روز جمعه مورخ ۱۱ آبان ماه ۱۴۰۳، نماز عبادی – سیاسی جمعه تهران به امامت حضرت «آیت الله کاظم صدیقی» امام جمعه موقت تهران و با رعایت شیوهنامههای بهداشتی در دانشگاه تهران برگزار شد که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- خطبه اوّل
- ادامه تفسیر سورهی مبارکهی حَمد
- نکاتی در ارتباط با حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها)
- خطبه دوّم
- اِنتصاب دبیر کُلّ جدید حزب الله لُبنان
- تَجاوز شَرورانهی رژیم بیارزشِ صهیونیستی به خاکِ ایران
- صَلابت مردم غَیور ایران در ۸ سال دفاع مُقدّس
- پیام رهبر انقلاب (مُدّ ظلّه العالی) برای اقدامِ شَرورانه رژیم صهیونیستی
- تَسخیر لانهی جاسوسی بیمهکُنندهی انقلاب بود
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
خطبه اوّل
«أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفسِی بِتَقْوَى اللَّهِ[۲]». شما اُمّت بهپاخاسته و مؤمن و مُجاهد و همهی مردم عزیز ایرانِ شهیدداده و شهیدپَرور و شما عزیزان و بزرگواران حاضر در نماز جُمعه، برادران و خواهران و نَفْس ضعیف خودم را به تقوای الهی توصیه میکنم.
ادامه تفسیر سورهی مبارکهی حَمد
«مُنعمُ عَلیهم» چهار گروه هستند. خداوند متعال از ما خواسته است که با این چهار گروه همراه باشیم. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا[۳]»؛ مَعیّت با انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، با صدّیقین، با شهدا و صالحین. مَعیّت دَرجاتی دارد و جلوههایی دارد و عَرصههایی دارد. یک مَعیّت، مَعیّت ذاتی است که در اصطلاح عُرفا فَناء ذاتی مورد اختلاف بین سالکین اِلیالله است که آیا بَشر میتواند به جایی برسد؟ به فَناء ذاتیِ حقتعالی نائل بشود یا خیر؟ دوّم فَناء صفاتی حقتعالی است. فَناء صفاتی برای پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین)، برای امامان (سلام الله علیهم اجمعین) قَطعی است. ما این لَفظ جَلاله را داریم که «یا الله» میگوییم. پروردگار هم این اسم را در قرآن کریم به صورت فراوان برای دلبَری ما آورده است. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ[۴]»؛ خداوند میگوید: بگویید «یا الله»؛ صدا بزنید. وقتی با خداوند کار دارید، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ»؛ حَبیب من! به بندگان من بگو «یا الله» بگویند. این «یا الله» که میگویید، یک لَفظ است، لَفظ جَلاله است و یک لَفظ حاوی کلمات، صفات و اَسماء جَمالیه و جَلالیه است. یعنی اگر کلمهی الله باز شود، اگر این طومار که پیچیده شده است، فِشُرده شده است و در یک کلمه تَجلّی میکند، اگر آن را باز کنید، هزار و یک اسم پروردگار متعال میشود. وقتی شما «یا الله» میگویید، مُطمئن باشید همهی اَسماء الهی را صدا میزنید. میگویید: «یَا اَکرم الأکرَمین» ، «یَا غیاثَ المُستغیثین» ، «یَا قاصِمَ الجَبّارین» ، «یَا عُونَ المَظلومین» ، «یَا راحِمَ المَساکین» ، «یَا مُغنیَ الباعثِ المُستَکین». همهی اَسماء الهی را با یاد کردن الله یاد میکنید و با صدازدن این لَفظ همه را صدا میزنید.
