روز دوشنبه مورخ ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ و مصادف با روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان و سالروز شهادت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، مراسم عزاداری در مسجد جامع ازگل بعد از نماز ظهر و عصر با سخنرانی «آیت الله صدیقی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
- اعمال خوب انسان در درون او به صورت یک نور ذخیره خواهد شد
- مؤمن در روز قیامت با نور عمل صالح نورانی خواهد شد
- مُواجههی مُنافقین با مؤمنین در روز قیامت
- انسان تا وقتی به مقام آدمیّت نرسیده باشد، وجودش نوری نخواهد شد
- مُلاقات انسان با کتاب درونی خودش در روز قیامت
- انسانی که راه حقّ را در پیش نگیرد، گُمراه و سرگردان خواهد شد
- در عالَم قیامت هر انسانی پاسخگوی کارهای خودش خواهد بود
- شفاعت باعث جُبران کَمبودهای انسان و واصل شدن او به بهشت شود
- روضه و توسّل به حضرت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
اعمال خوب انسان در درون او به صورت یک نور ذخیره خواهد شد
«مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا[۲]»؛ آیات مُبارکات سورهی مبارکهی اسراء که سُفرهی دلهای این چند روز تَشرّف ما در این مَحفل نورانی بود، آیهای که یکی دو روز در مَحضر آن بودیم، فرمود: «وَ کُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ[۳]»؛ همهی انسانها میهمان عمل خودشان هستند و عملشان آویزهی گَردنشان هست. اگر زیبا باشد، مُزیّن هستند و اگر زشت باشد، سرافکنده هستند. «وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا[۴]»؛ اَعمال ما در درون ما ذخیره است. ما از مَلکوت خودمان اطّلاعی نداریم. حرفهایی که از دو لَب ما خارج میشود، یک موجی که باد بُرده باشد، نیست؛ این یک باطن دارد و در اَنبان و حِصن جان ما در آنجا مُتمکّن میشود، انبار میشود و میماند. اگر حرفهای الهی بوده است، به صورت نور در یک ظرفی در درون ما جای میگیرد و میماند و روز قیامت که آفتابی نیست، ماهتابی نیست، برق و مَشعل و نوراَفکن و شمعی وجود ندارد، در آنجا «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ[۵]»، یک روزی میبینید که مؤمنین و مؤمنات، نور بانوان با ایمان و مردان مؤمن پیشاپیششان راه باز میکند. «یَسْعَى نُورُهُمْ»؛ نورِ راکد نیست، نور مُتحرّکی است که اینها را میبَرد. نوری است که جلو اُفتاده است و مؤمن یا زن با ایمان را به سوی بهشت میبَرد. چون اینها نماز خواندند، چون روزه گرفتند، چون غیبت نکردند، چون ظلم نکردند، چون دلی را نشکاندند، چون نیشِ زبان نداشتند، چون بَداخلاقی را در وجود خودشان ریشهکَن کردند، در زندگیشان، در زبانشان، در چشم و گوششان همهاش دین بود. اینهایی که با دین زندگی کردند، دینِ خدا نور است و مؤمنی که با دیانت زندگی کرده است، نور در وجودش ذخیره شده است. الآن من و شما نور باطن را نمیبینیم. اما خداوند متعال مرحوم «شیخ رجبعلی خیّاط» را رحمت کند. چند روز قبل پسر ایشان به من زنگی زد و گفت که میخواهم تو را ببینم. هشتاد و چند سالم هست و نمیتوانم راه بروم، ولی میخواهم ببینمت. نزد ایشان رفتیم. داستانهایی از پدر بزرگوارشان شیخ رجبعلی خیّاط (رحمت الله علیه) بازگو کرد. آقای شیخ رجبعلی خیّاط (رحمت الله علیه) وقتی برای دیدن مرحوم آقای «شیخ محمّد کوهستانی[۶]» (رضوان الله تعالی علیه) رفته بود، گفته بود که میبینم که سینهی ایشان پُر از نور است. این نور، نوری است که فکر نورانی، نیّت نورانی، عمل نورانی و الهی این نور را ذخیره میکند. ما که چشم مُلکی داریم، نه نور را میبینیم و نه ظُلمت را میبینیم. گناه ظُلمت است، ظُلم ظُلمت است. «الظُلم ظُلْمَهِ الْقَبْرِ»؛ هرکسی ظُلم به خودش میکند، ظُلم به خانواده میکند، ظُلم به همسایه میکند، ظُلم به امام زمانش میکند، ظُلم به دین و مردمش میکند، خبر ندارد که باطن خودش را تاریک میکند و وقتی او را وارد قَبر کردند، در ظُلمات قرار میگیرد. ظُلم بدترین ظُلمت است که درون انسان را تیره میکند و قَبر انسان را تاریک میسازد. «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ»؛ این نور هم مسیر جلو را باز میکند و انسان را به سوی مَقصد اَعلی میکِشد و هم از طرف راست نور دارد.
مؤمن در روز قیامت با نور عمل صالح نورانی خواهد شد
خداوند متعال مرحوم «آیت الله حقّشناس[۷]» را رحمت نماید. فرمودند: یک چلّه دعای عَهد خواندم. روز چهلم نماز صُبح را در حَرم شریف سیّدالکَریم، قبلهی تهران، شُعبهی حرم امام حسین (علیه السلام) خواندم. مشغول تَعقیبات بودم. دیدم که یک جاذبهای از طرف راست من را میکِشد. برگشتم و نگاه کردم؛ دیدم وجود نازنین امام زمانم در کنار من حضور دارند. این طرف راست در روز قیامت نور دارد. چرا طرف چَپ نور ندارد؟ زیرا اصلاً مؤمن چَپ ندارد. «کِلتا یَدَیهِ یَمینٌ[۸]»؛ مؤمن در هر سه مورد روایت است که «کِلتا یَدَیهِ یَمینٌ». خداوند وقتی میخواهد احترام کند، با دو دست میدهد. در این دعای شب جمعه میخوانیم: «یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ[۹]»؛ گاهی به کسی اعتنا نداریم، مُمکن است چیزی را پَرتاب کنیم. اما وقتی برای ما احترام و اعتبار دارد و مثلاً میخواهیم به او کاغذ بدهیم، با دستمان میدهیم، کتاب میخواهیم بدهیم با دستمان میدهیم. ولی اگر کسی برایمان خیلی مُحترم است، در آنجا با دو دست میدهیم. خداوند متعال برای بندهاش احترام زایدالوصفی قائل است. «یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ»؛ اگر خداوند متعال بخواهد به بندهی خودش عَطیه و بخشش بدهد، پَرتاب نمیکند، با یک دست هم نمیدهد؛ بلکه با دست رَحمانیّت و دست رَحیمیّت میدهد. هم جلوهی رَحمانیّت و هم جلوهی رَحیمیّت نَصیب بندهاش خواهد شد. لذا اطراف مؤمن در روز قیامت نور دارد و این نور، نور عقیده است، نور قلب است، مَلکات و اخلاق است و نور عمل صالح است که او را نورانی کرده است.
