حدیث سفینه که از طرق مختلف در کتب روایی اهلسنّت نقل شده است، فضایل بیشماری را برای اهلبیت پیامبر(ص) ثابت میکند. با وجود تأیید صحت این حدیث از سوی بسیاری از علمای اهلسنّت، سلفیون و وهابیون براساس رویکرد عثمانی خود تلاش کردهاند تا با دلایل ضعیف و واهی این حدیث را تضعیف و صدور آن را از پیامبر اکرم(ص)را انکار کنند. در این مقاله با بررسی یک سند از اسانید این حدیث، اثبات میشود که ادّعای ضعف این حدیث از سوی وهابیون بیاثر است و صحت آن نشان از ضعف دیدگاههای گفتار ابنتیمیه و پیروان فکری او در علم حدیث و رجال دارد.
مقدمه
حدیث مشهور سفینه را می توان در بسیاری از مصادر روایی نخستین و معتبر اهل سنّت یافت. در منابع مختلف اگر چه ممکن است الفاظ آن با اندکی تفاوت ذکر شده باشد، اما مضمون تمام آنها یکی است و تعدد طرق آن نشان از اعتبار این حدیث در بین محدثان اهل سنّت دارد. پیامبر اکرم (ص) در این حدیث می فرمایند:
مثل أهل بیتی مثل سفینه نوح من رکبها نجی و من تخلّف عنها غرق؛
مثل اهل بیت من، مثل سفینه نوح است. هر کس سوار آن شود، نجات یابد و هر کس از آن جا بماند، غرق می شود.[۱]
برخی از سلفیان بدون در نظر گرفتن اعتبار حدیث نزد اهل سنّت و فقط به دلیل عدم ذکر آن در صحیحین، به تضعیف این حدیث پرداخته اند. اما حاکم نیشابوری در مستدرک خود این حدیث را «علی شرط الشیخین» صحیح داشته است. شاید بررسی سندی این روایت نشان می دهد که از نظر سند معتبر است و راویان متعددی آن را به طرق مختلف نقل کرده اند. در اینجا به جهت اختصار به بررسی یک طریق آن بسنده می کنیم.
ناقلان حدیث
حدیث شریف سفینه از طریق هشت تن از صحابه نقل شده است که عبارت اند از: امام علی بن ابی طالب (ع)، عبدالله بن زبیر، ابن عباس، ابوذر غفاری، ابوسعید خدری، انس بن مالک، سلمه بن اکوع و ابوهریره. از میان تابعین، زین العابدین علی بن الحسین (ع)، سعید بن جبیر، حنش بن معتمر، سعید بن مسیب، عطیه بن سعد عوفی، عامر بن عبدالله بن زبیر، ایاس بن سلمه بن اکوع و رافع غلام ابوذر نیز این حدیث را روایت کرده اند.
علمای زیادی این حدیث را نقل کرده اند که احمد بن حنبل (۲۴۱-۱۶۴) در فضائل الصحابه،[۲] ابن ابی شیبه (۲۳۵-۱۵۹) در معجم الوسط،[۳] ابن قتیبه دینوری (۲۷۶-۲۱۳) در المعارف،[۴] بزار (۲۹۲-۲۱۵) در المسند[۵] (البحر الزخار)، فاکهی (۲۷۵-۲۱۷) در اخبار مکه،[۶] طبرانی (۳۶۰-۲۶۰) در المعجم الکبیر،[۷] ابوالشیخ اصفهانی (۳۶۹-۲۷۴) در أمثال الحدیث،[۸] ابن عدی (۳۶۵-۲۷۷) در الکامل فی الضعفاء،[۹] دارقطنی (۳۸۵-۳۰۶) در المؤتلف و المختلف،[۱۰] حاکم نیشابوری (۴۰۵-۳۲۱) در المستدرک علی الصحیحین،[۱۱] ابونعیم اصفهانی (۴۳۰-۳۳۶) در حلیه الأولیاء،[۱۲] آجری (م۳۶۰) در الشریعه،[۱۳] ابن عبدالبر (۳۶۸ -۴۶۳) در الانباه علی قبائل الرواه،[۱۴] قاضی قضاعی (م۴۵۴) در مسند الشهاب،[۱۵] خطیب بغدادی (۴۸۳-۳۹۲) در تاریخ بغداد،[۱۶] ابن مغازلی (م ۴۸۳) در مناقب، [۱۷] حاکم حسکانی (م۴۹۰) در شواهد التنزیل،[۱۸] مقدسی (۵۰۷-۴۴۸) در ذخیره الحفاظ،[۱۹] ابن شجری (۴۵۰- ۵۴۲) در الأمالی الشجریّه،[۲۰] فخرالدین رازی (۶۰۶-۵۴۴) در مفاتیح الغیب و تفسیر الکبیر،[۲۱] ابن اثیر جزری (۶۰۶-۵۴۴) در النهایه فی غریب الأثر،[۲۲] ابن الابار (۶۵۸-۵۹۸)در المعجم، [۲۳] ابوجعفر طبری (۶۹۴-۶۱۵) در ذخایر العقبی (۷۴۲-۶۵۲)، [۲۴] مزی در تهذیب الکمال،[۲۵] زرندی حنفی (م۷۵۲) در نظم درر السمطین،[۲۶] هیثمی(۸۰۷-۷۳۵) در مجمع الزوائد،[۲۷] بوصیری (۸۴۰- ۷۶۲) در اتحاف الخیره،[۲۸] مقریزی (۸۴۵-۷۶۶) در إمتاع الأسماع بما للرسول من الأبناء والأموال والحفده والمتاع،[۲۹] خطیب تبریزی (م۷۴۱) در مشکاه المصابیح،[۳۰] ابن حجر عسقلانی (۸۵۲-۷۷۳) در المطالب العالیه،[۳۱] برهان الدین بقاعی (۸۸۸-۸۰۹) در نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور،[۳۲] صفوری (م۸۹۴) در نزهه المجالس ومنتخب النفائس،[۳۳] حافظ سخاوی(۹۰۲-۸۳۱) در البلدانیات،[۳۴] سیوطی(۹۱۱-۸۴۹) در تفسیر درّ المنثور،[۳۵] متقی هندی (۹۷۵-۸۸۸) در کنزالعماّل،[۳۶] مناوی (۱۰۳۱-۹۵۲) در فیض الغدیر،[۳۷] ملا علی قاری (م۱۰۱۴) در مرقاه المفاتیح،[۳۸] محبی (۱۰۶۱ – ۱۱۱۱) در نفحه الریحانه و رشحه طلاء الحانه،[۳۹] آلوسی (۱۲۷۰-۱۲۱۷) در تفسیر روح المعانی[۴۰] و قندوزی حنفی (۱۲۹۴-۱۲۲۰) در ینابیع الموده [۴۱] از جمله این راویان هستند.
