«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

رِزق عالَم امکان به برکت وجودِ ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) تأمین می‌شود

تسلیت عرض می‌کنم شهادت مظلومانه‌ی امام بزرگواری که محکوم به زندان اَبد بود و در زندان‌ماندن ایشان را هم تحمّل نکردند، در زندان ایشان را شهید کردند و مظلومیّت حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) در میان امامان‌مان، مظلومیّت مُضاعف و چند جانبه است. برای کسانی که صاحب عاطفه هستند، صاحب خانواده هستند، صاحب غیرت هستند، خیلی سخت است. حضرت امام موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) بَرکات وجودِ نازنین ایشان اَبعاد مختلفی دارد؛ یکی عبادت‌های حضرت امام موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) است که خداوند متعال هرچه به موجودات عالَم می‌دهد، هرچه به کُفّار و مُنافقین و مُشرکین و افراد بی‌خیالی مانند ما می‌دهد، بخاطر عبادت‌های مَقبولِ مُقرّبین درگاه پروردگار متعال است. چون فرموده است: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ[۲]»؛ یعنی اگر مسأله‌ی عبادت نباشد، خلقت نیست. در عُبودیّت هم آن عُبودیّت کامل مَقصد آفرینش بوده است و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) در این جهت مَقصد آفرینش هستند. عبادت‌هایشان عبادتِ با همه‌ی وجود بوده است. خداوند متعال «هارون الرشید[۳]» و «مأمون الرشید[۴]» را لعنت نماید. پدر قاتل پدر بود و پسر قاتل پسر بود. ما یک عزیزی داشتیم و گاهی هم این اَواخر به مدرسه‌ی ما می‌آمد. اهل مَعنا بود، اهل تَشرّف بود. آقای «شیخ جعفر توسّلی» که رضوان خداوند بر ایشان باد. در شهر مشهد ایشان را دیدم و گفتند که برای شام می‌خواهم نزد شما بیایم. خوشحال شدم و شام را در خدمت ایشان بودیم. بعد گفته بودند: این مأموریت حضرت امام رضا (علیه السلام) بود و ایشان به من فرموده بودند که نزد فُلانی برو. ایشان در آن‌جا به بنده گفتند: «اللهم العَن هارونَ الرشید» و «اللهم العَن مأمون الرشید» را زیاد بگویید. معمولاً اذکاری که می‌گفتند و در کتاب‌ها نیست، از خودشان نبود. ایشان یک لَعنی دارند که طلبه‌های مدرسه‌ی ما هم خیلی با آن مأنوس هستند، این را «آیت الله جاودان» (حفظه الله) می‌گفتند که از خودِ امام زمان (ارواحنا فداه) گرفته است؛ «لَعنَ الله قاتِلیک وَ ظالِمیک وَ ضارِبیک وَ غاصِبی حقِّکِ یا مَولاتی یَا فاطِمه (سلام الله علیها)». این ذکر هم خیلی اَسرارآمیز است. هم خود بنده از آن اثر و بَرکت سُراغ دارم، خاطرات خوبی دارم و هم دیگران این‌گونه هستند. اِجمالاً «اللهم العَن هارونَ الرشید و العَن مأمون الرشید». «ربیع» را اِحضار کرد. اوّلین زندانبان حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) رَبیع بود. به او گفت: من هر روز از بالای قَصر نظاره می‌کنیم و می‌بینم که این زندانی در زندان هست یا رفته است؛ ولی هیچ‌وقت او را ندیدم. نگاه می‌کنم و می‌بینم که یک پارچه‌ای در آن‌جا اُفتاده است. رَبیع گفت: آقا! آن پارچه نیست؛ او موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) است. او صبح سر به سَجده می‌گذارد و تا ظُهر سر به سَجده است و بدن این‌قَدر نَحیف شده است که با لباس تشخیص داده نمی‌شود و شما فکر می‌کنید که این پارچه است. گاهی شب تا سَحر بیدار بود، شب‌ها نمی‌خوابید. اوّل شب که نماز مغرب و عشاء را می‌خواند، سر به سَجده می‌گذاشت تا هنگام نماز شب. با چه آهی، با چه سوزی و با چه اَشکی ذکر او این بود: «عَظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُنِ العَفوُ مِن عِندِکَ[۵]»؛ به ما هم آموخته است که اگر امام شما من هستم، شما هم مولایی دارید، رَبّی دارید؛ شما هم اهل عبادت باشید، اهل سوز باشید، اهل سشحَر باشید، سَجده‌های طولانی انجام بدهید. خداوند متعال به برکت عبادت این‌ها رِزق عالَمیان را تأمین می‌کند، زیرا این‌ها مَقصد عالَم آفرینش هستند.

Sadighi-14021117-Shame Shahadete Emam Kazem-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (1)

حَساسیّت ویژه‌ی حضرت امام موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) نسبت به احترام و عزّت شیعیان

نکته‌ی دوّم این است که حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) ادامه‌دهنده‌ی راهِ امام جعفر صادق (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) در تربیت شاگرد بودند. با شهادت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، این عالِم‌پَروری و رونق‌دهندگی به حوزه‌های علمیه تعطیل نشد؛ ولی تفاوت آن این بود حضرت امام کاظم (علیه السلام) کادر تربیت می‌کردند که این‌ها به درد اداره‌ی مملکت بخورند و روشی هم به این‌ها آموخته بود یا تصرّفِ ولایی می‌کرد، دستگاه متوجّه نبود که این‌ها در کجا تربیت شدند؟ این‌ها آدم‌های چه کسی هستند؟ لذا به عنوان استانداران، والیان و رئیس‌الوُزرای دستگاه هارون الرشید (لعنت الله علیه)، «علی بن یقطین[۶]»، هم «یقطین» پدرش از شاگردان امام جعفر صادق (علیه السلام) بود و هم علی پسرش هم شاگرد امام جعفر صادق (علیه السلام) بود و هم شاگرد حضرت امام کاظم (علیه السلام) بود. یک عالِم بود، یک مُحدّث بود؛ ولی نزد امام جعفر صادق (علیه السلام) آموزش دیده بود، تقیّه را بَلد بود، روش را بَلد بود. لذا در دستگاه نُفوذ کرد و رئیس‌الوُزرا شد. ولی خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) آمد و اظهار خستگی کرد. عرضه داشت: (به تَعبیر بنده) دستگاه خیلی لَجن است، آدمِ سالم نمی‌تواند با این‌ها کار کند. بساط شَراب، عیش و نوش، عشرت‌های حَرام، رقّاصی‌ها، بی‌بَند و باری‌ها، گذشته‌ی از این‌ها قَساوت، جَلّاد هستند، آدم‌کُش هستند، نُفوس بَشر برای این‌ها هیچ ارزشی ندارد. من یک نفر هستم و دَرباری که پُر از همه‌ی لَجن‌کاری‌ها و کثافت‌کاری‌ها و بی‌رَحمی‌هاست. اجازه بدهید من از این دستگاه بیرون بیایم. وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: تو در آن‌جا بمان؛ «إنَّ لَنا فِیکَ عِزّاً وَ لِشیعَتِنا بِکَ اُنْسَاً»؛ فرمود: تو عزّت ما هستی. ما که در این دستگاه‌ها آدم نداریم، کسی شیعه را تحویل نمی‌گیرد؛ ولی تو یک نفر در آن‌جا برای ما عزّت هستی؛ یکی این موضوع است. موضوع دوّم این است که اگر تو هم بیایی، هیچ درب بازی بر روی این شیعیان گرفتار وجود ندارد. هیچ‌کسی به دادِ این‌ها نمی‌رسد. تو در آن‌جا به عنوان پُشتوانه، به عنوان دادرس، به عنوان مشکل‌گُشای شیعیانمان در آن‌جا بمان. ولی من ۳ چیز را برای تو تَضمین می‌کنم؛ اگر تو در این سِمَت باقی بمانی، ولی شیعیانمان را که مشکلات‌شان را حل می‌کنی، تَحقیر نکنی، منّتی بر این‌ها نداشته باشی؛ بلکه کرامت و شخصیت‌شان را حفظ کنی. ائمه‌ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) خیلی به عزّت شیعه حسّاس بودند. یک شیعه‌ای پُشت دَرب کسی نماند، تَحقیر نشود، توسَری نخورد، منّت کسی بر گردنش نباشد. حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) خیلی در این جهت حَساسیّت نشان دادند.