مُواجههی مُنافقین با مؤمنین در روز قیامت
اما «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ[۱۰]»، وقتی مؤمن در مسیر نور است، بر بُراق نور سَوار است، مَرکب نور او را به پیش میبَرد و اطراف او هم روشن است و هیچ اِبهامی در وجود او از جلو و عقب و راست و چَپ وجود ندارد و دارد به سرعت سِیر سُلوکی و سِیر حُبّی به سوی مَقصد اَعلی میکند. اما مُنافق زمینگیر شده است. نور ندارد، سرگردان است که از چه مسیری برود و چگونه برود. لذا مؤمن دَرک میکند که مؤمن در خط مُستقیم است و آدرس روشنی را پیش میرود و نور ندارد که این راه را پیدا کند. لذا به مؤمنین خطاب میکنند و میگویند: «انْظُرُونَا»؛ ای خوشبختها! ای رَهیافتهها! ای بَلَدها! یک نگاهی به ما بکنید تا ما هم از نور شما یک قَبسی، یک نَصیبی بگیریم که با این نور ما هم بتوانیم به یک جایی برسیم. ما در تاریکی گیر اُفتادهایم، نمیتوانیم قَدم از قَدم برداریم. «قِیلَ ارْجِعُوا[۱۱]»؛ نمیگوید که مؤمنین با اینها حرف میزنند. مقام مؤمن اَجل است که در آنجا با یک آدم بدبَخت نَجس حرف بزند. خداوند متعال فاعل را نَقل نکرده است. فرموده است: «قِیلَ ارْجِعُوا»؛ به آنها گفته میشود: «ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ»؛ ما که نور را در اینجا وَراء نکردیم. ما این نور را از زندگی دنیا آوردیم. در آنجا حَواسمان جمع بود که گناه که ظُلمت است، سُراغ آن را نگرفتیم. باطن خودمان را با گناه تاریک نکردیم. در عَقاید، در اخلاق تسلیم دین خدا بودیم، الهی فکر میکردیم. صفاتمان رنگ خدا داشت. ما هرچه داریم از دنیا آوردهایم. در سورهی مبارکهی ذاریات هم میخوانیم: «لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى[۱۲]»؛ هرکسی در قیامت نور دارد، قَصر دارد، مُجاورت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دارد، اَنهار از ماء غیرِ آسن دارد، اَنهار از عَسل مُصفا دارد، لَحم طیر دارد، حوریانی که «کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَ الْمَرْجَانُ[۱۳]» دارد، هیچکدام را در آنجا به دست نمیآورد؛ همه را از اینجا به دست آورده است؛ «لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»؛ بنابراین انسان است و عملش. ما سُفرهی خودمان را در عالَم قبر، در عالَم برزخ، در بهشت یا مَعاذالله در جهنّم خودمان تَدارک دیدهایم. وقتی به آنجا میرویم، میهمان عمل خودمان هستیم. لذا باید حَواسمان جمع باشد که هرکاری کردیم، تا انسان بیدار است، کار در اختیار اوست و میتواند انجام بدهد و میتواند انجام ندهد. ولی وقتی به خواب رفتیم، کار در اختیار ما نیست. ما در اختیار کارمان هستیم. خوابهایی که ما میبینیم نتیجهی کارهایی است که در بیداری کردهایم. گاهی انسان خوابهای خیلی وَحشتناکی میبیند یا خوابهایی میبیند که خودش هم خجالت میکِشد. در خواب آدم در اختیار عملی است که در بیداری کرده است. در قبر هم همینگونه است. در آنجا کاری از ما ساخته نیست؛ ولی کار بر ما سَوار است، کار گَردن ما را گرفته است، کار زَمام اُمور ما را در دست دارد. لذا کار ما هم در عالَم خواب و هم در عالَم بَرزخ و عالَم قیامت فرماندهی ما هست. کار برگشت ندارد، کار در سعادت ما و شَقاوت ما نَقش دارد و هرکسی هرچه کرد، اگر خوب است خودش خوبیاش را میبیند و اگر شَرّ است، شَرّش دامان خودش را میگیرد. این یک مطلب حقّی است. لذا مُنافقینی که عُمرشان را در اینجا تَضییع کردند، تَظاهر به دین کردند، ولی دین نداشتند، اینها در آنجا التماس میکنند. به مؤمنین میگویند: اگر دست ما را نمیگیرید، یک نگاهی به ما بکنید. «انْظُرُونَا»؛ یک نگاهی بکنید. ولی «قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ»؛ به آنها گفته میشود که فُرصتها را از دست دادهاید. اگر میتوانید به دنیا برگردید. یک بار دیگر به آنجا بروید و زندگی کنید تا برای خودتان نور بیاورید. آنها میخواهند برگردند، ولی «بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ[۱۴]»؛ یک دیواری بین آنها و مؤمنین کشیده میشود که آن طرف آن عذاب است. انسان در صورتی که با نفاق از دنیا رفته باشد، مَحصور در عذاب میشود.
انسان تا وقتی به مقام آدمیّت نرسیده باشد، وجودش نوری نخواهد شد
«وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا»؛ آدم در آنجا با خودش مُلاقات دارد. آدم سه نوع خود دارد: یک خودِ نباتی دارد، یک خودِ حیوانی دارد. اگر از این دو عُبور کرد، خودِ الهی پیدا میکند. از مرحلهی نبات و حیوان قَدم بالاتر میگذارد. خداوند متعال یک روح جدید که از روحُالقُدس به او اِلقاء میشود، یک نور جدید و یک وجود جدیدی پیدا میکند که آن دو مرحلهی وجود تحت حاکمیّت این مرحلهی جدید الهی اوست. لذا همهی موجودات در مسألهی تَعامُل با بیرون تَعامُل میکنند؛ ولی انسان خودش خودش را میبیند، خودش به خودش ظُلم میکند، خودش به خودش خدمت میکند. چگونه میشود که انسان به خودش ظُلم کند؟ از خودش پَشیمان میشود؟ برای اینکه حُکما میگویند: انسان یک واحد است، کُلّ القُوی هست. با وحدتی که دارد، همهی مَراتب در این وحدت جمع است. اگر آن خودِ حیوانی غَلبه کرد، یا خودِ نباتی غَلبه کرد و انسان در حَدّ حیوان فکر کرد، فقط به شکم و شَهوت فکر کرد، فقط به قدرت و شُهرت فکر کرد، دیگر او به مقام آدمیّت نمیرسد و تا آدم نشده است، نمایندهی خدا نیست. تا نمایندهی خدا نشده است، نور ندارد؛ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۱۵]». در سورهی مبارکهی حدید فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ[۱۶]»؛ اگر بخواهیم نور بگیریم، فَضای خوابمان نورانی باشد، فَضای قَبرمان فَضای روشن و بیاِبهام باشد و در بهشت با نوریان همنشین باشیم، دو شرط در این آیه گذاشته است. یکی تقواست و دیگری ایمان است. ایمان اعتقاد است، ایمان التزام است، ایمان گِرایش است، ایمان مَعرفت است و تقوا التزام به لوازم ایمان است. تقوا تَحفّظ است، تقوا صیانت از خود است، تقوا کُنترل اعضاء و جَوارح و خواستهای باطنی است که انسان با مُلاحظه زندگی کند. هر حرفی را نزند، هر نگاهی را نکند، هر جایی نرود، با هرکسی رفاقت نکند. اینکه آدم خودش را کُنترل میکند، از خودش مُراقبت دارد، مُواظبت میکند، این تقواست. فرمود: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ»؛ اگر این دو را داشتید، خداوند متعال در شما جَعل نور میکند. یک حقیقتی در وجود شما پَدید میآید که آن مَشعل است و مسیر شما را هم در دنیا سوی خدا قرار میدهد. آدمی که اهل تقواست، خداوند توفیقات بیشتری به او میدهد. آدمی که اهل تقوا نیست، مُدام راهِ مَعصیت جدید برایش باز میشود. آدم کُلّاً اینگونه است؛ در هر خطّی که میرود، در آن خط پیشرفت دارد. لذا تقوا و ایمان به حاکمیّت خداوند متعال از طریق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منشأ دو چیز است: یکی اینکه خداوند متعال دو دستی به او میدهد، «کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ»؛ دوّم اینکه به او نور میدهد. نوری که جلوی او، او را هدایت میکند و میکِشد و به سوی مَقصد میبَرد؛ «یَلْقَاهُ مَنْشُورًا». این «یَلْقَاهُ» به این معنا نیست که بیرون است و آن را مُلاقات میکند؛ بلکه خودش، خودش را مییابد.
