در گنجینۀ گهربار ـ امّا ناشناختۀ ـ ادب فارسی، حماسه های دینی که به دلاوری های مولای متقیان علی علیه السلام پرداخته اند، فراوان ند که بسیاری از آن ها با نام عام «حملۀ حیدری» سروده و تدوین شده اند. در این مقال به معرفی منظومه «غزوات» اثر میرزا ابوطالب فندرسکی پرداخته ایم.
در معرفی این منظومه دو نکته قابل ذکر است: اوّل آنکه تا قبل از تصحیح این اثر، همه ادب پژوهان آن را با عنوان«تکمله حمله حیدری» اثر «باذل مشهدی» می شناختند؛ حال آنکه اثری مستقل بوده که سال ها قبل از حمله حیدری سروده شده است. نکتۀ دوّم، اهمیت اثر از جهت تاریخی است؛ صحت و انطباق مطالب آن با منابع معتبر تاریخی، کم نظیر ـ بلکه بی نظیر ـ است و به همین دلیل با بسیاری از حماسه های دینی که به افسانه و خرافه گرایش دارند، تفاوت دارد.
معرفی اثـر :
منظومۀ «غزوات» در غالب مثنوی و در وزن «بحر متقارب» (مانند وزن شاهنامه) است. این اثر با حدود پنج هزار بیت به جنگ های امام علی علیه السلام در دوران خلافتشان، یعنی جنگ های جمل، صفین و نهروان می پردازد. پایان اثر نیز درباره شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد کوفه است.
خود شاعر، این منظومه را «غزوات» نامیده و بار ها از آن به همین عنوان نام برده - است؛[۱] امّا نسخ مختلف با عناوینی مانند: «غزوات حیدری»، «جذبۀ حیدری» یا «حربۀ حیدری» از آن نام برده اند که آنها را معرفی خواهیم کرد.
معرفی شاعر :
شاعر این منظومه، «میرزا ابوطالب موسوی فندرسکی»، معاصر با شاه سلیمان صفوی (۱۰۷۷ـ ۱۱۰۵ق) است که بیشتر آثار خود ـ از جمله همین منظومه ـ را به او تقدیم کرده است.
از اخبار و احوال این شاعر و عالم اطلاعات چندان روشنی در در دست نیست و اگر به تذکره ها، تراجم و کتب رجال نظری بیفکنیم، اقوال و عبارات متفاوت و گاه متناقضی را در معرفی این عالم دورۀ صفویه و آثار او مشاهده خواهیم کرد.
کهن ترین منبع در معرفی این شخصیت، کتاب ریاض العلما تألیف میرزا عبدالله افندی (۱۰۶۶ـ۱۱۳۰ق) است که او را نوه میرزا ابوالقاسم فندرسکی(م۱۰۵۰) فیلسوف و حکیم مشهور هم عصر شاه عباس صفوی معرفی می کند.[۲]
پس از آن در تذکرۀ خلاصه الکلام از علی ابراهیم خان بنارسی، متخلص به خلیل (۱۱۹۸ ه.ق) آمده است:
سید ابوطالب فندرسکی اصفهانی، همشیره زادۀ فاضــل الباذل میرزا ابوالقاسم فندرسکی است. که احوالش در تذکره ها مذکور نیست، داستان خلافت حضرت امیرالمؤمنین امام المتقین شاه اولیا علیه السلام را به سلک نظم درآورد.[۳]
و بعد از آن، بعضی نظر خلاصه الکلام را مطرح کرده اند؛ مانند مرحوم گلچین معانی در تذکرۀ پیمانه[۴] و حماسه های دینی[۵] و بعضی هم مانند مرحوم آقا بزرگ[۶] و صاحب ریحانه الادب[۷] نظر ریاض العلما را پذیرفته اند؛ یعنی میرزا ابوطالب را نوه میرزا ابوالقاسم فندرسکی، حکیم نامدار دوره صفویه، معرفی کرده اند.
از میان این دو قول، سخن ریاض العلما بیشتر قابل اعتماد است؛ زیرا صاحب آن، هم - عصر و همشهری میرزا ابوطالب است؛ حال آنکه صاحب تذکرۀ خلاصه الکلام با فاصلۀ بیش از نیم قرن و در سرزمینی بسیار دور از اصفهان ـ یعنی بنارسِ هندوستان ـ نمی توانسته اطلاع دقیقی از رجال اصفهان داشته باشد. اما نکتۀ جالب توجه این است که میرزا ابوطالب، در «نسب نامه سادات فندرسک» چنین معرفی شده است:
میرزا ابوطالب بن جلال الدین میرزا بیک بن میرزا شرف بن جلال الدین میرزا بیک ….. بن امام موسی الکاظم علیه السلام؛ یعنی خود را با ۲۸ واسطه به این امام همام می رساند.[۸]
می بینیم که نام پدر بزرگ او «ابوالقاسم» نیست؛ اما چطور می توانیم از گفته میرزا عبدالله افندی که هم درس و همشهری ابوطالب بوده و هر دو در اصفهان پای درس علامه مجلسی می نشسته اند[۹] به راحتی بگذریم و آن را نادرست بینگاریم؟ او در ریاض العلما در ذیل معرفی میرزا ابوالقاسم فندرسکی می گوید: «برای این سید [ابوالقاسم فندرسکی] در عصر ما سبطی است که نام او میرزا ابوطالب بن میرزا بیک فندرسکی است و او هم از جمله ارباب فضل است…».[۱۰]
می بینیم که صاحب ریاض العلما، او را نوۀ ابوالقاسم فندرسکی می داند؛ ولی در نسب نامۀ سادات فندرسک، نام پدربزرگش«میرزا شرف» ذکر شده است؛ این دوگانگی را چگونه می توان توجیه کرد؟ شاید بهترین جواب همان حرفی است که استاد عبدالحسین حائری بیان کرده اند: «میرزا ابوطالب، دختر زادۀ میرزا ابوالقاسم فندرسکی است».یعنی به احتمال بسیار زیاد، او نوۀ دختری میرزا ابوالقاسم فندرسکی است. این شاعر و عالم پرکار صفویه آثار متعدد و گوناگونی در زمینه های مختلف دارد که تا کنون دو اثر او به زینت طبع آراسته شده اند:[۱۱]