نکاتی در ارتباط با حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها)
ایّامی که در آن واقع شدهایم، ماه جمادی الاولی یکی از مُناسبتهایی که دارد، میلادِ سراسر نور و رحمت قَهرمان بیبَدیل عَرصهی پیامآوری، عَرصهی جهاد نَرم، جهاد فرهنگی، افتخار بَشریّت، اُلگوی عِفاف، حجاب، توحید، عشق به خدا، پَرستش، تَهجُّد، نمازشبخوانی، ایثار، از حُقوق شخصی خود به نَفع دیگران کنار رفتن، گُرسنه خوابیدن، سَهم خود را به میهمان دادن و توان مُقابلهی با قدرتهای استکباری، دستیافتن به نَفْس مُطمئنّه، حُضور در میدانهای خطر و مَظهر شَهامت، شُجاعت، صبر، حِلم، عَقلانیّت، بُردباری، نثار و در یک جُمله ولایتمَداری، مَظهریّت برای امام و رهبری، ذوببودن در وجود رهبر خود یعنی حضرت زینب کُبری عصمت صُغری (سلام الله علیها) است. بنده به عُنوان یک مِصداقی از مَصادیقی که یک بانو در اعتلای مَعنویّت، نورانیّت، فَضائل به جایی رسیده است که میتوان گفت: او وحدت دارد با صفات عالیّهی پروردگار متعال و مَظهر تامّ امامت و ائمهای است که در رأس آنها رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) پیامبر کربلا آیینهای بود که در قَدم اوّل نور مُحمّدی (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیینهی جانِ عَرشی و لاهوتیِ او تابیده است و اِنعکاسی از این نورِ «رَحمهً لِلعالَمین» بود. دوّماً دوّم شخصیّت عالَم امکان، پدر بزرگوارش علی مرتضی (علیه السلام) است که از نظر مَجرای وجود بودن هم او تَعیُّن ثانی است و مَجرای وجود همهی موجودات است، ظرفیّت اوّلین و آخرین در او هست و مُستقیماً آیینهی جانِ حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) اِنعکاس فَضائل مُحیّرالعُقول اُعجوبهی عالَم بَشریّت، مَظهر العَجائب و مُظهر الغَرائب حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه الصلاه و السلام) است. و در مرحلهی سوّم کوثری که همهی جانهای تشنهی نُفوس مُستعده را از چشمه و دریای توحید و نورانیّت سیراب کرده است و یازده قرآن ناطق از وجودِ او جاری و ساری شده است، یعنی وجود مبارک بیبیِ عالَم حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) که زینب قَهرمان در دامان او درخشیده است و تلألو پیدا کرده است، این خورشیدِ عصمت کُبری و مَجرای وجود امامت و ولایت در سِرّ وجود حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) به وَدیعت گذاشته شده است و مَظهریّت تامّ از عصمت کُبری دارد، از مادرِ خلقت دارد. و درخشش وجودِ حِلم مُطلق حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) هم کرامتِ کریم اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین)، هم حِلم و هم سیاست امام حسن مجتبی (علیه السلام) که زمینهسازِ کربلا بود، در وجود بیبیِ عالَم حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) اِنعکاس دارد. و بالاخره آن چیزی که سِرّ حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) بود، حقیقت وجودِ حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) با او مُسانِخ بود، سِنخیّت داشت، قُماش وجودِ اوست، ذوب در او بود، عشق ایشان بود، اوّل ایشان بود، آخر ایشان بود، ظاهر ایشان بود، یعنی سیّد ثقلین و مولی الکُونَین حضرت اباعبدالله الحسین (سلام الله علیه)، حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) نسبت به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) دیگر وجودی نداشت؛ بلکه از ابتدای بچّگی قَمری بود که شمسِ وجودِ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به او نور میداد و او را در مَدار امامت و ولایت قرار داده بود. لذا حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) را شما نبینید که او یک بانو هست، او یک شخص هست؛ او در این درخواست که «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ[۵]» او مَعیّت با انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) دارد، مَعیّت