روز یکشنبه مورخ ۰۲ مهر ماه ۱۴۰۲، مراسم جشن آغاز امامت حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد الزهرا (سلام الله علیها) شهرک شهید محلاتی تهران با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید؛ مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- اگر اعمال انسان در راه رضای الهی باشد، دیدار حضرت حجّت (ارواحنا فداه) نصیب او خواهد شد
- دیدار امام زمان (ارواحنا فداه) مُراقب و شاهد اعمال شیعیان خود هستند
- بیان امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد حضور دائمی حجّت خدا بر روی زمین
- انسان برای قبولی در امتحانات الهی به عالَمِ دنیا آمده است
- سه ویژگی حجّت خدا بر روی زمین در کلام حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)
- دو ابتکارِ قابل تقدیرِ رئیسجمهور محترم در نشست سالیانهی سازمان ملل متّحد
- وجود حجّت خدا بر روی زمین علّت دَفع بَلایات و رویش بَرکات است
- خصوصیّات حُجج الهی در بیان مرحوم علّامه طباطبایی (رحمت الله علیه)
- عنایت ویژهی خداوند به مرحوم «آقا نجفی اصفهانی» (رضوان الله تعالی علیه)
- کسی که حاکمیّت خداوند را پذیرفته باشد، در نهایت به حقتعالی خواهد رسید
- ایمانی که همراه علم باشد، انسان را صاحب دَرجات خواهد کرد
- کوچ به سوی خداوند انسان را همرنگِ پروردگار میکند
- یاریرساندن خداوند متعال در دوران دفاع مقدّس
- دفاع ۸ سالهی جمهوری اسلامی مظهرِ قدرت پروردگار متعال بود
- دست یاری حضرت حجّت (ارواحنا فداه) در دوران دفاع مقدّس
- نکاتی در مورد روز نُهم ربیع
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۲]»؛ آغاز ولایت مولایمان، آقاجانمان، همهکَسِمان، امام زمانمان (ارواحنا فداه) را به محضر مبارک خودشان و به شما دلدادگان، مُوالیان، چشمبهراهها، اُمیدواران، برادران و خواهران تَهنیت و تبریک عرض میکنم. هفتهی مبارک دفاع مقدّس را هم گرامی میدارم و هم خداوند متعال را به وُسعت مخلوقاتش، به عظمت اسماء حُسنایش، به بُلندای اسم اعظمش حَمد میگویم که خداوند متعال ملّت ایران را یاری کرد، ایمان داد، صبر داد، استقامت داد، شَهامت و شجاعت داد و ملّت را زیر پَرچم نایب امام زمان (ارواحنا فداه) و ولیفقیه، توفیق طاعت از این فرماندهی را عطا کرد و این مُعجزهی استقامت ۸ ساله و نتیجهی مُعجزه آسای پیروزی و غَلبهی بر دشمنان بین المللی و همهی قدرتها را نصیب این ملّت فرمود. چون آغاز ولایت حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) است و از طرفی هم هفتهی دفاع مقدّس است، اُمیدوارم عنایت آقاجانمان شامل بشود که انشاءالله نسبت به هر دو مسأله عرایضی را ذخیرهی آخرتمان قرار بدهیم و مایهی دلگرمی بیشتر همهی ما باشد، با محضر شما تقدیم بداریم.
اگر اعمال انسان در راه رضای الهی باشد، دیدار حضرت حجّت (ارواحنا فداه) نصیب او خواهد شد
مسألهی وجود خلیفه از جانب خداوند متعال بر روی زمین که خلافت او نیز خلافت مُطلقه باشد، نمایندهای است که هر کاری را خداوند متعال در ارتباط با بندگانش انجام میدهد، به دست آن خلیفه انجام میشود. اُمور عالَم با اسماء الهی عَجین است. «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ[۳]»؛ هر چیزی در عالَم در سایهی یکی از اسماء الهی هم وجود پیدا کرده است و هم بقاء پیدا میکند و مَظهر همهی اسماء الهی خلیفهی خداست. در ارتباط با حضرت آدم (علیه السلام) گاهی ما به طلبهها عرض میکنیم که طلبه آمده است تا آدم بشود؛ آدم شدن به معنای خلیفهی خداشدن است. خداوند متعال حضرت آدم (علیه السلام) را اوّلین خلیفهی خودش در عالَم قرار داده است و لازمهی خلافت را هم در آیات وَحی خودش به ما اعلان کرده است تا ما به آن قُلّه توجّه داشته باشیم؛ زیرا خداوند متعال عدّهای را به عنوان خلیفه قرار داده است و خلافت آنها اِکتسابی نیست؛ بلکه موهبتی است. علم آنها کتابی نیست، علم آنها مدرسهای و دانشگاهی و حوزوی نیست. علم آنها ذهنی نیست، بلکه علم آنها لدُنّی است. در سورهی مبارکهی کَهف ببینید که خداوند متعال در مورد حضرت «خضر نبی» (علیه السلام) چه میفرماید. فرموده است: «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا[۴]»؛ این حضرت موسی (علیه السلام) با آن همراه خود گُمشده داشتند. «وَجَدَا» یعنی یافتند. اگر ما هم گُمشدهی خود را تعقیب کنیم، خلأ احساس کنیم و به دنبال آن برویم و آدرس را هم درست بگیریم، آدرس دستیافتن ما به گُمشدهی ما سِنخیّت با آن بزرگوار است. آن بزرگوار نور است، آن بزرگوار معصوم است، آن بزرگوار دَوامِ بندگی دارد. اگر ما هم همیشه بندهی خداوند متعال باشیم، در هیچجایی خودمان را مُستقل نبینیم، هیچ کاری را به صورت خودسَر انجام ندهیم، هر کاری میکنیم، خداوند متعال اجازه و اذن داده باشد، رضای خداوند متعال در آن باشد، اگر ما شعُاعی از وجود آن بزرگوار را در وجود خودمان مُراقبت کنیم، اگر ما در زندگی خودمان معصومانه زندگی کنیم، یقیناً ما هم گُمشدهی خود را پیدا میکنیم. ظهور جهانی حضرت حجّت (ارواحنا فداه) با مُرور زمان که گذشتگان آرزوی آن را داشتند و این آرزو را با خودشان به قَبر بُردند، به گور بُردند. خدا کند که ما این آرزو را به گور نبَریم و ظهور را ببینیم. ولی افرادی که مُراقبت دارند و در طول زندگی گناه در فکرشان، در اخلاقشان و در عَملشان راه پیدا نکند، اینها به امام زمانشان میرسند و این حرفی است که حضرت حجّت (ارواحنا فداه) خودشان فرمودهاند.
دیدار امام زمان (ارواحنا فداه) مُراقب و شاهد اعمال شیعیان خود هستند
مرحوم «طبرسی[۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب «الاحتجاج[۶]» توقیعی که به امام زمانمان (ارواحنا فداه) به شیخ مُفید دارند، نامهای که مَرقوم فرمودهاند، در آنجا تصریح کردهاند: اگر اعمال ناشایست شیعیان ما نبود، به شَرف لقاء ما موفّق میشدند. مشخّص میشود که این مشکل از ماست؛ وگرنه «آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست[۷]»، دلش با ماست. به چه دلیلی میگویم دلش با ماست؟ چون حضرت حجّت (ارواحنا فداه) هیچ لحظهای ما را از نظرشان دور نمیدارند و همیشه هوای ما را دارند و ما را از یاد نمیبَرند. باز در همان کتاب شریف، در توقیع حضرت حجّت (ارواحنا فداه) آمده است: «اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ[۸]»؛ ما شما را رها نکردیم. گلهی بیچوپان نیستید، ملّت بیصاحب نیستید. ما شما را اِهمال نکردیم، رها نکردیم. «وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ»؛ ما شما را از یاد نمیبَریم، هیچگاه شما را به فراموشی نمیسپاریم. بنابراین حضرت حجّت (ارواحنا فداه) همیشه به یاد ما هستند، به فکر ما هستند و در جاهایی که خودمان از خطّ خارج نشویم، عنایت ویژهی ایشان در نُزول رحمت الهی، توفیقات الهی و برکات الهی همواره همراه ما خواهد بود.
