امامت محوریترین جایگاه را در منظومۀ اعتقادی شیعۀ امامی دارد. نوع تعیین و نصب امام نیز در این مکتب با دیگر مکتبهای اسلامی متفاوت است. امامیان از همان ابتدا به دلیل آنکه مقام امامت را امتداد مقام نبوت میدانستند، معتقد بودند امامت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)نه به دلیل فضائل بیشمار او نسبت به سایر صحابه و نه به دلیل انتخاب مسلمانان، بلکه بر اساس تعیین و معرفی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است. این رویکرد در لسان علمی اندیشمندان امامی با تئوری (نص) تبیین شد. آنان در بحث امامت عامه (مقام ثبوت) بر آن شدند که نص، طریق انحصاری تعیین امام است؛ از اینرو، در صدد ابطال راههای دیگر برآمدند، و در بحث امامت خاصه (مقام اثبات)، امامت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)را هم با نصوص جلی، هم با نصوص خفی و هم با نص فعلی (اظهار معجزه) اثبات کردند. مقالۀ پیشرو (تئوری نص) امامیان را با روی آورد توصیفی _ تحلیلی بررسیده است.
مقدمه :
در اصل اعتقاد به امامت و ضرورت آن، اختلاف قابل ملاحظهای بین متکلمان مسلمان نیست؛[۲] اما در اینکه این ضرورت، عقلی است یا نقلی (شرعی) و ضرورت آن بر مردم (مکلفَّین) است، یا بر خداوند (مکلِّف)؟ اختلافهای جدی وجود دارد. شاید اصلیترین منشأ این اختلاف نوع تصویری است که از (امامت) وجود دارد؛ زیرا با آنکه تعریف امامت (ریاست عامه در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر)[۳] بین شیعه و اهل سنت یکسان است، با این حال در مفهوم و ماهیت و نوع تصویری که از امامت دارند، تخالف آشکار و غیرقابل جمع وجود دارد.[۴] به نظر میرسد این اختلاف، ناشی از اختلاف روش شناختی آنان در تعریف امامت بوده است، اینکه تعریف امامت، به لحاظ منطقی، تعریف پیشین است یا پسین؟
به عبارت دیگر آیا ابتدا با ملاکهای مأخوذ از عقل و یا مستنبط از وحی، به تعریف امامت دست مییابیم و سپس به تعیین مصداق میپردازیم؛ و یا بر اساس رخدادها و واقعیتهای خارجی، امام را میشناسیم و امامت را تعریف میکنیم؟
علمای امامیه همانگونه که وجوب نصب امام را عقلی میدانند، با استناد به ملاکهای عقلی و شرعی، تصوری از امام ارائه داده و سپس مصداق اتمّ آن را از راه شرعی یا عقلی نشان دادهاند. در حالیکه به نظر میرسد، تئوری امامت در اهل سنت، بر اساس واقعیتهای خارجی و تحولات تاریخی شکل گرفته، و همواره با توجه به شرایط و زمینههای متفاوت بیرونی در دورههای مختلف تاریخی، تحول و تطور یافته است؛ از اینرو، میتوان گفت برداشت ها و مفاهیم مربوط به حاکم اسلامی در اندیشه سیاسی اهل سنت، چیزی جز (تئوریزه کردن حوادث و رخدادهای ایام)[۵] نبوده است.
در خصوص راههای تعیین امام و اینکه امام چگونه تعیین و یا شناخته میشود، اندیشمندان مسلمان چندین راه بیان کردهاند:
۱_ طریق نص؛ ۲_ طریق اختیار و انتخاب؛ ۳_ طریق دعوت؛ ۴_ طریق ارث؛ ۵_ طریق قهر و استیلاء.
طریق نص مورد قبول همۀ متکلمان و اندیشمندان اسلامی است؛[۶] اما اختلاف اساسی متکلمان امامی با غیر امامی آن است که آیا راههای دیگر غیر از طریق نص، در تعیین امام حجیت دارند یا خیر؟ امامیان معتقدند که امامت بسان نبوت است و (نصب) امام مربوط به خداوند متعال میباشد که فقط از طریق (نص نبوی)[۷] مشروع خواهد بود؛ اما علمای اهل سنت به دلیل انکار (نصب الهی) امام، نه تنها لزوم حصر تعیین امام از طریق نص را انکار کردهاند، بلکه مدعی هستند چون نصی وجود ندارد، روش اختیار و انتخاب مسلمانان نیز در تعیین امام مشروع است. شیعیان زیدی نیز علاوه بر روش نص، طریق دعوت را مطرح کردهاند که اگر سید فاطمی و صالح، قیام کرد و مردم را به سوی خود و اقامۀ شعائر دینی فراخواند، با این ادعا امامت برای او منعقد میشود
و امامتش مشروع است.[۸] قول شاذّی نیز منسوب به (عباسیه) وجود دارد که یکی از روشهای تعیین امام را (ارث) میداند.[۹]
نظریه پردازان اهل سنت در خصوص راههای تعیین امامت (در مقام ثبوت)، دچار نوعی تشتّت و سردرگمی شدهاند، به طوری که علاوه بر حجیت طریق تنصیص، طریق انتخاب یا بیعت را ذکر کرده و در توجیه مشروعیت آن گاهی به اجماع صحابه، و گاهی به عمل صحابه، و گاهی به عمل اهل حل و عقد، استناد کردهاند. نیز به طریق (قهر و استیلاء) متمسک شده، و امامت کسی که با زور و غلبه بر مردم مسلط شود را مشروع دانستهاند؛[۱۰] حتی برخی پا را فراتر گذاشته و ادعا کرد هاند: (تنعقد الإمامه بالقهر و الاستیلاء ولو کان فاسقاً أو جاهلاً أو عجمیاً)![۱۱] پر واضح است موضع صاحبان این اقوال، موضع کسی است که ابتدا به صحت امامت و خلافت خلفا اعتقاد دارد، سپس در مشروعیت طریق تعیین آن بحث میکند و همان شیوۀ اتفاق افتاده را به عنوان یکی از راههای مشروع برای انتخاب امام به شمار میآورد. ناگفته پیداست که این نوع استدلال برای تعیین امام، تمسّک به مدعا برای اثبات مدعا است و معضل منطقی (دور) را داراست.
نوشتار حاضر ضمن اشاره به سابقه تاریخی اندیشۀ شیعی مبنی بر لزوم تعیین امام توسط رسول خدا(صلی الله علیه و آله) _ که از همان صدر اسلام در بین شیعیان علی وجود داشت و از آن با عنوان (وصایت) یاد میشد _ به تبیین نظریۀ لزوم تعیین امام از طریق تنصیص _ که از آن با عنوان (تئوری نص) یاد میشود _ پرداخته و تلاش نموده است مفهوم نص، اقسام آن و ضرورت وجود نص در تعیین امامت (مقام ثبوت) و نیز استدلال امامیان در مقام اثبات امامت خاصه از نصوص جلی، خفی و فعلی را بیان کند. لازم به یادآوری است که تعیین امامت شیعی، بر دو اصل استوار است: (نصب الهی) و (نص نبوی). مقاله پیشرو عقیده لزوم نص را از منظر امامیان برمی رسد؛ اما عقیده لزوم نصب الهی و استدلال آنان نوشتاری مستقل و فرصتی دیگر میطلبد.
۱ – مفهوم نص و اقسام آن :
نص در لغت به معنای چیزی است که إظهار و آشکار شود[۱۲] و در اصطلاح به معنای (الدلیل الذی لا یتطرق إلیه الخلاف)،[۱۳] یا (اللفظ الذی لایحتمل غیر ما فهم منه)[۱۴] است. و مقصود از آن در اینجا (الأدلّه التی وردت فی القرآن الکریم و السنّه النبویّه الشریفه علی خلافه أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)و وصایته لرسول الله(صلی الله علیه و آله))[۱۵] است.
اندیشمندان امامی برای نص، تقسیمات متعددی بیان کردهاند. مهمترین آنها تقسیم نص بر (قولی) و (فعلی) است. نص قولی بر دوگونه است: (جلی) و (خفی).
در تعریف نص جلی گفته شده: نصی که بالضروره دلالت بر معنا و مراد دارد، به طوری که احتیاج به استدلال و تبیین اضافی ندارد و در مقابل، نص خفی، نصی است که دلالتش بر معنا و مقصود به نوعی استدلال و تبیین احتیاج دارد.[۱۶]
نص فعلی، آن دسته از افعال رسول خداست که بیانگر اجلال و تعظیم امام علی (علیه السلام)است. در کلام برخی از متکلمان (اظهار معجزه) به دست امام، به عنوان نص فعلی بر امامت بیان شده است.[۱۷]
ادعای اندیشمندان شیعۀ امامی آن است که در خصوص امامت و خلافت علی بن ابی طالب (علیه السلام)هر سه نوع نص موجود است: نص قولی جلی که صریح در معنا است و نص خفی که با پیوست ضمیمه مقصود را میرساند و نص فعلی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اظهار معجزه به دست علی بن ابی طالب. اما اکثر قریب به اتفاق عالمان اهل سنت برآنند که نصی از جانب رسول خدا بر انتصاب امام صادر نشده است؛ از اینرو به روش اختیار و بیعت روی آوردهاند.
