برای شناخت هر مذهبی شایسته است که به جای رجوع به گفتار و نوشتار دیگران، به گفتار و نوشتار علما و سردمداران آن گروه رجوع کرد و آن را مورد بررسی و تحلیل قرار داد و آن‌گاه به داوری درباره‌اش پرداخت تا افزون بر شناخت صحیح آن فرقه، منصفانه داوری شود، ولی متأسفانه در طول تاریخ به‌ دلیل بهره‌گیری از روش‌های ناصحیح در کتاب‌های ملل و نحل و تاریخ مذاهب به برخی از مذاهب ظلم شده است و تهمت‌ها و دروغ‌هایی را نسبت داده‌اند که با مراجعه به منابع اصلی این حقیقت تلخ به خوبی روشن می‌شود. یکی از مذاهبی که در طول تاریخ مورد هجمه‌های غیر منصفانه و ظالمانه قرار گرفته است، مذهب شیعه است. پیروان مذهب شیعه می‌توانستند مقابله به مثل کنند، ولی هرگز از راه غیر صحیح داوری نکردند، بلکه از راه تبیین دیدگاه‌های مذهب شیعه به پاسخ‌گویی پرداختند و گاه این پاسخ‌ها برگرفته از متون و منابع کسانی است که شیعه را مورد هجوم قرار داده‌اند. از گروه‌هایی که امروزه تمام امکانات خود را در جهت مقابله و نابودی اسلام واقعی قرار داده، وهابیت است که با راه‌ها و دلایل غیر منطقی با شیعه امامیه مبارزه می‌کند؛ در حالی‌که اگر فرقه‌های اسلامی براساس اصول قرآنی با یکدیگر احتجاج کنند، نتیجه بسیار بهتری می‌توانند بگیرند. از‌این‌رو نویسندگان و گویندگان مخالف وهابیت اعم از شیعه یا اهل‌سنّت با توجه به آیه شریفه «فَبَشِّرْ عِبَادِ ۷} الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[۲] نیکو است با مطالعه و بررسی گفتار و نوشتار سران این فرقه به ارزیابی و داوری درباره آنان بپردازند. این مقاله نیز درصدد است با رجوع به کتاب‌های وهابیان به‌ویژه محمد بن‌عبدالوهاب و ابن‌تیمیه افکار و اندیشه‌های آنان را برای علاقه‌مندان بیان کند تا به خوبی بتوانند درباره این فرقه داوری کنند. از این‌ جهت ابتدا کتاب مجموعه التوحید را که نوشته‌های محمد‌ بن‌عبدالوهاب و ابن‌تیمیه را در بردارد، مرور می‌کنیم و با استفاده از مبانی و اعتقاداتی که خودشان پذیرفته‌اند، به بررسی آن می‌پردازیم.

کتاب فوق دارای رساله‌ها و کتاب‌های گوناگونی از پایه‌گذار فرقه وهابیت یعنی محمد بن‌عبدالوهاب و ابن‌تیمیه است که مطالب بیان‌شده شباهت زیادی به یکدیگر دارند و سعی ما این است آنها را جمع‌بندی و سپس آن را ارزیابی کنیم.

 

 

توحید از دیدگاه ابن‌عبدالوهاب

 

در رساله نخست پس از آیه «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[۳] می‌نویسد:

و العباده هی التوحید؛ لأنّ الخصومه بین الأنبیاء و الأمم فیه؛ کما قال تعالی: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ».[۴] و أمّا التوحید فهو ثلاثه أنواع: توحید الربوبیّه، توحید الإلهیّه و توحید الأسماء و الصفات.[۵]

 

 

مطلب نخست

 

محمد بن‌عبدالوهاب در این عبارت درباره‌ توحید عبادی، اهمیت آن، و یکی از رسالت‌های مهم پیامبران سخن گفته است؛ چنان‌که آیات دیگر به اقسام دیگر توحید نظیر توحید ربوبی، افعالی و غیر آن پرداخته و یا رسالت انبیا را اقامه قسط و عدل معرفی کرده است. پس منحصر کردن رسالت پیامبران الهی در توحید عبادی و از سویی دیگر انحصار عبادت به توحید آن‌هم به نحو مطلق معنا کردن، مخالف آیات دیگری است که درباره رسالت پیامبران و انواع دیگر توحید سخن گفته‌اند.

