«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»[۲].Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (1) 

چشم برزخی بعضی از علمای معاصر

رحلت عالم عارف، مفسّر واصل برجسته‌ی تاریخ شیعه، علّامه بی‌بدیل آیت الله العظمی آقا میرزا علی آقای قاضی را به محضر شریف مولا حضرت حجّت ارواحناه فداه تسلیّت عرض می‌کنیم. بنده نکاتی را با استمداد از امام زمان، استعانت از ذات ربوبی، توقّع از روح بلند مرحوم آیت حق، آقا میرزا علی آقای قاضی سلام الله علیه و شهدای بزرگوار ما به محضر شما تقدیم می‌دارم باشد که ذخیره آخرت ما باشد. انسان در این عالم که آمده است، موقع ورود خود به این عالم هیچ شکلی ندارد، انسان این موجود دو پا نیست. این قیافه‌ای که ما داریم:

گر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی      چه میان نقش دیوار و میان آدمیت.

عکسی را بر روی دیوار کشیده باشند یا یک آدمی را با یک قیافه‌ی ظاهری می‌بینند، چه فرقی دارد. آدمیّت آدم موقع مرگ او روشن می‌شود که آدم از دنیا می‌رود یا شکل دیگری دارد. آدم خود برای خود شخصیت می‌سازد، صورت می‌سازد، هیکل می‌سازد؛ بعضی‌ها در این زندگی چند روزه به قدری باطن خود را خراب می‌کنند که در قیامت فرمود: «یُحشَرُ … النَّاس یَومَ القِیَامَه عَلى صِوره یُحسَن عِندَها القِردهِ وَ الخَنازیر»[۳] به قدری وضع باطن او زشت می‌شود که میمون و خرس بهتر از او هستند. و افرادی در زمان ما هم بودند، چشم برزخی آن‌ها باز بود، باطن آدم‌ها را می‌دیدند. مرحوم آقا شیخ حسنعلی نخودکی اعلی الله مقامه سه روز روزه گرفته بود و افطار خود را هم هر سه روز در راه خدا داده بود بدون افطار سه شبانه روز گرسنه بود. روز سوم آن‌جا -که الآن قبر شریف ایشان است- مدهوش شده بود، در آن عالم مدهوشی می‌گوید: دیدم حضرت ثامن الحجج، امام رئوف ما، حضرت رضا علیه السّلام، می‌گوید دیدم بر در آستان مقدّس خود جلوس فرمودند، فوج فوج زائرها می‌آیند، صورت آدمی ندارند، خیلی‌ها به صورت حیوانات مختلف بودند ولی امام رضا علیه السّلام همه را نوازش می‌کرد؛ حتّی آن‌ها که صورت حیوان داشتند، همه را نوازش می‌کرد و در قرآن کریم هم دارد «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت‏»[۴] روز قیامت گاو و گوسفند و سگ و گرگ که حشری ندارند، این آدم‌ها خود را به صورت وحشی درمی‌آورند؛ این‌ها که این‌جا آبروی مردم را با غیبت خود، با شایعه‌پراکنی خود، با تحقیر خود، با زخم زبان خود می‌درند؛ این‌ها نیش مار است، نیش عقرب است. این‌ها در باطن خود به صورت عقرب و مار درمی‌آید؛ این تشنگان قدرتی که به خاطر دو روز قدرت خود به خون شهدا خیانت می‌کنند، مقابل امام ولایت می‌ایستند؛ این‌ها روز قیامت به صورت آدم محشور می‌شوند؟ نه، این‌طور نیستند؛ باطن این‌ها اصلاً آدم نیست، یک طور دیگر هستند. این‌ها با شهدا و انسان‌های کامل هیچ سنخیّتی ندارند.

همه‌ی وجود شهید خدا بوده است. این هم در حرف خود، در اظهار نظر خود، در کارهای خود جز خیانت و حرام خوری و باندبازی و سیاست زدگی هیچ چیزی ندارد. این است که دقّت داشته باشیم یک عدّه‌ای «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت» هستند؛ یک عدّه‌ای هم قرآن می‌گوید: «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۵] این‌ها رنگ خدا دارند؛ رنگ خدا دارند یعنی چه؟ یعنی مظهر صفات جلال و صفات جمال الهی هستند. ما چه کار بکنیم که وحشی نشویم، به صورت گرگ، به صورت مار، به صورت عقرب محشور نشویم و رنگ خدا بگیریم؟ صفات خدا در وجود ما به عنوان نماینده‌ی خدا نماد صفات جلال و جمال الهی باشد؟ چند تا آیه من از قرآن به خدمت شما تلاوت می‌کنم بعد در مورد مرحوم آیت الله الحق، علّامه آیت الله العظمی مفسّر عارف محقّق، صاحب مقام تشرّف کیمیا نظر کیمیا نفس اکسیر عالم مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی چند جمله‌ای صحبت می‌کنیم و عرض ادبی هم به حضور شهدای عرشی خود ما خواهیم داشت.Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (2)

