- نتیجه استقامت در مسیر
- با زبان دیگران دعا کنید
- نتیجهی پیروی از عقل
- نتیجهی بندگی
- مراقبه و نورانیّت باطن
- درهم خریدن خدا
- تربیت درون
- رشد انسان در حسن فعلی و فاعلی است
- درسی برای مسئولین
- حالت دعا به هنگام فرستادن صلوات
- شیطان سگ شکاری خداست
- حالت یکسان در تمامی کارها و اعمال
- معصوم و فکر گناه
- باطن گناه
- ثمرهی تکرار عمل خیر
- حساسیت به گناه
- با خدا معامله کنید
- دنبال روزی حلال باشید
- برخی بلاها دافع کیفر گناهان است
- با اسمی که با آن عجینیم خدا را بخوانیم
- با هر گناهی چراغی در وجود انسان خاموش میشود
- گناه و آتش
- ادای شکر هم از خداست!
- عالیترین مرحلهی ذکر
- نماز شب و همراهی با اهل بیت علیهم السلام
- مرزها را به روی شیطان ببندید
- غذای شیطان را فراهم نکنید
- ذکر حوقله و همّت انسان
- اخلاص در کارها
نتیجه استقامت در مسیر
انسان اگرمدتی سالم حرکت کرد، خود به خود جذبه ای نسبت به خوبیها پیدا میکند و یک حساسیت و دافعهای نسبت به بدیها پیدا میکند. شامهاش نسبت به گناه حساس میشود، میفهمد این محیط، محیط گناه است و خودش را نزدیک آن محیط نمیکند.
با زبان دیگران دعا کنید
به حضرت موسی علیه السلام وحی شد،[۱] موسی! با یک زبانی من را بخوان که با آن زبان گناهِ مرا نکرده باشی، حضرت موسی علیه السلام گفتند: خدایا! من همچنین زبانی را از کجا بیاورم؟ خدای متعال فرمود: با زبان دیگران که تو گناه نکرده ای، به دیگران بگو که در حقت دعا کنند.
نتیجهی پیروی از عقل
هر چه انسان در مسیر عقل پیش برود، تعقّلش اشتداد پیدا میکند. نورانیتش بیشتر میشود. به جایی میرسد که قبح تمام بدیها، در نظرش روشن میشود. نسبت به امور گناه و سیّئات، دافعه پیدا میکند. حرکتش یک طرفه میشود. نمیتواند گناه بکند! خدای متعال ریشهی گناه را در وجودش بیاثر میکند و به کلی زدوده میشود. بزرگانی که اهل مراقبه بودند، غذای حرام را نمیتوانستند بخورند.
نتیجهی بندگی
کربلایی کاظم چون بنایش بر بندگی خدا بود؛ در حد فهمش، هر آنچه از علما یاد گرفته بود، نسبت به آن حساس بود و عمل میکرد و چون بنایش بر این بود که به گناه آلوده نشود و لقمهی حرامی از گلویش پایین نرود، به جایی رسیده بود که بر سر سفرههایی که مینشست، طبعش- نفس نفیسش- حرام را میفهمید.
مراقبه و نورانیّت باطن
اگر انسان مراقبه داشته باشد و حواس ظاهریش را کنترل کند، خدا چشم باطن به او میدهد، شامّهی باطن به او میدهد، گوش باطن به او میدهد.
درهم خریدن خدا
انسان وقتی خودش را قاطی خوبها کرد خدا هم در هم میخرد.
تربیت درون
انسان هرچه بخواهد بگوید، زبان در اطاعت او است. بخواهد به هر چیزی نگاه کند، چشم در اختیار او است. معلوم میشود که انسان با تربیت خودش، ظرفیتی دارد که دلش را هم مطیع ایمان عقلش بکند، دیگر دل هر چیزی را نخواهد، حبّ فی الله و بغض فی الله پیدا کند. هرکسی را خدا دوست دارد، دل ما هم هوای آن را داشته باشد؛ و هرکسی را خدا دشمن دارد، دل ما هم از او نفرت داشته باشد.
