موضع گیری ها و مبارزات امام حسین (ع) در دهه آخر حاکمیت معاویه بی تردید حکایت از روحیه تسلیم ناپذیری و ظلم ستیزی آن حضرت در برابر اعمال ضد اسلامی و جنایات معاویه و دستیاران وی دارد آن حضرت همچون جد بزرگوارش صیانت و پاسداری از مبانی و ارزش های اصیل دین و مبارزه با بدعت ها فسادها و انحرافات را وظیفه و رسالت الهی خود می دانست و هرگز جامعه اسلامی را به حال خود رها نکرد چنین برخوردهایی از سوی آن امام در روزگاری که جامعه در زندان جهل ،غفلت ، بی عدالتی و خفقان امویان گرفتار بود در کالبد نیمه جان و رو به مرگ جامعه آن روز کارگر افتاد و افکار و اذهان عمومی مسلمانان رابرای نهضت آن بزرگوار در عصر یزید آماده کرد که مهم ترین اقدامات امام حسین(ع) عبارتند از: مخالفت با ولایتعهدی یزید بطور صریح که حتی علیرغم قطع حقوق و مستمری همه بنی هاشم از بیت المال به دستورمعاویه باز هم حضرت راضی به بیعت نشد .نامه کوبنده و افشاگرانه به معاویه که در آن سه جهت گیری سیاسی داشت اعلام مخالفت با نظریه سلطنت معاویه ،معرفی معاویه به عنوان قاتل افراد با ایمان و با اخلاص ،ضرورت جهاد با معاویه که دین را نابود کرده است .تبیین جایگاه و منزلت اهل بیت (ع)و یادآور شدن فضائل و مناقب خاندان پیامبر(ص) و دفاع از آنان به عنوان محورحق .سخنرانی تاریخی و افشاگرانه امام حسین (ع) در اجتماع بزرگ حج در اوج زمان خفقان دوران معاویه :که امام حسین (ع) در مراسم حج به دو فریضه مهم الهی یعنی امر به معروف و نهی از منکر اقدام و ضمن بیداری اذهان حاضران ،سفارش می کند که دیگران را نیز با رعایت احتیاط آگاه کنند و خیانت و فجایع بنی امیه را به آنان گوشزد نمایند. ممانعت از ازدواج یک دختر هاشمی با یزیدکه مانع از وصلت و پیوند دخترزینب کبری (س) با یزید گردید .ضبط اموال دولتی که از بیت المال یمن و از طریق مدینه برای معاویه می رفت توسط امام حسین (ع) این اموال ضبط و میان اهل بیت و وابستگان حضرت تقسیم شد .امتناع از فروش صدقات و املاک به معاویه . اعلام کفر پیروان معاویه . مبارزه امام حسین (ع) با کارگزاران معاویه : مانند مبارزه با حاکم مدینه و مبارزه با مهره های بنی امیه.
- ۱٫ مخالفت با ولیعهدی یزید
- ۲٫ نامهی کوبنده و افشاگرانه به معاویه
- ۳٫ تبیین جایگاه و منزلت اهل بیت (ع)
- ۴٫ سخنرانی تاریخی و افشاگرانهی امام حسین (ع) در اجتماع بزرگ حج
- ۵٫ ممانعت از ازدواج یک دختر هاشمی با یزید
- ۶٫ ضبط اموال دولتی
- ۷٫ امتناع از فروش صدقات و املاک به معاویه
- ۸٫ اعلام کفر پیروان معاویه
- ۹٫ مبارزهی امام حسین (ع) با کارگزاران معاویه
آیا امام حسین (ع) در برابر اعمال و رفتار معاویه سکوت اختیار کرد یا مواضع و سیاستهایی را در برابر حاکمیت معاویه اتخاذ کرد و به مبارزهی سیاسی پرداخت؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: گرچه قیام و حرکت نظامی بر ضد معاویه برای امام حسین (ع) مقدور و سودمند نبود، این امر بدان معنا نبود که آن حضرت در برابر معاویه و روش حکومتداریاش، هیچ حرکت و مبارزهای نکند و همانند بسیاری از مسلمانان که سکوت و حتی تأیید و همراهی با حکومت معاویه را بر اعتراض و حرکت بر ضد وی ترجیح دادند، به گوشهی خانه خویش، پناه برده، سرنوشت جامعهی اسلامی، به ویژه جامعهی شیعه را به حال خود رها کند؛ چرا که آن حضرت همچون جد بزرگوارش رسول خدا (ص) صیانت و پاسداری از مبانی و ارزشهای اصیل دین و مبارزه با بدعتها، فسادها و انحرافها را، وظیفهی و رسالت الهی خویش میدانست و در راه تحقق این هدف، از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد. بنابراین آن بزرگوار در شرایط مناسب و مقتضی، با موضعگیریهای به جا و درست خویش، جامعهی اسلامی را نیز به پیروی از چنین سیره و روشی در مبارزات سیاسی با معاویه و کارگزارانش فرا میخواند. در منابع و مآخذ تاریخی و حدیثی، اخبار و گزارشهای فراوانی در این باره ثبت و ضبط شده است که اکنون به مهمترین آنها در قالب محورهای ذیل اشاره میکنیم:
۱٫ مخالفت با ولیعهدی یزید
با آنکه بر اساس یکی از بندهای پیماننامهی صلحی که معاویه با امام حسن (ع) بسته بود، او حق انتخاب جانشین برای خود نداشت، او به این بند هم مانند بندهای دیگر عهدنامه[۱] عمل نکرد و چنان که خود در جمع کوفیان اظهار داشت، همهی آنها را زیر پا گذاشت.[۲]
چنان که در فصل مستقلی به تفصیل خواهیم نوشت، معاویه در راستای موروثی کردن حکومتش، با پیشنهاد و مساعدت بعضی از کارگزارانش در ده سال آخر زمامداری، تلاشها و اقدامات بسیاری را برای طرح و تثبیت جانشینی پسرش یزید انجام داد. او برای این منظور به بعضی از مناطق حوزهی اسلامی مسافرت کرد و از نزدیک و به طور مستقیم با ترفندها و شگردهای ویژهای، مسئلهی جانشینی یزید را مطرح کرد و با تهدید یا تطمیع از مردم برای یزید بیعت گرفت. او در سفری که به مدینه داشت، علاوه بر گرفتن بیعت از مردم این شهر، به دنبال آن بود که از شخصیتهای با نفوذ و بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین (ع) قرار داشت، بیعت بگیرد. از این رو پس از ورود به این شهر، با حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عباس و برخی دیگر از بزرگان، دیدار کرده، پس از طرح موضوع، تلاش کرد تا موافقت آنان را در این باره جلب کند. امام حسین (ع) در پاسخ به درخواست معاویه، پس از مقدمهای فرمود:
آنچه دربارهی یزید گفتی که او به حد کمال رسیده و میتواند امت محمد را اداره کند، دریافتم. میخواهی با این سخنان، مردم را دربارهی او به اشتباه اندازی. گویا میخواهی دربارهی شخصی ناشناخته سخن گویی، یا غایبی را بستایی و یا اینکه خبر از چیزی بدهی که گویا به طور خصوصی و ویژهای به دست آوردهای! در صورتی که یزید (با رفتارش)، ما را بر جایگاه رأی و نظرش راهنمایی کرده است! پس یزید را به گونهای وصف کن که خود در پیش گرفته است؛ دربارهی دنبال کردن سگهای شکاری در حین درگیری و کبوترانی که با همگنانشان مسابقه میدهند و کنیزکان نوازنده، و نیز دربارهی چگونگی نواختن آلات موسیقی از او بپرس که او را آگاه مییابی و این کاری را که تو درصددش هستی (ولایتعهدی)، رها کن. به چه درد تو میخورد که با بیش از آنچه (از حقوق مردم) بر دوش خود داری (در روز قیامت) با خدا، ملاقات کنی.
