«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دریای علم بیکَران هستند

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ و َرَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۲]».

صلوات مَرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

شب میلادِ آفتاب عالَم‌تابِ عالَم امکان، نور آسمان‌ها، آموزگار فرشتگان، یکه‌تاز عَرصه‌ی جهاد و جنگ با مُشرکان، قاسطین، مارقین، خوارج و ناکِسین، سنگرنشین محراب عشق به خدا، دلشده، حیرانِ همیشگی ذات رُبوبی، سُفره‌گُستر مُناجات‌های مُحیّرالعُقول که در رأس آن مُناجات شعبانیه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و همه‌ی دعاها و مُناجات‌های حضرت علی (علیه السلام) بی‌نظیر است. جُزء مُعجزات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. و صاحب دوّمین کتاب سازنده و آموزنده و جامعِ زندگی دُنیوی و اُخروی    در میان بَشر، صاحب «نهج البلاغه» که اوّلین کتاب در عالَم قرآن کریم است، بعد از قرآن هیچ کتابی جایگاه کلمات و خُطَب و نامه‌ها و وصیّت‌نامه‌ها و کلمات قِصار مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نمی‌گیرد. نُسخه‌‌ی واحده است. و شخصیّتی که خودش هم در مُعرّفی خودش در «خُطبه‌‌ی شِقشِقیه» فرمود: «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ، وَ لایرْقی اِلَی الطَّیرُ[۳]»؛ سیل حکمت ، سیل مَعنویّت، سیل عرفان، سیل علم و دانش و نور الهی از کوهساران وجود حضرت علی (علیه السلام) جریان پیدا کرده است. کسی بخواهد در مُقابل حضرت علی (علیه السلام) اظهار وجود بکند، بخواهد حرفی مانند او بزند، در این سیلِ بُنیان‌کَن دست و پایش خُرد می‌شود. کسی نمی‌تواند در برابر علم بیکَران حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَرض اندام بکند که خودِ خداوند در علم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ[۴]» مُعرّفی کرده است.

Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

حِشمت حضرت سلیمان (علیه السلام) که در عالَم نمونه ندارد

جناب «آصِف[۵]» وصیّ جناب سلیمان (علیه السلام) است. سلیمان (علیه السلام) حُجّت بر همه‌ی رهبران سیاسی، مُلوک و  پادشاهان و قُدرتمَندان عالَم است که می‌شود کسی قُدرت نُفوذ در همه‌ی موجودات داشته باشد، به باد فَرمان می‌دهد و فَرمانش را می‌بَرد، به جِن فَرمان می‌دهد و فَرمانش را می‌بَرند، زبان طِیر را می‌داند، کسی است که هُدهُد را به عُنوان سَفیر خودش نامه می‌دهد و به کشور سبأ و مَلَکه‌ی سبأ مُبلّغ نامه‌ی جناب سلیمان (علیه السلام) می‌شود. سلیمانی که حِشمت او در عالَم نَظیر ندارد، اما سر سوزنی نه تکبُّر، نه غُرور و نه حتی به مورچه‌ای آزارِ او نرسیده است. در سوره‌ی مُبارکه‌ی نَمل خوانده‌اید: «قَالَتْ نَمْلَهٌ[۶]»؛ یک مورچه‌ی ماده‌ای به مورچگان خطاب کرد: «ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ[۷]»؛ به لانه‌هایتان بروید. چرا؟ «لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ[۸]»؛ برای این‌که نگران هستم سلیمان (علیه السلام) و قُشون او که از این‌جا عُبور می‌کنند، شما زیر دست و پای اَسب‌ها آن‌ها و خودِ آن‌ها پایمال بشوید. ولی مورچه هم در این‌جا مَعرفت به خرج داده است و یک نکته‌ای را مُتوجّه شده است که سلیمان (علیه السلام) و قُشون او آگاهانه حتی به مورچه‌ای ظُلم نمی‌کنند. گفت: «لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ»؛ آگاهی نداشته باشند، مُتوجّه نباشند و یک‌وقتی مورچه‌ای زیر پای این لَشکر پایمال بشود. جناب سلیمان (علیه السلام) بر تمام موجودات حاکمیّت داشت، زبانشان را بَلد بود، به ایشان می‌رسید. فرمودند: این مورچه را اِحضار کنید و تَعبیر قرآن کریم در این‌جا خیلی دَقیق است. سوره سوره‌ی نَمل است، ولی می‌گوید: «قَالَتْ نَمْلَهٌ»؛ این روحیه‌‌ی مادری وقتی یک بَچّه‌ای می‌خواهد از خانه‌ای برای خرید برود، پدر می‌گوید: بَچّه جان! بابا! مُواظب باش پول تو را غارت نکنند. اما مادر چه می‌گوید؟ بَچّه مُواظب باش ماشین به تو نزند. نکُند مُواظب نباشی و زمین بخوری، برف هست، چیزهای دیگری هست. مادر همیشه دَغدغه‌ی سلامتی و بَقاء فرزندش را دارد؛ اما پدر به فکر رُشد فرهنگی و اقتصادی است و این دَغدغه‌‌ها را دارد. این‌جا می‌فرماید: «قَالَتْ نَمْلَهٌ»؛ یک مورچه‌ی ماده‌ای به سایر مورچه‌ها گفت و بعد حضرت سلیمان (علیه السلام) او را خواست. فرمود: مَگر نمی‌دانی من پیامبر هستم و قُشونی که زیر پَرچم پیامبر است، بَنا نیست به کسی ظُلم کند. چرا چنین چیزی را مَطرح کردی؟ گفت: جناب سلیمان! من در واقعِ قَضیّه نگران بودم این‌ها حِشمت شما را ببینند، جاه و جَلال شما را ببینند و این زَرق و بَرق این‌ها را از خدا غافل کند. روایت  دارد که پیامبر گریه‌اش گرفت. جناب سلیمان (علیه السلام) گفت: من از این مورچه مُتنبّه شدم. حتی موجودات در حَدّ بسیار کوچکی که زیر پاهای ما هست، این‌ها چه‌قَدر مُراقبه دارند و یک مادر به فکر این است که نکند این بَچّه‌ها از خدا غافل بشوند، نکند خدا را از یاد ببَرند؟! این آن چیزی است که قرآن کریم در تربیت‌هایش دارد به مادرها اِلقاء می‌کند. مادرها! برای حفظ حجاب دخترهایتان، برای نماز کودکانتان، برای الهی‌بودن و خداتَرس بودن بَچّه‌هایتان نکند شما از یک مورچه‌ای هم کمتر باشید. اِجمالاً حضرت سلیمان (علیه السلام) دارای چنین حِشمت و قُدرت و جَلال و جَبروت است.

Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

تَوجّه جناب سلیمان (علیه السلام) به عنایاتِ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی)

در کنار آن این‌قَدر تَوجّه دارد که وقتی خداوند متعال دعای حضرت سلیمان (علیه السلام) را مُستجاب کرد که عَرضه داشت: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ[۹]»، خدایا! به من یک قدرت و سَلطنتی بده که اَحدی در عالَم چنین حِشمتی را نداشته باشد. خداوند هم به او داد؛ ولی تا صاحب قدرت شد، سُراغ قَصر و عیش و عِیاشی نرفت. گفت: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی[۱۰]»؛ این کلاسِ امتحان من است. همه‌ی مَسئولین، همه‌ی افرادی که در حَدّ خودشان یک مُدیریتی دارند، مُدیریت برای خانواده‌شان دارند، مُدیریت مَحلّه‌شان را دارند، چه خوب است که این درس‌های قرآنی را از یک شخصیّت مُمتاز بی‌نَظیری مانند حضرت سلیمان (علیه السلام) بیاموزند که وقتی خداوند این حِشمت را به ایشان می‌دهد، جِنّ و اِنس در اختیار او هستند و همه‌ی طُیور و وُحوش همگی در اختیار اوست، وقتی به این قدرت می‌رسد، نگفت: بَه‌بَه! چه مَقامی دارم؛ گفت: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»؛ این برای من نیست. می‌دانید این «مِنْ فَضْلِ رَبِّی» چه می‌گوید؟ می‌گوید: من مُستحقّ آن نبودم. یک‌وقت آدم یک کاری می‌کند که خداوند به او مُزد می‌دهد. آن فَضل نیست، آن پاداش است. کاری می‌کُنی و در مُقابل کار خود پاداش طَلبکار هستی. اما جناب سلیمان (علیه السلام) گفت: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»؛ من هیچ استحقاقی نداشتم. این را بنده می‌گویند، این را مَعرفت خدا می‌گویند. گفت: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»؛ نه این‌که اِستحقاق من بوده است، نه پاداش من بوده است، نه این‌که کاری کردم، نه جایگاهی دارم که خداوند چنین چیزی به من بدهد؛ خیر، او بزرگ است؛ «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی».

Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

عنیات حضرت سلیمان (علیه السلام) نسبت به هُدهُد

حالا چرا خداوند این فَضل را به من کرد؟ «لِیَبْلُوَنِی». اگر خدا بخواهد به کسی چیزی بدهد، او را در امتحانات سراَفراز می‌کند. خداوند برای من امتحان پیش آورده است که قدرت داشته باشم و مورچه هم از من ظُلم نبیند و هیچ تَبعیضی و هیچ سِتَمی و هیچ جَفایی به هیچ موجودی از رَعیّت من در سُطوح مُختلف وُحوش و طُیور و خَزندگان و همه‌ی موجودات جِنّی هیچ‌کسی از من جَفا نبیند. «لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ[۱۱]»؛ این‌ها را نعمت‌ خدا می‌دانم، نعمت را در مسیری که خدا دوست دارد به کار می‌بَرم. یا کُفران نعمت می‌کنم و از این سوء استفاده می‌کنم و به ضَرر دنیا و آخرتم تمام می‌شود. این سلیمان با همه‌ی این حِشمت و جَلال، او یک وَصی به نام آصِف دارد. آصِف یک اسم از ۷۲ اسم اَعظم، یک جُزء از ۷۲ جُزء را خدا در اختیارش قرار داده بود. این‌ها علوم لَدُنّی هستند، این‌ها علوم موهبتی هستند؛ خداوند به همه نمی‌دهد. و پروردگار متعال یک جُزء از ۷۲ جُزء را به آصِف داده بود. وقتی هُدهُد در جلسه‌ی جناب سلیمان (علیه السلام) غایب شد، سلیمان (علیه السلام) به اصطلاح حُضور و غیاب پیامبری داشت، دید جای هُدهُد خالی است. سُراغ او را گرفت. بنده گاهی هم خدمت شما این را عَرض کرده‌ام و هروقت هم می‌آیم دلم به خودم می‌سوزد. عَرضه می‌دارم: جناب سلیمان! شما سُراغ هُدهُد را می‌گیری، اما امام زمان ما (ارواحنا فداه) بالاتر از حضرت سلیمان (علیه السلام) است؛ من هُدهُد نیستم، اما تو بالاتر از سلیمان (علیه السلام) هستی. چه می‌شود جاهای خوبی که ما نیستیم، سُراغ ما را بگیری که چه مشکلی داشتی که در این کار خیر حُضور نداشتی؟ جناب سلیمان (علیه السلام) هُدهُد را تَفقُّد کرد؛ چه شده است که او را  نمی‌بینم؟ بعد هم گفت: اگر قَدر این جلسات را نداند و بدون عُذر غیبت کرده باشد، من او را تَنبیه می‌کنم. سر و کله‌ی هُدهُد پیدا شد و یک گزارشی را تقدیم جناب سلیمان (علیه السلام) کرد از یک کشوری که آفتاب‌پَرست هستند و رئیس مَملکت هم یک بانو هست. حضرت سلیمان (علیه السلام) تا این گزارش را دید، مُتوجّه شد که این نه تنها کم نیاورده است، بلکه ارزش خودش و شایستگی و کفایت خودش را با این کار در مَحضر یک پیامبر مَطرح کرده است، به ظُهور رسانده است. پیامبر خوشش آمد، جناب سلیمان (علیه السلام) از هُدهُد خوشش آمد. لذا به او مَنصب داد.

Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)

رُجال‌الغیبی که از جانب امام زمان (ارواحنا فداه) مأموریت دارند

امام زمان (ارواحنا فداه) به کسی مأموریت‌ نمی‌دهد؛ امام زمان (ارواحنا فداه)‌‌ ۳۰ نفر دارد که این‌ها رِجال‌الغیب هستند و همیشه این ۳۰ نفر در رِکاب امام زمان (ارواحنا فداه) هستند. هروقت یکی از آن‌ها وفات می‌کند، قبل از وفات به اَمر حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) سُراغ فردی که باید بعد از او بیاید و به جای این در آن‌جا می‌رود، اعلان هم می‌کند که من به اذن‌الله دارم می‌روم، حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به جای من شما را مُعیّن کردند که به این‌جا بیایید. حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به این‌ها مأموریت‌‌ می‌دهد. امام (رضوان الله تعالی علیه) نمی‌ترسید، مُعظم رهبری (حفظه الله) نمی‌ترسند. چرا؟ زیرا می‌دانند صاحب داریم و هوایشان را دارند. اگر بنده این را خدمت شما عَرض کرده باشم، تکرار آن مُفید است که نترسید؛ امروز دشمن کَمر بَسته است تا مردم را بترساند. دشمن در اَبعاد مُختلف می‌خواهد مردم را ذَلیل کند. از اقتصاد می‌ترساند، از جنگ و این‌که دیگر با سُقوط سوریه ما ضعیف شدیم، ما را ضعیف مُعرّفی می‌کنند. بعد هم تَهدید می‌کنند؛ اوّل روحیه‌مان را خُرد می‌کنند که اگر حمله کردند دیگر کار تمام بشود. جنگ را روحیه اداره می‌کند، اَسلحه اداره نمی‌کند. جنگ را ایمان‌ مُدیریت می‌کند، اراده مُدیریت می‌کند. جنگِ اراده‌هاست. اراده‌ی مُوحّد دشمن را از پای درمی‌آورد نه اَسلحه‌ی ما. خیلی‌ها اَسلحه داشتند، در برابر یک بسیجی ما کم می‌آوردند. یک بسیجی عدّه‌ای از بَعثی‌ها را به تنهایی اَسیر می‌کرد و می‌آورد. چرا؟ برای این‌که این تکیه‌گاهش خدا بود. این دلش قُرص بود که آقا بالاسر دارد، امام زمان (اروحنا فداه) دارد. فرمانده‌اش به همه‌ی این‌ها نَظر دارد. لذا امام (رضوان الله تعالی علیه) از شرق و غرب نترسید. امروز هم تأکیدات و صحبت‌های مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) از مَظهر اقتدار است. ایشان هر تَهدیدی را تبدیل به فُرصت می‌کند. سُقوط سوریه خیلی سنگین بود، همه شوکه شدند؛ ولی مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) اظهار اُمیدواری کردند که به هرحال سوریه حزب الله نداشت. من مُطمئن هستم جوان‌های سوریه سرزمین خودشان را احیاء خواهند کرد، پایگاه‌های آمریکا را از بین می‌بَرند. از ابتدا برنامه‌ریزی و پیش‌بینی می‌کند و روحیه می‌دهد. این تَهدیدی است که باید از دلِ آن فُرصت را بیرون کِشید. لذا هُدهُد از پیامبرش یک مَنصب گرفت. خوشا به حال کسی که امام زمان (ارواحنا فداه) به او مأموریت بدهد، مانند این رِجال‌الغیب باشد. در غیر رِجال‌الغیب هم افرادی از امام زمان (ارواحنا فداه) مأموریت داشتند. مرحوم «آقای جعفر مُجتهدی[۱۲]» که رضوان خداوند بر او باد. مأموریت‌های ویژه‌ای از حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به او می‌رسید که کارهای عَجیب و غَریبی می‌کرد. مرحوم «حاج فَخر تهرانی» (رحمت الله علیه) که یک‌مَرتبه می‌آمد به یکی از رُفقایش می‌گفت: بلند شو و ماشین خود را روشن کُن برویم. در یک روستایی و یک مسیری می‌رفت که یک تَصادفی پیش آمده بود، به آن‌جا می‌رفتند و کمک می‌کردند. یا یک خانواده‌ای دَرمانده شده بود و برای او آذوقه می‌بُردند، بدون این‌که گزارشی و چیزی برسد.

Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)