مُلاقات انسان با کتاب درونی خودش در روز قیامت
مرحوم آیت الحقّ آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) استاد تربیتی و توحیدی و سُلوکی مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف)، مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) و مرحوم «آیت الله میلانی[۱۷]» (اعلی الله مقامه الشریف) گفته بودند که اوّلین بار خودم را دیدم. خودِ برزخیاش را دیده بود. دیدم من که در اینجا ایستادهام، یک آقای قاضی را هم میبینم. این خود را دیدن و با خود مُلاقات کردن از خَصائص انسان است که وقتی تَجرّد پیدا میکند، آن حقیقت غیر مادی خودش را خودش میبیند. کأنّه یک مُلاقاتی با خود دارد. این کتاب، کتابِ بیرون نیست؛ بلکه کتاب درون خودش است و این عُمری را که انسان به صورت مُرتّب ذخیره ساخته است، این صندوقهایی که در درونش است که برای هر عمل خیر یک صندوقی وجود دارد، برای هر عمل بد یک صندوقی وجود دارد، همهی اینها در بَرزخ انسان است. چون بَرزخ ماده ندارد، در آن تَزاحُم هم نیست. برحسب روایت همهی مؤمنینی که از دنیا میروند، در وادی السّلام میهمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. اوّلین و آخرین جمعشان نزد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جمع است و جا کم نمیآورند. در آنجا همه هستند. چرا؟ زیرا اگر ماده نباشد، همهی عُلوم هم که در اینجا باشند، همدیگر را طَرد نمیکنند، علم که جا نمیخواهد؛ اما وقتی به صورت کتاب درمیآید و ماده میشود، به صورت فیلم درمیآید و در یک وَرقی تَجسُّم پیدا میکند، در آنجا میبینید که تَزاحُم پیش میآید. هرچه انسان از ماده فاصله بگیرد و تَجرّد پیدا کند، هم بار سنگینی نیست، حرکت انسان در عالَم خواب اینگونه است که گاهی در یک لحظه کُجاها که سِیر نکرده است. هم گذشته را دیده است، هم آناتی را در شهرهای مُختلف خودش را دیده است. انسان هم سِیر سریع دارد، هم حُضور فراگیر دارد. این بَرزخ انسان یک حقیقت است. در آنجا هم که میفرماید: «یَلْقَاهُ»، کتابی را مُلاقات میکند، این کتاب کتابِ بیرونی نیست. انسان در آنجا خودش را مییابد و وضعیّت خودش را در آن کارنامه که کارنامه هم حقیقت برزخی اَعمال خودش است. تمام نمازهای انسان، تمام روزههای انسان، تمام ایثارهای انسان و تمام جبهههای انسان را به صورت یکجا به او نشان میدهند. آدم در وجود خودش جبههرفتنش را، مکه رفتنش را، کربلا رفتنش را، نماز خواندنش را، گریه بر امام حسین (علیه السلام) کردنش را میبیند. همهی اینها در این ذخیره است. آدم همه را به صورت یکجا میبیند. کأنّه الآن دارد همه را انجام میدهد. مَعاذالله آن نیشزبانها و ظُلمها هم صورت بدی دارد، صورت ایذائی دارد و آنها را هم مُلاقات میکند. نه اینکه فقط میبیند؛ «یَلْقَاهُ مَنْشُورًا» یعنی آدم در آنجا مَزهی اَعمال خوبش را به صورت شیرین میچِشد و مَزهی اَعمال بد هم خیلی برایش تَلخ است و زندگیاش را خراب میکند.
انسانی که راه حقّ را در پیش نگیرد، گُمراه و سرگردان خواهد شد
وجود مُقدّس حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) وقتی نامهی عمل انسان را به صورت درونی برای او باز میکند که هرچه کردی در خودت بود، هرچه کردی به خودت کردی. «هرچه کُنی به خود کُنی گر همه نیک و بد کُنی». این را در آیهی بعد مقداری روشنتر فرموده است: «مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ»؛ ما راه را نشان دادیم، یک عدّهای در راه نیامدند. با اینکه آدرس را به آنها گفتیم که راه بهشت ایمان و عمل صالح و و تواصی به حقّ و تواصی به صبر هست، ما این آدرس را داده بودیم که اگر این کارها را کردید، عُمرتان را ذخیره میکنید، عُمرتان هَدر نمیرود؛ سرمایهی زندگی آخرت برای شما با این چیزها است. اگر کسی مُهتدی شد، یعنی راه را رفت و راه را یافت؛ اِهتدی غیر از اِهدی هست. هدایتکردن غیر از مُهتدیشدن است. یعنی راه را یافت. وقتی این راه رَهیافته شد، «فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ»؛ این اِهتدی، این رَهیافتگی به نَفع خودش است. «وَ مَنْ ضَلَّ»؛ اما اگر کسی در خط نیامد، آدرس را دید، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید، فِلش و تابلو را که اینجا خطرناک است، آنجا راه مُستقیم است، همهی اینها را دید، اما اعتنایی به این تابلوها نکرد و در خط حرکت نکرد؛ «ضَلَّ»؛ او گُم شد، راه را از دست داد، راه بهشت را که دین است، که احکام است، که حَلال و حَرام شرع است را گُم کرد؛ اگر کسی گُم شد خودش ضَرر میکند. آدم که راه را پیدا نکند، در بیابان گیر میکند، طُعمهی گُرگ میشود. ما راه را نشان دادیم. اگر کسی راه را رفت، رَهیافته میشود و مُنتفع میشود، نَفع میبَرد، سرمایهدار میشود، صاحب زندگی میشود. اما «وَ مَنْ ضَلَّ» اگر کسی در خط نیامد، اگر در خط نیامدی، در بیابان سرگردانی. وقتی سرگردان شدی، به ضَرر خودت تمام میشود.