اکثر شیعیان زیدی نیز معتقدند در خصوص امامت امام علی(علیه السلام)نص جلی صادر نشده است، با این حال منکر نص خفی نیستند؛ تنها (جارودیه) معتقد به وجود نص جلی در خصوص امامت حسنین؟عهما؟ هستند.[۱۸] البته در بین اهل سنت، کسانی بودهاند که معتقد بر نص خفی از جانب پیامبر بر امامت ابوبکر بودند؛ حتی برخی از اصحاب حدیث، ادعای وجود نص جلی را کردهاند و پنداشتهاند پیامبر گرامی اسلام، صریحاً و به صورت آشکار و جلی، ابوبکر را خلیفۀ خویش گردانیده است![۱۹]
متکلمان شیعۀ امامی با توجه به ادعای مزبور، میبایست دو کار انجام دهند: نخست، در مقام ثبوت و در خصوص (امامت عامه) دلائل عقلی و غیر عقلی نص را تبیین و بطلان روشهای دیگر را اثبات کنند؛ سپس در مقام اثبات و در خصوص (امامت خاصه) نصوص مورد نظر خویش را مطرح ساخته و دلالت آنها و نیز حجیت اسناد یا تواتر آنها را ثابت نمایند.
۲ – پیشینه تئوری نص :
از همان صدر اسلام برخی به عنوان (شیعۀ علی) معتقد بودند علی(علیه السلام)نه فقط بر همۀ صحابه به خاطر مجاهدت ها و فضیلتهای بیشمار به جانشینی پیامبر سزاوارتر است، بلکه شخص پیامبر او را برای این مقام برگزیده است؛ از اینرو معتقد بودند اساساً امامت و جانشینی حضرت علی(علیه السلام)اعطایی از جانب رسول بوده است؛ از اینرو، با عنوان وصی از او یاد میشد به طوری که حقانیت امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام)را در (وصایت) او از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میدانستند. برخی از نمونههای تاریخی نقل شده چنین اند:
یعقوبی نقل میکند: ابوذر در زمان عثمان بر درب مسجد ایستاده بود و خطبهای خواند و گفت: … و محمّدٌ وارثُ علمِ آدم و ما فُضّل به النبیّون، و علی بنُ ابی طالب وصیّ محمدٍ و وارثُ علمِه، أیتها الأمّهُ المتحیّره بعد نبیّها! أما لو قَدَّمْتم مَن قدَّم الله و أخَّرتم مَن أخَّرالله و أقررتم الولایهَ و الوراثهَ فی أهل بیت نبیّکم.[۲۰]
مالک اشتر هنگامی که مردم با امیرالمؤمنین(علیه السلام)بیعت کردند گفت: (أیها الناس! هذا وصیّ الأوصیاء و وارثُ علمِ الأنبیاء… ).[۲۱]
محمدبن ابی بکر در نامهای خطاب به معاویه نگاشته است: (… یا لک الویل! تعدِلْ نفسَک بِعلیّ و هو وارثُ رسولِ الله(صلی الله علیه و آله) و وصیّه…).[۲۲]
خزیمه بن ثابت پس از بیعت با علی(علیه السلام)گفت: (أیّها الناس! إنّا قد تَشاورنا و اخْترنا لِدینِنا و دنیانا رجلاً إختاره لَنا رسولُ الله(صلی الله علیه و آله) فبایعْناها…).[۲۳]
دارمیه حَجونیه در برابر معاویه، در بیان علل دوستی علی(علیه السلام)میگفت: (والیتُ علیّاً علی حُبّه المساکین… و ما عقد له رسولُ الله من الولایه).[۲۴]
ام سنان _ دختر خثیمه بن خرشه _ در وصف حضرت علی(علیه السلام)میگفت:
قد کنتَ بعد محمّد خَلَفاً لنا أوصـــی إلیکَ بنا فکنـــتَ وفیاً [۲۵]
ام الخیر نیز در روز صفین در تحریک سپاهیان علی(علیه السلام)میگفت: (هلمّوا _ رحمکم الله _ إلی الإمام العدل و التقیّ الوفیّ و الصدّیق الوصیّ).[۲۶]
علاوه بر این نقل ها، شواهد متعدد دیگری هست که حکایت از آن دارد که خود ائمه معصومین (علیهم السلام)، در مورد منصوب بودن امامتشان از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) تأکید داشتهاند؛ به چند مورد از آنها اشارۀ اجمالی میکنیم:
یعقوبی با اشاره به احتجاج خوارج با امیرالمؤمنین(علیه السلام)و اعتراف آنان بر وصی بودن ایشان و ادعایشان مبنی بر اینکه آنحضرت وصایت را ضایع کرده است، به نقل از حضرت امیر(علیه السلام)مینویسد:
امّا قولُکم إنّی کنتُ وصیّاً فضیعتُ الوصیهَ، فإنّ الله عزّوجل یقول: <ولله علی النّاس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً>، أفرأیتم هذا البیتَ لولم یحجج إلیه أحد کان البیت یکفر؟! إنّ هذا البیتَ لو ترکه من استطاع إلیه سبیلاً کَفَر، و أنتم کَفَرْتم بِتَرکِکُم إیّای لا أنا بِتَرکی إیّاکم… .[۲۷]
امام حسن مجتبی(علیه السلام)بعد از شهادت امام علی(علیه السلام)خطبهای خواندند و فرمودند: (أنا الحسن بن علیّ، و أنا ابن النّبیّ، و أنا ابن الوصیّ).[۲۸]
امام حسین(علیه السلام)در معرفی خود در روز عاشورا در مقابل سپاه عمربن سعد فرمودند: (ألستُ ابن بنت نبیّکم و ابن وصیّه؟).[۲۹]
با استناد بر شواهد متعدد به جای مانده، این مطلب به دست میآید که لقب (وصی) برای امیرالمؤمنین(علیه السلام)مشهور بوده است، به طوری که این نکته حتی در کتب لغت نیز منتشر شده است؛ از اینرو، در برخی از کتب لغت، ذیل ماده (وص ی) به این نکته اشاره شده است که واژۀ (وصی) لقب علی بن ابی طالب(علیه السلام)بوده است.[۳۰] مبرد در الکامل شواهد متعددی از شعرای مطرح عرب همچون: کمیت، ابوالأسود دوئلی و حمیری ذکر کرده، مبنی بر اینکه لقب آن حضرت (وصی) بوده است.[۳۱]
اینها نمونههایی است بر اینکه نشان داده شود، اساس عقیدۀ (تنصیص) از ابتدای شکلگیری تشیع امامی، وجود داشته و ریشه در احادیث و سخنان پیامبر اسلام داشته است. ناگفته پیداست که تبیین این اصل اعتقادی نیز بسان دیگر اصول اعتقادی شیعۀ امامی، مسیر تکاملی داشته و در دورانهای مختلفی با کوشش و جدیت متکلمان بزرگی همچون هشام بن حکم و شاگردانش، سپس ابن راوندی، ابن قبۀ رازی و متکلمان خاندان نوبختی و بعد از آن در لسان علمی متکلمان نامداری چون شیخ مفید و شاگردش سید مرتضی و شیخ طوسی تبیین و تفسیر و در یک نظام کلامی بازسازی شده است؛ ولی این بدان معنا نیست که این عقیده در نظام اعتقادی شیعه امامی، نبوده یا یک اعتقاد حادث و جدید است.[۳۲]
ادعای حادث بودن اعتقاد بر نص صریح بر امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام)و دیگر ائمه (علیهم السلام)، در سدههای پیشین از سوی برخی از مخالفین مطرح و از سوی بزرگان شیعی رد شده است؛ به طور نمونه شیخ مفید در الفصول المختاره این شبهه را به نقل از مخالفین چنین مطرح کرده است:
([ادعاء] النص الجلیّ علی أمیر المؤمنین (علیه السلام)شیءٌ حادث و لم یکُ معروفاً عند متقدمیّ الشیعه و لا اعتمده أحد منهم و أنّما بدأ به و ادّعاه ابن الراوندی فی کتابه فی الإمامه و ناضل علیه و لم یسبقه إلیه أحد). سپس با تکیه بر شواهدی چون شعر سید اسماعیل حمیری[۳۳]:
و فـیهم علـی وصـیّ النبـیّ بمحضرهم قد دعـا أمیراً
و کان الخصیص به فی الحیاه و صاهرَه واجتـباه عشیرا
این اعتقاد را به دوران صدر اوّل اسلام مربوط میداند. همچنین سید مرتضی در کتاب الشافی به شبهه قاضی عبدالجبار معتزلی کهاندیشۀ نص را برساختۀ هشام بن حکم و ابن راوندی میداند پاسخ داده است.[۳۴] او همچنین در کتاب الذخیره فی علم الکلام این شبهه را مطرح و شواهد ضد آن را بیان کرده و در جواب نقضی گفته است: (اگر ابن راوندی ابداع کنندۀ نظریۀ نص بود، بالضروره به عنوان مبدع این اندیشه شناخته و مشهور میشد در حالی که چنین نیست).[۳۵] محقق حلی نیز در کتاب المسلک فی اصول الدین با ذکر شواهدی، پیشینۀ این عقیدۀ شیعه را در دوران صدر اسلام، نشان داده است؛ مانند این بیت عباده بن صامت:
یا لَلرجـال أخّــــروا علیّــاً ألیس کان دونهم وصیّاً[۳۶]
۳ – امامت عامه (مقام ثبوت) :
اثبات لزوم نص در لسان علمی اندیشمندان شیعی با ادلۀ عقلی و نیز با استناد به نصوص شرعی (قرآن و روایات نبوی) همراه بوده است. آنان برای اثبات لزوم نص به روایات خود ائمه (علیهم السلام) استناد نکردهاند تا ایراد منطقی دور به وجود نیاید. استدلال متکلمان شیعه در باب امامت عامه و اینکه امامت تنها از طریق نص ثابت میشود و طرق دیگر باطل و مردود است، از قرار ذیل است:
۱_۳_ دلائل ضرورت نص :
مهمترین دلیل متکلمان امامی، نوع تصویری است که از امامت به دست میدهند که جز با (تنصیص) سازگار نیست؛ چرا که جایگاه (امامت) در باور شیعی، امتداد جایگاه (نبوت) است، به طوری که امامت نیز بسان نبوت اولاً و بالذات رابطۀ (خدا با انسان) است، نه رابطۀ (انسان با خدا). در این باور جایگاه امامت هم رتبه و هم سنگ جایگاه نبوت است؛ و حتی به تصریح برخی از عالمان شیعی، مقام امامت برتر از مقام نبوت است؛[۳۷] از اینرو، تعیین و نصب امام نیز مانند نبوت مربوط به خداوند متعال (مکلِّف) است و مردم (مکلَّفین) هیچ جایگاهی در تعیین آن ندارند.
