از میان موضوعات متعددی که اسلام سنی را از اسلام شیعی جدا میسازند، مرجعیت [علمی و دینی] اساسی ترین مسأله است. در حالی که نخستین شکاف در جامعه اسلامی ماهیتی عمدتاً سیاسی داشت، رفتهرفته مؤلفههای مذهبی و اعتقادی بر مبادلات خشن دو طرف سایه افکند. موضع اصلی شیعه در آن تبادلات جدلی این بود که مرجعیت مطلق، پس از وفات محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ]، نه به اجماع علما رسید و نه به اجماع تمام جامعه؛ بلکه به امامان[علیهم السلام] تعلق یافت؛ کسانی که به سبب شرافتِ تبار و شایستگی فردی، توسط خدا و رسولش برای راهبری جامعه انتخاب شدهاند.
با بسط نظریه شیعه درباره امامت (در سده های دوم و سوم هجری/ هشتم و نهم میلادی) تعریف دقیقتر ماهیت این شایستگیها ـ که امامان[علیهم السلام] ادعایشان مبنی بر هدایت انسان به سوی حقیقت را بر آنها استوار کردهاند ـ ضرورت یافت. گسترش احادیثی که تأکید داشتند امامان[علیهم السلام] در تمام حوزهها از علم واقعی مطلق برخوردارند، از همین روست. گفته میشد این علم به چهار شیوه منتقل می شود: انتقال شفاهی، انتقال از راه تراث، انتقال از راه الهام و انتقال از راه کتابهای مقدس. ۱
از میان چهار منبعی که ذکر شد، مورد سوم (علمی که از راه الهام منتقل میشد) اگرچه بهترین علم۲ بود، اما بالقوه مشکلسازترین نیز بود؛ زیرا شیعیان اثناعشری به یک اصل عموماً پذیرفتهشده اعتقاد داشتند: «وحی امتیاز ویژه پیامبران بود که با محمد [ صلی الله علیه وآله وسلم ]، خاتم الانبیا، پایان یافت».۳ بنابراین باید میان شیوهای که علم الهامی به امام داده میشود و شیوهای که این علم به انبیا و رسولان اعطا میگردد تمایز قایل شویم. بر اساس آموزههای تشیع اثناعشری، یک پیامبر (نبی) وحی را از فرشتهای که در خواب میبیند دریافت میکند. یک فرستاده (رسول) علم وحیانی را از فرشتهای میگیرد که بر او ظاهر میشود ـ اما نه ضرورتاً در خواب ـ و با او صحبت میکند. امام دریافتکننده الهام است، نه وحی. الهام در خواب۴ و زمانی به امام منتقل میشود که او سخنان فرشته را به صورت «حک شدن در قلب» (النکت فی القلوب) یا «ضربه در گوش» (النقر فی الأذهان أو الأسماع) دریافت میکند؛ با این تفاوت که برخلاف نبی و رسول، امام فرشته را نمیبیند.۵ امام، صرفنظر از سنش، میتواند الهام را دریافت کند. ذکر این نکته به دلایلی مثل مسأله ابوجعفر محمد بنعلی التقی (م ۲۲۰/۸۳۵) ضرورت یافت؛ زیرا ایشان، در حالیکه فقط هفت سال داشت، بهعنوان امام نهم اعلام شد.۶ نسلهای بعد، نظریه وحی و الهام را بسط دادند؛ بهخصوص علمای شیعی با تمایلات صوفیانه که اصطلاح «کشف» را برای توصیف حالت اشراق عرفانی اضافه کردند.۷
نخستین نویسندگان شیعه علاوه بر عنوان «ملهمون» (دریافتکنندگان الهام) از عنوان محدَّثون (جمع محدَّث) نیز برای اشاره به امامان[علیهم السلام] استفاده می کردند. این اصطلاح ـ که میتوان آن را به «کسانی که فرشته با آنان سخن میگوید» نیز ترجمه کرد ـ بیانگر این عقیده شیعی است که الهام، از راه شنیدن به امام منتقل میشود، نه از راه دیدن.۸ اصطلاح محدَّث از قرائت شیعی امامی از آیه ۵۲ سوره ۲۲ قرآن [سوره حج] گرفته شده است:(وَ مَا اَرسَلْنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ وَ لا مُحَدَّثٍ …). عبارت «ولا محدَّث» افزودهای است که در متن [قرآن] پذیرفتهشده عثمانی دیده نمیشود.۹ با این حال قدمت این قرائت از آنجا آشکار میگردد که پیش از این، در نسخه عبدالله بنعباس (م ۶۸/۶۸۶ ـ ۶۸۸) دیده میشود.۱۰ بعد از آن احمد بنمحمد قسطلانی سنیمذهب (م ۹۲۳/۱۵۱۷) نیز ـ در شرح معروفش بر صحیح بخاری ـ از او نقل کرده است.۱۱