به خدا سوگند تو پیوسته باطل و خشم را برای ستم و بیدادگری اختیار کردهای؛ تا آنجا که جام تبهکاریات لبریز شده و حال آنکه بین تو و مرگ، جز یک چشم بر هم نهادن فاصله نیست که پس از آن بر عمل ثبت شدهی خود برآیی، در روزی که همه حاضرند و آن روز جای جنبش و گریزی نیست! و میبینم تو را که ما را از این امر (خلافت) دور کردی و (اینگونه) ما را از ارث پدرانمان باز داشتی؛ با اینکه به خدا سوگند رسول خدا (ص) از جهت نَسَبی برای ما به ارث گذارده است و تو اکنون حجتی را که ما در برابر حاکم پس از رحلت پیغمبر (ص) بر پا کردیم، بر ضد ما اقامه کردهای!… .[۳]
معاویه وقتی چنین موضعگیری صریحی را از امام حسین (ع) دربارهی ولیعهدی یزید دید، حقوق و مستمری همهی بنیهاشم را از بیت المال قطع کرده، پرداخت سهم آنان را مشروط به بیعت آن حضرت با یزید کرد تا به این وسیله بنیهاشم حسین بن علی (ع) را تحت فشار قرار دهند و او را به بیعت راضی کنند. اما او با این شیوه نتوانست از امام حسین (ع) بیعت بگیرد و با درخواست و سپس تهدیدهای عبدالله بن عباس، مجبور به پرداخت سهمیهی بنی هاشم شد؛ البته این در حالی بود که امام حسین (ع) از دریافت سهم خویش خودداری کرد.[۴]
۲٫ نامهی کوبنده و افشاگرانه به معاویه
پس از شهادت حُجْر بن عَدی، مروان بن حکم، حاکم معاویه در مدینه، طی نامهای به معاویه نوشت:
طبق اخبار واصله از عمرو بن عثمان، گروهی از شخصیتها و بزرگان عراق و حجاز، نزد حسین رفت و آمد میکنند و او گفته است مطمئن نیستم که حسین قیام نکند.من نیز خود در این باره تحقیقاتی کردهام و فهمیدهام که او فعلاً قصد قیام ندارد؛ اما مطمئن نیستم که در آینده نیز چنین قصدی نداشته باشد. اینک نظر خود را در این باره بنویس. و السلام.[۵]
معاویه پس از دریافت گزارش مروان، علاوه بر پاسخ نامهی وی، نامهای جداگانه به امام حسین (ع) نوشت و در آن به خیال خود، امام را از فتنهانگیزی و ایجاد تفرقه بر حذر داشت و امام را تهدید به قطع رابطه کرد. او در این نامه نوشت:
… از تو خبرهایی به من رسیده است که اگر صحیح باشد، از تو توقع چنین کارهایی نداشتم، و اگر صحیح نباشد، تو سزاوارترین شخص به دوری از آنها هستی که در این صورت به نصیب خود رسیده و به عهد الهی وفا کردهای. پس من را به قطع پیوند و سوء رفتار با خودت وادار مکن؛ زیرا هر گاه من تو را سرزنش میکنم، تو نیز مرا سرزنش میکنی و هر گاه به من نیرنگ میزنی، من نیز به تو نیرنگ میزنم. پس ای حسین؛ از اینکه اتحاد این امت را شکسته، آنها را به فتنه بازگردانی، برحذر باش.[۶]
امام حسین (ع) در جواب نامهی معاویه، پاسخی نوشت که نقطهی آغاز انقلاب و قیام عاشورا بود؛ پاسخی که به تعبیر شیخ عبدالله علایلی [همچنان در طول تاریخ] فریادی است در برابر بیهودگی، بازیگری و تجاوز سلطهجویان.[۷]
حضرت در ابتدای نامه با رد و تکذیب اخبار و گزارشهای عمّال معاویه دربارهی قیام خویش بر ضد او نوشت:
من قصد جنگ و اختلاف ندارم؛ اما از جنگ نکردن با تو و حزب تو که از قاسطان، و حزب ستمگر و یاران شیطان هستید، به خدا پناه میبرم. آیا تو قاتل حُجْر و یاران او که اهل زهد و عبادت بودند و برای از میان بردن بدعت و انجام امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند، نیستی؟! تو از روی ظلم و تجاوزگری، پس از آنکه با آنان پیمانهای محکم و میثاقهای مؤکد بستی، پیمانت را شکستی و آنان را کشتی، و با این کار بر خدا گستاخی کرده، پیمان او را سبک شمردی. آیا تو کشندهی عَمْرِو بن حَمِق که از بسیاریِ عبادت، چهره و بدنش لاغر و فرسوده شده بود، نیستی که پس از دادن امان و بستن پیمان – پیمانی که اگر به آهوان بیابان میدادی، از قلههای کوهها پایین میآمدند- او را کشتی؟!
آیا تو ادعا نکردی که زیاد فرزند ابوسفیان است؛ در حالی که پیامبر (ص) فرموده است: «فرزند به شوهر ملحق میشود و زناکار باید سنگسار شود»؟![۸]
سپس او را بر مردم مسلط کردی. او (بر مسلمانان سخت گرفته) دست و پای آنان را قطع کرد، و بر شاخههای نخل به دار آویخت. ای معاویه؛ گویی از این امت نیستی و آنها هم از تو نیستند… .
و گفتی که من مردم را در فتنه نیندازم، و حال اینکه من فتنهای برای مردم بزرگتر از حکومت تو نمیبینم، و گفتی که دربارهی خودم و دینم و امت محمد بیندیشم. به خدا قسم من کاری برتر از جهاد با تو نمیبینم که اگر با تو بجنگم، به خدا تقرب جستهام و اگر از نبرد با تو باز ایستم، از خدا طلب آمرزش میکنم و از خدا میخواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودی اوست، ارشاد و هدایت کند، و گفتی اگر به من نیرنگ بزنی، به تو نیرنگ خواهم زد. ای معاویه؛ هر نیرنگی که میخواهی به من بزن. به جان خودم سوگند از دیرباز، نیرنگبازان با شایستهکاران چنین کردهاند و من امید آن دارم که زیان آن به خودت برسد و عملت را تباه گرداند. پس هر کاری که میتوانی، بکن.
ای معاویه؛ از خدا بترس و بدان که خداوند، کتاب و پروندهای دارد که هر عمل بزرگ و کوچکی را در آن ثبت میکند و بدان که خداوند جنایات تو را که به صِرف ظن و گمان، مردم را میکشی و به محض اتهام، آنان را به بند میکشی و گرفتار میکنی و کودکی شرابخوار و سگ باز را زمامدار مسلمانان کردهای، هرگز فراموش نخواهد کرد. تو با این کارها، خود را به هلاکت افکنده، دینت را تباه، و حقوق مردم را پای مال کردی.[۹]
این نامه سه جهتگیری اساسی داشت:
الف) با نظریهی سلطنت معاویه که اطاعت محض از سلطان را القا میکرد، اعلام مخالفت کرد؛
ب) معاویه را کشندهی انسانهای با ایمان و با اخلاصی همچون حُجْر بن عَدی و عمرو بن حِمِق معرفی کرد؛
ج) بر ضرورت جهاد با معاویه که «دین» را نابود کرده، تأکید نموده است.
نکتهی اصلی این نامه، همین جهتگیری سوم است. معاویه به امام حسین (ع) گفته بود: به فکر دین و امت محمد (ص) باش و فتنهگری نکن. اما حسین (ع) در جواب فرمود: حکومت تو که دین را نابود کرده، بزرگترین فتنه برای مردم است.
عبدالله علایلی به این تعبیر امام حسین (ع) در پاسخ به نامهی معاویه توجه خاصی نموده است که: کَأَنَّکَ لَسْتَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ لَیْسُوا مِنْکَ؛ «گویا تو از این مردم نیستی و آنان هم از تو نیستند». او در این باره مینویسد: «حسین (ع) با این سخن، در واقع میخواهد بفرماید که معاویه، فردی تنها و بریده از طایفه و مردم و سرزمین خویش است».[۱۰]
پاسخ حسین بن علی به شکل دیگری نیز نقل شده است؛ پاسخی کوتاه و فشرده در چند سطر؛ اما گویا، پر محتوا و تعیین کننده: ما اَظُنُّ [اَنّ] لی عِندَالله عذراً فِی تَرْک جهادِک! وَ مَا اَعلَمْ فتنه اَعظَم مِن وِلایَتِک اَمر هَذِه الامَّه؛[۱۱] «گمان ندارم که برای پیکار نکردن با تو نزد خدا عذری داشته باشم و من برای این امت، هیچ فتنهای بزرگتر از زمامداری تو بر این مردم سراغ ندارم».