البته ناگفته نماند همان طور که محقق لاهیجی[۳۸] و برخی دیگر از بزرگان شیعی اشاره کردهاند، روش (تنصیص) در تعیین امامت، مورد اتفاق همه مسلمانان است؛ لذا اصل ثبوت آن احتیاج به استدلال کلامی ندارد، بلکه این ادعای امامی ها که: (تنصیص تنها طریق انحصاری تعیین امام است) نیازمند دلیل و احتجاج کلامی است از اینرو، عالمان امامی در خصوص اثبات آن دلائلی را اقامه کردهاند که به برخی از آنها اشاره میگردد.
۱_ ۱_۳_ پوشیده و مخفی بودن عصمت :
عالمان شیعه بر اساس (قاعدۀ لطف) تعیین و نصب امام را بر خداوند متعال واجب میدانند. و بر اساس همان قاعده، شرط (عصمت) را برای امام ضروری میدانند. راه تعیین آن را نیز بر همین اساس، نصب الهی و نص نبوی میدانند؛ زیرا معتقدند تشخیص عصمت برای غیر معصوم امکان ندارد؛ به جهت آنکه عصمت _ بر خلاف عدالت _ یک امر باطنی و پوشیده و مخفی است و تشخیص آن برای غیر معصوم ناممکن است؛ در نتیجه حق تعالی باید شخص معصوم را تعیین و به وسیلۀ نبی اسلام یا امام معصوم قبلی معلوم سازد.[۳۹]
از نظرگاه متکلمان امامی، نص باید جلی باشد و نص به صفات کفایت نمیکند، مثل اینکه فرموده باشد: هر کس این صفات را داشت، معصوم است و انتخاب او برای امامت صحیح است؛ زیرا بیان چنین نصوصی فقط در امور مربوط به ظاهر که تشخیص آن برای عموم ممکن است کفایت میکند؛ مثل انتخاب شخص عادل برای قضاوت که با اوصاف یاد شده انجام میپذیرد؛ اما در مورد عصمت که امری خفی و مربوط به باطن است، کافی نیست.[۴۰]
این گوهر استدلال متکلمان شیعی است که از قرون نخستین در کلمات متکلمان امامی دیده میشود و همواره یکی از دلائل عالمان شیعی بوده است.[۴۱] پرواضح است که این استدلال، مبنایی و منوط است به اثبات اصل عصمت که یکی از ویژگیهای بارز شیعۀ امامی بوده و هست؛ از اینرو اندیشمندان اهل سنت در رد این استدلال همواره بر عدم اثبات اصل عصمت تکیه کردهاند. لذا اختلافات و اشکال ها و جواب ها در بحث عصمت، و اتخاذ موضع در آنجا برای این بحث، بسیار مهم و حیاتی است.
۲_ ۱_۳_ مخفی بودن افضلیت :
در نوشتههای برخی از متکلمان شیعی از دلیل دیگری نیز برای اثبات ضرورت نص سخن به میان آمده است که بسیار شبیه به دلیل عصمت است؛ و آن اینکه در جای خود اثبات شده که امام باید از دیگران افضل باشد؛ زیرا امامت مفضول قبیح است. قلمرو افضلیت در همۀ زمینهها است؛ مانند علم، سیاست، شجاعت و غیره. از آنجا که تشخیص افضل در همه موارد امر مشکل یا ناممکنی است، ناچار باید از سوی پروردگار و به وسیلۀ معصوم (تنصیص) شود.
سید مرتضی در الشافی از ویژگی اعلمیت سخن به میان آورده و گفته است: راه وصول به آن ممکن نیست؛ زیرا (لو أمکن الوصول إلیه بالامتحان، لم یجز أن یکون الممتحن له إلا مَن هو عالمٌ بجمیع الأحکام…) که در این صورت ممتحنْ از امام، عالمتر و افضل خواهد بود.[۴۲]
۳_ ۱_۳_ سیرۀ نبوی :
استدلال دیگری از سوی برخی از اندیشوران امامی برای ضرورت نص به نحو برهان لمّی تحقق یافته است مبنی بر اینکه آنچه از سیرۀ پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) معلوم و مقطوع است، آن است که هرگاه ایشان به جایی سفر میکرد یا عازم جهاد بود، برای خود جانشینی معیّن میکرد، همچنین از سیرۀ آن حضرت به دست میآید که تکلیف همۀ مسائل ریز و درشت _ حتی آداب بیت الخلاء و استنجاء _ را بیان مینمودند و آنها را مهمل نمیگذاشتند، حال با این اوصاف چگونه ممکن است مسألۀ امامت که امری بسیار کلان و مهم و مربوط به اصل دین است را واگذاشته باشند؟![۴۳] برخی دیگر از اندیشمندان، استدلالی شبیه به آن ذکر کردهاند که پیامبر گرامی اسلام بر امت خود بیش از یک پدر نسبت به فرزند خویش مهربانی و شفقت داشتند و آنان را در مسائل خُرد و ناچیز هم راهنمایی میکردند، چه رسد به مسائل مهم و حیاتیای همچون امامت و رهبری امت اسلام؛ از اینرو، معقول نیست چنین پیامبری، امت خود را در چنین مسألۀ مهمی رها کرده و راهنمایی نکرده باشد.[۴۴]
تفتازانی به این استدلال جواب داده است که ترک تنصیص نسبت به فرد معیّن به معنای اهمال در کار نیست، بلکه (اشارۀ خفیف با عبارت لطیف و تفویض شناخت امام بر امت و انتخاب اهل حل و عقد، نزد صاحبان خرد مناسبتر است).[۴۵] اما این کلام با کلام برخی دیگر از عالمان اهل سنت که به صراحت گفتهاند: بهترین و مناسبترین و کم دردسرترین نوع تعیین امام طریق (تنصیص) است، منافات آشکار دارد.[۴۶]
همچنین سیف الدین آمدی _ از عالمان اهل سنت (م۶۳۱ق) _ به این استدلال جواب داده: اینکه پیامبر نسبت به امت مانند پدر نسبت به فرزند شفقت و مهربانی داشت مسلّم است، اما در همۀ زمینهها نبوده و این طور نیست که هر آنچه بر پدر نسبت بر فرزند واجب است، بر پیامبر نیز نسبت به امت واجب باشد؛ چرا که پرداخت نفقه بر پدر واجب است، در حالیکه بر پیامبر واجب نیست؛ پس، این استدلال کافی نیست! همچنین اینکه پیامبر هرگاه از مدینه خارج میشدند برای خود جانشین تعیین میکردند، جوابش آن است که: پایبندی پیامبر خدا بر این کار، دلیل وجوب آن نیست، بلکه چه بسا از مستحبات بوده است؛ اگر هم از واجبات بوده باشد، از وجوب تعیین جانشین در زمان حیات شریف، وجوب تعیین جانشین برای پس از وفات لازم نمیآید؛ (لجواز تکلیفه بأحد الأمرین دون الآخر).[۴۷]
برای مطالعه کنندگان فرهیختۀ این نوشتار آشکار است که اینگونه استدلال و توجیه، نیازی به پاسخ ندارد، با این حال ابن میثم بحرانی چنین پاسخ داده است: ادعا این نبود که هر چیزی که بر پدر نسبت به فرزند واجب است بر پیامبر نسبت به امت، واجب باشد؛ بلکه کلام در این بود که همانگونه که وصیت در امور جزیی و خرد بر پدر واجب است، به طریق اولی در امور کلی و مهمتر بر پیامبر واجب خواهد بود.[۴۸]
۴_۱_۳_ لطف بودن نصب امام معصوم :
یکی دیگر از دلائل ضرورت نص که از سوی برخی از عالمان امامیه مطرح شده، آن است که همانگونه که نصب امام معصوم لطف است و لطف بر خداوند واجب است، نص بر امام هم لطف است؛ زیرا در غیر این صورت مردم نمیتوانند امام معصوم را بشناسند؛ به این ترتیب لطف بر آنان کامل نخواهد بود. پس لازم است امام معصوم با تنصیص، به امت معرفی شود. محقق لاهیجی میگوید: وجود نص لطفی است عظیم برای مکلَّف، در معرفت امام و خالی است از مفسده بالضروره، در نتیجه قبیح است بر خدای متعال که نصی صادر نکند.[۴۹]
شایسته است به این نکته تذکر داده شود که اندیشوران امامی در بحث امامت عامه، علاوه بر ارائه دلیل بر ضرورت وجوب نص، به انکار و ابطال اختیار و بیعت و دعوت و راههای دیگر نیز پرداختهاند، اما به دلیل آن که خارج از موضوع نوشتار حاضر است، از ذکر آنها در اینجا خودداری میکنیم.[۵۰]
۴ – امامت خاصه (مقام اثبات) :
در خصوص امامت خاصه _ به ویژه اثبات امامت امام علی(علیه السلام)_ علمای امامی بیشترین تلاش و کوشش خود را به کار بردهاند. بخش زیادی از مطالب کتب کلامی آنها را، این موضوع پر کرده است. آنان گاهی از نصوص جلی و خفی و گاهی از نص فعلی (اظهار معجزه) _ و البته گاهی نیز از استدلال عقلی[۵۱] _ در خصوص امامت بلافصل امیرالمؤمنین(علیه السلام)سخن به میان آوردهاند.