اصطلاح محدّث در سنت روایی شیعی بسیار رایج است.۱۲ یک نمونه که به پیامبر[ صلی الله علیه وآله وسلم ] نسبت داده شده، چنین است: «دوازده محدث در میان اهلبیت من خواهند بود».۱۳ گفته شده است امام پنجم، محمد باقر[علیه السلام] (م ۱۱۴/ ۷۳۲ یا ۱۱۷/۷۳۵)، فرموده است که امامان دوازدهگانه [این] محدثها هستند.۱۴ همچنین بیانات مشخصی منتسب به امامانی خاص وجود دارند که ایشان در آنها به یک یا چند تن از پیشینیان خود با عنوان محدَّث اشاره کردهاند؛ مثلاً ـ بنا بر ادعا ـ امام هشتم، علی الرضا [علیه السلام] (م ۲۰۳/۸۱۸)، برای توصیف [امام] باقر،۱۵ امام ششم، جعفر الصادق (م ۱۴۸/۷۶۵)، [امام] حسن و [امام] حسین [علیه السلام] آن را به کار برده است.۱۶ عنوان محدّث به ویژه برای اشاره به علی [علیه السلام] به کار رفته است؛ در روایات شیعی آمده است که در طول جنگ در برابر قبیلههای یهودیِ [بنی] نضیر و [بنی] قریظه، جبرئیل و میکائیل در کنار وی [علی علیه السلام ] ایستاده بودند و با او صحبت میکردند.۱۷
بر جایگاه خاص فاطمه، دختر محمد و مادر حسن و حسین [علیهم السلام] ، ضمن توصیف او با عنوان محدثه تأکید میشود: «او با آنان (فرشتگان) سخن میگفت و آنان با او سخن میگفتند».۱۸ یکی از موقعیتهایی که گفته میشود فرشتهای با فاطمه صحبت کرده است، زمانی بود که خداوند میخواست او را در مصیبت مرگ محمد[علیه السلام] دلداری دهد. فرشته با او سخن گفت (یحدّثها) و از رخدادهای آتی به او خبر داد. علی[علیه السلام] سخنان فرشته را نوشت و این نوشته بعدها با عنوان مصحف فاطمه[سلام الله علیها] شناخته شد.۱۹
موضوع جالب توجه درباره اصطلاح محدَّث، بحثی است که درباره سلمان فارسی پیش میآید؛ صحابیای که جایگاه ویژهای در سنت شیعی دارد. هرچند متکلمان شیعه اثناعشری، برخلاف همقطاران شان در دیگر شاخههای افراطیتر تشیع،۲۰ درباره سلمان غلوّ نمیکردند؛ اما او را عضو برجستهای از اهل بیت[علیهم السلام] میدانستند. در روایات بسیاری، این معنا چنین بیان شده است که سلمان و اهل بیت[علیهم السلام] از یک جنس هستند و از یک ماده (طینت) خلق شدهاند.۲۱ بنابراین او ویژگیهای ذاتی اهل بیت[علیهم السلام] مانند علم مطلق و معصومیت از اشتباه و گناه را داشت؛ او مانند امامان[علیهم السلام] هم عالم بود و هم محدَّث.۲۲
از آنجایی که شیعیان اثناعشری معتقد بودند فقط امامان[علیهم السلام] این ویژگیها را دارند، این دیدگاه درباره جایگاه سلمان مشکلاتی اعتقادی را برای آنها به وجود آورد. تلاشها برای حل این مشکلات بر محدَّث بودن سلمان متمرکز شدند. در برخی روایات شیعی وقتی این اصطلاح برای سلمان به کار میرود، تعدیل یا بازتعریف میشود. هنگامی که از جعفر صادق[علیه السلام] پرسیده شد که چه کسی با سلمان صحبت میکرد (یحدثه)؟ ـ طبق نقل ـ پاسخ داد:
«رسول خدا[ صلی الله علیه وآله وسلم ] و امیر مؤمنان (علی[علیه السلام] ). از میان تمام کسانی که آن دو با آنان سخن گفتند، فقط سلمان محدَّث شد؛ زیرا آندو راز و دانش مخفی درباره خدا را به او گفتند؛ اسراری که دیگران تحمل آن را ندارند».۲۳
با توجه به این حدیث، سلمان از امتیاز ارتباط مستقیم با فرشته بهرهمند نبود و از همین رو [مقامش] پایینتر از امام است. این مطلب در سخنی منتسب به جعفر صادق[علیه السلام] بهوضوح بیان شده است:
«او (سلمان) از امام خود نقل میکند، نه از خدای خود؛ زیرا فقط حجت (امام) [به صورت مستقیم] از خدا نقل میکند».۲۴
به نظر میرسد معنای نهفته در این سخن این باشد که نقل از خدا برابر است با نقل از فرشته.