مأموریت ویژه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

پیامبران (علیهم السلام) و امامان (سلام الله علیهم اجمعین) مأموریت‌های ویژه را به هرکسی نمی‌دهند. لذا از فَضائل مَطرح‌شده‌ی بین عُموم مسلمان‌ها این اِبلاغ سوره‌ی بَرائت که ما چند هفته در آیات جهاد سوره‌ی توبه و سوره‌ی بَرائت در خدمت‌تان بودیم. وجود مُقدّس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با نُزول سوره‌ی توبه یا سوره‌ی بَرائت «ابوبکر» را مأمور کرد که این آیات را ببَرد و به مُشرکین اِبلاغ کند. جبرئیل (علیه السلام) آمد؛ این‌که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این کار را کرد، از نزد خودشان نبود. گاهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ابتدا خلیفه‌ی اوّل را به جنگ می‌فرستاد، بعد خلیفه‌ی دومّ را می‌فرستاد، بعد شخص دیگری را می‌فرستاد؛ این‌ها می‌رفتند و کم می‌آوردند. بعد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را می‌فرستاد. تا عالَم بداند این مُتفاوت است. این آن نیست. دَرجه‌ی این خیلی با دَرجات دیگران فاصله دارد. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) همیشه پایان قَضیّه بود. ابتدا به دیگران می‌دادند؛ وقتی که خراب می‌کردند حضرت علی (علیه السلام) می‌رفت و آباد می‌کرد. تا جبرئیل (علیه السلام) آمد. یا رسول الله! دستور خداوند متعال این است: سوره‌ی بَرائت را یا باید خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اِبلاغ کند و یا کسی که اهلِ اوست، از اوست. این خیلی مَعنی دارد، این خیلی شاخص است. قَضیّه تابلو است. آقا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را خواستند. در بعضی از نَقل‌ها و گزارش‌ها هست که اصلاً جبرئیل (علیه السلام) از جانب خدا آمد و گفت: باید علی (علیه السلام) را در این سَفر اِعزام کُنی. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مأمور کرد؛ حضرت یک مَرکب تیزی را سوار شد و به سرعت به خلیفه‌ی اوّل رسید و نامه را از او اَخذ کرد. او خیلی ناراحت شد؛ مَگر من کاری یا مثلاً خیانتی کردم که این آیات از من گرفته شد؟ آمد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: از جانب من نبود؛ از جانب خدا بود، مأموریت الهی بود. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سوره‌ی بَرائت را گرفتند و در موسم حَجّ تشریف بُردند و این آیات سوره‌ی بَرائت را مُقابل مُشرکین که یک‌تَنه رفته است، آن‌جا پُر از جانورهای دَرنده و وَحشی است؛ اما خَم به اَبرو نیاورد. آیات را قرائت کرد، اِتمام حُجّت کرد و سالم هم برگشت که در تأخیر ایشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دیر به مدینه رسیدند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در فِراق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیقراری می‌کرد. جایزه تَعیین کردند که هرکسی برود و از علی (علیه السلام) خبر بیاورد، من به او وَعده‌ی بهشت می‌دهم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه می‌کرد و می‌فرمودند: «اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی حَتَّى تُرِیَنِی وَجْهَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ[۱۳]»؛ می‌گفت: خدایا! این آرزو را به دلِ پیامبر نگذار؛ تا علی (علیه السلام) را نبینم عزرائیل (علیه السلام) سُراغ من را نگیرد. این عشق آن هم از چه کسی، از کسی که جُز به خدا دل نداده است.

Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

نمونه‌‌هایی از مُعجزات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جنگ‌ها

