در این متن می خوانید:
    1. اصلاح  امت اسلامی

یکی از ابعاد مهم و موثر در بررسی و پژوهش حادثه ی عاشورا عوامل قیام سید الشهدا علیه السلام علیه حکومت یزید بن معاویه می باشد.از چند منظر می توان این عوامل را مورد بررسی قرار داد، از جمله آن که : امام حسین علیه السلام را حکومت یزید مورد فشار قرار داد تا با خلیفه بیعت کنند و یا آمادگی و دعوت مردم کوفه از ایشان برای بیعت کردن ویا دلایلی از این قبیل،ولی طبق گفته ی خود حضرت هیچ کدام از این عوامل باعث شکل گیری موج قیام علیه حکومت یزید نبود…!!!!!   

امام حسین علیه السلام در دیدار با برادرش عمر أطرف، که به وى گفت: «چرا دست بیعت ندادى؟» دلایل خوددارى قاطع خود را از بیعت با یزید اعلام داشت و فرمود: «هرگز تن به ذلت نخواهم داد». به برادرش، محمد حنفیه، نیز همین خوددارى از بیعت را قاطعانه اعلام داشت و فرمود: «برادرم، به خدا سوگند اگر در دنیا پناهگاه و ملجأى یافت نشود، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد».

این خوددارى قاطعانه از بیعت با یزید- به عنوان نخستین عامل از عوامل مؤثر در قیام حسینى- چنانچه ناشى از انگیزه اى شخصى مى بود، آن حضرت در صورتى که بنى امیه از وى خواستار بیعت نمى شدند سکوت مى کرد و مشکل این حکومت با امام علیه السلام در همین جا پایان مى یافت.

ولى عامل خوددارى امام از بیعت ناشى از یک دلیل عقیدتى یعنى خطر نابودى اسلام در صورت سکوت امام در برابر حاکمى چون یزید بن معاویه بود. چنان که آن حضرت، خود فرمود: «هنگامى که امّت گرفتار حاکمى چون یزید گردد، فاتحه اسلام را باید خواند»؛ و همین عامل بود که امام را در برابر مسؤولیت حرکت و قیام براى اصلاح امّت جدش و امر به معروف و نهى از منکر قرار مى داد.

این دلیل عقیدتى مشترک، همانى است که در حقیقت عامل خوددارى از بیعت و عامل امر به معروف را به هم آمیخته است و تفکیک میان این دو در مقام سخن جز یک تفکیک اعتبارى نیست.

در حقیقت نتیجه این به هم آمیختگى این بود که عامل خوددارى از بیعت، اهمیت فراوانش را وامدار اهمیت بزرگ ترى بود که به عامل اصلاح و امر به معروف و نهى ازمنکر اختصاص داشت؛ وگرنه احتمال داشت که قضیه با سکوت امام در برابر یزید- که زیر بارش نرفت- با سکوت وى از درخواست بیعت پایان بپذیرد.

بنابراین، در مجموعه عوامل مؤثر در قیام مقدس حسینى، عامل امر به معروف و نهى از منکر از همه مهم تر بود.

در وصیتى که امام حسین علیه السلام به برادرش محمد حنفیه فرمود، مى بینیم که آن حضرت علت قیام خویش را تنها به همین عامل محدود فرمود؛ و از عامل خوددارى از بیعت سخنى به میان نیاورد. همان گونه که درباره دیگر عوامل مؤثر در قیام مقدس حسینى، مانند عامل نامه هاى اهل کوفه، چیزى نگفت. آن حضرت در این وصیت تنها درباره اصلاح طلبى و ضرورت دگرگونى اوضاع فاسد از راه امر به معروف و نهى از منکر سخن مى گوید؛ و این دلیلى است روشن و قاطع بر اهمیت والاى عامل اصلاح طلبى و امر به معروف و نهى از منکر. گویى که پیام این وصیت تأثیر روشن و مستقل این مهم ترین عامل است.

در چارچوب عامل امر به معروف و نهى از منکر، مى بینیم این امام است که تصمیم مى گیرد و رویارویى با حکومت اموى را آغاز مى کند، نه این که دعوت اهل کوفه یا تقاضاى حکومت اموى از امام حسین علیه السلام براى بیعت و خوددارى ایشان، حضرت را وادار به رویارویى کرده باشد. این تبدیل حرام به حلال و حلال به حرام و شیوع فساد در زندگى امّت بود که امام را در برابر ضرورت رویارویى و وجوب قیام و نهضت قرار داد.

مفهوم این سخن این نیست که امام علیه السلام در دوران معاویه، وظیفه امر به معروف و نهى از منکر و طلب اصلاح در امّت را ترک گفت؛ یا درباره اش سستى ورزید. بلکه در آن دوره نیز با اشکال گوناگون و مناسبت هاى پیاپى به انجام این وظیفه مقدس اقدام مى فرمود. ولى انجام آن در آن دوران در چارچوب نگرش به پیامدها و برآورد نتایج مترتب بر آن- و عدم احتمال رسیدن به نتایج مورد نظر تا زنده بودن معاویه- به پایین تر از قیام علیه وى متوقف گشته بود.

