مرحوم آیت الله آقای اراکی، شیخ الفقهاء، مرجعِ بزرگواری که بعد از صد سالگیِ خود علمِ مرجعیّت را به اهتزاز درآورد و انقلاب را بیمه کرد، در آن زمانی که امام رحلت کرد و مقام معظم رهبری هم بعنوانِ «مرجع» مطرح نبودند و مراجعِ دیگر هم اهلِ احتیاط بودند و خیلی در امورِ مملکت وارد نبودند حاضر نبودند کسانی را که مرحوم امام منصوب کرده است را امضاء کنند، انقلاب در حالِ گرفتار شدن به یک رکود بود و موقعیت در حالِ خطرناک شدن بود، آقای اراکی که سلمانِ زمان بود و گردی از علاقه‌ی دنیا به دامانِ او ننشسته بود و صد سال با شهرت‌گریزی و دنیاگریزی زندگی کرده بود بخاطرِ حفظِ انقلاب آمد و رساله داد و وقتی مرجعیتِ قابلِ ملاحظه‌ای از ایشان جلوه کرد تمامِ امضاءهای امام را امضاء کرد و چرخِ انقلاب حتّی یک روز هم گرفتارِ رکود نشد، اگر بنا باشد که انسان معجزاتِ انقلاب را احصاء کند، یکی از پیچ‌های خطرناکی که دستِ غیب آمد، و آقای اراکی که هیچ کسی فکر نمی‌کرد بیایند و در این سنگر مستقر بشوند، یکی از کرامت‌ها و معجزاتِ انقلاب مرجعیّتِ آیت الله العظمی آقای اراکی رضوان الله تعالی علیه است.

 

من خودم این مطلب را از این بزرگوار شنیدم، آقای اراکی می‌فرمودند: مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری رضوان الله تعالی علیه که هم مجتهد بود، فقیه جامع الشّرایط بود، و هم خطیب بود، رساله نداد، اگر رساله می‌داد از مراجعِ مسلّمِ زمانِ خود (یعنی در زمانِ قاجار) بود، ولی منبر می‌رفتند و از روی کتاب می‌خواندند و مستمعین خیلی دل نمی‌دادند، تا اینکه به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه متوسّل می‌شود و عرضه می‌دارد که یا اباعبدالله! دوست دارم حرف‌های من هم یک انقلاب و تحوّلی در دل‌ها ایجاد کند؛ وجود مبارکِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در عالَمِ رؤیا می‌بیند و متوجّه می‌شود که صحنه‌ی عاشوراست، خیمه‌های حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و یارانِ ایشان در یک طرف هستند، یک بیابان گرگ در طرفِ دیگر هستند، حاج شیخ جعفر بر خیمه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وارد می‌شود و سلام عرض می‌کند، حضرت پاسخ می‌دهند و بعد به حبیب بن مظاهر خطاب می‌فرمایند که حاج شیخ جعفر میهمانِ ماست، از ایشان پذیرایی کن، حبیب به حضرت عرض می‌کند که آقا جان آبی در خیمه‌ها نیست، چطور از ایشان پذیرایی کنم؟ حضرت می‌فرمایند: به او «قاووت» بده، و حبیب بن مظاهر با دستورِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چند لقمه «قاووت» به ایشان می‌دهند… خوشا به حالِ او… ای کاش ما هم حداقل در خواب از دستِ حبیب بن مظاهر «قاووت» می‌گرفتیم… بعد از این رؤیا دیگر یک تحوّلی در ایشان پیش می‌آید و دیگر آن شخصِ قبلی نبوده‌اند، گاهی یک جمله می‌گفتند و چند نفر از جمعیتِ کثیری که پای منبرِ ایشان بودند غش می‌کردند، صاحب نفس و نظر بود…

 

آقای اراکی از استادِ خویش مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری نقل می‌کرد و می‌فرمود که حاج شیخ فرمودند… حاج شیخ جعفر به ایران آمده بود و می‌خواست به مشهد برود، علمای تهران درخواست کردند که ایشان در تهران بمانند و هم نماز بخوانند و هم به منبر بروند، ایشان در مدرسه‌ی سپهسالار منبر می‌رفتند، آقای اراکی می‌فرمودند: حاج شیخ فرمودند مردم از سحرِ ماه مبارک رمضان می‌آمدند و جای می‌گرفتند که ظهر بیرون نمانند، این چند ساعت از سحر تا ظهر را در آنجا می‌ماندند تا حاج شیخ بیاید و با فرمایشاتِ خود دل‌ها را صیقل بدهد.

 

حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: من یک روز پای منبر ایشان رفتم، ایشان گفت که مردم! من می‌خواهم یک چیزی بگویم که خودتان را محک بزنید و ببینید که آیا شما ایمان دارید یا ندارید؛ حاج شیخ عبدالکریم می‌فرمودند که من خیلی دستپاچه شده بودم، خدا نکند یک چیزی باشد که من ببینم سرمایه‌ی ایمان ندارم و دستِ من خالی است… ایشان این آیه را خواندند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا»[۱]، مؤمن فقط این گروه هستند که وقتی یادِ خدای متعال می‌آید دلِ آن‌ها می‌لرزد و وقتی آیاتِ قرآن کریم برای این‌ها تلاوت می‌شود بر ایمانِ آن‌ها اضافه می‌شود، هر اندازه که قرآن کریم می‌خواند نورِ او بیشتر می‌شود و طبعاً ایمانِ او بیشتر خواهد شد… ولی حاج شیخ عبدالکریم می‌گفتند: خدای متعال را شکر کردم، وقتی ایشان این آیه را خواندند من دیدم که تکان خوردم و حالِ من تغییر کرد، فهمیدم که خدای متعال کَرَم کرده است و به ما هم بهره‌ای از ایمان داده است.


[۱] سوره مبارکه انفال، آیه ۲ (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ)