«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

قرآن برای همه‌ی بَشریّت کتاب نجات است

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا * وَ دَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُنِیرًا[۲]»؛ بزرگترین عید عالَم آفرینش، بزرگترین عیدِ مُوحّدان از اوّلین و آخرین، عید نُزول قرآن کریم، مَبعث خاتَم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) را تبریک عَرض می‌کنم. رَهاورد نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ارائه‌‌ی لوحِ انسانِ کامل است. این قرآن شریف تابلوی جامعی از مقام انسانیّت است. قرآن کتاب آدمیّت است، کتاب انسانیّت است. و قرآن از اَسرار الهی است، از مُعجزات قَطعی و همیشگی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است. یکی از مُعجزاتش کُهنه ‌نشدن قرآن کریم است. قَرن‌ها می‌گذرد، همه‌ی اَجرام کیهانی با حرکت فَرسایش پیدا می‌کنند، بسیاری از نُجوم که میلیون‌ها سالِ نوری با ما فاصله داشتند، وقتی نورشان به ما می‌رسد خودشان مُنقرض شده‌اند و تمام شده‌اند و این خورشیدِ ما هم رو به فَرسایش است. پیری لازمه‌ی عالَم حرکت است. در عالَم ماده که همه‌چیز از بین می‌رود، «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ[۳]»، برای این‌که عالَم فیزیک که عالَم ماده عالَم حرکت است، حرکت هم اِستهلاک دارد و قَهراً پیری دارد؛ اما قرآن پیر نمی‌شود، قرآن کُهنه نمی‌شود. قرآن جاذبه‌اش را هم از دست نمی‌دهد. شما هر حکایتی را ۳ـ۲ مرتبه بشنوید، دیگر بار سوم و چهارم می‌بینید که دیگر حوصله‌اش را ندارید؛ ولی این قرآن را قرآن‌شناسان، آن‌هایی که غَوّاص هستند و در دریای قرآن مُرّتب شنا می‌کنند، هرچه می‌خوانند عَلاقه‌شان نسبت به قرآن کریم بیشتر می‌شود. این جُزء مُعجزات قرآن کریم است. البته قرآن کریم، علاقه‌ی به قرآن کریم و عشق به قرآن کریم، سِنخیّت با قرآن را می‌خواهد. قرآن کتاب طَهارت است، قرآن کتاب مَعرفت است، قرآن کتاب محبّت است، قرآن کتاب اخلاق است، قرآن کتاب اَمانت است، قرآن کتاب جهاد است، قرآن کتاب صبر است، قرآن «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[۴]» است؛ آدرس تقواست. برای مُتّقین راهِ نجات را در اختیارشان قرار می‌دهد. کسانی که این‌ها در وجودشان باشد، آنچنان با قرآن ارتباطشان تَشدید می‌شود که ذوب در قرآن کریم می‌شوند. لذا امام زین‌‌العابدین (علیه السلام) وقتی قرآن می‌خواندند، هم دیگران گریه می‌کردند و هم خودشان گریه‌شان می‌گرفت. و اَشخاصی بودند که همین الآن هم بعضی از رُفقا خَتم قرآن را در چند روز انجام می‌دهند. حالا در یک شبانه‌روز یا در سه روز خَتم قرآن انجام می‌دهند. این همین‌جوری نمی‌شود.

Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (1)Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (2)