خشیّت از خدا علامت عالم بودن

در قرآن شریف علم را مخصوص کسانی می‌داند که این‌ها خشیّت خدا دارند. کسی درس بخواند، علّامه بشود، کتاب‌ها در سینه‌ی او باشد ولی خدا ترس نباشد، خودبین باشد، خدا بین نباشد، قرآن کریم این را عالم معرّفی نمی‌کند؛ آیه‌ی آن را گوش بکنید: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[۶] فقط عالمان از خدا می‌ترسند. پس علامت عالم بودن عالم، خشیّت از خدا است. خشیّت هم مقهور صفات جلال خدا بودن است. یک آدم بیابانی وقتی بیاید پیش یک رئیس جمهوری، یک علّامه‌ای، یک استاد مبرّزی دست پاچه می‌شود؛ آدمی از روستا آمده است، سواد هم ندارد، یک مرتبه او را پیش یک آدم بزرگی می‌برند. می‌داند او را کتک نمی‌زند ولی دست پاچه می‌شود؛ این کجا و آن جا! خود را گم می‌کند. انسانی که عظمت خدا در وجود او است، این همیشه شیدای خدا است، همیشه حساب می‌برد؛ همیشه دقّت کامل را دارد کاری که خلاف رضای خدا باشد نکند. این یک آیه. «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ» فقط از خدا خشیّت دارند، از بندگان خدا. چه کسانی؟ «الْعُلَماءُ» عالم‌ها.Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (23)

اثرات رعایت حلال و حرام خدا در زندگی

 آیه‌ی دیگری که به محضر شما قرائت بکنم ما با این آیه‌ی کریمه متوجّه می‌شویم آدم‌هایی که دروس رسمی نخواندند امّا اعتقاد و ایمان آن‌ها در آن‌ها نورانیّتی ایجاد کرده است مثل مرحوم کربلایی؛ کاظم ساروقی که این کربلایی کاظم هیچ سواد نداشت؛ خواندن نوشتن مطلقا نمی‌دانست؛ نه امضایی، نه خواندنی، نه نوشتنی. امّا احکام بلد بود و از غذای حرام فرار می‌کرد. پاک زندگی کرد، حلال خورد. پدرش که در زندگی خود زکات نمی‌داد، پیش پدر خود نماند، آمد عملگی می‌کرد. خدای متعال به او یک شامّه‌ای داده بود -به خیلی از ما درس خوانده‌ها، کتاب زیاد دیده‌ها آن شامّه را نداده است- ایشان سر هر سفره‌ای می‌نشست، می‌فهمید این غذا حرام است یا حلال است. همیشه یک تکه نان داشت از سر سفره می‌رفت و از آن غذا نمی‌خورد؛ می‌گفتند: چرا؟ می‌گفت: این خمس نداده است، مال یتیم در این است، این مال مردم خور است، این رشوه خورده است، می‌دانست. این عوام بود می‌دانست.

آقا شیخ حسنعلی نخودکی عالم بود، می‌دانست. کسی ایشان را دعوت کرده بود، چون سیّد بود معمولاً نمی‌رفته است ولی به سادات خیلی احترام قائل بوده است. سیّد بود، به احترام سیادت او قبول کرده بود ولی شرط کرده بود که غذای حرام به خورد ما ندهید. آقا شیخ حسنعلی رفته بود، این ماست آورده بود گفته بود: مگر من نگفته بودم به من غذای حرام ندهید، این ماست شما حرام است؟ گفته بود: آقا به خدا قسم خود من زحمت می‌کشم، خمس خود را می‌دهم، زکات را می‌دهم، دست رنج خود من است، من اهل حرام نیستم. گفته بود: نخیر، گاو شما به یک مزرعه‌ی فلان یتیم رفت، از آن علف خورد و این شیری که دوشیدی و این ماست را درست کردی، این حاصل آن علفی بود که از مال مردم خورده است. من این را نمی‌خورم. به خدا پناه می‌بریم.

 مرحوم آقای مجتهدی تبریزی یک آدمی بود، لباس بلند می‌پوشید، درس حوزوی زیاد نخوانده بود ولی صاحب باطن بود. یک کسی خیلی با اصرار ایشان را دعوت کرده بود، او هم قبول کرده بود. وقتی به خانه‌ی آن طرف رفته بود تا سفره را انداخته بودند، بلند شده بود. با ناراحتی بلند شده بود یک عدّه‌ای را هم به احترام ایشان دعوت کرده بود. خیلی بد شده بود، ایشان دوستی دارد که به ما هم محبّت دارد گفت: من هم به دنبال مراد خود آقا شیخ جعفر بلند شدم، رفتم به خانه‌ی آن‌ها گفتم: آقا این چه کاری بود، احترام این بنده‌ی خدا از بین رفت؟ آبروی او رفت، چرا بلند شدید؟ گفت: آقا چه می‌گویید سفره پر از خون بود. من که نمی‌توانستم خون بخورم. می‌گوید در این بحث بودیم که این آدم، آدم خوبی بود؛ این‌که شما را دعوت کرده است، یک عارف را یک زاهد را نرفته است سراغ فلان رئیس، فلان مدیر کل آمده است، توی زاهد گمنام را دعوت کرده است، این دین او است، این‌که حرام‌خور نمی‌شود. تو همین حین آن شخص هم به دنبال این بود که ببیند چرا آقا شیخ جعفر بلند شده است. آمد گفت: آقا قضیه چیست؟ گفته بود: من خون دیدم، بگو ببینم این غذایی که تهیّه کردی از کجا تهیّه کردی؟ گفته بود: من شما را دعوت کردم، گفتم این عارف بزرگواری است، ما هر چه داریم از همان مایملک خود بدهیم، عیال من اصرار کرد که یک عارفی دعوتی کردی ولیّ خدا دعوت کردی، باید برای او جان بدهیم این‌که فایده ندارد من را مجبور کرد رفتم از فلان آقای بازاری پول قرض کردم. تا اسم او را برد، همه گفتند: این رباخور است. این را خون دیده بود. ظاهر پول ربوی غذا است، باطن آن خون است. این عین الله است، چشم خدا است، باطن را می‌بیند، حقیقت را می‌بیند.Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (3)