با صدیقین دارد، مَعیّت با شهدا دارد، مَعیّت با صالحین دارد. لذا مَعیّت با کُلّ ارزشهای الهی، عَرشی و رُبوبی در وجودِ او، در کتاب وجودش رَقم خورده است و او را از یک شخصبودن به یک شخصیّتبودن، از یک حادثهبودن به یک قانون زندگی، قاعدهی جَهاد و عَرصهی تَحمُّل آوارگی، دَربهدَری، گُرسنگی، فشارهای همهجانبه که دشمن بر او وارد میکرد، او قانون استقامت بود، او قاعدهی صبر بود، او فرمول عشق بود، او ذوب در خطّ امامت و رَسم زندگیِ عَرشی انسانی بود و او همهی اَسماء الهی بود. خداوند در هر نمازی به ما همّت میدهد که این مَعیّت را از خود بیرون بیایید. تا وقتی در زندان نَفْس خود، در حِصار اَنانیّت خود قرار گرفتهایم، ما به جانان نمیرسیم. امروز اگر شما میبینید این شهید بزرگوار «شهید سِنوار» در آخرین لحظات با یک آرامش کامل دشمن را میشناسد، تا آخرین لحظه عَقبنشینی نمیکند، اُستوار در سَنگر جهاد خارِ چشم مُستکبرین و صهیونیستها میشود، این زیر پَرچم حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) قرار گرفته است که در تمام فشارها، در تمام اَمواج سَهمگینی که بر قلب نازنین و عاطفی او فشار میآورد، نَفْس مُطمئنّه است. وظیفه را فراموش نمیکند. شب یازدهم با آن همه داغ و مُصیبت و گرفتاری و امانتداری، به همهی واجباتش عمل میکند و نماز شب هم از او فوت نمیشود. این آن صراط مُستقیم است که صراط انسانیّت است، صراط عُبودیّت است و صراط عُبودیّت جلوهی کامل خداگونه شدن است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِکِ النَّاسِ * إِلَهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ[۶]».
خطبه دوّم
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ اللّهُمَّ صَلِّ وَ سلّم عَلَی سَیِّدِ أَنْبِیَائِکَ وَ أفضَلِ رُسُلِکْ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَی سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ أمیرِ المُؤمِنینِ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالِب وَ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَهِ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّ عَلَی سِبْطَیِن نَبِیِّ الرَّحْمَهِ وَ سِیِّدی شِبَابِ أَهلِ الجَنَّهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ وَ صَلِّ عَلَی سادات الْمُسلّمینَ عَلِیِّ بنِ الْحُسَیْنِ وَ مَحَمَّدِ بْنِ علیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِ بْنِ علیٍّ و علیِّ بنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ الزّکی وَ الخلفِ الصالح حجتِک القَائِمِ اُمنائِک فی بِلادک».
«بِهِم نَتَوَلّی وَ مِن اَعدائِهِم نَتَبَرأ إِلَیَ اللهِ تَعالی سُبحانَه، وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ، أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ وَ نَفسِی بِتَقْوَى اللَّهِ». طَهارت همان تقواست. انسانی پوششی، انسان دِژی، انسان یک وسیلهای در زندگی خودش همراه داشته باشد که از آلودگی پیشگیری کند. طَهارت نَفْس الهی که «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۷]»، انسان روح و جان خودش را به تَعلُّقات مادی آلوده نکند. محبّت دنیا قَذارت نَفْس است و قلب خودش را به غیرِ خدا آشنا نکند. این خانه، خانهی یار است. اَغیار باید در خانهی یار دیده نشود. قلب را باید مالامالِ عشق خداوند متعال و اولیای خدا داشت. و بعد صفات، صفات رَذیله آلودگی است. حَسد انسان را پَلید میکند. تَکبُّر، حِرص، کینهی مؤمن، حِقد، اینها آلودگیهای اخلاقی است و مربوط به صفات انسان است؛ انسان باید از اینها پَرهیز کند. بعد هم تقوای عملی هرگناهی که بعضی از گناهان مانند غیبت و بیآبروکردن مسلمان بدترین نوعِ گناه است که با گناهان دیگر قابل مُقایسه نیست. یا رِبا جنگ با خداست. رِشوه کُفر به خداست. یک دِرهم آن مُطابق با کُفر است. تقوا این است که انسان در این مراحل وجود خودش را پاک نگاه دارد.
