در هر حال محتوای کتاب هرچند مختصر است ۱۱۱ صفحه اما یکی از بهترین تحلیل های سیاسی درباره عملکرد امام صادق(ع) شمرده می شود. مباحث این اثر وزین با رعایت امانت و براساس ترتیب و نظم کتاب به طور خلاصه عبارت از چند نکته ذیل است:

۱- دو قضاوت درباره امام صادق(ع) در بین مردم وجود دارد که هر دو محل تامل است. قضاوت اول حمایت آمیز است: آن امام بزرگ فرصتی طلایی برای تعلیم و تربیت به دست آورد و چنان غرق در نشر علم و دین شد که نتوانست به فریضه امر به معروف و نهی از منکر عمل کند و ناچار شد در مقابل حکام ظلم و جور به مدح و ستایش و تملق بپردازد! قضاوت دوم اعتراض آمیز است: او در زمانی که ظلم و جنایت از در و دیوار می بارید، ره عافیت در پیش گرفت و از رسالت انسانی یک رهبر غفلت ورزید و به درس و بحث دل خوش کرد! درحالی که شیعیانش گرفتار تعقیب و زندان و شکنجه و تبعید و قتل و غارت بودند!

۲- هیچ یک از آن دو قضاوت پایه و مایه استوار و صحیحی ندارد. هر دو قضاوت براساس چند روایت مجعول شکل گرفته است که دقت درمحتوای آن ساختگی بودن آن را آشکار می سازد، زیرا ساحت رفیع امامت بسی پاک تر و والاتر از آن است که آلوده به تملق و ستایش بی جا آن هم نسبت به طاغوت ها و ستمگران گردد. علاوه بر آن که برخی از این روایات، اساسا سند ندارد.

۳- در برخی از روایات مذکور که سندی برای آن ذکر شده، راوی شخصی است به نام ربیع حاجب. ربیع کیست؟ ربیع آجودان مخصوص منصور خلیفه عباسی و به تعبیر آن روز حاجب او بود. اونزدیک ترین و مورد اعتمادترین شخص در دستگاه منصور بود و در سال ۱۵۳ هجری به مقام وزارت نیز رسید و تا آخر زندگی منصور (سال ۱۵۸ هجری) در پست وزارت باقی ماند. شگفت آور است که عاقلی سخن نزدیک ترین یار خلیفه را درباره ذلت و تضرع دشمن خلیفه، بی هیچ تحقیق و جستجویی بپذیرد!

۴- قضاوت دوم (قضاوت اعتراض آمیز) سخنی است شبیه داوری های شرق شناسان که غالبا آلوده به غرض یا برخاسته از جهل و بی خبری است و مبتنی بر بینش مادی و الحادی، مانند قضاوت خاورشناس یهودی فیلیپ حتی درباره صلح امام حسن(ع) و قضاوت خاورشناس مارکسیست پطروشفسکی درباره بعثت رسول اکرم(ص).

۵- نظریه و داوری صحیح درباره امام صادق(ع) و سایر امامان علیهم السلام، قضاوت سومی است که با تحقیق در منابع و مآخذ و دقت در آن به دست می آید و آن این است: امامان شیعه، همانند خود پیامبر(ص) هدفی جز این نداشتند که نظام عادلانه اسلامی را با همان ویژگی ها و اهدافی که قرآن روشن کرده ایجاد کنند و یا استمرار بخشند. زیرا امامت تداوم نبوت است. براین اساس، برنامه عمومی امامان علیهم السلام دو بخش اساسی و انفکاک ناپذیر داشت:

الف) تبیین ایدئولوژی اسلام.

ب) تامین قدرت اجرایی و اجتماعی.

۶- امامت از نظر تاریخی چهار دوره را پیمود:

الف) سکوت.

ب) قدرت.

ج) شهادت.

د) جهادی دیگر.

دوره اول از رحلت رسول اکرم(ص) شروع شد و با آغاز حکومت امیرالمؤمنین(ع) پایان یافت. دوره دوم؛ دوره حکومت امام علی(ع) و امام مجتبی(ع) است. دوره سوم عبارت از بیست سال میانه صلح امام حسن(ع) (سال ۴۱ هجری) وشهادت امام حسین(ع) (سال ۶۱ هجری) است. دوره چهارم; بعد از شهادت سیدالشهداء(ع) تا دو قرن بعد و آغاز غیبت است.

۷- امام امیرالمؤمنین علی(ع) در دوره اول که بیست و پنج سال به طول انجامید، برای حفظ اسلام و جلوگیری از اختلاف، دست به قیام مسلحانه نزد و در برابر غاصبان حکومت سکوت کرد و بلکه از روی کمال علاقه و دلسوزی نسبت به اسلام و جامعه اسلامی آنان رایاری کرد و در مسائل سیاسی، نظامی و غیره راهنمایی نمود چنانچه این مطلب از نهج البلاغه و کتب تاریخ استفاده می شود.

۸- در دوره دوم هرچند بسیار کوتاه بود. حدود پنج سال اما یک حکومت صد در صد اسلامی ارائه و حاکم گردید و عدالت استقرار یافت و ارزشهای جاهلی رخت بربست.