بیان امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد حضور دائمی حجّت خدا بر روی زمین
در کتاب شریف «کمال الدّین[۹]» اثر «شیخ صدوق[۱۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) که رئیس مُحدّثان شیعه، شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) میباشد. در جلسات گذشته هم که توفیق اُنس با شما را بر سر سُفرهی اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) داشتیم، چند کتاب را نام بُردیم که مورد عنایت امام زمان (ارواحنا فداه) است و یا با دستور ایشان نوشته شده است که یکی از آنها همین کتاب کمال الدّین است. شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) در این کتاب کمال الدّین نقل میکنند که «احمد بن اسحاق قُمی[۱۱]»، از حاضرین عزیز قطعاً رزمندگان آشنا هستند؛ کسی هست که بگوید قبر مبارک این مرد در کجا قرار دارد؟ بله در «پُل ذهاب» است. برای ایشان یک صلواتی عنایت بفرمایید. ایشان مرد فوقالعادهای هستند، نمایندهی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هستند، فقیه هستند، مرجع تقلید هستند، در شهر قُم مَلاذ و پَناه مردم است. این مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) که به مسجد امام در شهر قُم مشهور است، احمد بن اسحاق قُمی نمایندهی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) ساخته است و به یادگار گذاشته است که خداوند متعال دو مَرجع پاکیزهی درگذشتهی ما را غَریقِ رَحمت نماید؛ مرحوم «آیت الله سید محمّدرضا گلپایگانی[۱۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) و داماد ایشان مرحوم آقای «حاج شیخ لُطف الله صافی[۱۳]» (رضوان الله تعالی علیه). اینها این مسجد را اِحیا کردند و بسیار زیبا درست شده است. برای کسانی که اهل اعتکاف هستند، جُزء بهترین مکانها به شمار میآید. ما هم که بچّه طلبه بودیم و اعتکاف میکردیم، در مسجد حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) اعتکاف میکردیم. آنجا مسجد مرکزی بود و برکات خاصّ خودش را دارد. این احمد بن اسحاق قُمی که مُتعمد و مورد وُثوق حضرت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام) بود، میگوید: من به محضر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) شَرفیاب شدم تا از ایشان بپرسم که پس از شما چه کسی حجّت خداست؟ وقتی من به محضر ایشان رسیدم، بدون اینکه سخنی بگویم، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: «إنّ الله لم یخل الأرض منذ خلق آدم ولا یخلّیها[۱۴]»؛ خداوند متعال از زمانی که آدم (علیه السلام) را آفریده است، در زمین حجّت قرار داده است و هرگز زمین خالی از حجّت نخواهد بود.
انسان برای قبولی در امتحانات الهی به عالَمِ دنیا آمده است
ولی این حجّت خداوند متعال که اَزلی و اَبدی است، ما امامانمان را هم از نظر خلقت اَزلی میدانیم و هم از نظر بقاء در عالَم بقاء اینها را اَبدی میدانیم. خودمان هم اَبدی هستیم، ولی ما اَزلی نیستیم. «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ[۱۵]»؛ خداوند متعال قبل از اینکه عالَم را بیافریند، در لازمان که این زمان مَعلول گردش زمین به دور خورشید، گردش خورشید و اَجرام کیهانی زمانساز است. ولی آن زمانی که نه آسمان بوده است، نه زمین بوده است و نه خورشید بوده است، زمانی نبوده است، مکانی وجود نداشته است؛ اما در آن وقتی که نه زمان بود و نه مکان بود که ما در قصّه برای کودکانمان میگفتیم: «یکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدا هیچکَس نبود». در آن زمانی که غیر از خدا هیچکَس نبود، اسماء خودش وجود داشت. اسماء الهی همین ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. لذا ما در زیارت شریفهی جامعهی کبیره عرضه میداریم: خداوند شما را اَنوار عَرش خودش خَلق کرده است. «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً»؛ شما چِلچراغ عَرش خداوند هستید. خداوند متعال بر ما منّت گذاشت؛ «فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ[۱۶]»؛ شما نُزول اِجلال کردید، شما دامانتان را به قَدری گُسترده کردید که زمینیها بتوانند دامان شما را بگیرند و شما با دست پُر به این عالَم آمدید. خداوند متعال به ما توفیق داد و این عالَم مدرسه است، این عالَم جبهه است، این عالَم مَتجَر و تجارتخانه است. عُمر ما سرمایه است. آمدهایم تا در اینجا هم برای عالَم اَبد معرفت کسب کنیم و هم تجارت کنیم و عُمرمان را مُفت از دست ندهیم، با خداوند متعال مُعامله کنیم و برای خودمان توشهی تقوا تحصیل کنیم و هم اینکه اینجا محلّ امتحان است و آمدهایم تا نُمره تحصیل کنیم و مدال بهشتیبودن را از اینجا با خودمان به عالَم دیگر ببَریم. اما ائمهی ما، حضرت زهرا (سلام الله علیها) اینها را در زیارتنامهی حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) میخوانیم که به بیبی خودمان عرضه میداریم: «امْتَحَنَکِ اللّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَهً[۱۷]»؛ بیبی جان! خداوند متعال شما را در عالَم دیگری آزموده است، در آنجا شما را کامل کرده است. امتحان برای تکامُل است. ولی شما قبل از آن که به اینجا بیایید، خداوند متعال در آنجا صبر شما را احراز کرد، کمالات شما را احراز کرد و شما را به اینجا فرستاد که ولایت شما شامل حال ما بشود و اُلگوی ما باشید. نمیشود که اُلگو ناقص باشد و باید اُلگو کامل باشد. شما به صورت کامل به اینجا قَدم گذاشتید تا ما به شما نگاه کنیم و نُسخه برابر اصل بشویم. خلافت اینها بر روی زمین موهبتی بوده است و در عالَم اَشباح و عالَم اَنوار اسماء الهی بودهاند، چِلچِراغ عَرش بودهاند و به این عالَم تشریففَرما شدند تا ما از اینها شرافت کسب کنیم، کَرامت کسب کنیم.
سه ویژگی حجّت خدا بر روی زمین در کلام حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)
حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: خداوند متعال هیچگاه زمین را خالی از حجّت نمیگذارد. ایشان ۳ ویژگی را برای این حجّتی که از جانب خداوند متعال بر روی زمین حجّتالله علی الاطلاق است، بیان فرمودهاند. یکی این است که فرمودند: وجود حجّت خدا مایهی نُزول رحمت الهی است؛ «به ینزّل الغیث[۱۸]»؛ امام بر اَبرها و بر باران حاکم است. امام اذن میدهد که باران ببارد. امام تنظیم میکند که اَبر در کجاها باران خودش را بریزد و در کجاها نریزید. این یک مورد است. پس بارش به وجود حجّت خداست. نکتهی دوّم این است که فرمودند: «به یدفع البلاء[۱۹]»؛ خداوند متعال به وجود مبارک او بَلا را از جامعهی بَشری دَفع مینماید. همینگونه که اگر خورشید وجود نداشت، میکروبها این خانهی بَشر و کُرهی زمین را به یک بیمارستان تبدیل میکردند، به یک محلّ معلولین تبدیل میکردند؛ ولی وقتی آفتاب میتابد، میکروبها را میکُشد. هم خودِ نور آفتاب میکروبزُداست و هم از طریق تابشی که به دریا میکند و تبخیری که به وجود میآید و این بُخارات تبدیل به برف و باران میشوند، وجود آب ایجادِ طهارت و سلامتی مینماید. اگر ما مدّتی باران نبینیم و آب نبینیم، کثافت همهجا را در بَر میگیرد، عفونت همهجا را در بَر میگیرد و بیماری در همهجا سِرایت میکند. این وجودِ امام زمان ما (ارواحنا فداه) به گونهای است که خورشید هم از وجود ایشان بَهره میگیرد. لذا غالب اَمراض، آفات و بَلیّات با وجود نازنین حجّت خداوند متعال بر روی زمین دَفع میشود. یک نکتهی دیگری هم که وجود دارد، مسألهی عایقبودن وجود حجّت خداوند نسبت به گناه گُناهکاران است. این آیهی کریمه را دقّت بفرمایید: «وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَى ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّهٍ[۲۰]»؛ فرموده است: اگر خداوند متعال ناس و این تودههای آلوده را بنا داشت چوب بزند، بنا داشت تا هر گُناهی انجام میدهند، این گُناهشان که آتش است، اثر خودش را بگذارد، نه تنها بَشر با گُناهش خودش را خاکستر میکرد و میسوزاند، بلکه هیچ جُنبندهای بر روی زمین باقی نمیماند.