اِنتصاب دبیر کُلّ جدید حزب الله لُبنان
مُناسبتهایی که مُناسب است در خُطبهی دوّم مَطرح بشود، چلّهی شهید بزرگ، سیّد مُقاومت، عَلمدار، عَلم، اُسوه، آموزگار، چشمهی عشق به خدا و عشق به شهادت، ذوب در ولایت فقیه، پیروی وَلی اَمر مُسلمین و تابع به مَعنی واقعی کلمهی امامت و ولایت «سیّد حسن نصرالله»، خارِ چشم دشمنان و دلگَرمی همهی مُجاهدان و مؤمنین عالَم و شهادت سیّد بعدی، «سیّد هاشم صفی الدّین» که این شهادت سیّد هاشم را هم به جبههی مُقاومت، به همهی مؤمنین، به حزب الله لُبنان، به وجودِ نازنین امام زمان (ارواحنا فداه)، به نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، رهبر مُقاومت، فرمانده کُلّ مُقاومت «آیت الله العُظمی امام خامنهای» (اطال الله عُمره الشریف) و به شما نمازگزاران و اُمّت اسلامی، خُصوصاً به خانوادهی بزرگوارشان، برادر مُجاهدشان و خانوادهی شهید «سردار سلیمانی» تسلیت خاصّ تقدیم میداریم. در چهلمین روز شهادت و شهادت این بزرگوار «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا[۸]»؛ این اِنتصاب یا انتخاب مُجاهد بزرگ، عالِم رَبّانی و جهادگرِ خوشسابقه، خوشنام، خوشبیان آقای «شیخ نَعیم قاسم» که بحمدالله در تمام جهات از فَضائل برخوردار است، آیینهی سیّد حسن نصرالله است و در همراهی با حزبالله، جبههی مُقاومت، پیروی و عشق به رهبری هم همان سیّد حسن نصرالله است. این انتخاب و این اِنتصاب را به جبههی مُقاومت و به همهی مؤمنین تبریک عرض میکنم.
تَجاوز شَرورانهی رژیم بیارزشِ صهیونیستی به خاکِ ایران
مسألهی تَجاوز شَرورانهی جُرثومهی همهی رَذائل و صفات جَهنّمی، رژیم جَعلی، باند ترور و خونخواری و رذالت و دَرندگی به ایرانِ سرافراز، به ایرانِ مُقتدر، به مَهد دلیران، به مَهد شهیدان، به جایی که مرکزیّت همهی جهادگران عالَم و شُجاعان عالَم است، پَرچم مُقاومت، پَرچم اقتدار، پَرچم دینمَداری، پَرچم ظُلمسِتیزی، پَرچم مُقابلهی با زورگویان در اینجاست، این حِماقت و این کوتَه بینی و این عکسالعمل و اِنفعال بود که از ناحیهی رژیم بیارزش اسرائیل به خاک مُقدّسی که وَجب به وَجب آن با خون شهیدان اقتدار یافته است، بوی بهشت دارد. این تَهاجُم هم از نظر قَوانین بینالمللی مادهی ۵۱ مَنشور مَحکوم است و حقّ مُسلّم کشور ماست که دفاع کند، جُبران کند و انشاءالله در موقع خودش با حُضور مردم که او به ظاهر فکر میکرد اگر یک تَهاجُمی به این صورت داشته باشد، مَسئولین ایران و فرماندهان ایران هم مانند فرماندهان و نخستوزیر بُزدل و ترسوی اسرائیل به پَناهگاهها میروند، یا اُمورشان را تَعطیل میکنند و گرفتار دَستپاچگی میشوند؛ غافل از اینکه ما پیرو قرآن کریم هستیم.
