باز یکی از چیزهایی که مهم است و امروز مبتلا به است، قبل از آنکه آن چند نکته را عرض کنم معاشرتِ با افرادِ بد، در روایاتِ ما تصریح شده است، و دیدنِ انسانهایِ بد در انسان اثرِ بد میگذارد، معاشرتِ با انسانهایِ حرامخور، با انسانهایِ بیدین، آرام آرام بیدینیِ آنها به انسان سرایت میکند. لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِه»[۱] اگر خواستید کسی را بشناسید به خودِ او نگاه نکنید، ببینید چه کسانی با او رفت و آمد میکنند، حواسِمان جمع باشد، با انسانِ بد رفیق نشویم، با انسانهایِ بیمبالات، بیتعهّد به دین رفت و آمد نکنیم، این قطعاً در ما سوء اثر دارد و آن نورانیّت را از ما زوال میآورد.
مرحوم آیت الله آقا سید جمال گلپایگانی اعلی الله مقامه الشّریف در میانِ فقها و مراجع تقلیدِ ما جزوِ افرادِ انگشتشماری است که مانندِ آقایِ بهجت است، آقایِ بهجتِ ما عارف بود، به مقصد رسیده بود، از عالمِ طبیعت عبور کرده بود، وسعتِ وجود داشت، عالم در قبضهی او بود، اما مرجعیّت را قبول کردند و به احتمالِ قوی با اشارهی حضرتِ حجّت قبول کردند، چون از ایشان پرسیده بودند: آقا چطور شد که رساله دادید؟ آیا اشارهای از جانبِ امام زمان ارواحنا فداه به شما شد؟ مرحوم آقا سید حسن صدر از ایشان پرسیده بودند که شما اهلِ این حرفها نبودید، شهرتگُریز بودید، ریاستگُریز بودید، چرا رساله دادید؟ چرا مرجعیّت را قبول کردید؟ خودِ این یک ریاستی است، زعامت و رهبریِ مردم یک نوع ریاستی است، چرا قبول کردید؟ مرحوم آیت الله آقا سید حسن صدر که از اعوان و انصارِ میرزای شیرازی هست فرموده بودند: حضرت به من دستور دادند که من رساله بنویسم، من هم طبق دستورِ حضرت عمل کردم. به آقای بهجت فرموده بودند که آیا حضرت به شما دستور داده بودند؟ آقای بهجت فرموده بودند: «لا أقولُ نِعَم وَ لا أقولُ لا» این اشارهی حضرت معلوم است دیگر. مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی تقدّم بر آقای بهجت دارند، و آقایِ بهجتِ ما جزوِ کسانی بودند که از مرحوم آیت الله آقا سید جمال گلپایگانی یاد میکردند و میفرمودند: من خودم از آقا سید جمال گلپایگانی کرامت دیدهام، و طبقِ علاقهی باطنی و عرفانی که آقای بهجت به مرحوم آقا سید جمال داشتند، گاهی به دنبالِ آقا سید جمال راه میافتادند، وقتی او از حرم به وادیالسلام میرفتند آقای بهجت هم ایشان را تعقیب میکردند که داستانی هم دارد که احتمال میدهم برای دوستانِ طلبهمان گفته باشم.
یکی از بندگانِ صالحِ خدا میگوید: آقا سید جمال در حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، من کنارِ ایشان رفتم دیدم یک عطری از او ساطع است که انسان را از خود بیخود میکند، از عطرهایِ این عالم نیست و پیداست که این بویِ عطرِ بهشت است. تا زمانی که آقا سید جمال در حرم ایستاده بودند من هم آنجا از این بویِ عطر جانِ خودم را جلا میدادم. آقا سید جمال بیرون آمدند، من هم به دنبالِ ایشان بیرون آمدم، آقا سید جمال به وادیالسلام رفتند، من هم به دنبالِ ایشان به وادیالسلام رفتم، و برگشتند و من هم دنبالِ ایشان برگشتم، سایه به سایه به دنبالِ آقا میرفتم و فکر نمیکردم که ایشان متوجّه است من در حالِ تعقیبِ ایشان هستم، ایشان به بازارِ نجف مقابلِ حرم امیرالمؤمنین علیه السلام رفتند و کسی با ایشان سلام و علیک کردند، تا آن آقا با آقا سید جمال یک سلام علیکی کردند دیدم دیگر من بویِ آن عطر را استشمام نمیکنم. تا این قضیّه واقع شد آقا سید جمال برگشتند، متوجّه شدم که ایشان پشتِ سرشان را هم میدیده است، برگشتند و به من گفتند: با یک ملاقات از آدم میگیرند. این آدم، آدمِ ناسالمی بوده، با یک برخورد با یکی از اولیاء الهی، با یکی از عرفای رهیافته آن عطر را از او برد. الله الله به دنبالِ انسانهایِ بد نروید، مواظبِ اطرافیانِ خودمان باشیم، جوانان از هر جوانی که مبالاتِ دینی ندارد و رعایتهایِ شرعی را نمیکند بپرهیزید و فاصله بگیرید، این یقین را از انسان میگیرد.
[۱] أمالی أبی إسحاق، حدیث ۸۵
پاسخ دهید