نقل این روایت در آثار این بزرگان، نشانه پذیرش صحت حدیث است. با بررسی تک تک این آثار می توان به این نکته نیز رسید که بسیاری از محدثان در طول تاریخ این حدیث را پذیرفته اند و به همین علت محبت فراوان اهل بیت و عداوت بنی امیه در دل آنان جای گرفته است. در مقابل، محبت زیاد ابن تیمیه و وهابیون نیز به بنی امیه و پیروی از او، باعث شده بدون دلیل و با کلمات سخیف به انکار فضایل اهل بیت (ع) بپردازند که حدیث سفینه یکی از این موارد است.
علمای اهل سنّت و حدیث سفینه
در این بخش گفتار برخی از علمای اهل سنّت را که قائل به صحت این حدیث هستند، نقل می کنیم. حافظ سخاوی در کتاب استجلاب ارتقاء الغرف درباره این حدیث گفته است: «و بعض هذه الطرق یقوّی بعضها بعضاً؛ بعضی از طرق این حدیث، طرق دیگر را تقویت می کند».[۴۲] علامه سمهودی شافعی نیز شبیه همین کلام را دارد: «و هذه الطرق یقوی بعضها بعضاً».[۴۳] حاکم نیشابوری نیز پس از روایت این حدیث در مستدرک از طریق ابوذر غفاری چنین می گوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه؛ این حدیث بنا بر شرط مسلم صحیح است، اما آن دو (بخاری و مسلم)، آن را در صحیحین نیاورده اند».[۴۴] ابن حجر هیتمی نیز می گوید: «وجاء من طرق کثیره یقوی بعضها بعضاً».[۴۵] سیوطی،[۴۶] شیخ بن عبدالله بن عیدروس،[۴۷] شیخ محمدبن یوسف تونسی مالکی[۴۸] و احمد زینی دحلان[۴۹] ( مفتی شافعیه در حرمین شریفین) نیز این حدیث را صحیح شمرده اند.
تضعیف حدیث سفینه از سوی وهابیان
علی رغم نقل این حدیث در بسیاری از کتب اهل سنّت، ابن تیمیه و برخی دیگر از سلفیان و وهابیان به انکار این حدیث پرداخته و با عبارات تندی تلاش کرده اند تا صحت این روایت و بعضی دیگر از روایات مرتبط با فضایل اهل بیت (ع) را انکار کنند. ابن تیمیه درباره حدیث سفینه چنین می گوید:
حدیث «مثل اهل بیت من همانند سفینه نوح است» نه سند صحیحی دارد و نه در کتاب های حدیثی قابل اعتماد، ذکر شده است و اگر کسی مانند هیزم کشان در شب که احادیث مجعول را روایت می کند، این را نقل کرده باشد، چیزی جز وهن و سستی بر آن نمی افزاید.[۵۰]
شیخ عبدالله فرزند محمد بن عبدالوهاب نیز این حدیث را از احادیث ساختگی و مجعول می داند:
از شیخ عبدالله سؤال شد: آیا پیامبر (ص) گفته است که اهل بیت پیامبر همانند سفینه نوح هستند؟ شیخ جواب داد: این حدیث نیز حدیث دروغی است که به پیامبر نسبت داده شده است و در آنچه از اهل حدیث به ما رسیده است، آنان سند صحیحی برای آن نمی شناسند.[۵۱]
در کتاب دیگری از همین گروه نیز آمده است:
محور این حدیث بر مجموعه ای از روات ضعیف و متروک است، و از آنچه گذشت، معلوم شد که حدیث باطل است و احتجاج به آن صحیح نیست.[۵۲]
البانی، محدث بزرگ سلفی، نیز از کسانی است که این حدیث را ضعیف می داند. او در کتاب سلسله الاحادیث الضعیفه و الموضوعه تمام اسناد و طرق حدیث را ضعیف می داند که یک نمونه آن همین طریقی است که در این مقاله به بررسی آن پرداخته ایم. او درباره این طریق می گوید:
تنها ابوحماد آن را از ابوسلمه نقل کرده است و عبدالعزیز بن محمد در نقل آن متفرد است و کسی را نیافتم که شرح حال این سه را بیان کند و عطیه عوفی، ضعیف است.
او سپس می گوید:
با این تخریج و تحقیق برای ناقد بصیر آشکار می گردد که بیشتر طرق حدیث در نهایت ضعف قرار دارند و این حدیث با مجموع طریق ها تقویت نمی شود.[۵۳]
با بررسی سند، نادرستی این ادعاهای واهی روشن خواهد شد.
شگرد ابن تیمیه در تضعیف احادیث
ابن تیمیه شگرد خاص و منحصر به فردی در بیان روایات دارد. در اغلب موارد، نقل حدیث او همراه با جزمیت و قاطعیت است که این امر تأثیر زیادی در قانع شدن و سکوت مخاطب دارد؛ مثلاً او با قاطعیت می گوید فلان حدیث در هیچ یک از کتب سنن وارده نشده و یا احدی از سلف به آن عمل نکرده است، اما هنگامی که محقق به این کتاب ها مراجعه می کند، خلاف آن را می یابد. همین شگرد باعث شده است که بعضی تحت تأثیر این عبارات قرار بگیرند و او را از بزرگان حدیث بدانند و احادیثی را که او انکار کرده است، به تقلید از او انکار کنند. ذهبی از جمله این افراد است که درباره ابن تیمیه چنین می گوید: «حق أن یقال إنّ کلّ حدیث لا یعرفه ابن تیمیه، لیس بحدیث؛ شایسته است گفته شود هر حدیثی که ابن تیمیه آن را نشناسد، حدیث نیست».[۵۴]
زیاده روی ابن تیمیه در رد احادیث صحیح به اندازه ای است که اعتراض البانی را که از پیروان فکری اوست، در پی داشته است. او در السلسله الصحیحه بارها این اعتراض را مطرح می کند که ما از باب نمونه، تنها به گفتار البانی در ذیل حدیث «أنت ولی کلّ مؤمن بعدی» اشاره می کنیم:
واقعاً عجیب است که ابن تیمیه جرئت بر انکار و تکذیب این حدیث همانند حدیث گذشته در کتاب منهاج السنه کرده است… دلیل تکذیب این حدیث از سوی او را چیزی جزء شتاب و مبالغه او در رد شیعه نمی دانم.[۵۵]
از گفتار بزرگان علم حدیث چنین برداشت می شود که اظهارات ابن تیمیه در مورد حدیث قابل توجه و اتّکا نیست. ابن حجر عسقلانی در این باره چنین می گوید:
او در ردّیه اش بر (کتاب منهاج الکرامه نوشته) علامه حلی بسیاری از احادیث خوب را، از آنجا که به مصادر آنها دسترسی نداشته، رد کرده است؛ زیرا او به حافظه و آنچه در سینه داشت، اعتماد می کرد، ولی انسان در معرض فراموشی است و چه بسیار مواردی وجود دارد که به دلیل مبالغه وی در توهین به کلام رافضی (علامه حلی)، ابن تیمیه را به توهین به علی (ع) کشانده است.[۵۶]
حافظ جزری نیز در کتاب أسنی المطالب درباره حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» می گوید: «به سخن کسی که از این علم اطلاعی ندارد و تلاش کرده است تا این حدیث را تضعیف کند، توجه نمی شود».[۵۷] این سخن به کلام ابن تیمیه اشاره دارد که قسمت اول حدیث غدیر را ضعیف و قسمت دوم را مجعول می داند.[۵۸]
بررسی سند حدیث
در این نوشتار، راویان یک طریق این حدیث از منابع اهل سنّت بررسی می شوند تا به حول و قوه الهی وثاقت راویان این حدیث و همچنین ادعای دروغین بعضی از وهابیون و سلفیون آشکار گردد.
