آیا بین عدم مسئولیت پیامبر(ص) در قبال ایمان مردم و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر منافات نیست؟!
آیاتى از قرآن، پیامبر (ص) را مسئول ایمان مردم نمىداند و این بدان معناست که ایمان آوردن مردم بر عهدهى پیامبر اکرم (ص) نیست؛ زیرا ایمان امرى است قلبى و امور قلبى اجبار بردار نمىباشد، بلکه تحقق آن مقدماتى را نیاز دارد و انسان پس از آن مقدمات است که ایمان یا کفر را انتخاب مىکند.
پیامبر (ص) موظف به فراهم سازى آن مقدمات بود. او موظف بود مردم را به تعالیم اسلام دعوت کند و فضاى لازم را براى ایمان آوردن مردم فراهم سازد به گونهاى که در برابر کسانى که ایمان نمىآورند هیچ کوتاهىاى از ناحیهى خدا و رسولش صورت نگرفته باشد.
امر به معروف و نهى از منکر و جهاد ابتدایى در اسلام، در راستاى وظیفهى تبلیغ و هدایت و اجراى تعالیم اسلام تشریع شده است نه براى اینکه مردم به اجبار ایمان بیاورند.
در اسلام جهاد از ماهیت دفاعى برخوردار است و تجاوز به تمام انحاى آن محکوم شده است. لکن دفاع، گاهى از حقوق شخصى است و گاهى از حقوق ملى و گاهى از حقوق انسانى. و ما بر این باوریم که ایمان و توحید و حرکت مردم در صراط مستقیم از نوع سوم است. از این رو مىتوان با دیگران که مانع بسط توحید هستند، جنگید، و این در واقع دفاع است نه تجاوز. اما چون ایمان اجبار بردار نیست، چنین جنگى براى این است که موانع تبلیغ و دعوت برداشته شود، نه این که توحید تحمیل گردد. و امر به معروف و نهى از منکر نیز در همین راستا ارزیابى مىگردد.
پاسخ گویى به چنین سؤالى در پرتو شناخت و تصور صحیح از مسألهى ایمان و امر به معروف و نهى از منکر و جهاد ابتدایى میسر مىباشد. ایمان از دو رکن ترکیب یافته است. از طرفى باید فکر و عقل آن را بپذیرد و از طرف دیگر، دل بدان گرایش پیدا کند و هیچ یک از این دو در قلمرو زور و اجبار نمىباشند. نه مىشود با اجبار به چیزى دل بست و بدان محبت ورزید و نه مىشود با اجبار فکر و عقیدهاى را پذیرفت.[۱] از این رو است که قرآن مىفرماید: “لااکراه فى الدین…”.[۲] و یا خداوند به پیامبرش اینگونه خطاب مىکند: “قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر”.[۳] و یا این که آن وجود مبارک باید مردم را در انتخاب ایمان آزاد بگذارد[۴] و از ایمان نیاوردن مردم، بیش از حد غصه نخورد و بر خود سخت نگیرد. قرآن در این باره مىفرماید: “اى پیغمبر گویى مىخواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى به خاطر اینکه آنها ایمان نمىآورند”.[۵]
همهى این آیات به صراحت بیان مىدارند که اعتقاد و دین و ایمان از امور قلبیه مىباشند و در این وادى اکراه و اجبار کارایى ندارد. و اگر خداوند به پیامبرش این گونه خطاب مىفرماید که: “فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر“[۶]، دقیقاً در همین راستا مىباشد و آن جناب تنها مأمور بود مردم را به سوى خداوند بخواند، آن هم با حکمت و منطق و برهان و با موعظهى نیک.[۷]
به عبارت دیگر، براى تحقق ایمان مقدماتى لازم است و انسان پس از آن مقدمات است که ایمان یا کفر را انتخاب مىکند و پیامبر عظیم الشأن اسلام، موظف به فراهم سازى آن مقدمات بود. او موظف بود مردم را به تعالیم اسلام دعوت کند و فضاى لازم را براى ایمان آوردن مردم فراهم سازد، به گونهاى که در برابر کسانى که ایمان نمىآورند هیچ کوتاهى از ناحیهى خدا و رسول صورت نگرفته باشد.
امر به معروف و نهى از منکر و جهاد ابتدایى هم در راستاى وظیفهى تبلیغ و هدایت و اجراى تعالیم اسلام تشریع شده است نه براى این که مردم به اجبار ایمان بیاورند. همه تجاوز را بد مىدانند اما هر جنگى تجاوز نیست و آن جنگى که به منظور دفاع از خود یا ملت و حقوق آنان صورت مىگیرد نه تنها بد نیست، بلکه مقدس شمرده مىشود.