دو ابتکارِ قابل تقدیرِ رئیسجمهور محترم در نشست سالیانهی سازمان ملل متّحد
این گُناه اینقَدر خطرناک است. اما چرا با وجود همهی این گُناهان و ظُلم و ظالم و انسانهای خَبیثی که از هر حیوان و از هر وحشی، وحشیتر هستند، این اُروپاییها و حُکام اُروپا، این آمریکاییها، این مُشرکین… این موضوع قانونیکردن همجنسگرایی که به فضل الهی سُلاله السّادات رئیسجمهور مُتدیّن و ولایتمَدار و خدمتگزار و جهادی ما افتخار آفریدند و امسال دو ابتکار از «آیت الله رئیسی» در «سازمان ملل متّحد»، مایهی سرافرازی جهان اسلام بلکه بشریّت شد؛ یکی این بود که قرآن کریم را در دست گرفتند و به همهی عالَمیان نشان دادند. مسلمانان نسبت به بوداییها و نسبت به مسیحیها تعداد کمتری دارند؛ ولی این قرآن کریم را مانند آفتاب در مقابل چشم همهی عالَمیان بالا بُردند و اعلان کردند: اگر شما کاغذ را بسوزانید و قرآن کاغذی را بسوزانید، قرآن کریم معارف بلندی دارد، قرآن کریم نُسخهی نجات بَشریّت است، قرآن کریم انسانها را به وحدت دعوت مینماید. آن معارف و آموزههای قرآنی قابل سوزاندن نیست. هم قرآن کریم را تَکریم کردند و احترام کردند و در اُفق بالایی چشمها را به قرآن کریم خیره کردند و این موضوع از ناحیهی خودشان نبود، بلکه یک توفیق الهی بود، این نظر امام زمان (ارواحنا فداه) بود که رئیسجمهور ما در میان همهی کشورهای اسلامی، آن کسی که در صحنهی بین المللی مُدافع قرآن کریم است، جمهوری اسلامی ایران است و این رئیسجمهور ماست که بعد از سوزاندن قرآن کریم میآیند و قرآن کریم را تَکریم میکنند و میگویند که این سوزاندن شما چیزی از قرآن کریم کَم نمیکند. حقیقت قرآن کریم آن معارف است، آن قوانین است، آن آموزههاست که ابتکار بسیار زیبایی بود. نکتهی دیگری که بسیار بهجا بود و امروز نیز اخبار اعلام میکرد که بناست این موضوع را در سازمان ملل به صورت یک طرح دربیاورند، توجّه به نظام خانواده است. این مسألهی فَحشا که اروپاییها از زمانی که روی کار آمدهاند و قدرت پیدا کردهاند، شیطان شدهاند، شیاطینِ اِنس هستند. اینها تَرویج فَحشا را تحت عنوان آزادی زنها تصویب کردند که یک قانون است و به این صورت است که اگر یک دختری رَفیق نامَحرم خودش را به منزل بیاورد، پدر و مادر حقّ ندارند او را نَهی کنند، ولو هر غلطی انجام بدهند. میگویند آزاد هستیم. زن هر کاری در اروپا انجام بدهد، کسی نمیتواند او را توبیخ نماید. در آنجا فَحشا آزاد است. در مملکت ما قبل از انقلاب اسلامی زنها آزاد بودند که بروند و پَروانه کسب بگیرند و به صورت آزادانه فاحشگی و خودفروشی کنند. این موضوع آزاد بود. این شهر نو که درست کرده بودند، تنها در شهر تهران نبود و در بعضی از شهرستانهای دیگر هم مانند آبادان و جاهای مختلف این کار را کرده بودند و این ایرانیها نبودند، بلکه غَربیها بودند که دستور میدادند. به کشور آذربایجان گفتند که اگر همجنسگرایی را قانونی نکنید، ما فُلان موضوع را امضاء نمیکنیم. یکشبه در مجلس تصویب کردند که همجنسگرایی آزاد باشد. هم مسألهی فَحشا برای زنها و هم موضوع همجنسگرایی که اینها نظام خانواده را نابود کرده است، اینها بُمب است، اینها مواد مُنفجره است. خانوادهای باقی نمیماند، حلالزادهای باقی نمیماند و اوضاع و نظام بهم میریزد.
وجود حجّت خدا بر روی زمین علّت دَفع بَلایات و رویش بَرکات است
رئیسجمهور ما در سازمان ملل، مسألهی توجّه سازمان ملل و تصمیمگیرهای جهان به مسألهی خانواده و اینکه شیرازهی خانواده از یکدیگر فرونپاشد، جُزء ابتکارات بهجا و جُزء ضروریّات اوّلیهی بَشر است؛ ولی اینها آدم نیستند و نه تنها آدم نیستند، بلکه حیوان هم نیستند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ[۲۱]»؛ خداوند متعال اینگونه فرموده است. فرموده است: اینها از میکروب ـ که بنده تفسیر آن را عرض میکنم ـ «دَوَابِّ» جمه «دابّه» است. دابّه به چه معنایی است؟ به معنای جُنبنده است. از هر ویروس و از هر میکروبی که جُنبنده است، از هر دَرندهای، از هر گَزندهای، از هر ماری و هر عَقربی بدتر، کسانی هستند که نه گوش شنوا دارند، نه چشم بینا دارند، نه تعقّل دارند و نه دین دارند. آدمِ بیدین از هر حیوانی پَستتر است و در مورد آن آیهی کریمه بعضیها گفتهاند که اگر خداوند متعال ذیل آن را نمیفرمود، ما از خداوند متعال گِله میکردیم. فرمود: «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۲۲]»؛ اگر این عبارت «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» نبود، حقّ مطلب اَدا نمیشد. اینها مانند چهارپایان هستند؟ خیر؛ گاهی اینها مانند چهارپا هم نیستند. خیلی جهنّمیاند، خیلی سقوط کردهاند، خیلی مُنحطّ هستند. لذا این گناهان زندگیسوز است، این گناهان آتش است. اینها خَرمن سعادت را میسوزانند، زندگی را میسوزانند؛ ولی چرا نمیسوزد؟ زیرا به وجود حجّت خداوند، دَفع بَلا میشود که خداوند متعال هم در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این موضوع را تصریح کرده است و میفرماید: «مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ[۲۳]»؛ مادامی که وجود نازنین تو هست، خداوند متعال بنا ندارد تا عَذاب استیصالی بفرستد. این موضوع را حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: «به یدفع البلاء»؛ پس بارش به برکت حجّت خداست، دَفع بَلا، عایقشدن رحمت الهی و پیشگیری کردن و جلوگیری کردن از عذاب الهی که جنّهممان را در همینجا ببنیم و در همینجا بسوزیم، این با وجود حجّت خداوند عایق هست و بَلا را دَفع مینماید. نکتهی دیگری که بیان کردند، این است که فرمودند: «و به یخرج برکات الأرض[۲۴]»؛ این رویش هم به برکت حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است. قرآن کریم میفرماید: «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ[۲۵]»؛ شما حارث هستید، ولی شما زارع نیستید. یعنی تُخم را شما میپاشید، نُطفه را شما قرار میدهید، ولی چه کسی نوزاد را درست میکند و صورتگَری میکند؟ چه کسی جان میدهد؟ چه کسی میآفریند؟ ما هم تُخم بیرونی را میکاریم، ولی رویش دست کسی دیگر است و کار خداست.
