اُموری که مایه‌ی عزّت اُمّت اسلامی می‌شود، در این مُدّت یکی پس از دیگری هم در پیشرفت‌های نظامی و عظمت‌های دفاعی و هم در تربیت جوان‌هایی که در مَکتب «حاج قاسم سلیمانی» دیده می‌شوند، جوانانی مانند «شهید حُججی» که در سِنین جوانی بی‌تاب جبهه و شهادت هستند، این‌ها همه در پَرتوی آن صَلابت و نورانیّت و دلِ وصلی است که این مرد نازنین دارد. در قَدم بعد از شما مردم، از همه‌‌ی ملّت که در این حماسه‌ی عظیم، در این رَزمایش، در این همایش، در این مانُور انتظار و مانُور اقتدار و عزّت هم مردم و هم دولت، مردم ایران و دولت ایران در این مُدّت‌هایی که این عَظمت خَلق شده است، سَهیم هستید؛ از همه‌ی شما تشکر می‌کنیم. همچنین تشکر ویژه از مردم باسابقه‌‌ی عراق، از «حشد الشعبی»، از دولت عراق که با همه‌ی وجود سُفره‌ی دلشان را پَهن کردند و سُفره‌ی زندگی‌شان را صرفه‌جویی کردند و برای زائران حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از همه‌چیزشان مایه می‌گذارند و دولت عراق هم در نهایت صداقت، در تأمین امنیّت، در برخوردهای بسیار حساب‌شده مُشوّق حرکت حماسه‌سازِ اَربعین هستند. این نظام ماست، این انقلاب ماست، این خون شهدای ماست، این میوه‌های شیرین پدیده‌ای است که امام (رضوان الله تعالی علیه) نَهال آن را کاشتند و امروز شما بر سر سُفره‌ی امام (رضوان الله تعالی علیه) این‌ها را می‌کارید.

Sadighi-14030602-NamazJome-Thaqalain_IR (7)

نکاتی پیرامون خستگی‌ناپذیری و تلاشِ سُتودنی «شهید رئیسی» (رحمت الله علیه)

نکته‌ی دوّم این عَظمتی که بعد از شهادت «شهید رئیسی» عزیز که چند جمله‌ای هم بنده در این مُدّت قُصور دارم نسبت به شهیدِ باعظمت، شهیدِ نورانی، شهیدِ مظلوم، شهیدِ عاشق، شهیدِ مردمی و شهیدِ ضربه‌دیده‌ی از شِماتت زبان‌های تیز و قَلم‌های تیز. این عظمتی که شما در تشییع جنازه‌ی شهید رئیسی دیدید، مُلاحظه می‌کنید در هر کشوری وقتی رئیس‌جُمهوری از دنیا می‌رود یا به دلیلی برکنار می‌شود، مملکت گرفتار بُحران می‌شود؛ اما رئیس‌جُمهوری در تَراز که رئیس‌جُمهورِ شهید ما یک رئیس‌جُمهور تافته‌ی جُدابافته بود، خداوند متعال ویژگی‌های ارزشی را به او داده بود، خودش نبود، خدایش بود؛ خودش نبود، رهبرش بود؛ خودش نبود، مردمش بود؛ خداگَرا بود، خدامحور بود، ولایت‌مَدار بود و مردم‌دار بود. خودش را قطره‌ای در کنار مردم باعظمت و دوست‌داشتنی ایران می‌دانست، خودش را خادم می‌دید؛ این شُعار نبود، در عمل این‌گونه بود. یک لحظه خودش را نگرفت، مردمی بود، عاشق بود و دلیلِ عاشقی‌اش خستگی‌ناپذیر بود. شما نمی‌توانید کسی را مانند «شهید بهشتی» در گذشته و آینده این‌قَدر فداکار برای مردمش ببینید. گاهی در طول ۲۴ ساعت فقط دو ساعت می‌خوابید. مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) نسبت به ایشان دلسوزی می‌کردند و می‌گفتند: به خودت برس، وَگرنه صدمه می‌بینی؛ عرضه می‌داشت: آقا! مشکلی ندارم، کم نمی‌آورم. این عاشقی هست. عشق به آدم نیرو می‌دهد، عشق آدم را خستگی‌ناپذیر می‌کند. شهید رئیسی (اعلی الله مقامه الشریف) یک عُنصر مُتدیّن، دارای قَلب رَقیق، مردمی، عاشق خدمت، مُخلص، ولایت‌مَدار، مُتعبّد، شُجاع، صَریحِ بسیار سُتودنی بود. یک چنین رئیس‌جُمهوری که با کابینه‌ی مُتناسب خودش در این مُدّت کوتاهی که پَرچم اجرایی کشور در دستش بود، نشان داد زندگی‌اش مردم هستند، همه‌کَسِ او مردم هستند، همه‌چیز او مردم هستند. به خودش فکر نکرد، به همسر و فرزندانش فکر نکرد، شب نداشت، روز نداشت، خُورد و خوراک نداشت، استراحت نداشت. هرگز خودش را مُعطّلِ حاشیه‌ها و دُشنام‌ها و ناسزاها نکرد، پاسخ آن‌ها را نگفت. سرگرم به خدمت و عشق به خدمت او را آواره کرد و نتیجه‌ای که خداوند از این عاشقی به او داد، خَلعت شهادت بود. اما چنین رئیس‌جُمهوری از دست ما رفت. شاید هم ناشُکری کردیم. ایشان یک نعمتی بود، یک چراغی بود، یک چشمه‌ای بود، یک سایه‌بانی بود، یک خیمه‌ای از جانب اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) بود که بر سر ما اُستوار بود و ما خاطرمان جَمع بود که او مَملکت‌فروش نیست، او خائن در اطراف خودش نمی‌آورد. از هر جهت دل‌ها آرام بود؛ اما ایشان از دست ما رفت.