وقتی معاویه نامهی امام حسین (ع) را خواند، شعلهی حقد و کینه در سینهاش زبانه کشید. یزید و عبدالله بن عمروعاص به معاویه توصیه کردند که پاسخی به نامهی امام حسین (ع) بدهد که شامل تحقیر و توهین به آن حضرت و پدرش باشد. معاویه در جواب پیشنهاد آنان گفت: «… به خدا سوگند هیچگونه عیبی در حسین سراغ ندارم. به نظرم رسید نامهی تهدیدآمیزی به او بنویسم؛ سپس (به مصلحت) دیدم که این کار را نکرده، او را ستیزهجویی تحریک نکنم».[۱۲]
آیا امام حسین (ع) هدایای معاویه را میپذیرفت؟
آنچه نوشته شد، اخبار و گزارشهای موثق و معتبری است که عمق مخالفت امام حسین (ع) با معاویه و تیرگی روابط بین آن دو را نشان میدهد. اما بعضی از گزارشها حاکی از آن است که رفتار معاویه با امام حسین (ع) و نیز امام حسن (ع)، نیکو و شایسته بوده و او آنان را از هدایا و جوایز خویش بهرهمند میکرده است؛ چنان که ابومنصور طبرسی در این باره مینگارد: «معاویه برای امام حسین (ع) چیزی که ناراحتش کند، ننوشت و آنچه را به او میداد، قطع نکرد. او در هر سال علاوه بر کالاها و هدایای گوناگون، یک میلیون درهم برای او میفرستاد».[۱۳]
ابو حنیفهی دِیْنَوَری پا را از این هم فراتر گذاشته و در این باره نوشته است: «گویند در مدت زندگی معاویه، هیچ گونه بدی یا کار ناپسندی از او نسبت به حسن و حسین سر نزد، و او هیچ چیز از اموری را که شرط کرده بود، از آنان دریغ نداشت و در نیکی کردن به آنان، تغییر روش نداد».[۱۴]
بدیهی است که یکی از مصادیق بارز نیکی از دیدگاه دِیْنَوَری و امثال او، عطایا و بخششهای معاویه به افراد مختلف است. دربارهی ارسال عطایا و جوایز از جانب معاویه و قبول کردن امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، گزارشهای زیر نیز نقل شده است:
۱٫ امام حسن و امام حسین (ع) جوایز و عطایای معاویه را قبول میکردند؛[۱۵]
- معاویه در دیداری با امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، دویست هزار درهم به آنها عطا کرد؛[۱۶]
- یک بار معاویه اول ماه، یک میلیون درهم برای امام حسن (ع)، و نهصد هزار درهم برای امام حسین (ع) فرستاد.[۱۷]
چنین گزارشهایی را به سادگی نمیتوان پذیرفت. دربارهی هدایا و وجوه نقدی باید گفت شاید انگیزهی معاویه از این کار آن بوده که از حجم اقدامات و اعتراضهای آن دو بزرگوار بر ضد خویش بکاهد و در صورت امکان، آنان را با سیاستها و شیوهی حکومتداریاش همراه و موافق بکند. اما اینکه امام حسن و امام حسین (ع) آن هدایا و پولها را پذیرفته و گرفته باشند، محل تأمل است و جای تحقیق و بررسی دارد؛ زیرا:
اولاً، در مقابل گزارشهای یاد شده، اخبار و گزارشهای معارضی وجود دارد؛ چنان که از امام موسی بن جعفر (ع) نقل شده که: «امام حسن و امام حسین (ع) جوایز معاویه را نمیپذیرفتند».[۱۸] همچنین (چنان که گذشت) پس از مسافرت معاویه به مدینه جهت بیعت گرفتن برای یزید از بزرگان و شخصیتهای سرشناس این شهر از جمله امام حسین (ع)، زمانی که معاویه مجبور به پرداخت مستمری عقب افتادهی بنی هاشم شد، امام حسین (ع) از دریافت سهم خویش استنکاف کرد.[۱۹]
ثانیاً، بر فرض صحت سند و قبول چنین گزارشهایی، عمل آن بزرگواران در پذیرش چنین هدایا و جوایزی، کاری مجاز بوده است؛ چنان که امام باقر (ع) در پاسخ به پرسشی دربارهی دریافت عطایا و جوایز حاکمان ستمگر، با استناد به رفتار امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، قبول چنین جوایزی را مجاز اعلام کرد و فرمود: «حسن و حسین (ع) عطایای زورمندانی همچون معاویه را میپذیرفتند؛ زیرا آنان شایستگی و حق آنچه را که از معاویه دریافت میکردند، داشتند».[۲۰]
شیخ طوسی در توجیه این کار مینویسد:
اما دریافت هدایا جایز، بلکه واجب است؛ چرا که بر امام و تمام مسلمانان فرض است که هر چه در دست فرد غالب و ستمگر و مسلط بر امت باشد، به هر شکل ممکن، چه با رغبت و چه با اکراه، از دست وی بگیرند و در جای خود به مصرف برسانند. از این رو چون گرفتن تمام آنچه از اموال خدا در دست معاویه بود، امکان نداشت، بر امام واجب بود بخشی از آن اموال را که معاویه از باب هدیه، به امام (ع) عطا میکرد، از وی بگیرد و حق خود را برداشته، بقیه را بین مستحقان تقسیم کند.[۲۱]
ابن ابی الحدید در پاسخ به این پرسش که چرا حسنین، هدایای معاویه را میپذیرفتند، نوشته است: «هرگز حسن و حسین نپذیرفتهاند. پناه بر خدا که آن دو، صلهی معاویه را پذیرفته باشند؛ بلکه آنان بخشی از حقوق خود را از بیت المال که معاویه به آنان میپرداخت، میپذیرفتند؛ چون سهم ذوی القربی که در قرآن به آن تصریح شده است، به آنان تعلق داشت و غیر از آن هم، سهم دیگری از غنایم اسلام داشتهاند».[۲۲]
ثالثاً، اگر هم امام حسن (ع) و امام حسین (ع) عطایا و جوایز یاد شده را میگرفتند، آنها را برای خود و خانوادهشان هزینه نمیکردند و به مصرف نیازمندان و فقرای بنی هاشم و دیگر افراد مستمند و یتیم جامعهی اسلامی میرساندند؛ چنان که روایت شده است: «حسن و حسین این اموال (عطایا و جوایز) را از معاویه میگرفتند؛ اما حتی به اندازهی آنچه مگس در دهان خود میگیرد، برای خود و خاندان خود هزینه نمیکردند».[۲۳]
از این رو ارسال یک میلیون درهم از جانب معاویه برای امام حسن (ع) (چنان که اخبار دلائل الامامه و الاحتجاج از آن حکایت میکند) و پذیرفتن امام حسن (ع) از این باب بوده است؛ بدین معنا که معاویه مطابق یکی از مواد معاهدهی صلح با امام حسن (ع)، موظف بود که یک میلیون درهم از محل خراج دارابْجرِد[۲۴] (دارابْگِرد) برای تقسیم بین بازماندگان شهدای جمل و صفین به امام حسن (ع) پرداخت کند[۲۵] و پذیرش آن از سوی حضرت (البته اگر بپذیریم که معاویه گاهی برای آنکه در ظاهر خود را متعهد و پایبند به مواد صلح نامه نشان دهد، چنین کاری انجام میداده است) نیز طبعاً بدون اشکال و کاملاً مشروع بوده است؛ زیرا آن را برای مصارف مشروعی میگرفتهاند.
اما ادعای اینکه رفتار معاویه با امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نیکو بوده است، نه تنها شاهدی ندارد، بلکه تاریخ گواه است معاویه از هر فرصتی که به دست میآورد، برای خدشهدار کردن چهرهی امیر المؤمنین (ع) و اهل بیت (ع) و در نهایت حذف آنان، استفاده میکرد. او نه تنها با علی و خاندانش سر ناسازگاری و مخالف داشت، بلکه با شیعیان او نیز به جرم پیروی و ابراز عشق و ارادت به آنان، رفتار وحشتناک و هولناکی داشت.[۲۶] نمونهی بارز آن، چنان که پیشتر هم گفتیم، قتل بیرحمانهی حُجر بن عَدی کندی، یکی از اصحاب بزرگ علی (ع) و یاران مخلص او بود که منابع تاریخی به تفصیل از آن سخن گفتهاند.[۲۷] پس چگونه میتوان ادعا کرد رفتار معاویه با امام حسن (ع) نیکو بوده است، در حالی که او آن حضرت را با دسیسه مسموم کرد[۲۸] و به شهادت رساند و حاکم او، مروان بن حکم، از دفن جنازهی مطهر آن بزرگوار در کنار مرقد جد بزرگوارش جلوگیری کرد.[۲۹] عدم پایبندی معاویه به مواد پیماننامهی صلح و زیر پا قرار دادن آن نیز (همانطور که خود در جمع کوفیان از آن خبر داد) دلیل روشنی بر کذب و نادرستی گفتار دِیْنَوَری است.
