اینکه در حدیثی آمده: «حضرت فاطمه(س) ده روز پس از رحلت پیامبر(ص)، مشتاق بود که سلمان فارسی را ببیند و فاطمه هنگام ملاقات، لباس کوتاهی برای پوشش داشت»، چگونه توجیه میشود؟
۱ – اینکه حضرت فاطمه(س) مشتاق بوده که با سلمان فارسی دیدار کند، هیچ منافاتی با عصمت آنحضرت ندارد؛ زیرا اگر به صدر و ذیل حدیث توجه شود به درستی فهمیده میشود که این دیدار ده روز پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بوده و امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) به جهت این مصیبت غمگین و دلگرفته بودند و دوست داشتند سلمان فارسی -که این همه با پیامبر و با آن بزرگواران بوده و حتی پیامبر در حقش فرمود: «سلمان منّا أهل البیت»- زودتر به ملاقات آنها برود و در غم و مصیبتشان شریک باشد.
۲ – حضرت زهرا(س) در هر موقعیتی و نزد هر نامحرمی حجاب و عفاف کامل را داشتند، با توجه به این نکته، سلمان در مقام بیان توصیف لباسی است که نشان از سادگی لباس حضرت فاطمه(س) دارد. نه اینکه واقعاً ساق پای حضرت فاطمه برهنه باشد که از چنین خیالی باید به خدا پناه برد. به علاوه؛ روایاتی تصریح دارد که برخی از زنان عادی و متدیّن آن موقع در زیر عبایی که داشتند، شلواری میپوشیدند که تمام پای آنها را میپوشاند. بنابر این، آنحضرت نیز در زیر این عبای کوتاه پوششی داشتند.
روایتی مربوط به دیدار سلمان فارسی با حضرت فاطمه(س) -که در پرسش به آن اشاره شده- در برخی کتابهای روایی شیعه نقل شده است؛ مانند «مهج الدعوات و منهج العبادات» سید ابن طاووس (متوفّی ۶۶۴ ق)، که سند این روایت طبق این کتاب چنین است: «عن الشیخ علی بن عبد الصمد قال أخبرنا الشیخ جَدّی قال أخبرنا الفقیه أبو الحسن رحمه الله قال حدّثنا السید الشیخ العالم أبو البرکات علی بن الحسین الحسنی الجَوزی قال حدثنا الشیخ أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی الفقیه قدّس الله روحه قال حدّثنا الحسن بن محمد بن سعید الکوفی قال حدّثنا فُرات بن إبراهیم قال حدّثنا جعفر بن محمد بن بِشرَوَیه القَطّان قال حدّثنا محمد بن إدریس بن سعید الأنصاری قال حدّثنا داود بن رشید و الولید بن شجاع بن مروان عن عاصم عن عبد الله بن سلمان الفارسی عن أبیه…»؛[۱] این روایت طولانی است که در اینجا تنها سطرهای مورد پرسش ترجمه میشود: «سلمان فارسی میگوید: ده روز پس از رحلت رسول خدا(ص) از منزل خود خارج و با حضرت امام على(ع) مواجه شدم، على به من گفت: اى سلمان! تو بعد از پیامبر خدا بر ما جفا کردى. گفتم: حبیب من اى ابو الحسن! درباره شما جفا نشده است، بلکه حزن و اندوه شدید من در رحلت رسول خدا(ص) مانع زیارت شما شد. حضرت علی به من گفت: اى سلمان! بیا به منزل فاطمه دختر رسول خدا برویم؛ زیرا او به تو لطف دارد و مشتاق دیدار تو است و میخواهند از تحفهاى که از بهشت برایش آوردهاند به تو بدهد… سلمان میگوید: من به سوى خانه فاطمه حرکت کردم، پس از ورودم به خانه دیدم که فاطمه نشسته و یک قطعه عبا در بر دارد ولى هر گاه آنرا روى سرش میکشد پاهایش بیرون میماند، و هر گاه پاهایش را میپوشاند سرش نمایان میشود. وقتى چشم وى به من افتاد آن عبا را به سرش کشید و گفت: اى سلمان! تو بعد از رحلت پدرم به ما جفا کردى؟ گفتم: اى دختر رسول خدا! آیا امکان دارد که من بتوانم به شما جفا کنم؟ فاطمه(س) فرمود: پس بنشین و در باره آنچه که به تو میگویم خوب بیندیش…».[۲]
درباره برداشت درست از این روایت توجه به نکاتی لازم است:
یک. برخی از راویان این روایت،[۳] اسمی از آنها در منابع رجالی نیامده و مجهول هستند. از اینرو، این روایت دارای سند معتبری نیست.