خصوصیّات حُجج الهی در بیان مرحوم علّامه طباطبایی (رحمت الله علیه)
مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) که سلام خداوند متعال بر ایشان باد، همهی کتابهای مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) نور است. چون با اخلاص نوشته شده است، برای خدا نوشته شده است، عالِمانه نوشته شده است، حکیمانه نوشته شده است، عارفانه نوشته شده است. مرحوم «آیت الله بهجت» (سلام الله علیه) که انصافاً بنده در فرصتهای قبلی هم عرض کردم که یک ویژگی که در مرحوم آیت الله بهجت (سلام الله علیه) وجود داشت و در هیچیک از عُلمای گذشته و فعلی ما نقل نشده است، این بود که مرحوم آیت الله بهجت (سلام الله علیه) هم خودشان اهل تشرّف بودند و هم اینکه برای هرکسی در طول عُمرش ولو یکبار تشرّف به محضر امام زمان (ارواحنا فداه) مُیسّر شده بود، مرحوم آیت الله بهجت (سلام الله علیه) او را میشناخت و به سُراغشان میرفت. یکمرتبه دست یک طلبهای را در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) گرفته بودند و فرموده بودند: کجا خدمت حضرت حجّت (ارواحنا فداه) رسیدی؟ حال آیا این دیدن امام زمان (ارواحنا فداه) یک نوری در قلب انسان ایجاد میکند؟ یک عطری ایجاد میکند؟ چه چیزی است که مرحوم آیت الله بهجت (سلام الله علیه) آن را نشان گرفتهاند؟ دیدار امام زمان (ارواحنا فداه) فرد را نشاندار میکند، ولی چشم ما آن نشان را نمیبیند و مرحوم آیت الله بهجت (سلام الله علیه) میدیدند. نه تنها میدیدند، بلکه میدانستند چه کسی در چه جایی و در چه زمانی به خدمت امام زمان (ارواحنا فداه) شرفیاب شده است. مرحوم آیت الله بهجت (سلام الله علیه) در مورد مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند: در زمان ما یا بینظیر هستند و یا کمنظیر هستند. مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در اَبعاد مختلف که مرحوم «آقای مطهّری» (رحمت الله علیه) را تربیت کردهاند، آقای «جوادی آملی» (اطال الله عُمره الشریف) را تربیت کردهاند، مرحوم «آیت الله مصباح» (رضوان الله تعالی علیه) را تربیت کردهاند. هم عُلمای حکیم، هم عُلمای عارف و هم عُلمای مُتکلّم را تربیت کردهاند که اینها در پاسخ به شُبهات پَرچمدار باشند. خیلی آثار و برکات داشتند و عُلمای انقلابی ما غالباً از کتاب «المیزان» مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) یا از نَفَس مستقیم ایشان، حکومت اسلامی را الهام گرفتهاند. امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) اینها را داشتند که حکومت تشکیل دادند. در زمانهای قبل این نبوده است. مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) برای حجّت خدا، برای امام زمان (ارواحنا فداه) و همهی حُجج قبلی میگویند که اینها ۳ سِمَت دارند؛ یک سِمَت تعلیمی دارند که خداوند متعال اینها را با لوح محفوظ آشنا کرده است و به همهی علوم نه به صورت ذهنی، بلکه وجودشان شُهود دارد. اینها حتّی پیش از شهادتشان شهید هستند. اینها عالَم را در آیینهی خداوند متعال میبینند. ما خداوند را در آیینهی خلقت خداوند متعال میبینیم؛ ما از مَخلوق به خالق پِی میبَریم؛ ولی آنها ابتدا خداوند متعال را میبینند و سپس اثر پروردگار را مشاهده میکنند. عالَم را در صفحهی علم خداوند میبینند. وجودشان جامِ جهاننماست. تمام عوالِم در وجود اینهاست. این آیهی مبارکه در مورد حضرت آدم (علیه السلام) که آدمیّت به این است که انسان به این مقام برسد که میفرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا[۲۶]»؛ این تَعلیمی که خداوند متعال مُعلّم بود و پدر ما حضرت آدم (علیه السلام) شاگرد اوّل خداوند متعال بود، خیال میکنید که خداوند متعال برای او یک اتاق و یک میز و یک تخته سیاهی گذاشت و یا کتاب را باز کرد و کلمه به کلمه در دهان حضرت آدم (علیه السلام) گذاشت؟ اینگونه نبود. تَعلیم الهی به صورت «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۲۷]» است.
عنایت ویژهی خداوند به مرحوم «آقا نجفی اصفهانی» (رضوان الله تعالی علیه)
خداوند متعال مرحوم «آقای عَصّار[۲۸]» (رحمت الله علیه) را رحمت کند. درست است که ایشان در زمان طاغوت رئیس سازمان اوقاف بودند، ولی نَفَس مرحوم «مُلّا حسینقلی همدانی[۲۹]» (اعلی الله مقامه الشریف) به ایشان خورده بود. ایشان نقل میکنند که مرحوم «آیت الله ریشهری» (رحمت الله علیه) هم در کتاب خودشان این را آوردهاند. در یکی از کتابها که اگر نام آن را به خاطر بیاورم، عرض خواهم کرد، این مطلب را آوردهاند. مرحوم «آقا نجفی اصفهانی[۳۰]» (رضوان الله تعالی علیه) که هم جُزء فُقها هستند و هم جُزء مبارزین هستند. در زمان قاجار مرحوم آقا نجفی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) در شهر اصفهان اجرای حُدود میکردهاند و بَهائیها را اعدام میکردند. ایشان به دربار احضار شده بودند و برای اینکه در مقابل پای شاه بلند نشود، در آن اتاق انتظاری که باید منتظر میماند تا شاه بیاید و او بلند شود، مشغول نماز شده است تا شاه آمده بود و نشسته بود و بعد هم با آن لهجهی اصفهانی از خود «ناصرالدین شاه» میپرسد: شاه کجاست و چه زمانی میآید؟ حال شاه آمده است و نشسته است اما او میپرسد: شاه کجاست و چه زمانی میآید؟ ناصرالدین شاه به ایشان گفته بود: چرا شما اعدام میکنید؟ مرحوم آقا نجفی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند: اینها مَهدورالدّم هستند، اینها مُرتد هستند و باید اعدام بشوند. ناصرالدین شاه گفته بود: مملکت قانون دارد، حکومت دارد؛ هرکسی یک سِمَتی دارد. مرحوم آقا نجفی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) گفته بود: پس قرار است که قانوناً اجرا شود؟ یک لیستی از داخل عمامهی خود درآورده بود و گفته بود: این چند نفر را ما به جای شما اعدام کردیم و کسانی که باقی ماندهاند را شما اعدام کنید. مرحوم آقا نجفی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) خیلی آدم زرنگی بوده است. مؤیّد من عندالله بوده است. ایشان در نجف مشغول ریاضتها و ذکر و وِرد و این چیزها بوده است و آنچنان به درس نرسیده بودند. وقتی از ایشان درخواست کرده بودند که به ایران بیاید، دست ایشان از نظر مُلّایی خالی بوده است. فقیه نشده بودند. پدر بزرگوار ایشان نامه مینویسد و ایشان را مَلامت میکند. نامه مینویسد: در آنجا که نتوانستی درس بخوانی، به اینجا برگرد تا یک مغازه برای تو تحصیل کنم و مشغول کاسبی بشوی. این موضوع خیلی روح مرحوم آقا نجفی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) را آزُرده میکند. خدمت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) میرود و به امام حسین (علیه السلام) عرضه میدارد: من سالها میهمان شما و پدرتان بودهام. حالا مردم ایران فکر میکنند که من در این چند سال به مقامات علمی و فقاهتی رسیدهام. این در شأن شما نیست که من بخاطر علم بر سر سُفرهی شما آمده باشم و غیر عالِم به وطن خود بازگردم. من از شما میخواهم که عنایتی نسبت به بنده داشته باشید. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عنایت میکنند و همان کاری که امام زمان (ارواحنا فداه) برای «کربلایی کاظم[۳۱]» (رحمت الله علیه) و کربلایی کاظم امضاء هم نداشته است و حتّی الفبا را هم نمیتوانسته بخواند؛ مطلقا بیسواد بوده است و سواد هیچچیزی را نداشته است. اما همهی قرآن کریم در سینهی او قرار گرفت و این موضوع لَدُنّی بوده است. بعضی از مراجع ما و بعضی از بزرگان ما تأسف میخوردند و میگفتند که حیف شد؛ زیرا ما فقط کربلایی کاظم را امتحان میکردیم که چه مقدار قرآن کریم را بَلد است، ولی سُراغ این نرفتیم که اَسرار قرآن کریم را از او بپُرسیم. خداوند متعال مرحوم «آیت الله حائری شیرازی» را رحمت نماید. قاعدتاً باید در مسجد شما هم منبر رفته باشند. آیت الله حائری شیرازی (رضوان الله تعالی علیه) از اُوتاد و اولیای الهی بودند. ایشان یک برادری داشتند که آقای «صدرالدین حائری شیرازی» بودند که در شهر شیراز جُزء مَشعلها و عُلمای صالح بودند. ایشان میگفتند: کربلایی کاظم نه تنها قرآن کریم را میخواند و حفظ میکرد، بلکه اَسرار قرآن کریم را هم میدانست. مرحوم آقا نجفی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) با همهی وجودش گِدای امام حسین (علیه السلام) شده بود. از ایشان علم خواسته بود. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا[۳۲]» ، «وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ[۳۳]»؛ همیشه از خداوند متعال علم بخواهیم، معرفت بخواهیم؛ خداوند عنایت میکند. خداوند متعال به بعضیها علم لَدُنّی داده است، از جمله به آقا نجفی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) عنایت کرده است. ایشان دفعتاً میبینند که تمام کُتُب اَربعه که این کُتُب اَربعه مادر استنباط و اجتهاد فُقهای ما در طول تاریخ بوده است که شامل «اصول کافی و فروع کافی»، «تهذیب[۳۴]»، «استبصار[۳۵]» و «من لا یحضره الفقیه[۳۶]» است. این چهار کتاب برای شیعه جُزء پایههای فقاهت و عُلوم حوزوی همهی فُقهای ما در طول تاریخ بوده است. میبیند که تمام این کتابها در وجودش نَقش بسته است. سپس هرچه میگفتند، به ذهن ایشان میآمد و همه را پاسخ میداد. ایشان را از شهر اصفهان به تهران تبعید کردند که در شهر تهران عُلمای بزرگی وجود دارند و اگر به اینجا بیاید، موفّق نخواهد بود. همانگونه که بسیاری فکر میکردند که امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را به نجف تبعید میکنند و در آنجا فُهولی مانند مرحوم «آیت الله العظمی خویی[۳۷]» (اعلی الله مقامه الشریف) تشریف دارند و امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به آنجا میروند و در برابر عُلمای نجف کمرنگ میشوند. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آمدند و در آنجا درس خارجی را شروع کردند که بحمدالله گُل کرد و مانند آفتابی بود که در فقاهت هم درخشید و از هیچکسی کم نداشتند، مرحوم آقا نجفی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) به شهر تهران آمدند و درس خارج را شروع کردند. هرکسی آمد و اشکالی وارد میکرد، بدون تأمّل پاسخ آن را میگفت. گویا کامپیوتر است و هرچه میپُرسند، فوراً جستجو میکند. جستجوکردن زمان نیاز دارد، ولی مرحوم کربلایی کاظم (رحمت الله علیه) در پاسخگویی به سؤالات قرآنی بدون هیچ تأمّل و فوری پاسخ میداده است. آقا نجفی اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) نسبت به کُتُب اَربعه اینگونه بودند و دارای کَرامتهایی هم بودند. این علم لَدُنّی است.
کسی که حاکمیّت خداوند را پذیرفته باشد، در نهایت به حقتعالی خواهد رسید
«عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا»؛ یک جُزء از علم لَدُنّی نصیب «آصف» شده بود که تخت و تاج مَلَکهی سَبا را در لازمان نزد جناب سلیمان (علیه السلام) آورد. تمام آن علم لَدُنّی که ۷۲ جُزء است، نزد حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه السلام) هست. «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ[۳۸]»؛ نفرموده است: «علمٌ مِنَ الکتاب»؛ آصف یک عِلم داشت، اما در کتاب مُبین، در لُوح محفوظ، در کتاب تَکوین و تَشریع هرچه خداوند متعال با قَلم حکمت نوشته است، همهی اینها در وجود امام زمان ما (ارواحنا فداه) وجود دارد و در وجود حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه السلام) و در وجود حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) وجود دارد. کسانی که اهل طهارت هستند، قطرهی وجودشان به دریای وجود ولیالله الاعظم وصل میشود، آنها هم دریا میشوند. لذا مسألهی تَعلیم از شئون پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ[۳۹]»؛ هم مُعلّم بودند و هم مُزکّی بودند. نُفُوس آماده را تربیت میکردند، جَذب خداوند متعال میکردند. مغناطیس بودند و هر فطرتی پاک باشد، امام زمان (ارواحنا فداه) او را جَذب میکنند و نور در وجودش قرار میدهند. یکی از شئون تَعلیم معارف، تَعلیم اخلاق، تَعلیم عرفان و تَعلیم احکام شرعی است. او امام است و دریای علم نزد اوست و هرکسی در حدّ استعداد خودش و ظرف وجود خودش از این دریا برداشت میکند. دوّمین شأن امام حکومت است. «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۴۰]»؛ تمام انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مأمور بودند که حکومت تشکیل بدهند؛ ولی خباثت نُفُوس این اجازه را نداد. از آن سو بُخلی وجود نداشت، بلکه قابل قابل نبود؛ وگرنه در فیض فاعل بُخلی وجود نداشت. حکومت الهی سُفرهی عُروج است. کسانی که حکومت الهی را پذیرفتهاند و از حکومت شیطان بیرون آمدهاند و حاکمیّت خداوند متعال را در سبک زندگی پذیرفتهاند، اینها به خداوند میرسند. «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند[۴۱]». به جز خدا نبیند یعنی چه؟ یعنی نازل منزلهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میشود. «ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»؛ هرجایی هرچه دیدم، جُز خدا ندیدم. انسان به جایی میرسد که اگر خدا را دیده باشد، مانند کسی که آفتاب را دیده باشد، اگر در وسط روز یک شمعی در مقابل آفتاب روشن بشود، آیا نظر کسی را جَلب میکند؟ کسی که خدا را ببیند، دیگر موجودات دیگر دیدن ندارند. به او توجّه نمیکند. کسانی که حکومت الهی را میپذیرند، خداوند متعال خودش فرموده است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ[۴۲]»؛ عُروجِ انسان و ترَقّی انسان از این زندان که فرمودهاند: «اَلدُّنْیَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ اَلْکَافِرِ[۴۳]»، کافر غیر از این چند روزی که در اینجاست، هیچچیز دیگری ندارد؛ ولی مؤمن وقتی میمیرد، آرزو میکند که ایکاش زودتر مُرده بودم. اگر میدانستم خداوند متعال چه سُفرهای برای من پَهن کرده است، چه نعمتهایی قرار داده است، چه قَصرهایی برایم آماده کرده است، من به دنیا نمیچسبیدم و آرزو میکردم که زودتر بیایم و به این مقامات نائل بشوم. این عبارت «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» را کنار «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ[۴۴]» قرار بدهید؛ این «الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» عرفان است، معرفت است. انسان بدون معرفت بالا نمیرود.
ایمانی که همراه علم باشد، انسان را صاحب دَرجات خواهد کرد
نزد مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) آمده بودند و از بعضی از صُلحایی که خیلی نور بودند، مانند مرحوم «شیخ رجبعلی خیّاط» (رحمت الله علیه)، مانند مرحوم «حاج هادی ابهری[۴۵]» (رضوان الله تعالی علیه)، مانند مرحوم «حاج اسماعیل دولابی» (سلام الله علیه) که جُزء خوبان بودند، اما مُختصری هم درس فقهی خوانده بودند. به مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) گفته بودند: فُلان آقا و فُلان آقا در فُلان جا چه جلوههایی از معنویّت داشتند، چه کرامتهایی داشتند. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند: اگر اینها عالِم بودند، چه میشدند! اگر در این انقلاب ما یک عالِم، یک فقیه و یک مرجع تقلید در رأس قرار نداشت، الآن در کجا بود؟ آیا شما در مورد این فرماندهی در دورهی ۸ سالهی دفاع مقدّس گمان میکنید که امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) خودشان بودند؟ علم امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) مُتّصل به علوم ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) بود. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) دلشان نور آنها را داشت. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) میگفتند که این کشور، کشور امام زمان (ارواحنا فداه) است و این عالِم بزرگواری که خداوند متعال امروز ایشان را پَرچمدار کرده است، ببینید که خیلیها به مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) ایراد وارد میکنند؛ ایشان سالها درس خارج گفتند و درس ایشان چاپ شد و در حوزههای علمیه نَشر شد. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) رُقبای حَسودی دارند. در یکجا نتوانستد از ایشان ایرادی بگیرند. لذا آن سِمَتی که خلیفهی خداوند متعال در روی زمین دارد، اوّلین امتیاز علم اوست. «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا»؛ مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در تفسیر این آیهی کریمه میفرمایند: خداوند متعال به ایمان یک درجه میدهد؛ ولی اگر ایمان با علم همراه شد، درجات به همراه خواهد داشت؛ «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ». این جبههی جهاد فرهنگی است که عالِم مؤمن به اذن الهی رَفعت پیدا میکند و بالا میرود. خداوند او را بالا میبَرد و وقتی بالا رفت، چون اشراف دارد، هدایتش از آن بالا هدایتِ عالِمانه است و با اشراف هدایت مینماید.