با شیوهای که معاویه در امر حکومتداری در پیش گرفته بود، با امام حسین (ع) نیز نمیتوانست رفتار شایسته و پسندیدهای داشته باشد. او در نامهای که شرح آن گذشت، به امام حسین (ع) نوشت: «با تو از درِ مکر وارد خواهم شد». به گمان قوی، مراد وی از روش مکارانه، روش معمولش در برخورد با مخالفان، یعنی ترور و مسمومیت با زهر بوده است؛ چنان که پیشتر هم، از همین شیوه برای از میان برداشتن مخالفانی همچون مالک اشتر، امام حسن (ع)، سعد بن وَقاص و عبد الرحمن بن خالد بن ولید، بهره جسته بود.[۳۰]
۳٫ تبیین جایگاه و منزلت اهل بیت (ع)
اگرچه معاهدهی صلح با معاویه، یکی از عوامل مهم بازدارندهی قیام و نهضت مسلحانهی ابا عبدالله (ع) بود، اما این امر و امثال آن، امام حسین (ع) را از بیان حق و تبیین مقام و منزلت خویش و اهل بیت (ع) باز نمیداشت. از این رو در هر موقعیت مناسبی که پیش میآمد، به امر به معروف و نهی از منکر پرداخته، فضایل و مناقب خاندان پیامبر (ص) را یادآور میشد و از آنان که محور حق بودند، دفاع میکرد. دو نمونهی ذیل، شاهد این مدعاست:
موسی بن عُقْبَه میگوید: به معاویه گفتند: «مردم چشمشان را به حسین (ع) دوختهاند. کاش به او فرمان میدادی تا به منبر برود و سخنی گوید؛ چرا که در او ناتوانی است». معاویه گفت: «ما چنین پنداری دربارهی حسن نیز داشتیم؛ ولی او پیوسته در چشم مردم بزرگ شد و ما رسوا شدیم».
این گذشت تا روزی معاویه به حسین گفت: ای ابا عبدالله! ای کاش منبر میرفتی و سخنی میگفتی! حسین (ع) بر منبر رفته، حمد و ثنای خدا فرمود و بر پیامبر (ص) درود فرستاد ناگاه شنید کسی میگوید: این شخص کیست که سخن میگوید.
امام حسین (ع) ضمن معرفی خویش و اهل بیت (ع) به منزلهی یکی از دو چیز گرانبها که رسول خدا (ص) آن را در میان امتش به یادگار گذاشته است و لذا آنان مرجع تفسیر و تأویل قرآن هستند، با استدلال به چند آیه از قرآن کریم، اطاعت از اهل بیت (ع) را همانند اطاعت از خدا و رسول وی واجب اعلام کرد و مردم را از گوش فرا دادن به ندا و وسوسههای شیطان بر حذر داشت.
معاویه تا چنین بیاناتی را از آن بزرگوار شنید، دیگر نتوانست تحمل کند. از این رو گفت: ای ابا عبدالله! بس است. مقصود خود را رساندی.[۳۱]
نمونهی دوم، سخنان آن حضرت در مجلس معاویه است که فرمود: «من فرزند کسی هستم که در پاکی، همانند آب آسمان است و در زمین ریشه دارد. من فرزند کسی هستم که در اصل و تبارِ فاخر، شرافتِ والا و نیکنامی دیرین خانوادگی، بر همهی اهل دنیا و سروری و آقایی دارد. من فرزند کسی هستم که خشنودی او، خشنودی خدای رحمان و خشم او، خشم خدای رحمان است».
سپس معاویه را مخاطب قرار داده، فرمود: «آیا پدر تو همچون پدر من است؟ آیا پیشینهی تو همانند پیشینهی من است؟ اگر بگویی نه؛ شکست خوردهای، و اگر بگویی آری، دروغ گفتهای».
معاویه گفت: سخن تو درست نیست. امام حسین (ع) فرمود: «حق روشن و آشکار است و راه (تشخیص و شناخت) آن، کژی ندارد و خردمندان آن را میشناسند».[۳۲]
در شرایطی که حذف مقام و منزلت اهل بیت (ع) در دستور کار اصلی معاویه و کارگزارانش قرار گرفته بود و آنان با تمام وجود تلاش میکردند که این عمل را به صورت یک فرهنگ در جامعهی اسلامی ترویج کنند و جا بیندازند، بیانات پیشوای سوم از ارزش و اعتبار خاص خود برخوردار بوده است.
۴٫ سخنرانی تاریخی و افشاگرانهی امام حسین (ع) در اجتماع بزرگ حج
در سال ۵۹ (یا ۵۸) هجری یعنی یک (یا دو) سال پیش از مرگ معاویه، در زمانی که فشار معاویه بر شیعیان و در نتیجه خفقان بیداد میکرد، امام حسین (ع) به زیارت خانه ی خدا مشرف شد. در این سفر عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس، آن بزرگوار را همراهی میکردند. امام حسین (ع) در مکه، از صحابه و تابعان و فرزندانشان، که در جامعهی اسلامی به پاکی و درستی شهرت داشتند، و نیز از همهی مردان و زنان بنی هاشم دعوت کردند که در چادر او واقع در «مِنی» اجتماع کنند.
در میان جمعیت گرد آمده که افزون بر هزار نفر[۳۳] بودند، دویست نفر از اصحاب پیامبر (ص) به چشم میخوردند. در این هنگام امام حسین (ع) به پا خاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
… این شخص ستمگر (معاویه) دربارهی ما و شیعیان ما اعمالی را روا داشت که دیدید و دانستید و شاهد بودید. میخواهم مطالبی را با شما در میان بگذارم. اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید. سخن مرا بشنوید و گفتارم را بنویسید؛ سپس به شهرها و قبایل خود برگردید و هر کس را که به او ایمان و اطمینان دارید، به آنچه دربارهی ما و حق ما میدانید دعوت کنید؛ چون بیم دارم این امر[۳۴] کهنه شود و حق از بین رفته مغلوب گردد. «خدا نور خود را به اتمام میرساند، اگرچه کافران را خوش نیاید».[۳۵]
سپس حضرت آیاتی را که خدا در شأن علی (ع) و خاندان وی نازل کرده بود، قرائت و تفسیر کرد و نیز هر چه را پیامبر (ص) دربارهی پدر و برادر و مادر و خود و خاندانش فرموده بود، نقل کرد، و همواره اصحاب پیامبر (ص) میگفتند: آری به خدا؛ این سخنان را شنیدیم و شهادت میدهیم، و تابعان میگفتند: به خدا سوگند این سخنان را اصحابی که آنان را به راستگویی و امانتداری میشناسیم، برای ما نقل کردند. آنگاه حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند میدهم که (پس از بازگشت به سرزمینهایتان) این سخنان را برای هر کس که به او و به دینش اطمینان دارید، نقل کنید».[۳۶]
سفارش آخر امام (ع) به خوبی حاکی از خفقان شدید حکومت معاویه و فشار آن بر پیروان علی (ع) و دشمن دیرینه و سرسختانهی معاویه با خاندان نبوت است که امام حسین (ع) توصیه میکند شنوندگان، این گفتار را تنها برای افراد مورد اعتماد نقل کنند.
در شرایطی که دشنام و توهین به علی (ع) و خاندان وی، جریان اصلی تبلیغات حکومت معاویه بوده است، امام حسین (ع) در مراسم حج به دو فریضهی مهم و مقدس الهی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، اقدام و ضمن بیداری اذهان حاضران، سفارش میکند که دیگران را نیز با رعایت احتیاط آگاه کنند و خیانات و فجایع بنی امیه را به آنان گوشزد نمایند.