۱ـ تحفه العالم: در احوال شاه سلطان حسین صفوی که در سال ۱۱۰۷ق تألیف شده است؛ یعنی تاریخ دو سال اوّل سلطنت شاه سلطان حسین را در بر می گیرد. این کتاب به کوشش استاد رسول جعفریان در بهار ۱۳۸۸ش چاپ شده است.[۱۲]
۲ـ بیان بدیع: در مورد علم بیان (تشبیه ، استعاره و کنایه) و علم بدیع (محسنّات کلام) است. این کتاب به تصحیح خانم سیده مریم روضاتیان، در سال ۱۳۸۱ش چاپ شده است.[۱۳]
«غزوات» اثری مستقل یا تکملۀ «حمله حیدری»؟
لازم به ذکر است که این منظومه، اثری مستقل بوده که میرزا ابوطالب سال ها قبل از حملۀ حیدری (اثر باذل مشهدی) آن را سروده و به شاه سلیمان صفوی (۱۰۷۷ تا ۱۱۰۵ق) تقدیم کرده است. امّا نکتۀ جالب و قابل توجه این است که در تمام منابع تاریخ ادبیات ما، مانند تذکره ها، تراجم و فهارسِ نسخ خطی، این منظـومه به عنوان اولین تکمله بر حملۀ حیدری[۱۴] معرفی شده است.[۱۵]
البته کار ناتمام باذل را شاعران دیگری که همچون خود او عمدتاً از خطّه هندوستان بودند، به اتمام رساندند و بر آن تکمله نوشتند؛ ولی این موضوع، به دلایل زیر هیچ ربطی به غزوات ندارد:
۱ـ این منظومه، کتابی مستقل بوده که سالها قبل از اثر باذل سروده شده است؛ زیرا خطبه این کتاب به نام شاه سلیمان صفوی (۱۰۷۷ تا ۱۱۰۵ق) است و این اثر به او تقدیم شده است:
ثمین گوهر درج صاحب قران سلیمان شهنشاه کشور ستان
به آن سان که جستم ز تاریخ و فال به شاهی بماند صد و بیست سال
که دوران گیتی ازو کام یافت نگین سلیمان ازو نام یافت…
این در حالی است که باذل مشهدی در تاریخ (۱۱۲۴ق) درگذشته است و اثرش ناتمام مانده است؛ یعنی وقایع صدر اسلام را تا پایان مرگ خلیفۀ سوم، بیشتر نتوانست بسراید و وفات یافت. چگونه ممکن است که تکملۀ اثری سال ها قبل از خودِ آن اثر سروده شده باشد؟!
۲ـ نسخه ای از کتاب بیانِ بدیع در کتابخانۀ ملک موجود است (به شماره ۱۶۸۵) که سال تحریر آن ۱۰۹۹ق می باشد. در این کتاب، ابوطالب از منظومۀ غزوات خود ۳۹ بار نام می برد و ۴۸ بیت به عنوان شاهد مثال می آورد که با توجه به تاریخ تحریر این کتاب، مطمئناً غزوات پیش از سال ۱۰۹۹ق سروده شده و این مطلب نشان می دهد سال ها قبل از اثر باذل، این منظومه به نظم درآمده است.
امّا چرا چنین اشتباه فاحشی در منابع تاریخ ادبیات ما صورت پذیرفته است؟ در سال ۱۱۳۵ق نسخه ای از کتاب غزوات به دست شخصی به نام نجف (که ظاهراً از خادمان حرم حضرت علی علیه السلام در نجف اشرف بوده و آرزوی کامل کردن حملۀ حیدری را در سر داشته است) می افتد؛ کتابی که وقایع خلافت امام علی علیه السلام ـ یعنی زمان بعد از مرگ خلیفۀ سوم ـ را به نظم درآورده است؛ دقیقاً همان جایی که کار باذل ناتمام مانده است. بنابراین، نجف چیزی را به دست آورد که آرزوی او را تحقّق می بخشید. پس منظومۀ غزوات را به حملۀ حیدری باذل ملحق کرد و خطبۀ ابتدای کتاب را که به نام شاه سلیمان صفوی بود، حذف نمود و به جای آن، ابیاتی از خود به ابتدای این اثر اضافه کرد و آن را عرضه نمود. بعد از آن تاریخ، همه این منظومه را به عنوان تکملۀ حمله حیدری شناختند.
ابیاتی از سرآغاز نجف :
دُر بحر دانش محمد رفیع که بادش به محشر محمّد، شفیع
به توفیق حق رتبۀ برتری چو او یافت از حملۀ حیدری
به وصف غزای شه نامدار علیّ ولی صاحب ذوالفقار…
«نجف» آن که خاکش بود در نجف که دائم بود طالب این شرف
شب و روز می خواست از کردگار که این نسخه گردد تمام آشکار
که ناگاه آمد به دستش ز غیب یکی نسخه چون حمله بی شک و ریب…
که سید ابوطالب نامدار کشیده به نظم آن دُر شاهوار
که در اصفهان بود آن نامور که گفته ز باذل بسی پیش تر
ز جایی که باذل به هندوستان رقم کرده و رفته سوی جنان
حکایات شیر خدا را تمام رقم کرده از معجزِ آن امام
چنان متفق بود با «حمله» آن که یک حمله شد هر دو بر مشرکان…
***
نجف خادم شاه خیبرگشا که دارد به دل مهر آن مقتدا
همین نسخه را کرد با حمله ضم که بسیار پر زور شد حمله هم…
به سال هزار و صد و سی و پنج نجف یافت از غیب این طرفه گنج
کنون گوش دارید ای سامعان رسیده است ای دوستان داستان
۳ ـ خود نجف اذعان می کند که سید ابوطالب این منظومه را سال ها پیش از باذل سروده و از اتفاق، درست از جایی سروده است که سال ها بعد، باذل ناتمام می گذارد. عجیب این است که هیچ یک از ادب پژوهان و محققان به این گفتۀ نجف عنایت نکرده و او را به عنوان اولین کامل کنندۀ حملۀ حیدری معرفی کرده اند. شاید تنها دلیل همان است که گفتیم؛ یعنی منظومۀ میرزا ابوطالب درست از جایی شروع می شود که اثر باذل از آنجا ناتمام مانده است.