کوچ به سوی خداوند انسان را همرنگِ پروردگار میکند
در مسألهی جهاد هم خداوند متعال میفرماید: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا[۴۶]»؛ خداوند متعال دو «نَفْر» در قرآن کریم فرموده است که یکی برای کوچکردن به سوی جبهه و رزمندهشدن است که میفرماید: «انْفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا[۴۷]»؛ با قرآن کریم مأنوس بشوید. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) این را گفتند. فرمودند: هرگاه قرآن را میخوانید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند که هیچگاه قرآن از عترت جُدا نمیشود. نمیشود که انسان قرآن را بخواند، ولی با امام زمان (ارواحنا فداه) نباشد. او قرآن ناطق است. هرگاه شما قرآن میخوانید، باید بوی امام زمان (ارواحنا فداه) را استشمام کنید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند متعال فرمودهاند و در خودِ قرآن کریم هم این موضوع آمده است. این «حدیث ثقلین» ریشه در قرآن کریم دارد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ[۴۸]»؛ چه چیزی را فرمودند؟ «کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی[۴۹]»؛ من این دو را به امانت گذاشتم. ارتباط این دو چگونه است؟ «لَنْ یَفْتَرِقَا[۵۰]»؛ قرآن کریم از عترت هرگز، هیچگاه، در هیچ مکان و در هیچ زمان قرآن کریم بدون عترت نیست. این بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در قرآنهایی را که بالای نیزه زدند، فرمودند: اینها قرآن نیست، قرآن نزد خودتان است. قرآن ناطق حجّت خداست، خلیفهی خداست، «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» است. در دورهی جبهه این دو نَفْر در کنار یکدیگر قرار گرفتند. یکی نَفْرِ حوزوی و فقاهتی و مرجعیّتی است که خداوند متعال در سورهی توبه فرموده است: «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ[۵۱]»؛ چرا نَفْر نمیکنید که از هر گروهی یک طایفه به حوزهها بروند تا فقیه بشوند؟ فقیه بشوند که چه کاری انجام بدهند؟ فقیه بشوند که «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ[۵۲]»؛ اگر فقیه نباشد، موتور حرکت شما خاموش است. آن کسی که محبّت و عشق به جبهه را تزریق میکند، فقیه است. آن فقیه بود که پَرچم را در دست گرفته بود و اینگونه دلها را برای شهادت آب کرد و خودش هم عاشق این شهدا شد و فرمود: من به این بازوهای رزمندگان و بسیجیان بوسه میزنم. رزمندگانی که همهچیز را کنار گذاشتهاند و عاشق خدا و شهادت شدهاند. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در برابر اینها زانو میزدند و میگفتند: من به این بازوها بوسه میزنم و به این بوسه افتخار میکنم. چرا؟ زیرا نَفْرِ اِلیالله و کوچ به سوی خدا انسان را به رنگ خدا درمیآورد.
یاریرساندن خداوند متعال در دوران دفاع مقدّس
حال یک آیه هم برای شما بخوانم و عرایضم را به پایان برسانم. در سورهی مبارکهی حجّ آیات جهاد را بخوانید. اوّلین آیهای که اجازهی مُقابلهی با کُفّار را داده است و بنحوی اَمر هم میباشد، این است که فرمود: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا[۵۳]»؛ مظلوم باید به میدان برود، باید در مقابل ظالم سینه سِپَر کند. «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ»؛ آنهایی که مورد جنگ و حمله قرار میگیرند، اذن داده شد که اینها بروند و مُقابله کنند، «بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»؛ چون اگر مظلوم دفاع نکند، ظالمپَرور است و خودش نیز در ظُلم او سَهیم میشود. «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ[۵۴]»؛ این تشویق است. نترسید! از تَحریم نترسید. از نداشتن اسلحه، از عَدم مُوازنهی قدرت ظاهری باک نداشته باشید؛ زیرا اینها هر اندازهای قدرت داشته باشند، قدرتشان به اندازهی قدرت خداوند متعال نیست. «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۵۵]»؛ چه کسی میتواند با خداوند بجنگد؟ من خودم وعده میدهم که در کنار رزمندگان کمک کنم؛ «إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ». ادامهی آن را مُلاحظه بفرمایید که میفرمایید: «وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ[۵۶]»؛ همهی پایگاههای دینی که آخرین مورد آن «مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا[۵۷]» است. اگر این ۸ سال دفاع مقدّس نبود، امروز شما مُدافعین این مسجد را نداشتید. امروز سخنران مِنبری نداشت، زمینهای نداشت. همهچیز را از شما میگرفتند. ناموسی باقی نمیماند، شَرَفی باقی نمیماند، عزّتی باقی نمیماند. دندان تیز کرده بودند، شاه را مأمور کرده بودند. زنهای ایرانی را با پروانهی فَحشا به بیغیرتی کشانده بودند. اینها دختران بیرونی نبودند که در اینجا خودفُروشی میکردند و فرزندان همینجا بودند؛ ولی هیچچیزی باقی نمانده بود. این خدای متعال میفرماید: «وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ»؛ این «شهید همّت»، این «شهید باکری»، این «شهید بزرگوار بروجردی»، این «شهید صیّاد شیرازی» و این «شهید چمران» اصلاً اینها خودشان نبودند. خداوند متعال نمیفرماید که اینها دفاع کردند؛ بلکه میفرماید: «دَفْعُ اللَّهِ»، یعنی خداوند دفاع کرده است. این قدرت خداوند متعال بود که شما را ۸ سال نگاه داشت. پس شهدا چه کاره هستند؟ اینها خودشان را به خدا دادهاند، رنگِ خدا گرفتهاند. پیروزی به دستِ خداست، عزّت به دستِ خداست، قدرت به دستِ خداست.
دفاع ۸ سالهی جمهوری اسلامی مظهرِ قدرت پروردگار متعال بود
امام زمان (ارواحنا فداه) به کسی که این شُبهه را مطرح کرده بود که در میان مردم ما هنوز کسانی هستند که نمیدانند پُشتیبان انقلاب ما امام زمان (ارواحنا فداه) است و ضدّ انقلاب هیچ غلطی نمیتواند بکند. دشمنان بیرونی که هیچ غلطی نتوانستند بکنند. هُجوم جهانی آوردند و همهی آنها به زانو درآمدند. یک وَجب از خاک ما را نتوانستند نگاه دارند. آیا این قدرت ما بود یا قدرت خداوند متعال بود؟ این قدرت خداوند بود. ما چه کاره بودیم؟ ما نورِ خدا بودیم. این رزمندگان ما نورالله بودند. آن کسی که کار میکرد، همینگونه که فرموده است: «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»، شما بَذر را پاشیدهاید؛ خداوند متعال شما را رویاند. «أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا[۵۸]»؛ خداوند متعال شما را رُشد داد، نُمو داد، بالا رفتید. اینقَدر قدرت جهانی پیدا کردهاید که امروز صف کشیدهاند تا با شما مُرتبط بشوند. تا دیروز میخواستند موجودیّت شما را مَحو کنند. ۴۴ سال تمام زورشان را زدند، ولی نتوانستند. بعد به این مُزدورهای داخلی شما پول میدهند که اینها وارد میدان بشوند. کشف حجاب برای ما قابل قبول نیست. این یک نوع شکست است، ولی باقی نمیماند. این خونها اجازه نخواهد داد، این مردم شهیدداده اجازه نخواهند داد، این دولت وِلایی اجازه نخواهد داد. مُنتها چون کار فرهنگی است، نمیخواهند با شتاب و دستپاچگی کاری انجام بدهند؛ ولی غیرت دینی اجازهی این کارها را به ما نمیدهد و انشاءالله ما هم نخواهیم گذاشت که این وضع ادامه پیدا کند. پس از این آیهی کریمه ما میفهمیم که همینگونه که علم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) علم لَدُنّی بود و از جانب حقتعالی بود، این قدرتی هم که ایران و رزمندگان در این ۸ سال پیدا کردند، قدرت اکتسابی نبود. قدرت اکتسابی مُتعلّق به «صَدّام» بود. میگهای شوروی را داشت، میراژ فرانسه را داشت، نیروی اطّلاعاتی و جاسوسی آمریکا را داشت و اینها قدرت اکتسابی بودند. پس این شهدای ما و رزمندگان ما چگونه پیروز شدند؟ اینها خودشان نبودند. «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى[۵۹]».