بنابراین اگر کسی عوام هم باشد ولی حلال و حرام رساله‌ای را یاد بگیرد، خدا را بندگی بکند، خدا به او از آن علمی که نور است… علم سواد نیست، علم نور است، حقّ و باطل را تشخیص می‌دهد، حلال و حرام را تشخیص می‌دهد در این رابطه آیه‌ی قرآن دارد: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ‏»[۷] هر کسی زندگی که دارد روی خطّ خدا باشد، پای خود را از خطّ بندگی خدا آن طرف‌تر نگذارد، آدم وقتی غیبت می‌کند، در خطّ خدا نیست، افتاده است، در جهنّم قرار دارد. آدم وقتی دروغ می‌گوید، دروغگو دشمن خدا است، این در خطّ خدا نیست. آدم وقتی مردم را فریب می‌دهد، این بنده‌ی خدا نیست؛ «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ‏»[۸] این بنده‌ی شیطان است، مثل بعضی از مسئولین ما که اطاعت شیطان بزرگ کردند و هنوز هم دنبال این‌ها هستند؛ این‌ها برای خدا این‌قدر حساب باز نمی‌کنند که برای اروپا و آمریکا حساب باز می‌کنند این‌قدر از خدا نمی‌ترسند و الّا به مردم دروغ نمی‌گویند و الّا مقابل اعتقادات مردم حرف نمی‌زنند، و الّا در برابر این حقوق‌های چنانی، این رانت‌های فلانی که این همه فساد می‌کنند، یک وقت هم می‌بینند، آن کسی که فساد کرده است سر از کانادا درآورد این‌ها چطور می‌روند، این‌ها چطور می‌خورند؟ این اگر سواد هم دارد ولی علم ندارد. این علمی را که در قرآن می‌گوید: فقط عالم از خدا می‌ترسد این عالم فرق دارد که کسی کتاب زیاد خوانده باشد.

علم در اثر داشتن تقوا

 کسی خدا را بنده باشد، خدا به او معرفت می‌دهد. خدا به او بصیرت می‌دهد، خدا به او نور می‌دهد. این کسانی که بزرگ بودند، ولی در فتنه آمدند مقابل خون شهدا و علما ایستادند، دروغ گفتند، گفتند: تقلّب در انتخابات… سابقه هم داشتند، کنار امام بودند، خیلی خود را بزرگ کرده بودند ولی خدا باطن‌ها را نشان داد. تقلّب در انتخابات دروغ بود. گفتند: بیایید ثابت بکنید، رسیدگی می‌کنیم. گفتند: نه، ما نمی‌آییم که ثابت بکنیم، ما می‌آییم که شما از ما قبول بکنید. این کذّاب است، نه کاذب است. دروغ او بزرگ است. خدا علم این‌ها را قبول ندارد، نور ندارد؛ چون نور ندارد، همیشه در تاریکی است، در چاله می‌افتد امّا کربلایی کاظم یک بی‌سواد، مرحوم حاج هادی ابهری ما یک بی‌سواد این‌ها نور دارند، با جذبه‌ی الهی راه بهشت را خوب بلد هستند؛ هیچ وقت به طرف جهنّم کشیده نمی‌شوند، مستقیم به بهشت می‌رود.

 این علمی که خدای متعال به آدم‌ها در اثر تقوا می‌دهد؛ این علم، علم اکتسابی نیست. مرحوم آقای بهجت ما -سلام خدا بر آقای بهجت ما- یکی از تربیت شده‌های عالمی است که شما امشب برای او مجلس گرفتید. هم مرجع تقلید بود، هم عارف بود، هم صدها کرامت از ایشان دیده شده است. خود من هم از ایشان کرامتن دیدم .آقای بهجت به این طلبه‌ها و جوان‌ها که می‌گفتند: به ما استاد معرّفی بکنید. می‌گفتند: آقا به ما نسخه بدهید. می‌گفتند: آقا به ما یک نصیحتی موعظه‌ای بکنید؛ ایشان به همه دنبال این نبود حرف تازه بزند، بگویند: چه حرف جدیدی زد. به همه تکرار می‌کرد می‌گفت: به آن چیزی که می‌دانید عمل بکنید. ما چه چیزی نمی‌دانیم؟ در بازار ما، در ادارات ما، نمی‌دانیم دروغ حرام است؟ نمی‌دانیم مردم آزاری حرام است، نمی‌دانیم تکبّر حرام است. مردم را پشت در می‌گذاریم برای چه؟ مردم را تحویل نمی‌گیریم برای چه؟ برای خودمان ژستی درست کردیم. همه‌ی ما غیبت را حرام می‌دانیم؛ از کودکی این را پای منبرها شنیدیم. چه چیز را نمی‌دانیم، مشکل کار کجا است؟ هیچ کسی حاضر نیست به آن چیزی که می‌داند عمل بکند. آقای بهجت این توصیه را می‌کردند؛ بعد این حدیث را می‌خواندند می‌فرمودند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»[۹] هر کسی به آنچه که می‌داند از حلال و حرام خدا، اگر به دانسته‌های خود عمل کردید، خدا یک چیزهایی را که در کتاب به دست نمی‌آورید را در گوش دل شما می‌گوید. شما را صاحب سر می‌کند. شما را رازدار خود می‌کند. آن را که نمی‌دانید ولی از آن علم‌ها است، علم دراستی نیست، علم وارثتی است. علم اکتسابی نیست، علم موهبتی است. این درس عموم ما است. امیدوار هستیم که هم خود گوینده با این ریش سفید از خدا حیا بکند، بالای منبر ریا نکند به پای منبری‌های خود دروغ نگوید ملّق بازی نکند. عمر گذشت، قبر در پیش است. از منبر ما سؤال می‌کنند و هم خود شما بزرگواران این جوان‌ها تصمیم بگیریم از فردا خدا را بندگی بکنیم. شیطان را در زندگی خود راه ندهیم. این دروغ‌ها را دیگر نگوییم. این نیش زبان را در خانه دیگر نداشته باشیم، عصبانیّت را در خانه نداشته باشیم. این‌ها راه شیطان است. همه‌ی ما هم می‌دانیم بد است ولی عمل نمی‌کنیم. حالا بیایید این کار را بکنیم.Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (4)