در عالَم قیامت هر انسانی پاسخگوی کارهای خودش خواهد بود
«وَ لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى[۱۸]»؛ ذیل آیه این است که هرکسی گناهی انجام بدهد، ظُلمی انجام بدهد، به مَظلوم ضربه نزده است؛ بلکه وِزری است که به دوش خودش گرفته است. «وَ لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى»؛ باید بدانیم که وِزر و وَبال ما بار خودمان است. بارکِش گناه خودمان هستیم. کار ما به دیگری رَبطی ندارد. هرکسی مسئول عمل خودش است. هیچکسی پاسخگوی دیگری در آنجا نیست. هرکسی باید خودش به کارهای خودش پاسخگو باشد؛ «وَ لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى». بنابراین خاطرمان جمع باشد.
شفاعت باعث جُبران کَمبودهای انسان و واصل شدن او به بهشت شود
اما شفاعت تحمّل وِزر گُنهکار نیست. شفاعت شَفع در برابر وَتر است. شَفع به معنای جُفت است. انسان زندگی مؤمنانه کرده است، در خط هم بوده است، اما لَغزشهایی پیدا کرده است. با وجود این گناهان در آنجا با مَقصد اَعلی، با بهشت، با زندگی خوشِ عالَم بَرزخ فاصله دارد. اگر خودم باشم، این کارنامه «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا[۱۹]» است. این خوب و بد قاطی شده است؛ لذا این بدیها مانع رسیدن خوبیها به آن جاست. وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) میآیند و با ما جُفت میشوند. این گناهانی که مانع ما بوده است، آنها چیزی کم ندارند، میتوانند این کَمبود ما را با نور خودشان جُبران کنند. این شَفع یعنی واقعاً دست ما را میگیرند. واقعاً هوای ما را دارند و سُراغ ما را میگیرند و این مَوانع را برطرف میکنند. چون نیّت ما درست بوده است، با مِهر حضرت علی (علیه السلام) از دنیا رفتهایم، با سرمایهی ولایت از دنیا رفتهایم؛ اما با اینکه در این جبهه تحت فرماندهی این آقا بودهایم، در خود جبهه هم زیر فرمان بودهایم، ولی کاهلیهایی هم داشتهایم. گاهی نمازمان قَضا شده است، گاهی غیبتی کردهایم. در این جبهه هستیم. لذا رهایتان نمیکنند که دشمن شما را بکِشد و به سوی جهنّم ببَرد. شما که در جبهه هستید، در هر جبههای بودهاید، فرماندهی جبهه را قبول داشتهاید، تحت لِوای ولایت بودهاید، حالا در آنجا این وَلی و فرمانده شما را رَها نمیکند. این نَواقصی که در جبهه داشتید، اگر به خودتان رَها بشوید به مَقصد نمیرسید. چون همهی عُمر را در خط نبودهاید؛ گاهی به خاکی زدهاید. به این دلیل که به خاکی زدهاید، از مَقصد دور شدهاید. شَفع یعنی یک کسی میآید و در کنار شما قرار میگیرد که او زیادی دارد، او ریزش دارد، ریخت و پاش دارد. شَفع یعنی کنار شما قرار گرفتن، با شما همراهشدن باعث میشود که شما آن کَمبودتان را با وجود او جُبران میکنید. این فرزندان حضرت یعقوب (علیه السلام) وقتی نزد حضرت یوسف (علیه السلام) آمدند که بنده در تنهاییهایم زیاد به آقاجانمان امام زمان (ارواحنا فداه) این آیه را خطاب میکنم: «یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ[۲۰]»؛ ای عزیزِ مِصر وجود! ای عزیزِ کشور ولایت! ما و عائلهمان پَریشان هستیم، کم آوردهایم. پَریشان هستیم و علّت پَریشانی این است که بضاعت چندانی که زندگیمان را تأمین کند، نداریم. لذا نزد شما هم که آمدیم کالا بگیریم، قیمت مُناسب برای کالا نیاوردیم، ولی همین چیزی است که داریم.
«برگ سبزی است تُحفهی درویش ***** چه کُند بینوا ندارد بیش»
آوردهام، ولی چیزی که به درد بخورد نیاوردم. چیز کمی است؛ «جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ»؛ حالا ما کم آوردیم، ولی شما سرمایهدار هستید، خیلی زیاد دارید و هیچچیزی کم ندارید. یعنی اگر چیزی از آن ذخیرههای خودتان به من بدهید، چیزی از شما کم نمیشود؛ «جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ». چون آنها مَظهر خدا هستند، عَطای خداوند خَزانهاش را خالی نمیکند، زیرا مَحدود نیست. هرچه میدهد «لَا تَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ کَرَماً[۲۱]»؛ این شفاعت همراهشدن شَفیع است که دارایی خداوند در اختیارش است، خَزائن الهی در اختیارش است، با دادن به دیگران چیزی از او کم نمیشود. ما کم آوردیم و چون کم آوردیم با این کم ما را راه نمیدهند؛ ولی اگر شما کنار ما باشید، از دارایی خودتان برای ما مایه میگذارید و ما هم طُفیل وجود شما به مَقصد میرسیم و در بهشت جای میگیریم.
روضه و توسّل به حضرت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
«صَلَّیَ اللهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ، یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، یَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ[۲۲]».