دست یاری حضرت حجّت (ارواحنا فداه) در دوران دفاع مقدّس
امشب شب آغاز ولایت مولای ماست. ما یک آقایی داریم. «همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد[۶۰]». ما یک آقایی داریم. این آقای ما بیکار ننشسته است تا ما دعای ندبه بخوانیم و ایشان بیاید. والله قسم که او خودش همهکاره است. او خلیفهی خداوند متعال است، او مُجری دستورات خداوند متعال است، او ولیفقیه را اداره میکند، او این کشور ولایتی را اداره مینماید، او پُشتوانهی ماست. خداوند متعال مرحوم «آیت الله خوشوقت» را رحمت نماید که الحمدالله روزهای جمعه در این شهرک شهید محلاتی کانون خَتم صلوات برقرار بود و هم به جبهه و هم به مسائل هستهای از این جلسهی خَتم صلوات فیوضاتی میرسید. ایشان که اهل معنا بودند و اهل تشرّف بودند، میگفتند: در این ۸ سال دفاع مقدّس یکی از رِجال الغیبِ وجود اَقدسِ حضرت ولیالله الاعظم، حجّت الله علی الحُجج امام زمانمان (ارواحنا فداه) در شهر دِزفول مُستقر بود و ایشان جبههها را هدایت میکردند. بنابراین «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء[۶۱]» ؛ «وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرّفُهُ لُطفٌ آخر»؛ اما یک تلنگری هم به ما زدهاند که دردمان میآید. «وَ عَدَمُهُ مِنَّا»؛ اینکه امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف نمیآورند، برای سُستی ماست. ما بد امتحان میدهیم، والّا خودشان میآمدند.
نکاتی در مورد روز نُهم ربیع
چون شب آغاز ولایت حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است، پدران ما و گذشتگان ما روز نُهم ربیع را که فردا میباشد، به عنوان «عید الزّهرا» میدانستند و جشنهای بزرگی میگرفتند و مُقدّسین ما کارهایی را انجام میدادند. ولی چون ما بنای وحدت را داریم، به عنوان آغاز ولایت حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) جشن میگیریم؛ ولی یادتان نرود که «سقیفه» سکولار را رایج کرد. این سکولارهای ما به دنبال سقیفه بودند. ما در قبله، در دفاع از قرآن کریم، در مشترکاتمان وحدت داریم، ولی اعتقادات حقّهی خودمان را هم فراموش نمیکنیم. این کلمات رَمز قرآن کریم یعنی «حم * عسق[۶۲]» و یا «یس[۶۳]»، وقتی اینها را با یکدیگر جمع کنید، میشود: «صِراطُ علیٍّ حقٌ نُمْسِکُهُ». واقعاً هرکسی جُز علی (علیه السلام) هر راهی را رفته باشد، باطل است. راه حقّ، راه پیروزی، راه نجات، راه بهشت و آدرس بهشت، حضرت علی (علیه السلام) و اولاد ایشان است. امروز پَرچم علی (علیه السلام) به دست ولیفقیه شماست. «سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَ وَلِیٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ[۶۴]».
دعا
خدایا! به وِلای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به ولایت مُطلقهی همهی امامانمان (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم این ولیّ مُطلق امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! این نایب نورانی که در تَراز نیابت امام زمان (ارواحنا فداه) هست و خداوند این را میداند، این انسانِ حَکیم، این مُدیر وَسیع الصّدر، این رهبر بلند نظر، این کسی که دارای ظرفیّت بینظیری در سایهی امام زمان (ارواحنا فداه) هستند، این مُقتدای خوب ما را تا ظهور حضرت حجّت (ارواحنا فداه) با قدرت، با عزّت، با کرامت، با کفایت، با نورانیّت و با جاذبههای عَرشی مُستدام بفرما.
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) این مردم عزیز ما، این مردم عزّتساز ما، این مردم شهیددادهی ما، این مردم علاقهمند به شهادت ما را دشمنشاد نکن.
خدایا! زبان مَلامتگَران را از ما کوتاه بگردان.
خدایا! دست خیانت و دست نفوذیها را برای همیشه از این کشور شهدا، از این کشور مُدافعین سرافراز ما کوتاه بگردان.
خدایا! حوائج همهی حاجتمندان و این جمع را برآورده بفرما.
برای شِفای همهی مریضها و مریضی که برای ما جایگاه این را دارد که از شما برای او درخواست دعا کنیم، یک صلوات به همراه سورهی حَمد مرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ[۶۵]».
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۱٫
«یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَٰئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا».
[۳] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِى قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَىْءٍ، وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِى غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِى لَایَقُومُ لَها شَىْءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِى مَلَأَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذِى عَلَا کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِوَجْهِکَ الْباقِى بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَىْءٍ، وَ بِعِلْمِکَ الَّذِى أَحَاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَىْءٍ؛ یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ، یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِکُ الْعِصَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَیِّرُ النِّعَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ کُلَّ خَطِیئَهٍ أَخْطَأْتُها…».
[۴] سوره مبارکه کهف، آیه ۶۵٫
[۵] ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی فقیه، محدث و متکلم شیعه قرن ششم هجری قمری، صاحب کتاب الاحتجاج است. وی معاصر فضل بن حسن طبرسی و استاد ابن شهر آشوب مازندرانی است. احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، از علمای شیعه قرن ششم است. از تاریخ تولد و وفات وی و جزییات زندگی او اطلاعاتی در دست نیست. تنها نکاتی که درباره زندگی او بیان شده است اینکه محمدعلی مدرس تبریزی در ریحانه الادب و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات او را از اهالی ساری (استان مازندران) دانسته و سید محسن امین در اعیان الشیعه نیز وی را همعصر و خویشاوند فضل بن حسن طبرسی نویسنده کتاب مجمع البیان ذکر کرده است. در آوانگاری شهرت طبرسی اختلاف شده است، برخی او را طَبَرسی خواندهاند، به دعوی آن که نسبت به طبرستان میبرد. میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء، محمدعلی مدرس تبریزی در ریحانه الادب و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات بر این اصرار دارند. برخی نیز گفتهاند منسوب به طبرستان، طبری یا طبرانی یا طبرستانی خواهد بود و نه طبرسی، بلکه نام دقیق مؤلف مجمع البیان، طَبْرِسی است که عربی گردانیده تَفرِشی است و تفرشی منسوب به تفرش، شهری بین قم و اراک است. استاد سرشناس طبرسی، مهدی بن ابی حرب مرعشی است که طبرسی بهواسطه او از شیخ صدوق روایت نقل میکند. مشهورترین شاگرد طبرسی هم ابن شهر آشوب مازندرانی است.
[۶] الإحْتِجاجُ عَلی أهْلِ اللّجاج مشهور به الاحتجاج کتابی کلامی و به زبان عربی نوشته ابومنصور، احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی از علمای قرن۶ قمری است. این کتاب در بیان احتجاحات (بحث و استدلال) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و برخی از پیروان آنها با مخالفان خود از فرقههای مختلف است. برخی از عالمان شیعی در انتساب کتاب اشتباه کرده و آن را به فضل بن حسن طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان نسبت دادهاند. احتجاج دارای ترجمهها و شروح متعددی است و بسیاری از بزرگان بر آن اعتماد کردهاند. کتاب الاحتجاج از کتب معتبری است که علما به آن اعتماد دارند و بدون هیچ دغدغهای روایات آن را نقل میکنند. تنها اشکالی که متوجه روایات کتاب شده آن است که اکثر روایات آن مرسل است و هیچ سندی در کتاب برای آنها یافت نمیشود. مصنف در مقدمه کتاب مینویسد: من بجز روایات تفسیر امام عسکری بقیه روایات کتاب را بدون سند آوردهام زیرا یا اجماع بر آنها هست یا موافق عقلاند یا در کتب مخالف و موافق مشهورند و روایات تفسیر منسوب به امام عسکری (علیه السلام) را با ذکر سند در ابتدای آنها آوردم، چرا که از حیث شهرت مانند بقیه روایات کتاب نیستند. با این سخن طبرسی، تمام علما با وجود روایات بدون سند، آن را پذیرفته و بدان اعتماد کردهاند. بسیاری از بزرگان شیعه مانند شیخ حر عاملی در امل الآمل، خوانساری در روضات الجنات، خویی در معجم رجال الحدیث و دیگران، آن را کتابی نفیس، نیکو و دارای فوائد بسیار دانستهاند.