تَدبیرات حَکیمانه‌ی رهبر انقلاب پس از شهادت رئیس‌جُمهورِ شهید

اما بنازم به این رهبری، بنازم به این شَجره‌ی طیّبه‌ی ولایت‌ فقیه که امام (رضوان الله تعالی علیه) مأموریت بُروز این قدرت عَظیم را داد. مَملکت یک روز هم مُعطّل نبود، هیچ بُحرانی پیش نیامد. در همان شبی که دل‌ها نگران بود و همه در مساجد گریه‌ها و ضَجّه‌ها را برای ماندن این رئیس‌جُمهور سر می‌دادند، مقام مُعظم رهبری (حفظه الله) مسئولین را جَمع کردند و گفتند: در تمام فَرض‌ها باید هیچ کاری تَعطیل نشود. هم آرامشی بود که به مردم علاقه‌مند به یک رئیس‌جُمهورِ عاشقِ شهادت داشتند، یک تَسکین و آرامشی بود و هم آن‌چنان گرما در وجود کابینه و همه‌ی دست‌اَندرکاران خدمت به وجود آورد که گویا آب از آب تکان نخورد. در مُدّت کوتاهی طیّ ۵۰ روز مُقدّمات انتخابات فراهم شد. انتخابات در اُوج آرامش و عزّت برگزار شد. هم مجلس خبرگان افتتاح شد، هم مجلس دوازدهم کار خودش را شروع کرد. این کارهای بسیار بزرگ که واقعاً هرکدام بر دوش یک دولت سنگینی می‌کند، در نهایت آرامش، امنیّت، صحّت و سلامت برگزار شد. این نیست، مَگر آن جمله‌ای که حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: «پُشتیبان ولایت فقیه باشید تا مَملکت شما آسیب نبیند».

