منظور از «الحقایق للانبیاء» در روایتی که برای قرآن چهار مرتبه: عبارت، اشارت، لطائف و حقایق ذکر شده است چیست؟
در روایتی از امام صادق (ع) چهار مرتبه برای قرآن ذکر شده: «العباره و الاشاره و اللطائف و الحقائق؛ فالعباره للعوام و الاشاره للخلواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء». با توجّه به اینکه پیامبر (ص) خاتم الانبیاء بودهاند بخش آخر که الحقائق للأنبیاء به چه معناست و برای کدام نبی؟ آیا این روایت از نظر محتوا خلاف قرآن کریم (که میفرماید «خاتم النّبیّین») نیست؟
پاسخ اجمالی
درک این مرتبه از قرآن که مرتبه چهارم از آن است خاص انبیاء است و هرچند که آنان قبل از اسلام بوده اند اما حقیقت قرآن نیز قبل از اسلام بوده و در اسلام بطور کامل آشکار شده است.
پاسخ تفصیلی
این روایت که در کتب روایی از جمله جامع الاخبار[۱]، اعلام الدین[۲]، عوالی اللآلی[۳] و بحار الانوار[۴] نقل شده ، چهار مرتبه را برای قرآن برشمرده است که مرتبه نهائی آن که همان مرتبه حقایق است اختصاص به انبیاء دارد.
در مورد معنای این لازم به ذکر است که انبیای گذشته در کتابهای خود مثل تورات و انجیل و … متصل به حقیقت قرآن بوده اند و از حقایق و باطن قرآن (قرآن تکوینی) در زمان خود بهره برده اند.
این مرتبه از قرآن که مرتبه چهارم از قرآن است امری ورای الفاظ ظاهری آن بوده و چیزی نیست که منحصر به بعد از ظهور اسلام باشد بلکه قرآن، حقیقت کلام تمام انبیاء است و هریک از انبیاء به مرتبه ای خاص از همین حقیقت متصل بوده اند.
بنابراین وقتی گفته می شود که مرتبه چهارم از قرآن خاص انبیاء است این منافاتی ندارد که این انبیاء خود قبل از نزول «قرآن تدوینی» مبعوث شده باشند. چرا که این مرتبه از قرآن که همان مرتبه حقایق است همواره حضور داشته است.
طبق آیات قرآن: مؤمنین امر به ایمان به خدا و رسول خدا و کتاب قرآن و کتبی شده اند که پیش از قرآن نازل شده و هرکس بر خدا و و ملائکه و کتب الاهی و … کافر شود به تحقیق در گمراهی است[۵]. حال آنکه می دانیم کتابهای پیامبران پیشین همگی تحریف شده اند بنابراین هیچ گاه مراد از این آیه و آیات مشابه اعتقاد به ظاهر کتابهایی که فعلاً موجود است نبوده بلکه مراد حقیقت آنهاست.
از طرفی این تعمیم که در مورد حقیقت کتب الاهی دادیم در مورد مقام نبوت هم قابل تطبیق است یعنی خود مقامات انبیاء هم چیزی نیست که با ختم نبوت ختم شود بلکه صرفا «نبوت تشریعی» ختم شده اما مومنینی هستند که بعد از ختم نبوت نیز از حقایق علوم نبوی برخوردار شده و به به لطائف و حقایق کتاب الاهی آگاهند هرچند که اینان از لحاظ تشریعی نبی محسوب نمی شوند.
البته این سخن تفاوت زیادی با سخن کسانی دارد که می گویند هر انسانی که غره به عقل و فهم خویشتن است می تواند برداشت خود را از کتاب الاهی داشته باشد بلکه ارتباطی بین این دو مدعا و دو مقام از بحث نیست. این مغالطه ای بزرگ است که باعث سوء تفاهمات زیادی شده و کلامی عرفانی را تبدیل به بازیچه ای برای تغییر و تبدیل احکام قرآن نموده است.
از آنچه گذشت معلوم شد که، در مرتبه چهارم قرآن که همان مرتبه حقایق ماورائی آن است، هم حقیقت قرآن را باید به عنوان امری فراتر از زمان درک نمود و هم «نبوت انبائی» (و نه تشریعی) را باید به عنوان مقامی عرفانی بدانیم که اشاره به علم لدنی دارد.
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱] تاج الدین، شعیری، جامع الاخبار، ص۴۲، انتشارات رضی، قم، ۱۳۶۳ ش.
[۲] دیلمی، اعلام الدین، ص۳۰۳، موسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۸.
[۳] احسائی، ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج۴،ص ۱۰۵، انتشارات سید الشداء، قم، ۱۴۰۵.
[۴] مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص ۲۷۸، موسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴.
[۵] «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیداً» النساء ، ۱۳۶.
پاسخ دهید