Sadighi-14021117-Shame Shahadete Emam Kazem-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (2)

ضمانت‌های حضرت امام کاظم (علیه السلام) برای «علی بن یقطین»

حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) به علی بن یقطین فرمودند: تو گِره‌ شیعیان را بدون منّت و با حفظ کرامت و احترام مُوالیان باز کُن؛ من هم ۳ چیز را برای تو تَضمین می‌کنم. یکی این است که فرمودند: «لایضِلَّک سَقف سِجْنٍ اَبَدا[۷]»؛ هیچ‌وقت سقف زندان را نبینی. امام خودش زندانی بود، از ۴ سال تا ۱۴ سال نَقل کرده‌اند که حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) در زندان تشریف داشته‌اند، به گونه‌ای حَبس اَبد بوده‌اند. بَنا نداشتند که ایشان را آزاد کنند. در زندان هم پیام‌های حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) که می‌رسید، بالاخره ایشان را تحمّل نکردند و در همان‌جا ایشان را شهید کردند.‌ خودش زندان را قبول می‌کند، ولی هم «علی بن مُسیّب» را که با ایشان هم‌بَند بود، هم زندانی بود؛ یک روزی به حضرت امام موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) عرض کرد: آقا! من کم آورده‌ام، همسر دارم، فرزند دارم، مدّت‌ها در زندان مانده‌ام، از سرنوشت عائله‌‌ام هیچ خبری ندارم. حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) فرمودند: چشمت را ببند. چشمش را بست. فرمودند: چشمت را باز کُن. وقتی چشمش را باز کرد، دید که در حَرم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است. خودِ حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) هم با وجود این‌که در غَل و زنجیر بودند، ولی هر دو در حرم امام حسین (علیه السلام) هستند. بعد هم فرمودند: بار دیگر چشمت را ببند. در مکّه‌ی مُکرّمه در کنار بیت‌الله طواف کردند و بعد هم به مدینه بازگشتند و فرمودند که برو همسر و فرزندانت را ببین، تَجدید عَهد کُن و بیا برویم. به آن‌جا بُرد و مُلاقات همسر و فرزندان هم برایش فراهم شد و بعد هم با طیّ‌الارض به همان زندان برگرداند و زندانبان و هیچ‌کس دیگری هم خبری نداشتند که این‌ها در آنِ واحد در کُرسی «کُن فَیَکُون» بودند. این‌ها هم خودشان طیّ‌الارض داشتند و هم می‌توانستند با تَصرّف دیگران را دور از اَنظار دشمنان که آن‌ها نبینند و این‌ها کارهای خودشان را انجام بدهند. حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) با وجود این‌که خودشان زندان را پذیرفته‌اند، اما برای علی‌ بن یقطین تَضمین می‌کنند که در عُمر خود زندان را نبینی. دوّمین تَضمینی که در برابر خدمت به مردم و شیعیان کردند، این بود که فرمودند: «وَ لاینالَک حَدُّ سَیفٍ اَبَدا[۸]»؛ هرگز تیزی شمشیر را نمی‌بینی. نه گرفتار ترور می‌شوی، نه کسی در دعوا و جنگی بتواند تو را از بین ببَرد. تَضمین می‌کنم که تو به قتل نرسی. سوّم هم این بود که فرمودند تَضمین می‌کنم: «وَ لایدْخُلَ الْفَقْرُ بَیتَک اَبَدا[۹]»؛ هیچ‌ وقت فقیر نشوی. بنده یقین دارم که این تَضمین حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) فقط برای علی‌ بن یقطین نبود؛ هرکسی در هر سِمَتی باشد، گِره‌گُشای مُوالیان اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) باشد، بی‌منّت خدمت کند، گِره باز کند و حُرمت و احترام اَشخاص را نگاه دارد، تَضمین حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) برای همه است. شخصی نبود، بخاطر آن خدمت، بخاطر آن اِکرام بود که حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) یک چنین تَضمینی را کردند. لذا حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) یک سیاست‌مَدار به مَعنای واقعی کلمه بودند که در این زیارت شریفه‌ی «جامعه‌ی کبیره» ما به حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) عرضه می‌داریم: «وَ ساسَهَ الْعِبادِ[۱۰]»؛ «وَ ساسَهَ الْعِبادِ» یعنی چه؟ یعنی شما در میان مردم از همه سیاست‌مَدارتر بودید، شما بُعد سیاسی، مدیریت، اداره‌ی جامعه‌ی شیعه، حفظ جان شیعه، استقلال شیعه، همیشه شیعه را در آتش نگاه داشتند، روش داشتند، تاکتیک داشتند، برنامه داشتند. این سِلسله‌ی تَشیّع را حفظ کردند تا امروز شیعه به قدرت رسیده است و مُقدّمه‌ی بُروز قدرت حضرت حُجّت امام زمان (ارواحنا و ارواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) است.

Sadighi-14021117-Shame Shahadete Emam Kazem-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (3)

روش‌های تربیتی حضرت امام کاظم (علیه السلام) برای هدایت مردم

سوّمین نکته‌ای که در حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) وجود داشت، این بود که حَسّاس بودند و رَگ هرکسی را می‌دانستند. هرکسی را از آن روحیه‌ای که داشت هدایت می‌کرد. نمی‌شود همه را در یک کلاس آموزش داد. یک کسی بود که از نوادگان «عُمر بن خطاب» بود و خیلی بی‌اَدب بود. جلوی طرفداران و عاشقان حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) شروع به بدگویی نسبت به حضرت علی (علیه السلام) می‌کرد، به حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) اهانت می‌کرد. جان شیعیان به لب رسید. از حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) اجازه خواستند که او را بکُشند، اما حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) اجازه ندادند. یک روزی حضرت امام کاظم (علیه السلام) سوار بر مَرکب شدند و در مَزرعه‌ای که مربوط به آن شخص از نوادگان عُمر بود، به مَزرعه‌ی او تَشریف بُردند. با مَرکب‌شان که ظاهراً هم حِمار بود، از روی مَزرعه‌ی او به طرف او رفتند. او هم داد می‌زد: برای چه به این‌جا می‌آیی؟ محصول من را خراب کردی و از بین بُردی. حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) با تبسّم رفتند تا به او رسیدند. یک خداقوّتی گفتند، یک حال و اَحوالی کردند. گفتند: اگر این مَزرعه‌ی تو حاصل بدهد، چه‌ میزان حاصل به تو خواهد داد؟ پاسخ داد: من که علم غیب ندارم. حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) فرمودند: نگفتم که تو علم غیب می‌دانی؛ مَظنّه‌ی تو چیست؟ حَدس می‌زنی که اگر آفت نخورد، این حاصل تو چه‌قَدر خواهد بود؟ گفت: ۲۰۰ دینار. حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) به او ۳۰۰ دینار دادند. در واقع او را خریدند. آن آدمِ لَجوجِ بد دهنِ بی‌ادب با گرفتن حاصل یک‌ سال خود دَفعتاً حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) بیشتر از حاصلش به او داد. او به طور عَجیبی نَرم شد. روزهای بعد هر روز به مسجد می‌آمد و به امام موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) اقتدا می‌کرد و با ایشان نماز می‌خواند و می‌گفت: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۱۱]»؛ خداوند می‌داند که به چه کسی مقام امامت بدهد. بعد حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) به دوستان‌شان می‌فرمودند: آیا روش شما که می‌خواستید او را از بین ببَرید بهتر بود یا روش من که هم آن دُرشتی و خُشونت را از او گرفتم و هم او را مسجدی کردم، عاقبت به خیر کردم و حالا می‌آید و نماز می‌خواند، اهل عبادت و نُسُک شده است. یاد بگیریم؛ این امام ما بوده است. اگر کسی به ما کمترین حرف را بزند، از کوره در می‌رویم و فوری شروع به مُقابله‌کردن و بدگفتن می‌کنیم؛ خدا نکند. این‌هایی که بد دهن هستند، موفّق به توبه نمی‌شوند. حَواسمان جمع باشد که در خانه یا بیرون از خانه نکند که از دهان ما حرف‌های رَکیک بیرون بیاید. آدم بد زبان و بد دهن باشیم؛ خداوند خیلی بدش می‌آید. طیبِ کَلام، «اطیبوا الکلام[۱۲]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همیشه حرف‌تان عطرآگین باشد. وقتی حرف می‌زنید، دل‌ها را عطرآگین کنید، اُمید بدهید، نشاط بدهید، انرژی بدهید.