راه حل دوم مسأله سلمان را ـ که بر مفهومی متفاوت بنیاد شده است ـ شاید بتوان از داستانی استنباط کرد که در آن جعفر صادق[علیه السلام] در پاسخ شخصی به نام حسن بنمنصور میگوید: «سلمان محدَّثی بود که با فرشتهای والامقام [ملکٌ کریم] سخن میگفت». پرسشگر پافشاری میکند که اگر جایگاه سلمان این است، پس جایگاه استاد او (علی) چیست؟ جعفر [صادق علیه السلام ] با تندی به حسن میگوید: «به کار خود بپرداز (اقبل علی شأنک)».۲۵ معنای ضمنی این روایت این است که علی[علیه السلام] ـ که بالاتر از سلمان است ـ باید بهطور مستقیم با خود خدا ارتباط داشته باشد. بنابراین، در این مسأله بین دریافت [الهام] از خدا و دریافت از فرشته فرق گذاشته شده است.
سومین راه حل ـ که آن نیز بر مقام پایینتر سلمان نسبت به امام تأکید میکند ـ با تبدیل محدَّث به محدِّث (راوی) میسر شده است. این راه حل بر روایت موثق جابر بنعبدالله انصاری (م ۷۷ـ ۷۸/۶۹۶ ـ۶۹۷م) مبتنی است که محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ] گفت: «هر جامعهای محدِّثی دارد و محدِّث امت من سلمان است».۲۶ هنگامی که از محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ] درباره معنای محدِّث سؤال شد ـ طبق نقل ـ اینگونه پاسخ داد:
«او حقایق پنهانی را آشکار میکند که مردم به دانستن شان نیاز دارند […]؛ و بخشی از علم مرا ـ که مربوط به گذشته و آینده است ـ در قلب خود حفظ میکند».۲۷
در این مسئله رویکرد دیگری نیز توسط متکلم نامشخص ـ و احتمالاً متأخر ـ امامی پیشنهاد شده است؛ او معتقد است هر محدَّثی ضرورتاً امام نیست؛ زیرا «شنیدن صدای فرشته، بدون دیدنش، مختص امامان نیست». این متکلّم فاطمه[سلام الله علیها] و سلمان را بهعنوان محدَّثهایی که امام نیستند نام میبرد.۲۸
اصطلاح محدَّث گاهی معنای فنی خاص خود را از دست میدهد و معنایی گستردهتر مییابد؛ طوری که نه فقط امامان[علیهم السلام]، بلکه تمام مؤمنانی را که توانایی دریافت بینش حقیقی را دارند نیز دربر میگیرد.۲۹ برای نمونه در روایتی از امام رضا[علیه السلام] نقل شده است: «من دوست دارم که [هر] مؤمنی محدَّث باشد»؛۳۰ و در روایتی دیگر، [امام] جعفر صادق[علیه السلام] می گوید: «ما تا زمانی که کسی محدَّث نشده باشد او را فقیه [حقیقی؛ یعنی عالم] به حساب نمیآوریم».۳۱ هرچند این روایات شبیه آن دست استثنائاتی هستند که قاعده را اثبات میکنند؛ اما در مجموع، نویسندگان شیعی، اصطلاح محدَّث را ویژه امام می دانند.