انتظار ولایت‌مَدار بودن، مردمی بودن و کارآمد بودن از دولت جدید

و این دولت جدید که با همراهی کامل مجلس شورای اسلامی کابینه‌اش در حَدّ کَمال در اختیارش هستند، اُمیدواریم ان‌شاءالله در تَراز شهید رئیسی ببیند. بزرگ‌ترین ارزش هماهنگی با مِحوریّت است؛ با مرکز ثِقل عزّت و مَعنویّت کشور که ولایت فقیه است. هر رئیس‌جُمهوری بر مَبنای ولایت امام زمان (ارواحنا فداه) که امروز در وجود ولی‌فقیه تَجلّی دارد خدمت کند، او سرافراز در میان مردم و سربلند در مَحضر خدا و اولیاء و شهدا خواهد بود و اگر خدایی ناخواسته زاویه‌ای باشد، ضَرر تنها ضَرر شخص رئیس‌جُمهور نیست؛ ـ که بعضی از رؤسای‌جُمهور سابق را دیدید که از چشم‌ها اُفتادند ـ بلکه ضَرر، ضَرر مردم است؛ ضَرر، ضَرر شخص خودِ اوست. لذا هم مسأله‌ی ولایت‌مَداری در رأس اُمور کشور برای پیشرفت کشور، برای وحدت و اِنسجام کشور این است که حرف آخر را یک نفر بزند و مِحور تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌ها آن کسی باشد که خداوند او را امضاء کرده است و او با مَبانی فقهی پَرچم را به دست گرفته است. دوّم مردمی‌بودن و سوّم کارآمد بودن است. برادران و خواهران! دیدید که مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) و شهید بزرگوارمان شهید رئیسی که دَغدغه‌ی مَعیشت شما را داشت. می‌توانست کارهای سَریع انجام بدهد و مردم را راضی کند؛ ولی به زیرساخت‌ها پرداخت. می‌دانست که شما اهل تَحمُّل هستید. کارهای بزرگی کرد که بحمدالله در طیّ آن مُدّت عزاداری‌های این شهید بزرگوار بخشی از خدمت بازگو شد و خیلی از خدمات بازگو نشده است. و از انصاف دور می‌دارم که خدمات کابینه بعد از شهید رئیسی خُصوصاً حُضور اَثرگذارِ باصلابتِ با اعتقادِ برادر عزیز و بزرگوارمان آقای «دکتر مُخبر» که در صَحنه‌های قبل هم جُزء چهره‌های مُوفّق بودند و در این مُدّت بعد از شهادت شهید رئیسی هم پَرچم را خوب نگاه داشتند و مسیر را با آبرو طیّ کردند تا دولت جدید مُستقرّ بشود. برای دولت و ملّت زیر پَرچم ولایت، پیروزی مُستمر و پیروزی بر همه‌ی دشمنان خُصوصاً صهیونیست‌ها را مسألت دارم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ * وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا[۳۰]».

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! رهبرمان را نگاه دار.

خدایا! صهیونیست‌ها را نابود کُن.

خدایا! مُقاومت را پیروز کُن.

خدایا! ملّت ما را سرافراز بدار.

خدایا! خیر و برکت بر مَعیشت‌شان نازل بفرما.

خدایا! جوان‌های ما را نجات بده.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫

[۲] الکافی (ط الإسلامیه)، جلد‏ ۳، صفحه ۴۲۲.

[۳] معانی الأخبار : ۱۹۵/۱٫

[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۲٫

«وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ۚ وَ قَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ».

[۵] همان.

[۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۲۶٫

«قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ ۛ أَرْبَعِینَ سَنَهً ۛ یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ ۚ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ».

[۷] الخِصال کتابی عربی نوشته شیخ صدوق (درگذشت ۳۸۱ق) از فقها و محدثان شیعه در قرن چهارم هجری است. شیخ صدوق در این کتاب، روایاتی درباره مسائل اخلاقی و اعتقادی جمع‌آوری کرده و روایات را، به تناسب اعدادی که در آن احادیث به کار رفته، دسته‌بندی نموده است. الخصال اولین کتابی بوده که به این سبک نگاشته شده است. شیخ صدوق با تحقیق در تألیفات مشایخ و علمای بزرگ گذشته، دریافته که آنان در بخش‌های مختلف علوم، کتاب‌هایی نگاشته‌اند؛ اما درباره رابطه میان اعداد و صفات پسندیده و ناپسند چیزی نگاشته و از آن غفلت کرده‌اند. او با توجه به فایده فراوان این موضوع برای دانشجویان و نیکخواهان بر آن شد تا برای تقرب به درگاه الهی دست به نگارش چنین کتابی بزند تا به پاداش الهی و خوشبختی و رحمت خداوند متعال نایل گردد.

این کتاب مانند دیگر کتاب‌های شیخ صدوق مورد توجه خاص علما و فقهای شیعه قرار گرفته و روایات آن در بسیاری از مجموعه‌های روایی شیعه مانند کتب اربعه، بحارالانوار و وسائل الشیعه آمده و نقل آنها در کتب روایی علمای متأخر از شیخ صدوق آمده است. کتاب خصال با وجود حجم کم، دائرهالمعارف بزرگی از معارف اسلامی و احکام حلال و حرام است و به مباحث تاریخی، تفسیر قرآن، نکات فلسفی و مسائل سیاسی نیز اشاره دارد. روایات این کتاب از نظر موضوع بسیار گسترده است و درباره هر یک از موضوعات اخلاقی و عقیدتی روایاتی نقل شده که به شکلی با اعداد در ارتباط‌اند. نخستین روایت کتاب خصال با عنوان باب الواحد درباره پاسخ امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ جمل به مردی است که درباره معنای واحدیت خداوند سؤال کرده است و امام در پاسخش فرمود: یکى بودن خداوند چهار صورت است که دو صورت‌اش بر خدا روا نیست و دو صورت دیگرش روا است اما آن دو که روا نیست: ۱- کسى بگوید خدا یکى است و مقصودش یکى از لحاظ عدد- یک دانه- باشد زیرا آنچه دومى ندارد به شماره نیاید مگر نه بینى آن که گفت: خدا سومى از سه موجود است، کافر شد؟. ۲- کسى بگوید: خدا یکى است و مقصودش نوعى از جنس باشد این هم روا نیست زیرا تشبیه خدا است و پروردگار ما والاتر و بالاتر از این است که شبیه و مانند داشته باشد.