طبرانی در معجم اوسط و معجم صغیر می گوید:
حدثنا محمّد بن عبد العزیز بن محمّد بن ربیعه الکلابی أبو ملیل کوفی، قال: حدثنا أبی قال: حدثنا عبد الرحمن بن أبی حمّاد، عن أبی سلمه الصائغ، عن عطیه، عن أبی سعید الخدری قال: سمعت رسول الله (ص) یقول: «إنّما مثل أهل بیتی مثل سفینه نوح، من رکبها نجا، ومن تخلّف عنها غرق و إنّما مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطه فی بنی إسرائیل، من دخله غفر له؛[۵۹]
از ابوسعید خدری روایت شده است که گفت: از پیامبر شنیدم: مثل اهل بیت من همچون سفینه نوح است: هرکس سوار آن شود، نجات یابد و هرکه از آن جا بماند، غرق می شود. مثل اهل بیت من همچون باب حطه در میان بنی اسرائیل است. هر کس داخل آن شود، آمرزیده شود».
دو قاعده رجالی
قبل از بررسی و شرح حال راویان این حدیث، به دو قاعده رجالی اشاره می کنیم تا در حین بررسی روات، نیازی به تکرار آن نباشد.
قاعده اول
ابن ابی حاتم رازی در کتاب جرح و تعدیل چنین می گوید:
ما در این کتاب اسامی راویان زیادی را بدون بیان جرح یا تعدیلی درباره آنان ذکر کردیم تا این کتاب شامل هر کسی باشد که از او علمی رسیده است، به امید آنکه جرح و یا تعدیلی درباره آنان بیابیم و به آنها ملحق کنیم.[۶۰]
شیخ عبدالفتاح ابوغُدّه، در تعلیق بر این کلام ابن ابی حاتم چنین می گوید:
این کلام نفی نمی کند که سکوت ابن ابی حاتم درباره راویان، تعدیل ضمنی آنان باشد که البته پایین تر از تعدیل صریح است. او اگر جرحی می یافت، حتماً آن را ذکر می کرد… اگر او و دیگران درباره یک راوی جرحی ذکر نکرده اند، اصل مبرّا بودن او از جرح است؛ چرا که برای جرح باید جارحی وجود داشته باشد و لذا سکوت جارح، نشان از تعدیل ضمنی او دارد.[۶۱]
ابوغُدّه نیز در معرفی ابن ابی حاتم و تلاش او و ائمه حدیث برای معرفی روات چنین می گوید:
او حافظ، ناقد و امام در حدیث است که این صفات از حفظ، اطلاع و آگاهی او از احوال راویان حکایت دارد. لذا اگر او برای یک راوی به رغم امید او به وجود جرح، جرحی ذکر نکرد، نشان می دهد که او بدون شک جستجو کرده و هر آنچه را که توانسته، جمع آوری کرده است، اما جرحی نیافته است که ذکر کند.[۶۲]
قاعده دوم
در کتاب الجرح و التعدیل عبدالرحمن بن ابی حاتم نیز درباره تقویت راوی به واسطه روایت ثقه از او چنین آمده است:
روایت ثقه از کسی که طعنی درباره او ذکر نشده است، موجب تقویت او می شود، اما روایت ثقه از کسی که طعنی درباره او ذکر شده است، موجب تقویت آن شخص نمی شود…. از پدرم سؤال کردم: آیا روایت ثقات از غیر ثقه موجب تقویت او می شود؟ پدرم گفت: اگر به ضعف معروف باشد، روایت ثقه از او موجب تقویت او نمی شود، اما اگر مجهول باشد، روایت ثقه از او، به او سود می رساند.[۶۳]
علامه محدث محمد عبدالرشید نعمانی نیز درباره این کلام ابن ابی حاتم می گوید:
این کلام تصریح دارد بر اینکه روایت ثقه از شخص تضعیف نشده، موجب تقویت آن شخص می شود و لذا سکوت بخاری، ابن ابی حاتم و دیگران در صورتی که ثقه از او روایت کند، موجب تقویت او می شود و لذا ابن حجر مکرر می گوید که بخاری یا ابن ابی حاتم فلان راوی را ذکر کرده اند، اما جرحی برای او ذکر نکرده اند.[۶۴]
این مسلک را عده ای از علمای بزرگ حدیث همچون ابن دقیق العید، هیتمی، بدرالدین زرکشی، عبدالسلام بن تیمیه (جد ابن تیمیه مشهور)، ابن عبدالهادی حنبلی (شاگرد ابن تیمیه) و دیگران اختیار کرده اند و این گونه راوی را «مستورالحال» نامیده اند و جماعتی از علما همچون ابوحنیفه و ابن حبّان، روایت مستور را پذیرفته اند.
بررسی حال راویان حدیث
۱ – محمد بن عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه الکلابی: دارقطنی راویان زیادی را نقل می کند که از محمد بن عبد العزیز بن محمد بن ربیعه الکلابی روایت نقل کرده اند. طبرانی نیز در معجم کبیر و اوسط از او روایت های زیادی نقل کرده است.
درباره وثاقت او در تاریخ بغداد چنین آمده است: حدثنی علی بن محمد بن نصر قال: سمعت حمزه بن یوسف یقول: سألت الدارقطنی عن محمد بن عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه الکلابی أبی ملیل الکوفی، فقال ثقه.[۶۵] این قول دارقطنی تصریح بر وثاقت محمد بن عبدالعزیز دارد و درباره او هیچ جرحی نیز وارد نشده است و لذا هیچ مشکلی درباره این راوی وجود ندارد. ذهبی نیز درباره او چنین می گوید: «و هو محمد بن ربیع مشهور من طبقه وکیع: او محمد بن ربیعه از طبقه وکیع و مشهور است.[۶۶]
۲ – عبد العزیز بن محمد بن ربیعه الکلابی: او پدر محمد بن عبدالعزیز است و او نیز روایت های زیادی از پدرش نقل کرده است. درباره عبدالعزیز بن محمد تعدیل و یا جرحی نیافتیم، لیکن اعتبار او بر اساس قاعده دوم بحث، (روایت ثقه ـ فرزندش و دیگران ـ از او )اثبات می شود و حدیث او مورد پذیرش است.