در قرآن هم به این نوع از جهاد اشاره شده است[۸]. اما باید توجه نمود که حقوق، گاه شخصى و یا محدود به یک ملت است، گاه از محدودهى یک شخص و یک ملت فراتر است و مربوط به همهى انسانها مىباشد، مثلاً حق آزادى که اختصاص به یک ملت و یا شخص ندارد، بلکه حقّ همهى انسانهاست که باید از این نعمت بهرهمند باشند و دفاع از چنین حقى حتى نیاز ندارد که از طرف مقابل تقاضاى کمکى بشود.
به عبارت دیگر، ممکن است کسى که در اسارت به سر مىبرد و در غل و زنجیر است، خودش متوجه نباشد و تقاضاى کمک هم نکند، اما اگر فردى از این امر آگاه باشد و توان نجات او را هم داشته باشد، در چنین صورتى اگر به نجات و رهایى او اقدام کند، همه از چنین عملى به عنوان “دفاع مشروع” ستایش مىکنند و چون جنبهى شخصى و ملى ندارد و به جنبهى انسانى مربوط است با تقدس بیشترى از آن یاد مىکنند.[۹]
امر به معروف و نهى از منکر هم مصداق دفاع از حقوق انسانى مىباشد. در امر به معروف و نهى از منکر از ارزشهاى معنوى دفاع مىشود که به قوم و ملتى اختصاص ندارد. و در واقع، چنین دستورى براى این است که انسانها به سوى خدا دعوت شوند؛ اگر چه بعضى از مراتب، امر به معروف و نهى از منکر به اجبارهاى عملى منجر مىشود اما این اعمال براى آن نیست که مردم به اجبار ایمان بیاورند، بلکه بدین جهت است که زمینه براى هدایت مردم در جامعه فراهم شود، صحنهى جامعه پاکسازى گشته و خار راه از مسیر برداشته شود تا ره پویان به مقصد واصل گردند.
ایمان و توحید هم جزو حقوق انسانى محسوب مىگردد؛ زیرا دین و توحید، صراط مستقیم است[۱۰] و سعادت عموم انسانها به آن بستگى دارد از این رو نمىتواند یک امر شخصى تلقى گردد. و از این جهت جنگیدن با دیگرى به خاطر تحمیل نمودن توحید نمىباشد؛ زیرا توحید تحمیل بردار نیست، بلکه براى آن است که موانع تبلیغ و دعوت برداشته شود و لذا مىتوان گفت ما طرفدار آزادى فکر هستیم نه آزادى عقیده؛ زیرا فکر به معناى استدلال و منطق مىباشد و عقیده به معناى گره خوردگى و چه بسا عقایدى که از هیچ مبناى فکرى برخوردار نمىباشند؛ یعنى بر مبناى تقلید صرف یا عادت مىباشند و چنین عقایدى انسان را به اسارت مىکشاند و…، در این صورت جنگ با چنین عقایدى که توجیه منطقى ندارد، در راستاى آزادى بشر از قید و اسارت تقلید کورکورانه تلقى مىگردد و در واقع دفاع از آزادى بشر است نه جنگ بر علیه آزادى بشر.[۱۱]
سرّ این که ایمان و توحید، حق مسلّم فطرت بشرى است و جزو حقوق انسانى محسوب مىگردد، این است که ایمان و توحید، مایهى حیات فرد و جامعه است. همان طور که امیرمؤمنان على (ع) فرمود: “التوحید حیاه النفس“[۱۲] و قرآن کریم نیز کافر را به خاطر محرومیت وى از توحید، مرده مىداند و او را در مقابل “زنده” ذکر مىکند: “لینذرمن کان حیاً و یحق القول و على الکافرین”[۱۳]
پس مجموع آیات و روایات نشان مىدهد که:
اوّلاً توحید مایهى حیات معنوى فرد و جامعه انسانى است، ثانیاً این مایهى حیات حق مسلّم همهى بشریت است و تمام انسانها حق استفادهى از آن را دارند. افزون بر این، حیات چون حقّى است که خالق بشریت آن را هبه کرده، نه تنها نمىتوان دیگران را از آن بازداشت، بلکه خود را نیز نمىتوان از آن محروم ساخت.
بنابراین، دفاع از حق فطرى انسانها لازم و مبارزه با عامل کفر و شرک ضرورى است؛ یعنى همان طور که اگر فرد یا گروهى خواستند به حیات ظاهرى فرد یا جامعهاى آسیب برسانند و آنها را از بین ببرند، دفاع لازم است، به همان صورت اگر فرد یا گروهى درصدد بودند تا حیات معنوى فرد یا جامعهاى را مصدوم نموده و آنها را کافر کنند یا جلوى اسلام (و ایمان) آنان را بگیرند، دفاع لازم خواهد بود.