[۸] شیخ صدوق، (۳۰۵-۳۸۱ق) از عالمان شیعه در قرن چهارم هجری قمری که مشهورترین محدّث و فقیه مکتب کلامی و حدیث‌محور قم به شمار می‌آید. حدود ۳۰۰ اثر علمی به او نسبت داده‌ شده ولی بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست. یکی از مهمترین آثار وی، کتاب من لایحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه است. از دیگر آثار شیخ صدوق، معانی الاخبار، عیون اخبار الرضا، الخصال، علل الشرایع و صفات الشیعه است. برخی از مشهورترین شاگردان وی عبارتند از سید مرتضی، شیخ مفید و تلعکبری. مدفن شیخ صدوق در قبرستان ابن‌بابویه در ری است. پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمی‌ها بود. هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازه‌ای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود. او در رشته‌های مختلف کتاب‌ها و رساله‌هایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کرده‌اند. ابن‌ندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتاب‌های پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتاب‌های خودم را که هجده کتاب است.»

سال ولادت شیخ صدوق به نحو دقیق مشخص نیست، اما آنچه از کتاب وی، کمال الدین، و کتاب غیبت شیخ طوسی و کتاب فهرست نجاشی استفاده می‌شود این است که وی پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری، دومین سفیر از سفرای چهارگانه امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در سال ۳۰۵ق و در اوائل سفارت ابوالقاسم حسین بن روح، سومین سفیر، متولد شده است.  بنابر نقل شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی بن اسود، علی‌ بن حسین بن موسی بن بابویه (پدر شیخ صدوق که صدوق اول نیز خوانده می‌شود)، پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری از ابوجعفر خواسته است که از حسین بن روح نوبختی (سومین سفیر) بخواهد که او از امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهد که دعا کند تا خدا به او پسری بدهد. ابوجعفر می‌گوید من نیز از حسین بن روح درخواست کردم و او این درخواست را به امام زمان رساند و پس از سه روز به من گفت که امام برای علی بن حسین دعا کرده است و برایش فرزندی مبارک متولد می‌شود که خدای عزوجل به سببش او را سود می‌رساند. وی در سال ۳۸۱ق با بیش از هفتاد سال سن در شهر ری درگذشت. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابن‌بابویه معروف و زیارتگاه مردم است. تجدید عمارت قبر وی در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۳۸ق. انجام گرفت. پیش از این تاریخ، قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرن‌ها مایه حیرت همگان شد.

شیخ صدوق در قم پرورش یافت و ۲۰ سال با پدرش زندگی کرد و از وی و دیگر علمای قم دانش آموخت و سپس به درخواست اهل ری بدانجا رفت. مدتی در آنجا بود و سپس با اجازه حاکم آنجا رکن الدوله بویهی برای زیارت امام رضا (علیه السلام) به مشهد رفت و در بازگشت در نیشابور ساکن شد و بزرگان آن شهر از دانش او بهره گرفتند. بدین طریق او با خروج از قم به ری، استرآباد، جرجان، نیشابور، مشهد، مرو، سرخس، ایلاق (بلخ)، سمرقند، فرغانه، بلخ، همدان، بغداد، کوفه، فید، مکه و مدینه مسافرت کرد. مردم شهرها و سرزمین‌های گوناگون از جمله: کوفه، بصره، بغداد، واسط، نیشابور، قزوین و مصر در اخذ احکام به وی مراجعه می‌کرده‌اند. شیخ طوسی می‌گوید: «محمد بن علی بن حسین، حافظ احادیث، آگاه به فقه و رجال، و حدیث شناس بود که در حفظ و کثرت علم، مانند او در میان قمی‌ها دیده نشد.» نجاشی در وصفش می‌گوید: شیخ ما و فقیه ما… که وارد بغداد شد و با اینکه کم سن و سال بود شیوخ طائفه از او حدیث می‌شنیدند. شیخ صدوق را به جهت فراوانی آثار، به ویژه، در موضوع کلام و تکامل اندیشه‌های او نسبت به شخصیت‌های متقدم، نماینده اصلی مکتب کلامی قم دانسته‌اند. گفته شده نخستین‌ کسی‌ که‌ ابن‌بابویه‌ را صدوق‌ نامیده‌ ابن‌ادریس حلی در سرائر است‌. برخی محققان درباره وجه تسمیه شیخ صدوق بر این باورند که چون وی در نقل حدیث از ائمه علیهم السلام خصوصا امام باقر و امام صادق علیهماالسلام از راه صواب خارج نشده و در فهم آن ها به خطا نرفته است؛ صدوق نامیده شده است.