۹- در دوره سوم، تلاش برای بازگرداندن قدرت به خاندان پیامبر(ص) در فرصت مناسب، شروع شد و شیعه عملا به کار نیمه مخفی اهتمام ورزید.

۱۰- دوره چهارم؛ ادامه دوره سوم و با همان روش و البته به صورت برنامه دراز مدت بود. این دوره، هرچند پیروزی ها و شکست هایی در مراحل مختلف داشت اما در زمینه کار ایدئولوژیک، به پیروزی قطعی رسید. برای آشنایی با زندگی امام صادق(ع) باید این دوره را بیشتر بررسی کنیم.

۱۱- در دوره چهارم؛ امامان شیعه علیهم السلام تلاشی مستمر داشتند تا با فعالیت ایدئولوژیک و مبارزه با تحریف، زمینه احیای حکومت اسلامی و حضور قرآن و سنت را در جامعه فراهم آورند و این انقلابی بزرگ و اساسی بود، شبیه انقلابی که رسول الله(ص) در جامعه جاهلی پدید آورد و شاید از آن هم مشکل تر؛ زیرا تجدید یک انقلاب، گاه از ایجاد آن دشوارتر است.

۱۲- در آغاز دوره چهارم، وضعیت شیعه بنابر روایت امام صادق(ع) چنین بود: «ارتد الناس بعد الحسین(ع) الا ثلثه ابوخالد الکابلی و یحیی بن ام الطویل و جبیر بن معطم ثم ان الناس لحقوا و کثروا و کان یحیی بن ام الطویل یدخل مسجد رسول الله(ص) و یقول: کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء.» پس از شهادت امام حسین(ع) همه منحرف شدند جز سه نفر: ابوخالد کابلی، یحیی بن ام طویل و جبیربن معطم. بعدها دیگران محلق شدند و شیعیان زیاد گردیدند. یحیی بن ام طویل به مسجد پیامبر(ص) در مدینه وارد می شد و خطاب به مردم می گفت: ما به شما کافریم و میان ما و شما خصومت و کینه است.

۱۳- امام سجاد(ع) نمی توانست به صراحت خود را مستحق خلافت و حکومت اعلام کند. زیرا در آن صورت، خلیفه مقتدری چون عبدالملک بن مروان آن حضرت را پیش از آنکه موفق به انجام رسالتش شود به شهادت می رساند و تشکیلات نوپای شیعه ویران می گردید.

۱۴- البته در موارد نادری امام سجاد(ع) موضع حقیقی خود را در برابر حاکمان جور آشکار ساخت. اما آنچنان که خود را رویاروی آنان قرار دهد، بلکه تنها برای ثبت در تاریخ؛ مانند نامه ای که امام(ع) برای یکی از رجال دینی وابسته به کومت بنی امیه به نام محمد بن شهاب زهری نوشته اند. نامه روشنگر امام زین العابدین(ع) در تحف العقول ذکر شده است.

۱۵-امام سجاد(ع) می فرمود: در همه حجاز، دوستداران و علاقمندان ما به بیست نفر نمی رسد. هرچند آن حضرت فعالیتی آرام و مخفی داشت اما گاه گاه خود و یارانش مورد آزار و اذیت حکومت وقت قرار می گرفتند و خود آن بزرگوار حداقل یک مرتبه با وضعی تاثرانگیز و بسته به غل و زنجیر تحت نظر ماموران بسیار از مدینه به شام برده شد و بارها مورد تعرض و شکنجه قرار گرفت و سرانجام در سال ۹۵ هجری به وسیله ولیدبن عبدالملک خلیفه اموی به شهادت رسید.

۱۶- امام باقر(ع) در مراسم حج به حاجیان اشاره کرد و به یار رازدارش، فضیل بن یسار گفت: در جاهلیت نیز بدین گونه می گردیدند! فرمان آن است که به سوی ما کوچ کنند و پیوستگی و دوستی خود را به ما بگویند و یاری خویش را بر ما عرضه کنند. قرآن از قول ابراهیم(ع) می گوید: (بارالها!) دلهایی از مردم را مشتاق ایشان کن!

۱۷- یکی از یاران نزدیک امام باقر(ع) به نام جابر جعفی به دستور آن حضرت، کوفی بودن خود را کتمان می کند و وانمود می کندکه از مردم مدینه است و نیز به فرمان آن بزرگوار، خود را به دیوانگی زد و حاکم کوفه که این وضع را مشاهده کرد گفت: خدا را شکر که از قتل او معافم ساخت!