علی ابراهیم خان بنارسی، متخلص به خلیل (۱۱۹۸ق) نیز در تذکرۀ خلاصه الکلام به عجیب بودن این مطلب اشاره می کند:
سید ابوطالب فندرسکی اصفهانی، همشیره زادۀ فاضــلِ الباذل میرزا ابوالقاسم فندرسکی است که احوالش در تذکره ها مذکور نیست؛ داستان خلافت حضرت امیرالمؤمنین امام المتقین شاه اولیا علیه السلام را به سِلک نظم درآورده و محاربات آن حضرت را که با قوم شقاوت آثارِ بغاوت شعار روی داده بود علی التفصیل تا عهد شهادت آن جناب، در آن مذکور کرده. بالجمله نجف نامی از موالیان اهل بیت علیهم السلام آن نسخه را که به حدّ شهرت نرسیده بود، از جایی به دست آورده و در سال یک هزار و [صد و] سی پنج هجری در خاتمۀ حمله حیدری که میرزا باذل هندوستانی به سلک نظم در آورده و ناتمام گذاشته بود ارتباط و انضمام داد. الحق که این امرِ غریب از معجزات جناب ولایت مآب است.[۱۶]
منابع و مراجع غزوات :
شاید در بین حماسه های دینی و به عبارت بهتر در بین «حملات حیدری»، منظومۀ غزوات از نظر دقّت و صحّت مطالب و رعایت اسناد و مدارک تاریخی، کم نظیر بلکه بی نظیر باشد. گاه برای صحّت مطلب، یک واقعه را به دو روایت بیان می کند؛ مثل شهادت عمار یاسر. از این جهت می توان آن را کتابی معتبر در حوزه تاریخ دانست؛ در حالی که معمولاً آثار دیگر از این نوع (مانند: خاوران نامه (ابن حسام خوسفی) یا حملۀ حیدری (بمانعلی راجی) و… )تمایل به سوی قصّه پردازی، افسانه سرایی و باورهای عامیانه دارند. شاید خود این موضوع نیز عاملی بوده که منظومۀ غزوات در زمان خودش چندان مورد توجّه عامّه واقع نشده و بعد ها به عنوان تکملۀ حملۀ حیدری باذل معرفی شده است.
امّا مراجعی که میرزا ابوطالب در سرودن این اثر، از آن ها نام برده:
۱ـ الفتوح: اثر ابن اعثم کوفی (متوفای ۳۱۴ق)؛ این کتاب، در قرن ششم توسط محمد بن احمد مستوفی هروی به فارسی ترجمه شده است. در مورد مذهب نویسندۀ آن، عقاید مختلفی مطرح است؛ شاید بهترین نظر سخن استاد جعفریان باشد:
او درباره خلفای نخست مطالب مثبت زیادی آورده است و در عین حال واقعیاتی [را] که به کار شیعیان می آید، فراوان در [کتاب]خود جای داده است. این مسأله به تشیع عراقی او باز می گردد و می دانیم درباره راویان و اخباریان کوفی اصل بر تشیع است.[۱۷]
ابوطالب در سرودن غزوات به این اثر نظر داشته است و در چند موضع به آن اشاره می کند؛ مثلاً در یکی از عناوین نسخۀ کتابخانه ملی (به شماره ۲/۴۸۹۳) می گوید: «به درجۀ شهادت فایز شدن عمّار یاسر رضی الله عنه موافق تاریخ ابن اعثم کوفی» و در جای دیگر می - گوید:
به تاریخ کوفی چنین گشته یاد کزان رزم در روز سی بامداد[۱۸]
که منظور از تاریخ کوفی ، همان تاریخ ابن اعثم کوفی است.
۲ـ نهج البلاغه: در چندجا از نهج البلاغه یاد می کند؛ مثلاً در یکی از عناوین می گوید: «تقریر جواب آن حضرت ایشان را مطابق آنچه در نهج البلاغه واقع است و اشاره به حلّ عبارت نهج البلاغه که فی الحقیقه این معنی چیست که آن حضرت فرمود: اگر وزیر باشم بهتر از آن است که امیر باشم[۱۹]».
۳ـ اصول کافی: اثر محمد بن یعقوب کلینی، فقیه و محدّث بزرگ شیعه که از کتب چهارگانه یا اصول اربعۀ مذهب شیعه است. «ابوطالب» در این مورد می گوید:
نموده محدّث به مشکین قلم چنین در اصول کلینی رقم[۲۰]
البته ابوطالب ـ که خود عالم و مورّخ دربار صفوی است ـ در سرودن این منظومه بی - شک از منابع و مراجع دیگری نیز استفاده کرده که از آنها نام نبرده است؛ ولی می توان درباره آن ها تحقیق کرد.
مثلاً در واقعه «ردّ الشمس» که پس از جنگ نهروان واقع شد، آنچه ابوطالب نقل می - کند از جویریه بن مُسهِر (و گذشتن از سرزمین بابل و جسرِ سَورا و…) با روایت شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه به طور کامل مطابقت دارد.[۲۱]
همچنین در جنگ صفین هنگامی که عمرو عاص به میدان می آید و رجز می خواند و امام علی علیه السلام با هیئت ناشناخته به میدان می آید و رجزش را با همان وزن و قافیه جواب می دهد:
چو نشناختش عمرو عاص از سپاه دلیرانه آمد به آوردگاه
هم از گرد ره حمله آغاز کرد به رقص روانی رجز ساز کرد
که ای کوفیان چون شما بی دریغ به عثمان کشیدید چون موج تیغ
کنون گیرد آن موجتان در میان کزان کشتیِ نوح بیند زیان
رجز را شد از شیر حق در جواب به وزن و ردیف موافق جواب
به هم بسته الفاظ با هم قرین بدان گونه چسبان که نقش و نگین
معانیّ واضح ز تقریر نغز نمایان چو در پسته از پوست مغز
درو کرده از خویش رفع حجاب به بیت الشرف گشته نام آفتاب
در حاشیه نسخه «د»[۲۲] و نسخه «مج»[۲۳] عین رجز، به شکل عربی آن آمده
رجز عمرو عاص :
یا قاده الکوفه من اهل الفتن اضـربـکم ولا أری ابـالـحسـن
رجز امیرالمؤمنین علیه السلام :
ابـوالحسیـن فأعـلمـنّ و الـحسـن جـاءَک تـقـیـاد العنـان و الـرسـن
در الفتوح این رجز بدین شکل آمده است:
عمرو و هو یقول :
یـا قـاده الکـوفـه مـن أهـل الفتـن یـا قـاتلـی عثـمان ذاک المـؤتـمـن
کـفـى بـهـذا حـزنـا مـن الحــزن أضـربـکـم و لا أرى أبـا الـحســن
قال: فرجع علی و هو یقول:
أنــا الغـلام القـرشـی المـؤتـمـن المـاجــد الأبـلـج لیـث کالشطـن
ترضى بی السـاده مـن أهـل الیمـن مـن ساکـن نجـد و مـن أهل عـدن
أبـوحسیـن فـاعلمـن أبـو الحـسـن[۲۴]
و در کشف الغمّه این گونه آمده است:
رجز عمرو عاص :
یـا قـاده الکـوفـه مـن اهـل الفتـن أضـربـکـم و لا أرى أبـا الـحســن
رجز امیرالمؤمنین علیه السلام :
ابـوالحسین فأعلمنّ و الحسن جاءَک یقتاد العنان و الرسن[۲۵]
یعنی رجزی که در حاشیه نسخ خطی«د» و «مج» نوشته شده، به احتمال بسیار زیاد از کتاب کشف الغمّه گرفته شده است؛ با این تفاوت که کاتب نسخه به اشتباه به جای «یقتاد»، «تقیاد» نوشته است.