توصیه‌ی اساتید آقای قاضی به ایشان

امّا علّامه آقا میرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه الشّریف ایشان… یک بحث خانواده است که خیلی مهم است ما در زیارت نامه‌ی امامان خود می‌خوانیم: «أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلَابِ الشَّامِخَهِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَهِ»[۱۰] هم پدران شما همه اصلاب، صلب آن‌ها شامخ بود، عرشی بود؛ هیچ پدری از آبای شما آلودگی نداشت، همه پیش خدا شخصیتی بودند، برجسته بودند. پدر ایشان مرحوم آیت الله الحق آقا سیّد حسین قاضی است شاگرد مرحوم میرزای شیرازی است که میرزای شیرازی شاگرد ملّا فتحعلی سلطان آبادی است، از اعجوبه‌های عالم است. -چون شب، شب آقای قاضی است، نمی‌خواهم حاشیه بروم و الّا همه‌ی این‌ها گفتن دارد- از طرفی هم یک عارف دیگری به نام امام قلی نخجوانی که اهل باطن بوده است، اهل سر بوده است، استاد پدر آقای قاضی بوده است؛ آقای قاضی با داشتن این دو استاد بزرگوار خودش در مسیر سیر و سلوک افتاده بود. وقتی از نجف به تبریز برمی‌گشته است، مرحوم میرزای شیرازی آن مرجع بزرگ و آن مرجع صاحب تشرّف و آن مرجع ملّا فتحعلی دیده به ایشان گفته بود: حالا که برمی‌گردید در ۲۴ ساعت یک ساعت برای خودت باش، همیشه با دیگران هستی، یک ساعت هم بنشین برای خودت، با خودت خلوت بکن ببین چقدر ضرر کردی، چقدر دخل کردی. چه می‌شود؟ شما بزرگواران، این آخوندی که برای شما حرف می‌زند، یک پنج دقیقه صبح، یک پنج دقیقه قبل از خواب بنشینیم یک حساب و کتاب از خود بکشیم. صبح بگوییم: ممکن است امروز آخر عمر تو باشد، تا به حال چه کردی که اگر امروز بمیری چه می‌بری، چه داری؟ نکند پرونده‌ی تو خیلی خراب باشد، نمی‌خواهی توبه بکنی؟ شب هم شد یک نگاهی به روز خود بکن، بگو بیچاره امروز خود را چه کردی؟ امروز خود را به چه کسی دادی؟ نکند امشب بمیری با چه رویی می‌خواهی پیش خدا بروی؟ یک مقدار به خودمان برسیم، یک مقدار پرونده خودمان را نگاه بکنیم فرمود: «فَحَاسِبُوا … قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»[۱۱] قبل از آن که خدا از تو حساب بکشد، خود تو به پرونده‌ی خود رسیدگی بکن، آن‌جا برای تو سخت است، این‌جا پرونده‌ی خود را درست بکن برو.