شب گذشته چه شبی برای دودمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، برای حَسَنین (علیهما السلام) برای زینبین (علیهما السلام)، برای عبّاسبنعلی (علیه السلام) و برای فرزندان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. چهقَدر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مَظلوم بودند. وصیّت کردند: حسن جان! من را شب غُسل بده. جنازهام را هم شب بردارید. وقتی بدنم را در تابوت میگذارید، عقب تابوت را شما بلند کنید، ولی جلوی تابوت در اختیار مَلائکه است و آنها میبَرند. هر طرفی بُردند، شما بدنم را ببَرید. اما بعد از آنکه دَفن کردید، در چهار جای دیگر چهار صورت قبر برای من درست کنید. مانند حَبیبهاش حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه مَظلومیّتی دارد. حضرت علی مرتضی (علیه السلام) اَبر مَرد عالَم بَشریّت است؛ اما تَشییع جنازهاش خیلی غریبانه است. دستور میدهد که بدنم را در دل شب بردارید و از کوفه بیرون ببَرید. به نجف بُردند که آن زمان نیزار بود، شهر نبود. جناب جبرئیل (علیه السلام) جلوی تابوت را گرفته بود، جناب میکائیل (علیه السلام) زیر تابوت بود، مَلائکهی مُقرّب همگی در تَشییع بودند؛ اما احدی از مردم کوفه جُز خواصّ از یاران حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) همراه اینها نبود. امام حسن مجتبی (علیه السلام) شبانه بدن نازنین را غُسل داد. این فرق شکافته را شُستشو داد، بدن نازنین را کَفن کرد. نمیدانم چگونه با زینبین (علیهما السلام) خداحافظی کردند. در دل شب به نجف آوردند. طبق پیشبینی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمودند: پدرم نوح (علیه السلام) قبری برای من آماده کرده است، آن قبر برای شما روشن میشود و بدنم را داخل قبر بگذارید. همسرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم همینگونه بود. اما وضعیّت بدن حضرت زهرا (سلام الله علیها) رِقّتبارتر از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. حضرت علی (علیه السلام) فقط فرق شکافته داشت؛ اما حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) هم پَهلوی شکسته داشت، هم سینهی سوخته داشت، هم بازوی وَرمکرده داشت، هم صورت کَبود داشت. این بود که علاوه بر اینکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مأمور کرد که شب من را غُسل بده، فرمود که از زیر لباس من را غُسل بده و بدنم را برهنه نکُن. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به خاک سپُردند. آناتی گذشت و دیدند که حضرت علی (علیه السلام) نیست. قبل از آن هم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خبر داده بود که وصیّ هر پیامبری نزد آن پیامبر میرود و برمیگردد. اما وقتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را دفن کرد، طاقتش طاق شد. نمیتوانست از جا بلند شود. رو به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد. فرمودند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ بِکَ[۲۳]»؛ یا رسول الله! هم خودم به شما سلام میکنم و هم به نیابت از فاطمه (سلام الله علیها) به شما سلام میکنم. فاطمهای که الآن میهمان خودتان است. اما یا رسول الله! خیلی زود بود. هنوز بچّههای کوچک دارم. هنوز صفای فاطمه (سلام الله علیها) من را آنچنان مَجذوب کرده است که از او دل نکَندم. «السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ» بود. فاطمه (سلام الله علیها) خیلی زود از دستم رفت. بعد یک جملهای گفتند. فرمودند: «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ[۲۴]»؛ یا رسول الله! فاطمه (سلام الله علیها) دردهایش را به من نگفت، زَخمهایش را به من نشان نداد. شما از او بپُرسید تا بگوید چه بَلایی بر سرش آوردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پُر از سوز و گُداز بود و میدانست که وضعیّت جسمی حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی رِقّتبار است. در آنجا نمیتوانست از جا بلند شود. اما «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۵]» ؛ «ملقی ثلاثا بلا غسل و لا کفن[۲۶]»؛ بدن سه شبانهروز روی زمین ماند. «بَنی اَسد» آمدند، ولی سرگردان بودند. در عالَم مَعنا حضرت زینالعابدین (علیه السلام) تشریف آوردند. فرمودند: بَنی اَسد! چرا مُعطّل هستید؟ گفتند: ما نمیتوانیم این بدنها را شناسایی کنیم؛ علامت ندارند، کَفن ندارند، لباس ندارند. فرمودند: من همه را میشناسم. یکیک جنازهها را دَفن کردند. اما به بدن نازنین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) که رسیدند، دیگر کمک نخواستند. کمکی که خواستند، این بود که فرمودند: بَنی اَسد! یک قطعه حَصیر بیاورید. چرا حَصیر خواستند و کَفن نخواستند؟ زیرا بدنی نمانده بود تا کَفن کند. دیگر بدن بهم ریخته بود. اُستخوانهای سینه و پُشت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) زیر سُم اسبها پودر شده بود.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۷]».
خدایا! ما را ببخش و بیامُرز.
خدایا! بقیهی عُمرمان را قَرین طاعت قرار بده.
خدایا! دست ما را در دنیا و آخرت از دودمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دودمان ایشان کوتاه مَگردان.
خدایا! بین ما و امامانمان جُدایی مَخواه.
خدایا! فرج امام زمانمان (ارواحنا فداه) را در زمان ما برسان.
خدایا! ما را از یاران حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) قرار بده.
خدایا! قلب نازنین حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را همیشه از ما راضی بدار.
خدایا! همهی عُلمای صالح، مؤمنین نقشآفرین، سنگرنشینان خدمت به جامعه، همگی را عُموماً و رهبر نازنینمان را خُصوصاً با کفایت و کرامت تا ظُهور امام عصر (ارواحنا فداه) مُستدام بدار.
بارالها! مریضها، مریضهای سفارش شده، مریضهای مورد نظر شِفای عاجل و کامل عنایت بفرما.
خدایا! به حقیقت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به تَقرُّب حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مُصیبت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قَسمت میدهیم آبرویمان را در دنیا و آخرت حفظ بفرما.
بارالها! پروردگارا! ما را دشمنشاد نکُن.
خدایا! ما را مورد شِماتت قرار نَده.
الها! فرزندانمان و نَسلمان را شیعهی خالص و موفّق به عمل صالح قرار بده.
خدایا! دودمان و فرزندان ما را برای ما و دین ما زینت قرار بده.
خدایا! پایان عُمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.
خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم، تو میدانی و مُقتضای کَرَم تو هست و خیر دین و دنیای ما هست از ما دَریغ مَفرما.
خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مَحشور و روحشان را از ما راضی بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۵٫
«مَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا ۚ وَ لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۗ وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا».
[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۳٫
«وَ کُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ ۖ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا».
[۴] همان.
[۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۱۲٫
«یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».
[۶] آیت الله شیخ محمد کوهستانی (۱۳۹۲-۱۳۰۸ ق) عالم ربانی و مجاهد شیعه معاصر بود. او با امکانات شخصی خود حوزه علمیهای در زادگاه خویش برای طلاب علوم دینی احداث نمود و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت که یکی از آنان شهید هاشمی نژاد است. از ویژگی های برجسته مرحوم آیت اللّه کوهستانی، کمالات معنوی و کرامات عرفانی ایشان بر اثر عمل به دستورات الهی و زهد و تقوا بود. محمد کوهستانی فرزند آیت الله محمدمهدی کوهستانی -از عالمان برجسته و با فضل- در سال ۱۳۰۸ هـ.ق در بهشهر مازندران به دنیا آمد. گرچه محمد از فیض حضور پدر در کودکی بیبهره گشت، ولی مادرش در جهت تربیت و رشد وی دریغ نکرد و او را به مکتبخانهای در کوهستان فرستاد تا قرائت قرآن و خواندن و نوشتن بیاموزد. پس از آن به دلیل وجود استعداد کافی، تصمیم گرفت او را به حوزه علمیه بهشهر بفرستد. محمد نوجوان در حوزه علمیه بهشهر، کتاب شمسیه را نزد شیخ احمد رحمانی و کتاب مطول را از محضر شیخ محمدصادق شریعتی نوه شیخ محمدصالح اشرفی ـ و کتاب معالم را نزد حاج آقا بزرگ کردکویی و تنی چند از مدرسان حوزه علمیه بهشهر آموخت. وی در درس آیت الله حاج سید محسن نبوی اشرفی که در شمار علمای بزرگ مازندران و جامع معقول و منقول بود، شرکت کرد. حاج آقا خضر اشرفی، معروف به شریعتمدار استاد دیگر آیت الله کوهستانی در حوزه علمیه بهشهر بوده است. آیت الله کوهستانی پس از استفاده از دانشوران حوزه علمیه بهشهر، عازم شهرستان بابل (بارفروش) گردید و به مدت ۱۴ ماه در مدرسه کاظم بیک نزد شیخ احمد گرجی به تحصیل پرداخت.