۳ – عبدالرحمن بن أبی حماد: نام او عبدالرحمن بن شکیل است. در کتاب الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی درباره او چنین آمده است:
او از بسام صیرفی و عمر بن ذر، و یوسف بن عدی از او روایت کرده و ابومحمد گفته است که او عبدالرحمن ابی حماد مقری کوفی است که از شیبان نحوی، فطر بن خلیفه، حمزه زیات، عیسی بن عمر، هشیم و ابن مبارک روایت کرده است. ابوسعید اشج، هارون بن حاتم، اسحاق بن حجاج رازی طاحونی و محمد بن اسماعیل احمسی نیز از او روایت کرده اند.[۶۷]
حاکم نیشابوری روایات زیادی نقل می کندکه یکی از راویان آن عبدالرحمن بن ابی حمّاد است و در پایان تأکید می کند: «هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه؛ سند این حدیث صحیح است، ولی بخاری و مسلم آن را روایت نکرده اند».[۶۸]
شایان ذکر است که ذهبی در تلخیص مستدرک نیز هیچ ایرادی بر عبدالرحمن بن ابی حمّاد ذکر نمی کند.[۶۹] همانگونه که دیدیم، ابوحاتم نیز هیچ جرحی برای او ذکر نکرد و لذا طبق قاعده ای که اول بحث ذکر کردیم، او ثقه و مورد اطمینان است و بر روایات او هیچ ایرادی وارد نیست. در علل دارقطنی نیز او از اصحاب بزرگ حمزه و ابوبکر بن عیاش در قرائت ذکر شده است.[۷۰]
۴ – راشد بن سعد أبو سلمه الصایغ الکوفی مولی فزاره: ابن ابی حاتم درباره او چنین می گوید:
ابوسلمه صائغ از شعبی و زید احمسی روایت کرده است و ثوری و ابن مبارک و وکیع و ابونعیم از او حدیث نقل کرده اند.[۷۱]
خطیب بغدادی نیز درباره او می گوید:
ابوسلمه مولای فزاره است و از زید بن علی بن الحسین (ع) و عطیه عوفی روایت نقل کرده است و سفیان ثوری و حمزه زیات قاری و عبدالرحمن بن ابی حماد که هر سه کوفی اند، از او روایت کرده اند.[۷۲]
آجری نیز می گوید:
از ابوداود درباره ابوسلمه صائغ سؤال کردم که وکیع از او روایت نقل کرده است. پاسخ داد: درباره او جز خیر و نیکی نشنیده ام.[۷۳]
در کتاب تهذیب التهذیب در ترجمه عیسی بن عبدالرحمن سلمی، در ادامه سؤال آجری علاوه بر عبارت قبلی، جمله «ثم قال: ثقه» نیز وجود دارد که به اشتباه این عبارت بر سلمی تطبیق داده شده است.[۷۴]
در میزان الاعتدال درباره او چنین آورده است: «راشد أبوسلمه الکوفی عن أبی سلمه بن عبدالرحمن قال الأزدی ضعیف».[۷۵]
بر اساس آنچه ما در کتب رجالی یافتیم، تنها شخصی که به جرح ابوسلمه صائغ پرداخته، ازدی است که برای روشن شدن میزان اعتبار تضعیفات او، کلام بعضی از علمای رجال را درباره وی ذکر می کنیم.
در همان کتاب میزان الاعتدال درباره وی آمده است:
ازدی از موصلی و باغندی و طبقه آن دو روایت کرده است و کتاب بزرگی در جرح و ضعفا دارد که اشکالاتی بر او وارد است… برقانی او را تضعیف کرده است و ابونجیب عبدالغفار ارموی می گوید که دیدم اهل موصل ابوالفتح را ناچیز و ضعیف می شمرند و خطیب نیز گفته است که در حدیث او مناکیر وجود دارد…. [۷۶]
علمای حدیث نیز تجریحات ازدی را نمی پذیرند. ابن حجر در جاهای متعدد از کتاب هدی الساری، درباره تضعیفات ازدی چنین می گوید:
لاعبره بقول الأزدی، لأنّه ضعیف، فکیف یعتمد فی تضعیف الثقات؛ ازدی ضعیف است و قول او معتبر نیست. حال چگونه می شود در تضعیف ثقات به حرف او اعتنا شود؟» و لا یعتمد علی الأزدی؛ اعتمادی به حرف ازدی نیست». «قدمت غیر مرّه أنّ الأزدی لایعتبر تجریحه لضعفه هو، بارها گفته ام که تجریحات ازدی به خاطر ضعف او معتبر نیست.[۷۷]
مزّی در تهذیب الکمال نیز کلام خطیب بغدادی را نقل و درباره ابوسلمه به همان کلام بسنده می کند. بنابراین هیچ ایرادی بر عبدالرحمن بن ابی حماد وارد نیست و حدیث او مقبول و معتبر است.
۵ – عطیه عوفی: در ابتدا به ذکر توثیقات عطیه می پردازیم و سپس به بررسی جرح هایی که درباره او ذکر شده است، خواهیم پرداخت. ابن معین، عطیه را فرد صالحی می داند:
از یحیی شنیدم که گفت: عطیه عوفی همان عطیه جدلی است و از یحیی پرسیده شد: حدیث عطیه چگونه است؟ گفت: صالح است.[۷۸]
ترمذی نیز حدیث عطیه را در کتاب مناقب باب حدیث غریب «لا یحلّ لأحدٍ أن یجنب فی هذا المسجد غیری و غیرک» حسن می داند.[۷۹] بخاری در الأدب المفرد،[۸۰] ابوداود[۸۱] و ابن ماجه از او روایت نقل کرده اند.
ابن سعد در کتاب طبقات درباره او چنین می گوید:
عطیه همراه با ابن اشعث علیه حجاج خروج کرد و هنگامی که سپاه اشعث شکست خورد، او به فارس فرار کرد و حجاج به محمد بن قاسم ثقفی نوشت: «عطیه را احضار کن. اگر علی بن ابی طالب را سب کرد (به او کاری نداشته باش) و اگر خودداری کرد، به او چهارصد ضربه تازیانه بزن و موی سر و ریشش را بتراش». او عطیه را فرا خواند و نامه حجاج را بر او خواند. عطیه از انجام آن کار خودداری کرد، پس ثقفی به او چهارصد تایانه زد و موی سر و ریشش را تراشید. هنگامی که قتیبه والی خراسان شد، عطیه به آنجا رفت و در خراسان ماند؛ تا آنکه عمر بن هبیره فرمانروای عراق شد. عطیه به او نامه ای نوشت و اجازه خواست تا به کوفه بیاید. او اجازه داد و عطیه به کوفه آمد و در آنجا ماند، تا آنکه در سال ۱۱۱ق درگذشت. ان شاء الله او ثقه است و احادیث خوبی دارد و گروهی از مردم به احادیث او احتجاج نمی کنند.[۸۲]
این کلام ابن سعد که تصریح در تشیع عطیه و خودداری او از سب علی بن ابی طالب دارد، علت بسیاری از حملات علیه عطیه را آشکار می سازد.