نکتهی با اهمیت در این جریان آن است که امام (ع) با این تدبیر و با توجه به امکانات آن روز، در میان حاضران موج و حرکتی ایجاد کرد تا حاضران پیام امام (ع) را در بازگشت به سرزمینهایشان، به دیگران منتقل کنند و زمینهی بیداری آنان را فراهم آورند.
۵٫ ممانعت از ازدواج یک دختر هاشمی با یزید
چنان که گفته شد، معاویه از هر اقدام و کوششی برای تثبیت و تقویت پایههای زمامداری خویش بهره میجست. از این رو (گویا) او برای کاهش انتقاد و مخالفت بنی هاشم، به ویژه سرور آنان حسین بن علی (ع)، به شیوهی حکومتداریاش، توطئهی دیگری را سازماندهی کرد. معاویه از مروان بن حکم، حاکم مدینه، خواست که دختر عبدالله بن جعفر را که مادرش زینب کبری (ع) بود، برای یزید خواستگاری کند. مروان موضوع را با عبدالله بن جعفر در میان گذاشت. عبدالله گفت: بزرگ و تصمیم گیرندهی خانوادهی ما حسین بن علی (ع) است. مروان نزد امام حسین (ع) رفت و او را از دستور معاویه آگاه کرد. حضرت فرمود: «از خدای متعال خیر (دختر) را خواهانم. خدایا خشنودی خود از آل محمد را برای این دختر فراهم ساز». پس چون مردم در مسجد جمع شدند، مروان دربارهی مهریه صحبت کرد که چنین وچنان خواهد بود و هر میزان که پدر بخواهد، مقبول است و اینکه این ازدواج باعث از میان رفتن کدورتها بین دو تیرهی بنی هاشم و بنی امیه خواهد بود و با این ازدواج، کسانی که به حال شما غبطه میخورند، بیشتر از کسانی خواهند بود که به حال یزید غبطه میخورند. آنگاه دربارهی خصوصیات یزید صبحت کرد که همتایی ندارد و «ابرها به برکت وجود او میبارند»[۳۷] و بدینگونه شعری را که دربارهی پیامبر (ص) سروده شده بود، در مدح یزید خواند و افزود: قرضهای عبدالله [توسط معاویه] ادا خواهد شد. امام حسین (ع) تمامی صحبتهای مروان را یکی یکی چنین پاسخ داد:
۱٫ به جانم قسم چنانچه بخواهیم عقدی ببندیم، از سنت پیامبر خدا دربارهی دختران و زنان و خاندان خود نمیگذریم، و آن دوازده اوقیه است که چهارصد و هشتاد درهم میشود؛
- اما اینکه گفتی به اضافهی ادای قرضهای پدرش؛ چه وقت بوده که زنانمان از طرف ما قرضهای ما را ادا کند؟!
- و اما اینکه میان این دو طایفه صلح و سازش شود؛ ما مردمی هستیم که در راه خدا با شما دشمنی کردهایم و لذا برای دنیا با شما صلح و سازش نخواهیم کرد. و به جانم سوگند (بین ما و شما) خویشاوندی نَسَبی عاجز مانده است؛ تا چه رسد به خویشاوندی سببی؛
- اما اینکه گفتی شگفتا که از یزید مهریه خواسته شود؛ پس (بدان) از کسی که هم از خود یزید و هم از پدر و جدش بهتر بوده، مهریه خواسته شده است؛
- اما اینکه گفتی یزید همتای کسانی است که همتا ندارند؛ پس هر کس پیش از امروز همتای او بوده، امروز نیز همتای اوست (یزید، هم در گذشته همتا داشته و هم امروز همتا دارد) حکومت او در جهت کفایت و همتایی او چیزی نیفزوده است؛
- و اما اینکه گفتی به برکت آبروی او از ابرها بارش میخواهند؛ پس آن کس که آبرویش چنین بوده، پیامبر خدا بوده است؛
- اما اینکه گفتی (اگر چنین شود) کسانی که از چنین ازدواجی به حال ما غبطه میخورند، بیش از کسانی خواهند بود که به او رشک میبرند؛ پس (بدان) تنها جاهلان و ناداناناند که به حال ما غبطه میخورند که او داماد ما شده؛ اما عاقلان و خردمندان به حال او رشک میبرند که داماد ما شده است (اگر بشود).
حضرت بعد از پاسخگویی به تمام سخنان مروان، فرمود: «همگی شاهد باشید که من ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر را به عقد پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر با مهریهی ۴۸۰ درهم درآوردم و زمین حاصلخیز خود را در مدینه (یا در عقیق) که درآمد آن سالیانه هشت هزار دینار است، به او بخشیدم و انشاءالله بینیازی آنها در آن است».[۳۸]
با توجه به سنتهای قبیلهای که در آن ازدواج میتوانست باعث پیوند و همبستگی دو قبیله شود و کدورتها و حتی خونهای ریخته شده را به دست فراموشی بسپارد، امام حسین (ع) کاملاً در این اندیشه بود که دو جریان امامت و سلطنت با هم آمیخته نشوند تا دستاویزی به دست معاویه نیفتد که از اعتبار خاندان پیامبر (ص) به نفع حکومت خویش و بنی امیه بهرهبرداری کند. این مطلب زمانی بهتر روشن میشود که بدانیم معاویه دربارهی یزید و مسئلهی جانشینیاش نگرانی زیادی داشت و تلاش میکرد به هر وسیلهی ممکن، زمینهی خلافت و سلطنت وی را به گونهای فراهم کند که دیگر کسی نتواند مقاومت و اعتراض چندانی در برابر آن بکند. شاید یکی از بهترین راهها از دیدگاه وی برای نیل به این هدف، تزویج یزید با ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بود که بعد از امام حسین (ع) شاخصترین خانوادهی بنی هاشم بود. این ازدواج به یزید اعتبار ویژهای میبخشید؛ لکن امام حسین (ع) با درایت و فراست و دید الهی خویش به مخالفت با معاویه برخاست و توطئهی او را نقش بر آب کرد.
۶٫ ضبط اموال دولتی
یک سال اموالی را از بیت المال یمن که شامل پارچهها و عطریات و اموال دیگر بود، از طریق مدینه برای معاویه میبردند. هنگامی که این بار به مدینه رسید، امام حسین (ع) آن اموال را ضبط، و میان اهل بیت و وابستگان خویش تقسیم کرد. سپس در نامهای طعنآمیز، این مسئله را به اطلاع معاویه رساند.
معاویه که از این اقدام امام به شدت خشمگین شده بود، نامهی تند و تهدیدآمیزی به حضرت نوشت.[۳۹] بدیهی است که این کار امام (ع) در آن شرایط وحشتناک و پر اختناق که هر بانگ اعتراضی در نطفه خفه میشد، یکی دیگر از حرکتهای اعتراضآمیز آن حضرت بر ضد اعمال ننگین معاویه، که در تصرف و مالکیت غاصبانهی بیت المال و اموال عمومی جامعهی اسلامی تبلور یافته بود، به شمار میآید. گرچه دانشمندان اهل سنت که بازیگری سیاسی معاویه را به حلم او حمل میکنند و او را فردی حلیم میپندارند، این قضیه را با حلم و تحمل او ارتباط دادهاند، اما اگر نقل ابن ابی الحدید را بپذیریم باید بگوییم که معاویه در برابر عمل انجام شده قرار گرفت و راهی جز تهدید لفظی و چشمپوشی از یک واکنش نافرجام نداشت.
۷٫ امتناع از فروش صدقات و املاک به معاویه
سیره و روش امام حسین (ع) و نگاه او به دنیا، مثل نگاه پدرش علی (ع) بود. از این رو مال در کف او قرار نمییافت. معاویه هم حسابگرانه میخواست از این وضعیت به نفع خلافت خویش بهره گیرد. یک بار که آن حضرت بسیار در فشار مالی قرار گرفته بود، معاویه پیشنهاد خرید چشمه و قنات «ابی نَیْزَر»[۴۰] را به امام حسین (ع) داد. این چشمه برای امام حسین (ع) یک خاطره و یادگار ارجمند بود. پدر بزرگوارش آن را به دست خویش حفر، و وقف فقرای مدینه و ابن السبیل کرده بود. امام حسین (ع) در برابر پیشنهاد معاویه فرمود: «من آن چشمه را به هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت».[۴۱]
شاید انگیزهی دیگر معاویه این بود که با خرید این چشمه، امام (ع) را در افکار عمومی زیر سؤال ببرد و چنین القا کند که امام، چشمهی موقوفه برای فقرای مدینه را فروخته و پول آن را برای امور شخصی استفاده کرده است. اما آن حضرت با تدبیر و درایت ویژهی خویش، این نیرنگ معاویه را نیز خنثی و بیاثر نمود.