این علی (علیه السلام) اسم اَعظم است، این علی (علیه السلام) اَسماء جَمالیه و جَلالیه‌ی پروردگار عظیم‌الشأن است. علی (علیه السلام) شخص نیست، علی (علیه السلام) نور است. علی (علیه السلام) اسم‌الله الاعَظم است. علی (علیه السلام) مَظهر قدرت خداست، مَظهر علم حقّ است، مَظهر رَحمت بی‌پایان خداوند متعال است. در رَحمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ همین‌قَدر عَرض بکنم که هیچ‌جنگی را حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بخاطر پیروزی یا تَشفّی خاطر به عُهده نگرفته است. هیچ قَهرمانی با علی (علیه السلام) مُواجه نشده است که حضرت علی (علیه السلام) دَستپاچه بشود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستور الهی این بود که با هرکسی می‌خواهد جنگ کند، ابتدا او را دعوت به اسلام بکند. حُجّت را بر او تمام بکند، اگر مَنطقی نبود و گَردن‌کُلُفتی کرد، البته باید گَردن گَردن‌کُلُفت شکسته بشود. لذا هم در مَصاف با «عَمرو بن عَبدِوُدّ[۱۴]» که در میان عَرب جُرثومه‌ی خطر بود، یک آدم شَرور قَوی و بسیار مُتحوّر و رَهزَن که واقعاً زَهره‌ی عَرب در برابر او آب بود. آمد و رَجز خواند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در مُقابل او ایستاد و در مُقابل رَجز او یک رَجزی خواند که همان ابتدا او را ضَربه‌‌ی ‌فَنّی کرد. او می‌گفت: «وَ لَقَدْ بُحِحْتُ مِنَ اَلنِّدَاءِ بِجَمْعِهِمْ هَلْ مِنْ مُبَارِزٍ[۱۵]»؛ من خسته شدم از بَس به شما «هَلْ مِنْ مُبَارِزٍ» گفتم. بیایید که یا بهشت می‌روید و یا من را می‌کُشید. ولی مسلمان‌ها هم جا زده بودند. «جنگ خَندق» جنگ جَهانی بود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه مُحاصره است، اطراف مدینه را هم خَندق کَنده است؛ آن طَرف همه‌ی اَحزاب و مُشرکین آمده‌اند. آن‌وقت چه کسی را به عُنوان پیش‌قَراوُل فرستادند؟ یک جُرثومه‌ای که همه از آوازه‌اش می‌ترسیدند. وجودِ مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ مُقابل رَجز او یک جُمله گفت: «أَنَا اَلَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَهٌ[۱۶]»؛ این کاهِن‌ها به عَمرو گفته بودند: قاتل تو حیدر نام دارد. این از مُعجزات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. آمد و قبل از آن‌که شمشیر او را بکُشد، این جَنگ رَوانی دل عَمرو بن عَبدِوُدّ را خالی کرد؛ «أَنَا اَلَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَهٌ». تا این را شنید، گفت: تو پسر چه کسی هستی؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: من پسر ابوطالب هستم. گفت: من با پدرت رَفیق بودم، من حاضر نیستم خونِ تو را بریزم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: اما من کاملاً آماده‌ام تا کار تو را تمام کُنم. ولی گفت: حالا که می‌خواهی به من اِحسان کُنی و با من کنار بیایی، بیا یکی از این ۳ چیز را قبول کُن؛ یک: اسلام را قبول کُن؛ گفت: قبول نمی‌کنم. فرمود: راهِ خود را بگیر و بُرو؛ من نیامده‌ام کسی را بکُشم. این‌ها همه درس برای همه‌ی عالَم است. حُقوق بَشری‌ها بیایند و زانو بزنند. دروغگوهای بدفِطرت ریاکار که هیچ حَقّی برای بَشر قائل نیستند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ به یک مُشرکِ خطرناک به آن صورت را می‌گوید: حالا که اسلام را قبول نمی‌کُنی، راهِ ما را باز کُن تا ما برویم، تو هم سُراغ کار خودت بُرو؛ من تو را نمی‌کُشم. گفت: این کار را هم نمی‌کنم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: حالا که اسلام را قبول نمی‌کُنی، حاضر هم نیستی که مسیر ما را برای تَبلیغ دینمان خالی کُنی، درخواست سوّم این است که من پیاده هستم، تو هم از اَسب پیاده شو. پایین آمد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم با یک ضَربت کارش را تمام کرد. یک ضَربه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ «قَط» بود و یک ضَربه‌اش «قَد» بود. وقتی از کَمر می‌زد قَط می‌کرد، وقتی از  کَله می‌زد قَد می‌کرد. دو نیم می‌کرد؛ یا از کَمر ‌ دو نیم می‌کرد و یا از کَله دو نیم می‌کرد‌. از خَصائص ‌ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم این است که به کسی شمشیر نزده است، مَگر این‌که هیچ راهی برای بهشتی‌شدن نداشته است. جَهنّمی مَحض بوده است. هرکسی در خودش یا در ۱۰ نَسل  بعدش بَناست یک مسلمان و یک نمازخوان به وجود بیاید، حضرت علی (علیه السلام) او را نمی‌کُشت. هیچ رَزمنده‌ای این‌جور نیست، به طرف مُقابل نگاه نمی‌کند؛ او می‌خواهد جبهه پیروز بشود، او می‌خواهد غَنیمت بگیرد، او می‌خواهد قدرت خودش را به ظُهور برساند. ولی حضرت علی (علیه السلام) هر  شمشیری می‌زد به اَمر خدا می‌زد. لذا بعضی‌ها را می‌دیدند که ‌ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کوران جنگ که دیگر تَنور جنگ داغ شده است، شُعله‌وَر است، یا این طرف و آن طرف دارند خاکستر می‌شوند، می‌ دیدند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با چابُکی دارد صُفوف را طومار می‌کند، به خط می‌زند، دریا را می‌شکافد؛ اما  بعضی‌ها را از زیر شمشیر خود رَد می‌کند. در آن بُحبوحه‌ی جنگ که هر جنگجویی می‌خواهد مانع را از پیش پای خود بردارد، می‌‌دیدند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعضی‌ها را نمی‌کُشد و از زیر شمشیر خود رَد می‌کند. بعد هم پُرسیدند: یا علی! شما با سایر رَزمنده‌ها و جَنگنده‌ها خیلی تفاوت دارید. شما همه را نمی‌کُشید؛ چرا بعضی‌ها را نمی‌کُشید؟ آن‌هم هم آمده‌اند تو را بکُشند. شب بیست و یکم هم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ آن نانَجیب که آمده بود و حضرت او را بیدار می‌کرد، فرمودند: «أُرِیدُ حَیَاتَهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِی[۱۷]»؛ من می‌خواهم او را زنده کُنم، اما او می‌خواهد من را بکُشد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ برای کُشتن نمی‌رفت، برای زنده‌کردن می‌رفت. شمشیر حضرت علی (علیه السلام) جَراحی بود، چاقوی طَبیب بود. او می‌دانست کُجا را بزند و چگونه بزند. این حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)‌ است.

Sadighi-14031024-Shabe Veladate Amirolmomenin-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (10)

اَشعاری در مَدح مولا حضرت علی (علیه السلام)

دو سه تا شعر هم بخوانم و دعایتان بکنم.

فرمود: «عَلی الدُّرّ و الذّهب المُصفّی * و باقی الناسِ کلُّهم تُرابُ[۱۸]».

«هُوَ النَبأ العَظیم[۱۹]»؛ شأن نُزول ‌سوره‌ی نبأ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ[۲۰]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی[۲۱]»؛ آن نبأ عَظیمی که قرآن می‌گوید، خبری بزرگتر از وجود علی در عالَم نیست. همه‌ی خبرها وجودِ نازنین حضرت علی (علیه السلام) است. «هُوَ النَبأ العَظیم وَ فُلک نُوحٍ»؛ همین‌جوری که عالَم را آب گرفت، همه را غَرق کرد جُز آن کسی را در کشتی حضرت نوح (علیه السلام) نشسته بود. در عالَم اسلام بعد از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا قیامت حتی انبیاء گذشته بدون این‌که سُکان کشتی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بگیرند، همه نابودشدنی هستند. و لکن زندگی اُخروی ندارند. در دنیا هم سعادت ندارند.

«هُوَ النَبأ العَظیم وَ فُلک نُوحٍ   ***   وَ بابُ اللّه وَ انقطع الخِطابُ[۲۲]»؛ با رفتنِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دَرب وَحی بسته شد، ولی با وجودِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دَرب خدا بسته نبود، دَرب الهام بسته نبود‌، دَرب نُزول مَلائکه بسته نبود. وحی دیگر قَطع شد؛ ولی وجود حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستگاه گیرنده‌ای بود که تمام پیام‌های خدا و نور خدا و رَحمت خدا را با وجود خودش جَذب می‌کرد و عالَم را با رَحمت واسعه‌ی الهیه که از بِستر وجود او به عالَم پَخش می‌شد، مَصونیّت می‌داد.

دعا

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مقام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به تقرُّب حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به ذوالفقار حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به ناله‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به صبر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به یَتیم‌نوازی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به مهربانی پدرانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم به همین زودی امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

‌خدایا! به ما شوق و انتظار و بیقراری برای آمدن امام زمان (ارواحنا فداه) روزی کُن.