سنیها، در تقابل آشکار با شیعیان، امامان را محدَّث نمیدانند؛ البته روایان سنی، اصل مفهوم محدَّث را انکار نمیکنند. مثلاً از محمد[ صلی الله علیه وآله وسلم ] نقل شده است که «امتهای پیش از شما محدَّثانی داشتند».۳۲ در پاسخی روشن به ادعاهای شیعه درباره محدَّث بودن علی[علیه السلام] ، روایات اهلسنت از عمر بهعنوان محدَّث امت سخن میگویند۳۳ و از خود علی[علیه السلام] نقل شده است: «ما [این حقیقت را] بیان میکردیم که یک فرشته از زبان عمر سخن میگوید».۳۴ صحت این سنخ اخبار، در جای خود، توسط متکلمان شیعی ـ که غالباً عمر را عامل اصلی نخستین دسیسه بر ضد علی[علیه السلام] توصیف میکنند ـ به چالش کشیده شده است. نویسنده کتاب سلیم بنقیس، یکی از آثار نخستین شیعی، حکم به بطلان روایاتی کرده که در آنها به محدَّث بودن عمر اشاره شده است.۳۵ دانشمند شیعی، عبدالحسین شرفالدین موسوی (۱۸۷۳ـ۱۹۵۷م)، در تحقیق خود درباره ابوهریره، معتقد است این روایات را ابوهریره سالها پس از مرگ عمر، برای چاپلوسی در برابر امویان جعل کرده است؛ زیرا سیاست آنان بالا بردن ارزش ابوبکر و عمر با هزینه کردن از اعتبار علی[علیه السلام] بود.۳۶
بدون شک هدف این دست ضدحملههای شیعه، فقط کوچک کردن عمر نیست؛ بلکه آنها درصدد دفاع از این آموزه نیز هستند که فقط امامان محدَّثاند. البته نکته مهمی وجود دارد که نمیتوان از آن چشم پوشید: از آنجا که این آموزه، احساسات ضدشیعی را برمیانگیخت، گاهی مخفی داشتن آن از بیگانگان، امنتر به نظر میرسید. این ملاحظهکاری مانع از آشکارسازی وجود کلمه «ولا محدَّث» در قرائت شیعی از قرآن میشد (۲۲[حج]: ۵۲).۳۷ فقط یاران وفادار علی[علیه السلام] ، مانند محمد بنابوبکر، از آن قرائت آگاه بودند.۳۸ حتی گفته میشود حمران بن اعین ـ یکی از پیروان سینهچاک [امام] باقر[علیه السلام] ـ تا زمانی که امام وجود این قرائت را برای او فاش نکرده بود، از آن اطلاعی نداشت.۳۹ تمایل یا خودداری یک امام برای آشکار ساختن آموزه محدَّثون برای شخصی خاص، به معیاری برای تعیین قابلاعتماد بودن یا نبودن آن شخص در نظر آن امام تبدیل شد. این نکته روشن میکند که ـ مثلاً ـ چرا روایتهای مخالفی درباره محدث کوفی حکم بن عتیبه (م ۱۱۴ـ ۱۱۵/۷۳۲ـ۷۳۳)۴۰ وجود دارد. طبق یک نقل، [امام] باقر[علیه السلام] حمران بن اعین را به این دلیل که به حکم گفته بود امامان محدَّث هستند، سرزنش کرد؛۴۱ اما در سایر روایات، چنین توصیف شده است که حکم این مطلب را از امام چهارم، علی زین العابدین [علیه السلام] (م ۹۲/۷۱۰ـ ۷۱۱ یا ۹۴/۷۱۲ـ۷۱۳)، دریافت کرده۴۲ و آن را از شاگرد سابق خود، حمران، دریغ داشته است؛۴۳ حال آنکه در گزارشی دیگر گفته میشود [امام] باقر[علیه السلام] به برادر حمران، زراره، دستور میدهد که «به حکم بنعتیبه بیاموز که اوصیای علی (امامان) محدَّث هستند».۴۴ این روایتهای مخالف، بیانگر برخورد دوگانه شیعه با حکم است؛ امری که در توصیفات متعارض آثار رجالی شیعه درباره او بروز مییابد. رجالی قرن چهارم، ابوعمرو محمد بنعمر کشی ـ که عبارات موهنی را از امام پنجم و امام ششم [علیهماالسلام] درباره حکم نقل میکند۴۵ ـ گزارش میدهد که حکم سنی (من فقهاء العامه) یا مرجئی بوده است؛۴۶ در حالی که ابوجعفر طوسی (م۴۶۰/۱۰۶۷) معتقد است او زیدی بتری بوده است.۴۷ از سوی دیگر، شرفالدین موسوی، نقلقولهایی را از منابع سنی میآورد تا وفاداری حکم به آرمان تشیع امامی را ثابت کند.۴۸
شاید بتوان اهمیت آموزه محدَّثون را چنین جمعبندی کرد:
۱ـ در چارچوب تشیع اثناعشری این مفهوم جایگاهی را برای امام بنا مینهد که طبق آن، امام علم را به صورتی دریافت میکند که انسانهای عادی از آن محروم هستند.
۲ـ این مفهوم در مجادلات ضدسنی نشان میدهد که امامان، بهویژه علی[علیه السلام] ، از دیگر مسلمانان، از جمله معروفترین صحابیهای پیامبر[ صلی الله علیه وآله وسلم ]، بالاتر است.