۱۸- امام باقر(ع) در برابر حاکم اموی (هشام بن عبدالملک) خطاب به مردم کرد و فرمود: «ایهاالناس! این تذهبون؟ و این یراد بکم؟ بنا هدی الله اولکم و بنا یختم آخرکم، فان کان لکم ملک معجل فان لنا ملکا موجلا و لیس بعد ملکنا ملک، لانا اهل العاقبه یقول الله عزوجل و العاقبه للمتقین». به کجا می روید؟ ای مردم! و چه سرانجامی برای شما در نظرگرفته اند؟ به وسیله ما بود که خدا گذشتگان شما را هدایت کرد و به واسطه ما است که خدا مهر پایان بر کار شما می زند. اگر شما را دولتی مستعجل است، ما را دولتی پاینده خواهد بود و پس از دولت ما کسی را دولتی نخواهد بود. چون ما اهل عاقبتیم که خدا فرمود عاقبت برای اهل تقواست.

۱۹- ابوحمزه ثمالی گوید: از امام باقر(ع) شنیدم که می گفت: خدا برای این امر (تشکیل حکومت علوی) سال ۷۰ را معین کرده بود. چون حسین(ع) کشته شد خدا بر خاکیان خشم گرفت. پس آن را تا سال ۱۴۰ به تاخیر افکند… ما این موعد را برای شما (شیعیان) گفتیم و شما آن را افشا کردید. پس خدا دیگر موعدی را معین نکرد. ابوحمزه این سخن را برای امام صادق(ع) بیان کرد. آن حضرت فرمود: آری، این چنین بود.

۲۰- امام باقر(ع) به فرزندش امام صادق(ع) دستور داد که بعد ازشهادت؛ بخشی از دارائی آن حضرت (۸۰۰ درهم) را در مدت ده سال، صرف عزاداری و گریستن برایشان در صحرای منی و در موسم حج بنماید.

۲۱- خطوط اصلی زندگی امام صادق(ع) چنین است:

۱- تبلیغ و تبیین مساله امامت شیعی.

۲- بیان و تبلیغ احکام دین و تفسیر قرآن به روش اهل بیت علیهم السلام.

۳- ایجاد تشکیلات سیاسی ایدئولوژیک به صورت مخفی.

۴- هدایت پنهانی جنبش های نظامی علویان.

۵- فعالیت سیاسی به صورت بیان توصیه ها، گفتارها و نگارش نامه ها و ذکر شعرهایی خاص.

۲۲- آمیختگی سه مفهوم «رهبری سیاسی» و «آموزش دینی» و «تهذیب روحی» در امامت ناشی از آن است که اسلام در اصل این سه جنبه را از یکدیگر تفکیک نکرده و به عنوان برنامه ای چند بعدی بر انسان عرضه کرده است و به این جهت شیعه عقیده دارد که امام باید از جانب خدا تعیین شود.

۲۳- کمیت شاعر نامدار و بسیار هنرمند و یکی از معروف ترین چهره های شیعی و شهید گرایشهای تند علوی در یکی از چندین قصیده معروف خود در توصیف ائمه اهل بیت علیهم السلام، آنان را سیاستمدارانی می داند که برخلاف حاکمان مسلط زمان، سرپرستی و زمامداری انسانها را با چوپانی گوسفندان و چارپایان، یکسان نمی سازند.

۲۴- سخن اصلی امام صادق(ع) مانند دیگر امامان شیعه، عبارت از امامت بود و برای اثبات این واقعیت تاریخی، قاطعترین مدرک، روایات فراوانی است که در آن، امام صادق(ع) ادعای امامت را به روشنی و صراحت بیان کرده است.

۲۵- مردی از اهل کوفه به خراسان رفت و مردم را به ولایت جعفربن محمد(ع) دعوت کرد. جمعی پاسخ مثبت گفتند و اطاعت کردند و گروهی سرباز زدند و منکر شدند و فرقه ای احتیاط کردند و دست نگه داشتند… یکی از احتیاط کنندگان به مدینه و ملاقات امام صادق(ع) رفت. آن حضرت با لحنی اعتراض آمیز فرمود: اگر تو اهل ورع و احتیاط بودی چرا در فلان مکان که فلان عمل هوس بازانه و شهوانی را انجام می دادی احتیاط نکردی؟!

۲۶- فقه جعفری در برابر فقه رسمی آن روزگار، فقط یک اختلاف عقیده ساده نبود، بلکه دو مفهوم انتقادآمیز نیز داشت:

نخست آنکه اثبات می کرد دستگاه حکومت از آگاهی دینی بی بهره است و نمی تواند امور فکری مردم را اداره کند و دیگر آنکه نشان می داد تحریف های بسیاری در فقه رسمی برای جلب نظر حکام جور نفوذ کرده است و نیز امام صادق(ع) با تفسیر قرآن به روشی غیر از روش عالمان درباری، عملا به معاوضه با حکومت برخاست و تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را تخطئه کرد.

۲۷- وجود تعابیری چون «باب»، «وکیل»، «صاحب سر»، «مستودع سر» در روایات امام صادق(ع) و نیز در تاریخ، نشان می دهد که آن حضرت تشکیلاتی سیاسی، ایدئولوژیک را به صورت پنهانی هدایت می کرد. مثلا محمدبن سنان «باب» امام صادق(ع) و زراره و برید و محمد بن مسلم و ابوبصیر، «مستودع سر» آن حضرت و معلی بن خنیس، وکیل آن بزرگوار بود.

 

 منبع: سخن تاریخ