موضوع صحبت ما مربوط به حکم تشکیل حکومت و قیام های قبل از ظهور امام زمان ارواحنا فداه بود، بعضی به استناد روایاتی، قائل به عدم مشروعیت چنین قیام هایی شدهاند. به همین جهت بر آن شدیم که روایات مستند آنها را مورد بررسی قرار دهیم. در نوشتارهای قبلی، چند روایت ناهی از قیام را بیان کرده و از نظر سندی و دلالی بررسی کردیم و موارد نقض را هم، بیان نمودیم. اکنون به بررسی چند روایت دیگر که به آن، جهت نهی از قیام استناد شده است، می پردازیم.
مرحوم نعمانی در الغیبه، سه روایت را با سه سند نقل میکند که قیام قبل از ظهور را مردود میشمارد.[۱]
بررسی روایت اول ناهی از قیام
عبد الواحد بن عبد اللَّه از احمد بن محمّد بن رباح زهرىّ از محمّد بن عبّاس بن عیسى حسینىّ از حسن بن علىّ بن ابى حمزه و او از پدرش و او از مالک بن اعین جهنى و او از ابى جعفر باقر علیه السّلام که فرمود: هر پرچمى که پیش از پرچم حضرت قائم برافراشته شود پرچمدارش طاغوت و نا حقّ است[۲].
سند روایت:
حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی از پدرش نقل میکند و پدرش از بنیانگزاران واقفیه است. تا جایی که ابن غضائری گفته:« أصل الوقف، و أشدّ الخلق عداوه للولیّ من بعد أبی إبراهیم علیهما السّلام»[۳] دشمن ترین دشمنان امام رضا علیه السّلام است.
مرحوم خوئی در مورد ایشان میفرماید: معروف است که ضعیف است.
مرحوم آقای خویی، شش وجه برای اثبات وثاقتش از زبان دیگران، بیان میکند و در نهایت میفرمایند: که حکم به وثاقت ایشان ممکن نمیباشد و او ضعیف است.[۴]
البته نظر ما هم قبلا همین بود که پدر را – علی بن ابی حمزه بطائنی – ضعیف میدانستیم ولی در مباحث فقهیمان، تجدید نظری کردیم و به مناسبتی، بحث مفصلی را در مورد ایشان در خارج فقه مطرح کردیم و از نظر خویش برگشتیم. ایشان بالغ بر ۵۰۰ روایت در کتب اربعه دارد و کسی که ۵۰۰ روایت نقل میکند، بعید است اینطور باشد که درباره اش نقل شده است. پس روایاتش – به شرط عدم معارض – مقبول است. ولی بهرحال در سنداین روایت، علی بن ابی حمزه محل بحث است و مشهور این است که او را قبول نمیکنند. (البته اینکه ما او را ثقه بدانیم بحث دیگری است). پس نمیتوان گفت که روایات ناهی از قیام، اسنادش صحیح است و مشکلی ندارد، بعضی از بزرگان، از همان ابتدا، روایت را طرح میکنند.
بررسی روایت دوم ناهی از قیام
وَ أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ بِقُمَّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ الرَّازِیُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْکُوفِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ الْجُهَنِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ ع یَقُولُ کُلُ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ ع صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ[۵]
بررسی سند روایت
محمد بن حسان رازی – یکی از روات روایت – وثاقتش ثابت نیست. و ابن غضائری تصریح دارد که او ضعیف است، هرچند ما به کتاب ایشان و مطالبی که به ایشان نسبت میدهند، اعتمادی نداریم و تضعیف محمد بن حسان رازی به استناد حرف او نمیباشد بلکه میگوییم که وثاقتش برای ما ثابت نیست.
مرحوم خوئی میفرماید:
« فالرجل لم تثبت وثاقته و إن کان ضعفه لم یثبت أیضا، فإن عباره النجاشی لا تدل على ضعفه فی نفسه و تضعیف ابن الغضائری لا یعتمد علیه، لأن نسبه الکتاب إلیه لم تثبت»[۶]
البته غیر از محمد بن حسان رازی، افراد دیگری هم در روایت هستند که مجهول میباشند.
بررسی روایت سوم ناهی از قیام
وَ أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ نَصرالْبَنْدَنِیجِیُّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ الْجُهَنِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ ع یَقُولُ کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ أَوْ قَالَ تَخْرُجُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ ع صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ[۷]
بررسی سند روایت
در این سند هم، افرادی هستند که مشکل دارند. علی بن احمد بندنیجی، تصریح به ضعف او شده است. مرحوم خوئی درمورد او میفرماید:«النبدینجی أبو الحسن سکن الرمله ضعیف متهافت (تناقض گو) لا یلتفت إلیه ذکره ابن الغضائری»[۸]
پس روایتی که از امام صادق علیه السّلام نقل شده است « کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ…»، طریق دیگری به همین مضمون دارد که به سه سند از امام باقر نقل شده است و هر سه آن، مشکل سندی دارد. ضمناً «مالک بن اعین جهنی» هم که در هر سه سند آمده است، مورد بحث است.