ابوبکر بزار نیز گفته است که بزرگان قوم از او روایت کرده اند.[۸۳]
هیثمی نیز درباره او گفته است: «عطیه بن سعد ضعیف است، اما توثیق شده است».[۸۴]
سبط ابن الجوزی نیز در تذکره الخواص درباره او گفته است: «کان ثقه».[۸۵]
عجلی نیز درباره او گفته است: «تابعی ثقه لیس بالقوی».[۸۶]
ابن جریر طبری نیز درباره او می گوید: « احادیث زیادی را روایت کرده است و ان شاءالله ثقه است».[۸۷]
ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب نیز او را صدوق می داند: «صدوق یخطیء کثیراً و کان شیعیاً مدلساً».[۸۸]
در این میان کلام ابن حجر در تخریج الأذکار خواندنی است که علت تمام ضعف ها و اشکالات وارد بر عطیه را توضیح می دهد:
ضعف عطیه تنها از جهت تشیع و تدلیس او آمده است، و گرنه او به خودی خود صدوق و راست گوست و بخاری در کتاب ألادب المفرد و ابوداود احادیثی را از او نقل کرده اند و ابوداود در برابر این روایات سکوت کرده (و از ضعف آنان سخن نگفته است). ترمذی نیز تعدادی از احادیث او را حسن می داند؛ در حالی که بعضی از این احادیث را تنها او روایت کرده است.[۸۹]
ابن ابی حاتم رازی در کتاب الجرح و التعدیل درباره عطیه چنین می گوید:
أنبأنا عبد الله بن احمد بن محمد بن حنبل فیما کتب إلی قال: سمعت أبی و ذکر عطیه العوفی فقال: هو ضعیف الحدیث بلغنی ان عطیه کان یأتی الکلبی فیأخذ عنه التفسیر، وکان الثوری وهشیم یضعفان حدیث عطیه… قرئ علی العباس بن محمد الدوری قال: قیل: لیحیی بن معین کیف حدیث عطیه؟ قال: صالح.
همچنین می گوید:
سألت أبی عن عطیه العوفی. فقال: ضعیف الحدیث یکتب حدیثه و أبو نضره أحب إلی من عطیه. سئل أبو زرعه عنه. فقال: کوفی لین.[۹۰]
در این گفتار ابن ابی حاتم به نقل از احمد بن حنبل، علت ضعف عطیه را اخذ تفسیر از کلبی بیان می کند. در مقابل، ابن معین حدیث عطیه را صالح می داند.
در تهذیب التهذیب منشأ این نقل را خود کلبی ذکر می کند:
عطیه از ابوسعید احادیثی شنید، اما هنگامی که ابوسعید مرد، در صفّه[۹۱] کلبی حاضر می شد و احادیث کلبی را حفظ می کرد و کنیه او را ابوسعید گذاشت و از او روایت نقل می کرد. اگر به او گفته می شد که چه کسی این حدیث را به تو گفته است، می گفت ابوسعید، و دیگران گمان می کردند که منظور ابوسعید خدری است؛ در حالی که منظور او کلبی بود…. ابن حبّان در کتاب ضعفاء به سندش از ابو خالد احمر روایت کرده است که کلبی به او گفته است: عطیه به من گفت که کنیه تو را ابوسعید قرار دادم و می گویم که ابوسعید برای من حدیث گفت.[۹۲]
حال که مشخص شد کلبی نسبت تدلیس به عطیه، داده است، به بیان احوال او از کتب رجالی اهل سنّت می پردازیم. بعضی از عباراتی که ذهبی در میزان الإعتدال درباره کلبی نقل می کند، چنین است:
احمد بن زهیر می گوید: به احمد بن حنبل گفتم: آیا مطالعه تفسیر کلبی جایز است؟ گفت: نه. ابن معین گفته است که کلبی ثقه نیست. جوزجانی و دیگران گفته اند او بسیار دروغ می گوید. دارقطنی و گروهی گفته اند او متروک است. ابن حبان نیز درباره او می گوید: مذهب او در دین و دروغ های او آن قدر آشکار است که احتیاجی نیست تا در بیان اوصاف او اغراق شود.[۹۳]
ابن ابی حاتم در الجرح و التعدیل نیز درباره کلبی چنین می گوید:
سفیان ثوری گفت: کلبی به من گفت: آنچه از من از ابوصالح از ابن عباس روایت کرده اید، دروغ است، نقل نکنید…یحیی بن معین گفت که کلبی چیزی نیست، ابوحاتم رازی به پسرش می گوید که مردم بر ترک حدیث کلبی متفق اند و اهل حدیث سراغ او نمی روند…. ابوبکر بن خلاد از معتمر از پدرش (سلیمان) نقل می کند که در کوفه دو دروغ گو بودند که یکی از آنها کلبی است.[۹۴]
خلاصه کلام درباره عطیه این است که او صدوق و راست گوست و کسی او را به دروغ گویی و جعل حدیث متهم نکرده است و اما سخن کسانی که به او نسبت تدلیس داده اند، بر اساس روایت کلبی است که بی اعتباری آن روشن شد؛ چرا که او متهم به وضع و کذب است و جرح او هیچ اعتباری ندارد. بهترین پاسخ به کسانی که با استناد به سخن کلبی به دنبال تضعیف عطیه هستند، کلام ذهبی در میزان الاعتدال است: «ذکر نام او در کتاب ها جایز نیست، چه رسد به احتجاج به کلام او ( برای تضعیف دیگران)».[۹۵]
اما نسبت تشیع به عطیه، هیچ ضرری به پذیرش روایت او بعد از اثبات صداقت و عدالت او نمی زند. اما قول ابن معین که ابونضره را بر عطیه برتری داده و گفته است: «سألت عن عطیه و عن أبی نضره فقال: أبو نضره أحب إلی»،[۹۶] هیچ ضرری به عطیه نمی زند؛ چرا که صرف یک تقدم و برتری است و هیچ اتهام و جرحی متوجه عطیه نشده است. شایان ذکر است که چنین مقایسه ای در موارد زیادی واقع شده است، اما هرگز موجب تضعیف راوی نشده است.[۹۷] سایر جرح هایی که درباره عطیه ذکر شده است، جرح مبهم است که بر اساس قواعد، هرچند این تجریحات زیاد باشد، تأثیرگذار نخواهد بود و در این موارد به تعدیلات او توجه می شود و آنها ملاک قضاوت درباره عطیه قرار می گیرد.