Sadighi-14021117-Shame Shahadete Emam Kazem-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (4)

تبلیغات دشمنان انقلاب برای ایجاد نااُمیدی و یأس در مردم

خداوند متعال این وابستگان به غَرب را لعنت کند که هر روز به یک بَهانه‌ای می‌خواهند مردم ما را مأیوس کنند. خودشان مأیوس از رحمتِ خداوند هستند، اهل جهنّم هستند؛ ولی به صورت مرتّب می‌گویند: او چه کرد؟ اگر رأی بدهیم چه می‌شود؟ چه خاصیتی دارد؟ این‌ها مأمورین شیطان هستند. چه شیطان بزرگ و چه شیطان درون اِبلیس که خدا می‌داند مأموریت دارد و خودشان هم سر این سُفره نشسته‌اند. خب اگر نمی‌پَسندید، کنار بروید. چرا خودتان برای سِمَت‌های این مملکت لَه‌لَه می‌زنید؟ اما این‌قَدر طَعنه می‌زنید. امروز این کشور در مُحاصره‌ی اقتصادی هست، در تَحریم اقتصادی هست، سال‌هاست که تحت فشار جهانی هست؛ امروز مشکل مسکن دارد، مشکل گرانی دارد؛ ولی کسی در مملکت ما از گُرسنگی نمُرده است. اگر می‌گویید مشکل داریم پس چرا در انتخابات شرکت کنیم، کجا هست که مشکل نیست؟ شب‌ها این برنامه‌ی پاورقی را نگاه کنید. خدا خیرش بدهد. این بند‌ه‌ی صالح خداوند که خیلی هم دشمن دارد؛ ولی به صورت مستند هر شب وضعیت زندگی اروپایی‌ها را نشان می‌دهد. به صورت دقیق و با آدرس نشان می‌دهد و تَحلیل دارد.‌ همه‌جای عالَم مشکل هست. مگر فقط مملکت ماست؟ مملکت ما مشکل دارد، ولی پیشرفت دارد، ولی شُکوفایی دارد، ولی قدرت دارد، ولی قدرت بازدارندگی دارد، ولی می‌تواند مظلومین را حمایت کند. زیر این آسمان این کشور عربستان، این حکومت لَعنتی‌اش، این شهر دُبی در کنار ما، این کشور بَحرین این همه ثروت‌های مسلمان‌ها را در حُلقوم آمریکا و انگلیس می‌ریزند و به علاوه با صهیونیست‌ها می‌سازند. با دشمنان قَسم‌خورده‌ی قرآن کریم سازش می‌کنند و می‌خواهند دین را از بین ببَرند. تنها کشوری که از مظلوم حمایت می‌کند، ایران است. دیگران حرف می‌زنند؛ بعضی از آن‌ها حاضر نشدند با این قطعِ رابطه کنند. نه سفارت‌خانه‌ی اسرائیل را تعطیل کردند، نه قطعِ رابطه‌ی اقتصادی کردند. این کمک به آن‌هاست که مسلمان‌ها را بکُشند.‌ نه غیرت دارند، نه دین دارند؛ هیچ‌چیزی ندارند.‌ شما قَدر کشورتان را نمی‌دانید که یک رهبری دارد که مَظهر صولت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مَظهر غیرت ولایت ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است که از شرق و غرب نمی‌ترسد، یک‌ تَنه در برابر همه‌ی دنیا ایستاده است و این جبهه‌ی مقاومت را او جبهه‌ی مقاومت کرده است. ولی خُب مشکلات هم دارد. «نابُرده رَنج گَنج مُیسّر نمی‌شود[۱۳]». اگر آدم بخواهد با عزّت زندگی کند، بخواهد ناموسش مَحفوظ باشد، بخواهد استقلالش مَحفوظ باشد، هزینه دارد.‌ دشمن سر به سرش می‌گذارد. حالا که سر به سر ما نگذاشته بود، در زمان شاه ما چه داشتیم؟ هیچ‌چیزی نداشتیم. هم اقتصادِ خراب داشتیم، هم دین خراب شده بود، هم در دانشگاه‌ها یک مورد نمازخوان نبود.‌ نماز جماعت کجا بود و دانشگاه کُجا بود! امروز الحمدلله هم مسأله‌ی مَعنویّت رو به توسعه است، الحمدلله خودتان اعتکاف را دیدید. این‌جا با وجود این‌که خیلی دیر شروع شد، بعضی‌ها هم خیلی همراهی نکردند؛ خداوند متعال به حاج محسن و پسر ایشان آقا احسان‌مان و آقای حسن اُزگلی خیر بدهد؛ بالاخره به میدان آمدند و در این‌جا ۲۰۰ نفر اعتکاف داشتند. همه‌جا مساجد پُر بود و بیش از ظرفیّت متقاضی وجود داشت. این‌ها شُکر ندارد؟ این پَرچم حضرت علی (علیه السلام) و اولاد علی (علیه السلام) در اِهتزاز است، برای مسجد و برای راز و نیاز شکار دل می‌کند و این‌ها را از فساد و بی‌بَند و باری به وادی تقوا و خودسازی می‌کشاند.

هدایت «بِشر حافی» توسط حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام)

حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) این را به ما آموخته است. «وَ ساسَهَ الْعِبادِ»؛ سیاست داشتند. بعضی‌ها را تألیف قلوب می‌کند؛ ولی برای بعضی‌ها مُعجزه نشان می‌دهد تا این‌که این‌ها هدایت بشوند. این زنی که مأمور شکنجه‌‌ی روحی حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) در زندان بود، یک زنِ طَنّاز زیبایِ بدنامِ هَرزه‌ای بود. او را به زندان فرستاده بودند تا از این جهت که همسر و فرزندان حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) نزد ایشان نیستند، می‌گفتند بالاخره او را وَسوسه می‌کند یک پَرونده‌ای برای او درست می‌کنیم. ولی وقتی آن زن وارد زندان شد، دید که اصلاً ایشان سر از سَجده برنمی‌دارد. شب و روز سوز و گُداز ایشان که می‌فرمودند: «عَظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُنِ العَفوُ مِن عِندِکَ». مأمورین دیدند که خودِ این زن هم از حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) تقلید کرده است، حال او مُنقلب شده است؛ چه دل شکسته‌ای دارد! چه آهِ جانسوزی دارد! چه ناله‌های تائبانه‌‌ای دارد! «عَظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُنِ العَفوُ مِن عِندِکَ»؛ او را اِحضار کردند و گفتند: مگر ما تو را به آن‌جا فرستاده بودیم تا عبادت کنی؟ تو مأموریت داشتی که به آن‌جا بروی تا پَرونده‌ای درست بشود، یا او را شکنجه‌ی روحی بدهی و اذیّت کنی. رفتی و خودت هم مانند او شده‌ای؟ گفت: چه می‌گویید؟ من از هر طرفی آمدم تا یک بار توجّه او به من باشد، دیدم اصلاً در این عالَم نیست. اصلاً به چیزی جُز خداوند متعال توجّه ندارد. بالاخره حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) با آن علم امامت‌شان متوجّه شدند که من در حال تلاش هستم، یک دستی تکان دادند. من دیدم که باغی از باغ‌های بهشت است که چه باغی است! چه قصرهایی! چه حوری‌هایی! همه برای حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) لَه‌لَه می‌زنند و ایشان به آن‌ها توجّه نمی‌کند، چه برسد به این زن توجّه کند.‌ فَهمیدم این آقا، یک آقای دیگری است. این بود که توبه‌ی واقعی نَصیبم شد. وقتی او را نزد هارون آوردند و این داستان را بیان کرد، گفت: اگر بشنوم که در جایی این مسأله را نَقل کنی، تو را می‌کُشم. او هم نَقل نمی‌کرد؛ ولی عَلی‌الدّوام اشک داشت و سَجده داشت؛ «عَظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُنِ العَفوُ مِن عِندِکَ». حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) «بِشر حافی[۱۴]» را هم به همین صورت با یک جمله که یک جمله نبود، بلکه تصرّف بود. یک آدمِ مُتمکّنِ ثروتمندِ مُرفّه که بسیاط عیش و طَرَب و شُرب خَمر و انواع میگُساری‌ها را داشت و خانه‌اش عِشرتکَده بود. این خواننده‌ها می‌خواندند، رقّاص‌ها می‌رقصیدند، موسیقی‌های مُتعدد در آن‌جا اجرا می‌شد و امام کاظم (علیه السلام) هم که از مقابل خانه‌ی بِشر عُبور می‌کرد، خادمِ خانه زُباله‌های خانه را آورده بود تا بیرون بریزد، حضرت امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: صاحب این خانه آزاد است یا بنده است؟ گفت: آقا این جُزء اَشراف است، این خَدم و حَشم دارد، این ثروت دارد، این پولدار است، همه‌ی امکانات عیش و نوش برایش هست. فرمود: اگر بنده بود، این کار را نمی‌کرد.‌ بنده کسی است که صاحب دارد. آن کسی که بنده نیست، رها است، بی‌صاحب است. رهاست و گُرگ شیطان او را می‌دَرد. دست ولایت امام زمان (ارواحنا فداه) بالای سر ماست و نمی‌گذارد که ما فاسد بشویم. اگر به ما هم بگویند برو بیرون، گُرگ ایمان می‌آید و ما را هم می‌دَرد. آبرویمان می‌رود، حیثیت‌مان می‌رود، ایمان‌مان می‌رود، همه‌چیزمان می‌رود.‌ بَرده است یا آزاد است؟ گفت: آزاد است. فرمود: اگر بنده بود، این کارها را نمی‌کرد. نمی‌توانست این کارها را انجام بدهد. وقتی این خدمتگزار برگشت، بِشر پُرسید: چرا دیر آمدی؟ گفت: یک آقایی عُبور می‌کرد و چنین سؤالی از من پُرسید و من هم چنین پاسخی دادم. شُوکه شد و پُرسید که کجا رفت؟ این طبیب من بوده است، این مُنجی من بوده است، این مأمور بوده است که بیاید از این‌جا عُبور کند و من را از لَجن بیرون بکشد. دیگر مُعطّل نشد تا لباس عوض کند؛ با پای برهنه رو به کوچه دَربه‌دَر حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) رفت و به ایشان رسید. به اندازه‌ای معرفت او بالا رفت و اهل سِیر و سُلوک و اهل‌الله شد که به مقام طیّ‌الارض رسیده بود.‌ هرجایی می‌خواست برود، با طیّ‌الارض می‌رفت. یک آدمِ بدسابقه‌ی مُرفّه که به آن صورت بود، به بَرکت نَفَس حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) به آن‌جا رسید.

Sadighi-14021117-Shame Shahadete Emam Kazem-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (5)

حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) سُفره‌ی رحمتِ الهی است

این حدیث را در مواقع مختلف برای شما خوانده‌ام، ولی بازهم می‌خوانم و بعد روضه می‌خوانم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اَللَّهَ وَ هُوَ مُطَهَّرٌ فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَهُ مُوسَى (عَلَیه السَّلام)[۱۵]»؛ اگر کسی دوست دارد هنگام مُلاقات با خداوند متعال، همه‌ی ما داریم به سوی خدا می‌رویم، مرگ ما مُلاقات با خداست. مُنتها یا مُلاقات رَحمت خداست، یا مُلاقات عذاب و جهنّم خداست. هرکسی می‌خواهد خداوند متعال را مُلاقات کند، ولی بر سر سُفره‌ی رحمت خداوند باشد، سر سُفره‌ی عَفو و گذشت خداوند باشد، «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اَللَّهَ»، هرکسی دوست دارد خداوند را مُلاقات کند و روز لِقاءالله پاک باشد، آلودگی و نجاست نداشته باشد که نزد خداوند سرافکنده باشد، طاهر و مُطهّر و پاکیزه در آغوش رحمت خداوند متعال قرار بگیرد، دامان حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) را بگیرد؛ «فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَهُ مُوسَى (عَلَیه السَّلام)».

روضه و توسّل به حضرت امام کاظم (علیه السلام)

یا موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام)! «یَا أَبَا الْحَسَنِ، یَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، أَیُّهَا الْکاظِمُ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا[۱۶]»؛ یا موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام)! آمده‌ام که آمده باشم، دل من را هم بگیر و ببَر. تو قدرت جَذب داری، دل ما را شکار کُن. زنِ هَرزه‌ی بدنام را به آن صورت عاقبت به خیر می‌کنی، یک آدمِ مُرفّه عیش و عشرتی را به آن صورت نجات می‌دهی؛ ما یک عُمری دَرب خانه‌ی شما صدا زدیم و گفتیم: یا باب الحَوائج، یا موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام)! «یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ». شباهتی به مادرش دارد، شباهتی به جَدّ مظلومش امام زین‌العابدین (علیه السلام) دارد، شباهتی هم به ارباب بی‌کَفن‌مان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دارد. شباهت ایشان به حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) از چند جهت است؛ یکی این بود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) از شدّت ظُلم‌هایی که در حقّ خودش و همسرش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شده بود، دست به دعا برمی‌داشت و می‌گفت: «اِلهی عَجِّل وَفاتی سَریعاً[۱۷]»؛ خدایا! مرگ فاطمه را برسان. حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) هم در زندان خیلی شکنجه شد، تازیانه خورد، در زیرزمینِ نَمور زندان در غُل و زنجیر بود. دعا می‌کرد: «خَلِّصْنِی مِنْ یَدِ هَارُون[۱۸]‏»؛ خدایا! دیگر خَلاصم کُن. شباهت دیگری که دارد، این است که مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) از شدّت ظُلم ظالمین آب شده بود؛ برای حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) هم غیر از شَبَح چیزی باقی نمانده بود. مانند امروز بود که وقتی به شهادت رسید… خوشا به حالتان که دلتان کاظمینی شد. نامَرد لَعنتی برای این‌که تَحقیر کند و تشییع‌جنازه‌ی درست و حسابی نداشته باشد، ۴ نفر عَمَله فرستاد. گفت: بروید و جنازه‌ی او را از زندلان بیرون بیاورید.‌ این ۴ حَمّال وارد زندان شدند و هرچه نگاه کردند، دیدند که جنازه‌ای وجود ندارد.‌ به زندانبان گفتند: ما مأمور هستیم تا جنازه را ببَریم، ولی جنازه‌ای نیست. به یک گودالی اشاره کرد. گفت: آن عَبایی که در آن‌جا می‌بینید، بدن موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) است؛ اما از بَس لاغر شده است، با لباس تشخیص داده نمی‌شود.‌ رفتند و دست زیر جنازه بُردند تا بلند کنند، دیدند که سنگین است. عَجبا! بدن به این لاغری چرا این‌قَدر سنگین است؟! عَبا را کنار زدند، دیدند که غُل و زنجیر به گردن موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) و کُند به پای مبارک ایشان است. یا باب‌الحَوائج! یا موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام)! غُل و زنجیر به گردن شما بود، اما جلوی چشم شما عمّه‌تان را تازیانه نمی‌زدند، دختران کوچک را روی خارها نمی‌دواندند. این نَصیب حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) بود که دستش به گردنش بسته بود، بچّه‌هایی که تازه پدر از دست داده بودند، به مَحض این‌که گریه می‌کردند تازیانه می‌خوردند. اما شباهت ایشان به جدّ بزرگوارشان امام حسین (علیه السلام) این بود که بدن نازنین حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) را سه شبانه‌روز کنار جِسر بَغداد گذاشتند که مردم برای تشییع جنازه جمع بشوند و با احترام تشییع کنند؛ اما «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۱۹]» ؛ «ملقی ثلاثا بلا غسل ‏و لا کفن[۲۰]».