می توان گفت آنچه میرزا ابوطالب در این منظومه بیان کرده است، تماماً با کتب تاریخی و روایی معتبر مطابقت دارد و او چیزی از اوهام و خیالات خود به متن نیفزوده و جانب امانت و احتیاط را رعایت کرده است.
سیری در منظومه غزوات :
ذکر نام شاعر در منظومه
ابوطالب چهار بار نام خود را در منظومه ذکر کرده است؛ یک بار در حین جنگ جمل هنگامی که رشید سمی (از یاران امام علی علیه السلام ) به شهادت می رسد و ابوطالب از این واقعه سخت متأثر می شود و به موعظۀ خود می پردازد. بار دوم هنگامی است که مالک اشتر با دسیسۀ معاویه به شهادت می رسد و باز همین حالت به او دست می دهد. بار سوم و چهارم نیز زمانی است که در آخر منظومه او با امام علی علیه السلام وداع و راز و نیاز می کند. مثلاً در خطاب به خویش بر سبیل موعظه می گوید:
ابوطالب! از دهر ناپایدار نگر تا نجویی به جز اعتبار
که بر مهر و کینش بقا تهمت است که گر روز نور است شب ظلمت است
فرازد بنا صبح از خشتِ مهر زند بر زمین شب ز طاق سپهر
به ناسازی آخر کِشد ساز او به انجام پیوسته آغاز او
به سویش نبینی که این دلکش است که لعلت نماید ولی آتش است
لب تشنگان جلوۀ او ز آب فزونیست از موج خشک سراب
گذارد چو از مهر بر کین مدار چه بدکاره پیشش چه پرهیزگار
آغاز و انجام منظومه :
اگر خطبه آغازین منظومه (مدح شاه سلیمان صفوی توسط میرزا ابوطالب) یا سرآغاز نجف را ـ که در نسخه های دیگر آمده است ـ کنار بگذاریم، اصل داستان با روی آوردن مهاجر و انصار به سوی امام علی علیه السلام و بیعت با ایشان شروع می شود:
نـمـودند رو رهروان یـقـین پس از قتل عثمان به احیای دین
ز راه در شیـــر پــروردگــار فلک سیر گشتند سیّاره وار
***
فـزوده در آن آسمـانـی طـریـق ز سیّار و ثابت به گردان رفیق
چه خویشان پیغمبر و تابعین چه جمع مهاجر چه انصار دین
رساندند یکسر به معراج عرض که از بهر امّت امامی ست فرض
کنون از ره فضل و دانش وری هم از جمع هر لازم سروری
به این کار شایسته شیر خداست برین مدّعا نصّ و سنّت گواست
و داستان با آمدن امام به مسجد کوفه در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان و راز و نیاز با حق تعالی به پایان می رسد و به چگونگی ضربت خوردن امام و شهادت ایشان نمی پردازد. اگرچه نسخه ها در همین جا به پایان می رسند و حتی در نسخه «مل»[۲۶] عبارت «تمّت الغزوات …» دیده می شود؛ امّا نقصی در انتهای کار دیده می شود که بعید است از جانب شاعر باشد و احتمالاً نسخه مادر این نسخه ها این نقص را داشته است.[۲۷]
انجام منظومه :
پس آن قبله، رو سوی مسجد نهاد به مسجد چو محراب فرد ایستاد
بدان سان که در چرخ پنجم خلیل چو در سدره المنتهی جبرئیل
نبوده جز او هیچ بیدار کس چو روزی که مخلوق او بود و بس
گهی در رکوع آن فراتر ز مهر دو تا کرده قامت چو پشت سپهر
به رخساره پیوسته از دیده آب و زان کرده پروین نشان آفتاب
که از بندگی در مقام سجود چو چرخ برین جبهه کرده کبود
چو خور شامگه دستی انداخته دگر دست چون صبح افراخته
برآورده در دعوت مستجاب گهی هر دو کف چون مه و آفتاب
که ای از تو پیدا چه روشن چه تار در کبریای تو بی پرده دار
تویی مصدر هر چه دارد وجود تویی مظهر هر چه دارد نمود
مناجات و راز و نیاز با خدا :
نمونه ای از راز و نیاز با خدا از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام :
که ای مونس ظلمت و وحشتم که ای هادی وادی حیرتم
فلک را برون از تو معبود نیست ملک را به غیر از تو مسجود نیست
ز حشمت فلک دستگاهی تراست جهان سر به سر بنده، شاهی تراست
ز هر بیم راه امیدم تویی به هر تیره شب صبح عیدم تویی
ز بی تابیم بهره یابد وجوب به ذکر تو از تَطمئِنّ القلوب
به ذکر توأم دسترس گرچه نیست ولی اجر یک روزۀ هجر چیست؟
اجازت ز درگاه جاه و جلال که این قطره دارد ز دریا سؤال
به غفران عامت که آن قلزم است که در قطره اش جرم کونین کم است
که خشنود داری روان مرا ببخشی به من دوستان مرا
ز قهرت کند آنکه مهرم پناه به محشر به رویش نیاری گناه
کاربرد آیات و احادیث :
میرزا ابوطالب از علمای عصر صفوی است و در علوم مختلف اسلامی مانند: فقه، حدیث، تفسیر و… تبحّر دارد و با توجّه به موضوع اثر که تاریخ صدر اسلام است، کاربرد آیات و احادیث در شعرش، طبیعی و عادی است. او به راحتی آیات و احادیث را گاه به صورت مستقیم و گاه به صورت تلمیح و غیرمسقیم به کار می برد. این نمونه را ملاحظه کنید:[۲۸][۲۹][۳۰][۳۱][۳۲]