۳ـ در عین حال محدَّث بودن امامان[علیهم السلام]، بر آموزه برتری محمد بر امامان[علیهم السلام] تأکید میکند. نویسندگان اثناعشری در مجادلات خود برابر گروههای افراطی شیعه (که برتری پیامبر[ صلی الله علیه وآله وسلم ] را انکار میکردند) بر این آموزه (که تشیع اثناعشری را در مسیر اصلی اعتقاد اسلامی نگاه داشته است) تأکید کردهاند. یکی از این گروهها خطابیه بود که بنیانگذار منتسب آن، ابوخطاب محمد بنابیزینب، در اصل یکی از پیروان وفادار امامیه بوده است.۴۹ در روایتی شیعی، [امام] باقر[علیه السلام] بیان میکند که ابوخطاب از راه راست منحرف شد؛ زیرا تفاوت بین محدَّث و پیامبر را نفهمید.۵۰ همچنین روایت شده است که [امام] باقر[علیه السلام] این گفته را که «محدَّث بودن علی به این معناست که او پیامبر نیز بود» رد کرد و علی[علیه السلام] را با یار سلیمان (صاحب سلیمان، یعنی آصف بن برخیا)، صاحب موسی (اشاره به خضر یا یوشع)، و ذوالقرنین (اسکندر بزرگ) مقایسه کرد که تمامی آنان گرچه دانش عظیمی داشتند (علما [بودند])، اما پیامبر نبودند.۵۱
فهرست منابع :
ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرایع، نجف، بی نا، ۱۳۶۹ق.
ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، نجف، بی نا، ۱۹۵۶م.
صفار قمی، بصائرالدرجات، تهران، بی نا، ۱۲۸۵ق.
طوسی، ابوجعفر، امالی، نجف، بی نا، ۱۳۸۴ق.
فیض، محسن، تفسیر الصافی، ایران، بی نا، ۱۳۱۱ق.
قسطلانی، ارشاد الساری، قاهره، بی نا، ۱۳۲۵ق.
قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، تهران، بی نا، ۱۹۶۳م.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، نجف، بی نا، ۱۳۸۶ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، بی نا، ۱۳۷۵ق.
ــــــــــــــــــــ ، روضه کافی، تهران، بی نا، ۱۳۷۷ق.
مفید، محمد بن محمد، اوایل المقالات، تبریز، بی نا، ۱۳۷۱ق.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، استانبول، بی نا، ۱۹۳۱م.
نوری طبرسی، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، تهران، بی نا، ۱۲۸۵ق.
D.M. Donaldson, The Shi’ite religion, London 1933.
La philosophie Shi’ite (ed. H. Corbin and O. Yahia), Tehran and Paris 1969; H. Corbin, Histoire de la philosophie islamique, I, Paris 1964, pp. 82, 89.
L. Massignon, «Salman Pak et les premices spirituelles de l›Islam iranien», Societe d’ Etudes lraniennes, cahier 7 (1934) [= Opera Minora (ed. Y.Moubarac), I, Beirut 1963].
T. Nagel, Rechtleitung und Kalifat, Bonn 1975,
Y ohanan Friedmann, Prophecy continuous, University of California Press, Berkeley and Los Angeles, 1989, index, s. v.
A.J. Wensinck and J.P. Mensing (eds.), C01Jcordance et indices de la tradition musulmane, Leiden 1936ـ۱۹۶۴, s.v. bdth
پی نوشت ها :
۱٫ جزئیات ممکن است در تمام آثار شیعی مربوط به امامت یافت شوند، اما معمولاً پراکندهاند. برای نمونه نک: کلینی، اصول کافی، ۱/۱۶۸به بعد.
۲٫ همان:۲۶۴؛ همو، روضه کافی، ۱۲۵٫
۳٫ بزرگترین عالم شیعی دوره آلبویه، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (م ۴۱۳/۱۰۲۲)، ضمن رد وجود وحی برای امام، معتقد است این نظریه از راه عقل ثابت نمیشود؛ بلکه از راه ارجاع به اجماع امت ثابت میشود (مفید، اوائل المقالات، ۳۹؛ همو، تصحیح الاعتقاد ۵۶).
۴٫ قید خواب در روایات مذکور (پاورقی شماره ۵) برای غیر امام آمده و نویسنده در افزودن قید خواب در دریافت الهام برای امام به خطا رفته است. م
۵٫ صفار، بصائر الدرجات، ۹۰ و ۱۰۷؛ کلینی، اصول کافی: ۱/۱۷۷ و ۲۷۱، مفید، اختصاص، ۳۲۸ـ ۳۲۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷/۲۹۱ـ۲۹۶٫
۶٫ نوبختی، فرق الشیعه، ۷۴ـ۷۶؛ قمی، المقالات و الفرق، ۹۷ـ ۹۹؛
D.M. Donaldson, The Shi’ite religion, London 1933, p. 190.