استاد مرحوم آقا سیّد حسین قاضی به ایشان گفته بود: روزی یک ساعت برای خودت باش. بعد از مدّتی کسی از تبریز رفته بود، مرحوم میرزا شیرازی سراغ آقا سیّد حسین قاضی را گرفته بود، گفته بود: وضع آقا سیّد حسین چطور است؟ گفته بود: آقا شما یک ساعت سفارش کردید، ۲۴ ساعت شده است، یعنی دیگر هیچ وقت غافل نیست، هر ۲۴ ساعت برای خدا است. اجداد ایشان هم همین‌طور بودند. آقا میرزا علی آقای قاضی از این پدر که اوّلین استاد سیر و سلوک ایشان پدر خودش بوده است، استاد دیگری که آقا میرزا علی آقای قاضی دارد، مرحوم آقا سیّد احمد کربلایی تهرانی است، واحد العین است، جزء عجایب عالم است. هم در شهرت گریزی در زهد مثل اعلی است و هم در علم جزء برجستگان عصر خود بوده است. مرحوم میرزای شیرازی احتیاطات خود را به آقا سیّد احمد کربلایی ارجاع می‌کرده است. می‌دانید مراجع تقلید ما گاهی احتیاط واجب می‌کنند، فتوا نمی‌دهند می‌گویند: احتیاط واجب این است که مثلاً تسبیحات اربعه را در نماز سه مرتبه بگویید احتیاط واجب. در آن‌جایی که احتیاط واجب می‌گویند، یعنی من فتوا ندارم، دارم برای شما احتیاط می‌کنم. احتیاط را می‌شود از یک فقیه دیگری هم استفاده کرد، به او رجوع کرد. از مرحوم میرزای بزرگ پرسیده بودند: آن‌جایی که شما احتیاط کردید، فتوا ندارید به چه کسی مراجعه بکنیم؟ ایشان گفته بودند: به آقا سیّد احمد کربلایی مراجعه بکنید. آقا سیّد احمد کربلایی به شدّت گریه می‌کرده است، اشک می‌ریخته است می‌گفته است: این حرف، حرف خود او است اگر این را ادامه بدهد روز قیامت پیش مادرم از او شکایت می‌کنم گفته بودند: چرا؟ گفته بوده: می‌خواهد من را رئیس بکند، وحشت داشته است از این‌که رئیس بشود، این می‌خواهد من را مشهور بکند، من دوست ندارم مشهور بشوم، شهرت گریز بوده است.

عظمت آقای قاضی در ادبیات

این استاد آقا میرزا علی آقای قاضی بود. آقا میرزا علی آقای قاضی علاوه بر این‌که در علم آن‌قدر بالا است، در ادبیات نظیر ندارد در زمان خود. شعرهایی که آقا میرزا علی آقای قاضی دارد، متن‌هایی که نوشته است، ادیب‌ترین ادبای عرب با آن نمی‌تواند پهلو بزند، خیلی ملّا بود. در تفسیر اگر علّامه‌ی طباطبایی تفسیر المیزان دارد که از آغاز نزول قرآن تا به امروز در غیر معصومین کسی تفسیری مثل المیزان تاکنون نتوانسته است بنویسد، آقای طباطبایی گفته بودند: من هر چه دارم از استاد خود آقا میرزا علی آقای قاضی دارم، خود ایشان درس تفسیر می‌گفته است. این تفسیر قرآن به قرآن را او باب کرده است و علّامه‌ی طباطبایی را هم در آن مسیر قرار داده است.Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (5) 

مرجعیّت آقای قاضی به دستور امام زمان علیه السّلام

 علّامه آقا میرزا علی آقای قاضی از نظر فقهی در حدّی، در رتبه‌ای بوده است که در هندوستان یک صالحی، یک مؤمن خوبی در اثر تقوا تشرّف پیدا می‌کند، حضور مبارک امام زمان علیه السّلام را درک می‌کند و از آقا جان ما سؤال می‌کند: آقا شما بفرمایید من از چه کسی تقلید بکنم؟ آقا امام زمان علیه السّلام می‌فرمایند: از آقا میرزا علی آقای قاضی تقلید بکن. چون دستور امام زمان علیه السّلام بوده است… مرجعیّت کسی را امام زمان علیه السّلام… ببینید مراجع تقلید ما نائب عامّه هستند، نیابت عامّه امام زمان علیه السّلام را دارند امّا اگر کسی را خود امام زمان علیه السّلام به او گفت، مثل مرحوم آقا سیّد حسین صدر، مثل مرحوم آقا سیّد حسن صدر به ایشان گفته بودند: شما که زاهد دنیا هستی، شهرت گریز هستی، از مرجعیّت فرار می‌کردی چه شد که رساله دادی؟ گفته بود: خود حضرت حجّت به من گفتند. به آقای بهجت گفته بودند: شما چرا رساله دادید؟ آیا شما هم مثل مرحوم آقا سیّد حسن صدر آقا امام زمان علیه السّلام به شما گفتند رساله بدهید؟ گفته بود: «لا أقول نعم و لا أقول لا» معلوم می‌شود که او هم اشاره‌ی حضرت بوده است. این مرحوم آقا سیّد حسن؛ مرحوم آقای بهجت ما اشاره از آن طرف بوده است اهل این حرف‌ها نبودند که اطراف آن‌ها شلوغ باشد، به عنوان مرجع تقلید شناخته بشوند؛ آقا میرزا علی آقای قاضی امام زمان علیه السّلام به آن فرد گفته بود: برو از آقای قاضی تقلید بکن. از هندوستان آمده بود تا نجف رفته بود در خانه‌ی آقای قاضی را زده بود، آقای قاضی رساله نداشت، مقلّد نداشت اهل این حرف‌ها نبود ولی در را باز کرده بود، یک جزوه‌ای که فتاوای خود را نوشته بود به ایشان داده بود. معلوم شده آقا حواله به ایشان دادند و به آقا سیّد حسین هم گفتند حواله می‌آید پیش تو، خود را آماده بکن. او هم فتواهای خود را برای این داده بود. این هم از نظر فقاهت مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه الشّریف.Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (14) 

