ساعتی پس از حرکت گردانها به سمت اهداف از پیش تعیین شده، حسن باقری فرماندهی قرارگاه عملیاتی نصر با احمد متوسّلیان تماس میگیرد:
باقری: حاج آقا، سلامٌ علیکم.
متوسّلیان: قربان لطف شما، سلامٌ علیکم.
باقری: خدا انشاءالله شما را برای اسلام حفظ کند. در جریانِ آن بالا [پیشروی نیروهای قرارگاه فتح] هم هستید یا نه؟!
متوسّلیان: مسأله این است که شما باید یک مقدار ما را در جریان آن بالا بگذارید، ها!
باقری: آن بچّهها هم از آن بالا، به یاری خدا خوب دارند جلو میروند. تقریباً دو گردان زرهی دشمن را از بین بردهاند و دستهایشان را هم به دست هم دادهاند؛ البته دو تا از آن بچّهها؛ [تیپ ۸ نجف به فرماندهی احمد] کاظمی و [تیپ ۱۴ امام حسین (علیه السلام) به فرماندهی] حسین [خرّازی]، هم چنان اینها دارند میروند جلو.
الآن هم یکی از پُستهای شنودمان خبر داد که [پیامی با این مضمون را عراقیها به ردههای مافوق خودشان مخابره کردهاند]: دشمن [ایرانیها] به منطقهی اداری ما رسیده! فکر کنم این پیشروی از قسمت شما باشد.
یکی دیگر از واحدهایشان هم گفته است که؛ از واحد ما فقط ۴ تا نفربر باقی مانده و من نمیتوانم بمانم و دفاع کنم. این یکی را هم عمدتاً فکر میکنیم مربوط به منطقهی [عملِ تیپ] شما باشد.
متوسّلیان: بله، بله. آن قسمت یک مقر تیپی [از دشمن مستقر] بوده که آن مقر تیپ، تقریباً کارش تمام شده است.
باقری: شما دنبال فرمانده آن [تیپ عراقی] و مقر فرماندهی آن بگردید.
متوسّلیان: بله، بله. این کار را دارند میکنند.
باقری: و تلاش اصلیتان را هم بگذارید برای رسیدن به آن هدف نهایی، البته با [رعایت] حفظ جناحین [تیپ خودتان].
متوسّلیان: بله، بله. نیروهای ما این برنامه را دارند تعقیب میکنند و روی آن قسمتِ جنوبی خودمان هم، حتی الامکان دارند عمل میکنند و کم کم دارد روی آن عمل میشود.
باقری: خُب، با بچّههای رئوفی [تیپ ۷ ولی عصر (عج) دزفول] دست به دست هم دادهاید یا نه؟!
متوسّلیان: نه، نه. این کار را شما با رئوفی هماهنگ کنید و فشار بیاورید که به هر نحو ممکن [جلو] بیاید و دست خودش را بگذارد توی دستِ ما.
باقری: شنیدم. چشم. باشد ما این کار را میکنیم.
حوالی ساعت ۱۳:۳۵ ظهر روز جمعه ۱۷ اردیبهشت ۶۱، اپراتور بیسیم فرماندهی محور سلمان با رحیم صفوی تماس گرفته به او میگوید:
اپراتور محور سلمان: رحیم، احمد میگوید: وضع به هیچ وجه خوب نیست! بچّهها کشیدهاند عقب و الآن روی دژ هستند. روی دژ!
صفوی: بگو کجا آتش میخواهند… کجا آتش میخواهند؟
اپراتور محور سلمان: احمد میگوید: رحیم، دو کیلومتری کانال، دو کیلومتری کانال! بگو بزند! بگو سنگین بزند. صفوی: شنیدم، شنیدم!
اپراتور محور سلمان: احمد میگوید: بگو کاتیوشا بزند! بگو رگباری بزند!
صفوی: شنیدم سلمان، شنیدم.