نتیجه گیری
با بررسی مجموع سند معلوم شد که برای محمد بن عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه الکلابی، پدرش و عبدالرحمن بن أبی حماد نه تنها هیچ جرحی وارد نشده است، بلکه محمد بن عبدالعزیز توثیق شده است و آن دو راوی دیگر روایت های زیادی دارند و روایات آن دو بر اساس دو قاعده رجالی یاد شده است و هیچ ایرادی بر روایت آنها نیست.
تنها جرح ابو سلمه از سوی ازدی بود که اقوال علمای رجال را در معتبر نبودن تضعیفات او ذکر کردیم و لذا روایات او اشکالی ندارد و وثاقتش ثابت است. درباره جرح عطیه، یکی تدلیس کلبی بود که این جرح به آنکه ناقل این تدلیس، شخص کلبی است و او متهم به کذب و دروغ است، پذیرفته نیست. جرح دیگر، تشیع او بود که این جرح با اثبات صداقت او هیچ ضرری به روایت او نمی زند. لذا این روایت معتبر است، خصوصاً که این روایت در باب مناقب و فضایل است؛ زیرا علما تصریح کرده اند که حدیث ضعیف در باب مناقب حجت است. ابن حجر هیتمی در این باره می گوید: «حدیث ضعیف در باب مناقب حجت است»[۹۸] و این حدیث نه تنها ضعیف نیست، بلکه اگر آن را صحیح ندانیم، حداقل می توان آن را حسن لغیره دانست؛ زیرا این حدیث طرق دیگری نیز دارد که مجموع آن طرق یکدیگر را تقویت و اصل حدیث را اثبات می کنند؛ چنان که روش بسیاری از اهل حدیث در اثبات و تصحیح بسیاری از احادیث این چنین است.
با این توضیحات: ۱٫ صحت سند روایت شریفه سفینه به اثبات رسید، ۲٫ نادرستی گفتار ابن تیمیه و ناصر الدین البانی بیش از پیش آشکار شد، ۳٫ راویان حدیث سفینه افراد ثقه و مورد اطمینان هستند، ۴٫ آشکار شد که سلفی ها با احادیث فضایل اهل بیت برخوردی دوگانه دارند. آنان درحالی که در موارد دیگر احادیث ضعیف را می پذیرند و آنها را تقویت می کنند، احادیث صحیح فضایل اهل بیت (ع) را ضعیف نشان می دهند. بنابراین ادعاهای آنان درباره قبول یا رد احادیث، مستلزم بررسی و تحقیق است و نمی توان آنان را از مطّلعان و صاحب نظران در علم حدیث شمرد.
منابع
۱ – ابن تیمیه حیاته، عقائده: صائب عبدالحمید، قم:مؤسسه دائره المعارف فقه إسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۶ق. ۲ – اتحاف الخیره المهره بزوائد المسانید العشره: احمد بنابی بکر بن اسماعیل البوصیری، مکتبه الشامله. ۳ – أخبار مکه فی قدیم الدهر و حدیثه: أبوعبد الله محمد بن إسحاق مکی فاکهی، بیروت: دارخضر، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق. ۴ – الأدب المفرد: محمد بن إسماعیل أبوعبدالله بخاری، بیروت: دارالبشائر الإسلامیه، چاپ سوم، ۱۴۰۹ق. ۵ – استجلاب ارتقاء الغرف: حافظ سخاوی، بیروت: دارالبشائر الإسلامیه، ۱۴۲۱ق. ۶ – أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب: شمس الدین محمد بن محمد بن محمد جزری، اصفهان، بیتا. ۷ – الامالی الشجریه: ابن شجری، موقع الوارق، مکتبه الشامله. ۸ – إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع : تقى الدین أحمد المقریزى، بیروت: دارالکتب العلمیه ، چاپ اول، ۱۴۲۰ق. ۹ – امثال الحدیث: الإصبهانی، موقع جامع الحدیث، مکتبه الشامله. ۱۰ – الانباه علی قائل الرواه: ابن عبدالبر، موقع الوراق، مکتبه الشامله. ۱۱ – البلدانیات: سخاوی، مکتبه الشامله. ۱۲ – تاریخ ابن معین: غطفانی بغدادی، بیروت: دارالقلم، بیتا. ۱۳ – تاریخ الإسلام: ذهبی، قاهره: مکتبه التوفیقیه، بیتا. ۱۴ – تاریخ الطبری: بیروت: مؤسسه الأعلمی، بیتا. ۱۵ – تاریخ بغداد: خطیب بغدادی، بیروت: دارالکتب العلمیه، بیتا. ۱۶ – تذکره الخواص: سبط ابن جوزی، تهران: مکتبه نینوی، بیتا. ۱۷ – تطهیر الجنان و اللسان: ابن حجر هیتمی، قاهره: مکتبه القاهره، بیتا. ۱۸ – تقریب التهذیب: ابن حجر عسقلانی، اردن: بیت الافکار الدولیه، چاپ چهارم، بیتا. ۱۹ – تهذیب التهذیب: ابن حجر عسقلانی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۰۴ق. ۲۰ – تهذیب الکمال: مزی، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ اول، ۱۴۰۰ق. ۲۱ – جواهرالعقدین فی فضل الشرفین: علی بن عبدالله حسنی سمهودی، بغداد: مطبعه العانی، ۱۴۰۵ق. ۲۲ – حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء: ابونعیم احمد بنعبدالله الاصبهانی، بیروت: دارالکتاب العربی، چاپ چهارم، ۱۴۰۵ق، المکتبه الشامله. ۲۳ – الدر المنثور فی التأویل باالماثور: جلال الدین سیوطی، موقع التفاسیر، مکتبه الشامله. ۲۴ – الدررالسنیّه فی الأجوبه النجدیّه: عبدالرحمن بن محمدبن قاسم عاصمی نجدی، بیجا، چاپ ششم، ۱۴۱۷ق. ۲۵ – ذخائر العقبی: ابوجعفر طبری، مکتبه الشامله. ۲۶ – ذخیره الحفاظ: مقدسی، تحقیق: عبد الرحمن فریوائی، ریاض: دار السلف، چاپ اول، ۱۴۱۶ق. ۲۷ – الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل: لکنوی، بیروت: مکتب المطبوعات الإسلامیه، چاپ ششم، ۱۴۲۱ق. ۲۸ – سلسله الأحادیث الضعیفه و الموضوعه: محمد ناصر الدین البانی، ریاض: مکتبه المعارف، چاپ اول، ۱۴۲۲ق. ۲۹ – السلسله الصحیحه: محمد ناصر الدین البانی، مکتبه الشامله. ۳۰ – سنن الترمذی: بیروت: دارالکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۲۶ق. ۳۱ – سنن أبی داود: بیروت: دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق. ۳۲ – سؤالات أبی عبید الآجری: الآجری مکه: دارالإستقامه، چاپ اول، ۱۴۱۸ق. ۳۳ – الشریعه: محمد بن حسین آجری، تحقیق: سلیمان الدمیجی، ریاض: دار الوطن، چاپ اول، ۱۴۲۵ق. ۳۴ – شواهد التنزیل لمن خص بالتفضیل: حاکم حسکانی، مکتبه الشامله. ۳۵ – الصواعق المحرقه على أهل الرفض والضلال والزندقه: إبن حجر هیتمی، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ اول، ۱۹۹۷م. ۳۶ – الطبقات الکبری: ابن سعد، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق. ۳۷ – العلل الوارده فی الأحادیث النبویّه: دارقطنی، ریاض: دارطیب، چاپ اول، ۱۴۰۵ق. ۳۸ – الفتح المبین: سید احمد زینی دحلان، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۲۳ق. ۳۹ – فضائل الصحابه: احمد بن حنبل، ریاض: دارابن جوزی، چاپ چهارم، ۱۴۳۰ق. ۴۰ – فیض القدیر شرح الجامع الصغیر: عبد الرؤوف المناوی، مصر: المکتبه التجاریه الکبرى، چاپ اول، ۱۴۲۳ق. ۴۱ – کنز العمال: متقی هندی، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ۱۹۸۹٫ ۴۲ – الکامل فی ضعفاء الرجال: عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد ابواحمد الجرجان، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، بیروت: دارالفکر، چاپ سوم، ۱۴۰۹ق، مکتبه الشامله. ۴۳ – کتاب الجرح و التعدیل: ابن ابی حاتم رازی، حیدرآباد دکن: دارالفکر، چاپ اول، بیتا. ۴۴ – لسان المیزان: ابن حجر عسقلانی، بیروت: موسسه الأعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۶ق. ۴۵ – المتفق و المفترق: خطیب بغدادی، اردن: دارالغرب اسلام، چاپ اول، ۱۴۰۳ق. ۴۶ – مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ابن ابی بکر هیثمی، بیروت: مؤسسه المعارف، ۱۴۰۶ ق. ۴۷ – مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح: ملا علی قاری، موقع المشکاه الاسلامیه، مکتبه الشامله. ۴۸ – المستدرک علی الصحیحین: حاکم نیشابوری، بیروت: دارالکتاب العربی، بیتا. ۴۹ – مسند البزار: بزار، مکتبه الشامله. ۵۰ – مسند الشهاب: قضاعی، موقع جامع الحدیث، مکتبه الشامله. ۵۱ – مشکاه المصابیح: محمد بن عبدالله الخطیب تبریزی، بیروت: المکتب الإسلامی، چاپ سوم، ۱۴۰۵ ق، مکتبه الشامله. ۵۲ – المطالب العالیه: ابن حجر عسقلانی، موقع جامع الحدیث، مکتبه الشامله. ۵۳ – المعارف: ابن قتیبه دینوری، موقع الوارق، مکتبه الشامله. ۵۴ – المعجم الأوسط: طبرانی، ریاض: مکتبه المعارف، ۱۴۱۵ق. ۵۵ – المعجم الصغیر: سلیمان بن احمد بن ایوب ابوالقاسم طبرانی، موقع جامع الحدیث، مکتبه الشامله. ۵۶ – المعجم الکبیر: سلیمان بن احمد بن ایوب ابوالقاسم طبرانی، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، موصل: مکتبه العلوم و الحکم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق، مکتبه الشامله. ۵۷ – معرفه الثقات: أحمد بن عبدالله بن صالح أبو الحسن العجلی الکوفی، مدینه: مکتبه الدار، چاپ اول، ۱۴۰۵ق. ۵۸ – مفاتیح الغیب: فخر رازی، مکتبه الشامله. ۵۹ – المفصل فی الرد على شبهات أعداء الإسلام: علی بن نایف الشحود، بیجا، بیتا. ۶۰ – منهاج السنه النبویّه: ابن تیمیه، تحقیق: دکتر محمد رشاد سالم، بیجا، چاپ اول، ۱۴۰۶ق. ۶۱ – المؤتلف و المختلف: دار قطنی، مکتبه الشامله. ۶۲ – میزان الاعتدال: ذهبی، بیروت: دارالفکر، ۱۴۳۰ق. ۶۳ – نتایج الأفکار فی تخریج الأذکار: ابن حجر عسقلانی، بیروت: دارابن کثیر، ۱۹۹۶م. ۶۴ – نزهه المجالس ومنتخب النفائس: صفوری، بیروت: دار المحبه – دار آیه، ۲۰۰۱م. ۶۵ – نظم الدرر فی تناسب الآیات: برهان الدین البقاعی، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق. ۶۶ – نظم درر المسطین: زرندی حنفی، مکتبه الشامله. ۶۷ – نفحات الأزهار: سید علی حسینی میلانی، قم: مرکز الحقائق الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۲۶ق. ۶۸ – نفحه الریحانه ورشحه طلاء الحانه: محبی، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۶ق. ۶۹ – النهایه فی غریب الحدیث والأثر: أبو السعادات المبارک بن محمد جزری، بیروت: المکتبه العلمیه، ۱۳۹۹ق.
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشت ها
[۱] . المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۴۳٫
[۲] . فضائل الصحابه، ج۲، ص ۹۸۷، ح۱۴۰۲٫
[۳] . معجم الوسط، ح۵۵۳۶٫
[۴] . المعارف، ص۵۷٫
[۵] . المسند، ج۹، ص۲۷۵٫
[۶] . اخبار مکه، ج۳، ص۱۳۴٫
[۷] . المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۵؛ المعجم الأُوسط، ج۵، ص۳۵۴ ؛ المعجم الصغیر، ج۲، ص۸۵٫
[۸] . أمثال الحدیث، ج۱، ص۱۳۴٫
[۹] . الکامل فی الضعفاء، ج۲، ص۳۰۶٫
[۱۰] . المؤتلف و المختلف، ج۳، ص۱۷۵٫
[۱۱] . المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۴۳٫
[۱۲] . حلیه الأُولیاء، ج۴، ص۳۰۶٫
[۱۳] . الشریعه، ح۱۶۵۳ و۱۶۵۴٫
[۱۴] . الأنباه علی قبائل الرواه، ج۱، ص۱۰٫
[۱۵] . مسند الشهاب، ج۵، ص۲۸٫
[۱۶] . تاریخ بغداد، ج۵، ص۲۷۲٫ المتفق والمفترق.