[۹] عبدالله بن مُسکان (درگذشته قبل از ۱۸۳ق)، معروف به ابن مسکان راوی از امام کاظم (علیه السلام) بوده است. وی در کوفه می‌زیست و از موالی قبیله عنزه و به نقلی قبیله عجل بوده است. اساتید روایی او افراد مشهوری چون ابوبصیر لیث مرادی، زراره بن اعین، جابر بن یزید جعفی و برید بن معاویه عجلی بودند. صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمان، جمیل بن دراج، حسن بن محبوب و ابن ابی عمیر از او روایت کرده‌اند. «کتاب فی الامامه» و «کتاب فی الحلال و الحرام» منسوب به اوست. درباره زندگی او، اطلاعات بسیار اندک است. تنها امر روشن درباره او آن است که از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) بوده است. به گفته نجاشی، ابن مسکان در روزگار امامت امام کاظم (علیه السلام) درگذشته است. عده‌ای او را در شمار اصحاب امام صادق (علیه السلام) نیز دانسته‌اند؛ اما این مسئله محل اختلاف است. زیرا از یک سو، ابن فضال، برقی و طوسی او را در شمار اصحاب امام صادق (علیه السلام) آورده‌اند و در منابع حدیثی امامیه روایات ابن مسکان از آن امام، فراوان دیده می‌شود و در برخی به مستقیم بودن روایت تصریح شده است. اما از سوی دیگر، نجاشی روایت‌کردن وی از امام صادق (علیه السلام) را محرز ندانسته و وی را فقط از راویان امام کاظم (علیه السلام) شمرده است و عیاشی نیز از یونس بن عبدالرحمان (از اصحاب امام کاظم (علیه السلام)) نقل می‌کند با اینکه ابن مُسکان ناقل بسیاری از سخنان امام صادق (علیه السلام) بوده، تنها یک حدیث از ایشان استماع نموده است.

[۱۰] الخصال، ج ۳، ص ۵۳۸٫

«إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ فَحَضَرَ جِنَازَتَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَقَالُوا ;اَللَّهُمَّ إِنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إِلاَّ خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا; قَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِنِّی قَدْ أَجَزْتُ شَهَادَتَکُمْ وَ غَفَرْتُ لَهُ مَا عَلِمْتُ مِمَّا لاَ تَعْلَمُونَ».

[۱۱] همان.

[۱۲] همان.

[۱۳] همان.

[۱۴] «ابوحامد محمد بن محمد غزّالی» معروف به «امام محمد غزالی» (۵۰۵-۴۵۰ ق)، فیلسوف، متکلم و فقیه نامدار ایرانی در سده پنجم هجری است. وی در علوم مختلف اسلامی، اعم از: فقه، اصول، کلام، فلسفه، اخلاق و عرفان متبحر بود و در هریک از این علوم، آثار ارزشمندی را به رشته تحریر درآورد که مشهورترین آن کتاب «احیاء علوم الدین» است. “ابو حامد محمد بن محمد غزالی شافعی طوسی” در سال ۴۵۰ یا ۴۵۱ هـ در «طابران» (یکی از شهرهای طوس) به دنیا آمد. پدرش شغل پشم فروشی در بازار داشت و شاید به همین خاطر او را “غزّالی” نامیدند. “غزالی” تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش نزد “احمد راذکانی” آغاز کرد. او در سال ۴۷۰ قمری به نیشابور رفت و در آنجا به ابوالمعالی عبدالملک، معروف به امام الحرمین جوینی پیوست و تا پایان عمر او، همواره ملازمش بود. سپس از نیشابور به محضر “خواجه نظام الملک” وزیر سلجوقی عازم و مورد استقبال و احترام او واقع شد. در مجالس مناظره که در حضور خواجه تشکیل می‌یافت، به طور فعالانه شرکت و به منازعه با بزرگان می‌پرداخت، به طوری که مشهور و سرشناس گشت و “نظام الملک” تدریس مدرسه نظامیه بغداد را به او واگذار کرد. آنگاه به جرجان نزد امام ابونصر اسماعیلی رفت و خدمت او تعلیقه نوشت. دوباره به زادگاه خود، طوس برگشت و مدت ۳ سال در طوس به مطالعه و تکرار دروس پرداخت. از جمله اساتید بر جسته ابوحامد غزالی، علاوه بر “جوینی” می‌توان به “قاضی ابوالفتح” حاکم طوسی، “محمد بن احمد خواری” و “ابوسهیل محمد بن عبیدالله حفصی” اشاره کرد. تحصیلات محمد غزالی تنها فقه نبود، او در علم اختلاف مذاهب و جدل و منطق و فلسفه هم دانش اندوخت؛ تا آنجا که بر همه اقران تفوق یافت. غزالی در سال ۴۸۳ قمری وارد بغداد شد و با موفقیت زیاد به کار پرداخت و سخت مورد توجه و اقبال دانش پژوهان گردید. حلقه درس او هر روز گسترش بیشتر یافت و فتواهای شرعی او مشهورتر شد. وی در سال ۴۸۸ از خراسان راهی شام شد و در آنجا نزدیک به دو سال ماند. غزالی مدتی در مسجد دمشق اعتکاف کرد، آنگاه از شام به بیت المقدس رفت. سپس شوق دیدار وطن او را به طوس بازگرداند. این مدت، ده سال بطول انجامید و غزالی در این مدت مشهورترین کتاب‌های خود و به ویژه «احیاء علوم الدین» را تألیف کرد. در سال ۴۹۹، از عزلت بیرون آمد و به نیشابور رفت و در نظامیه این شهر به تدریس مشغول شد. از شاگردانش می‌توان به “ابوالخطاب” و “ابن عقیل” که از بزرگان اهل حنابله بودند اشاره نمود. ابو حامد محمد غزالی در جمادی‌الاخره سال ۵۰۵ هجری قمری، و در سن ۵۵ سالگی در شهر طوس بدرود زندگی گفت و در طابران طوس به خاک سپرده شد.

[۱۵] سید محمدمهدی‌ طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومه‌ای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، می‌‌گوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع می‌‌دهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می‌‌کند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامی‌‌گیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند می‌‌باشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی ‌‌بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی ‌‌می‌‌باشند.

سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کرده‌اند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره‌ها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانش‌های اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال می‌‌ورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.

[۱۶] رساله سیر و سلوک کتابی به زبان فارسی با موضوع سیر و سلوک، منتسب به سید محمدمهدی بحرالعلوم فقیه شیعه (درگذشت ۱۲۱۲ق) است. در این رساله حقیقت سلوک، عالم خلوص و عوالم قبل و بعد از آن و نیز راه و روش سلوک بیان شده است. توجه دادن به رعایت آداب و شرایط دینی و شرعی در سیر و سلوک، جامعیت و اختصار و توجه عارفان به آن، از ویژگی‌های این اثر دانسته شده است. کتاب با تصحیح و مقدمه علامه تهرانی (درگذشت ۱۴۱۶ق)، از عارفان شیعه در سال ۱۳۸۰ش، توسط انتشارات انوار ملکوت، در مشهد و در یک جلد به چاپ رسیده است. سید محسن امین (درگذشت ۱۳۷۱ق)، شرح‌حال‌نگار شیعه این رساله را نوشته بحرالعلوم نمی‌داند.