‌لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۱]».

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مبارک امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! هر بَلایی ما، کشور ما و نظام ما را تَهدید می‌کند، دَفع بفرما.

خدایا! دشمنان ما را ناکام کُن.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نُفوذی‌های داخل که علیه نظام و انتخابات تبلیغ می‌کنند اُمیدشان را نااُمید کُن.

خدایا! تیرهایشان را به خودشان برگردان.

خدایا! مردم غَیور ما را که ۴۴ سال وَفا نشان دادند و همیشه آرمان‌های شهیدان را در مَرعا و مَنظر خودشان تَکریم کردند، در این امتحانات هم برای راهپیمایی ۲۲ بهمن و هم برای انتخابات این مردم را بیش از سال‌های سابق عزّتمند و دارای اعتبار جهانی قرار بده.

خدایا! صَف‌های ما را مُتشکّل‌تر بفرما.

خدایا! دل‌های ما را به هم رئوف بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دست نِفاق و تَفرقه و دوقُطبی‌کردن و بَدبین‌کردن به یکدیگر را از این کشور دور بگردان.

خدایا! فقر و فَحشا و فساد و خیانت و ترور و تَکفیر و همه‌ی آسیب‌هایی که دشمنان برای ما تدارک دیده‌اند، همگی را به خودشان برگردان.

خدایا! حاجات این جمع، حَوائج منظورین، مُلتمسین، کسانی که با ما عَهد دعا دارند، کسانی که ما را دعا می‌کنند و ما آن‌ها را نمی‌شناسیم، به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم همه را حاجت‌رَوا بفرما.

خدایا! تا هستیم، با آبرو و دین و عزّت ما را نگاه‌دار.

خدایا! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبر ما، اُلگوی ما، مُقتدای ما، نایب امام زمان ما (ارواحنا فداه) را با اقتدار و عزّت و کفایت و کَرامت تا ظُهور و در کنار حضرت مهدی (عَجّل‌ الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بفرما.

خدایا! غَزّه و مقاومت را از چَنگال ظُلم نجات بده.

خدایا! صهیونیست‌ها و دشمن غَدّار بَشریّت شیطان بزرگ آمریکا را به همین زودی با این اُمرای اَعراب همگی را سرنگون و ساقط در جهنّم بگردان.

خدایا! بَشریّت را از شَرّ این‌ها نجات عنایت بفرما.

ان‌شاءالله در پَناه حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) باشید، خودتان و خانواده‌هایتان بیمه بشوید، صلوات خَتم بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶٫

[۳] هارون عباسی (۱۴۵ ـ ۱۹۳ق) معروف به هارون الرشید پنجمین خلیفه‌ عباسی (حکومت:۱۷۰ ـ ۱۹۳ق) است که هم عصر با امام موسی کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) بود. به گزارش تاریخ،‌ زندانی شدن امام کاظم (علیه السلام)، شهادت او و تحت فشار قرار دادن شیعیان در دوران هارون بوده است. هارون یکی از فرزندان مهدی عباسی است که دوران حکومتش به جهت درآمد اقتصادی، رونق تجارت، پیشرفت علم، فلسفه و موفقیت‌ در فتوحات، عصر طلایی دوران حکومت عباسی نامیده می‌شود. در دوران خلافت هارون، جنگ‌های خارجی متعددی از جمله جنگ با رومیان درگرفت و ملکه روم مجبور به صلح و پرداخت غرامت به سپاه هارون شد. در دوره او شورش‌هایی علیه حکومت واقع شد که مهم‌ترین آن قیام یحیی بن عبدالله، برادر نفس زکیه بوده است. از دیگر فعالیت‌های هارون،‌ پیشبرد علوم و افزایش ترجمه متون علمی به ویژه از یونانی به عربی بوده است. هارون عباسی معروف به هارون الرشید، از خلیفه‌های عباسی در سال ۱۴۵ قمری در ری به دنیا آمد. او فرزند مهدی عباسی و کنیزی به نام خیزران بود. پدرش در زمان تولد هارون، امیر منطقه ری و خراسان بود. کنیۀ هارون ابوجعفر است. هارون در سال ۱۷۰ ق با مرگ برادرش هادی به خلافت رسید و تا سال ۱۹۳ هجری حکومت کرد. بنا بر نقل منابع تاریخی، دولت عباسی در زمان هارون و مأمون به اوج عظمت خود رسید. هارون را از مشهورترین خلفای عباسی دانستند. عصر هارون به جهت درآمد زیاد، رونق تجارت، پیشرفت علم، فلسفه و موفقیت‌ در فتوحات، عصر طلایی دوران حکومت عباسی نامیده می‌شود. نواحی غربی بغداد، از شهر الانبار تا مصر و آفریقا، قسمت شرقی از شیروان تا ترکیه و منطقه خراسان تحت سلطه هارون بود.

در دوران خلافت هارون الرشید جنگ‌های خارجی متعددی درگرفت از جمله آنها جنگ با رومیان بود. از جمله این جنگ‌ها، سال ۱۸۱ق بود که هارون با سپاهی بزرگ تا آسیای صغیر و قسطنطنیه پیش رفت و ملکه روم که قدرت مقابله با سپاه هارون را نداشت، به او پیشنهاد صلح و غرامت سالانه را داد. اما چند سال بعد یکی از امپراطورهای روم با قرار داد صلح و غرامت مخالفت کرد و تصمیم گرفت، تمام غرامت‌های پرداخت شده را برگرداند. این تصمیم با برخود تند و تحقیرآمیز هارون مواجه شد و به سرانجام نرسید. برخی کتاب‌های تاریخی برخورد هارون با شیعیان را شدید دانسته‌اند. از ابوالفرج اصفهانی و طبری نقل کرده‌اند، هارون در دوران خلافت خود، درگیری‌های مختلفی با علویان داشته و به کشتار آنان اقدام کرده است. برخی مورخان نقل می‌کنند، هارون برای حفظ حکومت و جلوگیری از قیام شیعیان، آنان را سرکوب می‌کرد. شخصی به نام سفیان بن بزار می‌گوید روزی نزد مأمون بودم و او در جمعی گفت، مذهب تشیع را پدرم هارون به من آموخت و اگر شیعیان را به قتل می‌رساند، به‌خاطر حکومت بود؛ چراکه حکومت عقیم و نازا است.