کرامات آقای قاضی

و امّا از نظر کرامت چند تا کرامت از این بزرگوار به خدمت شما عرض بکنم. آقای آقا سیّد حسن بجنوردی است که در نجف مدرّس بوده است، فقیه بوده است، یک دوره قوائد الفقهیّه نوشته است؛ برای فقهای مجتهد کتاب مفیدی است. این خیلی به مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی عقیده نداشته است، او را صوفی می‌دانسته است و ارادت چندانی نداشته است ولی پدر سیّد حسن بجنوردی جزء مریدها و دلدادگان آقا میرزا علی آقای قاضی بوده است. به لحاظ احترامی که پدر می‌گذاشته است، او هم برای احترام پدر خود به ایشان احترام می‌گذاشته است ولی باطن او نبوده است؛ آقا میرزا علی آقای قاضی را در بیرون مسجد کوفه ایشان می‌بیند. مرحوم آقای قاضی دست این آقا سیّد حسن را می‌گیرد با هم قدم می‌زدند، آن وقت‌ها این‌ها هم ساختمان نبوده است؛ الآن این مسجد آن مسجدی نیست که قدیم بوده است، کوفه هم آن کوفه نیست. مسجد کوفه از آبادی فاصله داشته است، اطراف آن بیابان بوده است؛ بیابان خشک و سوزان؛ افعی‌های عجیبی هم آن‌جا بوده است. یک افعی به سرعت داشته است به طرف این‌ها می‌آمده است. این سیّد تا این افعی را می‌بیند، دچار وحشت می‌شود ای وای چه بکنیم، الآن دارد خطر نزدیک می‌شود. مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی می‌گوید: نترس این کاری به ما ندارد ولی با نترس گفتن که دل آدم آرام نمی‌گیرد، این مار می‌آید به این‌ها که می‌رسد سیخ می‌ایستد و درست نیش خود را به طرف این‌ها نگه می‌دارد؛ این سیّد دیگر خیلی ترسیده بود. آقا میرزا علی آقای قاضی می‌بیند دیگر دارد از بین می‌رود، انگشت مبارک خود را به طرف مار می‌کند می‌گوید: «موت باذن الله» بمیر به اذن خدا. مار خشکش می‌زند. انگار به او برق وصل کردند، خشک خشک می‌شود. این سیّد این را می‌بیند بعد که از آقا میرزا علی آقای قاضی فاصله می‌گیرد می‌گوید: نکند این آدم صوفی است، نکند چشم بندی کرد، به نظر ما این‌طور آمد. تنهایی برمی‌گردد می‌بیند که مار است، می‌بیند بله مار است و واقعاً هم خشک شده است، مرده است، با یک اشاره از بین رفته است. «موت باذن الله».Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (6) 

فقر عجیب آقای قاضی در زندگی

 آقا میرزا علی آقای قاضی از نظر زندگی در فقر عجیبی زندگی می‌کرده است. آقای طباطبایی شاگرد ایشان -صاحب تفسیر المیزان- می‌گوید: مدّتی از ایران برای من پول نیامد، گرفتار مضیقه‌ی معیشتی شدم، دیگر طاقت من تمام شد؛ پیش استاد خود آقا میرزا علی آقای قاضی رفتم که بگویم: آقا به داد من برس. زندگی من دارد متلاشی می‌شود. قبل از آن‌که من چیزی بگویم، آقا میرزا علی آقای قاضی گفتند: چند روز قبل همسر من وضع حمل داشت مدام به دنبال من فرستادند. من هم مسجد کوفه مشغول عبادت بودم چند بار آدم آمد گفتند: یک پولی بده ماما بیاوریم. پول نداشتم به او بدهم. در نهایت گفتند: رفتیم ماما آوردیم ولی این توتون مصرف می‌کند یک پولی بده اقلاً یک توتونی برای او بخریم. پولی نداشتیم امّا وقتی برگشتم دیدم خدا برای ما گندم فرستاده است؛ از کجا آمده است نمی‌دانم ولی خدا فرستاده است. توکّل آدم به خدا باشد، بن بستی در زندگی خود نخواهد داشت. آقای طباطبایی می‌گوید: بعد از شنیدن این جریان من تا آخر عمر خود غصّه‌ی روزی نخوردم. خدا یک آرامشی به من داد، هیچ وقت غصّه‌ی روزی را نخوردم. بچّه‌های آقای قاضی -آقای قاضی بیست و چند تا بچّه داشته است- آقای قاضی را مورد ملامت قرار داده بودند، آقا شما مریض شفا می‌دهید، آقا شما معجزه می‌کنید، آقا هر کسی هر گرفتاری دارد می‌آید با نظر شما رفع گرفتاری می‌شود این چه زندگی است ما داریم؟ ما از فقر داریم پریشان می‌شویم، برای ما هم یک فکری بکنید. یک خشتی در کنار آقای قاضی بوده است، دست خود را به این خشت می‌زند طلا می‌شود. می‌فرماید: اگر بخواهیم می‌توانیم خشت را طلا بکنیم ولی راضی نشوید روز قیامت پدر شما گرفتار حساب قیامت بشود «وَ فِی حَلِالِهِ حِساب وَ فِی حَرامِهِ عِقاب».[۱۲]Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (7) 