اگر ارزش و اهمیت هر قیامى به عوامل مؤثر در آن نهضت باشد، عامل امر به معروف و نهى از منکر نسبت به دیگر عوامل مانند عامل خوددارى از بیعت و عامل نامه هاى اهل کوفه، بیش ترین ارزش را به قیام حسینى بخشیده است. این انقلاب مقدس با استناد به عامل طلب اصلاح و امر به معروف و نهى از منکر، توانسته است که خود را سزاوار جاودانگى گرداند و الگو باشد.

همان گونه که عامل امر به معروف و نهى از منکر بر ارزش و اهمیت انقلاب حسینى افزوده است، این انقلاب مقدس نیز بر ارزش و اهمیت اصل امر به معروف و نهى از منکر افزوده است، ولى نه در مقام ثبوت بلکه در مقام اثبات.

توضیح این که اصل امر به معروف و نهى از منکر در مقام ثبوت یعنى در واقع امر یا نفس امر یا در متن اسلام، داراى ارزش و اهمیت معینى است. این ارزش را خداوند متعال در قانون اسلامى تعیین کرده است؛ و خداى متعال و استواران در علم، محمد و اهل بیت پاکش- صلوات الله علیهم اجمعین- به واقعیتش آن طور که هست آگاهند.

این موضوع بر همه اصول و مبانى اسلامى صدق مى کند و براى هر کدام از آن ها، در متن اسلام و در مقام ثبوت یعنى در واقع یا در مقام ذات شى ء، اندازه اى معین، جایگاهى مشخص و اهمیتى خاص تعیین شده است.

این سواى مقام اثبات است. یعنى مقام شى ء نسبت به ما، زیرا ممکن است ما در این مقام در اندیشه، تأمل و استنتاجمان خطا کنیم و در نتیجه به چیزى ارزشى پایین تر از ارزش واقعى، یا بیش تر از استحقاق بدهیم.

بنابراین مقام اثبات با مقام ثبوت تفاوت دارد، زیرا در این جا میان آنچه نسبت به ما منظور است و میان واقعیت خود شى ء فرق است.

تأمل در مقام اثبات نشان مى دهد که علماى اسلام، با وجود اقرار به این که امر به معروف و نهى از منکر از بالاترین و بزرگ ترین واجبات دینى است، ولى ارزش و درجه اهمیت این اصل اسلامى و اولویتى که به آن مى دهند، موضوعى است که دیدگاه فقیهان در جزئیات احکام مربوط به این اصل، به ویژه به لحاظ قضیه ضرر (یقینى، گمانى، یا احتمالى عادى) مترتب بر انجامش تفاوت مى کند.

اهمیت و اولویت این اصل اسلام در اجتهادى که معتقد است امر به معروف و نهى از منکر نباید موجب ضرر جانى، ناموسى و مالى آمر به معروف و ناهى از منکر و یا دیگرمسلمانان گردد؛ و چنانچه موجب زیان خود او و یا دیگران شود، چیزى واجب نمى شود[۱] ، از همین اندازه فراتر نمى رود!

یک دیدگاه دیگر موارد دیگرى را به نظریه یادشده مى افزاید و مى گوید: «… این در هنگامى است که تأثیر امر یا نهى احراز نشده باشد، ولى چنانچه احراز گردد ناچار باید اهمیت رعایت شود و در این صورت با علم بر مترتب بودن زیان نیز امر به معروف و نهى از منکر واجب مى گردد تا چه رسد به گمان یا احتمال زیان».[۲]

در یک دیدگاه دیگر تنها شرط عدم حصول مفسده در زمره شرایط این واجب گنجانده شده است و در چارچوب این مبحث آمده است:

«چنانچه در اسلام بدعتى گزارده شود و سکوت علماى دین و رؤساى مذهب- اعلى الله کلمتهم- موجب هتک اسلام و ضعف عقاید مسلمانان گردد بر آنان واجب است که با هر وسیله ممکن نسبت به آن اعلام انزجار کنند. خواه این اقدام در از میان بردن فساد مؤثر باشد یا نباشد. همچنین است اگر که سکوتشان در برابر ردّ منکرات، خود موجب منکر گردد. در هر حال زیان و سختى در نظریه گرفته نمى شود، بلکه اهمیت مد نظر قرار مى گیرد.

چنانچه در سکوت علماى دین و رؤساى مذهب- اعلى الله کلمتهم- بیم آن برود که منکر معروف و یا معروف منکر گردد، بر آنان واجب است که دانش خویش را آشکار و به وظیفه عمل کنند و سکوت جایز نیست، هر چند که بدانند این کارشان در ترک فاعل مؤثر نیست؛ و چنانچه حکم از امورى باشد که شارع مقدس به جدّ به آن اهمیت مى دهد زیان و سختى نباید مد نظر قرار گیرد.