هارون هم‌عصر با امام کاظم (علیه السلام) بود و دستور به قتل ایشان نیز داد. همچنین قیام‌های شیعی و غیرشیعی علیه هارون شکل گرفت و حکومت به پیشرفت‌های اقتصادی و علمی دست یافت. ۱۳ سال از دوران امامت امام کاظم (علیه السلام)، در دوره خلافت هارون سپری شد. نقل می‌کنند، هارون در اوایل حکومت خود چندان سختگیری انجام نمی‌داد؛ ولی کم‌کم برخوردهای او با موسی بن جعفر تغییر کرد. درباره زندانی شدن امام به‌دست هارون آورده‌اند که هارون برای حفظ حکومت از طرفی و سخنانی که امام در مخالفت با او می‌زد، موسی بن جعفر را زندانی کرد نقل می‌کنند، هارون دو مرتبه امام را زندانی کرد که مرتبه اول بعد از مدتی آزاد شد و مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳؛ به مدت چهار سال به طول انجامید. در نهایت امام کاظم (علیه السلام) به‌دستور هارون به شهادت رسید. بر اساس منابع تاریخی، هارون برای پیشرفت علوم و ترجمه آثار بیگانه بسیار تلاش کرد و در زمان حکومتش کتاب‌های بسیاری به زبان عربی ترجمه شد. او با کمک وزیرش یحیی ین خالد،‌ به مترجمان آثار یونانی کمک می‌کرد. هارون کسانی را به امپراطوری روم فرستاد تا نسخه‌های خطی یونانی را خریداری کنند و از این طریق بسیار نسخه‌های نفیس خطی وارد بغداد شد.

نقل شده، در این دوره، تکیه اصلی بر ترجمه آثار در علوم مختلف از زبان‌های سریانی، فارسی و هندی به عربی بوده است. یحیی ‌بن خالد برمکی، وزیر هارون برای بدست‌آوردن مترجمانی قابل، کوشش بسیاری کرد. در زمان هارون، کتابخانه شهرهایی که بعد از جنگ به دست مسلمانان می‌افتاد، همگی به بغداد منتقل می‌شد. نخستین آثار علوم یونانی، از جمله کتاب‌های اصول هندسه اُقلیدس و کتاب مجموعه مقالات ریاضی به نام مِجَسطی نوشته بَطلَمیوس به عربی ترجمه شد. در منابع تاریخی و حدیثی آورده‌اند، روزی هارون به موسی بن جعفر اعلام کرد، که حاضر است فدک را بازگرداند. اما امام به هارون گفته است اگر حدود فدک را مشخص کند، هارون آن را نخواهد بخشید. نقل می‌کنند، امام یک حد را از عدن تا سمرقند، حد دیگر آفریقا و حد چهارم را سیف البحر مشخص می‌کند. برخی گفتند این سخنان اشاره به بحث جانشینی پیامبر و جریان سقیفه داشته است. هارون با ناراحتی به امام گفت: چیزی برای ما باقی نگذاشتی از مجلس ما بیرون برو. امام به او فرمود من گفته بودم گه اگر حدود فدک را تعیین کنم به ما نخواهی داد.هارون پس از این ماجرا تصمیم به کشتن امام گرفت. بنا بر برخی منابع تاریخی، در پی آشوب‌های خراسان به وسیله رافع بن لیث و آرام نشدن منطقه به وسیله نماینده هارون، خود خلیفه در سال ۱۹۲ق راهی خراسان شد تا منطقه را آرام کند؛ ولی در طوس در روستایی به نام سناباد به علت بیماری در جمادی الاولی سال ۱۹۳ق در چهل و شش سالگی درگذشت و پسرش صالح، نماز میت را بر او خواند. بعدها محل دفن هارون به بقعه هارونیه معروف شد. شب مرگ هارون در طوس، مردم با پسر او امین در بغداد بیعت کردند. در سال ۲۰۳ قمری به خواست مأمون، امام رضا (علیه السلام) در این مکان در کنار هارون دفن شد.

[۴] مَأمُون عباسی ابوالعباس عبدالله (۱۷۰-۲۱۸ق) فرزند هارون، هفتمین خلیفه عباسی است. او پس از شکست‌دادن و کشتن برادرش محمد امین (ششمین خلیفه عباسی) در سال ۱۹۸ق به حکومت رسید و به توصیه وزیر ایرانی خود فضل بن سهل، مرو را پایتخت خلافت خود قرار داد. سال‌های نخستین حکومت او به دلیل نزاع با امین و قیام‌های علویان متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش امام رضا (علیه السلام) را از مدینه به مرو فراخواند و برای وانمود کردن دوستی با آل علی ابتدا پیشنهاد واگذاری خلافت را به امام داد و پس از آنکه امام این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا (علیه السلام) تحمیل کرد. او پس از مهار قیام‌های علویان و برای تسلط بیشتر بر قلمرو خلافتش از مرو راهی بغداد شد و در این مسیر، امام رضا (علیه السلام) را به دلیل اینکه محبوبیتش نزد مردم بالا رفته بود، به شهادت رساند. مأمون را به سبب اعلام برتری امام علی علیه‌السلام پس از پیامبر(ص)، جایز دانستن ازدواج موقت، ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) و بازگرداندن دوباره فدک به علویان، متأثر از شیعیان دانسته‌اند. از سویی دیگر حمایت مأمون از معتزله به ویژه در مسئله مخلوق بودن قرآن و اقرار گرفتن از مسئولان عالی‌رتبه و قاضیان و عالمانِ دوره خود بر مخلوق بودن قرآن، موجب شده او را از معتزلیان بدانند.

خلافت مأمون به دنبال درگیری او با خلیفه وقت امین عباسی صورت گرفت. مأمون با تدبیر فضل بن سهل سپاهی را به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین برای مقابله با علی بن عیسی سردار سپاه امین فرستاد که سپاه امین با کشته شدن علی بن عیسی در سال ۱۹۵ قمری در ری شکست خورد. سپاه مأمون در نهایت توانست در سال ۱۹۸ق پس از جنگی شدید بر بغداد مسلط شود. پس از این شکست امین زندانی و کشته شد. به دنبال پایان یافتن خلافت امین، مأمون در ۱۹۸ق در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. پس از آنکه مأمون در ماجرای ولایت‌عهدی امام رضا به اهداف خود دست یافت، احساس کرد حضور امام در کنار او دیگر به مصلحت حکومتش نیست. نگرانی مأمون از استمرار ولایت‌عهدی امام رضا (علیه السلام) ناشی از چند مسئله بود: برتری امام رضا (علیه السلام) در جلسات مناظره با علمای مذاهب، افزایش محبوبیت امام رضا (علیه السلام) در میان مردم و انتقاد صریح امام به برخی اقدامات مأمون. از این‌رو مأمون مانند خلفای عباسی پیشین برای حفظ خلافت خود با توطئه‌ای امام رضا (علیه السلام) را در راه بازگشت به بغداد در اوائل سال ۲۰۳ هجری قمری به شهادت رساند. با این حال، تعداد اندکی از شیعه معتقدند امام رضا از سوی مأمون به شهادت نرسیده است؛ چنان‌که علی بن عیسی اربلی، مؤلف کتاب کشف الغمّه، چنین باوری را از سید ابن طاووس‌ نقل کرده و خود به آن متمایل شده است. ولی رسول جعفریان با اشتباه دانستن این نظریه، این باور غلط را ناشی از رفتار دوگانه مأمون و ظاهرسازی‌های او دانسته است. مأمون در حالی که مشغول حمله به روم بود در ۱۸ رجب ۲۱۸ق به علت بیماری در بَدَندون از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد. قبر وی در دوره کنونی در مسجد جامع شهر طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه واقع شده است.