۱_۴_ نصوص جلی :
از آنجا که نام امیرالمؤمنین(علیه السلام)صریح و آشکارا در آیات قرآن مجید ذکر نشده است، پس نص جلی بر امامت آنحضرت در قرآن وجود ندارد، با این حال نصوص متعددی در خصوص امامت و خلافت امام علی(علیه السلام)وجود دارد که اظهار و تبیین آنها بر عهدۀ پیامبر(صلی الله علیه و آله) گذاشته شده است.[۵۲] بنابراین نص جلی در مورد امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام)فقط در احادیث نبوی ذکر شده است.
پیداست نصوصی که در خصوص امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام)به ما رسیده است باید به گونهای باشد که به صادق بودن آن علم پیدا کنیم؛ از اینرو امامیان شروطی را برای تصحیح نصوص ذکر کردهاند، از جمله:
الف) نصوص به حدی زیاد باشند که احتمال نقل از مخبر واحد منتفی باشد؛
ب) احتمال توافق بر کذب در آنها منتفی باشد؛
ج) احتمال اشتباه و شبهه از راویان منتفی باشد.
هم چنین یاد آور شدهاند که این شروط در صورتی است که افرادی، بلاواسطه راوی خبر باشند وگرنه اگر خبر واسطه داشته باشد، همۀ شروط یاد شده در مورد واسطهها نیز لازم است.[۵۳]
در اینکه کدام یک از نصوص منقوله از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، جلی و کدام یک خفی هستند اتفاق و یک دستی دیده نمیشود؛ برخی به جلی بودن یا خفی بودن نصوص توجه داشته و آن را ذکر و دستهبندی کردهاند و برخی دیگر بدون اشاره به جلی یا خفی بودن، نصوص را ذکر کرده و سند و دلالت آنها را بررسی نمودهاند.[۵۴] ما در این نوشتار، به چند نص جلی که مورد استناد اندیشوران امامی بوده است اشاره کرده و خوانندگان را برای بررسی تفصیلی این نصوص به نوشتههای مستقل در این باب ارجاع میدهیم.[۵۵]
۱ – عن رسول الله(صلی الله علیه و آله): سلّموا علیه بإمره المؤمنین؛[۵۶]
۲ – عن النبی(صلی الله علیه و آله): أنتَ الخلیفه من بعدی…؛[۵۷]
۳ – عنه(صلی الله علیه و آله): أنتَ امیرالمؤمنین و یعسوب الدین و إمام المتقین و قائد الغرّ المحجّلین؛[۵۸]
۴ – عنه(صلی الله علیه و آله): علیّ ولیّکم بعدی؛[۵۹]
۵ – عن الرسول(صلی الله علیه و آله):… إذا اختلفت الأهواء و تفرقت الآراء، فعلیکَ بِعلیّ بن أبی
طالب(علیه السلام)فإنّه إمام أمّتی و خلیفتی علیهم.[۶۰]
از نظرگاهاندیشمندان امامی این نصوص به (تواتر) نقل شده است؛[۶۱] چرا که شیعیان در زمانهای مختلف با کثرت و انتشار و تفرقشان در سرزمینهای مختلف اسلامی، به صورت متواتر اخبار و نصوص مربوط به امامت امام علی(علیه السلام)را ذکر کردهاند، به طوری که احتمال اشتباه آنها، یا توافق آنها بر کذب و دسیسه در حد صفر است.[۶۲] آنها در این راستا به شبهات مطرح شده از سوی بزرگان اهل سنت نیز پاسخهای متعددی دادهاند. مهمترین و مشهورترین شبهه در خصوص نصوص امامت امام علی(علیه السلام)دو شبهه است:
۱ – این اخبار آحاد بوده و متواتر نیستند، و نمیتوان به آنها تمسک کرد؛ زیرا اگر متواتر بودند بر همه آشکار میشد و همه مسلمانان بر آنها علم پیدا میکردند و کسی در مورد آنها انکار یا توقف نمیکرد.[۶۳]
جواب اندیشوران امامی از این شبهه آن است که تردید یا انکار عدهای در مورد نصوص به خاطر عدم سماع و از روی عدم علم نبوده، بلکه دواعی مختلفی در انکار این احادیث داشتهاند از جمله: دشمنی و حسادت به علی بن ابی طالب؛ طمع به دنیا و حاکمیت؛ ترس و تطمیع و… .[۶۴] و عدۀ دیگری هم که برایشان علم حاصل نشده به جهت وجود شبهه بوده است؛ چرا که در جای خود مبرهن شده که افادۀ علم در خبر متواتر مشروط بر عدم ذهنیت سابق بر عقیدهای یا نظر ضد آن است وگرنه چنانچه شخصی خالی الذهن باشد، از شنیدن اخبار متواتر به علم و یقین میرسد.[۶۵]
۲ – اگر نص بر امامت علی(علیه السلام)موجود و متواتر و مشهور بود، حضرت علی(علیه السلام)بر آن احتجاج و حتی محاربه میکرد و حق مشروع خود را باز میستاند؛ زیرا سکوت و تقاعد در آن جایز نیست، به ویژه آنکه بعد از قتل عثمان با آنکه امت پیشنهاد خلافت دادند، او انکار نمود و قبول نکرد. احتمال تقیه و مدارا نیز مردود است؛ چرا که او در شوکت و جایگاه رفیعی به سر میبرد. به قول فخررازی:
إن علیّاً (علیه السلام)ماکان بعد وفاه رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی العجز بحیث لایمکنه طلب حق نفسه و ماکان أبوبکر فی القوه و السلطه بحیث یمکنه غصب الحق من علی ، و الدلیل علیه أنّ علیّاً (علیه السلام)کان فی غایه الشجاعه و الشهامه و کانت فاطمه؟عها؟ مع علوِّ منصبِها زوجتَه و الحسن و الحسین؟عهما؟ مع کونِهما سبطی رسول الله کانا ولدیه والعباس مع علوّ قَدرِه عمُّه و کان معه حتی رُوی أنّه قال لعلیّ: اُمدُدْ یدکَ حتی اُبایعک… .[۶۶]
جواب اندیشوران کلامی امامی از این شبهه نیز آن است که:
بر علی لازم نبود با قوم منازعه و مخاصمه در طلب حق به نصب حروب و فتنه و آشوب [نماید]، بلکه بر قوم واجب بود سر در قدم او نهند و کمر اطاعت و خدمتکاری بر میان بستن. و بر آن حضرت زیاده از این نبود که امتناع از این امر ننماید و خود را در معرض قبول این شغل در آرد؛ چه امامت و خلافتی که ما حق او میدانیم امری است الهی و فرمانی است نبوی و ریاستی است ربانی و نیابتی است سبحانی و وجوبی است متعلق بر طرفین امام و رعیت… واجب بر امام و رئیس، در مبدأ امر، اظهار شأن خود است _ اگر ظاهر نباشد _ و قبول و مباشرت، و واجب بر رعیت و مرؤوس، طلب و معرفت امام و رئیس، و بعد از معرفت و وجدان انقیاد و اطاعت. و چون اظهار و تعریف امام و خلیفه از رسول(صلی الله علیه و آله) به صدور نصوص، به فعل آمده بود واجب بر همه اصحاب مبادرت بود به خدمت امام منصوص علیه و مهیا شدن به جهت قبول امر او و امتثال فرمان وی، نه واگذاشتن امام و مشغول شدن به تعیین خلیفه و مخالفت کردن نص پیغمبر… .[۶۷]
از اینرو، محاربه و مخاصمه نکردن امام علی، به جهت تقیه، نداشتن یار و یاور بهاندازه کافی، داشتن تعلق خاطر به حفظ و بقای دین محمد(صلی الله علیه و آله) و امثال آن بوده است وگرنه هیچگاه از حق مشروع خود کنار نگرفت و از عهدۀ آن شانه خالی نکرد.[۶۸] و اینکه امام علی(علیه السلام)در طلب حق خود خرق عادت نکرد و از معجزه و امثال آن استفاده نکرد، دلیلش آن است که این روش و منش انبیا و اولیا نبوده که بلافاصله دست به دامان معجزه و خرق عادت شوند و حق خود را از این راه استیفا کنند.[۶۹]
۲_۴_ نصوص خفی :
از نظرگاه امامیه، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) امام علی(علیه السلام)را آشکارا و با نص جلی به خلافت و امامت منصوب کرد؛ افزون بر آن، در آیات و روایات نبوی نصوص متعدد دیگری هم وجود دارد که گرچه صریح در امامت و خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام)نیستند، اما با مختصر استدلالی دلالت بر امامت آنحضرت دارند. اندیشمندان شیعی از آنها به عنوان نصوص خفی یاد کردهاند. از دیدگاه عالمان شیعه، نصوص خفی (آیات و روایات نبوی) که دلالت بر امامت حضرتامیر(علیه السلام)دارد، بسیار زیادند که برخی از آنها چنین اند:
الف) آیات: مانند < إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ>؛[۷۰] < یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنکم>؛[۷۱] < یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِن الناس>؛[۷۲] <الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا>؛[۷۳] <إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا>؛[۷۴] <وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ>؛[۷۵] و… .[۷۶]
ب) روایات: حدیث غدیر: (من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه)؛[۷۷] حدیث منزلت؛ حدیث مؤاخات؛ حدیث ثقلین؛ حدیث سفینه؛ حدیث علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ و… .[۷۸]
۳_۴_ نص فعلی یا اظهار معجزه :
نص فعلی آن دسته از افعال و یا اقوال حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) است که بیانگر اجلال و تعظیم امیرالمؤمنین(علیه السلام)است؛ مانند: تزویج آنحضرت با حضرت زهرا؟عها؟ به دست پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)؛ عقد اخوّت رسول الله(صلی الله علیه و آله) با حضرت علی؛ گماشتن حضرتامیر(علیه السلام)برای امامت نماز جماعت بدست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در زمان حیاتشان.[۷۹]
برخی از دانشمندان امامی، دلالت نص فعلی را بیشتر و مؤکدتر از نصوص قولی دانستهاند؛ زیرا معتقدند در قول، احتمال مجاز و کنایه و تأویل وجود دارد؛ اما در فعل چنین نیست؛[۸۰] از اینرو، از نظرگاه اندیشمندان امامی، اهمیت نص فعلی، کمتر از نص قولی نیست.
اینکه اظهار معجزه طریق مستقلی در تعیین امام است یا یکی از اقسام نص به شمار میرود، در لسان متکلمان امامی تبیین صریحی نشده است. اکثر متکلمان آن را در ذیل نص فعلی یاد کردهاند،[۸۱] اما از ظاهر عبارت برخی دیگر از آنها چنین برمی آید که طریق اظهار معجزه را به طور مستقل و در عرض طریق نص بیان کردهاند.[۸۲]
نتیجه :
تعیین امامت توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) _ یا همان تئوری نص _ همواره یکی از اصول اعتقادی شیعیان امامی بوده است. تبیین این اصل اعتقادی نیز در لسان علمی اندیشوران امامی مسیر تکاملی داشته است. آنان بر اساس آنکه امامت را امتداد نبوت میدانستند و هم بر مرجعیت دینی و هم بر هدایت باطنی و هم ادارۀ جامعه توسط امام نظر داشتند، معتقد بودند امامت نیز بسان نبوت به نصب الهی تحقق مییابد و راه تشخیص آن، فقط از طریق (نص) است؛ البته آنان اظهار معجزه را هم طریق تشخیص امامت میدانند که در لسان علمی برخی با عنوان نص فعلی یاد شده است. بنابراین هم نص و هم اظهار معجزه، هر دو راه تشخیص امامی است که خداوند متعال او را نصب کرده است؛ از همین روست که راههای دیگر هیچ کدام از منظر امامیان صحیح نیست.
پی نوشت ها :
۱ * پژوهشگر پژوهشگاه قرآن و حدیث (پژوهشکده کلام اهل بیت (علیهم السلام)).
۲٫ گفته شده: تنها فرقهای از خوارج (نجدات)، ضرورت امام را نپذیرفتهاند. همچنین ابوبکر اصم معتزلی به عدم وجوب امامت در صورت ظهور عدل و انصاف و وجود امنیت در جامعه اسلامی معتقد بوده است. برخی نیز مانند هشام فوطی همین سخن را از جهت مقابل گفتهاند؛ یعنی به عدم وجوب امامت در صورت وجود بیعدالتی و ظهور بیانصافی و بیامنیتی، قائل شدهاند. (بنگرید: نوبختی، فرق الشیعه، ۱۰؛ ناشی اکبر، فرقههای اسلامی و مسئله امامت، ۷۵ و ۸۷؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۲۳۶؛ علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، ۴۳۹).
۳٫ محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ۱۸۷؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین، ۳۲۵؛ ماوردی، احکام السلطانیه، ۵؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۳۷۶؛ سیف الدین آمدی، ابکار الأفکار، ۵/ ۱۲۱.
۴٫ ر.ک: محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۶۲.
۵٫ مسجدجامعی، زمینههای تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، ۱۸۷.
۶ . ابن حزم، اذعان کرده این طریق، اوّل و أفضل و أصحّ طرق است: (لما فی هذا الوجه من اتصال الإمامه و انتظام أمر الإسلام و أهله و رفع ما یتخوف من الاختلاف و الشغب مما یتوقع فی غیره من بقاء الأمّه فوضی و من انتشار الأمر و ارتفاع النفوس و حدوث الاطماع). (ابن حزم، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ۵ /۱۶)
۷ . تئوری امامت شیعی، نصب الهی و نص نبوی است؛ یعنی شیعیان معتقدند امامت نیز بسان نبوت به نصب الهی صورت میگیرد که طریق وصول آن نص نبوی است. به بیان دیگر حتی رسول خدا نیز از جانب خود، امام تعیین نمیکند؛ بلکه صرفاً امام تعیین شده از جانب خدا را اعلان میکند. موضوع (نصب الهی) امام _ که بررسی آن مجالی دیگر میطلبد _ در مخالفت با همۀ فرقههای اسلامی _ حتی زیدیان _ میباشد.
۸ . ر.ک: سلطانی، امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ۱۲۴.
۹ . علامه حلی، کشف المراد، ۱۸۸؛ همو، مناهج الیقین، ۳۰۰٫ فاضل مقداد این قول را به (راوندیه) نسبت داده و اشاره کرده که آنها منقرض شدهاند. (فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین، ۳۳۷؛ همو، اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، ۲۵۹)
۱۰ . بنابر گزارش ابویعلی فراء، ظاهراً این باور از زمان احمد بن حنبل مطرح بوده است؛ چه آنکه وی
معتقد بوده (و مَن غَلبهم بالسیف حتّی صار خلیفه و سمّی امیرُالمؤمنین فلایحل لأحدٍ یؤمن بالله
و الیوم الآخر، أن یبیت و لایراه إماماً علیه، براً کان أو فاجراً فهو أمیرالمؤمنین). (ابویعلی فراء، الأحکام السلطانیه، ۲۳)
۱۱ . به نقل از: شوشتری، إحقاق الحق، ۲/ ۳۱۷.
۱۲ . ابن منظور، لسان العرب، ۷/۹۷.
۱۳ . شیخ مفید، الفصول المختاره، ۲؛ همو، مسألتان فی النص علی علی ، ۲/۳.
۱۴ . فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین، ۳۳۸.
۱۵ . شیخ مفید، مسألتان فی النص علی علی ، ۲/۳.
۱۶ . محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۸۶ و ۵۲۲٫ فاضل مقداد در تعریف نص جلی گفته: نص جلی نصی است که احتیاج به ضم مقدمه یا مقدمات ندارد، بر خلاف نص خفی. (اللوامع الإلهیه، ۲۴۷ و ۲۷۶)
۱۷ . فاضل مقداد، الأنوار الجلالیه، ۱۶۰؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ۱۸۱.
۱۸ . بنگرید: حوثی، الموعظه الحسنه، ۱۰۴؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ۴۳ _ ۴۸؛ ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین، ۱/ ۱۳۳.