قرآن کریم به عدد خَلایق راهِ به سوی خداست

این قرآن کریم یک حقیقتی است که مُنتهی‌‌اِلیه آن «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ[۵]» است. در آن مرحله قرآن بِساطت دارد. قرآن آیه‌ آیه نیست، قرآن سوره سوره نیست؛ در آن‌جا یکچارچه است. آن‌جا مَظهر اسم اَعظم پروردگار متعال است. هرچه پایین‌تر می‌آید و جُزء جُزء می‌شود، چون ما پَراکنده هستیم، ما زندگی‌مان اَبعاد مُختلف دارد که برای هر قسمت از زندگی ما یک دستورالعمل لازم است. لذا ناچار وقتی قرآن به مرحله‌‌ی زمینیان رسیده است، همان‌گونه که همه‌ی رویش‌ها در زمین شرایط خاصّ می‌خواهد، این رویش‌های قُلوب هم، رویش‌های جنس‌های مُختلف بَشری هم آیات مُختلف می‌خواهد. هرکسی خوراک خودش را مُتناسب با نیازِ وجودی‌اش از قرآن دریافت می‌کند. وقتی باران از آن بالا می‌آید همان آب است، همان قطره است؛ اما وقتی پایین می‌رسد همین باران گاهی به صورت درخت و به صورت میوه کام بَشر را شیرین می‌کند. گاهی نه به صورت سبزی، گاهی به صورت گُل در هر شرایطی این رویشی که حَیات موجودات از باران تَنظیم می‌شود، حیوانات به نَحوی از باران استفاده می‌کنند، گیاهان به نَحوی استفاده می‌کنند، درختان به نَحوی استفاده می‌کنند و حتی جَمادات به نَحو دیگری استفاده می‌کنند. نُزول قرآن هم مانند نُزول باران است؛ اما زمین‌ها مُختلف است، استعدادها مُختلف است، همه را هم پوشش می‌دهد. قرآن همان‌گونه که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۶]» است. او «رَحمهً لِلْعَالَمِینَ» است، قرآن کریم هم «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ[۷]» است. هم برای زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و هم تا دامنه‌ی قیامت به هرکسی برسد، این آب حَیات است. تَعبیر دَقیق و جامعش در سوره‌ی مبارکه‌ی انفال آمده است که خداوند متعال فرمود: «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ[۸]»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جارچی خداست؛ می‌خواهد شما را نزد خدا ببَرد. اما «اَلطُرُقِ إلَى اللّه بِعَدَدِ أنفَاسِ الخَلائِق»؛ راه به سوی خدا به عدد نَفَس‌های خَلایق است. یک راه که نیست، بی‌نهایت راه است. قرآن برای همه آدرس است. برای همه راه را مُتناسب با حرکت خودش، استعداد خودش و وَضع خودش قرآن کریم برای او راه است. این خُصوصیّت که قرآن برای همه‌ی موجودات و برای همه‌ی آدمیان در همه‌ی زمان‌ها و در همه‌ی مکان‌ها خوراک روح است، غذای باطن است و مَنشأ زندگی و حَیات است. این یکی از ویژگی‌های رَهاورد امشب نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (4)Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (3)

عبادت جَمعی موجب تَحوُّل جامعه است

نکته‌ی دیگری که در قرآن کریم هست و آن هم از مُعجزات قرآن است. قرآن در درون خودش اِنسجام دارد، وَحدت دارد. کتاب وحدت است، کتاب اُخوّت است، کتاب پیوندهاست. کتاب وَصل است؛ کتاب فَصل نیست، کتاب وَصل است. آمده که دل‌ها را به هم جوش بدهد، آمده است که کینه‌ها را مُعالجه کند، آمده است که بَدبینی‌ها را تبدیل به خوشبینی‌ها بکند، آمده است که پاگرفتن‌ها را به دست‌گیری‌ها تبدیل کند، آمده است که کارشکنی‌ها را به حمایت‌ها مُبدّل کند، آمده است این قَطره‌ها را جمع کند و دریا کند. قَطره اَثری ندارد؛ ولی وقتی این قَطره‌ها به هم پیوستند، دریا می‌شود. آن وقت خاصیّت دریا هم این است که کشتی‌های غول‌پیکر را بر گُرده‌ی خودش تَحمُّل می‌کند، میدان می‌دهد که این بار خودش و مُسافر خودش را به ساحل برساند. هم نَهنگ‌ها و خوراک‌هایی که برای بَشر و موجودات دیگر موجب تَغذیه و تَقویت است، در دامن خودش دارد. به علاوه لُؤلُؤ و مَرجان دارد. زینت زندگی بَشر، سرمایه‌ی بَشر در این دریاست. بَشر تا جامعه‌اش به صورت یک اُقیانوس و یک دریا تبدیل نشود، اَثر آن اَثر قَطرات است. قَطره نه برای خودش اَثر دارد و نه برای دیگران اَثر دارد. قرآن آمده است این پَراکنده‌ها و این قَطره‌ها را به هم وَصل کند تا قُدرت لایَزال اُمّت اسلامی زیاد شود. «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ[۹]»؛ فرمود: این اُمّت، اُمّتِ واحده است؛ یک اُمّت هستند و یک خدا دارند. حالا که یک خدا دارید، شما اُمّت واحده بشوید. اگر اُمّت واحده شدید، هیچگاه شکست نمی‌خورید. همواره خداوند متعال پیروزی شما را تَضمین کرده است. شما حزب الله بشوید؛ یک نفر حزب نیست، باید یک جامعه به هم بپیوندند تا حزب خدا بشوند، تا قُشون خدا بشوند، تا از جُنود الهی بشوند. اگر حزب خدا شدید، «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۱۰]»؛ و این نمی‌شود مَگر این‌که هرکسی خودش را از حِصار هوا و هَوس، اِنحصارطَلبی، خودبینی و خودخواهی خَلاص کند. خودش را از خودش بیرون بیاورد، گرایش به بیرون از خودش پیدا کند و از این گرایش بیرونی همه در یک حرکت پیوسته که جَهشی بالا می‌روند، به سوی خدا حرکت کنند. همه با هم به سوی خدا برویم. نمی‌گوییم: « إِیَّاکَ أعْبُدُ»؛ می‌گوییم «إِیَّاکَ نَعْبُدُ[۱۱]». «نَعْبُدُ» یعنی چه؟ با هم هستیم؛ همه با هم هستیم. خداوند متعال عبادت جَمعی را مَنشأ تَحوُّل جامعه قرار داده است.

Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (5)Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (6)

یکی از اَثرات بعثت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مُقاومت مردم مکّه در زمان ایشان بود

در این جَهت که خداوند متعال خواسته است انسان‌ها ایثار داشته باشند، نِثار داشته باشند، از مال بگذرند، آبرویشان را برای دیگران هزینه کنند و جانشان را در راهِ خدا بگذارند، در این جهت باز از اعجازهای این قرآن کریم و آن قلبی که این قرآن بر آن قلب نازل شد و آن زبانی که این قرآن از آن زبان در عالَم نوراَفشانی کرد و زَوایای اَزمنه را تا دامنه‌ی قیامت روشن کرد و مایه‌ی نورانیّت جان‌ها و قلوب شد، یک اِکسیری بود که بَشر را در یک تَحوُّل بسیار سریع از این خودخواهی، نژاد‌پَرستی و فامیل‌گرایی و جنگ‌های قَبیله‌ای همه را به خداگرایی مُبدّل کرد و نه تنها ایثار و نِثار برایشان سخت نبود، بلکه اَساساً اگر ایثار و نِثار نداشتند برایشان سخت بود. که قرآن کریم در سوره‌ی مبارکه‌ی حَشر که توصیه‌ی بزرگان اهل سِیر و سُلوک این است که این مُسبّحات خَمس را هرشب بخوانید و اگر نمی‌توانید همه‌ی آن را بخوانید، سوره‌ی حَشر را هیچ‌وقت تَرک نکنید. در این سوره‌ی مبارکه‌‌ی حشر می‌فرماید: «لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا وَ … وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ … وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ[۱۲]»؛ این فقرای مُهاجر که خانه‌شان را رَها کردند، فامیل‌هایشان رَها کردند، هستی و زِراعت و زندگی‌شان را تَرک گفتند برای این‌که در رِکاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هِجرت کنند و به مدینه‌ی مُنوّره بیایند و بتوانند دینداری بکنند. در مَکّه خَفقان بود، کُشتار بود، نااَمنی بود که برای عبادت آزادی نداشتند. با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همه‌چیزشان را گذاشتند و آمدند. این ایثار بود. و با عشق آمدند. به فکر این‌که چه گذاشتیم و غُصّه‌ی آن را بخورند نبودند. اَموالشان مُصادره شد، مُشرکین دار و ندارشان را تَصرّف کردند؛ ولی این‌ها دلشان خوش بود که دنیا را از دست داده‌اند، اما به خدا رسیده‌اند، اما به آخرت دست پیدا کرده‌اند. و این ایثار از کودکان تا پیرمردها آنچنان ساری و جاری بود، یک رشته‌ای بود که همه‌ی دل‌ها را در مسیر عشق، عشق به فداکاری و عشق به جانفشانی همه را در یک زَنجیره‌ای مُرتبط کرده بود که مُسابقه‌ی در شهادت و مُسابقه‌ی در ایثار داشتند. لذا در میدان رَفع فقر همه گُرسنه بودند، به مقدار کافی قُوت نداشتند. این مُقاومت مُقاومتِ صَدر اسلام است، این تَحوُّل قرآن کریم است، این اَثر بعثت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (7)Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (8)

ایجادِ روحیه‌ی فداکاری در مردم یکی از آثار بعثت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود

لذا جناب «حُذیفه یَمان[۱۳]» که جُزء عناصُر جریان‌شناس بود. چطور در زمان ما «آیت الله مصباح» (اعلی الله مقامه الشریف) هم جریانات فکری غرب و شرق را، فَلسفه‌های مُختلف، تفکّراتی که مُلحدین دارند، مادییّن دارند را خوب می‌شناخت. هم در داخل کشور این جریاناتی که به غَرب وابسته هستند، به کُفّار وابسته هستند، باطن تیره‌ای دارند، مَقاصد خاصّی دارند، این‌ها را خوب می‌شناخت. حُذیفه یَمان در رِکاب نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. هم خیلی وَجیه بود، زیبا بود، خوش‌سیما بود و هم خوش‌قلب و خوش‌ذات بود. لذا وقتی جناب جبرئیل (علیه السلام) به مَحضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شَرفیاب می‌شد، به صورت و سیمای حُذیفه یَمان ظاهر می‌شد، تَمثُّل پیدا می‌کرد. او می‌گوید: در یکی از جنگ‌ها من دیدم پسرعمویم اُفتاده است، در خون خودش می‌غَلتد و تشنه است. آب مُختصری فراهم کردم. پسرعمویم بود، عزیزم بود، در خون خودش می‌غَلتید، در آستانه‌ی شهادت بود. با عَجله آب را به او رساندم، اما او گفت: بُرو آن رفیق من که هم جراحتش بیشتر از من است و هم تشنگی‌اش بیشتر از من است؛ زود به او آب برسان. سُراغ او رفتم، اما تا برسم او شهید شده بود. به نفر بعدی که تا ۷ نفر و بعضی‌ها هم تا ۹ نفر نوشته‌اند؛ هر ۹ نفر در آخرین لحظات حَیات با تشنگی جان دادند، ولی آب نخوردند و گفتند: به نفر بعدی آب بده. این در مَرحله‌ی آب بود. در مَرحله‌ی ‌غذا یکی از صَحابه‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گوید که جَمعی بودیم، این «اَصحاب صُفّه[۱۴]» نه خانه داشتند، نه خانمان داشتند، نه امکانات داشتند، نه سرمایه و درآمد داشتند. بی‌خانمان بودند و به عشق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آمده بودند. یک صُفّه‌ای درست کرده بودند که این‌ها در آن‌جا استراحت می‌کردند. می‌گوید بر این‌که من یک کَلّه‌پاچه‌ی گوسفند نَصیبم شد، این را آوردم و به یک خانواده‌ای نِثار کردم؛ گفتند که آن خانواده‌ی بعدی از ما گُرسنه‌تر است. هفت خانه را گذراندم، هیچ خانه‌ای حاضر نشد بخورد و آن رفیقش گُرسنه بماند. این آن چیزی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از ما نیست کسی که خودش سیر بخوابد و همسایه‌اش گُرسنه باشد و گُرسنه بخوابد. که «سیّد بَحرالعُلوم[۱۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) وقتی سیّد جواد صاحبِ «مِفْتاحُ الْکرامَه» که از شاگردان فقیه برجسته بود، در دلِ شب او را اِحضار کرد. وقتی نزد مرحوم بَحرالعُلوم (اعلی الله مقامه الشریف) آمد که صاحب مقام تَشرُّف به مَحضر شَریف امام زمان (ارواحنا فداه) بود. وقتی از ایشان می‌پُرسند: آقا! می‌شود امام زمان (ارواحنا فداه) را دید؟ جواب داد: چگونه بگویم آری در حالی‌که روایت گفته است: هرکسی ادّعای رؤیت کرد، «فَمَنِ اِدَّعَى اَلْمُشَاهَدَهَ] قَبْلَ خُرُوجِ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلصَّیْحَهِ فَهُوَ کَذَّابٌ[۱۶]»؛ با این حدیث چگونه بگویم آری؟ چگونه بگویم نه در حالی‌که امام زمان (ارواحنا فداه) مُکرّر من را در آغوش گرفته است؟! یک چنین شخصیّتی شاگردِ فقیهِ مُجتهدِ نامیِ صاحب تألیفات ماندگار اِحضار می‌کند و به او نَهیب می‌زند: تو چطور آدمی هستی، چطور عالِمی هستی؟ چطور شیعه‌ای هستی که در خانه‌ی تو غذای اَلوان سِرْو می‌شود و همسایه‌ی تو گُرسنه است. قَسم خورد و گفت: آقا! از گُرسنگی همسایه‌ام اطّلاع نداشتم. گفت: اگر اطّلاع داشتی و به او نمی‌رسی که یَهودی بودی؛ چرا اطّلاع نداری که رَفیقت، همسایه‌ات در فشار است؟ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این روحیه را برای جامعه‌ای که هیچ رَحم ندارد، دختر خودش را زنده زنده زیر گور می‌کند، با یک بَهانه‌ای خونریزی برایشان مانند مَگس کُشتن بود، اصلاً آدم‌ کُشتن برایشان مهمّ نبود؛ اما این‌قَدر نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) عاطفه‌ها را می‌جوشاند، چشمه‌ی عاطفه می‌شوند. نمی‌تواند خودش بخورد، ولی همسایه‌اش گُرسنه باشد. این نوع تربیت که در مقام آب آن‌جور و در مقام غذا این‌جور بودند. و قرآن کریم در همین سوره‌ی مبارکه‌ی حَشر می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ»؛ این‌هایی که اهل مدینه بودند و اسم‌شان اَنصار لَقب گرفت، این‌ها هم به مُهاجرین خانه دادند و هم گویا وارث پدرشان بوده است و اصلاً در مال با هم هستند. آنچه داشتند با مُهاجرین تَقسیم کردند.

Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (9)

نَقل ماجرایی از «ابن قُدّامه» در میدان جنگ

اما در مرحله‌ی جانبازی یک قِصّه‌ای را خدمتتان عرض می‌کنم و عَرایضم را به پایان می‌رسانم. «ابن قُدّامه» یکی از سرداران سپاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در جنگ‌ها جزء عَلمداران و جُزء فرماندهان قُشون هست. می‌گوید: نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) من را برای تَبلیغ و فَراخوان مؤمنین برای جهاد فرستادند. ما هم به یک مُحیطی رفتیم و آیات جهاد را خواندیم، پیامِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را گفتیم، از دَرجات شهدا در پیشگاه خدا و بهشت گفتیم. بسیج شدند. یک بانویی به دنبال من دَوید و صدا زد: ابن قُدّامه! من دیدم خانم است و مایل نبودم که بایستم و با او حرف بزنم. خواستم رَد بشوم و بی‌اعتنایی کنم، فریاد زد: گفت: «لَیْسَ هَذا دِیْدَنُ الصّالِحِینْ؟»؛ این شیوه‌ی صالحین نیست که به آدم بی‌اعتنایی کنند. شاید من دردی دارم. می‌گوید: این حرف من را مُتوقّف کرد. ایستادم، آمد و یک خُرجینی به من دارد. گفت: جهاد که بر زن‌ها واجب نیست، من حَسرت حُضور در میدان جنگ را دارم؛ ولی من که دیدم نمی‌توانم در میدان جنگ به عُنوان یک مُجاهد سینه سِپَر کنم و خونم را نثار کنم، گیسوانم خودم را قیچی کردم و در این خُرجین گذاشتم. به آن‌جا ببَر که اگر یک‌وقتی بَند اَفسار اَسبی بُریده شد یا زِه کَمانی بُریده شد، از این موهای من در جنگ استفاده کنید. تمام زیبایی‌اش را در این خُرجین گذاشت. می‌گوید: من این را گرفتم و به میدان رَزم رفتم، آن‌جا یک نوجوانی را که مانند شهید «محمّد حسین فَهمیده» یا «شهید بهنام مُحمّدی» در این سِنین بود. من تا او را دیدم گفتم: تو بَچّه هستی، این‌ها که رَحم ندارند. در حال مُواجه‌شدن با یک گُرگ‌هایی هستی. گفت: نه، من علاقه دارم، خودم آمده‌ام، مادرم هم من را تَحریک کرده است؛ ولی من اَسلحه ندارم. از آن تیرهایت به من می‌دهی؟ گفتم: تو و تیراندازی؟ گفت: بله؛ من آمده‌ام که مَصاف بدهم تا شَربت شهادت در همین نوجوانی نَصیبم بشود. می‌گوید: با اصرارِ او ۳ تیر به او دادم؛ ولی او را زیرنَظر داشتم. دیدم با تیر اوّل یک کافر را کُشت. با تیر دوّم کافر دوّمی را به جَهنّم واصل کرد. تیر سوّم را که پَرتاب کرد، یک تیری آمد و به پیشانی‌اش نشست. من خیلی دلم سوخت. نوجوان رَعنایی بود. رفتم که به او کمک کنم. گفت: مرا می‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: من پسر آن بانویی هستم که گیسوانش را هدیه به یک جبهه کرد. این عشق به شهادتی که شما در دوران دفاع مُقدّس دیدید و امروز هم «شهید حُججی» یک نمونه از این عاشقان شهادت بود، دلشُده‌ی شهادت بود و سردار دل‌ها «شهید حاج قاسم» که اهل مَعنا به ایشان گفتند نَرو. وقتی می‌خواست از سوریه به طرف عراق حرکت کند، گفتند: حاج قاسم نَرو. ایشان گفت: اگر میوه رسید و چیده نشود، می‌ماند و گَندیده می‌شود. اگر میوه رسید، دیگر باید آن را چید. دیگر دلِ من رسیده است، طالبِ وِصال است. این‌ها همه از آثار تربیتی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که سُفره‌ی قرآن را بر دل‌ها پَهن کرد. تا دامنه‌ی قیامن این مِغناطیس و این میدان بی‌قُشون نمی‌ماند. اگر یک عدّه‌‌ای خسته شدند و بی‌علاقه شدند، خداوند متعال گروه دیگری را مُشتری این بازار می‌کند تا آمدن امام زمان (ارواحنا فداه)، تا دامنه‌ی قیامت این مَکتب آدم‌پَرور است. خلیفه‌الله پَرور است، عاشق‌پَرور است، ایثارگرپَرور است، عارف‌پَرور است، سالک‌پَرور است و عالِم و مُجتهد و انسان‌پَرور است.

Sadighi-14031108-Shabe-Mabas-Masjed-Ozgol-Thaqalain_IR (10)

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم، به مَبعث شریف که در این دعای امشب خداوند را قَسم می‌دهیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالتَّجَلِّی (بِالنَّجْلِ) الْأَعْظَمِ[۱۷]»؛ امشب شب تَجلّی اَعظم پروردگار متعال است. خدایا! به تَجلّی اَعظمت قَسمت می‌دهیم لباس ظُهور بر قامت صاحب ما حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) بپوشان.

خدایا! آن عشقی که به رَزمندگان صَدر اسلام، به آن پسر، به محمّد حسین فَهمیده، به رَهرُوان آن راه دادی به همه‌ی ما عنایت بفرما.

خدایا! روح ایثار و نثار را از جامعه‌ی ما نَگیر.

خدایا! این روحیه را روزاَفزون بفرما.

خدایا! این نِکبت فقر را از کشور ما ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! مُنافقین خودفُروخته‌ی به اَجانب را اِفشا، رُسوا و شیشه‌ی عُمرشان را بشکَن.

خدایا! تروریست‌هایی که هر روز برای ما یک داغِ جدیدی و اَخیراً هم دو قاضی ایثارگرِ شُجاعِ سنگرنشینِ همیشه جان به کَف را از ما گرفتند، این جریان و این شبکه را نابود بگردان.

خدایا! تَکفیری‌ها را به جان خودشان بیَنداز.

خدایا! پیروان اهل‌بیت عصمت و طَهارت (سلام الله علیهم اجمعین) که اِمتثال ‌کنندگان اَوامر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، برای یاری امام زمان (ارواحنا فداه)، برای نجات بَشر و برای تَحقُّق حکومت جَهانی با رهبری امام زمان (ارواحنا فداه) آمادگی لازم را عنایت بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر بَرکت عَلمدار انقلاب، جانشینِ امام زمان (ارواحنا فداه)، انسان نورانی و نمونه‌ی عَصر ما، رهبر عزیزمان را با اقتدار و با عزّت تا ظُهور حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.

الها! پروردگارا! هرکسی در خدمت به مردم، در خدمت بیگانه است و می‌خواهد مردم را خسته کند تا تَسلیم آمریکا بشوند و دَم از سازش بزنند که سازش اوّل دُلار را چندین برابر کرد، دُلار ۳  هزار تومانی را ۲۸ هزار تومان کرد و حالا هم یک سازش دیگر بیاید، یک قَحطی در پیش داریم؛ کسانی که می‌خواهند مَملکت ما را وابسته به آمریکا بکنند، این‌ها را از چشم مردم بیَنداز.

خدایا! دست‌شان را از دامان این مَملکت کوتاه کُن.

خدایا! خودشان و اَربابانشان را به هم مَشغول بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم جوان‌های ما را به سرمَنزل مَقصود در کَسب مَعارف، در ارتقاء دَرجات علمی، اخلاقی، مَعنوی و تشکیل خانواده آن هم با فرهنگ سازش و سازگاری و صفا و رونَق خانوادگی مُوفّق بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه احزاب، آیات ۴۵ و ۴۶٫

[۳] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۸٫

«وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».

[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲٫

«ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ».

[۵] سوره مبارکه نمل، آیه ۶٫

[۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۹٫

«قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ ۚ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ ۚ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرَىٰ ۚ قُلْ لَا أَشْهَدُ ۚ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ».

[۸] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».

[۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۹۲٫

[۱۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۶٫

«وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ».

[۱۱] سوره مبارکه فاتجحه، آیه ۵٫

«إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ».

[۱۲] سوره مبارکه حشر، آیات ۸ و ۹٫

«لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ * وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ ۚ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

[۱۳] ابو عبد الله حُذَیفه فرزند حِسْل یا حُسَیل ملقب به یمان از قبیله بنی عَبْس یمن است. یمان پیش از ظهور اسلام به مدینه رفت و با خاندان عبدالاشهل، از شاخه اوس، هم‌پیمان شد و با رباب دختر کعب ازدواج کرد. او سه پسر دیگر داشت: سعد٬ صفوان که در جنگ احد حاضر بود و مُدْلج. و نیز دخترانی به نام‌های لیلی، سلمه که در جنگ احد توسط ابوسفیان به شهادت رسید و فاطمه که از پیامبر نقل حدیث کرده است داشت. حسیل در جنگ احد حضور داشت و در آنجا به شهادت رسید. برخی می‌گویند یکی از مسلمانان او را به اشتباه کشت. حذیفه از نخستین اسلام‌آورندگان بود، و بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت کرد. وی از سویی جزو مهاجران بود و از طرفی چون با یکی از طوایف مدینه هم‌پیمان بود، جزو انصار محسوب می‌شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حذیفه را دراین‌باره مخیر کرد و او انتساب به انصار را برگزید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز آن را تأیید کرد. و بعد از میان مهاجران عمار به عنوان برادر وی انتخاب گردید. با این که اسلام آورده بود٬ مشرکین مانع شدند در جنگ بدر حضور یابد؛ اما در جنگ احد به همراه پدر خود حضور یافت. حذیفه برای قاتلان پدرش آمرزش خواست و چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست خون‌بهای او را از بیت المال بپردازد، حذیفه آنان را بخشید. حذیفه در جنگ خندق، از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت یافت از درون اردوگاه دشمن خبر کسب کند که با موفقیت این کار را انجام داد. وی در غزوات دیگرِ چون احد نیز همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