رشد انسان در حسن فعلی و فاعلی است
انسانی که کار خوب میکند اما کار خوبش را مقدمه قرار داده تا جلب نظر مردم بشود، این شخص خدمت میکند، راه میکشد، پول میدهد، به ضعفا میرسد؛ اما قصدش از این کارهای خیر این است که دلها را در اختیار خودش داشته باشد. حُسن فعلی دارد اما حُسن فاعلی ندارد. برای خود او رشد نمیآورد، ترقی معنوی ندارد، کار خیر اثر قطعی دارد، کار خوب خوب است، کار خوب از هرکسی خوب است؛ اما کنندهی خوب همیشه خوب نیست.
درسی برای مسئولین
اینها برای مسئولین ما، درس است. خود مولی الموحدین علیه السلام توی بازار تازیانه به دست میگرفتند و جلوی مغازههای کاسبها حرکت میکردند و اگر میدیدند در جنسها تقلبی انجام میدهند، همان جا تذکر میدادند، گاهی تنبیه میکردند، قیمتها را تحت نظارت قرار میدادند.
حالت دعا به هنگام فرستادن صلوات
هرگاه صلوات میفرستید حال دعا داشته باشید تا خدای متعال سیم دلتان را وصل کند.
شیطان سگ شکاری خداست
شیطان سگ شکاری خداست، خدا به شیطان اجازه نمیدهد سراغ هر کسی برود، آدمی که دلش در اختیار خداست، چون صاحب این دل خداست، خدا شیطان را با تیر غیب میزند، نمیگذارد سراغ بندهی خوبش بیاید و این را طعمهی خودش قرار بدهد، اما وقتی آدم گناهانش را تکرار کرد، رسوبات بد در درونش جمع میشود و چون ول است و یاور ندارد، شیطان به او حمله میکند و انسان را گرفتار خذلان میکند و موجب بدبخت او میشود.
حالت یکسان در تمامی کارها و اعمال
حضرت امیر علیه السلام از خدا درخواست میکنند که: خدایا! من را یک طوری قرار بده «حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً». تمام اعمالم و تمام ورد و ذکرم، ورد واحد باشد؛ یعنی دست شستنم، خندیدنم، خوابیدنم، کار کردن و بیل زدنم، جبهه رفتن و شمشیر زدنم، در خانه پیرزن رفتن و برای بچههای یتیم تنور روشن کردنم با نالههای شبانه و مناجاتم، هیچ فرق نداشته باشد. همان حالتی که در حال مناجات: «العفو العفو» گفتم و تو را از خودم راضی میکنم و به تو با این کارم نزدیک میشوم، در بیل زدن و تولیدم هم همان انگیزه را داشته باشم و جز راضی کردن تو چیز دیگری در مخیّله من نباشد.
معصوم و فکر گناه
کسی از منظر آقای حجّت سؤال کرده بود: اینکه معصوم گناه نمیکند، این روشن است! معصوم گناه نمیکند، خطا نمیکند، اشتباه نمیکند؛ اما اینکه معصوم فکر گناه هم نمیکند، مگر میشود؟! کسی را شما سراغ دارید فکر گناه نکند؟! ایشان فرموده بودند: آیا هیچ وقت شده است شما فکر کنید، به کنار مزرعه بروید و کثافت بخورید؟! آیا هیچ وقت چنین چیزی به ذهنتان آمده است؟! آن شخص تأملی کرده و گفته بود: آدم سالم که به مزرعه نمیرود کثافت بخورد، به ذهنش هم خطور نمیکند!
ایشان فرموده بودند: گناه برای معصوم، مثل همان کثافت میماند. آنقدر متعفن است، آنقدر پلید است، گناه برای معصوم عین نجاسات میماند، این در اثر اشرافی است که معصوم به ملکوت گناه پیدا کرده است. آدم سالم که فکر نجس خوردن نمیکند! هیچ انسان سالمی هوس نمیکند مدفوع بخورد، نجاست بخورد، خون بخورد، در ذهنش نیز خطور نمیکند؛ معصوم هم نسبت به گناه، آنقدر مقامش بالا است که گناه برایش اینطور منفور است، اصلاً به ذهن مبارکش چنین چیزی خطور نمیکند! اینها نشان میدهد که اگر انسان فضای جانش را با انس به پروردگار متعال، با انس به معارف حق، تربیت کند؛ انقدر معرفتش ارتقاء پیدا میکند که حقیقت گناه، باطن گناه برایش مکشوف میشود. باطن گناه عفونت دارد، قاذورات است، هم جز کثافات است و هم آتش است.