خدایا! آمادگی برای خدمت به حُکومت جَهانی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از ما دَریغ مَدار.

خدایا! این جوان‌های ما را مُناسب خدمتگزاری در رِکاب حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) تربیت کُن.

الها! پروردگارا! نَسل ما را، فرزندان ما را، عائله‌ی ما را، کَسان ما را از کشتی نجات حضرت علی (علیه السلام) پیاده نکُن.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌ی پُر بَرکت همنامِ حضرت علی (علیه السلام)، فرزند حضرت علی (علیه السلام)، پَرچمدار دین در غیبت امام زمان (ارواحنا فداه)، پَرچمدار مُقاومت، پَرچمدار مَعنویّت، پَرچمدار استقلال و عزّت کشورمان، رهبر خوبمان را تا ظُهور با کفایت و کرامت مُستدام بدار.

خدایا! امام راحل ما (رضوان الله تعالی علیه) که در تاریخ بَشریّت نُقطه‌ی عَطفی است و سُفره‌ی انتظار را در عَمل پیاده کرد و وَعده هم داد که ان‌شاءالله این انقلاب به ظُهور حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) مُتّصل می‌شود، السّاعه امام ما (رضوان الله تعالی علیه) و همه‌ی شهدایی که خون دادند تا این مَملکت را از دست آمریکا بیرون آوردند، همگی‌شان را در اَعلی علییّن السّاعه طَبق‌هایی از نور بر سر سُفره‌ی مولی‌المُوحّدین بر آن‌ها نازل بفرما.

خدایا! کسانی که آرزو دارند و توطئه دارند دوباره مَملکت ما را به آمریکا وابسته کنند و ذلّت و خواری برای ملّت ما بعد از این همه شهدا به وجود بیاورند، دست خیانت‌شان را کوتاه بگردان.

خدایا! توطئه‌هایشان را به خودشان برگردان.

خدایا! به کَرَم مُرتضی علی (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم مَعیشت مردم ما را بَرکت کرامت بفرما.

خدایا! هیچ مردی را شَرمنده‌ی همسر و فرزندانش نکُن.

خدایا! هیچ جوانی را در اَثر ناداری مَحروم از تَشکیل خانواده نکُن.

خدایا! همه را از این دشمن بد یعنی فَقر نجات عنایت بفرما.

بارالها! پروردگارا! آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم و مُقتضای سُفره‌ی کَرَم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، امشب به همه‌ی ما مَرحمت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ الی ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه مائده، آیات ۵۵ و ۵۶٫

[۳] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۳ (مشهور به خطبه شقشقیه).

«اَما وَالل‍هِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبی قُحافَهَ (فی بعضُ النّسخ: فُلانٌ) وَ اِنَّهُ لَیعْلَمُ اَنَّ مَحَلّی مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحی، ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ، وَ لایرْقی اِلَی الطَّیرُ. فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَطَوَیتُ عَنْها کَشْحاً، وَ طَفِقْتُ اَرْتَأی بَینَ اَنْ اَصُولَ بِید جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلی طِخْیه عَمْیاءَ، یهْرَمُ فیهَا الْکَبیرُ، وَ یشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، وَ یکْدَحُ فیها مُؤْمِنٌ حَتّی یلْقی رَبَّهُ! فَرَاَیتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلی هاتا اَحْجی، فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذًی، وَ فِی الْحَلْقِ شَجاً! اَری تُراثی نَهْباً. حَتّی مَضَی الاَوَّلُ لِسَبیلِهِ، فَاَدْلی بِها اِلَی ابْنِ الْخَطّابِ بَعْدَهُ. [ثُمِّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الاَعْشی:] شَتّانَ ما یوْمی عَلی کُورِها *** وَ یوْمُ حَیانَ اَخی جابِرِ. فَیا عَجَباً بَینا هُوَ یسْتَقیلُها فی حَیاتِهِ، اِذْ عَقَدَها لاِخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ. لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَیها! فَصَیرَها فی حَوْزَه خَشْناءَ، یغْلُظُ کَلْمُها، وَ یخْشُنُ مَسُّها، وَ یکْثُرُ الْعِثارُ فیها، وَ الْاِعْتِذارُ مِنْها. فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَهِ، اِنْ اَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ! فَمُنِی النَّاسُ لَعَمْرُ الل‍هِ بِخَبْطٍ وَ شِماس، وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِراض. فَصَبَرْتُ عَلی طُولِ الْمُدَّهِ، وَ شِدَّهِ الْمِحْنَهِ. حَتّی اِذا مَضی لِسَبیلِهِ، جَعَلَها فی جَماعَه زَعَمَ اَنِّی اَحَدُهُمْ. فَیالَلّهِ وَ لِلشُّوری! مَتَی اعْتَرَضَ الرَّیبُ فِی مَعَ الْاَوَّلِ مِنْهُمْ حَتّی صِرْتُ اُقْرَنُ اِلی هذِهِ النَّظائِرِ؟! لکِنّی اَسْفَفْتُ اِذْ اَسَفُّوا، وَ طِرْتُ اِذْ طارُوا. فَصَغی رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الاْخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَن وَ هَن. اِلی اَنْ قامَ ثالِثُ الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَیهِ بَینَ نَثیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اَبیهِ یخْضِمُونَ مالَ الل‍هِ خِضْمَ الاِبِلِ نِبْتَهَ الرَّبیعِ، اِلی اَنِ انْتَکَثَ فَتْلُهُ، وَ اَجْهَزَ عَلَیهِ عَمَلُهُ، وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ. فَما راعَنی اِلاّ وَالنَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ اِلَی، ینْثالُونَ عَلَی مِنْ کُلِّ جانِب، حَتّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطْفای، مُجْتَمِعینَ حَوْلی کَرَبیضَهِ الْغَنَمِ. فَلَمّا نَهَضْتُ بِالْاَمْرِنَکَثَتْ طائِفَهٌ، وَ مَرَقَتْ اُخْری، وَ قَسَطَ آخَرُونَ، کَاَنَّهُمْ لَمْ یسْمَعُوا کَلامَ الل‍هِ حَیثُ یقُولُ: «تِلْکَ الدّارُ الاْخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایریدُونَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَ لافَساداً وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ. بَلی وَ الل‍هِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَلکِنَّهُمْ حَلِیتِ الدُّنْیا فی اَعْینِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُها…».