ملک صف صف آید ز گردون به زیر نمایند آن هشت حمل سریر۱
کند سطوت کبریا راز فاش ز مَن ذا الّذی یَشْفَع۲ از دور باش
که از خشم حق پاسخ آرد پدید ز هَل اِمتَلأت به هَل مِن مَزید۳
فــرازنـدۀ رایــت لافـتـی۴ بـرازندۀ خـلـعت هـل اَتــی۵
توصیف میدان نبرد و آرایش لشکریان و مبارزه آن ها
در کل می توان گفت که میرزا ابوطالب در سرودن منظومه خود بیشتر به جنبه تاریخی و ذکر وقایع آن اهمّیت داده تا به به حماسه ها، شخصیت پردازیها و تصویر آفرینی های مربوط به وقایع. با این حال از توصیف جنگ آوران و صحنه های نبرد نیز غافل نبوده است و گاه صحنه هایی زیبا و بدیع خلق کرده است. برای نمونه صحنه نبرد در جنگ صفین:
چو شد بارۀ هر دو لشکر ستوه
چو شیران پیاده نمودند جنگ
نهاده بر آن دل که انجام کار
فرود آمدند آن پلنگان ز کوه
شناور به دریای خون چون نهنگ
بود مرگ یا فتح از آن کارزار
فروریخت شمشیر و خشت و عمود
کله خودها شد همه لاله گون
ز تن تیغ، زنگار جوشن زُدود
فتاد اندر آن دشت زیر و زبر
بـه راه دلـیـران رزم آزمـای
ز باران آهن هوا شد کبود
ز خون پر شد آن ظرف های نگون
به چار آینه مرگ صورت نمود
سر و تن بسی دور از یک دگر
سری بود هر گام در زیر پای
صحنه کارزار «محمد حنفیه» در جنگ جمل:
دلاور چو هول قیامت ز جا
به جولان آن کوه سنگین رکاب
زمین را سر افکند در پای فیل
در آن صـف روان کـرد خون هـر کنـار
بر انگیخت کُه پیکر باد پا
ز عکس دم تیغ آیینه تاب
هوا ساخت طوفانی رود نیل
شد آن آهنین کوه از او چشمه سار
***
یکی را به شمشیر انداختی
ازو همچو مژگان به نور بصر
یکی را به نیزه برافراختی
صف دشمنان گشت زیر و زبر
صحنه آمدن زرقان بدر شامی به میدان جنگ صفین (برای سپاه دشمن):
به میدان خرامید زرقان بدر
به برق سنان و سحاب غبار
نمایان سپر از تن پرشکوه
عیان تیغش از بارۀ راهوار
کزان جنگجویان فزون داشت قدر
خروشنده چون رعد ابر بهار
چو ابری که برخیزد از پشت کوه
چو سیلاب ریزنده از کوهسار
عروض و کاربرد اسامی خاص :
به کار بردن صدها اسم خاص در شعر و حفظ وزن و قافیه شعر، کاری سخت و هنرمندانه است و ابوطالب با توجه به اینکه در علم عروض صاحب تألیف بوده (رساله مجمع بحرین) این هنر را داشته و از عهده آن خوب برآمده است و جز یک یا دو مورد ـ که قابل چشم پوشی است ـ وزن و قافیه را نباخته است. گاه برخی از این اسامی خاص ـ که شاعر ناگزیر است در شعر به کار ببرد ـ در وزن نگنجیده و شاعر مجبور شده یا در صورت آوایی این کلمات تغییر ایجاد کند و یا وزن را ببازد؛ مثلاً:
بر او از همدان و حِمیَر گـروه هم او ساخت خورشید بر تیغ کوه
در مصراع اوّل کلمه «هَمْدان» را که نام قبیله ای از عرب است، باید به صورت «هَمِدان» خواند و هجای دوم آن (مِ) را کشیده خواند (یعنی تبدیل هجای کوتاه به بلندـ بر خلاف قاعده ـ ) تا وزن شعر به هم نریزد.
در مورد فرزندان خلیفه دوم، آنکه در جنگ صفین شرکت داشته «عبیدالله بن عمر» است؛ نه برادرش «عبدالله بن عمر» و ابوطالب نیز به این امر معترف است؛ با این حال در چند جا در واقعه صفین از «عبدالله بن عمر» نام برده که یا از روی سهو و اشتباه بوده و یا به خاطر جور نشدن وزن شعر بوده است:
معاویّه را چهره بی رنگ گشت
سر از ننگ گردید دامن نشین
بخندید عبدالله بن عُمر
چرا دیگت افتاده زین سان ز جوش؟
نفس خشک همچون رگ سنگ گشت
دو چشم از نگه میخ دوزِ زمین
بدو گفت کای شیر پرخاشگر
چه می گفتی اکنون که گشتی خموش؟
می بینیم که شاعر اگر به جای «عبدالله» از کلمه «عبیدالله» استفاده می کرد، وزن شعر به هم می خورد و یک هجا اضافه می آمد.
نکته دیگر این است که اگر در مواردی، بعضی از اسامی خاص تفاوت می کنند، این تفاوت در منابع تاریخی نیز دیده می شود؛ مثلاً: «عیاش بن ربیعه» به جای «عباس بن ربیعه» یا «ولید بن عتبه» به جای «ولید بن عقبه» و یا «بشر بن ارطاه» به جای «بسر بن ارطاه» نام برده شده اند.
ویژگی های سبکی غزوات :
همان طور که می دانیم تمام آثار حماسی بعد از شاهنامه ـ چه حماسه های ملی و تاریخی و چه حماسه های دینی و مذهبی ـ به شاهنامه به عنوان یک الگو و سرمشق می - نگریسته اند. «غزوات» نیز از این امر مستثنا نیست. اگر چه در وزن و قالب از شاهنامه پیروی کرده؛ امّا در زبان و بیان، تصویرآفرینی و ایماژ و نیز خلق صحنه های حماسی کمتر به پای شاهنامه می رسد و این شاید بدین خاطر است که ابوطالب بیش از آنکه شاعر باشد و طبعی روان و پرداخته داشته باشد، عالم و منشی دربار صفویه است.
