بنابراین هر چیزی -این قاعده است، این شاخص است، این معیار است- آدم را از خدا باز بدارد برای آدم سرگرمی بشود، غفلت بشود، این دنیا است. نماز باشد، دنیا است. نماز شب باشد، دنیا است. درس خواندن باشد، دنیا است. ثروت و قدرت هم که اصلاً ذات آن همان است. به ندرت پیدا میشود کسی پولدار باشد، متدیّن باشد. پولدار باشد، متکبّر نباشد. پولدار باشد، مغرور نباشد. پولدار باشد، با فقرا بجوشد، با ضعفا نشست و برخاست بکند، نمیکند. متدیّنین آنها هم نمیکنند. ثروت آدم را گردن کلفت میکند، آدم یک غروری پیدا میکند، طبیعی آنها این است.
«المَالُ مَادَّه الفِسَاد» مال ریشهی فساد است. کم پیدا میشود، آدم مال داری باشد. به آدمیّت خود فکر بکند. سرگرم است دارد دیگر. «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[۱] همین که خود را بینیاز میبیند، طغیان میکند. هیچ کسی را قبول ندارد مقلّد کسی نیست، از کسی مشورت نمیخواهد. برای خود یک گردن کلفتی است، نظر میدهد. قارون است دیگر ثروت دارد، موسی را قبول ندارد، فقرا را قبول ندارد. میگوید: چرا اصلاً فقیر وجود دارد، باید او میمرد. (هر قوی اوّل ضعیف گشت و سپس مرد) اصلاً ضعیف حقّ حیات ندارد، زندگی برای گردن کلفتها است، هر کسی ضعیف است باید زیر پا له بشود. اگر هم له نشد، ما باید او را له بکنیم، او را از بین ببریم. این زبان حال او است، زبان قال هم نباشد، زبان حال او است، برای اینکه به ثروت او اضافه بشود، فاصلهی طبقاتی را زیاد میکند تا ضعفا به کلّی از بین بروند، همه چیز را به خود و اطرافیان خود اختصاص میدهد. این تشنگان قدرت هم همینطور هستند از آخوند گرفته تا غیر آخوند. وقتی انتخابات میآید، دیگر به دین کاری ندارد. میتواند دروغ بگوید. میتواند با هر کسی بسازد، دست پیش هر منافقی، هر فاسدی دست دراز بکند که بیایید کمک بکنید من رئیس بشوم. خیلی بد است. «آخَرُ مَا یَخرُجُ مِن رءوسِ الصِّدیقین حُبُّ الرئاسه (الجاه)»[۲] خطر حبّ جاه، تشنگی قدرت از ثروت و شهوت و اینها خیلی بالاتر است. از همه چیز به خاطر قدرت تو میگذرد. هارون به پسر خود گفت: تو که فرزند من هستی، اگر احساس بکنم برای مقام من خطر داری میدهم سر تو را بزنند، گردن تو را بزنند. ریاست فرزند نمیشناسد. دین نمیشناسد، هیچ چیزی نمیشناسد.
[۱]– سورهی علق، آیات ۶ و ۷٫
[۲]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۲، ص ۱۸۱٫
پاسخ دهید