۱۹ . ابن حزم اندلسی _ از اصحاب حدیث _ قائل به نص جلی در مورد ابوبکر شده است. (الفصل فی الملل و النحل، ۵/ ۱۶). ابن تیمیه کسانی از اهل سنت را که به نص خفی در مورد ابوبکر معتقد هستند را نام برده است. (منهاج السنه، ۱/ ۱۳۴؛ مجموع فتاوی، ۳۵/ ۴۷ _ ۴۹). یحیی بن حمزه زیدی متوفای ۷۴۹ ق نوشته است: حسن بصری معتقد به نص خفی در مورد ابوبکر بوده است، و برخی از اصحاب حدیث معتقد بر نص جلی در مورد ابوبکر بودهاند. (ر.ک: صبحی، یحیی بن حمزه و آرائه الکلامیّه، ۱۵۷).
۲۰ . یعقوبی، تاریخ احمدبن یعقوب، ۲/ ۱۷۱٫ علامه عسکری پیرامون این خبر در کتب تاریخی، به خصوص تاریخ طبری و کتابهای تاریخی بعد از آن، تحقیق مفصلی کردهاند که مطالعه آن توصیه میشود (معالم المدرستین، ۱/ ۴۲۶ _ ۴۶۰).
۲۱ . همان، ۲/ ۱۷۸.
۲۲ . نصربن مزاحم، وقعه الصفین، ۱۱۹؛ مسعودی، مروج الذهب، ۳/ ۱۱.
۲۳ . اسکافی، المعیار و الموازنه، ۵۱.
۲۴ . ابن بکار الضبی، اخبار الوافدات، ۴۱.
۲۵ . همان، ۲۴.
۲۶ . همان، ۲۹؛ ابن طیفور، بلاغات النساء، ۳۸.
۲۷ . یعقوبی، تاریخ احمدبن یعقوب، ۲/ ۱۹۲ _ ۱۹۳.
۲۸ . حاکم نیشابوری، المستدرک، ۳/ ۱۷۲؛ طبری، احمدبن عبدالله، ذخائر العقبی، ۱۳۸.
۲۹ . طبری، تاریخ الأمم، ۵/ ۴۳۲.
۳۰ . تاج العروس: و الوصیّ کغنیّ لقب علیّ؛ ابن منظور، لسان العرب: و قیل لعلیّ (علیه السلام)(وصیّ) لاتصال نسَبه و سببه و سَمْته بنسب سیدنا رسول الله (ص)… هذه صفاته عند السلف الصالح. (لسان العرب، ۱۵/ ۳۲۱)
۳۱ . المبرد، الکامل فی اللغه و الأدب، ۱/ ۲۴۰.
۳۲ . با این بیان و مختصر شواهدی که ذکر شد این ادعای برخی از عالمان اهل سنت، مستشرقان و حتی برخی از محققین شیعی مبنی بر حادث بودن عقیدۀ نص در امامیه مردود است. چه آنکه نهایت چیزی که میشود عنوان کرد آن است که (تئوری نص)، نه اصل اعتقاد به تعیین امام توسط رسول، حادث و متأخر است.
۳۳ . شیخ مفید، الفصول المختاره، ۵.
۳۴ . سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، ۲/ ۱۰۸.
۳۵ . همو، الذخیره فی علم الکلام، ۴۶۴.
۳۶ . محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ۲۴۷.
۳۷ . نراقی تصریح کرده: رتبه امامت بالاتر از نبوت است. (انیس الموحدین، ۱۳۰). البته توضیح میدهد که این مطلب به این معنا نیست که شخص امام از شخص نبی برتر است، بلکه مراد آن است که نفس مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است و مستند این نظریه نیز آیۀ شریفۀ ۱۲۴ سوره مبارکۀ بقره است که حضرت ابراهیم(علیه السلام)پس از نبوت و گذراندن آزمایشهای متعدد الهی، به منصب امامت میرسد. در نتیجه شخص پیامبر اکرم چون هر دو مقام امامت و مقام نبوت را دارا هستند، از شخص امام علی(علیه السلام)برتر اند. (ر.ک: آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ۳۸۶).
۳۸ . لاهیجی، گوهر مراد، ۴۸۰.
۳۹ . ناگفته نماند همان طور که اکثر اندیشمندان امامی، عصمت را دلیل وجوب نص میدانند، برخی دیگر مثل خواجه نصیرالدین طوسی در رساله الإمامه از وجود نص، بر عصمت امام استدلال کرده است: (ما بالضروره میدانیم اگر حاکم برای رعیت، کسی را که مصالح و منافع آنها را برآورده نمیسازد نصب کند، عقل آن را ناپسند و قبیح میپندارد، نصب غیرمعصوم از سوی پروردگار نیز داخل در این حکم است؛ در نتیجه علم پیدا میکنیم به اینکه خدای تعالی هیچگاه غیرمعصوم نصب نمیکند، فکلّ امام ینصبه الله تعالی فهو معصوم). (خواجه طوسی، نصیرالدین، رساله الإمامه، ۴۳۰).
۴۰ . شیخ طوسی، الاقتصاد، ۳۱۴ _ ۳۱۵.
۴۱ . ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، ۲/ ۵؛ همو، الذخیره فی علم الکلام، ۴۲۹؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ۱/ ۲۶۶؛ همو، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ۳۱۳؛ محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ۲۱۰ _ ۲۱۱؛ طوسی، خواجه نصیر، تجرید العقائد، ۱۸۷؛ علامه حلی، کشف المراد، ۱۸۸؛ همو، کشف الفوائد، ۲۹۸ _ ۲۹۹؛ همو، مناهج الیقین، ۳۰۰؛ همو، نهج الحق و کشف الصدق، ۱۶۸؛ همو، الباب الحادی عشر، ۴۳؛ همو، الألفین، ۴۱؛ فاضل مقداد، شرح باب الحادی عشر، ۴۴؛ همو، ارشاد الطالبیین، ۳۳۷؛ همو، الأنوار الجلالیه، ۱۵۹؛ همو، اللوامع الإلهیه، ۲۷۲؛ شوشتری، إحقاق الحق، ۲/ ۳۳۴؛ محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۸۰؛ همو، سرمایۀ ایمان، ۱۱۶؛ نراقی، محمد مهدی، انیس الموحدین، ۱۴۵.
۴۲ . سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، ۲/ ۵ _ ۶٫ نیز ر.ک: شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ۱/ ۲۶۸؛ علامه حلی، الألفین، ۴۱؛ فاضل مقداد، اللوامع الإلهیه، ۲۷۲ _ ۲۷۳؛ محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۸۰.
۴۳ . علامه حلی، کشف المراد، ۱۸۸؛ همو، الألفین، ۳۷؛ بحرانی، ابن میثم، النجاه فی القیامه، ۷۳؛ محقق لاهیجی، گوهرمراد، ۴۸۳.
۴۴ . فاضل مقداد، اللوامع الإلهیه، ۲۷۲؛ نراقی، محمدمهدی، انیس الموحدین، ۱۴۵؛ عسکری، معالم المدرستین، ۱/ ۲۶۹.
۴۵ . تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/ ۲۶۳.
۴۶ . ر.ک: ابن حزم، الفصل، ۵/ ۱۶.
۴۷ . آمدی، سیف الدین، أبکار الأفکار، ۵/ ۱۶۲.
۴۸ . بحرانی، ابن میثم، النجاه فی القیامه، ۷۴.
۴۹ . محقق لاهیجی، سرمایۀ ایمان، ۱۱۶.
۵۰ . ر.ک: علامه حلی، کشف الفوائد، ۲۹۹؛ محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۸۲؛ طبری، عمادالدین، اسرار الإمامه، ۱۴۲؛ نراقی، محمدمهدی، انیس الموحدین، ۱۴۶ _ ۱۴۷.
۵۱ . ر.ک: سیدمرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ۴۳۷؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ۲/ ۵ _ ۷؛ فاضل مقداد، اللوامع الإلهیه، ۲۷۳ _ ۲۷۴.
۵۲ . طبری، عمادالدین، اسرار الإمامه، ۱۳۹.
۵۳ . سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، ۲/ ۶۸ _ ۶۹؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ۲/ ۴۶ _ ۴۷؛ محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۸۷.
۵۴ . به طور مثال سید مرتضی در الذخیره فی علم الکلام و الشافی فی الإمامه به جلی بودن یا خفی بودن اشاره کرده است. شیخ طوسی نیز در تلخیص الشافی اشاره کرده است، هرچند در الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد اشاره نکرده. محقق حلی در المسلک اشارهای بر جلی یا خفی بودن نکرده است. خواجه نصیر در تلخیص المحصل و تجرید العقائد اشاره کرده ولی در رساله الإمامه و قواعد العقائد اشاره نکرده است. علامه حلی به جز کشف المراد در دیگر آثار خود بر جلی و خفی بودن نصوص اشارهای نکرده، ابن میثم بحرانی در قواعد المرام اشاره نکرده، اما فاضل مقداد در الأنوار الجلالیه و اللوامع الإلهیه اشاره کرده، هرچند در ارشاد الطالبیین و الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد اشاره نکرده، عمادالدین طبری در اسرار الإمامه اشاره نکرده اما محقق لاهیجی در گوهر مراد و سرمایه ایمان اشاره کرده است. نویسنده معاصر مصری محمود صبحی در کتاب نظریه الإمامه نیز از تقسیمبندی علمای امامی از نصوص به جلی و خفی غافل بوده است.