کرامت‌های آقای قاضی از زبان آقای بهجت

آقای بهجت -رضوان خدا بر ایشان باد- چند تا کرامت که خود ایشان از استادشان آقا میرزا علی آقای قاضی دیدند خود بنده از ایشان شنیدم یکی این‌که می‌فرمودند: من در چهار سالی که در محضر استادمان آقا میرزا علی آقای قاضی برنامه‌ی بندگی می‌آموختم که به تعبیر ما عرفان نظری، عرفان عملی، سیر و سلوک آن عارف بزرگ ما را می‌برد، یک بار من از ایشان سؤال نکردم، یک سؤال از استاد خود آقا میرزا علی آقای قاضی نکردم. امّا هر چه در ذهن من می‌آمد، ایشان که درس می‌گفت شاگردان ایشان نشان داده بودند من هیچی نگفته بودم ولی ایشان اسم من را می‌برد می‌گفت: امّا اشکال فاضل گیلانی، امّا سؤال فاضل گیلانی آن که در دل من بود به زبان نیاورده بودم، آن را استاد ما آقا میرزا علی آقای قاضی به زبان می‌آورد می‌گفت: امّا سؤال فاضل گیلانی و جواب می‌داد آن را که من نگفتم، او ناگفته جواب ما را می‌گفت؛ گاهی هم همین‌طور به وضوح می‌گفت: این سؤال فلانی است.

نکته‌ی دیگری که آقای بهجت در مورد آقا میرزا علی آقای قاضی گفتند، گفتند: علّامه‌ی بزرگوار آقای طباطبایی گفتند: استاد ما هیچ وقت سوار ماشین نشد ولی هر جا که بنا بود باشد، آن‌جا دیده می‌شد. می‌گفت: من از پسر مرحوم آقای قاضی آقا سیّد مهدی -که دو سه سال پیش وفات کرد، او هم عالم برجسته‌ای بود- پرسیدم که آقای طباطبایی می‌گوید: پدر شما در مسافرت‌ها ماشین سوار نمی‌شود ولی هر کجا بنا است برود، آن‌جا او را می‌بینند. گفتند: بله همین‌طور است، ما هم ندیدیم ایشان ماشین سوار بشود. بعد فرمود: خود من به یاد آوردم من به اتّفاق آقای میلانی در خدمت استاد خود آقا میرزا علی آقای قاضی می‌خواستیم با هم کربلا برویم، ایشان با ما تا نزدیک ماشین آمد ولی سوار نشد ما که ماشین سوار شدیم رفتیم کربلا، دیدیم استاد ما آن‌جا است ولی هیچ در ذهن ما نیامد که او با ما سوار نشد، چطور قبل از ما این‌جا است. این‌جا نشان می‌دهد باز آقای بهجت فرمود- گفت: استاد ما طیّ الارض داشت ولی دوست نداشت ما دنبال طیّ الارض باشیم. می‌گفت: به دنبال بندگی باشید. گفت: استاد ما علم کیمیا بلد بود، علمی بلد بود که مس را می‌توانست طلا بکند، خاک را می‌توانست طلا بکند ولی اصلاً دوست نداشت ما به دنبال این علم برویم؛ او می‌گفت: آن که برای شما طلا است بندگی خدا است. این‌که آدم مشهور بشود، طیّ الارض دارد، می‌تواند مس را طلا بکند ثمّ ماذا می‌خواهی بمیری بروی، این‌ها که برای تو فایده ندارد عمر خود را صرف این چیزها نکن، صرف بندگی خدا بکند.Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (8)

اثرات بندگی خدا برای انسان

خدا -این حدیث قدسی است- فرمود: «عَبدى أطِعنى حَتَّى أجعَلَکَ مِثلی فانِّّى أقول کُن فَیَکُون، فَأنتَ تَقُول کُن فَیَکُون‏» بنده‌ی من اطاعت من را بکن، تو را آیینه‌ی خود را می‌کنم در چه جهت؟ در این جهت که من خدا هر چه بخواهم بشود، احتیاجی به سبب ندارم؛ خدا هم سبب ساز است و هم سبب سوز است. خدا بچّه را با ازدواج پدر و مادر می‌دهد ولی آدم نه پدر داشت و نه مادر خدا با «کُن فَیَکُون» یک آدم درست کرد. هر خانمی که بخواهد باردار بشود، باید همسر داشته باشد ولی مریم که ازدواج نکند خدای متعال به او عیسی داد «إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ … قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‏»[۱۳] قدرت خدا همه چیز را… هیچ مقدّمه ندارد. خدا می‌گوید: بندگی من را بکن، تو هم همین‌طور می‌شوی. هر چه اراده بکنی بشود اراده می‌کنی الآن کربلا باشی همین که اراده کردی در کربلا هستی اراده می‌کنی که مار بمیرد، حالا آقای قاضی آن‌جا گفت ولی نیاز به گفتن نداشت اراده می‌کرد مار بمیرد با اراده‌ی ایشان… این اطاعت خدا است، ثمره‌ی آن این است که انسان رنگ خدا می‌گیرد. می‌شود «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً».[۱۴]

در زمان مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی حضرت امام نجف مشرّف شده بود، برای زیارت آقای قاضی رفته بود؛ وقتی از پیش ایشان بیرون آمده بود گفته بودند: آقای قاضی را چطور دیدی؟ گفته بود: فوق آن چیزی که در ذهن من بود، این مرد را دیدم. فوق آن چیزی که فکر می‌کردم آقای قاضی فوق آن بود. امام در محضر آقای قاضی نشسته بود؛ آقای قاضی به یکی از شاگردان خود فرموده بود: آن کتاب را بیاور. یک کتاب را آورده بودند باز کرده بود و چیزی خوانده بود که آینده‌ی امام را گفته بود که سیّدی بنا است سلطنتی را چنین و چنان بکند. بعد که امام رفته بود آن شاگرد او می‌گفت: ما گشتیم این کتاب چه بود که این مطلب در آن بود، دیدیم نه این کتاب وجود دارد و نه این مطلب وجود دارد. مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی آینده‌ی امام راحل و این انقلاب را هم به امام گفته بود.