الف) نمونه هایی از تأثیر شاهنامه
پس آنگه بـه آبشخـور آمـد فرود روان پـرستـایش زبان پر درود(ب۱۹۱۶)
ز گفتـش دل پـرخـرد تنگ شـد دگـر بـاره آمـادۀ جنـگ شـد (ب۵۲۲)
دوتـا کـرد پشـت و بـرآورد دستان نژاد ز یزدان برو آفرین کرد یـاد (ب ۴۱۳۳)
ز نـادانـی ار مـن بـرآرم ز تــن زنـد خنـده بـر دانشم انجمن (ب۱۴۶۶)
ب) ویژگی های زبانی و دستوری
۱ـ کاربرد «کجا» به معنی «که» (حرف ربط) به تقلید از شاهنامه (سبک خراسانی):
عمیـره کجـا بُـد سُویـدش پـدر برآمد ز صف چون ز آهن شرر (ب۷۹۶)
۲ـ کاربرد «ابا» به معنی «با» به تقلید از شاهنامه:
به حارث درآمد نخستیـن شجـاع کجـا بُـد برادر ابـا ذوالکلاع (ب۳۳۳۵)
۳ـ استفاده از دو حرف اضافه برای یک متمم:
دلاور بـه ســوگ پـدر دردنــاک به جولان به سر بر پراکنده خاک (ب۲۶۶۹)
۴ـ به کار بردن بعضی واژه های کهنه و متروک:
که سازم بر ایشان گه رزم و شـور نشیب ستودان[۳۳] فـراز ستــور (ب۳۳۷۱)
پس از اسپـری[۳۴] گشتن تیـغ کیـن معاویّه می گفت روزی چنیـن (ب۳۷۴۰)
کـز ایدر[۳۵] به یـاری بـرو بـا سپـاه که جز تو ندارد کس این دستگاه (ب۱۷۲۶)
۵ ـ کاربرد «مگر» به معنی «همانا»، «به تحقیق» :
تو جویـی مگـر رزم پـروردگـار کـه مـا را نباشد سـر کـارزار (ب۳۸۳۱)
۶ ـ به کار بردن فعل لازم در معنی فعل متعدی؛ در بیت زیر «ماندن» در معنی «گذاشتن» به کار رفته است:
نمـانیم در تـن توانـی کـه هست به پـای تـو ریـزیـم جانـی کـه هـست
۷ـ صرف فعل به شیوه ای خاص:
سپـاهیـش همـره کـه روز نبـرد به جولان دماندندی از شعله گرد (ب۲۲۲۱)
تصویرآفرینی و تشبیهات :
تشبیهات بیشتر جنبه محسوس دارند؛ یعنی حسی به حسی هستند و باید گفت آنچه بیشتر ذهن ابوطالب را در تشبیهات به خود مشغول داشته «آب» و جلوه های مختلف آن مانند: قطره، حباب، موج و دریاست که در خود حرکت و جنبش را به دنبال دارند:
شد از نعـل اسبـان زمیـن آهنیـن ز مـوج غبار، آسمان بحر چین (ب۱۹۰۵)
جنودی که هر گه شدی فوج فوج چو دریا شدی دشت لبریز موج (ب۱۹۲۰)
فـرورفت در لجّـۀ اضطـراب به چشمش جهان موج زد چون حباب (ب۱۹۵۵)
ز خون گشت صحرا چو دریای آب سر و دستِ افتـاده موج و حباب (ب۲۲۲۴)
امّا گاه نیز تشبیهات به صورت حسی به عقلی به کار رفته اند:
به قلب ایمـن و نـامـداران شـام چو در ذهنِ شوریده سودای خام (ب۱۰۹۲)
تشبیهات غریب و تصویرسازی غیر متعارف :
ازو همچو مژگـان بـه نـور بصـر صف دشمنان گشت زیـر و زبـر (ب۵۹۰)
ز بس نیزه بگـریخت از پیش، بَبــر ز بس گَرد، گِل گشت باران در ابر (ب۳۰۱۲)
مطبّـق زمینش بــه رزمشکــوه بساطی ست کش سنگ قالی ست کوه (ب۹)
تصویرآفرینی صحنه های جنگ با استفاده از اصطلاحات وآلات موسیقی:
ز نـام آوران عــراق و حـجــاز در آن پرده بهتر شد آن رزم ساز (ب۳۷۲۱به بعد)
کمـان هـا به اوتـار تیـر خدنـگ به قانـون جنـگ آشنـا شـد چـو چنگ
به مضراب خنجر رگ تـار جـان گسـستـه شـد از زخــم هـای گــران
شـش آوازه افتــاده در پنجگـاه پـر از مـدّ نـیـزه کـف سیـنـه خــواه
وجای دیگر:
دگـر ره علـم ها درآمـد بـه میـغ سپر، طبلِ کین گشت از ضرب تیغ (ب۲۶۳۱)
کاربرد ادوات کتابت و صحافی در تصویرسازی صحنه جنگ:
بــه دستش قلمزن دم تیـغ تیـز ز بس از سر خصم شد نقطه ریز (ب۸۱۹ به بعد)
بــدل گشت از هستــی کاینـات مـرکّـب بـه شنـجــرف در نُــه دوات
به خون گشت چسبانده اجزای گرد مـقـوّا شـد ایـن دفـتــر هفـت فــرد
موضوعات و واژگان مورد علاقه
دمیدن صبح و طلوع خورشید :
چو پوشید خفتان سیمین، سحر به سر بر نهاد آن کله خود زر (ب۲۴۰۸)
جای دیگر:
علـمـدار ســالار ایـن نــه سپـاه دگر ره چو در عرصۀ صبحگاه (ب۲۶۲۸ به بعد)
که شـد پرچمـش زینت روزگـار بــرافـراخـت آن رایــت زرنـگــار
درین سبـز میـدان دویـدن گرفت پـی کیـن چـو آتـش دمیـدن گـرفـت
و جای دیگر:
سحر چـون ز لشکـرگـه کوهسـار برافروخت آن بیرق زرنگار (ب۳۴۵۲ به بعد)
بـه بـالای درع زر انـدود مهــر بـپـوشیـد خـفـتـان سبـز سپـهـر
ذرّه وآفتاب (خورشید) :
سـران زیـن نهادنـد پـای شتـاب چـو ذرّه بـه جولانگـه آفتـاب (ب۱۳۸۳)
فرستـاده ای چست بـرداشت گـام ز ذرّه بـه خـورشیــد بـرد ایـن پـیـام
موج و دریا :
کـه در دشت شورش به دریای آب ندارد به جز بازوی موج تـاب (ب۱۷۹۱)
شد از خود و جوشن چو دریای آب زمین و زمان پر ز موج و حباب (ب۲۴۳۲)
بـه مـوج زره خواست از گرد کین دگـر باره طوفان به دریای چین (ب۵۷۱)
حباب:
چو دیدند کز جمع غفلت مآب به دریای خون گشته سرها حباب (ب ۱۴۱۹)