باطن گناه
حُفَّتِ الْجَنَّهُ بِالْمَکارِهِ، وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.[۲] باطن گناه عفونت دارد، قاذورات است، هم جز کثافات است و هم آتش است. آتش جهنم به شهوت پیچیده شده است، اگر کسی چشم برزخی داشته باشد و بتواند باطن لذائذ نامشروعی که در این دنیا آدم از آن لذت میبرد را ببیند، میفهمد که این آتش جهنم است، کثافت است.
ثمرهی تکرار عمل خیر
با تکرار اعمال خیر، آنها را ذاتی خود کنیم تا ملکه مان شوند! عمل به خوبیها و تکرار آن عمل، اشخاص را در یک مرتبهای قرار میدهد که با بودن در آن مرتبه، امکان ندارد کار خیری از او فوت شود یا گناهی او را آلوده کند.
حساسیت به گناه
لباس سفید مختصر لکهای روی آن بریزد خودش را نشان میدهد و باید فوری این لباس را عوض کرد؛ اما لباس سیاه اینطور نیست، اگر یک ماه، دو ماه هم آن را نشویید به روی خودش هم نمیآورد، در حالی که همان عوارضی که بر پارچه سفید هست بر همین پارچه سیاه هم هست. بعضیها روحشان را آنقدر تمیز نگه داشتهاند که کمترین گناه برایشان بیماری میآورد، احساس بدی به آنها دست میدهد اما بعضی اینطور نیستند. مرحوم میرزا جواد آقای ملکی با شنیدن یک غیبت به خودش میلرزد، رنگش تغییر میکند! عین یک دکتری که با دیدن یک ویروس یا با ورود به یک فضای مسموم، چون میداند که چه خبر است، حالش به هم میخورد، این هم همینطور است، به قدری طبع و طبیعتش نورانی و باصفا شده است که اندک غباری در آن منعکس است و قابل تحمل نیست.
با خدا معامله کنید
در انفاق با خدا معامله کنید؛ «مَثَلُ الَّذینَ ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یضاعِفُ لِمَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»[۳] مثَل کسانی که در راه خدا انفاق میکنند. جان، آبرو، مال، علم، معنویت، همهی اینها میتواند جزو مصادیق انفاق باشد. اگر کسی با خدا معامله کند و فی سبیل الله انفاق کند، مثَل او مثَل کسی است که یک حبّه، یک دانه، زیر زمین کشت کرده است؛ این یک دانه برایش، هفت خوشه رویانده است و در هر خوشهای صد حبّه است؛ یعنی یک حبّهاش شده هفتصد برابر، هفتصد حبّه شده است. خدا هفتصد برابر به شما عنایت میکند.
دنبال روزی حلال باشید
با عجله کردن روزی حلالی که قرار است با تأخیر به دست شما برسد حرامش را کسب نکنید!
برخی بلاها دافع کیفر گناهان است
برخی بلاها دافع کیفر گناهان است. خدای متعال یک گوشمالی کوچک به ما میدهد؛ و با این گوشمالی کوچک از کیفرهایی که مستحقش هستیم، در میگذرد. خدا اجلّ از این است که برای یک گناه دوبار مجازات کند؛ همین یک بار را خدا به کرم خودش کفاره گناهان ما قرار داده است و انشاءالله عذاب جهنم را از سرمان دفع میکند؛ بنابراین به هنگام بلا هم باید شاکر بود.
