میان ماه بنی‌هاشم و مه تابان
تفاوت است ز حدّ وجوب تا امکان

مه سپهر شود گاه بدر و گاه هلال
ولی نمی‌رسد این بدر را دمی نقصان

مزیّن است از آن ماه، عرصه‌ی غبرا
منوّر است از این ماه، کشور ایمان

حریم اوست، شفاخانه‌ی خدا که ز خلق
در این مقام شود درد بی‌دوا، درمان

نداشت رخصت پیکار، آن امیر دلیر
نبود عازم جنگ، آن غضنفر غرّان

وگرنه حمله‌ی اوّل ز تیغ خود دادی
به دشت کرببلا، جنگ خصم را پایان

میان معرکه‌اش هر که دید با خود گفت:
دوباره شیر خدا کرده روی در میدان

وفا نگر که به یاد برادر و اطفال
برفت در شط و آمد برون، لب عطشان

هنوز نغمه‌ی «وَالله لا اَذُوق الماء»
به گوش دل رسید از او، کنار آب روان

چه احتیاج به آب فرات، آن کس را
که تشنه‌ی لب او بود، چشمه‌ی حَیوان؟

عدو جدا نتوانست سازدش ز حسین
اگرچه داشت به کف، صدهزار تیغ و سنان

سرش به نیزه، قفای سر برادر بود
که خواست بشْنود از او، تلاوت قرآن

 

شاعر: صغیر اصفهانی