[۵] الإرشاد : ۲ / ۲۳۱٫

«الإرشاد :رُویَ أنَّهُ (الکاظم علیه السلام ) کانَ یَدعو کَثیرا فَیَقولُ : اللّهمَّ إنّی أسألُکَ الرّاحَهَ عِندَ المَوتِ وَ العَفوَ عِندَ الحِسابِ . وَ یُکَرِّرُ ذلک . وَ کانَ مِن دُعائِهِ علیه السلام : عَظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُنِ العَفوُ مِن عِندِکَ . وَ کانَ یَبکی مِن خَشیَهِ اللّه ِ حَتَّى تَخضَلُّ لِحیَتُهُ بِالدُّموعِ . وَ کانَ أوصَلُ النّاسِ لأهلِهِ و رَحِمِهِ وَ کانَ یَفتَقِدُ فُقَراءَ المَدینَهِ فی اللَّیلِ فَیَحمِلُ إلیهِم (الزَّنبیلَ) فیهِ العَینُ وَ الوَرَقُ وَ الأدِقَّهُ وَ التُّمورِ فَیوصِلُ إلَیهِم ذلک وَ لا یَعلَمونَ مِن أیِّ جَهَهٍ هُوَ».

[۶] علی بن یَقْطین بن موسی بغدادی ( ۱۲۴ق-۱۸۲ق)، محدّث، فقیه، متکلّم و از بزرگان شیعه در دوران امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام). وی اهل کوفه و ساکن بغداد بود. وی با وجود شیعه بودن، از وزیران حکومت عباسی و مورد اعتماد آنان بود. ابن یقطین منزلت والایی نزد ائمه و عالمان شیعه دارد. تراجم‌نگاران، سه کتاب را به او نسبت داده‌اند. علی بن یقطین در سال ۱۸۲ق و در ۵۷ سالگی در بغداد و در حالی‌که امام کاظم (علیه السلام) در زندان هارون الرشید بود، درگذشت. محمد امین، ولیعهد هارون بر او نماز خواند. در شیعه‌بودن او تردید نیست، اما مذهب او همانند پدرش از نظر عباسیان، پنهان بود. او با امام موسی کاظم (علیه السلام) ارتباط نزدیک داشت و نزد آن امام از اعتبار بسیاری برخوردار بود. به نظر شیعیان و بنا بر شواهد تاریخی و روایی، ورود علی بن یقطین به دستگاه خلافت با اجازه و راهنمایی‌های امام کاظم (علیه السلام) بوده است تا از ستمدیدگان پشتیبانی کند و یاور شیعیان باشد. از این رو بارها درباره مذهب و ارتباط او با امام کاظم (علیه السلام) به هارون الرشید بدگویی شد، ولی آسیبی به او نرسید. احادیث بسیاری از علی بن یقطین در کتب اربعه روایت شده است. گزارش کتب رجالی حاکی از آن است که وی یک روایت از امام صادق (علیه السلام) و روایات بسیاری از امام کاظم (علیه السلام) نقل کرده است.

[۷] بحارالانوار، ۴۸/۱۳۶.

«وَ فِى الْبِحار عَنْ کتابِ حُقُوقِ الْمُؤمِنینَ لاَبى طاهِرٍ، قالَ اِسْتَأذَنَ عَلِىُّ بْنِ یقْطینَ مَوْلاىَ الْکاظِمَ علیه السلام فى تَرْک عَمَلِ السُّلْطانِ فَلَمْ یأذَنَ لَهُ وَ قالَ عَلَیه السَلامِ: لاتَفْعَلَ فَاِنَّ لَنابِک اُنْسا وَ لاِخْوانِک بِک عِزَّا وَ عَسى اَنْ یجْبِرَ اللّهُ بِک کسرا وَ یکسِرَ بِک نائِرَهَ الْمُخالِفینَ عَنْ اَوْلِیائِهِ، یا عَلِىُّ! کفّارَهُ اَعْمالِکمْ الاِحْسانُ اِلى اِخْوانِکمْ أضْمِنْ لى واحِدَهً وَ اَضْمِنُ لَک ثَلاثا، اَضمِنْ لِى اَنْ لاتُلْقِىَ اَحَدا مِنْ اَوْلیائنا اِلاّ قَضَیتَ حاجَتَهُ وَ اَکرَمْتَهُ وَ اَضْمِنُ لَک اَنْ لایضِلَّک سَقف سِجْنٍ اَبَدا وَلاینالَک حَدُّ سَیفٍ اَبَدا وَلایدْخُلَ الْفَقْرُ بَیتَک اَبَدا یا عَلِىُّ مَنْ سَرَّ مُؤْمِنا فَبِاللّهِ بَدَاءَ وَ بَالنَّبِىِّ صلى اللّه علیه و آله و سلم ثَنّىَ وَ بِنا ثَلَّثَ».

[۸] همان.

[۹] همان.

[۱۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«السَّلامُ عَلَیکمْ یا أَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَوْضِعَ الرِّسالَهِ، وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِکهِ، وَ مَهْبِطَ الْوَحْی، وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَهِ، وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ، وَ مُنْتَهَی الْحِلْمِ، وَ أُصُولَ الْکرَمِ، وَ قادَهَ الْأُمَمِ، وَ أَوْلِیاءَ النِّعَمِ، وَ عَناصِرَ الْأَبْرارِ، وَ دَعائِمَ الْأَخْیارِ، وَ ساسَهَ الْعِبادِ، وَ أَرْکانَ الْبِلادِ، وَ أَبْوابَ الْإِیمانِ، وَ أُمَناءَ الرَّحْمنِ، وَ سُلالَهَ النَّبِیینَ، وَ صَفْوَهَ الْمُرْسَلِینَ، وَ عِتْرَهَ خِیرَهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَی أَئِمَّهِ الْهُدَی، وَ مَصابِیحِ الدُّجَی، وَ أَعْلامِ التُّقَی، وَ ذَوِی النُّهَی وَ أُولِی الْحِجَی، وَ کهْفِ الْوَرَی، وَ وَرَثَهِ الْأَنْبِیاءِ، وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَی، وَ الدَّعْوَهِ الْحُسْنَی، وَ حُجَجِ اللّهِ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولَی، وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ. السَّلامُ عَلَی مَحالِّ مَعْرِفَهِ اللّهِ، وَ مَساکنِ بَرَکهِ اللّهِ، وَ مَعَادِنِ حِکمَهِ اللّهِ، وَ حَفَظَهِ سِرِّ اللّهِ، وَ حَمَلَهِ کتابِ اللّهِ، وَ أَوْصِیاءِ نَبِی اللّهِ وَ ذُرِّیهِ رَسُولِ اللّهِ، صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ و آلِهِ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَی الدُّعاهِ إِلَی اللّهِ، وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَی مَرْضاهِ اللّهِ، وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللّهِ، وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّهِ، وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللّهِ، وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللّهِ وَ نَهْیهِ، وَ عِبادِهِ الْمُکرَمِینَ الَّذِینَ لَایسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ یعْمَلُونَ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَی الْأَئِمَّهِ الدُّعاهِ، وَ الْقادَهِ الْهُداهِ، وَ السَّادَهِ الْوُلاهِ، وَ الذَّادَهِ الْحُماهِ، وَ أَهْلِ الذِّکرِ وَ أُولِی الْأَمْرِ، وَ بَقِیهِ اللّهِ وَ خِیرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَیبَهِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِراطِهِ وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ…».

[۱۱] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۲۴٫

«وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ آیَهٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ ۘ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ۗ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُوا یَمْکُرُونَ».

[۱۲] کافی ،ج ۴، ص ۴۷۱٫

«لاتَغضِبُوا و لاتُغضَبُوا افشوا السّلام و اطیبوا الکلام و صلوا بالّلیل و النّاس نیامٌ، تدخلوا الجنّه بسلام».