استاد دیگر وی در حوزه علمیه بابل، آیت الله العظمی ملا محمد اشرفی (۱۲۱۹ـ۱۳۱۵ هـ.ق) میباشد. آیت الله کوهستانی این توفیق را بدست آورد تا از خورشید وجود این عالم فرزانه روح و روان خویش را به انوار ملکوتی و انفاس قدوسی منور سازد. ستاره درخشان دیگری که آیت الله کوهستانی از حوزه درسی او استفاده کرد، آیت الله شیخ محمدحسین مازندرانی (۱۲۴۰ـ۱۳۴۵ هـ.ق) معروف به «شیخ کبیر» صاحب آثاری چون نتیجه المقال فی علم الدرایه و الرجال و حدیقه العارفین میباشد. آیت الله شیخ نجفعلی، فرزند حسن نوکندی، معروف به فاضل استرآبادی (۱۳۰۵ـ۱۳۹۱ هـ.ق) از دیگر استادان آیت الله کوهستانی در حوزه علمیه بابل میباشد. بنابر نظر برخی، آیت الله کوهستانی معالم الاصول را در حوزه علمیه مشهد، نزد وی فراگرفت. آیت الله استرآبادی به میزان استعداد و نبوغ فکری آیت الله کوهستانی پی برد و بدین سبب، در تربیت و پرورش وی سعی ویژهای از خود بروز داد و با نهایت فروتنی، در کوهستان به دیدار شاگرد خود رفت و مقام علمی و فکری او را ستود.
آیت الله کوهستانی در جوار بارگاه امام رضا علیه السلام همراه با توسل به پیشگاه آن حضرت، نزد استادان خود به تکمیل دانستههای خود در فقه و اصول و تهذیب نفس پرداخت. با مجاهدات مستمر و تلاش بیوقفه، در ردیف علمای بزرگ و چهرههای تابناک حوزههای علوم دینی تشیع قرار گرفت. وی به منظور تقویت مبانی اجتهادی خود، به عراق رفت و هم مباحثهاش، آیت الله محمدتقی آملی نیز در سال ۱۳۴۰ هـ.ق وارد نجف شد. آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی از جمله مراجع طراز اول حدود ۵۵ سال در عراق اقامت داشت و آیت الله کوهستانی جزو شاگردان او بود. درس آیت الله میرزای نائینی نیز برای شیخ محمد کوهستانی مشخصات ارزشمندی داشت، زیرا وی با شیوهای جالب تدریس میکرد و افکار تازهای عرضه میداشت و شاگردان خود را به اندیشیدن وادار میکرد. آیت الله نایینی هنگام اعطای گواهی اجتهاد به آیت الله کوهستانی، از علمای حاضر در جلسه استفتاء خویش، از اجتهاد وی سؤال کرد که همه آنان به اجتهاد و عدالت او شهادت دادند. آیت الله نایینی در اعطای گواهی اجتهاد، بسیار دقیق بود. اجازات صادر شده از ناحیه ایشان، مؤید این است که وی در این خصوص نهایت احتیاط را مبذول میداشت. آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی (اراکی) استاد دیگر آیت الله کوهستانی میباشد. آیت الله کوهستانی به دریافت اجازه اجتهاد از آقا ضیاءالدین عراقی نایل آمد. در این اجازه، استادش از وی به عنوان عالم، فاضل کامل، علم الهدی، فخر محققان، افتخار اهل تدقیق و غواص بحار علوم و مفتاح رموز تحقیق برای عموم مردم نام میبرد. آیت الله کوهستانی پس از ده سال تحصیل در نجف اشرف و اخذ گواهی اجتهاد، به ایران بازگشت تا اندوختههای علمی و میوه دهها سال گشت و گذار در بوستان معرفت و حکمت و فضیلت را در اختیار مشتاقان معارف ناب قرآن و عترت قرار دهد.
هنگام بازگشت آیت الله کوهستانی به وطن خویش، ایران به سبب تعدی اجانب و ستم رضاخان، در وضع آشفته و نگران کنندهای بسر میبرد. علما با مشاهده این اوضاع نابسامان به شدت در هالهای از تأثر و رنج روزگار میگذرانیدند. تمامی حوزههای علمیه، مساجد و حسینیهها بسته بود و از اقامه مجالس مذهبی و مراسم دینی به طور جدی جلوگیری میشد، آیت الله کوهستانی برای جلوگیری از اجرای نقشههای ضد دینی رضاخان، به آبادیهای گوناگون مسافرت نمود و به ارشاد مردم پرداخت و آنان را از این توطئههای خطرناک، آگاه ساخت. وی از مفاسد روزافزون اجتماعی و حرکتهایی که سقوط اخلاقی اجتماع را به دنبال داشت، سخت آزرده خاطر میشد. در زمان طاغوت، در شهر نکا، شخصی در پی احداث ساختمان برای سینما برآمد. از آن جا که در آن زمان، سینما لانه فساد بود، آیت الله کوهستانی بانی ساختمان را فراخواند، و با شیوه شایسته اسلامی او را منصرف ساخت و در نتیجه، ساختمانی که به منظور ترویج منکرات آماده میشد، به مسجد تبدیل گردید و آیت الله کوهستانی نخستین نماز جماعت را در آن اقامه فرمود. بانی ساختمان به مناسبت این که چنین توفیقی را بدست آورده بود، نام مسجد را «توفیق» نهاد. محاکم قضایی رژیم پهلوی با مردم بدرفتاری میکردند. رشوه خواری در بین آنان رواج داشت. به شکایات مردم رسیدگی نمیکردند. از این جهت، مردم برای حل اختلافات خود به آیت الله کوهستانی مراجعه میکردند. گاهی منازعات عمیق و پیچیده را که طرفین دعوا از اصلاح آن ناامید میشدند، به آسانی حل و فصل میکرد و بین افراد آشتی برقرار مینمود.