7. به ویژه ر.ک: حیدر آملی، جامع الأسرار، در:
La philosophie Shi›ite (ed. H. Corbin and O. Yahia), Tehran and Paris 1969, pp. 453ـ۴۷۲; H. Corbin, Histoire de la philosophie islamique, I, Paris 1964, pp. 82, 89.
8. کلمه مفهَّم (کسی که فرشته به او آگاهی میدهد) نیز در موارد مشابه، هرچند کمتر، به کار میرود. برای نمونه ر.ک: کتاب ابوسعید عبّاد العصفوری، در اصول اربعمأه، MS Tehran University no. 962, f10a؛ صفار، بصائر، ۹۱؛ طوسی، کتاب الرجال، ۹؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱/۹۰ و ۷/۲۹۱؛ کلینی، همان: ۱/۲۷۰؛ مفید، اختصاص، ۲۲۷؛ طوسی، امالی، ۱/۲۵۰؛ میرداماد، رواشح السماویه، ۳۳؛
W. Madelung, art. “Imama”, EI2, III, p. 1167.
9. قمی، تفسیر، ۲/۸۹؛ کلینی، همان: ۱/۱۷۷؛ فیض، تفسیر الصافی، ۳۵۶؛ ابن بابویه، علل الشرایع، ۱۸۳؛ در مجموع
ر.ک: Corbin, op. cit., pp. 80 ـ ۸۳٫
۱۰٫ A. Jeffery, Materials, Leiden 1937, p. 202؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ۳/۱۱۵٫ گفته میشود محدِّث مشهور، قتاده بن دعامه (م ۱۱۷ـ ۱۱۸/۷۳۵ـ۷۳۶) در تفسیر این آیه از ابنعباس پیروی کرده است (صفار، بصائرالدرجات، ۹۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۷/۲۹۲).
۱۱٫ القسطلانی، ارشاد الساری، ۶/۱۰۳٫
۱۲٫ نوبختیان و برخی دیگر از امامیان آموزه محدث را رد کرده اند (ر.ک: مفید، اوائل المقالات، ۴۱ به بعد).
۱۳٫ صفار، بصائرالدرجات، ۹۱؛ نعمانی، کتاب الغیبه، ۳۱٫
۱۴٫ صفار، همان؛ ابنبابویه، عیون اخبار الرضا، ۱/۴۶؛ مفید، ارشاد، ۳۴۸؛ طوسی، کتاب الغیبه، ۹۷؛ طبرسی، اعلام الوری، ۳۹۰؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب: ۱/۲۵۶؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بنقیس، ۲۰۱٫
۱۵٫ صفار، بصائرالدرجات، ۹۲ و ۱۰۸؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۷/۲۹۴٫
۱۶٫ همان.
۱۷٫ صفار، همان؛ مجلسی، همان، ۷/۲۹۲ و ۹/۴۵۹؛ طوسی، امالی، ۲/۲۲؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب: ۱/۲۱۸؛ حلی، مختصر بصائر الدرجات، ۱۱۳٫ این گزارش نشان میدهد در میان آثار شیعی احادیثی باقی ماندند که با این آموزه ـ که فقط پیامبران میتوانند فرشته را ببینند ـ در تناقض هستند. مهمترین نمونه این روایات، سخنی منسوب به [امام] جعفر صادق [علیه السلام] است؛ از وی نقل شده است که برخی از امامان[علیهم السلام] علم را در حالی دریافت میکنند که «آفریدهای (خلقی) بزرگتر از جبرئیل و میکائیل» را میبینند (یعاین) (صفار، همان: ۶۲). قابل توجه است که کلینی این روایت را در کتاب معتبر خود، اصول کافی، نیاورده است.
۱۸٫ ابنبابویه، علل الشرایع: ۱۸۲٫ بیان این حدیث چنین میرساند که فاطمه هم محدَّثه بود و هم محدِّثه. فاطمه[سلام الله علیها] بهوضوح هم با عنوان محدَّثه توصیف شده است (زیرا از فرشتگان پیام دریافت میکرد) و هم با عنوان محدِّثه (زیرا از پدرش روایت نقل میکرد). گفته شده است هر دو لقب درباره مریم [علیها السلام] نیز به کار میروند (ر.ک: کفعمی، جُنه الامان، ۴۷۴ (حاشیه)؛ ابنبابویه، خصال: ۳۸۴ به بعد؛ همو، امالی: ۵۳۰٫
۱۹٫ صفار، بصائرالدرجات، ۴۲؛ کلینی، اصول کافی، ۱/۲۴۰؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ۳/۱۱۶٫
۲۰٫ برای آشنایی با باورهای آنها ر.ک:
L. Massignon, “Salman Pak et les premices spirituelles de l›Islam iranien», Societe d’ Etudes lraniennes, cahier 7 (1934) [= Opera Minora (ed. Y.Moubarac), I, Beirut 1963, pp. 443ـ۴۸۳].