[۴] سوره مبارکه  رعد، آیه ۴۳٫

«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ».

[۵] آصِف بن بَرخیا بن سمعیا وصی حضرت سلیمان (علیه السلام) که اسم اعظم خداوند را می‌دانست. نام او را ناطورا نیز ذکر کرده‌اند. مورخان، آصف را پسرخاله و یا خواهرزاده حضرت سلیمان (علیه السلام) دانسته‌اند. آصف همچنین دوست، وزیر و کاتب سلیمان (علیه السلام) نیز بود. حضرت سلیمان (علیه السلام) در اواخر عمر خود بنابر دستور الهی آصف را وصیّ خود قرار داد و مواریث، نور و حکمت را به او واگذار کرد. آصف نیز در هنگام وفات بنابر دستور الهی همه آنچه در دستش بود را به فرزندش «صفوراء» داد و او را وصی خود قرار داد. البته براساس برخی نقل‌ها آصف پس از خود، حضرت زکریا را وصی خویش نمود. در مورد آصف نقل شده که از اسم اعظم خداوند اطلاع داشت و هر زمان دعایی داشت، مستجاب می‌شد. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که اسم اعظم خداوند ۷۳ حرف است و آصف تنها یک حرف از آن‌را می‌دانست. براساس برخی منابع، پس از وفات سلیمان (علیه السلام)، ابلیس حیله‌ای به‌کار گرفت تا بگوید سلیمان به‌وسیله سحر و جادو چنین قدرت یافته بود. ابلیس سحر و جادو را در کتابی نوشت و در پشت آن آورد که این علومی است که آصف بن برخیا برای پادشاه سلیمان (علیه السلام) نوشته است. بنابر آیات قرآن حضرت سلیمان (علیه السلام) خواستار آوردن تخت پادشاهی ملکه سبأ شد. یکی از جنیان گفت که قبل از بلند شدن حضرت سلیمان (علیه السلام) آن‌را می‌آورد. فرد دیگری که آگاه به کتاب بوده، گفت پیش از چشم برهم زدن سلیمان (علیه السلام)، تخت را حاضر می‌کند و این‌کار را انجام داد. قرآن از این فرد نام نبرده است. با این حال بنا به نظر مشهور مفسران این شخص را آصف بن برخیا دانسته‌اند. همچنین برخی این فرد را خود حضرت سلیمان (علیه السلام) و برخی آن‌را حضرت خضر (علیه السلام) دانسته‌اند.

[۶] سوره مبارکه نمل، آیه ۱۸٫

«حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ».

[۷] همان.

[۸] همان.

[۹] سوره مبارکه ص، آیه ۳۵٫

«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».

[۱۰] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰٫

«قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ».

[۱۱] همان.

[۱۲] جناب شیخ جعفر مجتهدی در اول بهمن ماه ۱۳۰۳ هـ.ش در خانوادهای متدین و مرفه در شهر تبریز دیده به جهان گشودند.خانوادهای که از نظر نجابت و اصالت جزء خانواده های مشهور آن سامان به شمار می آمد. پدر ایشان جناب حاج میرزا یوسف از دلباختگان آستان ولایتمدار قبله العشاق ، حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بودند، تا جایی که مکرر قافله سالاری زائرین کربلای معلی را از تبریز به عهده میگرفته و خرج زوار تهیدست دل شکسته را خود عهده دار میشدند و در طول مسیر حراست این قافله با دو شیر تربیت شده بود که در ابتدا و انتهای آن حرکت می کردند و زوار امام حسین (علیه السلام) را سلامت به مقصد می رساندند.ایشان بعد از فقدان پدرشان جناب حاج میرزا یوسف، تحت کفالت و سرپرستی مادر بزرگوارشان، آن بانوی علویه قرار گرفتند. از همان اوان خردسالی به خاطر فطرت پاک و زلالی که داشتند بارها در عالم رویا مورد عنایات حضرت صدیقه طاهره و سایر حضرات معصومین (علیهم السلام ) قرار می گیرند. ایشان می فرمودند: از همان سنین نوجوانی علاقه عجیبی به تزکیه نفس داشتم و شروع به تهذیب نفس و خودسازی و تقویت اراده نمودم و در قبرستان متروکه شهر تبریز که یکی از قبرستانهای بسیار مخوف ایران به شمار میرود و رعب و وحشت عجیبی بعد از استیلای شب به خود می گیرد، قبری حفر نموده و در آن شب را تا صبح به ذکر حضرت باری می پرداختم چون بسیار دوست داشتم به بینوایان و مستمندان کمک کرده و زندگی آنها را از فقر و تنگدستی نجات بخشم، سعی و تلاش بسیاری مینمودم تا معمای لاینحل کیمیا به دست من حل گردد، لذا قسمتی از سرمایه پدری را در این راه صرف نمودم ولی به نتیجهای نرسیدم، اما چون این کوشش من همراه با توسلات شدید بود، یک روز ناگهان هاتف غیبی به من ندا در داد:جعفر؛ کیمیا، محبت ما اهل بیت عصمت و طهارت است، اگر کیمیای واقعی می خواهی بسم الله این راه و این شما. با شنیدن آن ندای غیبی هدف و مسیر زندگیم بکلی دگرگون شده و بر آن شدم تا به جای تسخیر جن و انس و ملک و اکتساب کیمیا به دنبال حقیقت همیشه جاوید و پاینده، یعنی محبت و دوستی ائمه اطهار (علیهم السلام) بروم. آقای مجتهدی پس از حدود چهار سال اقامت در جوار حضرت ثامن الحجج (علیه السلام) در تاریخ ششم ماه مبارک رمضان ۱۴۱۶ هـ . ق مطابق با ۶/۱۱/۱۳۷۴ هـ . ش هنگام ظهر روز جمعه دار فانی را وداع و روح ملکوتیشان عروج می نماید. ایشان سه ماه قبل از فوت به چند نفر از دوستانشان که با ایشان حشر و نشر داشتند می فرمایند: خدا برای آخرین سلاله آل محمد (علیه السلام)، حضرت مهدی (علیه السلام) یک قربانی خواسته و از ما قبول نموده که قربانی ایشان شویم، و گلوی ما در این راه پاره می شود.