[۱۳] سعدی، مواعظ، قصاید، قصیده، شماره ۱۲٫

[۱۴] بشر فرزند حارث بن عبدالرحمن مروزی (از سران حکومتی مرو) بود. به گفته ابن خلکان او از نوادگان بعبور (عبدالله) به شمار می‌رفت که به دست امام علی (علیه السلام) اسلام آورده بود. بشر در سال ۱۵۰ق در یکی از روستاهای مرو به دنیا آمد و در بغداد ساکن شد. ابن کثیر، تولد او را در بغداد دانسته است. بشر سال ۲۲۷ق در بغداد درگذشت. و در باب الحرب بغداد دفن شد. درگذشت او را در سال ۲۲۶ق و در مرو نیز گفته‌اند. ابن کثیر درگذشت او در سال ۲۲۷ق در بغداد را صحیح‌تر می‌داند. بشر برای شنیدن حدیث به کوفه، بصره و مکه سفر کرد. او از افرادی همچون حماد بن زید، عبدالله بن مبارک، مالک بن انس و ابوبکر عیاش حدیث شنیده بود. همچنین از ابراهیم بن سعد زهری، شریک بن عبدالله فُضَیل بن عَیاض، و علی بن خُشْرَم (دایی یا عموزاده بشر) بهره برد. افرادی همچون ابوخیثمه، زهیر بن حرب، سری سقطی، عباس بن عبدالعظیم و محمد بن حاتم از او حدیث نقل کرده‌اند. بشر را در فقه، پیرو سفیان ثوری دانسته‌اند. او احادیث سفیان را در مُسندی گردآورده بود.

به گزارش برخی منابع، بشر حافی تحت‌تأثیر سخنان امام کاظم (علیه السلام) توبه کرده است. او روزگاری را در بغداد به لهو و لعب گذرانده بود. هنگامی که امام کاظم (علیه السلام) از کنار خانه او می‌گذشت، صدای ساز و آواز از خانه او بلند بود. موسی بن جعفر از کنیزی که از منزل بشر بیرون آمد پرسید: «صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟» کنیز در پاسخ گفت: «او آزاد است». امام فرمود: «راست گفتی! اگر او بنده بود از مولای خود می‌ترسید». وقتی که کنیز وارد خانه شد، بشر را از برخورد امام کاظم (علیه السلام) با خود آگاه کرد (بدون آن که موسی بن جعفر را شناخته باشد). بشر با پای برهنه از خانه بیرون آمد و به دنبال امام کاظم (علیه السلام) راه افتاد و در نتیجه گفتگویی با وی، توبه کرد. برخی از کتاب‌های صوفیه در شرح حال بشر همین داستان را نقل کرده‌اند اما نامی از موسی بن جعفر به میان نیاورده‌اند. برخی از مورخان دلایل دیگری برای توبه او آوردهاند، از جمله اینکه گفته‌اند: بشر کاغذپاره‌ای را که اسم خدا بر آن نوشته شده بود، از سر راه برداشت آن را خوشبو کرد و در شکاف دیواری جای داد؛ شب در عالم خواب به او گفته شد که چون نام خدا را از زمین برداشتی و معطر کردی، خدا نیز تو را در دنیا و آخرت نیک‌نام می‌کند و همین خواب سبب توبه او شد.

منابع تاریخی، زهد بشر را ستوده‌ و گفته‌اند، پس از آن که توبه کرد، از مردم کناره گرفت و به عبادت مشغول شد. همچنین از نقل حدیث اکراه داشت و احادیثی را که گرد آورده بود، در اواخر عمر دفن کرد. شهرت بشر به سبب زهد وی بوده است. البته به گفته وی، پیامبر  (صلی الله علیه و آله و سلم) در خواب، به شهرت او به دلیل پیروی از سنت، احترام گذاشتن به خوبان، و محبت یاران و اهل بیت اشاره کرده است. گفته شده است بشر این دعا را تکرار می‌کرد: خدایا اگر برای این مرا در دنیا مشهور کرده‌ای که در آخرت افتضاحم کنی آن را از من بگیر. بشر را از مشایخ صوفیه دانسته‌اند. شرح حال، سخنان و حکایت‌هایی از زندگی او در کتاب‌های صوفیه از جمله تذکره الاولیا، حلیه الاولیاء و طبقات الصوفیه آمده است. همچنین مطابق با منابع صوفیه، مردم بغداد، بشر را به منزله نبی می‌دانستند.

[۱۵] الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، جلد ۲، صفحه ۱۴۸٫

«وَ أَسْنَدَ أَیْضاً اَلشَّیْخُ اَلْجَلِیلُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْقُمِّیُّ بِرِجَالِهِ وَ ذَکَرَهُ اَلْکَیْدُرِیُّ فِی بَصَائِرِهِ وَ أَسْنَدَ اَلْحَاجِبُ إِلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَوْلَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلْقَى اَللَّهَ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ فَلْیَتَوَلَّکَ یَا عَلِیُّ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اَللَّهَ مُقْبِلاً عَلَیْهِ فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَکَ اَلْحَسَنَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اَللَّهَ لاَ خَوْفَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَکَ اَلْحُسَیْنَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَاهُ وَ قَدْ مَحَّصَ عَنْهُ ذُنُوبَهُ فَلْیَتَوَلَّ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَاهُ وَ قَدْ رُفِعَتْ دَرَجَاتُهُ وَ بُدِّلَتْ بِالْحَسَنَاتِ سَیِّئَاتُهُ فَلْیَتَوَلَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اَللَّهَ وَ هُوَ قَرِیرُ اَلْعَیْنِ فَلْیَتَوَلَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اَللَّهَ وَ هُوَ مُطَهَّرٌ فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَهُ مُوسَى وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اَللَّهَ وَ هُوَ ضَاحِکٌ فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَهُ عَلِیّاً اَلرِّضَا وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَاهُ فَیُعْطِیَهُ کِتٰابَهُ بِیَمِینِهِ  فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَهُ مُحَمَّداً وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَاهُ فَیُحَاسِبَهُ حِسٰاباً یَسِیراً  وَ یَدْخُلَ اَلْجَنَّهَ فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَهُ عَلِیّاً وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَاهُ وَ هُوَ مِنَ اَلْفَائِزِینَ فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَهُ اَلْحَسَنَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَاهُ وَ قَدْ کَمُلَ إِیمَانُهُ فَلْیَتَوَلَّ اِبْنَهُ مُحَمَّداً اَلْمُنْتَظَرَ فَهَؤُلاَءِ مَصَابِیحُ اَلدُّجَى وَ أَئِمَّهُ اَلْهُدَى مَنْ تَوَلاَّهُمْ کُنْتُ ضَامِناً لَهُ عَلَى اَللَّهِ اَلْجَنَّهَ».

[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای توسّل.

[۱۷] نهج‌الحیاه، ح ۱۱۸، ص ۲۰۴؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، ۱۴۰۴، چاپ دوم، ج ۴۳، ص ۱۷۷٫

«یا رَبِّ اِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیاهَ وَ تَبَرَّمْتُ بِاَهْلِ الدُّنْیا فَاَلْحِقْنی بَأَبی اِلهی عَجِّل وَفاتی سَریعاً».

[۱۸] عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏۱، ص: ۹۳-۹۴٫

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا یَقُولُ‏ لَمَّا حَبَسَ الرَّشِیدُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ فَخَافَ نَاحِیَهَ هَارُونَ أَنْ یَقْتُلَهُ فَجَدَّدَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع طَهُورَهُ‏ فَاسْتَقْبَلَ بِوَجْهِهِ الْقِبْلَهَ وَ صَلَّى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ ثُمَّ دَعَا بِهَذِهِ الدَّعَوَاتِ فَقَالَ یَا سَیِّدِی نَجِّنِی‏ مِنْ‏ حَبْسِ‏ هَارُونَ‏ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ‏ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ‏ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ‏ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَهٍ وَ رَحِمٍ‏ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنَ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِ هَارُون‏».

[۱۹] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۲۰] بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۱.

[۲۱] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.