[۱۷] . مناقب، ح ۴ و ۵٫
[۱۸] . شواهد التنزیل، ج۳، ص۱۰٫
[۱۹] . ذخیره الحفاظ، ح۱۹۹۹، ۲۰۹۱ و ۴۹۴۹٫
[۲۰] . الامالی الشجریّه، ج۱، ص۱۲۷٫
[۲۱] . مفاتیح الغیب، ذیل آیات ۲۰-۲۶ سوره شوری.
[۲۲] . النهایه، ج۲، ص۷۰۸٫
[۲۳] . المعجم، ج۱،ص۳۷٫
[۲۴] . ذخایر العقبی، ج۱، ص۱۷٫
[۲۵] . تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۴۱۱٫
[۲۶] . دررالمطین، ج ۱، ص۲۲۸٫
[۲۷] . مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۱٫
[۲۸] . اتحاف الخیره، ج۷، ص۲۲۹٫
[۲۹] . إمتاع الأسماع ، ج۱۱، ص۱۷۸٫
[۳۰] . مشکاه المصابیح، ج۳، ص۳۴۸٫
[۳۱] . المطالب العالیه، ج۴، ص۱۳۰٫
[۳۲] . نظم الدرر، ج۸، ص۶۲۴٫
[۳۳] . نزهه المجالس ومنتخب النفائس، ج۲، ص۴۳۱٫
[۳۴] . البلدانیات، ج۱، ص۱۸۶٫
[۳۵] . الدرالمنثور، ج۴، ص۳۰۴٫
[۳۶] . کنزالعمال، ح۳۴۱۴۴ و ۳۴۱۵۱ و۳۴۱۶۹ و۳۴۱۷۰٫
[۳۷] . فیض الغدیر، ج۵، ص۵۱۷٫
[۳۸] . مرقاه المفاتیح، ج۹، ص۴۸٫
[۳۹] . نفحه الریحانه و رشحه طلاء الحانه، ج۴، ص۳۳۰٫
[۴۰] . تفسیر روح المعانی، ج۲۵، ص۳۲، ذیل آیه ۲۳ سوره شوری.
[۴۱] . ینابیع الموده، ج۱، ص۸۱٫
[۴۲] . استجلاب ارتقاء الغرف، ج۲، ص۴۸۴٫
[۴۳] . جواهر العقدین، ص۲۶۱٫
[۴۴] . المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۴۳٫
[۴۵] . الصواعق المحرقه، ج۲، ص۶۷۵٫
[۴۶] . نفحات الأزهار، ج۴، ص۸۲٫
[۴۷] . همان، ص۸۸٫
[۴۸] . السیف الیمانی، ص۹٫
[۴۹] . او در عبارت خود چنین میگوید: « و صح عنه۹من طرق». ایشان چندین طریق از این حدیث را صحیح میداند (الفتح المبین، ص۳۱۶).
[۵۰] . منهاج السنّه، ج۷، ص۳۹۵٫
[۵۱] . الدرر السنیّه، ج۱، ص ۲۴۸٫
[۵۲] . المفصل فی الرد على شبهات أعداء الإسلام، ص۷۱٫
[۵۳] . سلسله الأحادیث الضعیفه، ج۱۰، ص۵-۱۰٫
[۵۴] . ابنتیمیه، حیاته، عقائده، ص۶۹٫
[۵۵] . السلسله الصحیحه، ج۳، ص۱۵۶٫
[۵۶] . لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹٫
[۵۷] . أسنی المطالب، ص۴۸٫
[۵۸] . برای اطلاع بیشتر از روش ابنتیمیه در برخورد با احادیث به مقاله ارزشمند «نگرشی کوتاه بر جایگاه ابنتیمیه در علم حدیث و رجال»، نوشته استاد سید حسن آل مجدد شیرازی در شماره سوم مجله سراج منیر رجوع کنید.
[۵۹] . معجم الأوسط، ج۴، ص۲۸۴٫
[۶۰] . الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۸٫
[۶۱] . الرفع و التکمیل، ص۲۳۰٫
[۶۲] . همان، ص۵۵۴٫
[۶۳] . الجرح و التعدیل، ج۲، ص۳۶٫
[۶۴] . الرفع و التکمیل، ص۲۳۱٫
[۶۵]. تاریخ بغداد، ج۲، ص۳۵۳٫
[۶۶] . تاریخ الإسلام، ج۲۲، ص۱۸۰٫
[۶۷] . همان، ج۵، ص۲۴۴٫
[۶۸]. مستدرک، ج ۳، ص ۲۴۵، ح ۲۹۴۹٫
[۶۹] . برای نمونه به حدیث ۲۹۴۹ مستدرک رجوع کنید.
[۷۰] . علل دارقطنی، ج۳، ص۱۹۷٫
[۷۱] . الجرح و التعدیل، ج۳، ص۴۸۵٫
[۷۲]. المتفق و المفترق، ج۱، ص۴۶٫
[۷۳] . سؤالات أبی عبید الآجری، ص۳۰۳٫
[۷۴] . تهذیب التهذیب، ج۸، ۱۹۶٫
[۷۵] . میزان الإعتدال، ج۲، ص۲۹٫
[۷۶] . همان، ج۳، ص ۵۰۲٫
[۷۷] . الرفع و التکمیل، ص۲۷۳٫
[۷۸] . تاریخ ابنمعین، ج۱، ص ۳۶۳، شماره ۲۴۴۶٫
[۷۹] . سنن ترمذی، ص ۱۰۱۸٫
[۸۰] . الأدب المفرد،باب قبله الصبیان.
[۸۱] . سنن أبی داود، ج۱، ص۱۶۲، ح۱۶۳۷٫
[۸۲] . طبقات الکبری، ج۵، ص۴۷، ش۲۳۶۷٫
[۸۳] . تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱٫
[۸۴] . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۵، ص۷۴٫
[۸۵] . تذکره الخواص، ص۴۲٫
[۸۶] . معرفه الثقات، ج۲ ص۱۴۰٫
[۸۷] . تاریخ الطبری (المنتخب من ذیل المذیل)، ج۸، ص ۱۲۸٫
[۸۸] . تقریب التهذیب، ص ۴۳۲٫
[۸۹] . نتائج الأفکار فی تخریج الأذکار، ج۱، ص۲۶۷٫
[۹۰] . الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۷۳٫
[۹۱] . صفّه: سایبانی که برای ایجاد سایه نصب میکرد.
[۹۲] . تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱٫
[۹۳] . میزان الإعتدال، ج۳، ص۵۳۴٫
[۹۴] . الجرح والتعدیل، ج ۷، ص۲۷۰٫
[۹۵] . میزان الإعتدال، ج۳، ص۵۳۴٫
[۹۶]. الجرح و التعدیل، ج۱، ص ۳۲۱٫
[۹۷] . الرفع و التکمیل، ص ۲۶۱٫
[۹۸] . تطهیر الجنان و اللسان، ص ۱۰ و ۱۴٫
پاسخ دهید