صَلابت مردم غَیور ایران در ۸ سال دفاع مُقدّس
رَزمندگان ما، مردم ما در ۸ سال با شَرق و غَرب جنگیدند و زیر موشکهای مُستمرّ رژیم آمریکایی مردم دِزفول ما تکان نخوردند، از خانهها بیرون نرفتند، امام جُمعهی آنجا امامت را با قدرت حفظ کرد و مردم ما به تَبع این آیات شریفهای که در سورهی مبارکهی آل عمران از آیهی مبارکهی ۱۷۳ تا ۱۷۶ فرمود: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ[۹]»؛ که در «جنگ اُحُد» با آن همه شهدایی که به عَرش پیوسته بودند و مَجروحینی که شهدا را همراهی میکردند، این جُرثومهی پَلید شِرک یعنی «ابوسُفیان[۱۰]» به مَجروحینی که آماده بودند، با همان جراحتها جَمعشان جَمع شد، نه به عِدّه و عُدّهی دشمن نگاه میکردند و نه به امکانات و تَجهیزات آنها؛ بلکه پَرچم نبوّت، بلکه فِلش رُبوبیّت خداوند متعال در دست پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را میدیدند، اینها به قدرت لایَزال خداوند متعال تکیه کرده بودند. لذا وقتی به اینها خبر رسید که آنها جَمعشان را جَمع کردند که دوباره به شما حمله کنند، خَم به اَبرو نیاوردند و گفتند: «حَسْبُنَا اللَّهُ» و چون «حَسْبُنَا اللَّهُ» گفتند، خداوند متعال هم به اینها هم از فَضل خودش و هم رضوان خودش را نَصیب اینها کرد.
پیام رهبر انقلاب (مُدّ ظلّه العالی) برای اقدامِ شَرورانه رژیم صهیونیستی
و مردم ما در همین روزهای خطر مَگر نبود فرماندهی کُلّ قُوای جبههی مُقاومت و اُسوهی جهاد در میان مُستضعفین، امام المُسلمین، آیت الله العُظمی امام خامنهای (مُدّ ظلّه العالی) هم مجلس بزرگداشت برای سیّد مُقاومت برگزار کرد. این یک عملیّات بود. امام خودش آمد، سَران قُوا آمدند، مردم میلیونی حُضور پیدا کردند و برخی وصیّتهای خودشان را آماده کردند و آمدند. اینها مردم ایران را نشناختند. این عباراتی که مقام مُعظم رهبری (حفظه الله) بیان فرمودند، فرمودند: «در این حرکت شَرورانه رژیم صهیونی هم بزرگنَمایی کرد و برخی هم در داخل کشور کوچکاِنگاری کردند». خیلی تَعبیر دَقیقی بود. «بایستی خطای مُحاسباتی رژیم صهیونیستی بهم بخورد. اینها نسبت به ایران دُچار خطای مُحاسباتیاند. ایران را نمیشناسند، جوانان ایران را نمیشناسند، ملّت ایران را نمیشناسند. قدرت و توانایی و ابتکار و ارادهی ملّت ایران را هنوز نتوانستهاند درست بفَهمند. این را باید به اینها بفَهمانیم».