دقایقی بعد از ارتباط فرمانده محور سلمان با رحیم صفوی، محسن رضائی جهت بررسی وضعیت با حاج احمد متوسّلیان تماس میگیرد غلام علی رشید؛ فرماندهی قرارگاه عملیاتی فتح – سپاه- فرماندهی کل سپاه (محسن رضائی میرقائد) در محل قرارگاه عملیاتی نصر حضور داشت، آن لحظات را چنین تعریف میکند:
«… در محلهی دوّم، ما در بحران عجیبی گرفتار شدیم. دشمن از جنوب؛ یعنی از همان منطقهی شلمچه، رو به شمال، حمله کرد به قرارگاه نصر و بخش زیادی از منطقهی نصر را تصرّف کرد و همهی فرماندهان قرارگاه کربلا و قرارگاه فتح جمع شدیم در سنگر فرماندهی قرارگاه نصر. دشمن با حداکثر قوا پاتک کرده بود به منطقهی قرارگاه نصر. تمام یگانهای قرارگاه نصر شامل لشکر ۲۱ حمزه و تیپهای ۲۷ محمّد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ۷ ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) با تمام قدرت با دشمن درگیر شده بودند. در تماسی که فرماندهی کل سپاه (محسن رضائی) با حاج احمد متوسّلیان داشت، حاج احمد برای این که بتواند وضعیت به شدّت بحرانی خط دفاعی نیروهایش را برای آقا محسن گزارش کند، شاسی بیسیم را فشار میداد و به آقا محسن که از قرارگاه کربلا به قرارگاه نصر آمده بود، میگفت: گوش کن محسن؛ ببین اینجا چه خبر است!…
و صدای رگبار گلولهها و شلیک آر. پی. جیها و انفجار گلولهها در خط دفاعی تیپ ۲۷ را ما از بلندگوی مرکز پیام قرارگاه عملیاتی نصر، می شنیدیم. حاج احمد متوسّلیان میگفت: همهی افراد دور و برم رفتهاند به جنگ، فقط من ماندهام. میگفت: محمود شهبازی، همّت و همهی کادر فرماندهی تیپ، الآن توی خط دارند میجنگند.
آن روز آنقدر نیروهای ما و عراقیها قاطی هم شده بودند که یک بسیجی، فرماندهی تیپ ۲۴ مکانیزه را اسیر گرفت. نارنجک انداخته بود در نفربرش و بخشی از صورت آن فرمانده متلاشی شده بود و چند ساعت بعد از اسارت، مرد.»[۱]
در همین حال، فرماندهان گردانها بیوقفه از عقبه درخواست اعزام نیروی کمکی و ارسال آب، آذوقه و مهمّات میکنند. عمدهی اشکال به عدم الحاق تیپ ۲۷ از جناح راست [حدّ راست گردان ابوذر] با «نصر – ۱» برمیگردد که باعث میشود دشمن از همان نقطه، در خط ایرانیان رخنه ایجاد کند.
متوسّلیان در پیام رادیویی به کلیهی واحدها، از فرماندهان گردانها میخواهد به هر طریق ممکن، خط را حفظ کند. او میگوید:
- احدی حق ندارد از موضع خودش حتّی یک قدم عقبنشینی کند.
بیسیمچی فرماندهی گردان ابوذر با متوسّلیان تماس میگیرد: – الآن ده تا از تانکهای دشمن آمدهاند و درست جلوی خاکریز ما موضع گرفتهاند. آنها دارند نیروها و خودروهای ما را میزنند. ما هم که گلولهی آر. پی. جی نداریم تا جوابشان را بدهیم. بگویید چی کار کنیم؟
لحظهای بعد با لحنی مضطربتر و صدایی لرزانتر میگوید:
… تعدادشان خیلی زیاد شده…، به داد نیروهای ما برسید. یکی یکی بچّهها را دارند با توپ مستقیم تانک میزنند، همه دارند قتل عام میشوند!
متوسّلیان: … مقاومت کنید… الآن نیروهای کمکی میرسند.
با آتشِ سنگین توپخانهی خودی و اعزام هلیکوپترهای کبرا، مجدداً دشمن زمینگیر شده، از شدّت حملات او به مواضع نیروهای ایرانی کاسته میشود.
متوسّلیان ضمن تماس پیدرپی از خط مقدّم با قرارگاه فرعی نصر – ۲ میگوید: لازم است توپخانهی خودی هر چه سریعتر، کانال جنوبی و محل تجمّع تانکهای دشمن را گلولهباران کنند و نگذارند دشمن دوباره توان بگیرد.
این بار متوسّلیان در مکالمهای از خط که توسط پستهای مخابراتی محور عملیاتی سلمان رِله – تقویت – میشود، با صدایی گرفته خطاب به حسن باقری و سرهنگ حسنی سعدی؛ فرماندهان قرارگاه عملیاتی نصر، میگوید:
… چرا به داد ما نمیرسید؟ چرا نصر – ۱ نمیآید الحاق کند؟ چرا هواپیماها و هلیکوپترها برای تأمین پوشش هوایی نمیآیند؟ بچّهها دارند تلف میشوند! من با شما اتمام حجّت میکنم، یک کاری بکنید. تمام.