بیان مرحوم مامقانی
مرحوم مامقانی میفرماید: در مورد«مالک بن اعین جهنی» سه قول است:
قول اول: روایت او صحیح است و این نظر علامه وشهید است.
قول دوم: او ممدوح است و حدیثش حسن است، این نظر مرحوم مجلسی است و دلیل حسن بودن حدیث او این است که توثیق صریحی ندارد.
قول سوم: تضعیف وی است و این نظر صریح جزایری است که مستفاد از قول شهید ثانی میباشد.
مرحوم مامقانی در اخر میفرماید: و الأقوى هو الأوّل و لااقل من الثانى[۹]
اقوی همان قول اول است و یا اینکه حداقل به قول دوم ملتزم میشویم، پس مرحوم مامقانی، ایشان را پذیرفته و توثیق میکند.
مالک بن اعین جهنی در کلام مرحوم خوئی
مرحوم خوئی در جلد ۱۴ معجم، بحث مفصلی راجع به«مالک بن اعین جهنی» دارند. ایشان فرمایشات شیخ طوسی، برقی و کشی را راجع به ایشان نقل میکند، ولی در هیچ کدام، توثیقی نسبت به «مالک بن اعین جهنی» نشده است.
مبنای مرحوم خوئی در ابتدا این بود که هر راوی از روات کامل الزیاره، ثقه است. البته باید به این نکته توجه کرد که منظور ابن قولویه[مؤلف کامل الزیارات] توثیق مشایخ بلاواسطه است و یا توثیق کل اسناد میباشد؟ ما مدتی اصرار داشتیم که توثیق کل اسناد است و فرقی بین توثیق عام و توثیق خاص نمیباشد ولی بعد از تحقیق، متوجه شدیم که توثیق ابن قولویه فقط اختصاص به مشایخ خودش و کسانی که از آنها نقل میکند، دارد و مشایخ با واسطه را در بر نمیگیرد. بنابراین «مالک بن اعین جهنی» توثیق خاصی ندارد و کسی که میخواهد او را توثیق کند باید مبنای [قبل] مرحوم خویی را داشته باشد و ایشان هم، ظاهراً بر همین مبنا، استناد میکنند. ایشان میفرماید: أقول: المتحصل مما ذکرنا أن مالک بن أعین الجهنی لا ینبغی الشک فی کونه شیعیا إمامیا حسن العقیده، و هو ثقه بشهاده ابن قولویه، و علیه فروایاته معتبره[۱۰]
پس «مالک بن اعین جهنی» در طریق دوم این روایت، به استناد مبنای قبلی مرحوم خویی، ثقه است. هر چند خود ایشان، از این مبنا برگشتند و در چاپ های بعد عبارات را تغییر دادند که در این صورت،«مالک بن اعین جهنی» توثیقی ندارد.
مرحوم خویی روایاتی، راجع به «مالک بن اعین جهنی» نقل میکنند که عمدتاً خودش راوی است. از این روایات میخواهند استفاده کنند که«مالک بن اعین جهنی» هم حسن العقیده و هم معتبر است:
روایات مربوط به «مالک بن اعین جهنی» در کلام مرحوم خوئی
روایت اول
مالک جهنى گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: اى مالک گمان مبر که شما شیعیان در باره ما مبالغه میکنید، همانا خدا را نتوان وصف کرد، و چنان که خدا را نتوان وصف کرد، ما را نیز نتوان وصف نمود و چنان که ما را نتوان وصف نمود، مؤمن را نیز نتوان وصف نمود، زیرا مؤمن با مؤمن ملاقات میکند و به او دست میدهد، پس همواره خدا به آنها توجه فرماید و گناهان از رخسارشان مانند برگ درخت فرو ریزد تا از یک دیگر جدا شوند، پس چگونه وصف کسى که چنین باشد، توان کرد [۱۱]
روایت دوم
مالک جهنى گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: اى مالک آیا خوشنود نیستید که نماز بخوانید و زکات بپردازید و خوددار (از گناهان) باشید و به بهشت بروید؟ اى مالک هیچ مردمى نیستند که در دین از کسى پیروى کنند جز آنکه روز قیامت آن پیشوا، آن مردم را لعنت کند و آنان نیز، او را لعنت کنند، جز شما و هر که هم عقیده شما است، اى مالک براستى که بخدا سوگند هر که از شما بر این امر (و عقیده) بمیرد شهید مرده و همانند آن کسى است که در راه خدا شمشیر زده است. [۱۲]
این روایت، مدح «مالک بن اعین جهنی» است و اشاره به سلامت عقیده ی مالک دارد. اما، روای خودش است. ما مضمون روایت را با تمام وجود میپذیریم و کاری به سندش هم نداریم، چون صلب عقائد ما اینست. ولی اگر راوی، روایتی را در مدح خودش نقل کند، مرحوم خویی میگویند: مستلزم دور است، ولی امام خمینی تعبیر دیگری دارد: «یسیر سوء الظن» نسبت به او سوء ظن، پیدا میکنیم.