تَسخیر لانهی جاسوسی بیمهکُنندهی انقلاب بود
نکتهی دیگر روز مُبارزهی با اِستکبار جهانی، روز ۱۳ آبان را در پیش داریم. حوادثی که اتّفاق اُفتاد، یکی حملهی مُزدوران تابعِ آمریکا به دانشجویان بود. دیگر تَبعید حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) بود. چون با قانون نَنگین «کاپیتولاسیون» مُخالفت عَلنی خودشان را اعلان کردند و با آمریکا و اَیادی داخلیاش سرسَختانه به مُبارزه قیام کردند، حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) را در چنین روزی تَبعید کردند. کُشتن دانشجویان، دانشآموزان و تَبعید حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) یک زَهر چشم منطقهای بود. اما حادثهی سوّمی که اتّفاق اُفتاد و جهان را مُتحوّل کرد، تَسخیر لانهی جاسوسی بود که بُعد جهانی داشت. تَسخیر لانهی جاسوسی انقلاب بود؛ انقلابِ بعد از انقلاب بود. تأکید انقلاب بود، تَکمیل انقلاب بود، پیامِ جدید انقلاب به همهی مُستضعفان بود. هیمنهی آمریکا که تا آن روز همه اَفسانه میدانستند؛ قدرت سیاسی، قدرت تبلیغاتی و هیمنهی نظامی او را به صورت یک بُتی درآورده بود که هیچکسی نباید به او بگوید: «بالای چشمت ابروست». اما دانشجویان مُسلمان پیرو امام ما (رضوان الله تعالی علیه) جُرأت کردند این سفارتخانهای که ظاهر آن سفارت بود و حوادث قبلی نشان داده بود که زمینهی کودتای ۲۸ مُرداد در همین سفارتخانه فَراهم شد؛ فعالیّت جاسوسها این بَلا را بر سر مردم آورد. اِستبداد پَهلوی دوّم را سالها بر ملّت ایران تَحمیل کردند و اینجا را ژاندارم مَنطقه برای آمریکا قرار دادند و بر سرنوشت آحادِ مردم ما حکومت کردند. ارتش ما را در اختیار داشتند، آموزش و پروش ما را در اختیار داشتند، سیاست ما را در اختیار داشتند، مجلس ما را در اختیار داشتند. شاهِ ما در اینجا شاه بود؛ ولی برای آنها کَنیز بود، نوکر هم نبود. بیش از یک اسباببازی نبود. حیثیّت ایران را خُرد کرده بودند؛ ولی این جُرأت، این شَهامت، این حُضور مُقتدرانه و تَسخیر لانهای که جُز جاسوسی و توطئه چیز دیگری نداشت، این انقلاب را بیمه کرد. توطئهی آمریکا را خُنثی کرد، مردم ایران را با روحیهی بالای آمادگی برای پَنجه در پَنجهی آمریکا گذاشتن به دنیا مُعرّفی کرد. لذا یک خطّ جدیدی در تاریخ ملّتها و حکومتها بود که میشود ملّتی با اتّکاء به ایمان، با قدرت ولایتی که این قانون خداست، هر ملّتی تابعِ ولیاش باشد و امامت را به جان قبول داشته باشد و جان و مالِ خودش را به فَرمان امامت که فَرمان خداست در کَف بگیرد و نثار کند، خداوند متعال با قدرت قاهرهی خودش «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۱۱]»، و دیدید که آمریکا در برابر این جُرأت و شَهامت و شُجاعت و هُجوم و یورش به جاسوسخانه هیچ غلطی نتوانست بکند و خداوند تودَهانی مُعجزهآسایی که در جریان طَبَس اینها تُفنگدارانِ دریایی با همهی مُحاسبات داشتند میآمدند که اُسرای خودشان را آزاد کنند؛ ولی خداوند متعال در آنجا از رَزمندگان ما، از بسیج ما، از سپاه ما، از نیروهای مسلّح قدرتمَند و شُجاع ما هم کمک نگرفت. به شِن بیابان دستور داد که همهی اینها را مُبدّل به یک جُرثومههای سوخته کرد و بینیِ آمریکا به خاک مالیده شد و ملّت ایران با این اعتقاد همچنان تا آخر در برابر آمریکا ایستاده است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ[۱۲]».
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫
[۲] الکافی (ط – الإسلامیه)، جلد ۳، صفحه ۴۲۲.
[۳] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۹٫
[۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۱۰٫
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِکَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا».
[۵] سوره مبارکه فاتحه، آیات ۶ و ۷٫
[۶] سوره مبارکه ناس.