لحن صدای متوسّلیان و کلماتی که او در این مکالمات بیسیم به کار میبرد، خود بازگو کنندهی وضعیت بحرانی نیروهای تیپ ۲۷ در (منطقهی دژ مرزی) است. چرا که واحدهای زرهی دشمن با استفاده از تانکهای پیشرفته یکی پس از دیگری پاتکهای سنگین خودشان را شروع میکنند.
پس از دفع پنجمین پاتک دشمن، متوسّلیان در پاسخ به رحیم صفوی که جویای وضعیت آنهاست می گوید:
متوسّلیان:…. وضعیت به هیچوجه خوب نیست. آتش دشمن خیلی زیاد است. باید کاتیوشاهای ما آتش بریزیند سرشان، تا یک مقدار از فشار دشمن کم بشود.
حوالی ساعت دو بعد از ظهر روز جمعه هفده اردیبهشت ۱۳۶۱ ششمین موج پاتک دشمن شروع میشود.
به دنبال دفع ششمین پاتک دشمن و استقرار واحدها در مواضع پدافندی جدید، بر اساس تدبیر فرماندهی قرارگاه عملیاتی نصر مقرّر شد تا یگانهای قرارگاه فرعی نصر – ۳ (تیپ ۳۱ عاشورا از سپاه و تیپ ۳ لشکر ۲۱ حمزه ارتش)، مواضع تصرّف شده توسط نصر – ۲ را جهت پدافند، تحویل بگیرند. نصرت الله کاشانی، مسؤول واحد مهندسی تیپ ۲۷ میگوید:
«… عصر روز جمعه، حسن باقری و جناب سرهنگ حسنی سعدی فرماندهان قرارگاه عملیاتی نصر، به اتفاق علی تجلّایی – نمایندهی تیپ ۳۱ عاشورا – وارد منطقهی ما شدند تا ضمن بازدید وضعیت خط و هماهنگی با حاج احمد، محور تصرّف شده را به نیروهای نصر – ۳ تحویل بدهیم.
این عزیزان داخل یک سنگر تانک دور هم جمع شدند و سرگرم گفت و گو بودند، امّا به دلیل اجرای آتش سنگین توپخانهی دشمن بر روی منطقه، سنگر تانک ناامن شد. حسن باقری پیشنهاد کرد مذاکرات را در محل امنتری دنبال کنند. همه قبول کردند، ولی هنوز از سنگر تانک پا به بیرون نگذاشته بودند که یک گلولهی توپ در آن حوالی فرود آمد.»[۲]
«… گرد و غبار انفجار که فرو نشست، دیدیم حاج احمد ترکش خورده و به سختی مجروح شده؛ ترکش به زانو و سفید ران پای راست حاجی اصابت کرده بود. از هر طرف، فریاد یا ابوالفضل و یا امام زمان بچّهها به هوا بلند شد. داشتیم توی سر خودمان میزدیم. یک دفعه حاج احمد سر چرخاند طرف ما و با همان غیظ معروفش به ما غضب کرد و گفت: ترکش نقلیاش مال ماست، گریه و زاری آن مال شما؟! بس کنید!
بعد هم سریع کمربندش را باز کرد، بالای شریان ران را بست و به هر زحمتی بود، از جایش بلند شد…آنچه که حاج احمد به آن ترکش نقلی میگفت، ترکشی بود قد نصف کف دست خودم.»[۳]
متوسّلیان علی رغم میل خود، به مقر اورژانس پشت خط انتقال یافت. با مجروح شدن متوسّلیان و فشار بیش از حدّ دشمن، وضعیت در خط مقدّم بحرانیتر میشود. امّا با مقاومت نیروهای در خط، و تلاش فرماندهی هم چون محمود شهبازی و محمّد ابراهیم همّت در هدایت گردانها، سرانجام پاتکهای دشمن سرکوب و خط تثبیت میگردد.
در هالهای از غبار، ص ۱۱۶ تا ۱۲۴٫
[۱]. به نقل از فصلنامهی فرهنگ پایداری، سال سوّم، شمارهی نهم، ۱۳۶۸٫
[۲]. همپای صاعقه، فصل دهم، ص ۶۴۲٫
[۳]. همپای صاعقه، فصل دهم، ص ۶۴۳٫
پاسخ دهید