سؤال دیگر از ابن‌عبدالوهاب این است که توحید را به سه نوع تقسیم کرده‌ای و یکی از سه نوع را توحید الوهیت که همان عبادت و عبودیت است، دانسته‌ای و از سویی توحید را عبادت می‌دانی؛ آیا صحیح است که مقسم را که توحید عبادی است، به سه نوع تقسیم کنید و یکی از آن سه نوع توحید عبادی باشد (توحید الوهی یعنی عبودی)؟ آیا مقسم را در قسم داخل کردن، از نظر منطقی باطل نیست؟ باید مقسم جامع بین اقسام باشد و از عبارات کتاب مذکور خلاف آن استفاده می‌شود.

سؤال دیگر: به چه دلیل توحید را به سه نوع تقسیم کرده‌ای؟ شما ادعا می‌کنید عقاید خود را از قرآن و سنت صحیح اخذ کرده‌اید، در کدام‌یک از آیات قرآن یا احادیث صحیح این تقسیم‌بندی آمده است؟[۶]

قرآن کریم کتاب توحید است؛ زیرا توحید حقیقت دین است. از این‌رو قرآن ابعاد مختلف دین را که حقیقت توحید است، بیان کرده است و در طول تاریخ علما به تبیین دین و توحید پرداخته‌اند. روشن است که در پردازش توحید چاره‌ای جز تقسیم‌بندی یا مرحله‌بندی ندارند و این تقسیم‌بندی وحی مُنزَل نیست، بلکه آن را از آیات قرآن استفاده کرده و نام خاصی را بر آن نهاده‌اند. برای نمونه:

از «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ } اللَّهُ الصَّمَدُ»[۷] توحید در ذات و توحید صفاتی را استفاده کرده‌اند، و از «اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» توحید در خالقیت، از «رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» توحید ربوبیت و همچنین توحید افعالی، توحید عبادی و دیگر مراتب توحید توحید در مالکیت و … را از آیات قرآن استفاده کرده‌اند. از این‌رو دلیلی بر سه قسم یا کمتر وجود ندارد.

افزون بر این در سنتِ هیچ‌یک از ائمه اهل‌بیت(علیهم السلام) صحابه نیز این تقسیم‌بندی وجود ندارد. از این‌رو این تقسیم با روش سلف مخالف است که بر آن تأکید کرده و داوری‌های خود را در صحت و فساد مذاهب و عقاید روش سلف قرار داده‌اید. پس شما بر خلاف مبنای خودتان عمل کرده‌اید.

 

 

مطلب دوم

 

ابن‌عبدالوهاب درباره نوع اول که توحید ربوبیت است، می‌نویسد:

فهو الذی أقرّ به الکفار علی زمن رسول الله(صلّی الله علیه وآله) و لم یدخلهم فی الإسلام و قاتلهم رسول الله و استباح دماءهم و أموالهم و هو توحیده بفعله تعالی و الدلیل قوله تعالی: «قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَمَن یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیَّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللّهُ».[۸]

«قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ {۸۴} سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ {۸۵} قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ {۸۶} سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ {۸۷} قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ {۸۸} سَیَقُولُونَ لِلَّهِ»[۹][۱۰]

در این قسمت به جای آن‌که به تعریف توحید ربوبی بپردازد و نتیجه‌گیری کند، می‌گوید: کافران و مشرکان توحید ربوبی را قبول داشتند و این پذیرش آنان را داخل اسلام نکرد و از این‌رو رسول خدا با آنان جنگ کرد و خون و مالشان را مباح دانست.

نکته نخست: بدون تردید یکی از مطالبی که از این آیات استفاده می‌شود این است که توحید ربوبی از شئون مراتب توحید و یگانگی خداست و در این هیچ‌گونه اختلافی وجود ندارد، اما این آیات هیچ‌گونه دلالتی بر مدعای ابن‌عبدالوهاب ندارند بلکه از یک واقعیت خبر می‌دهند و آن پذیرش توحید ربوبی است. اگر کسی بگوید از روش پیامبر اسلام در جنگ با کافران می‌توانیم مباح شمردن مال و جان آنان را استفاده کنیم، باید گفت اولاً، روش پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله) هرگز این نبود که به صرف مخالفت با آن حضرت قتل را واجب بشمرد، بلکه گاهی اصحاب را از قتل آنان باز می‌داشت، البته به استثنای شرایطی که اتمام حجت شود و آنان باز لجاجت کنند. ولی گاهی که نمی‌پذیرفتند، حضرت با آنان مصالحه می‌کرد؛ نظیر جریان مباهله.

افزون بر این، دستورهای پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) وحی می‌باشد و مخالفت با آن موجب کفر است اما گفته‌های محمد بن‌عبدالوهاب که وحی نیست تا مخالفت با آن کفر تلقی شود، مگر آنکه خودش را پیامبر بداند. برداشت‌های او اجتهادی است و بر مجتهد دیگر لازم نیست اجتهادات او را بپذیرد.