روایت سوم
مالک جهنى گوید که: من در خدمت أبى جعفرعلیه السّلام نشسته بودم پس به جانب آن حضرت نظر کردم و در دل خود میگفتم: که چه بزرگ ساخته خداى تعالى تو را و گرامى گردانیده تو را و قرار داده تو را حجت بر خلق خود، ان حضرت، بجانب من نگاه فرمود و گفت: اى مالک امر بزرگتر از آن است که تو بر آن میروى. [۱۳]
این روایت را مرحوم اربلی در کتاب کشف الغمه نقل میکند. [۱۴]
از این روایت هم، سلامت عقیده مالک جهنى، برداشت میشود.
البته روایت دیگری وجود دارد که دال بر عدم سلامت عقیده وی میباشد:
مالک جهنى روایت کند که ما جماعت شیعیان در مدینه بودیم [لذا هنگام زد و خورد] از آن جا بیرون آمدیم و چند فرقه شدیم و از مدینه دور گشتیم، سپس با یکدیگر در فضائل ائمه طاهرین چیزها میگفتیم و بعضى از شیعیان، چیزى [در مورد ائمه] گفتند که از آن، در خاطر ما ربوبیّت خطور کرد. متوجه چیزی نبودیم که ناگاه أبى عبد اللَّه (ع) را سوار بر دراز گوشى دیددیم و ندانستیم که از کجا مىآید فرمود: یا مالک و یا خالد از کجا، کلام را در ربوبیّت را شروع نموده اید؟ گفتیم که: در خاطر ما خطور نکرده بود مگر این زمان فرمود که: بدانید که ما را پروردگاریست که نگاه میدارد ما را در شب و روز که ما او را میپرستیم، أى مالک و أى خالد بگویید در باب ما آنچه میخواهید أما ما را مخلوق دانید، و این کلام را بر ما مکرر فرمود و بر دراز گوش نشسته بود. [۱۵]
روایاتی که خود ایشان – مالک جهنی – نقل میکند، سلامت عقیده را میرساند، مگر روایت اخیر که امام، خطورات ذهنی آنها را، تصحیح کردند. آیا از این روایات، توثیق ایشان هم، استفاده میشود؟ از روایت اول، وثاقت ایشان ثابت میشود، ولی راوی روایت، خودش است و طریق دوم روایت هم، مورد اختلاف است.
مرحوم خوئی و مامقانی، ایشان را قبول میکنند ولی ما توثیقی پیدا نکردیم و چیزی که وثاقت ایشان را از آن، استفاده کنیم جز همین روایاتی که راوی خودش است، نداریم. پس طریق دوم هم مشکل سندی دارد.
[۱] – این سه روایت را مرحوم نعمانی در کتاب الغیبه ص ۱۱۴ باب ۵ حدیث ۹ و ۱۱ و ۱۲ نقل کردهاند.