با اسمی که با آن عجینیم خدا را بخوانیم
برخی اشخاص اسمی از اسمای خاص در وجودشان تمکن پیدا میکند. خیمه میزند، خیمه ستّاریت خدا، خیمه غفاریّت خدا، خیمه رزاقیّت خدا، خیمه مغیث بودن خدا، ناصر بودن خدا. هرکسی رگی دارد. آن رگش با خدای خودش، با اسمی از اسمای الهی عجین شده است. تمکّن ذکر یعنی ذکر اینجا جا کرده است خدا اینجا را پسندیده است؛ اسمای حسنای الهی در این دل جلوه دارد. مرتب اشخاص این ذکر خاص را دارند. بعضیها کلمه شریفه: یا حیُّ یا قَیُوم با دلشان سازگاری دارد و همیشه دل میگوید: یا حیُّ یا قَیُوم. بعضیها نه چون گناهکارند و مرتب نگران آبرویشان هستند، دائماً میسوزند و میگویند: «یا سَتّار، یا سَتّار، یا مَن اَظهر الجَمیل وَ سَتَر القَبیح».[۴] دائماً این برایش حال شده است، برایش ملکه شده است.
با هر گناهی چراغی در وجود انسان خاموش میشود
مَن قارفَ ذنباً فقَد فارَقَه عَقلٌ و لایعود إلیه أبداً.[۵] هر گناهی که انسان میکند، یک عقلی از او مفارقت میکند. انسان وجودش چهل چراغ الهی است وهرگناه یک چراغی را در وجود انسان خاموش میکند. هر عبادتی یک نور جدیدی است، یک چراغ جدیدی است. انسان با آن چراغی که خدا در وجودش قرار داده است دلش روشن میشود، روحش شاداب میشود، راهش باز میشود، چالههای زندگی را در باطن و ظاهر تشخیص میدهد؛ و با هر عبادتی این چراغ نورش شدیدتر میشود. یک گناه که میکند، یک چراغ در وجودش خاموش میشود و دیگر هم بر نمیگردد. آن نوری که خاموش شد، امکان برگشتش نیست. آن خلاء، آن ظلمت در وجودش باقی میماند.
گناه و آتش
باطن گناه، عفونت، کثافت و آتش است. چشم برزخی ما کار نمیکند و الا شعلههای آتش را در باطن کسی که گناه میکند میدیدیم.
ادای شکر هم از خداست!
نعمت جز از او نیست، ادای شکر نعمت هم جز مال خودش نیست. او خودش خود را حمد میکند، ما همه مجاری هستیم و آیات الهی هستیم. اگر آدم به این نکته برسد، میفهمد گفتن بهشت آسان است؛ امّا رسیدنش! رسیدنش! او باید ما را برساند. «الهِی لَمْ یکنْ لِی حَوْلٌ فَانْتَقِلُ بِهِ عَنْ مَعْصِیتِک» معصیت برای اهل دل، گناه کبیره نیست، غیبت و امثال اینها نیست. معصیت در این است که من خودم را ببینیم، خود دیدن معصیت است. عمل دیدن معصیت است. من اصلاً چیزی ندارم که در خودم ببینم. همهی مجاری عبادت را او به من داده است. توفیق عبادت را او به من داده است. من چه دارم؟ من چه دارم که عبادت کنم؟! «إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ.»[۶] لذا همهچیز مِلک خداست. این نماز من مال من نیست. خدای من به من نماز میدهد. شکر و حمد را خدا میدهد؛ بنابراین جز خودش مالکی در عالم وجود ندارد.
عالیترین مرحلهی ذکر
این حالت که انسان خود و ذکرش را نبیند؛ همه کاره او باشد و جز او هیچ چیزی در وجود او نماند این عالیترین مرحله ذکر است. حالت فنا و حالت انکسار اینطور است که انسان، ذاکر باشد ولی ذکرش را نبیند، عابد باشد ولی عبادتش را نبیند، عالم باشد ولی خدمت خودش را نبیند و همیشه حالت شرمندگی و نداری پیش پروردگار متعال داشته باشد که این مرحله عالی توحید است.