چنانچه در سکوت علماى دین و رؤساى مذهب- اعلى الله کلمتهم- موجب تقویت ظالم و العیاذ بالله تأیید او باشد، سکوت بر آنان حرام است و اظهار کردن بر آنان واجب است اگر چه موجب رفع ستم ستمگر هم نشود».[۳]

نمونه هایى را که در این جا ذکر کردیم، گواه تفاوت دیدگاه هاى اجتهادى در موضوع امر به معروف و نهى از منکر است.

اما مقصود ما در این جا این نیست که بگوییم قیام امام حسین علیه السلام ارزش و اهمیت واقعى اى را که به امر به معروف و نهى از منکر داده شده یعنى اهمیت در مقام ثبوت را تغییر داده یا بر آن افزوده است.

شهید، آیت الله شیخ مرتضى مطهرى در این باره مى گوید:

«پس این که مى گویم حسین بن على علیه السلام ارزش امر به معروف و نهى از منکر را بالا برد، مقصودم این است که در جهان اسلام بالا برد و نه در اسلام.»[۴]

«اباعبدالله در چنین جریانى ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهى از منکر، به خاطر این اصل اسلامى، مى توان جان داد، عزیز داد، مال و ثروت داد، ملامت مردم را خرید و کشید. آیا کسى توانسته است در دنیا به اندازه حسین بن على به اصل امر به معروف و نهى از منکر ارزش ببخشد؟ معنى نهضت حسینى این است که منزلت امر به معروف و نهى از منکر آنقدر بالاست که تا این حد مى توان در راه آن فداکارى کرد.»[۵]

اصلاح  امت اسلامی

در نصى که ابن شهر آشوب از وصیت نامه امام به برادرش، محمد حنفیه،[۶]  نقل کرده است و نیز در نصى که علامه مجلسى از کتاب محمد بن ابى طالب موسوى نقل کرده است؛ و آنچه که ما پیش از این نقل کردیم مى بینیم که امام علیه السلام در بیان سبب قیام خود علیه حکومت اموى، در ردیف طلب اصلاح در امّت و امر به معروف و نهى از منکر مى فرماید: «و بر روش جدم و پدرم، على بن ابى طالب، حرکت مى کنم»

از این که امام علیه السلام روش خود را با این دو روش مقدس قرین مى سازد و آن را تنها به همین دو سیره محدود مى گرداند، دو چیز استفاده مى شود:

یکم: امام علیه السلام با نام بردن تنها از این دو سیره، محکومیت سیره هاى دیگرى را که پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر زندگى مسلمانان حاکمیت داشتند و موجب پیدایش انحرافى شدند که آن قدر بزرگ شد تا زمام امور مسلمانان به یزید بن معاویه سپرده شد، اعلام داشتند.

مفهوم این سخن این است که اصلاح امّت و به کار بستن اصل امر به معروف و نهى از منکر براى تحقق بخشیدن به حیاتى که اسلام ناب محمدى بر آن حاکم باشد، جز با دورى جستن و نپذیرفتن دیگر سیره ها امکان پذیر نیست.

چنین به نظر مى رسد، برخى قلم هایى که سیره امام حسین علیه السلام را تدوین کرده یا برخى کتاب هاى تاریخى را نسخه بردارى کرده اند از عبارت «تنها بر روش جدم و پدرم على بن ابى طالب حرکت مى کنم» به محکومیت دیگر سیره ها پى برده اند از این راه براى رفع محکومیت دیگر سیره ها از دیدگاه امام حسین علیه السلام، عبارت «و سیره خلفاى راشدین هدایت یافته- رضى الله عنهم-» را بر آن افزوده اند.

محقق بزرگ، سید مرتضى عسکرى مى نویسد: «راشدین» اصطلاحى است که در دوران پس از خلافت امویان رایج گشت و در هیچ یک از نصوص پیش از آن دوره دیده نمى شود. مراد از راشدین کسانى است که پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم زمام امور را پیاپى به دست گرفتند و از جمله آنان امام على علیه السلام است، بنابراین درست نیست که اصطلاح راشدین به عبارت امام علیه السلام عطف گردد؛ و همه این ها ما را به این مطلب رهنمون مى شود که آن عبارت به سخن امام حسین علیه السلام اضافه شده است.[۷]

این افزایش در نص وصیتنامه، در روایت کتاب الفتوح ابن اعثم کوفى و مقتل الحسین خوارزمى که از الفتوح نقل مى کند به چشم مى خورد.

منبع:کتاب با کاروان حسینی، مقاله آغاز سفر«پیروزی با شهادت»

تهیه و تنظیم :علی اکبر اسدی


[۱] منهاج الصالحین، آیت الله العظمى سید محسن حکیم، ج ۱، ص ۴۸۹٫

[۲] منهاج الصالحین، آیت‏الله العظمى سید ابوالقاسم خوئى، ج ۱، ص ۳۵۲٫

[۳] تحریر الوسیله، آیت الله العظمى امام خمینى، ج ۱، ص ۴۷۳، مسائل ۷، ۸ و ۹٫

[۴] حماسه حسینى، ج ۲، ص ۱۲۳٫

[۵] همان، ص ۱۳۱٫

[۶] مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۸۹٫

[۷] معالم المدرستین، ج ۳، ص ۶۱٫