۲۱٫ مفید، اختصاص: ۲۲۱؛ نوری طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان، ۳۳ و ۳۶٫
۲۲٫ صفار، بصائرالدرجات، ۹۲؛ طوسی، امالی ، ۲/۲۱؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۶/۷۴۹ و ۷/۲۹۱؛ نوری طبرسی، همان، ۷۴ـ۷۷٫
۲۳٫ ابنبابویه، خصال، ۱۸۳؛ مجلسی، همان، ۶/۷۵۰، نوری طبرسی، همان: ۷۵٫
۲۴٫ کشّی، رجال، ۲۰؛ مجلسی، همان، ۶/۷۵۴؛ نوری طبرسی، همان.
۲۵٫ [نصر بن صباح البلخی أبو القاسم قال: حدثنی إسحاق بن محمد البصری قال حدثنی محمد بن عبد الله بن مهران عن محمد بن سنان عن الحسن بن منصور قال قلت للصادق علیه السلام : أ کان سلمان محدثاً؟ قال «نعم». قلت: من یحدثه؟ قال: «ملک کریم». قلت: فإذا کان سلمان کذا فصاحبه أی شیء هو؟ قال: «أقبل على شأنک»] کشی، رجال، ۲۳؛
T. Nagel, Rechtleitung und Kalifat, Bonn 1975, pp. 186ـ۱۸۷٫
۲۶٫ نوری طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان، ۶۴٫
۲۷٫ همان.
۲۸٫ همان، ۷۷ (به نقل از برخی از مفسران). تعریفی مشابه (درباره فاطمه[سلام الله علیها] ) به محمد بنابیبکر (م ۳۸/۶۵۸) منسوب است ( ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ۳/۱۱۵). مریم، ساره و مادر موسی[b] نیز با عنوان محدَّث (محدَّثات) وصف شدهاند (ر.ک: کتاب سلیم بنقیس، ۲۰۱؛ بحرانی، کتاب البرهان، ۳/۱۰۲، پاورقی شماره ۱۷).
۲۹٫ برای آشنایی با کاربرد اصطلاح محدَّث، بهویژه در اندیشه سنی و احمدی ر.ک:
Y ohanan Friedmann, Prophecy continuous, University of California Press, Berkeley and Los Angeles, 1989, index, s. v.
بر اساس کتاب ابنتیمیه فقط مردمانی به محدَّث نیاز داشتند که پیش از ظهور اسلام میزیستند (ابن تیمیه، شرح العقیده الإصفهانیه، ۱۰۷).
۳۰٫ إِنِّی أحِبُّ أنْ یَکُونَ الْمُؤْمِنُ مُحَدَّثا (ابنبابویه، معانی الأخبار ۱۷۲).
۳۱٫ … فإنا لا نعد الفقیه [منهم] فقیهاً حتی یکون محدثاً (کشی، الرجال، ۹). در هر دو روایت، محدَّث به معنای مفهَّم آمده است (ر.ک: همین مقاله، پاورقی شماره ۷).
۳۲٫ A.J. Wensinck and J.P. Mensing (eds.), C01Jcordance et indices de la tradition musulmane, Leiden 1936 ـ۱۹۶۴, I, p. 434, s.v. bdth.
ر.ک: قسطلانی، ارشاد الساری: ۶/۱۰۳٫
۳۳٫ A.J. Wensinck, A handbook of early Muhammadan tradition, Leiden 1927, p. 234, s.v. « ‹Umar»;
ابنقتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ۱۶۲؛ سیوطی، تاریخ الخلفا، ۷۹؛ هیثمی، صواعق المحرقه، ۹۵٫
۳۴٫ [کنا نتحدث أن ملکاً ینطق على لسان عمر] اصفهانی، حلیه الأولیاء، ۱/۴۱٫
۳۵٫ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۹۸؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱/۱۳۷٫ انتساب این اثر به سلیم بنقیس هلالی تابعی، مسألهای بسیار بحثبرانگیز در میان عالمان شیعی بود. گلدزیهر با برخی از نویسندگان متأخر شیعی هم عقیده است که می گویند این کتاب احتمالاً ساختگی است (MS, II, pp. 10 ـ۱۱)؛ در حالی که سزگین (GAS, I, p. 526) پیشنهاد میکند مسأله بازبینی شود.