دو. این روایت، را سید ابن طاووس به جهت اینکه حضرت زهرا(س) دعایی را برای رفع تب[۴] به سلمان فارسی تعلیم میدهد، «حرز حضرت فاطمه» نامگذاری کرده است.[۵]
سه. اینکه حضرت فاطمه(س) مشتاق بود تا با سلمان فارسی دیدار کند، هیچ منافاتی با عصمت و عفّتورزی آنحضرت ندارد؛ زیرا اگر به صدر و ذیل حدیث توجه شود به درستی فهمیده میشود که این دیدار ده روز پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بوده و امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) به جهت این مصیبت غمگین و دلگرفته بودند و دوست داشتند سلمان فارسی -که این همه با پیامبر و با آن بزرگواران بوده و به گونهای با آنها نزدیک بود و رفت و آمد داشته که جزو افراد خانواده آنها به حساب میآمد و حتی پیامبر در حقش فرمود: «سلمان منّا أهل البیت»- زودتر به ملاقات آنها برود و در غم و مصیبتشان شریک باشد؛ از اینرو، وقتی حضرت علی(ع) سلمان را دید، او را مورد بازخواست قرار داد و فرمود: «اى سلمان! تو بعد از پیامبر خدا بر ما جفا کردى»، سپس سلمان را از این آگاه کرد که فاطمه(س) نیز مشتاق است او را ببیند و با تعلیم تحفهای از بهشت او را مورد لطف خود قرار دهد. بنابراین، چنین اشتیاقی از جهت عرف متشرع قابل پذیرش است.
چهار. اگر نگاهی دقیق به سیره نقل شده در منابع حدیثی و تاریخی پیرامون شکل حجاب و پوشش حضرت زهرا(س) شود، میتوان به این نتیجه رسید که ایشان در هر موقعیتی و نزد هر نامحرمی حجاب و عفاف کامل را داشتند، ولی حد متعادل حجاب را رعایت میکرده و این برای زنان مسلمان یک الگوی عملی و کاربردی است. با توجه به این نکته، درباره آن قسمت از روایت که میگوید: «فاطمه نشسته و یک قطعه عبا در بر دارد ولى هر گاه آنرا روى سرش میکشد پاهایش بیرون میماند، و هر گاه پاهایش را میپوشاند سرش نمایان میشود» باید گفت: سلمان به یک بیان توصیف چنین لباسی را میکند که نشان از سادگی لباس حضرت فاطمه(س) دارد. نه اینکه واقعاً ساق پای حضرت فاطمه برهنه باشد که از چنین خیالی باید به خدا پناه برد. به علاوه؛ روایاتی تصریح دارد که برخی از زنان عادی و متدیّن آن موقع در زیر عبایی که داشتند، شلواری میپوشیدند که تمام پای آنها را میپوشاند مانند آنچه امروزه در زیر لباسهایی مانند مانتو شلوار میپوشند، پیامبر اسلام(ص) فرمود: «خداوند رحمت کند زنانى که پاى خود را با پوشیدن شلوار درست میپوشانند»،[۶] با این وصف، چگونه ممکن است که حضرت فاطمه(س) با مقام عصمت و عفت و حیایی که داشتند، چنین لباسی در زیر این عبای کوتاه نداشته باشند؟! بنابر این، آنحضرت نیز در زیر این عبای کوتاه پوششی داشتند.
با توجه به این نکات؛ به آسانی میتوان فرق میان این اشتیاق و تعلیم دعا با آنچه در پرسش آمده پی برد، و دانست که نباید با خواندن این حدیث آن قدر محتوای آنرا گسترش داد که سر از نتیجهای درآورد که میان محتوای حدیث با آنچه امروزه برخی از افراد جامعه در روابط میان محرم و نامحرم موازین و احکام شرعی را رعایت نمیکنند، مقایسه نمود که قطعاً چنین مقایسه و برابری باطل است.
منبع: اسلام کوئست
[۱]. ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، محقق و مصحح: کرمانی، ابوطالب، محرر، محمد حسن، ص ۵ – ۶، دار الذخائر، قم، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
[۲]. مهج الدعوات و منهج العبادات، ص ۶ – ۷؛ ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، محقق و مصحح: علوان، نبیل رضا، ص ۲۹۷ – ۲۹۸، انتشارات انصاریان، قم، چاپ سوم، ۱۴۱۹ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۶۶ – ۶۷، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
[۳]. جعفر بن محمد بن بِشرَوَیه قَطّان، محمد بن إدریس بن سعید انصاری، داود بن رشید و ولید بن شجاع بن مروان.
[۴]. ر.ک: «دعا برای شفای بیماری تب»، سؤال ۲۸۴۲۴.
[۵]. «حرز آخر لمولاتنا فاطمه(علیها السلام)»؛ مهج الدعوات و منهج العبادات، ص ۵٫
[۶]. من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۶۷٫
پاسخ دهید