[۱۳] الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۸۲٫

«وَ بِإِسْنَادٍ عَنْ عَطِیَّهَ ، قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنْفَذَ جَیْشاً وَ مَعَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَبْطَأَ عَلَیْهِ قَالَ فَرَفَعَ اَلنَّبِیُّ یَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ قَالَ: اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی حَتَّى تُرِیَنِی وَجْهَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ».

[۱۴] عَمرو بن عَبدِوُدّ یا عَمرو بن عَبدِوَدّ (کشته‌شده در سال ۵ق) از برترین جنگجویان قریش که در جنگ خندق به دست امام علی (علیه السلام) کشته شد. بنابر برخی روایات، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضربه علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) بر عمرو بن عبدود را در این جنگ، برتر از عبادت همه جِنیان و انسان‌ها دانسته است. [[ابن تیمیه]]، عالم اهل سنت و پایه‌گذار سلفیه، وجود عمرو بن عبدود را رد کرده است. برخی محققان، انگیزه ابن تیمیه را انکار فضایل امام علی (علیه السلام) دانسته‌اند. بر اساس روایتی از کتاب مناقب آل ابی‌طالب، نوشته ابن‌شهرآشوب، امام علی(علیه السلام) در خلال جنگیدن با عمرو بن عبدود، پس از آنکه عمرو، آب دهان بر چهره‌اش انداخت، چند لحظه از جنگیدن دست کشید تا خشم خود را فرونشاند، و سپس عمرو را کشت.

[۱۵] دیوان امام علی علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۳۵٫

وَ لَقَدْ بُحِحْتُ مِنَ اَلنِّدَاءِ بِجَمْعِهِمْ هَلْ مِنْ مُبَارِزٍ   ***   وَ وَقَفْتُ إِذْ جَبُنَ اَلشُّجَاعُ بِمَوْقِفِ اَلْبَطَلِ اَلْمُنَاجِزِ

وَ کَذَلِکَ إِنِّی لَمْ أَزَلْ مُتَسَرِّعاً نَحْوَ اَلْهَزَاهِز   ***   إِنَّ اَلشَّجَاعَهَ وَ اَلسَّمَاحَهَ فِی اَلْفَتَى خَیْرُ اَلْغَرَائِزِ».

[۱۶] دیوان امام علی علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۱۶٫

«أَنَا اَلَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَهٌ   ***   ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَهٌ

عَبْلُ اَلذِّرَاعَیْنِ شَدِیدُ اَلْقَصَرَهٌ   ***   کَلَیْثِ غَابَاتٍ کَرِیهِ اَلْمَنْظَرَهِ

أَکِیلُکُمْ بِالسَّیْفِ کَیْلَ اَلسَّنْدَرَهِ   ***   أَضْرِبُکُمْ ضَرْباً یُبِینُ اَلْفِقْرَهَ».

[۱۷] شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار، جلد ۲، صفحه ۴۴۵٫

«أُرِیدُ حَیَاتَهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِی   ***   عَذِیرَکَ مِنْ خَلِیلِکَ مِنْ مُرَادٍ».

[۱۸] سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، الشیخ عباس القمی، الجزء ۷، الصفحه ۶۶٫

 این شعر را در برخی کتب به عمرو عاص نسبت داده اند ولی مرحوم شیخ عباس قمی در سفینه البحار این شعر را به ابن فارض نسبت داده است.

«بِآلِ مُحمّد عُرفِ الصّوابُ   ***   وَ فی أبیاتِهم نَزَلِ الکتابُ

و هُم حُججُ الإله عَلی البَرایا   ***   بِهم وَ بجَدّهم لایسترابُ

وَ لاسیما أبو حَسنٍ عَلی   ***   لَهُ فِی الحَرب مَرتبهٌ تُهابُ

طَعامُ سُیوفِه مُهج الأَعادِی   ***   وَ فَیضُ دَمِ الرّقاب له شَرابُ

وَ ضَربتهُ کبیعتِهِ بِخُمٍّ   ***   مَعاقدُها مِن القَوم الرّقابُ

عَلی الدُّرّ و الذّهب المُصفّی   ***   و باقی الناسِ کلُّهم تُرابُ

هُو البکاءُ فِی المِحرابِ لَیلاً   ***   هُو الضَحَّاک إذا اشتدَّ الضّرابُ

هُوَ النَبأ العَظیم وَ فُلک نُوحٍ   ***   وَ بابُ اللّه وَ انقطع الخِطابُ».

[۱۹] همان.

[۲۰] سوره مبارکه نبأ، آیات ۱ و ۲٫

[۲۱] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۷، ص ۳۰۴؛ الکافی، ج ۱، ص ۲۰۷؛ نورالثقلین؛ البرهان.

«الباقر (علیه السلام)- عَنْ أَبِی حَمْزَهْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الشِّیعَهْ یَسْأَلُونَکَ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهْ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ قَالَ ذَلِکَ إِلَیَ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ بِتَفْسِیرِهَا قُلْتُ عَمَّ یَتَساءَلُونَ قَالَ فَقَالَ هِیَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهْ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی».

[۲۲] سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، الشیخ عباس القمی، الجزء ۷، الصفحه ۶۶٫