۵۵ . برای نمونه ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، جلد ۲ و ۳؛ شیخ حر عاملی، اثباه الهداه، ج ۳؛ سید شرف الدین، المراجعات، مراجعه چهل و هشتم.
۵۶ . شیخ صدوق، کمال الدین، ۲/۶۳۷؛ شیخ مفید، الإرشاد، ۲/۴۳.
۵۷ . علامه حلی، کشف الیقین، ۱۴۶؛ شیخ حر عاملی، اثباه الهداه، ۳/۲۷۴.
۵۸ . فرات کوفی، تفسیر، ۲۶۶؛ ابن عقده کوفی، فضائل امیرالمؤمنین، ۲۰؛ صدوق، الأمالی، ۳۶۷ و ۵۶۲.
۵۹ . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ۳/ ۵۱؛ اربلی، کشف الغمّه، ۱/ ۲۵۶؛ شیخ حرعاملی، اثباه الهداه، ۳/ ۱۴۵.
۶۰ . صدوق، الأمالی، ۲۶؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القران، ۲/ ۲۳۹.
۶۱ . محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۸۷.
۶۲ . ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، ۲/ ۷۶.
۶۳ . تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/ ۲۵۹ _ ۲۶۰؛ قوشجی، الشرح الجدید للتجرید، ۲۱۰.
۶۴ . ر.ک: مقدس اردبیلی، الحاشیه علی الإلهیات، ۲۱۰؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ۲/ ۶۰ _ ۶۲.
۶۵ . سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، ۲/ ۶۹ _ ۷۶ و ۹۳ _ ۹۴؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ۲/ ۴۸ _ ۵۵؛ علامه حلی، مناهج الیقین، ۳۱۱؛ محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۸۹.
۶۶ . فخر رازی، کتاب الأربعین فی اصول الدین، ۴۴۰.
۶۷ . محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۹۱ _ ۴۹۲.
۶۸ . ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ۱۸۹.
۶۹ . محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۴۹۳.
۷۰ . مائده/ ۵۵.
۷۱ . نساء/ ۵۹.
۷۲ . مائده/ ۶۷.
۷۳ مائده/ ۳.
۷۴ . احزاب / ۳۳.
۷۵ . توبه / ۱۱۹.
۷۶ . ر.ک: علامه حلی، منهاج الکرامه، که چهل آیه شریفه را مورد استناد قرار داده است (۱۱۵ـ ۱۴۷).
۷۷ . لازم به ذکر است که برخی از علمای امامی، مثل خواجه نصیر حدیث غدیر را نص جلی دانسته و این قول را به امامیه نسبت دادهاند. (تلخیص المحصل، ۴۱۲).
۷۸ . ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، ۳ و۴/ صفحات متعدد؛ علامه حلی، منهاج الکرامه، ۱۴۷ _ ۱۵۸؛ همو، نهج الحق و کشف الصدق، ۲۱۲ _ ۲۳۰؛ فاضل مقداد، اللوامع الإلهیه، ۲۷۶ _ ۲۸۲؛ مقدس اردبیلی، الحاشیه علی الإلهیات، ۲۱۸ _ ۲۳۱؛ شوشتری، إحقاق الحق، جلد ۳ به بعد؛ محقق لاهیجی، گوهر مراد، ۵۲۲.
۷۹ . ر.ک: سیدمرتضی، الشافی فی الإمامه، ۲/ ۶۵ _ ۶۶؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ۲/ ۴۵ _ ۴۶٫ در اکثر کتب کلامی شیعی، مباحث مربوط به اجلال و تعظیم امام علی(علیه السلام)از سوی پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)، ذیل عنوان (فضائل امام علی) یا (افضلیت امام علی بر اصحاب) و امثال آن ذکر شده است.
۸۰ . سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، ۲/ ۶۶.
۸۱ . فاضل مقداد، الأنوار الجلالیه، ۱۶۰؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام، ۱۸۱.
۸۲ . ر.ک: فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین، ۳۳۸٫ فاضل مقداد در آنجا این سخن علامه حلی (إن الإمام یتعین بالنص لابغیره) را نقد کرده و گفته است: (فإنّه کما یتعین بالنص یتعین بخلق المعجز علی یده، کما فی حق قائم زماننا ؟عج؟ و کما فی حق مَن لم یسمع النص و لم ینقل إلیه؛ فإن الإمام مطلقاً لا یتعین عنده إلا بخلق المعجز).
فهرست منابع :
۱) آمدی، سیف الدین علی بن محمد بن سالم، أبکار الأفکار فی اصول الدین، تحقیق احمد محمد المهدی، قاهره: دار الکتب و الوثائق القومیه، ۲۰۰۲م.
۲) آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، به انضمام رسالۀ نقد النقود فی معرفه الوجود، تصحیح هنری کربن، ترجمه فارسی مقدمهها از سید جواد طباطبایی، تهران: علمی و فرهنگی و انجمن ایرانشناسی فرانسه، ۱۳۶۸ش.
۳) اسکافی، ابوجعفر محمدبن عبدالله، المعیار و الموازنه (فی فضائل الإمام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)و بیان أفضلیته علی جمیع العالمین بعد الأنبیاء و المرسلین)، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت: [بی نا]، ۱۴۰۲ق.
۴) ابن تیمیه، تقی الدین احمدبن عبدالحلیم، منهاج السنه النبویّه فی نقض کلام الشیعه و القدریه، بیروت: دارالکتب العلمیه، [بی تا].
۵) ابن حزم، ابی محمد علی بن احمد، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، تحقیق محمدابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، بیروت: دارالجیل، ۱۴۱۶ق.
۶) ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام)، قم: علامه، ۱۳۷۹ش.
۷) ابن طیفور، ابوالفضل بن ابی طاهر، بلاغات النساء، قم: مکتبه بصیرتی، [بی تا].
۸) ابن عقده، احمد بن علی، فضائل امیرالمؤمنین، تحقیق عبدالرزاق محمد حسین حرزالدین، قم: دلیل ما، ۱۴۲۴ق.
۹)ابن منظور، جمال الدین محمد، لسان العرب، بیروت: دار الإحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
۱۰) اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه فی معرفه الأئمه، تحقیق رسول محلاتی، تبریز: بنی هاشمی، ۱۳۸۱ش.
۱۱) اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلّین، تصحیح هلموت ریتر، قیسبادن: دار النشر فرانس شتاینر، ۱۴۰۰ق.
۱۲) بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
۱۳) برقی، ابو جعفر احمدبن محمدبن خالد، رجال البرقی، تحقیق جواد القیومی الاصفهانی، قم: نشر القیوم، ۱۴۱۹ق.
۱۴) بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق مؤسسه البعثه، قم: مؤسسه البعثه،
۱۵) ۱۳۷۴ق.
۱۶) بحرانی، میثم بن علی بن میثم، النجاه فی القیامه فی تحقیق أمر الإمامه، قم: مجمع الفکر الإسلامی، ۱۴۱۷ق.
۱۷) __________________ ، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق السید احمد الحسینی، قم: مکتبه آیه الله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ق.
۱۸) شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، مع تعلیقات آیه الله السید شهاب الدین المرعشی النجفی، تهران: المطبعه الإسلامیه، [بی تا].
۱۹) تفتازانی، سعدالدین مسعود، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، (افست) قم: منشورات الشریف الرضی، ۱۴۰۹ق.
۲۰) الثقفی الکوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق السید جلال الدین المحدث، تهران: انتشارات بهمن، [بی تا].
۲۱) جعفریان، رسول، خلافت امام علی(علیه السلام)و تثبیت نظریۀ امامت شیعی، در مجموعه مقالات شناخت نامه علی ، گردآورده فرید پورمصطفی، ¬¬¬¬تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انشارات، ۱۳۷۹ش.
۲۲) الجرجانی، السید الشریف علی بن محمد، شرح المواقف للقاضی عضدالدین عبدالرحمن الأیجی، و معه حاشیتا السیالکوتی و الحلبی علی شرح المواقف، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
۲۳) الحسینی المیلانی، السیدعلی، شرح منهاج الکرامه فی معرفه الإمامه، قم؛ هجرت؛ و تهران: دفتر نشر میراث مکتوب، ۱۳۷۶ش.
۲۴) الحلی، حسن بن یوسف، الألفین فی إمامه مولانا أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب ، قم: مؤسسۀ دین و دانش و دارالهجره، ۱۴۰۵ق.
۲۵) __________________ ، الباب الحادی عشر (مع شرحیه النافع یوم الحشر لمقداد بن عبدالله السیوری و مفتاح الباب لأبی الفتح بن مخدوم الحسینی)، حقّقه و قدّم علیه الدکتور مهدی محقق، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل شعبه تهران، ۱۳۶۵ش.
۲۶) __________________ ، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، تحقیق و تعلیق الشیخ حسن مکّی العاملی، بیروت: دارالصفوه، ۱۴۱۳ق.