نکته دوم: گرچه از این آیات استفاده شده که مشرکان توحید ربوبی را قبول داشتند و به آن اعتراف ‌کردند، اما اگر در آیه دقت شود، خلاف این مطلب را می‌توان استفاده کرد؛ زیرا خدا می‌فرماید: اگر از آنان بپرسید که چه کسی مدبر عالم و رب آسمان‌ها و زمین است، به زودی می‌گویند؛ خدا. این پرسش دلیل بر آن است که مشرکان ربوبیت خدای واحد را باور نداشتند و شاهدش این است که در آیات می‌فرماید: «سَیَقُولُونَ»، نفرمود «یقولون». معنای آیه این است که اگر از آنان بپرسید و برای آنان توضیح دهید و فطرت آنان را بیدار سازید، به ربوبیت خدا اعتراف می‌کنند و ربوبیت دیگران را کنار می‌گذارند. پس آیات می‌فرمایند: به‌زودی اعتراف خواهند نمود، نه این‌که بلافاصله اعتراف کنند و یا از قبل اعتراف داشتند. بنابراین مشرکان در صدر اسلام ربوبیت غیر خدا را باور داشتند و تدبیر، رزق و روزی، مرگ و حیات را به دست غیر خدا می‌دانستند. روشن است که این باور برای غیر خدا موجب شرک است، البته به این شرط که بدون اذن الهی و یا عنایت خاصه او باشد، اما در صورتی‌که خدا این‌گونه تدبیرها را به پیامبری از پیامبران خود بدهد؛ مانند حضرت عیسی و یا به فرشتگانی که از آنان به «مدبرات امر» یاد می‌شود، موجب شرک نمی‌شود.

 

 

مطلب سوم

 

در نوع دوم توحید (توحید الالوهیه) می‌نویسد:

هو توحید الله بأفعال العباد کالدعاء و النذر و النحر و الرجاء و الخوف و التوکل و الرغبه و الرهبه. و دلیل الدعاء قوله تعالی: «وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ…»[۱۱] و کلّ نوع من هذه و الأنواع دلیل من القرآن. و أصل العباده تجرید الإخلاص لله تعالی وحده و تجرید المتابعه للرسول، قال تعالی: «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا».[۱۲] «وَمَا دُعَاء الْکَافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلاَلٍ»[۱۳] و قال تعالی: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ»[۱۴] ».[۱۵]

نکته نخست: در این قسمت نیز بدون آنکه از عبادت تعریف جامع و روشنی را ارائه کند، به مصادیق و برخی از عبادات می‌پردازد و چند آیه قرآن در اثبات اینکه دعا عبادت است، ذکر می‌کند. البته وی در اینجا عبادت را به «تجرید الاخلاص لله تعالی وتجرید المتابعه للرسول» معنا کرده است.

برای روشن شدن بحث لازم است دو مطلب روشن شود : ۱٫ عبادت چیست؟ ۲٫ عبادات به چه چیزهایی گفته می‌شود؟

در تعریف یک لفظ آن‌هم لفظ قرآنی و روایی، ملاک‌هایی لازم است تا بر اساس آنها نظر شارع مقدس مشخص شود؛ نظیر این‌که مسافر به چه کسی گفته می‌شود که در روایات تعریف شده است. اگر در شرع نباشد، عرف مردم از آن لفظ چه می‌فهمند.

در مرحله سوم مرجع، لغت و لغویان می‌باشند. در غیر این سه صورت، اگر کسی برداشت خودش را از یک لفظ ارائه دهد، بدون این‌که با سه ملاکی که ذکر شد مطابقت داشته باشد، سخن او پذیرفته نیست و از آن به تفسیر به‌رأی یاد می‌شود؛ مثل این‌که کسی معاد را به جامعه توحیدی بی‌طبقه تعریف کند. ابن‌عبدالوهاب به جای تعریف عبادت بر اساس ملاک‌های سه‌گانه به تعریف ناقصی از عبادت پرداخته که با هیچ‌یک از ملاک‌های مورد قبول مذاهب منطبق نیست. آیا تعریف عبادت به: «تجرید الاخلاص لله و تجرید المتابعه للرسول»، صحیح است؟ اولاً، اخلاص عمل برای خدا و رهایی از ریا از شرایط عبادت است، به این معنا که عبادت، وقتی صحیح و مقبول است که از این شرط برخوردار باشد. ثانیاً، در برخی اعمال عبادی نظیر جهاد، امر به معروف و نهی از منکر چنانچه بدون اخلاص انجام گیرند، به‌وظیفه عمل کرده است. آیا شستن نجاست از مسجد یا از لباس نمازگزار که بر مکلف واجب است عبادت به معنای اعم به‌شمار نمی‌آید؟ پس در برخی اعمال عبادی، قصد قربت شرط است و در برخی دیگر، بدون قصد قربت، امتثال تحقق پیدا می‌کند؛ هر چند در صورت وجود قصد قربت و اخلاص این اعمال ارزش بیشتری پیدا می‌کنند که از این تقسیم‌بندی به تعبدی و توصلی یاد می‌شود.