[۷] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۰۶٫
«مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا ۗ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۷۳٫
[۱۰] «صخر بن حرب بن امیه» معروف به «ابوسفیان» (م، ۳۰ ق)، از سران مشرک مکه بود که از همان آغاز با رسول خدا صلى الله علیه وآله و دعوت او مخالفت و دشمنی کرد. او قبل از هجرت پیامبر به مدینه همراه با جمعی از مشرکان تصمیم به ترور پیامبر گرفت و بعد از هجرت نیز جنگهایی مانند اُحد و احزاب را علیه مسلمین رهبری کرد. ابوسفیان سرانجام هنگام فتح مکه در سال ۸ هجری اسلام آورد و در برخی غزوات پیامبر شرکت نمود. در شأن نزول برخی آیات قرآن کریم، از ابوسفیان نام برده شده است. صخر بن حرب بن امیه بن عبد شمس، از سران مشرک مکه بود. سال ولادت او متفاوت ذکر شده است. برخى آن را ده سال پیش از عامالفیل یعنى حدود ۵۶۰ میلادى دانستهاند. پدرش حرب، ندیمِ عبدالمطلب و از بزرگان مکه بود؛ از این رو پس از مرگ او زنان قریش گویا مدتها در سوگوارىها با نوحه «واحربا» از او یاد مىکردند. ابوسفیان خود ندیم عباس بن عبدالمطلب بود و از اشراف و جرّاران مکه (کسانى که بر بیش از هزار تن فرماندهى دارند) بشمار می رفت و پس از پدرش، رهبرى قریش را در جنگها و کاروانهاى تجارى بر عهده گرفت. وى یکى از معدود باسوادان قریش و از بازرگانان بود که روغن و پشم مىفروخت. گاه با دارایىهاى خویش و دیگران، بازرگانان را تجهیز کرده به سرزمینهاى عجم مىفرستاد و گاهى خود نیز با آنان همراه مىشد. رأى او نافذ و پرچم مخصوص سران معروف به «عُقاب» در اختیارش بود. تاریخ از بىبندوبارى او سخنها دارد. ماجراى همخوابگى او با سمیه (زن بدکاره معروف) و تولد زیاد بن ابیه، بحثهاى بسیارى را در تاریخ برانگیخته است. به هر حال جزئیات زندگى او پیش از اسلام روشن نیست و پس از آن نیز به جهات سیاسى و اقتدار امویان، آنچه در مسلمانى و تنزیه او نقل شده محل نقد است. وفات ابوسفیان را نیز به اختلاف، سالهاى ۳۰، ۳۱، ۳۳ یا ۳۴ هجری نقل کردهاند؛ بنابراین، هنگام مرگ ۹۷ یا ۹۳ سال داشت. از او فرزندانى چون معاویه سر سلسله امویان و امّحبیبه همسر پیامبر صلى الله علیه و آله باقی ماند.