پیامبر اخبار بسیاری از حوادث و فتنه‌های آینده را با او در میان گذاشته بود و از باطن بسیاری افراد به او خبر داده و برخی منافقان را به او شناسانده بود، او گفته است: پیامبر حوادث آینده تا قیامت را بر من بازگو کرده است. نقل شده است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام بازگشت از تبوک، نام تک‌تک منافقانی را که قصد رم‌دادن مرکب وی را داشتند، به او فرمود. به همین دلیل شرح‌حال‌نگاران از وی با عنوان صاحب سرّ (رازدار) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد کرده‌اند، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حذیفه و امام علی (علیه السلام) فرمود: «آنان بهتر از همه مردم، منافقان را می‌شناسند.» حذیفه از پیامبر روایات متعددی نقل کرده است و افراد بسیاری از او نقل روایت کرده‌اند. او به پرهیزکاری، دنیاگریزی و دوری از ثروت‌اندوزی معروف بود. عمر وی را در جنگ نهاوند، جانشین فرمانده سپاه نمود و او پس از کشته شدنِ نعمان‌ بن مقرن، فرماندهی سپاه را برعهده گرفت و نهاوند را گشود. سپس دینور ری و همدان را نیز فتح کرد. او در خلافت عمر، والی مدائن شد که در زمان عثمان نیز همانجا بود و در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) رحلت کرد. حذیفه در دوره عثمان در خاک‌سپاری ابوذر شرکت کرد. نقل شده او پس از آگاهی از اختلاف مصاحف، تدوین قرآن واحد را به عثمان پیشنهاد داد.

وی در میان اصحاب حضرت علی (علیه السلام)، یکی از ارکان چهارگانه یاد شده است. در خبری، حذیفه را در زمره هفت‌تنی دانسته که به‌سبب ایشان، عنایت‌های خدا بر مردم ارزانی می‌شده است و همانها با وصیت خود فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در نماز بر پیکر و خاک‌سپاری او حضور داشته‌اند.  هنگامی که حرکت علی (علیه السلام) برای شرکت در جنگ جمل به منطقه ذوقار به گوش حذیفه رسید، به یاران خود گفت: خود را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و وصی سید المرسلین برسانید که حق در یاری دادن اوست. از او روایاتی در‌ شأن و منزلت امام علی (علیه السلام) و اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است. حذیفه در روایتی، تصریح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر امامان دوازده‌گانه پس از خود را نقل کرده است. حذیفه در سال ۳۶ در مدائن درگذشت. اما برخی گزارش ها در مورد رسیدن خبر شهادت عمار به او حکایت از زنده بودن وی در ماه صفر سال ۳۷ دارد. حذیفه بن یمان از راویان حدیث غدیر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. علامه امینی نام و مشخصات ۱۱۰ صحابی راوی حدیث غدیر را مشخص کرده که یکی از آنان، حذیفه است.

[۱۴] اَصْحاب صُفّه گروهی از یاران پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که پس از هجرت به مدینه در قسمت شمالی مسجد النبی سکنی گزیدند و به سبب از دست‌دادن و یا رهاکردن خانه، دارایی و جایگاه خود در قبایل، با پذیرش فقر و تنگدستی، به عبادت و تعلیم و تعلم و شرکت در جهاد روی آوردند. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را تحت حمایت خود قرار داد. برخی از مفسران، از نزول شماری از آیات قرآنی در شأن آنان سخن گفته‌اند. این گروه در قسمت شمالی مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در محلی مسقف و بزرگ و خارج از مسجد، ولی متصل به آن به نام صُفّه به معنای سکو یا ایوان، زندگی می‌کردند و به تدریج به اصحاب صفه، اهل صفه و گاه اصحاب الظله شهرت یافتند. اصحاب صفه به اسوه‌های رها ساختن مظاهر دنیا برای روی آوری به آخرت تبدیل شدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحاب صفه را تحت حمایت خود داشت و با انس گرفتن و همنشینی با آنان، و اضیاف الاسلام نامیدن ایشان، مسلمانان را به اکرام و در عین حال شناخت فضل و مراتب آنان تشویق می‌کرد. در روایات از فقر و تنگدستی اصحاب صفه بسیار گفته شده است؛ تا آنجا که گفته‌اند آنان از شدت فقر به خرمایی قانع بودند و از بی‌پوششی، خود را گاه در ریگ‌ها پنهان می‌کردند. اگر چه در پی مساعی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مشکلات مالی آنها به تدریج کاهش یافت و کسانی که تمایل به خروج از صفه را داشتند، امکان سکونت در جایی مناسب‌تر را یافته بودند، گروهی از آنان که دنیا را به کلی رها کرده بودند، به رغم فراهم بودن این امکان، همچنان به عبادت و تعلیم و تعلم ادامه می‌دادند. همین امر سبب شده بود که شکل نخستین اصحاب صفه، به عنوان گروهی مهاجر تنگدست، دگرگون شده، این عنوان از صورت خاص خود به عنوانی عام و کلی بدل شود و مورد استفاده کسانی قرار گیرد که به علت تنگدستی و نداشتن خانه در صفه به سر می‌برده‌اند.