۸٫ اعلام کفر پیروان معاویه
چنان که گذشت، معاویه از هر فرصتی که برایش فراهم میشد، به آزار و اذیت بنی هاشم و در رأس آنان حسین بن علی (ع) میپرداخت. نمونهی ذیل، شاهدی بر گفتار ماست.
در سفر حجی که معاویه در اواخر عمرش رفت، با امام حسین (ع) ملاقات کرد و به آن حضرت گفت: آیا خبر رفتار ما با حُجْر و یارانش و شیعیان پدرت به تو رسیده است؟
امام (ع) فرمود: با آنها چه رفتاری داشتی؟
معاویه گفت: آنان را کشتیم، حنوط و کفنشان کردیم و بر آنان نماز خواندیم.
معاویه عبارات را به گونهای انتخاب کرده بود که عمق جان امام حسین (ع) را بسوزاند. اما حضرت در حالی که لبخندی بر لب داشت، چنین پاسخ دندانشکنی به معاویه داد: «ای معاویه؛ حجت آنان بر تو چیره شد (که مسلمان بودهاند و به همین علت کفنشان کردید و بر آنان نماز خواندید). اما اگر ما پیروان تو را بکشیم، آنان را کفن و دفن نمیکنیم و بر آنان نماز نمیخوانیم…»![۴۲]
۹٫ مبارزهی امام حسین (ع) با کارگزاران معاویه
امام حسین (ع) در برابر اعمال و رفتار دستنشاندگان معاویه نیز سکوت نمیکرد و در هر فرصت و شرایط مناسبی که فراهم میآمد، با شیوههای درست و مقتدرانه، عملکرد ضد اسلامی آنان را زیر سؤال برده، به افکار عمومی جامعهی اسلامی میفهماند که اینان حتی لحظهای شایستگی زمامداری و سرپرستی جامعهی اسلامی را ندارند. در این باره نمونههایی از برخورد آن حضرت را با مروان بن حَکم و ولید بن عُتْبَه بن ابی سفیان که تاریخ موفق به ضبط آن شده است، میآوریم.
الف) مبارزه با مروان، حاکم مدینه
مروان بن حکم همانند پدر ناپاکش، دشمنی دیرینه و کینهی کهنهای نسبت به رسول خدا (ص) و خاندان هاشمی به ویژه امام علی (ع) و دو فرزند بزرگوارش امام مجتبی (ع) و امام حسین (ع) داشت. او زمانی که گمان کرد امام حسین (ع) قصد دارد جنازهی مطهر برادر بزرگوارش امام مجتبی (ع) را در کنار مرقد پاک پیامبر (ص) دفن کند، با همراهی مأمورانش در حالی که شمشیرهایشان کشیده بود، مانع این کار شد. اگرچه امام حسین (ع) بر اساس وصیت برادر نمیتوانست اقدام مسلحانهای بر ضد مروان بکند، در برابر این عمل مروان سکوت نکرد و فرمود: «به خدا سوگند اگر وصیت برادرم حسن (ع) به ممانعت از خونریزی نبود، که فرمود: مبادا برای دفن من به اندازهی شیشهی حجامت، خون ریخته شود، قطعاً میفهمیدید که چگونه شمشیرهای خدا جای خود را از شما میگرفت (و حق خویش را از شما میستاند)؛ عهدی را که با هم بسته بودیم، به هم زدید و شرطهایی را که از ما بر شما بود، باطل کردید».[۴۳]
همچنین زمانی مروان از امام سجاد (ع) پرسید: اسمت چیست؟ فرمود: علی. گفت: اسم برادرت چیست؟ حضرت فرمود: علی. مروان گفت: علی و علی؛ پدر تو نمیخواهد فرزندان خود را جز علی بنامد!! وقتی علی بن الحسین (ع) جریان را برای امام حسین (ع) بازگو کرد، امام حسین (ع) فرمود: «وای بر فرزند آن زاغ چشم دباغ پوست! اگر صد فرزند هم داشتم، نام تمامی آنان را جز علی نمیگذاشتم».[۴۴]
زمانی به ارزش این موضعگیری امام (ع) و نیز اقدام عملی آن حضرت در نامگذاری سه تن از پسران خویش به نامهای علی اکبر، (و بنابر برخی از گزارشهای منابع متأخر) علی اوسط و علی اصغر، بیشتر پی میبریم که بدانیم آن بزرگوار این کارها را در شرایطی انجام داده است که سخنوران هر منطقه بر فراز منابر به سبّ و لعن علی (ع) و تبرّی جستن از وی و خاندانش میپرداختند؛[۴۵] صالحان، عابدان و دینداران دنیاطلب و خودفروختهی آن روزگار با دشمنی نسبت به علی (ع) و دوستی با دشمنان آن حضرت، به بنی امیه و کارگزارانشان تقرب میجستند[۴۶] و از نامگذاری فرزندان خود به نام «علی» خودداری میکردند.
یک بار دیگر مروان به حسین بن علی گفت: اگر شما افتخار فاطمه را نداشتید، با چه چیز خود به ما افتخار میکردید؟! امام حسین (ع) که دید هدف مروان از طرح این پرسش، تخفیف خاندان پیامبر (ص) است، با دستان قوی خویش، گلوی مروان را گرفت و فشرد و دستار وی را چنان به دور گردنش پیچید که مروان از حال رفت؛ سپس او را رها کرد و آنگاه با جماعتی از قریش، دربارهی فضایل و مناقب خود و امام مجتبی (ع) سخن گفت. همهی جمعیت، سخنان حضرت را تصدیق کردند. سپس حضرت دربارهی مروان و پدرش سخنرانی کرد و آن دو را ملعونترین انسانها نزد خدا و دشمنترین مردم به رسول خدا (ص) و خاندانش معرفی کرد.[۴۷]
ب) مبارزه با ولید بن عْتْبَه یکی از مهرههای بنی امیه
یکی از تلاشهای حکومت بنی امیه برای به تسلیم واداشتن خاندان رسول خدا (ص)، گرفتن و ربودن امکانات مالی این خاندان بود تا ضمن آنکه شیعیان و پیروان آنان از خانوادهی پیامبر (ص) قطع امید میکنند، خود خاندان هاشمی و در رأس آنان امام حسین (ع) نیز برای امرار معاش و گذران امور زندگی، دست نیاز به سوی حکام اموی دراز کنند و به این سبب مجبور به همسویی و تأیید، یا لااقل سکوت در برابر جنایات و ستمهای بنی امیه در حق مسلمانان شوند. از این رو به هر دلیل و بهانهای، اموال یا املاک امام حسین (ع) را مصادره میکردند. جریان ذیل، شاهدی برای این مدعاست. محمد بن ابراهیم بن حارث تِیْمی میگوید:
میان حسین بن علی (ع) و ولید بن عُتْبَه بن ابی سفیان (که در آن روز از طرف معاویه حاکم مدینه بود) دربارهی ملکی که در «ذی المَرْوه» داشتند، نزاع بود. ولید چون بر سریر قدرت تکیه زده بود، از پرداختن حق امام حسین (ع) گستاخانه امتناع میورزید. امام حسین (ع) در برابر این برخورد ولید فرمود: «به خدا سوگند یا حق مرا عادلانه میپردازی یا شمشیرم را گرفته در مسجد رسول خدا (ص) میایستم و مردم را به حِلْفُ الفُضُول[۴۸]میخوانم».