۳۶٫ موسوی، ابوهریره، ۱۳۵ـ۱۳۷٫
۳۷٫ این نکته با این اصل کلی سازگاری دارد که به دلیل تقیه، کسی نباید قرائت خاصی را که در منابع ائمه [b] نقل شده است، در قرائت قرآن وارد کند (ر.ک: مجلسی، بحارالأنوار، XIX/i/20).
38. صفار، بصائرالدرجات، ۱۰۸؛ مفید، اختصاص: ۳۲۹؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب: ۳/۱۱۵؛ مجلسی، همان، ۷/۲۹۴؛ نوری طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان، ۷۶٫ در آثار شیعی نقل شده است که محمد بنابیبکر پدر خود را به دلیل غصب حق خلافت علی، نفرین کرد [تبرّی جست] (ر.ک: مفید، همان، ۷۰).
۳۹٫ صفار، همان، ۹۲ و ۱۰۷؛ نوری طبرسی، همان.
۴۰٫ در منابع شیعی، نام او گاه به اشتباه حکم بنعیینه آمده است.
۴۱٫ کشی، رجال، ۱۵۸؛ استرآبادی، منهج المقال، ۱۲۴٫
۴۲٫ صفار، بصائرالدرجات، ۹۱؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۷/۲۹۴٫
۴۳٫ صفار، همان، ۹۲ و ۱۰۷؛ نوری طبرسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان، ۷۶؛ مفید، اختصاص، ۲۸۷٫ بر اساس گزارشها، پیش از آنکه حمران شیعه شود، حکم استاد وی بوده است (کشی، همان: ۱۸۳).
۴۴٫ [أعْلِمِ الْحَکَمَ بْنَ عُیَیْنَهَ أنَّ أوْصِیَاءَ عَلِیٍّ علیه السلام مُحَدَّثُون]؛ بصائر، همان، ۹۲؛ مجلسی، همان، ۷/۲۹۲٫
۴۵٫ کشی، همان، ۱۸۲ـ۱۸۳؛ کلینی، اصول کافی، ۱/۳۹۹ـ۴۰۰٫
۴۶٫ کشی، همان، ۱۸۳؛ استرآبادی، منهج المقال، ۱۲۱٫
۴۷٫ طوسی، کتاب الرجال، ۱۷۱؛ استرآبادی، همان.
۴۸٫ موسوی، مراجعات، ۹۱٫ برای آشنایی با نمونه زندگینامههای سنینوشت حکم بنعتیبه ر.ک: ذهبی، تذکره الحفاظ، ۱/۱۱۷؛ عسقلانی، تهذیب التهذیب، ۲/۴۳۲ـ۴۳۴٫
۴۹٫ برای نمونههایی درباره خطابیه ر.ک: نوبختی، فرق الشیعه، ۳۷ـ۴۱ و ۵۸ ـ ۵۹؛ ناشی اکبر، مسائل الامامه، ویرایش فاناس در:
Frahe Mu›tazilitische Haresiographie, Wiesbaden 1971, p. 47.
50. صفار، بصائرالدرجات، ۷۱ و ۹۱؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۷/۲۹۱؛ کلینی، کافی، ۱/۲۷۰٫
۵۱٫ صفار، بصائرالدرجات، ۹۲ و ۱۰۶؛ کلینی، همان، ۱/۲۶۸، ۲۶۹، ۲۷۱؛ مفید، اختصاص، ۲۸۶ـ۲۸۷؛ مجلسی، همان، ۵/۱۶۱، ۱۶۵ و ۲۹۶ و ۹/۴۵۹٫ یوشع نیز گاهی پیامبر دانسته شده است (مثلاً ر.ک: شریف المرتضی، شافی، ۱۵۶ به بعد). شایان ذکر است که برخی از منابع شیعی خضر را نیز پیامبر میدانند (مثلاً ر.ک: محسن فیض، تفسیر الصافی، ۲۷۵). در برخی احادیث تأکید شده که علم امام، بیشتر از علم موسی و خضر است؛ زیرا آن دو فقط علم به گذشته را داشتند، در حالیکه امام علم آینده را نیز دارد (ر.ک: کلینی، اصول کافی، ۱/۲۶۰؛ محسن فیض، همان؛ صفار، همان، ۶۲).
پاسخ دهید