تهی کرد قالب ز جان چون حباب چو موج استخوان در تنش گشت آب (ب ۲۳۴۱)
قطره :
چو قطره سر خود گرفته به دست به راهِ تو کردیم در خاک پست (ب ۱۵۰۵)
ز بس شوق گردید بی دست و پا چو باران شده قطره زن در هـوا (ب ۱۶۷۲)
نُه آسمان و چهار عنصر :
شـدش بــاز از دلــدل راهــوار چـو نُـه چـرخ بـر چـار ارکان سـوار
ز نـُـه قلعـه چرخ، بیـرق فــراز بـه لشکـرگـه چـار صـف یکّـه تـاز
بنایی عیان گشته زین چـار طاق عـدم وار سـرکـوب ایـن نــُه رواق
کاربرد اسطوره :
با توجه به اینکه نوع شعر، حماسه مذهبی است، استفاده بیشتر از اسطوره های دینی ـ به جای اسطوره های ملی ـ طبیعی به نظر می رسد. با این حال شاعر اسطوره های ملی را نیز در شعر خود به کار برده است که خود می تواند بیانگر اثر پذیری اش از شاهنامه باشد:
کـی آن کار آیـد ز من در وجـود که نه عاد کرد آن، نه قوم ثمود (ب۴۴۰۴)
ز ایّـوب صبـر از خلیلـش یـقیـن ز موسی عصا وز سلیمان نگین (ب۳۸۸۱)
کـلاه حبـابـش ز نقـش بــر آب بـه یـاد آورد تـاج افـراسیاب (ب۶۷۹)
نشـانی سـت گـردی که خیزد ز بادز ایـوان کـاوس و قصـر قبـاد (ب۶۸۰)
فصاحت و بلاغت
تنافر حروف :
پـر از کشته هامون نشیـب و فراز زمین نرگسستان ز بس چشم بـاز (ب ۸۳۳)
ز بـس راندندت به افسون به آب فکندی به خود باد همچون حباب (ب ۱۹۶۰)
که برخاطر این تازشش ریخت گرد شکست جمل بر دلش ریخت گرد (ب ۹۴۰)
تعقید لفظ و روان نبودن کلام :
به حارث درآمد نخستیـن شجـاع کجا بُد بـرادر ابـا ذوالکلاع (ب ۳۳۴۱)
یعنی: آن شجاع (عمار یاسر) ابتدا به سراغ حارث رفت که برادر ابا ذوالکلاع بود.
چنـان کوچـه دادی بـه او انجمـن کـه از زخـم شمشیـر را کـوچـه تـن
یعنی: لشکر دشمن همان قدر فضای عبور می داد که در تن، از زخمِ شمشیر راهی باز شود.
تعقید لفظ و معنا :
گشاده ز هر کس ز بأس جلال دل از تن چو طومار اعمال بال (ب ۴۵۴۶)
یعنی: [در روز قیامت] از خشم و عذاب ذات پروردگار، دل ها از بدن ها کنده می شود (گشوده می شوند و اعمال خود را نشان می دهند)؛ همان طوری که نامۀ اعمال، بال گشوده و خود را می نمایاند.
ز دریـا که را حد منع سحاب؟ که آب سحر گیرد از آفتاب (ب ۱۹۶۳)
یعنی: چه کسی می تواند بین بارش ابر و دریا فاصله بیندازد؟ همان طوری که سحر (سپیده دم) رونق وجلوۀ خود را از آفتاب می گیرد (و کسی نمی تواند بین آفتاب و سپیده دم فاصله بیندازد)، رابطۀ ابر و دریا نیز چنین است؛ یعنی رونق دریا از بارش ابر است و کسی نمی تواند بین آنها فاصله بیندازد.
پی نوشت ها :
[۱]. ن.ک: فندرسکی، میرزا ابوطالب، بیان بدیع، به تصحیح سیده مریم روضاتیان.
[۲]. افندی، ریاض العلماء، ۵/۴۹۹ـ۵۰۱.
[۳]. خلیل، تذکره خلاصه الکلام، ۱/۹۱.
[۴]. گلچین معانی، تذکره پیمانه، ۳۵.
[۵]. فهرست کتب خطی آستان قدس رضوی، ۷/ ۳۱۴.
[۶]. آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ۶ /۳۹۱
[۷]. ریحانه الأدب، ۴/۳۶۰.
[۸]. سادات فندرسک، «مجموعه ۲۴۶۵ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران»، ۲۷۸ و مقدمه تحفه العالم، ۱۰.
[۹]. مدرس تبریزی، ریحانه الادب،۴/۳۶۰.
[۱۰]. افندی، ریاض العلما، ۵/۵۰۰.
[۱۱]. برای اطلاع بیشتر از آثار و احوال این شاعر، نگاه کنید به مقاله «میرزا ابوطالب فندرسکی، عالم و ادیب پرکار صفویه » اثر مؤلّف در فصلنامه پیام بهارستان، ش ۱۲.
[۱۲]. انتشارات: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی ایران.
[۱۳]. انتشارات: دفتر تبلیغات اسلامی، شعبه اصفهان.
[۱۴]. منظومه حمله حیدری (اثر باذل) با حدود ۲۸ هزار بیت در مورد جنگ های امام علی علیه السلام است که از بعثت پیامبر اسلام تا پایان خلافت عثمان را در برمی گیرد و به دوران خلافت حضرت علی علیه السلام نمی رسد. منظومه باذل با این بیت آغاز می شود:
به نام خداوند بسیار بخش
خرد بخش و دین بخش و دینار بخش
یک تکمله از میرزا ارجمند آزاد کشمیری متوفی به سال ۱۱۳۴ ق. است که پس از نظم «دلگشا نامه» به تشویق و ترغیب فخر الدین محمد خان پسرعم باذل ، تکمله ای بر حمله حیدری به نظم آورد. (گلچین معانی ۱۳۴۶: ۳۱۶)
تکمله دیگر از محب علی خان حکمت که بنا به گفته هرمان اته (ص ۶۰) در سال ۱۱۴۳ق آن را به انجام رساند و چون تکمله های دو شاعر سابق الذّکر را نمی پسندید، با تعصّب خاص شیعی خود، شروع به تکمیل شعر باذل کرد و منظومه ای در وصف زندگانی و شجاعت های حضرت علی علیه السلام ساخت و آن را صولت حیدری نام نهاد (همان).