[۱۷] سید محمدحسین حسینی طهرانی (۱۳۴۵-۱۴۱۶ق) معروف به علامه طهرانی از شاگردان علامه طباطبایی و از عالمان شیعه در قرن چهاردهم و پانزدهم هجری قمری است. در عرفان خود را شاگرد سید هاشم حداد می‌خواند و کتاب روح مجرد را برای معرفی و پاسداشت او نگاشت و حداد را «انسان کامل» می‌دانست. حسینی طهرانی بیش از ۵۵ جلد کتاب نگاشته که بیشتر آن در سه مجموعه الله‌شناسی، امام‌شناسی و معادشناسی جمع‌آوری شده است. وی همچنین کتاب‌هایی درباره فاطمه دختر پیامبر اسلام، احیای حکومت اسلامی، تفسیر مواعظ اخلاقی و تفسیر پاره‌ای از آیات و احادیث، همچون آیه نور و حدیث عنوان بصری دارد. برخی نظریات خاص او عبارتند از: وجوب عینی و تعیینی نماز جمعه در دوره غیبت امام مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، شیعه دانستن محیی‌الدین عربی، حرام بودن اقامت مسلمانان در بلاد کفر و مخالفت با استفاده از تاریخ شمسی به‌جای قمری. طهرانی در شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ از امام خمینی حمایت می‌کرد. سید محمدحسین لاله‌زاری معروف به علامه طهرانی، روحانی مجتهد، الاهی‌دان، عالم به فلسفه، کلام و تفسیر و اهل سیر و سلوک بود. آثار پرتعداد او با موضوع خداشناسی، معاد، امامت، عرفان و برخی موضوعات سیاسی و اجتماعی بارها منتشر شده‌ است. او به مدت ۲۳ سال نیز در تهران در مسجد قائم به اقامه نماز جماعت و سخنرانی‌های مذهبی اشتغال داشت.

سید محمدحسین طهرانی متولد ۲۴ محرم سال ۱۳۴۵ق در تهران فرزند سید محمدصادق است که از شاگردان محمدتقی شیرازی بوده است. تحصیلات حوزوی را در سال ۱۳۶۴ق قم آغاز کرد و هفت سال بعد به نجف رفت. در سال ۱۳۷۷ق به تهران بازگشت و در مسجد قائم در خیابان سعدی، به تبلیغ دینی مشغول شد. در سال ۱۴۰۰ق بنابر خواست استادش سید هاشم حداد به مشهد رفت و تا پایان عمر در آنجا ساکن شد. طهرانی ۱۷ تیر ۱۳۷۴ش برابر ۹ صفر سال ۱۴۱۶ق در مشهد درگذشت. محمدتقی بهجت، از مراجع تقلید شیعه، بر او نماز خواند، و در صحن انقلاب (عتیق) حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت وی پیام تسلیتی از سوی سید علی خامنه‌ای خامنه‌ای صادر شد و وی را بهره‌مند از مراتب بالای علمی و فقه فنی و اجتهادی و «فقه الله الاکبر» معرفی کرده است. حسینی طهرانی تحصیلات کلاسیک خود را در تهران در هنرستان صنعتی تهران به پایان برد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه، در سفری به مشهد در سال ۱۳۶۴ق به دست میرزا محمد تهرانی، نویسنده مستدرک البحار، در مشهد، عمامه بر سر گذاشت و پس از آن در مدرسه حجتیه در قم مشغول تحصیل حوزوی گردید. پس از مدتی با سید محمدحسین طباطبائی آشنا شد و در جمع شاگردان او در دروس حکمت، تفسیر و عرفان قرار گرفت. طهرانی در قم به جز علامه طباطبائی از درس عبدالجواد سدهی، سید رضا بهاءالدینی، مرتضی حائری یزدی، سید محمد داماد، سید محمد حجت کوه‌کمری و سید حسین طباطبایی بروجردی بهره برد. او در سال ۱۳۷۱ق به نجف رفت و در دروس فقه و اصول حسین حلی، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود حسینی شاهرودی و آقابزرگ تهرانی حاضر می‌شد.

[۱۸] عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد ۲، صفحه ۶۹؛ بحارالانوار، جلد ۶۷، صفحه ۲۴۲؛ رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص ۲۸

«قالَ: حَدَّثنَا علیُّ بنْ موسی الرضا عن أبیه عن جدِّه عن محمد بن علیّ عن أبیه عن جابربن عبدالله عن‌علیّ قال‌: قال‌رسولُ اللهِ صلّی الله‌علیه وآله: ما أخْلَصَ‌عَبْدٌ لِلهِ أرْبَعِینَ صَباحًا إلّا جَرَتْ یَنابیعُ الحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلیٰ لِسَانِهِ»

[۱۹] عُدّهُ الدّاعی و نَجاحُ السّاعی» کتابی است به زبان عربی در موضوع ادعیه و اخلاق، تألیف احمد بن محمد بن فهد حلی (متوفای ۸۴۱ق). این کتاب مشهورترین اثر ابن فهد حلی و از کتاب‌های مهم در موضوع خود است و چندین بار با ترجمه‌های مختلف فارسی منتشر شده است. مؤلف در ابوابی شش‌گانه به مباحثی همچون تعریف دعا، ترغیب بر آن، چگونگی و آداب دعا خواندن پرداخته و در هر باب، احادیث مربوط به آن موضوع را گردآوری کرده است. ابن فهد خود این کتاب را تلخیص کرد

[۲۰] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۲۳۲.