[۱۵] سید محمدمهدی‌ طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومه‌ای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، می‌‌گوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع می‌‌دهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می‌‌کند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامی‌‌گیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند می‌‌باشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی ‌‌بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی ‌‌می‌‌باشند.

سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کرده‌اند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره‌ها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانش‌های اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال می‌‌ورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.

[۱۶] الغیبه (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۳۹۵٫

«وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ اَلْمُکَتِّبُ قَالَ: کُنْتُ بِمَدِینَهِ اَلسَّلاَمِ فِی اَلسَّنَهِ اَلَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا اَلشَّیْخُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلسَّمُرِیُّ قُدِّسَ سِرُّهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ إِلَى اَلنَّاسِ تَوْقِیعاً نُسْخَتُهُ: بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ  یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَلسَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اَللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّهِ أَیَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَکَ وَ لاَ تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ فَقَدْ وَقَعَتِ اَلْغَیْبَهُ اَلتَّامَّهُ فَلاَ ظُهُورَ إِلاَّ بَعْدَ إِذْنِ اَللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ ذَلِکَ بَعْدَ طُولِ اَلْأَمَدِ وَ قَسْوَهِ اَلْقُلُوبِ وَ اِمْتِلاَءِ اَلْأَرْضِ جَوْراً وَ سَیَأْتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی اَلْمُشَاهَدَهَ [أَلاَ فَمَنِ اِدَّعَى اَلْمُشَاهَدَهَ] قَبْلَ خُرُوجِ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلصَّیْحَهِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ قَالَ فَنَسَخْنَا هَذَا اَلتَّوْقِیعَ وَ خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَلَمَّا کَانَ اَلْیَوْمُ اَلسَّادِسُ عُدْنَا إِلَیْهِ وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقِیلَ لَهُ مَنْ وَصِیُّکَ مِنْ بَعْدِکَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ وَ قَضَى فَهَذَا آخِرُ کَلاَمٍ سُمِعَ مِنْهُ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ».

[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شب مبعث.

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالتَّجَلِّی (بِالنَّجْلِ) الْأَعْظَمِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَهِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَ الْمُرْسَلِ الْمُکَرَّمِ‏ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا مَا أَنْتَ بِهِ مِنَّا أَعْلَمُ یَا مَنْ یَعْلَمُ وَ لاَ نَعْلَمُ‏ اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی لَیْلَتِنَا هَذِهِ الَّتِی بِشَرَفِ الرِّسَالَهِ فَضَّلْتَهَا وَ بِکَرَامَتِکَ أَجْلَلْتَهَا وَ بِالْمَحَلِّ الشَّرِیفِ أَحْلَلْتَهَا اللَّهُمَّ فَإِنَّا نَسْأَلُکَ بِالْمَبْعَثِ الشَّرِیفِ وَ السَّیِّدِ اللَّطِیفِ وَ الْعُنْصُرِ الْعَفِیفِ‏ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَجْعَلَ أَعْمَالَنَا فِی هَذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فِی سَائِرِ اللَّیَالِی مَقْبُولَهً وَ ذُنُوبَنَا مَغْفُورَهً وَ حَسَنَاتِنَا مَشْکُورَهً وَ سَیِّئَاتِنَا مَسْتُورَهً وَ قُلُوبَنَا بِحُسْنِ الْقَوْلِ مَسْرُورَهً وَ أَرْزَاقَنَا مِنْ لَدُنْکَ بِالْیُسْرِ مَدْرُورَهً اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرَى وَ لاَ تُرَى وَ أَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى وَ إِنَّ إِلَیْکَ الرُّجْعَى‏ وَ الْمُنْتَهَى وَ إِنَّ لَکَ الْمَمَاتَ وَ الْمَحْیَا وَ إِنَّ لَکَ الْآخِرَهَ وَ الْأُولَى…‏».