از این رو جنگ و جهاد نیز که از مهمترین برنامههاى دینى اسلامى به شمار مىرود، حتماً باید همراه با شاخصههاى اصلى آن که رحمت و احیاى حقوق انسانى و دفع خارهاى راه سعادت و حیات معنوى مىباشد، در نظر گرفته شود. “لولا دفع اللَّه الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لکن اللَّه ذوفضل على العالمین“[۱۴] “لولا دفع اللَّه الناس بعضهم ببعض، لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجدُ یذکر فیها اسم اللَّه کثیراً”.[۱۵] و حفظ زمین از تباهى و صیانت مراکز مذهبى از ویرانى، رحمتى است که بدون دفع مهاجم و طرد مزاحم ممکن نخواهد بود، لذا دفع اینگونه از موانع و برداشتن این خارهاى راه و رجم و رمى رهزنها جزو کارهاى خیر و از مصادیق بارز رحمت الاهى به شمار خواهد آمد.[۱۶]
خلاصه این که پیامبر عظیم الشأن اسلام، مسئول ایمان مردم نیست، او وظیفه داشت که محیط و فضا را براى پذیرش اختیارى ایمان را از طرف مردم، فراهم سازد و امر به معروف و نهى از منکر جهاد ابتدایى هم در همین راستا، در اسلام تشریع شده است.[۱۷]
منبع: اسلام کوئست
[۱] ر ک نمایه ی: اکراه در دین.
[۲] بقره، ۲۵۶، “در دین اکراهى نیست”.
[۳] کهف، ۲۹، بگو: “دین حق است از سوى پروردگارتان! هر کس مىخواهد ایمان بیاورد و هر کس مىخواهد کافر گردد”.
[۴] یونس، ۹۹، “و اگر پروردگار تو مىخواست، تمام کسانى که روى زمین هستند همگى (به اجبار) ایمان مىآوردند؛ آیا تو مىخواهى مردم را مجبور سازى که ایمان بیاورند؟!”
[۵] “فلعلّک باخع نفسک الاّ یکونوا مؤمنین”، (شعراء، ۳)؛ “فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا”، (کهف، ۶).
[۶] غاشیه، ۲۲، “سپس تذکر ده که تو فقط ذکر دهندهاى، تو سلطه بر آنها ندارى که آنها را بر ایمان مجبور سازى”؛ ر.ک: المیزان، ج ۶، ص ۱۶۲ – ۱۶۵٫
[۷] “ادع الى سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتى احسن”، (نحل، ۱۲۵).
[۸] “قاتلوا فى سبیل اللَّه الذین یقاتلونکم”، (بقره، ۱۹۰)؛ “اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا…” (حج، ۴۱ – ۳۸)؛ “وقاتلوا المشرکین کافه کما یقاتلونکم کافه” (توبه، ۳۶).
[۹] در قرآن هم آمده است: “ومالکم لاتقاتلون فى سبیل اللَّه والمستضعفین…”، (نساء، ۷۵)، چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانى که به دست ستمگران، تضعیف شدهاند پیکار نمىکنید. پس براى نجات مظلومین از چنگالاسارت مستکبرین باید جنگید و چنین جنگى دفاع از حق انسانى تلقى مىشود و در اسلام فقط جنگ دفاعى تجویز شده است، اما مفهوم جنگ دفاعى از شمول و گستردگى خاصى برخوردار است. (جنگ و جهاد ابتدایى مصطلح نیز ماهیت دفاعى دارد).
[۱۰] به هر حال در یک اصل و کبرى کلى همه اتفاق دارند که جنگ باید به عنوان دفاع باشد و نزاع در این است که چه جنگهایى دفاعى مىباشند؛ یعنى نزاع در صغرى است.
[۱۱] ر.ک: جهاد و موارد مشروعیت آن در قرآن، شهید مطهرى، ص ۵ – ۷۰٫
[۱۲] شرح غرر الحکم، ج ۱، ص ۱۴۵٫
[۱۳] یس، ۷۰؛ (هدف این است که افرادى را که زندهاند، انذار کند و بر کافران اتمام حجت شود و فرمان عذاب بر آنها مسلم گردد). (تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۴۳۸).
[۱۴] بقره، ۲۵۱، “اگر خدا بعضى از مردم را به وسیلهى بعضى دیگر دفع نمىکرد، زمین تباه مىشد، ولى خدا بر جهانیان فضل و کرم خویش را ارزانى مىدارد”.
[۱۵] حج، ۴۰، “اگر خدا بعضى را به وسیلهى بعضى دیگر دفع نکرده بود، دیرها و صومعهها و معابد یهود و نصارا و مسجدهایى که نام خدا به فراوانى در آن برده مىشود، ویران مىگردید.
[۱۶] ر.ک: جوادى آملى، عبداللَّه، حماسه و عرفان، ص ۲۳ – ۲۷٫
[۱۷] براى آگاهى بیشتر رجوع شود به: تفسیر المیزان، ج ۲، ص ۶۱ – ۷۱ ؛ ج ۲، ص ۳۴۲ – ۳۴۳ ؛ ج ۶، ص ۱۶۲ – ۱۶۵٫
پاسخ دهید