عبدالله بن زُبَیْر که پدرش از امضا کنندگان مهم حِلْفُ الفُضُول بود، نزد ولید حضور داشت. او وقتی سخن امام حسین (ع) را شنید گفت: به خدا سوگند! اگر حسین (ع) چنین کند، من نیز شمشیرم را گرفته، کنار او میایستم تا عادلانه حقش پرداخت شود یا همگی بمیریم. مِسْوَر بن مَخْرَمَه و عبدالرحمن بن عثمان بن عبیدالله (از فرزندان اعضای حِلْفُ الفُضُول) نیز چون این جریان را شنیدید، همانگونه سوگند یاد کردند. هنگامی که ولید این اوضاع را دید، از بیم آشفته شدن فضا، حق آن حضرت را پرداخت تا اینکه آن حضرت راضی شد.[۴۹]
ولید یک بار دیگر، از رفت و آمد مردم عراق به نزد امام حسین (ع) جلوگیری کرد. امام حسین (ع) در برابر این اقدام وی نیز سکوت نکرد و روزی به او فرمود: «ای کسی که بر خود ستم روا داشته و از پروردگارت سرپیچی نمودهای؛ چرا میان من و مردمی که حق مرا میشناسند، مانع میشوی؟ همان حقی که تو و عمویت (معاویه) آن را انکار کردهاید».[۵۰]
آنچه نوشته شد، نمونههایی از موضعگیریها و مبارزات امام حسین (ع) در دههی آخر حاکمیت معاویه بود که بیتردید حکایت از روحیهی تسلیمناپذیری و ظلمستیزی آن حضرت در برابر اعمال ضد اسلامی و جنایات معاویه و دستیاران وی دارد. چنین مواضع و برخوردهایی از آن امام همام در روزگاری که جامعهی اسلامی در زندان جهل، غفلت، بیعدالتی و خفقان امویان گرفتار بود و حاکمان اُمَوی با حربهی زر و زور اقدامات دینستیزانهی خویش را به اوج رسانده بودند، همانند دم مسیحایی در کالبد نیمه جان و رو به مرگ جامعهی اسلامی کارگر افتاد و به تدریج افکار و اذهان عمومی مسلمانان را برای برپایی نهضت آن بزرگوار در عصر یزید آماده کرد. قیام و نهضتی که از سالها پیش، زمینههای آن فراهم آمده بود؛ اما به علت موانع و مصالحی که ذکر شد، تا محرم سال ۶۱ ق به تأخیر افتاد.
منبع: کتاب مقتل جامع سیدالشهدا علیه السلام/ تحقیق و تنظیم: مهدی پیشوایی/ مؤلف: جمعی از نویسندگان / انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
[۱]. شیخ صدوق، علل الشرایع، باب ۱۵۹، ص ۲۵۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۱۵۸ – ۱۶۰٫ برای آگاهی بیشتر دربارهی مواد پیماننامهی صلح، ر. ک: شیخ راضی آل یاسین، صلح الحسن، ص ۲۵۹ – ۲۶۱٫
[۲]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، ص ۶۹؛ شیخ مفید، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت، ج ۲، ص ۱۴؛ شیخ راضی آل یاسین، همان، ص ۳۰۰ – ۳۶۰٫
[۳]. ابن قتیبهی دِیْنَوَری، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، ج ۱، ص ۲۰۸ – ۲۰۹٫
[۴]. ابن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج ۴، ص ۳۴۱٫
[۵]. شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، تصحیح حسن مصطفوی، ص ۴۷ – ۴۸؛ ابو حنیفهی دِیْنَوَری، الاخبار الطِوَال، تحقیق عصام محمد الحاج علی، ص ۳۲۱ – ۳۲۲٫
[۶]. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج ۳، ص ۳۶۷٫
[۷]. عبدالله علایلی، الامام الحسین، ص ۳۳۶٫
[۸]. الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ، وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ. معنای این حدیث را در صفحات گذشته بیان کردیم.
[۹]. ابن قتیبهی دِیْنَوَری، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، ص ۲۰۲ – ۲۰۴؛ با اندکی اختلاف: بَلاذُری، اَنسابُ الاَشْراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج ۵، ص ۱۲۸ – ۱۳۰؛ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، تصحیح حسن مصطفوی، ص ۴۹ – ۵۱؛ طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی به، ج ۲، ص ۸۹ – ۹۲٫
[۱۰]. عبدالله علایلی، الامام الحسین، ص ۳۳۸٫
[۱۱]. ابن عساکر، ترجمه الامام الحسین من تاریخ مَدینه دِمَشق، تحقیق محمد باقر محمودی، ص ۱۹۸، ح ۲۵۴٫
[۱۲]. شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی)، ص ۵۲؛ طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی به، ج ۲، ص ۹۳٫
[۱۳]. تصحیح حسن مصطفوی، طبرسی، همان.
[۱۴]. ابوحنیفهی دِیْنَوَری، الاخبار الطِوَال، تحقیق عصام محمد الحاج علی، ص ۳۳۲٫
[۱۵]. ابوالعباس عبدالله بن جعفر الحِمیْری، قُرْب الإسناد، ص ۶۱؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، تصحیح و تحقیق میرزا عبد الرحیم ربانی، ج ۱۲، باب ۵۱ از ابواب ما یکتسب به، ص ۱۵۷، ح ۴؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۴۱ و ج ۷۲، ص ۳۸۲٫
[۱۶]. ابن عساکر، تاریخ مَدینه دِمَشق الکَبیر، تحقیق علی عاشور الجنوبی، ج ۶۲، ص ۱۳۲ – ۱۳۳؛ ابن کثیر، البِدایه و النَّهایه، تحقیق مکتب تحقیق التراث، ج ۸، ص ۱۶۱٫
[۱۷]. طبری، دلائل الامامه، ص ۶۷٫
[۱۸]. ابو عمران موسی بن ابراهیم مروزی، مسند الامام موسی بن جعفر، مقدمه و تعلیق محمد حسین حسینی جلالی، ص ۴۸، ح ۳۴٫
[۱۹]. ابن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج ۴، ص ۳۴۱٫
[۲۰]. حضرت در ادامهی روایت، یک معیار و ملاک کلی در این باره ارائه کرده و فرمودهاند: «آنچه در اختیار زورمندان است. بر خود آنان حرام است؛ ولی برای مردم در صورتی که در امور خیر (و اطاعت) صرف کنند و حق دریافت آن را داشته باشند، حلال است». امام صادق نیز در این باره میفرماید: «عطایای آنان بر کسانی که در نافرمانی خدا به آنان خدمت میکنند، حرام و نارواست». در این باره ر. ک: ابو حنیفه نعمان بن محمد بن منصور تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، ج ۲، ص ۳۲۱ – ۳۲۲، ح ۱۲۲۳٫
[۲۱]. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحر العلوم، ج ۴، ص ۱۷۹٫
[۲۲]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱۱، ص ۲۴۹٫
[۲۳]. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۳٫
[۲۴]. شهری است در منطقهی فارس نزدیک اهواز. در فارسی قدیم جِرْد (گرد) یا جراد (گراد) به معنای «شهر» بوده است. بنابراین «دارابْجِرْد» یعنی شهر داراب (شیخ راضی آل یاسین، صلح الحسن (ع)، ص ۲۶۰).
[۲۵]. همان. برخی محققان و صاحب نظران معاصر به مسئلهی تعهدات مالی معاویه ضمن پیمان صلح، با بدبینی نگریسته و این فراز از تاریخ را تحریف شده میدانند و آن را نیازمند بازنویسی منصفانه میشمارند. اما با وجود این، برخی از خاورشناسان یا نویسندگان شرقی، این مسئله را بزرگ کرده، آن را وسیلهی اتهام به وجود مقدس امام حسن (ع) قرار دادهاند که محققان اسلامی در جای خود به نقد و پاسخ آن پرداختهاند (ر. ک: احمد زمانی، حقایق پنهان، ص ۲۲۰، ۳۳۲؛ مهدی پیشوایی، «نقد دیدگاه تاریخی یک شرقشناس»، تاریخ در آیینهی پژوهش، سال دوم، تابستان ۱۳۸۴، ش ۲٫
[۲۶]. برای دیدن نمونههایی در این باره، ر. ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱۱، ص ۴۳ – ۴۶٫
[۲۷]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۲۵۳ – ۲۵۷؛ مسعودی، مُرُوجُ الذَّهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محی الدین عبد الحمید، ج ۳، ص ۳۸۹۱۲ – ۱۳؛ ابن عبد البرّ قُرْطُبی، الاستیعاب، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبد الموجود، ج ۱، ص ۳۸۹ – ۳۹۱؛ ابن اثیر، اُسْدُ الْغابَه فی معرفه الصَّحابه، ج ۱، ص ۴۶۲٫
[۲۸]. بَلاذُری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج ۳، ص ۲۹۵؛ شیخ مفید، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت، ج ۲، ص ۱۵ – ۱۶؛ مسعودی، همان، ص ۵؛ طبری، دلائل الامامه، ص ۶۱؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، ص ۷۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق یوسف البقاعی، ج ۴، ص ۴۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱۶، ص ۴۹٫
[۲۹]. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۵؛ بَلاذُری، همان، ص ۲۹۷ – ۲۹۹؛ شیخ مفید، همان، ص ۱۸؛ ابوالفرج اصفهانی، همان، ص ۷۴؛ طبری، همان، ص ۶۱ – ۶۲؛ ابن ابی الحدید، همان، ص ۵۰؛ ابن شهر آشوب، همان، ص ۵۰٫
[۳۰]. به مستندات قتل افراد یاد شده، در صفحات پیشین اشاره شده است.