تکملۀ دیگر از عبدالعلی خان احسن بنگالی است که در سال ۱۱۴۴ق آغاز شد و به سال ۱۱۵۱ق به پایان رسید. پس از اتمام این کتاب، شاه کوثر نامی که به قصد زیارت نجف اشرف از بنگاله می گذشت تکمله وی را دید و پسندید و آن را جذبه حیدری نامید. نسخه ای از این کتاب شامل هشت هزار بیت منضم به حمله حیدری (که در ۱۲۰۲ق نوشته شده)، در کتابخانه شخصی آقای عبدالحسین بیات موجود است (همان).
تکمله دیگر به نام حربه حیدری است از شخصی به نام کرمعلی بیگ (متخلص به کریم یا کرم) که کار باذل را در سال ۱۱۳۵ق تکمیل کرده است. او درباره باذل می گوید:
به یک مصرع باذل خوشکلام سخن مختصر کرده ام والسلام (منزوی، فهرست واره کتاب های فارسی، ۱۶۱۷)
تکمله دیگر از سید پسندعلی بلگرامی است به سال ۱۱۸۳ق؛ متمم او نیز به نام « تکمله حمله حیدری » است. (استوری، ادبیات فارسی بر مبنای تالیف استوری، ۸۴۴).
[۱۵]. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ۷/۹۲؛ استوری، ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ۸۴۳؛ صفا، حماسه سرایی در ایران، ۳۷۶؛ گلچین معانی، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی (حماسه های دینی)، ۷/۳۱۴؛ صدرایی خویی، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس، ۲۶/۴۸۵؛ منزوی، فهرست نسخه های خطی فارسی، ۲۷۷۴ و فهرست واره کتاب های فارسی، ۱۶۲۹؛ مهدوی، اعلام اصفهان، ۲۸۸.
[۱۶]. خلیل، تذکره خلاصه الکلام، ۹۱.
[۱۷]. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۱۶۷.
[۱۸]. ابوطالب فندرسکی، غزوات، بیت ۳۳۲۹.
[۱۹]. نهج البلاغه، خطبه۹۲.
[۲۰]. ابوطالب فندرسکی، همان، بیت۲۹۱.
[۲۱]. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۱/۲۰۳
[۲۲]. نسخه دانشگاه تهران.
[۲۳]. نسخه مجلس
[۲۴]. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۳/۴۷.
[۲۵]. اربلی، کشف الغمّه، ۱/۲۴۷.
[۲۶]. نسخه کتابخانه ملی
[۲۷]۲٫ لازم به ذکر است که نسخه کتابخانه ملی تبریز (به شماره ۳۶۸) نیز ناقص است و ابیات پایانی را ندارد. «انجام» این نسخه بدین شکل است:
پس آن قبله رو سوی مسجد نهاد به مسجد چو محراب طاق ایستاد
بـدان سـان کـه در چـرخ پـنـجـم خـلـیـل چـو در ســـدره الـمنـتـهــی جـبـرئـیــل
← (فهرست کتابخانه ملی تبریز، ۴۳۸).
[۲۸]. اشاره به مضمون آیه هفدهم سوره حاقه.
[۲۹]. اشاره به مضمون آیه ۲۵۵ سوره بقره .
[۳۰]. اشاره به مضمون آیه سی ام سوره قاف.
[۳۱]. اشاره به مضمون «لا فتی الا علی …».
[۳۲]. اشاره به مضمون آیه اول سوره انسان .
[۳۳]. ستودان: گورستان زرتشتیان
[۳۴]. اسپری: سپری شدن
[۳۵]. ایدر : اینجا
فهرست منابع :
ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ترجمه غفاری، تهران، صدوق، ۱۳۶۷ش.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه فی معرفه الائمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم، ۱۳۸۱ق.
استوری، ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ترجمه یحیی آرین پور و همکاران، تحریرِ احمد منزوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۲ش.
جعفریان، رسول، منابع تاریخ اسلام، قم، انصاریان، ۱۳۷۶ش.
خلیل، علی ابراهیم خان، تذکره خلاصه الکلام، میکرو فیلم دانشگاه تهران (از شماره ۲۵۲۷ تا ۲۵۳۶)؛ از روی نسخه بادلیان (آکسفورد) ش ۱۸۳۹.
دانش پژوه، محمد تقی، فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تهران، انشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۰ش.
سید یونسی، میر ودود، فهرست کتابخانه ملی تبریز، تبریز، کتابخانه ملی تبریز، ۱۳۴۸ش.
صدرایی خویی، علی، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۶ش.
صفا، ذبیح الله، حماسه سرایی در ایران، تهران، فردوس، ۱۳۷۴ش.
طهرانی، محمد محسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، قم، اسماعیلیان، ۱۴۰۸ق.
، طبقات اعلام الشیعه (الکواکب المنتشره)، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۲ش.
فندرسکی، میرزا ابوطالب، رسالۀ بیان بدیع، تصحیح سیده مریم روضاتیان، اصفهان، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱ش.
، توضیح المطالب، نسخه خطی، کتابخانه مجلس، ش۶۲۹۳.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
کوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، چاپ اول، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق.
، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲ش.
گلچین معانی، احمد، تذکره پیمانه، تهران، کتابخانه سنایی، ۱۳۶۸ش.
، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی (حماسه های دینی)، مشهد، آستان قدس، ۱۳۴۶ش.
مایل هروی، نجیب، تاریخ نسخه پردازی و تصحیح انتقادی نسخه های خطّی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۸۰ش.
منزوی، احمد، فهرست نسخه های خطی فارسی، تهران، موسسه فرهنگی منطقه، ۱۳۵۱ش.
، فهرست واره کتاب های فارسی، تهران، انجمن آثار مفاخر، ۱۳۷۶ش.
مهدوی، سید مصلح الدین، اعلام اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی ـ تفریحی شهرداری، ۱۳۸۶ش.
پاسخ دهید