نماز شب و همراهی با اهل بیت علیهم السلام
امام عسکری علیه السلام میفرماید: جدّ ما رسول خدا در وصیتی که به امیرالمؤمنین علیه السلام دارند: سه بار مسئله نماز شب را به تکرار به ایشان توصیه فرمودند َعلَیْکَ بِصَلاهِ اللَّیْلِ، عَلَیْکَ بِصَلاهِ اللَّیْلِ، عَلَیْکَ بِصَلاهِ اللَّیْلِ [۷] امام صادق علیه السلام فرمودند: لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُصَلِّ صَلاَهَ اللَّیْل[۸] اگر کسی اهل نماز شب نباشد با ما هم کاروان نمیتواند باشد. ما میرویم او جا میماند. اگر خواستید هم قافله امام حسن عسکری علیه السلام باشید تصمیم بگیرید که خلوت سحر داشته باشید، اشک سحر داشته باشید، آه سحر داشته باشید.
مرزها را به روی شیطان ببندید
باید مرزها را به روی بیگانه (یعنی شیطان) بست. تا مرز باز است اسلحهی قاچاق وارد میشود، کالای قاچاق وارد میشود. جاسوسها، ناشناخته میتوانند به کشور وارد شوند. اصلاح درون مشکل میشود. اول باید مرزها را بست. مرزهای که شیطان از آن مرزها تجاوزش را آغاز میکند رذایل اخلاقی و گناهان ما است. ما از هر جای ضرر برگردیم به نفع ما است.
غذای شیطان را فراهم نکنید
صفات بد و کارهای رذیله ای که در باطن انسان است؛ جاذبه ای برای ورود و حضور شیطان به وجود میآورد. اینها به صورت جیفهایست در باطن برای جذب شیطان؛ و شیطان تا زمانی که طعمهی خود را در باطن ما ببیند، دست بردار نیست. کرکسها از دویست فرسخی بوی جیفه را متوجه میشوند و به سراغ آن میآیند، شیاطین، کرکسهای باطن ما هستند تا آدم کار بد، صفات بد در درون خودش ایجاد میکند و شیطان میبیند که خوراک دارد، ولکن نیست و مرتب در حال ورود است.
ذکر حوقله و همّت انسان
آیت الله العظمی آقای بهجت میفرمودند: کسانی که لاحَولَ وَ لا قُوهَ الاّ بِاللهِ العَلیِّ العَظیم زیاد میگویند، همتشان بالا میرود، آدمی که همتش بالا ست خودش را با آشغال آلوده نمیکند، به لجن آلوده نمیکند.
اخلاص در کارها
«یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یخافُونَ یوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً»[۹] ماها کاری را ناقص انجام میدهیم بعد طلبکار هم هستیم، یک قدم جزی برداشتیم، میگوییم: من بودم که این کار را انجام دادم! اگر من نبودم این کار، این انقلاب به ثمر نمیرسید! اگر من نبودم این جبهه به پیروزی نمیرسید! مرتب طلبکار هستیم، ابرار اینطور نیستند، صفت الهی اینها این است که منتی بر کسی ندارند، یوفُونَ بِالنَّذْرِ و در حین اینکه در عملشان هیچ کم نگذاشتهاند و تعهدشان را به نحو احسن ایفا کردهاند نگران هستند و با خود می گویند: طرف خیلی بزرگ است از کجا معلوم است راضی شده باشد و من درخور شأن او کاری انجام داده باشم؟
[۱] -بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۰، ص ۳۴۲، باب ۲۰ الرغبه و الرهبه و التضرع و التبتل و الابتهال و الاستعاذه و المسأله
[۲] – المجازات النبویه، ص ۳۴۹، المجاز (۳۰۵)
[۳]– سوره بقره؛ ۲۶۱
[۴] – دعای جوشن کبیر بند ۲۲
[۵]. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میفرماید: هر کس به گناهی نزدیک شود یک جنبه عقلانیتی از او دور میشود که هرگز به او برنمی گردد. میزان الحکمه، ج ۲، ص ۹۸۷.
[۶]– سوره انعام؛ ۱۶۲
[۷] – بحار الانوار ج ۸۴ ص ۱۶۲
[۸] – وسائل الشیعه ج ۸ ص ۱۶۲
–[۹] سوره انسان؛ آیه ۷٫ آنها به نذر خود وفا میکنند و از روزی که شرّ و عذابش گسترده است میترسند.
پاسخ دهید