ثالثاً، در تعریف شما بر طبق مبانی خودتان یک نوع شرک وجود دارد؛ زیرا عبادت «تجرید المتابعه للرسول» چیست؟ اگر عبادت «تجرید اخلاص لله» است، چرا جمله «تجرید المتابعه» اضافه شده است و اگر عبادت «تجرید المتابعه للرسول» است با «تجرید المتابعه لله» سازگاری ندارد؛ چون بر طبق مبنای خودتان نباید غیر از خدا را در کنار خدا قرار دهید. اگر گفته شود که فقط از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) متابعت کنید، چگونه با تجرید اطاعت از خدا سازگاری دارد؟ البته پاسخ از نظر ما روشن است؛ زیرا ما متابعت از پیامبر را متابعت از خدا می‌دانیم، چنان‌که درخواست و توسل به ایشان را درخواست و توسل به خدا می‌دانیم، اما شما که هر گونه واسطه‌ای را هر چند غیر استقلالی باشد، شرک می‌دانید، نباید این‌گونه تعریف کنید، بلکه باید بگویید:«تجرید المتابعه لله».

رابعاً، عبادت بر اساس آیات قرآن، روایات، لغت و عرف عبارت است از بندگی. به عبارت دیگر، اظهار نیاز و فقر در برابر موجود بی‌نیاز: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»[۱۶] و این معنا در کتب لغت به معنای خضوع و تذلل آمده است[۱۷] که همه گویای یک حقیقت جامع است که در اعمال عبادی وجود دارد. آیه: «اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ»[۱۸] به این حقیقت اشاره دارد که بندگی خدا را بکنید، نه طاغوت را.

 

 

خامساً، این‌که اعمال عبادی مثل دعا، نذر، رجا، خوف و غیر آن در صورتی عمل عبادی به شمار می‌آید که در آن‌ها عمل برای رضای خدا و قصد قربت انجام شود، اما این به این معنا نیست که اگر از غیر خدا چیزی را درخواست کردید یا از غیر خدا ترس داشتید، مشرک هستید؛ زیرا اعمال عبادی بر دو قسم‌اند: یک قسم از اعمال عبادی برای عبادت محض قرار داده شده‌اند و انجام آن برای غیر خدا شرک است، خواه قصد داشته باشید یا نداشته باشید؛ نظیر سجده، نذر و طواف (مقصود هفت شوط است) زیرا این‌گونه اعمال فقط برای عبادت خدا است و در غیر خدا موجب شرک می‌شود از این‌رو سجده باید در برابر خدا و کعبه باشد؛ چنان‌که نذر و طواف، با قید هفت شوط نیز برای غیر خدا موجب شرک است. البته گاهی در کنار قبور بزرگان یک شوط یا بیشتر به قصد تبرک انجام می‌شود که شرک نیست؛ زیرا طوافی عبادت است که با قصد هفت شوط باشد. نذوراتی که برای ائمه و اولیا انجام می‌شود، نذر صحیح فقهی نیست تا موجب شرک باشد، بلکه خیرات است و در راه خدا انجام می‌دهند؛ زیرا نذر عبارت است از تعهد و قرار داد بین خود و خدا و این نوع تعهد هرگز بین ما و اولیا قصد نمی‌شود و اگر نذر را به‌عنوان تعهد بین خود و اولیا قرار دهد، بلااشکال باطل و در صورت آگاه بودن موجب شرک است.

 

 

قسم دوم از اعمال آن است که برای عبادت قرار داده نشده است، بلکه هم می‌توان به‌عنوان عمل عبادی انجام داد و هم غیر عبادی؛ نظیر خوف، استغاثه، توسل، دعا و خواندن دیگران.