قدر زر زرگر بداند         قدر گوهر گوهری

 قدر گل بلبل بداند        قدر پیغمبر علی

(شهیدان را شهیدان می‌شناسند) آقای قاضی امام را می‌شناسد، امام هم آقای قاضی را می‌شناسد. «عِندَ ذِکرِ الأخیَار تَنزِلُ البَرَکَات» فرمودند هر وقت یاد صالحین کردید، درهای رحمت الهی برای شما باز است دعاهای شما مستجاب است.Sadighi-13961107-SalgardAghayeGhazi-Thaqalain_IR (9)

مقام عند رب بودن علما و شهدا

دو گروه را قرآن کریم می‌گوید مقام عند رب دارند یکی همین آقای قاضی است «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[۱۵] این‌ها مقام عندیّت دارند، بالاتر از بهشت است. یکی هم شهدا است. فرمود: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ»[۱۶] در کجا؟ «عِنْدَ رَبِّهِمْ»، «عِنْدَ رَبِّهِمْ» یعنی چه؟ خدا آدرس شهید را گفته است. شهید نمرده است، به زبان خود نیاورید به شهید تهمت نزنید، یکی بگوید: حیف شد، رفت مدافع حرم شد مرد. نخیر خود تو مردی، او نمرد. خدا می‌گوید: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ»[۱۷] نکند به شهید تهمت بزنید. شهیدی که زنده شده است، شما بگویید: او مرد. دارید دروغ می‌گویید، دارید به شهید تهمت می‌زنید، این را نگویید. بعد در آیه‌ی سوره‌ی آل عمران فرمود: نه نگویید، در فکر خود نیاور. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ یُرْزَقُونَ‏»[۱۸] پروردگارا این‌ها کجا هستند؟ خبر دادی که شهید زنده است، اگر زنده است ما می‌خواهیم ارتباط برقرار بکنیم. می‌خواهیم او را ببینیم، می‌خواهیم دامن او را بگیریم. کجا به دنبال او بگردیم؟ خدا می‌گوید: پیش من است. «عِنْدَ رَبِّهِمْ‏». خدایا تو کجا هستی؟ ما شهید خود را بیاییم بینیم شما کجا هستید؟ خدا می‌گوید: «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»[۱۹] هر کجا که شما هستید، خدا با شما است. معنی آن چیست؟ معنی آن این است که شهید همه جا حضور دارد. آن وقت دیگر تعجّب نکنید امام زمان علیه السّلام همه جا حضور دارد. تعجّب نکنید حضرت ابو الفضل علیه السّلام باب الحوائج بین المللی است؛ در هر گوشه‌ای در عالم هر کسی گرفتار بشود، بگوید: یا ابا الفضل به همه جواب می‌دهد، نه این‌که از کربلا بیاید. او از این قفس که پرواز کرد، سایه‌ی خدا شد. هر کجا خدا است، حضرت ابو الفضل علیه السّلام آن‌جا است هر کجا خدا هست. حضرت علیّ اصغر علیه السّلام آن‌جا است. هر کجا خدا است، شهدای شما همان‌جا هستند خدا خبر داده است. عند رب یعنی نه دیگر مکان این‌ها را محدود می‌کند نه زمان. این‌ها فرا زمانی هستند، فرا مکانی هستند. این‌ها جلوه‌ی خدا هستند، سایه‌ی رحمت حق هستند، در همه جای عالم حضور پیدا کردند و این شهدای عزیز کربلای پنج امشب میزبان ما هستند در کنار آقای قاضی هستند. آقای قاضی هم شاهد و شهید است. این‌ها هم با قتل فی سبیل الله به مقام شهود رسیدند. چون آیینه‌ی الهی لوح محفوظ است و این‌ها پیش خدا هستند بر همه‌ی عالم شهود دارند خدا را شهود کردند. جمال الهی را دیدند.

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی کهف، آیه ۶۵٫

[۳]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۵، ص ۳۶۸٫

[۴]– سوره‌ی تکویر، آیه ۵٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۳۸٫

[۶]– سوره‌ی فاطر، آیه ۲۸٫

[۷]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۸]– سوره‌ی یس، آیه ۶۰٫

[۹]– الخرائج و الجرائح، ج ‏۳، ص ۱۰۵۸٫

[۱۰]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۵۴٫

[۱۱]– الأمالی (للطوسی)، ص ۳۶٫

[۱۲]– غرر الأخبار، ص ۳۷۲٫

[۱۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۵۹٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۳۸٫

[۱۵]– سوره‌ی قمر، آیات ۵۴ و ۵۵٫

[۱۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶۹٫

[۱۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۴٫

[۱۸]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶۹٫

[۱۹] – سوره‌ی حدید، آیه ۴٫