آقای ابطحی مینویسد: «آیت الله کوهستانی در پرتو ایمان و تقوا، توانست به ملکه زهد و قناعت دست یابد. وی خود را با محرومان شریک دانست و راه غلبه بر فقر را عملاً نشان داد. او با این که میتوانست وسایل زندگی بهتری برای خود فراهم نماید، در کمال سادگی و بدون آلایش بسر برد. در و دیوار منزل قدیمی، لباس های کرباس، ظروف گلین و فرش حصیری منزل او بیانگر زهد و تقوای او بود. اگر فردی با آیت الله کوهستانی برخورد میکرد، ابتدا تصور میکرد از اوضاع سیاسی و اجتماعی اطلاعی ندارد و همچون یک روستایی روزگار میگذراند، ولی او با هوش فوق العاده و تیزبینی شگفتی که از صفای نفس وی نشأت میگرفت، از آینده کشور و حوادث سیاسی آن مطلع میساخت. در نخستین روزی که همراه شهید هاشمی نژاد به منزلش رفتم، ساده زیستی او خیلی مرا جلب نمود. اتاقی که برای پذیرایی میهمانان در نظر گرفته بود، با حصیر مفروش نموده بود و در گوشه آن منبری کوتاه، یک جلد قرآن بزرگ، یک جلد رساله و چند عدد مهر وجود داشت و دیگر چیزی دیده نمیشد، ولی معنویتی شگفت بر آن جا حاکم بود؛ انسان را از توجه به دنیا بازمیداشت و متوجه به خدا میکرد. میهمانان هم اغلب از بستگان طلاب مدرسه کوهستان و مراجعین (از قبیل شخصیت های روحانی و کسانی که برای رفع اختلافات و گرفتاریها به ایشان مراجعه میکردند) بودند. به عادت همیشگی، نماز در مسجد به جماعت خوانده میشد. آن گاه همه به محل اقامت ایشان برمیگشتند و در آن جا منتظر غذا بودند. نوع غذا و پذیرایی به قدری ساده و همراه با صفا و گشادهرویی بود که لذت و گوارایی آن را نمیتوان وصف کرد. برای هر مهمانی یک کاسه آش، آن هم در ظروف سفالین و مقداری نان در سفره قرار میداد که اکثر مهمانان نان را برای تبرک به همراه میبردند». بارها افراد خیر به او پیشنهاد کردند که فرشی برای اتاق پذیرایی منزل او بیاورند؛ ولی ایشان زیر بار نرفت. روزی چند تخته قالی گرانبها به منزلش فرستادند، ولی ایشان آن ها را به حسینیه کوهستان انتقال داد و به همان حصیر خشن مازندران اکتفا کرد. آیت الله کوهستانی زهد و ساده زیستی را با محبت به مردم عجین ساخت. قلب او کانون مهر و عاطفه نسبت به اقشار مختلف جامعه، به ویژه محرومان بود. ایشان هم چنین به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد و اهل تهجد و سحرخیزی بود. آیت الله شیخ محمد کوهستانی سرانجام در بامداد جمعه ۱۳ ربیع الاول سال ۱۳۹۲ هـ.ق (مطابق با ۱۳۵۱ شمسی) ندای حق را لبیک گفت و به لقای محبوب شتافت. پس از تشییع جنازه باشکوه در شهرستان بهشهر، پیکر پاک او بنابر وصیتش در جوار مرقد مطهر امام رضا علیه السلام در رواق دارالسیاده، به خاک سپرده شد.
[۷] میرزا عبدالکریم حقشناس تهرانی (۱۲۹۸-۱۳۸۶ش) از عارفان و اساتید اخلاق در تهران. وی متولد تهران بود و در درس سید محمد حجت کوهکمری، سید محمدتقی خوانساری و امام خمینی شرکت کرد. عرفان و علوم عقلی را از محمدعلی شاهآبادی و میرزا مهدی آشتیانی آموخت. حقشناس به اصرار آیتالله بروجردی به تهران رفت و تا آخر عمر به تدریس و تربیت طلاب و عامه مردم در این شهر پرداخت. او در تهران، تولیت مدرسه علمیه فیلسوفالدوله را بر عهده داشت. عبدالکریم تحصیلات ابتدایی و مقدمات را نزد شیخ محمدرضا تنکابنی آموخت و سپس به قم رفت تا از محضر دیگر اساتید نظیر سید محمد حجت و سید محمدتقی خوانساری در دروس فقه و اصول استفاده کند. مدتی نیز نزد امام خمینی فقه و اصول آموخت و در بحث اخلاق هم مراوداتی با ایشان داشت. وی عرفان را نزد شاهآبادی و بخشی از علوم عقلی را نزد میرزا مهدی آشتیانی گذراند. حقشناس افزون بر زبان عربی، به زبانهای فرانسه و انگلیسی هم مسلط بود و اجازه اجتهادش را از سید ابوالقاسم خویی، سید محمد حجت، شیخ عبدالنبی عراقی و محمدعلی شاهآبادی دریافت کرد. حقشناس در همان کلاسهای درس آیتالله شاهآبادی با امام خمینی آشنا شد و در همان اوایل به دیدار وی رفت و از او اجازه ورود به کلاس فلسفهاش را گرفت. علاقه حقشناس در این دوران به امام خمینی آنقدر زیاد شد که هر روز خودش را زودتر به نماز جماعت در مدرسه فیضیه میرساند تا بتواند در صف نماز جماعت کنار او بنشیند و با او همکلام شود. گاهی او و امام خمینی با هم به تهران میآمدند و میرزا عبدالکریم در یکی از این سفرها، او را با شیخ محمدحسین زاهد آشنا کرد. میرزا عبدالکریم در سال ۱۳۸۶ش درگذشت و در حرم عبدالعظیم حسنی دفن شد.
[۸] السنن الکبرى : ۱۰/۱۵۰/۲۰۱۶۲٫
«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: المُقسِطُونَ عندَ اللّه ِ یَومَ القِیامَهِ على مَنابِرَ مِن نورٍ عن یَمینِ الرَّحمنِ ، و کِلتا یَدَیهِ یَمینٌ ، الذینَ یَعدِلُونَ فی حُکمِهِم و أهلِیهِم و ما وُلُّوا».
[۹] مفاتیح الجنان، دعای یا دائم الفضل علی البریه (خواندن این دعا از جمله اعمال شب جمعه است).
«یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّهِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّهً وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّهِ».
[۱۰] سوره مبارکه حدید، آیه ۱۳٫
«یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ».
[۱۱] همان.
[۱۲] سوره مبارکه نجم، آیات ۳۹ و ۴۰٫
[۱۳] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۵۸٫
[۱۴] سوره مبارکه حدید، آیه ۱۳٫
[۱۵] سوره مبارکه نور، آیه ۳۵٫
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَ لَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۱۶] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۸٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۱۷] سید محمدهادی حسینی میلانی(۱۳۱۳-۱۳۹۵ق)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم قمری. آیتالله میلانی بیشتر عمر خود را در عراق گذارند و در آنجا از درس علمایی چون شیخ الشریعه اصفهانی، آقا ضیا عراقی و میرزا محمد حسین نائینی بهره برد. وی از سال ۱۳۳۲ش در مشهد ساکن شد. سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران مدتی نزد وی شاگردی کرد. از میلانی آثاری از جمله محاضرات فی الفقه الامامیه و قادتنا کیف نعرفهم بر جای مانده است. آیت الله میلانی در عرصههای سیاسی و اجتماعی نیز فعال بود. او از انقلاب اسلامی ایران، رهبری آن و نهضت مردم عراق حمایت میکرد. وی در تأسیس مدارس علمیه از جمله مدرسه حقانی نقش داشت. با حضوری وی در مشهد، حوزه علمیه این شهر رونق گرفت.