[۲۱] «جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است. جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید. پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبه دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید. کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است. از عبدالرحمان، محمد، محمود، عبداللّه و عقیل، به عنوان فرزندان جابر یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه و بخارا گزارشهایی در دست است. در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود. باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است. پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود. عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود. غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت.

از جابر افراد فراوانی نیز حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند. از امامان شیعه، امام باقر علیه السلام، و نیز امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابر بن عبداللّه نقل کرده اند. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را «مفتی مدینه» و مجتهد و فقیه خوانده است. بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبری، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته، اما باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانه شیعه آمده، اندک است. شیخ طوسی در کتاب «الخلاف»، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است. در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است. جابر بن عبدالله انصاری در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاء بن ابی رَباح و عمرو بن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت. مِزّی روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹ قمری، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ قمری و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.

[۲۲] عَطِیَّه بن سَعد بن جُناده عَوفی از تابعین و از شیعیان حضرت علی (علیه السلام) در کوفه. از وی به‌عنوان مفسر، محدث و فقیه شیعه یاد شده و کتابی در تفسیر قرآن دارد. عطیه در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) به دنیا آمد و در سال ۱۱۱ قمری در کوفه وفات یافت. وی در قیام مختار و قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر ضد حجاج بن یوسف شرکت داشت. حجاج او را به‌دلیل خودداری از ناسزاگویی به حضرت علی (علیه السلام) تازیانه زد. همراهی عطیه با جابر بن عبدالله انصاری در زیارت روز اربعین امام حسین (علیه السلام) مشهور است. عطیه از تابعین محسوب شده و امام محمد باقر (علیه السلام) را نیز درک کرده است. ابن‌سعد از علمای اهل سنت وی را ثقه و فردی صالح دانسته است. ترمذی نیز از او حدیث نقل کرده و احادیث وی را حَسَن دانسته است. از او به‌عنوان محدّث، مفسر قرآن و فقیه شیعه در زمان حجاج بن یوسف ثقفی یاد شده است. او از عبدالله بن عباس، ابوسعید خدری، عبدالله بن عمر و جابر بن عبدالله انصاری حدیث نقل کرده‌است. از او نیز پسرش حسن، ابان بن تغلب، حجّاج بن أرطاه، قرّه بن خالد، زکریا بن أبی‌زائده، محمد بن جحاده، مسعر بن کدام، فضیل بن مرزوق، و عده‌ای دیگر حدیث نقل کرده‌اند.

[۲۳] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۳٫

«وَ لَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّهٌ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا».

[۲۴] معالی السبطین حائری، ج ۲، ص۵۰.

[۲۵] همان.

[۲۶] اللهوف فی قتلى الطفوف (السید بن طاووس)، جلد ۱، صفحه ۷۹٫

«… فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ‏ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلام تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ‏ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِی مَنْ لَا غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لَا جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِی الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ الْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى عَلَیهِ السَّلام بِأَبِی فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ النِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى. قَالَ الرَّاوِی: فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیقٍ ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَهَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِیهَا الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ. قَالَ الرَّاوِی: ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَصْحَابِهِ مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ‏ عَلَیهِ السَّلام فَیُوَاطِئُ الْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَهٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حریه [حُوَیَّهَ] الَّذِی سَلَبَ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام قَمِیصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَکِیمُ بْنُ طُفَیْلٍ السِّنْبِسِیُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِیحٍ الصَّیْدَاوِیُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِیُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَیْمَهَ الْجُعْفِیُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْجُعْفِیُّ وَ هَانِی بْنُ شَبَثٍ الْحَضْرَمِیُّ وَ أُسَیْدُ بْنُ مَالِکٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام بِحَوَافِرِ خَیْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ».

[۲۷] سوره مبارکه اخلاص.

[۲۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۶٫

«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشًا ۖ وَ لِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ».

[۲۹] کنز العمّال : ۲۱۳۲۴٫

«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : إنّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یُصِیبَکُم نَفحَهٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا».

[۳۰] سوره مبارکه نصر.