پس از بعثت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، ابوسفیان با دیگر سران مکه از سَر حسادت و رقابت دیرینه قومى ـ قبیلهاى، به دشمنى با آن حضرت برخاست؛ چون با حضور پیامبر دیگر جایگاهى براى او نمىماند و در قدرت اجتماعى او ضعف و سقوط راه مىیافت. ابوسفیان خود نیز به این مسأله اذعان کرده در پاسخ پرسش پیامبر صلى الله علیه و آله که چرا با اینکه مىدانى من رسول خدایم با من مىجنگى، گفت: مىدانم تو راست مىگویى؛ اما تو جایگاه مرا در قریش مىدانى و چیزى آوردهاى که با آن، دیگر بزرگى و شرفى براى من نمىماند؛ پس با تو از سر حمیت و کراهت مىجنگیم.او از جمله کسانى است که مىکوشیدند پیامبر صلى الله علیه و آله را از حرکت باز دارند و چون با اصرار پیامبر و پایدارى او بر اهدافش مواجه شدند، از او خواستند تا پیامبرى خویش را اثبات کند و بخشى از مشکلات زیستى مردم مکه را به اعجاز برطرف سازد. آنگاه در جمع شاکیان بر ضد پیامبر نزد ابوطالب رفته، گفتند: برادرزادهات به خدایان ما بد مىگوید. دین ما را زشت، بزرگان ما را نادان و پدران ما را گمراه مىشمارد. یا او را از این کار بازدار یا از ما دورش کن. به رغم همه این دشمنىها، او از جمله کسانى است که پنهان و شبانگاه، پشت خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله مىنشست و بىخبر از هم، آیات قرآن را مىشنید و هنگامى که «اخنس» نظر او را درباره آیات الهى پرسید، گفت: اى ابوثعلبه! به خدا چیزهایى شنیدم که مىفهمم و منظور از آن را نیز مىدانم. چیزهاى دیگرى نیز شنیدم که نه مىفهمم و نه مقصود آن را مىدانم. ابوسفیان چون از تصمیم پیامبر براى هجرت به مدینه آگاه شد، با شرکت در دارالندوه و براى پیشگیرى از گسترش اسلام، پیشنهادِ مطرح شده (ترور) را پذیرفت. پس از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله با «اُبىّ بن خلف جمحى» به مردم مدینه نامه نوشت و از پناه دادن حضرت ابراز ناخرسندى کرد و براى فرو نشاندن خشم خویش، دارایىهاى مهاجران مسلمان را مصادره نمود و خانه جحش بن ریاب اسدى (از پسرعمههاى پیامبر) را به فروش گذاشت. این عمل نکوهش و هجو ابواحمد بن جحش را ـ با این که دخترش «رفاعه» در کابین ابواحمد بود ـ در پى داشت.
ابوسفیان در صلح حدیبیه در حبس عثمان که به نمایندگى از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به شهر مکه رفته بود، نقشى آشکار داشت. پس از آنکه اشراف قریش با یارى پنهان بنىبکر (همپیمان خویش) بر ضد بنىخزاعه (همپیمان مسلمانان) پیمان شکستند، ابوسفیان به نمایندگى از طرف مکه براى تجدید پیمان به گفتگو با پیامبر صلى الله علیه و آله مأمور شد و براى متقاعدکردن حضرت، افرادى را واسطه قرار داد ولى بىآنکه توفیقى یابد به مکه بازگشت. ابوسفیان در سال هشتم هجرى در قضیه فتح مکه و پیش از آن به ترغیب عباس بن عبدالمطلب، اسلام آورد و چون فردى افتخارجو و امتیازطلب بود با وساطت عباس، پیامبر صلى الله علیه و آله خانهاش را محل امن قرار داد؛ از اینرو اهل تحقیق اسلام ابوسفیان را به دیده تردید نگریسته، بدان وقعى نمىنهند. از کردهها و گفتههاى او پس از اسلام آوردنش به خوبى مىتوان ظاهرى بودن اسلامش را دریافت؛ چنان که وقتى تجمع مردم را بر گرد پیامبر دید به حسادت گفت: اى کاش این جمع از او برگردند! پیامبر بر سینهاش کوفت و فرمود: خداوند خوارت کند! او استغفار کرد و گفت: به خدا سوگند! آن را فقط به جهت آنچه در خاطرم گذشت، بر زبان راندم و… اکنون یقین کردم که تو رسول خدایى. بر پایه روایتى در بازگشت مسلمانان از مکه، در نبرد با هوازن (غزوه حنین) که بسیارى از مسلمانان گریختند، ابوسفیان آنان را مسخره کرد و این نخستین نبردى بود که در جمع مسلمانان حضور داشت و با پیروزى مسلمانان و کسب غنایم بسیار نتوانست چشمداشت خود را از آن غنایم کتمان کند و از پیامبر صلى الله علیه و آله خواست تا وى را نیز از آن بهرهمند سازد.
[۱۱] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۱۲] سوره مبارکه اخلاص.
پاسخ دهید