میلانی تحصیلاتش را در نجف آغاز کرد و در آن شهر به درس و تدریس مشغول شد. او بارها به ایران سفر کرد و در ۱۳۳۲ش که جهت زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) به مشهد رفت، به درخواست مردم و برخی از علمای آن روز خراسان، در آنجا ماندگار شد و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. وی در ۲۹ رجب ۱۳۹۵ق برابر با ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ش در ۸۲ سالگی در مشهد درگذشت و در حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد. میلانی، سه پسر و یک دختر داشت؛ پسران وی سید نورالدین، سید عباس و سید محمدعلی نامیده شدهاند. مهاجرت میلانی به مشهد و استقرار وی در این شهر به مدت بیش از دو دهه، بر رشد علمی حوزه علمیه مشهد تاثیر گذاشت. در ۱۳۳۲ش علمای مشهد در جهت تقویت این حوزه و جلوگیری از مهاجرت طلاب و استادان به شهرهای قم و نجف، با امضای طوماری از سیدمحمدهادی میلانی، (که در آن زمان در کربلا به سر میبرد) درخواست کردند به مشهد مهاجرت کند و به تدریس در حوزه این شهر بپردازد. میلانی در ۱۳۳۳ش به مشهد وارد شد و در مدت ۲۲ سال، مدیریت حوزه علمیه مشهد را برعهده گرفت. محور درس خارج اصول میلانی، مبانی استادانش، محمدحسین غروی اصفهانی و میرزای نائینی بود. او پس از درگذشت آیت الله بروجردی از مراجع تقلید شیعه شد و مدارسی به سبک جدید تاسیس کرد.
به گفته آیت الله وحید خراسانی: ارتقا و رشد و شکوه مناسب حوزه علمیه خراسان مورد توجه مرحوم میلانی بوده و او سختیهای فراوانی را در این راه متحمل شده است، وی جلالِ بارگاه علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را در قُبّهی طلا نمیدیده، بلکه در حوزه علمیهای مشاهده میکرده که با چنین مقامی مناسب باشد. میلانی در ۱۳۷۰ق به حج مشرف شد، در ۱۳۵۹ق به سوریه و لبنان سفر کرد و در این سفر با سید عبدالحسین شرف الدین، سید محسن امین، شیخ حبیب آل ابراهیم، میرزا حسن لواسانی و شیخ محمدتقی صادق در شهرهای صور، دمشق، بعلبک، غازیه و نبطیه ملاقات کرد. او شش سفر به ایران داشت. در سفر ششم در روز عرفه به زیارت حرم امام رضا آمد. وی دراین سفر به خانه علی اکبر نوغانی وارد شد و به درخواست علما و مردم خراسان، در مشهد ساکن شد.
[۱۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۵٫
[۱۹] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۲٫
«وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۲۰] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۸٫
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ».
[۲۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف افتتاح.
«…اللّٰهُمَّ أَذِنْتَ لِى فِى دُعائِکَ وَ مَسْأَلَتِکَ، فَاسْمَعْ یَا سَمِیعُ مِدْحَتِى، وَأَجِبْ یَا رَحِیمُ دَعْوَتِى، وَ أَقِلْ یَا غَفُورُ عَثْرَتِى، فَکَمْ یَا إِلٰهِى مِنْ کُرْبَهٍ قَدْ فَرَّجْتَها، وَ هُمُومٍ قَدْ کَشَفْتَها، وَ عَثْرَهٍ قَدْ أَقَلْتَها، وَ رَحْمَهٍ قَدْ نَشَرْتَها، وَ حَلْقَهِ بَلاءٍ قَدْ فَکَکْتَها، الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَهً وَ لَا وَلَداً ﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِى الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً﴾؛ الْحَمْدُ لِلّٰهِ بِجَمِیعِ مَحامِدِهِ کُلِّها، عَلَىٰ جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّها. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَامُضادَّ لَهُ فِى مُلْکِهِ، وَ لَا مُنازِعَ لَهُ فِى أَمْرِهِ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَاشَرِیکَ لَهُ فِى خَلْقِهِ، وَ لَا شَبِیهَ لَهُ فِى عَظَمَتِهِ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الْفاشِى فِى الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ، الظَّاهِرِ بِالْکَرَمِ مَجْدُهُ، الْباسِطِ بِالْجُودِ یَدَهُ، الَّذِى لَاتَنْقُصُ خَزائِنُهُ، وَ لَا تَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ کَرَماً إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ قَلِیلاً مِنْ کَثِیرٍ، مَعَ حاجَهٍ بِى إِلَیْهِ عَظِیمَهٍ وَ غِناکَ عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِى کَثِیرٌ، وَ هُوَ عَلَیْکَ سَهْلٌ یَسِیرٌ؛ اللّٰهُمَّ إِنَّ عَفْوَکَ عَنْ ذَنْبِى، وَ تَجاوُزَکَ عَنْ خَطِیئَتِى، وَ صَفْحَکَ عَنْ ظُلْمِى، وَ سَِتْرَکَ عَلَىٰ قَبِیحِ عَمَلِى، وَ حِلْمَکَ عَنْ کَثِیرِ جُرْمِى عِنْدَ مَا کانَ مِنْ خَطَإى وَ عَمْدِى أَطْمَعَنِى فِى أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ الَّذِى رَزَقْتَنِى مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ أَرَیْتَنِى مِنْ قُدْرَتِکَ، وَ عَرَّفْتَنِى مِنْ إِجابَتِکَ، فَصِرْتُ أَدْعُوکَ آمِناً، وَ أَسْأَلُکَ مُسْتَأْنِساً لَاخائِفاً وَ لَا وَجِلاً، مُدِلّاً عَلَیْکَ فِیما قَصَدْتُ فِیهِ إِلَیْکَ، فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّى عَتَبْتُ بِجَهْلِى عَلَیْکَ، وَ لَعَلَّ الَّذِى أَبْطَأَ عَنِّى هُوَ خَیْرٌ لِى لِعِلْمِکَ بِعاقِبَهِ الْأُمُورِ، فَلَمْ أَرَ مَوْلىً کَرِیماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْکَ عَلَىَّ، یَا رَبِّ، إِنَّکَ تَدْعُونِى فَأُوَلِّى عَنْکَ، وَ تَتَحَبَّبُ إِلَىَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَیْکَ، وَ تَتَوَدَّدُ إِلَىَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْکَ کَأَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَیْکَ؛ فَلَمْ یَمْنَعْکَ ذٰلِکَ مِنَ الرَّحْمَهِ لِى وَ الْإِحْسانِ إِلَىَّ، وَ التَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِلَ وَجُدْ عَلَیْهِ بِفَضْلِ إِحْسانِکَ إِنَّکَ جَوادٌ کَرِیمٌ…».
[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای توسل.
[۲۳] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲؛ در غم از دست دادن حضرت زهرا (سلام الله علیها).
«وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) رُوِیَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ فَاطِمَهَ (علیها السلام) کَالْمُنَاجِی بِهِ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) عِنْدَ قَبْرِهِ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ بِکَ. قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَ عَنْهَا تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَهِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ، فَ “إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ”. فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ. وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ. وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ، لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ».
[۲۴] همان.
[۲۵] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۲۶] بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۱.
[۲۷] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پاسخ دهید