۲۷) __________________ ، کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد، (قسم الإلهیات)، قدّم له و علّق علیه الشیخ جعفر السبحانی، قم: مؤسسه الإمام الصادق، ۱۳۷۵ش.
۲۸) __________________ ، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین، تحقیق حسین درگاهی، تهران: وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ ق.
۲۹) __________________ ، مناهج الیقین فی اصول الدین، تحقیق محمدرضا الأنصاری القمّی، [بی جا]، الناشر: المحقق، ۱۴۱۶ق.
۳۰) __________________ ، منهاج الکرامه فی معرفه الإمامه، تحقیق الاستاذ عبدالرحیم المبارک، مشهد: مؤسسه عاشوراء للتحقیقات و البحوث الإسلامیه، ۱۳۷۹ش.
۳۱) __________________ ، نهج الحق و کشف الصدق، علّق علیه الشیخ عین الله الحسنی الأرموی، قم: مؤسسه دارالهجره، ۱۴۰۷ق.
لحلی، نجم الدین جعفر بن الحسن بن سعید (م۶۷۶)، المسلک فی اصول الدین و تلیه الرساله الماتعیه، تحقیق رضا الأُستادی، مشهد: مجمع البحوث الإسلامیه، ۱۳۷۳ش.
۳۲) الحوثی، المهدی محمدبن قاسم، الموعظه الحسنه، عمان: موسسه الامام زیدبن علی الثقافیه، ۱۴۲۰ق.
۳۳) الخرازی، السید محسن، بدایه المعارف الإلهیه فی شرح عقائد الإمامیه، تألیف الشیخ محمدرضا المظفر، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، [بی تا].
۳۴) سلطانی، مصطفی، امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۷۸ش.
۳۵) السیوری الحلی، جمال الدین مقداد، ارشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، تحقیق السید مهدی الرجائی، قم: مکتبهآیه الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۵ق.
۳۶) __________________ ، الإعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، تحقیق صفاءالدین البصری، مشهد: مجمع البحوث الإسلامیه، ۱۴۱۲ق.
۳۷) __________________ ، الأنوار الجلالیه فی شرح الفصول النصیریه، تحقیق علی حاجی آبادی، عباس جلالی نیا، مشهد: مؤسسه الطبع التابعه للآستانه الرضویه المقدّسه، ۱۴۲۰ق.
۳۸) __________________ ، اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، حقّقه و علّق علیه السید محمدعلی القاضی الطباطبایی، تبریز: مطبعه شفق، ۱۳۹۷ق.
۳۹) شرف الدین، السید عبدالحسین، المراجعات، تحقیق حسین الراضی، تهران، المجمع العالمی لأهل البیت (علیهم السلام)، [بی تا].
۴۰) شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، تحقیق صلاح الدین الهواری، بیروت: دار و مکتبه الهلال، ۱۹۹۸م.
۴۱) الصبحی، احمد محمود، الإمام المجتهد یحیی بن حمزه و آرائه الکلامیه، منشورات العصر الحدیث، ۱۴۱۰ق.
۴۲) الصدوق، محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، تهران: کتابچی، ۱۳۷۶ش.
۴۳) __________________ ، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: اسلامیه، ۱۳۹۵ق.
۴۴) الضبی، عباس بن بکّار، أخبار الوافدات من النساء علی معاویه بن أبی سفیان، تحقیق سکینه الشهابی، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۰۳ق.
۴۵) طبری، عمادالدین حسن بن علی، اسرار الإمامه، تحقیق و تصحیح قسم الکلام من مجمع البحوث الإسلامیه، مشهد: مؤسسه الطبع التابعه للآستانه الرضویه المقدسه، ۱۴۲۲ق.
۴۶) الطبری، احمدبن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، مصر: دار الکتب المصریه، افست مکتبه القدسی، ۱۳۵۶ق.
۴۷) الطوسی، ابی جعفر محمدبن الحسن، اختیار معرفه الرجال (المعروف برجال الکشی)، تحقیق جواد القیومی الاصفهانی، قم: مؤسسه النشر الإسلامی (التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه)، ۱۴۲۷ق.
۴۸) __________________ ، الاقتصاد فیما یتعلق بالإعتقاد، النجف الاشرف: منشورات جمعیه منتدی النشر، ۱۳۹۹ق.
۴۹) __________________ ، تلخیص الشافی، قدم له و علق علیه السید حسین بحرالعلوم، قم: دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۹۴ق.
۵۰) الطوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل (المعروف بنقد المحصل)، بیروت: دار الأضواء، ۱۴۰۵ق.
۵۱) __________________ ، رساله الإمامه، (ضمیمه تلخیص المحصل)، بیروت: دارالأضواء، ۱۴۰۵ق.
۵۲) __________________ ، قواعد العقائد، تحقیق الشیخ علی الربانی الگلپایگانی، قم: مرکز مدیریه الحوزه العلمیه بقم المقدسه، ۱۴۱۶ق.
۵۳) عاملی، شیخ حر، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت: اعلمی، ۱۴۲۵ق.
۵۴) عبدالرحمن بن محمدبن قاسم، مجموع فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، مغرب: مکتبه المعارف، [بی تا].
۵۵) العسکری، السید مرتضی، معالم المدرستین، تهران: مرکز الطباعه و النشر للمجمع العالمی لأهل البیت، ۱۴۲۶ق.
۵۶) علم الهدی، السید المرتضی، الذخیره فی علم الکلام، تحقیق السید احمد الحسینی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۱ق.
۵۷) __________________ ، الشافی فی الإمامه، حقّقه و علّق علیه السید عبدالزهراء الحسینی الخطیب، راجعه السید فاضل المیلانی، تهران: مؤسسه الصادق (علیه السلام)للطباعه و النشر، ۱۴۱۰ق.
۵۸) فخرالدین الرازی، محمدبن عمر، کتاب الأربعین فی أصول الدین، حیدرآباد دکن: مطبعه دارالمعارف العثمانیه، ۱۳۵۳ق.
۵۹) الفرّاء، ابویعلی محمد بن الحسن، الأحکام السلطانیه، صحّحه و علق علیه محمدحامد الفقی، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۷ق.
فرات کوفی، ابن ابراهیم، التفسیر، تحقیق محمد کاظم، تهران: موسسه الطبع فی وزاره الأرشاد، ۱۴۱۰ق.
۶۰) لاهیجی، ملاعبدالرزاق، سرمایۀ ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح صادق لاریجانی آملی، تهران: انتشارات الزهراء؟عها؟، ۱۳۶۲ش.
۶۱) __________________ ، گوهر مراد، مقدمه زین العابدین قربانی، ویراسته جعفر پژوم (سعیدی)، تهران: نشر سایه، ۱۳۸۳ش.
۶۲) الماوردی، ابوالحسن علی بن محمد، الأحکام السلطانیه والولایات الدینیه، ضبطه و صححه احمد عبدالسلام، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۷ق.
۶۳) المبرد، ابی العباس محمدبن یزید، الکامل فی اللغه و الأدب، نسخه الکترونیکی موجود در برنامه الشامله.
۶۴) محمود صبحی، احمد، نظریه الإمامه لدی الشیعه الإمامیه (تحلیل فلسفی للعقیده)، قاهره: دار المعارف، ۱۹۶۹م.
۶۵) مسجدجامعی، محمد، زمینههای تفکّر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، قم، نشر ادیان، ۱۳۸۰ش.
۶۶) المسعودی، علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت: دارالأندلس،
۶۷) [بی تا].
۶۸) مشکوه، سیدمحمد (زیر نظر)، معتقد الإمامیه (متن فارسی در کلام و اصول و فقه شیعی از سدۀ هفتم)، دیباچه و تصحیح محمدتقی دانش پژوه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۹ش.
۶۹) المفید، الشیخ محمدبن النعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، قم: کنگرۀ شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
۷۰) __________________ ، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، تهران: انتشارات موسسۀ مطالعات اسلامی دانشگاه تهران و دانشگاه مک گیل، ۱۴۱۳ق.
۷۱) __________________ ، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، قم: منشورات مکتبه الداوری، ۱۳۹۶ق.
۷۲) __________________ ، مسألتان فی النص علی علی ، تحقیق محمدرضا الأنصاری، بیروت: دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
۷۳) ناشی اکبر، عبدالله بن محمد، فرقههای اسلامی و مسأله امامت، ترجمه علیرضا ایمانی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۶ش.
۷۴) النجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق السید موسی الشبیری الزنجانی، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، [بی تا].
۷۵) نراقی، ملا محمد مهدی، انیس الموحدین، تصحیح آیت الله قاضی طباطبایی، تهران: الزهراء؟عها؟، ۱۳۶۹ش.
۷۶) نیشابوری، محمدبن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف المرعشلی، بیروت: دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
۷۷) النوبختی، ابی محمد الحسن بن موسی، فرق الشیعه، صححه و علق علیه السید محمدصادق بحرالعلوم، النجف الاشرف: المکتبه المرتضویه، ۱۳۵۵ق.
۷۸) یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، افست مؤسسه و نشر فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) قم ]بی تا[.
پاسخ دهید