انجام دادن این‌گونه اعمال که به طور معمول بین تمام انسان‌ها وجود دارد، موجب شرک نمی‌شود. آیا ترس از قدرت مافوق بشر غیر از خداوند، خواندن و درخواست کمک از غیر خدا به صورت مطلق و استغاثه از غیر خدا شرک است؟ روشن است این نوع اعمال و اوصاف برای تمام مسلمانان بلکه حتی برای پیامبران الهی وجود داشته است؛ زیرا آنان از فرشتگان کمک می‌گرفتند. در قرآن درباره حضرت موسی می‌فرماید: «وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ»[۱۹]و آنان برگردن من (به اعتقاد خودشان) گناهی دارند. می‌ترسم مرا بکشند! آیا ترس حضرت موسی از قدرت فرعون موجب شرک است؟ همچنین خداوند درباره استغاثه می‌فرماید:

«وَدَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلَى حِینِ غَفْلَهٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ»؛[۲۰]

موسی وارد شهر شد و در حالی‌که اهالی آن در غفلت به سر می‌بردند، دو مرد را مشاهده کرد که زدوخورد می‌کردند، یکی از شیعیان او و دیگری از دشمنانش بود. آن‌کسی که از شیعیان موسی بود، درخواست کمک کرد تا به کمک او دشمن را دفع کند. موسی مشتی بر او زد و کارش را ساخت.

 

 

آیا استمداد کسی که از پیروان حضرت موسی بود، از آن حضرت موجب شرک می‌شود؟ اگر شرک باشد، لازمه‌اش آن است که حضرت موسی به حمایت فرد مشرک برخاسته باشد. بنابراین صرف استمداد و خواندن غیر خدا، شرک به شمار نمی‌آید.

آیا توسل به اسباب و وسائلی که خداوند در اختیار بشر قرار داده،‌ موجب شرک است؟ بنابراین اگر جهت درخواست در این اعمال فقط درخواست کمک باشد، بدون این‌که به طرف شأن خدایی بدهد، شرک نخواهد بود. پس نظر صحیح در اعمال عبادی این است که نباید تمام اعمال را با یک نگاه بنگریم و نباید هر کس را که به صورت مطلق آنها را انجام دهد، مشرک بدانیم.

نتیجه‌گیری

سه مطلب از سخنان ابن‌عبدالوهاب در رساله نخست کتاب مجموعه التوحید مورد بررسی قرار گرفت و روشن شد که سخنان وی افزون بر تکراری بودن در کتاب‌ها و رساله‌های مختلف، از پایه علمی و قرآنی برخوردار نیست؛ زیرا با بهره‌گیری از آنچه خود وی معتقد است، بی‌پایه بودن سخنان او ثابت می‌شود. نه قرآن و نه سنت، تقسیم سه‌گانه بودن توحید را اثبات می‌کند و نه آیات قرآن مباح شمردن جان و مال مخالفان فکری را روا می‌دارند که او در مطلب دوم به آن تصریح کرده بود و نه عبادت به معنای «تجرید الاخلاص لله و تجرید المتابعه للرسول» است. بنابراین تقلید کورکورانه از سخنان محمد بن‌عبدالوهاب جز گمراهی چیزی را در پی‌ندارد؛ زیرا اکثریت قاطع علمای مذاهب اسلامی تقلید در مسائل اعتقادی به‌ویژه در مسئله توحید را روا نمی‌دانند، بلکه خود انسان باید با تحقیق و مطالعه به آن اعتقاد برسد.

 

 

 

منبع:پرسمان


پی‌نوشت‌ها:

* عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب.

[۲]. سوره زمر، آیات ۱۷ و ۱۸.

[۳]. سوره ذاریات، آیه ۵۶.

[۴]. سوره نحل، آیه ۳۶.

[۵]. مجموعه التوحید، ص۵.

[۶]. برای مطالعه بیشتر ر.ک: التندید بمن عدد التوحید نوشته حسن سقاف.

[۷]. سوره توحید، آیات ۱ و ۲.

[۸]. سوره یونس، آیه ۳۱.

[۹]. سوره مؤمنون، آیات ۸۴ – ۸۹.

[۱۰]. مجموعه التوحید، ص ۵.

[۱۱]. سوره غافر، آیه ۶۰.

[۱۲]. سوره جن، آیه ۱۸.

[۱۳]. سوره رعد، آیه ۱۴.

[۱۴]. سوره لقمان، آیه ۳۰.

[۱۵]. مجموعه التوحید، ص ۶ .

[۱۶]. سوره فاطر، آیه ۱۵.

[۱۷]. صحاح اللغه، واژه طاعه، القاموس، واژه طاعه.

[۱۸]. سوره نحل، آیه ۳۶.

[۱۹]. سوره شعرا، آیه ۱۴.

[۲۰]. سوره قصص، آیه ۱۵.