[۳۱]. طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی به، ج ۲، ص ۹۴ – ۹۵٫
[۳۲]. سید نور الله حسینی مرعشی تُستری، احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۵۹۵٫
[۳۳]. ابو منصور طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۸۷؛ اما در نقل «سلیم بن قَیس» آمار جمعیّت، افزون بر هفتصد نفر آمده است.
[۳۴]. گویا مراد از «این امر» در اینجا و جاهای مشابه آن «حکومت» است.
[۳۵]. وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (صف، ۸).َ
[۳۶]. طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۸۷٫ خطبهی دیگری از آن حضرت در کتاب تُحف العقول نقل شده است که به نظر میرسد آن نیز در مِنی ایراد شده است (ر. ک: ابن شعبه حرانی، تُحَف العقول عن آل الرسول (ص)، ص ۲۳۷ – ۲۳۹). با توجه به آنکه امام حسین (ع) تقریباً هر سال به حج مشرف میشده، به نظر میرسد که آن بزرگوار خطبهی نقل شده تُحف العقول را در سال دیگری خوانده باشد. این احتمال را دو امر تقویت میکند؛ اول، محتوای خطبه: در نقل سُلَیْم بن قَیْس و طبرسی، محتوای خطبه، بیشتر ذکر مناقب و فضایل اهل بیت (ع) و شاهد گرفتن و شهادت دادن جمعیت به آن فضایل و مناقب است و در پایان، حضرت از مخاطبان میخواهد که سخنانش را به افرادمورد اعتمادشان برسانند. بر خلاف خطبهی تُحف العقول که محتوای آن بیشتر تحریک و تشویق مخاطبان به عدم سکوت در مقابل جنایات حاکمان اموی، و بیان پیامدهای سکوت و تأیید اعمال آنان است. افزون بر این، این خطبه فاقد دعوت صریح آن حضرت از مخاطبان برای نقل پیام و بیانات وی به دیگر افراد است. دوم، مخاطبان خطبه: گزارش سُلَیْم بن قَیْس و احتجاج حاکی از آن است که مخاطبان، اصحاب و تابعان و خویشاوندان آن حضرت بودهاند. در حالی که در خبر تُحف العقول سخنی از ترکیب جمعیت حاضر به میان نیامده است؛ بلکه تنها حاکی از آن است که همه یا لااقل اکثر حاضران، از علما و شخصیتهای برجستهی مناطق اسلامی، و هر یک در منطقهی خود، صاحب رأی و نفوذ بودهاند.
[۳۷]. و بوجهه یُسْتَسْقَی الغَمام. این تعبیر، برگرفته از یک مصراع از قصیدهی لامیهی معروف و مشهور جناب ابوطالب است که در شأن و منزلت پیامبر اکرم (ص) سروده است. اصل بیت این است:
و اَبیضُ یُسْتَسْقَی الغَمام بوَجْهِهِ ثِمالُ الیَتامی عِصْمه للاَرامل
«سپیده چهرهای که به آبروی او از ابر طلب باران میشود، (او) حامی و پشتیبان یتیمان و بیوهزنان است» (در این باره ر. ک: ابن هشام، السیره النبویه، ج ۱، ص ۲۹۵ – ۳۰۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۴، ص ۷۹ – ۸۱).
[۳۸]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۴۴؛ مبرّد، الکامل فی اللغه و الادب، ج ۳، ص ۴۵ – ۴۶ (به اختصار)؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴\ ص ۲۰۷ – ۲۰۸٫ این جریان را به امام حسن (ع) نیز نسبت دادهاند: مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۱۹ – ۱۲۰، ح ۱۳٫
[۳۹]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۸، ص ۴۰۹ (ذیل حدیث آله الرِّیاسه سَعَه الصَدْر).
[۴۰]. ابو العباس مبرّد مینویسد: محمد بن هشام میگوید: «ابو نَیْزَر» از فرزندان یکی از پادشاهان عجم بوده است؛ اما نزد من صحیح آن است که وی از فرزندان نجاشی (پادشاه حبشه) بود که در کودکی به اسلام تمایل پیدا کرد و نزد رسول خدا (ص) اسلام آورد. وی با آن حضرت زندگی میکرد و بعد از وفات رسول خدا (ص) با فاطمه (س) و فرزندان وی بود (الکامل فی اللغه و الادب، ج ۳، ص ۴۴).
[۴۱]. همان، ص ۴۵٫
[۴۲]. ابو منصور طبرسی، الاحتجاج، ص ۸۸ – ۸۹؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۳۱٫
[۴۳]. شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۸ – ۱۹٫
[۴۴]. کلینی، الفروع من الکافی، ج ۶، ص ۱۹٫
[۴۵]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۴۴٫
[۴۶]. همان، ص ۴۶ – ۴۷٫
[۴۷]. … و قال فی آخر کلامه… والله ما بین جابرسا و جابلقا رجل ممن ینتحل الاسلام اعدی الله و لرسوله و لاهل بیته منک و من ابیک… (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۵۸؛ ابو منصور طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۹۶ – ۹۷).
[۴۸]. «حِلْفُ الفُضُول» که آن را ارزشمندترین پیمانهای قریش در جاهلیت خواندهاند، میان سران چند تیره از قریش بسته شد. آنها پیمان بستند که برای یاری و گرفتن حق هر غریبهی ستم دیدهای در مکه هم داستان شده، اجازه ندهند در مکه بر احدی ستم شود. این پیمان در آن زمان همواره پناهگاه مظلومان و بیپناهان بود و بعدها در چند مورد نیز افراد غریبه و مظلوم، با استمداد از بنیانگذاران آن، از چنگ زورمندان مکه رهایی یافتند (ر. ک: مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام، ص ۱۱۵ – ۱۱۷)؛ دربارهی وجه تسمیهی حِلْفُ الفُضُول گفتهاند: این پیمان پیش از قریش در میان قبیلهی جرهم آغاز شد؛ بدین گونه که سه نفر از این قبیله به نامهای فضل بن فضاله، فضل بن وداعه و فُضَیْل بن حارث با هم بر سر مسئلهای قسم یاد کردند و چون نام آنها فَضْل یا فُضَیْل بود، آن پیمان حِلْفُ الفُضُول نامیده شد و از آنجا که پیمان قبیلهی قریش نیز شبیه پیمان قبیلهی جرهم بود، آن عهد را حِلْف الفُضُول نامیدند. البته وجوه تسمیهی دیگری نیز ذکر شده است که مجال بیان آنها در این نوشتار نیست (ر. ک: ابن هشام، السیره النبویه، ج ۱، ص ۱۴۰ – ۱۴۱، پاورقی).
[۴۹]. ابن هشام، السیره النبویه، ج ۱، ص ۱۴۲؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۱۷، ص ۲۹۵٫ ابن شهر آشوب جریان دیگری را نیز از برخورد تند و برخاسته از موضع قدرت امام حسین (ع) با ولید بن عُتْبَه، زمانی که او غاصبانه ملکی از آن حضرت را تصرف کرده بود، نقل کرده است (مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۷۵) مشابه جریان برخورد امام حسین (ع) با ولید بن عُتْبَه و فراخوانی مردم به حِلْف الفُضُول، موضعگیری و برخورد امام (ع) دربارهی زمینی است که معاویه تصرف کرده بود. حضرت در اینجا نیز یکی از راههایی را که برای باز پس گرفتن ملک خویش از دست معاویه مطرح کرد، فراخواندن مردم به پیمان حِلْف الفُضُول بود (ابوالفرج اصفهانی، ج ۱۷، ص ۲۹۶ – ۲۹۷).
[۵۰]. بَلاذُری، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۱۷٫
پاسخ دهید