[۲] –وَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ رَبَاحٍ الزُّهْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ عِیسَى الْحُسَیْنِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ الْجُهَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ: کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ رَایَهِ الْقَائِمِ ع صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ؛ الغیبه للنعمانی ؛ ص۱۱۴
[۳] – الرجال (لابن الغضائری)، ص: ۸۳
[۴] – معجمرجالالحدیث ج : ۱۱ ص : ۲۲۶
[۵] – الغیبه للنعمانی ؛ ص۱۱۴
[۶] – معجمرجالالحدیث ج : ۱۵ ص : ۱۹۱
[۷] – الغیبه للنعمانی ؛ ص۱۱۵
[۸] – معجمرجالالحدیث ج : ۱۱ ص:۲۵۶(مراجعه کنید به خلاصه الاقوال، ۳۶۵)
[۹] – مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص ۴۶ (چاپ قدیم)
[۱۰] – معجمرجالالحدیث ج : ۱۴ ،ص : ۱۵۸
[۱۱] –«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا مَالِکُ أَنْتُمْ شِیعَتُنَا أَ لَا تَرَى أَنَّکَ تُفْرِطُ فِی أَمْرِنَا إِنَّهُ لَا یُقْدَرُ عَلَى صِفَهِ اللَّهِ فَکَمَا لَا یُقْدَرُ عَلَى صِفَهِ اللَّهِ کَذَلِکَ لَا یُقْدَرُ عَلَى صِفَتِنَا وَ کَمَا لَا یُقْدَرُ عَلَى صِفَتِنَا کَذَلِکَ لَا یُقْدَرُ عَلَى صِفَهِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَلْقَى الْمُؤْمِنَ فَیُصَافِحُهُ فَلَا یَزَالُ اللَّهُ یَنْظُرُ إِلَیْهِمَا وَ الذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا کَمَا یَتَحَاتُّ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ حَتَّى یَفْتَرِقَا فَکَیْفَ یُقْدَرُ عَلَى صِفَهِ مَنْ هُوَ کَذَلِکَ؛ کلینی،کافی ؛ ج۲ ؛ ص۱۸۰
[۱۲] – « عَنْهُ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا مَالِکُ أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ تُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ تُؤْتُوا الزَّکَاهَ وَ تَکُفُّوا وَ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ یَا مَالِکُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ قَوْمٍ ائْتَمُّوا بِإِمَامٍ فِی الدُّنْیَا إِلَّا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یَلْعَنُهُمْ وَ یَلْعَنُونَهُ إِلَّا أَنْتُمْ وَ مَنْ کَانَ عَلَى مِثْلِ حَالِکُمْ یَا مَالِکُ إِنَّ الْمَیِّتَ وَ اللَّهِ مِنْکُمْ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ لَشَهِیدٌ بِمَنْزِلَهِ الضَّارِبِ بِسَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ؛ کلینی،کافی، ج۸ ؛ ص۱۴۶
[۱۳] – وَ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ قَالَ کُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ فَنَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ جَعَلْتُ أُفَکِّرُ فِی نَفْسِی وَ أَقُولُ لَقَدْ عَظَّمَکَ اللَّهُ وَ کَرَّمَکَ وَ جَعَلَکَ حُجَّهً عَلَى خَلْقِهِ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ وَ قَالَ یَا مَالِکُ الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِمَّا تَذْهَبُ إِلَیْهِ؛ کشف الغمه فی معرفه الأئمه ؛ ج۲ ؛ ص۱۴۰
[۱۴] – مرحوم اربلی شخص بزرگی است. کتاب او هم، انصافاً ارزشمند است. مرحوم اربلی در بین عامه زندگی میکرد و برای اینکه آنها به کتابهای ما توجه کنند، با ادبیاتی خاص نوشته است. با تعبیرات و ادبیات خاص خودش، حرفش را زده است. هیچ اشاره به جریان مقتل حسین(ع) نکرده ولی فقط، دو سطر حرف زده که هرکس آن روضه را ببیند، واقعا منقلب میشود. (کشف الغمه فی معرفه الأئمه ؛ ج۲ ؛ ص۵۰۳( مرحوم آقای امینی نسبت به ایشان میفرماید:«حمیت به الثغور المذهب» (الغدیر، ج۵، ص۴۴۶( یعنی مرزبان مذهب ما بود. سفارش متواضعانه دارم که این کتاب جزء برنامه شما باشد.البته، تایید یک کتاب به معنای تایید کل محتویات ان، نیست. هر کتابی ممکن است مطالبی داشته باشد، ولی کتاب ارزشمندی است.
[۱۵] – عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ قَالَ کُنَّا بِالْمَدِینَهِ حِینَ أُجْلِبَتِ الشِّیعَهُ وَ صَارُوا فِرَقاً فَتَنَحَّیْنَا عَنِ الْمَدِینَهِ نَاحِیَهً ثُمَ خَلَّوْنَا فَجَعَلْنَا نَذْکُرُ فَضَائِلَهُمْ وَ مَا قَالَتْ الشِّیعَهُ إِلَى أَنْ خَطَرَ بِبَالِنَا الرُّبُوبِیَّهُ فَمَا شَعَرْنَا بِشَیْءٍ إِذَا نَحْنُ بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَاقِفٌ عَلَى حِمَارٍ فَلَمْ نَدْرِ مِنْ أَیْنَ جَاءَ فَقَالَ یَا مَالِکُ وَ یَا خَالِدُ مَتَى أَحْدَثْتُمَا الْکَلَامَ فِی الرُّبُوبِیَّهِ فَقُلْنَا مَا خَطَرَ بِبَالِنَا إِلَّا السَّاعَهَ فَقَالَ اعْلَمَا أَنَّ لَنَا رَبّاً یَکْلَؤُنَا بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ نَعْبُدُهُ یَا مَالِکُ وَ یَا خَالِدُ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُمْ وَ اجْعَلُونَا مَخْلُوقِینَ فَکَرَّرَهَا عَلَیْنَا مِرَاراً وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى حِمَارِه؛ کشف الغمه فی معرفه الأئمه ج۲، ص: ۱۹۸
پاسخ دهید