[۷] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۷۷.
[۸] طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج ۲، ص ۳۲۳. / راوندی، هبه الله بن حسین، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۹۰۳. / علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵، ح ۷.
«اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ، وَ لَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ الَّلاْواءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ».
[۹] کَمالُ الدّین و تَمامُ النّعْمَه یا اِکْمالُ الدّین و اِتْمامُ النّعمَه، کتابی به زبان عربی تألیف عالم شیعه محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ق). وی در این کتاب به موضوع غیبت و ظهور امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) میپردازد. شیخ صدوق، نمونههای فراوانی از غیبت پیامبران الهی را آورده و به بررسی کامل امامت حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، تولد، روایات پیامبر و ائمه (علیهم السلام) درباره ظهور آن حضرت، کسانی که به خدمت آن حضرت رسیدهاند و شرایط دوران ظهور ایشان پرداخته است. نام کتاب کمال الدین و تمام النعمه از این آیه شریفه اکمال در سوره مائده گرفته شده که در آن آمده است:«اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا»؛ ترجمه: امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما به عنوان آیین زندگی برگزیدم. سوره مائده آیه ۳. یعنی امروز دین شما را برایتان کامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام کردم و از اسلام به عنوان دین برای شما خشنودم. نامهای مختلفی برای کتاب ذکر شده است مانند «اکمال الدین و اتمام النعمه»، «اتمام النعمه فی الغیبه»، و «اکمال الدین»؛ اما بنابر آنچه در مقدمه کتاب آمده است بسیاری نام «کمال الدین و تمام النعمه» را ترجیح دادهاند.
[۱۰] ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، از علمای قرن چهارم قمری بوده است. پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمیها بود. هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازهای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود. او در رشتههای مختلف کتابها و رسالههایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کردهاند. ابنندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتابهای پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتابهای خودم را که هجده کتاب است.» سال ولادت شیخ صدوق به نحو دقیق مشخص نیست، اما آنچه از کتاب وی، کمال الدین، و کتاب غیبت شیخ طوسی و کتاب فهرست نجاشی استفاده میشود این است که وی پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری، دومین سفیر از سفرای چهارگانه امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در سال ۳۰۵ق و در اوائل سفارت ابوالقاسم حسین بن روح، سومین سفیر، متولد شده است. بنابر نقل شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی بن اسود، علی بن حسین بن موسی بن بابویه (پدر شیخ صدوق که صدوق اول نیز خوانده میشود)، پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری از ابوجعفر خواسته است که از حسین بن روح نوبختی (سومین سفیر) بخواهد که او از امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهد که دعا کند تا خدا به او پسری بدهد. ابوجعفر میگوید من نیز از حسین بن روح درخواست کردم و او این درخواست را به امام زمان رساند و پس از سه روز به من گفت که امام برای علی بن حسین دعا کرده است و برایش فرزندی مبارک متولد میشود که خدای عزوجل به سببش او را سود میرساند. وی در سال ۳۸۱ق با بیش از هفتاد سال سن در شهر ری درگذشت. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابنبابویه معروف و زیارتگاه مردم است. تجدید عمارت قبر وی در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۳۸ق. انجام گرفت. پیش از این تاریخ، قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرنها مایه حیرت همگان شد. مرحوم آقا علی حکیم از کسانی است که در رساله سبیل الرشاد فی علم المعاد میگوید: خودش بدن سالم شیخ صدوق را در این حادثه دیده است.
[۱۱] احمد بن اِسحاق اَشعَری قمی (درگذشت حدود ۲۶۰ تا ۲۶۳ق) از راویان شیعه قرن سوم که محضر چهار امام را درک کرد. او از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) و همچنین وکیل امام عسکری (علیه السلام) در قم بود و از کسانی است که امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در کودکی دیده است. برخی گزارشها از فعالیت او در دوره غیبت صغرا به عنوان دستیار نایب اول عثمان بن سعید حکایت دارد. مسجد امام حسن عسکری در قم توسط او و به دستور امام عسکری (علیه السلام) ساخته شده است. مقبره او در سرپلذهاب در استان کرمانشاه قرار دارد. نسب او چنین است: احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک الأحوص الاشعری. کنیه او را ابوعلی گفتهاند. اجداد او از طایفه اشعری بودند که در شهر کوفه سکونت داشتند. جدّ چهارم او، احوص بن سائل اشعری در قیام زید بن علی شرکت کرد و فرماندهی سپاه او را بر عهده گرفت و بعد از شهادت زید، دستگیر شد. بعد از چهار سال حبس در زندان حجاج، با شفاعت برادرش عبداللّه آزاد شد و همراه او به قم هجرت کردند و طایفه اشعریان قم را تشکیل دادند. پدرش اسحاق بن عبدالله بن سعد از راویان مورد اعتماد قم بود و از امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) روایت کرده است. از منابع رجال شیعه برمیآید که احمد بن اسحاق از اصحاب امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) و از یاران نزدیک امام عسکری (علیه السلام) بوده و از آنان روایت کرده است. برای او کتابهایی برشمرده شده از جمله «علل الصوم»(کتابی بزرگ بوده است) و «مسائل الرجال» درباره سؤالات اصحاب امام هادی علیهالسلام از حضرت». این رسایل حاوى مجموعه اى از «مسائل» است که «رجال» مختلف از یکى از ائمه معصوم علیه السلام پرسیده اند و این کتاب ها با مباحث رجالى به معناى شناخت راویان ارتباطى ندارد. شیخ طوسی درکتاب فهرست علل الصلاه که کتاب بزرگی بوده را از کتابهای احمدبن اسحاق دانسته است. در برخی منابع از وی به عنوان وکیل امام عسکری در موقوفات قم یاد شده است. برخی با تکیه بر پارهای قرائن او را وکیل امام هادی نیز دانستهاند.
به گفته کَشّی احمد بن اسحاق تا پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام) زنده بود. بنابر این نقل، او نامهای به ناحیه مقدسه نوشت و اجازه خواست که به حج برود. حضرت به وی اجازه داد و پارچهای نیز برایش فرستاد. احمد وقتی پارچه را دید، گفت: امام از مرگ من خبر داده است. او هنگام بازگشت از سفر حج در حُلوان درگذشت. در دلائل الامامه آمده است: احمد بن اسحاق به عنوان وکیل امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مشغول فعالیت بود تا اینکه از ایشان اجازه خواست به قم برود. امام در توقیعی ضمن اجازه سفر، تصریح کرده بود که او به قم نمیرسد و در مسیر بیمار میشود و از دنیا میرود. پس او در حلوان بیمار شد و از دنیا رفت و همانجا مدفون شد. بر این اساس تاریخ وفات او را در حدود سالهای ۲۶۰ تا ۲۶۳ق گفتهاند. البته طبق روایتی از صدوق او در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) از دنیا رفت. مقبره او در شهر سر پل ذهاب زیارتگاه شیعیان است. در قم نیز مقبرهای در مقابل مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) به او منسوب است.
[۱۲] سیدمحمدرضا گلپایگانی در ۸ ذیالقعده سال ۱۳۱۶ق، در روستای گوگد واقع در پنج کیلومتری گلپایگان به دنیا آمد. پدرش سیدمحمدباقر، روحانی بود و در آن دیار به امام شهرت داشت. او در سه سالگی مادر و در نُه سالگی پدرش را از دست داد. گلپایگانی دروس دوره «سطح» حوزه علمیه را در گلپایگان نزد سیدمحمدحسن خوانساری برادر بزرگ سید احمد خوانساری و محمدتقی گوگدی گلپایگانی از شاگردان آخوند خراسانی، خواند. سپس به اراک رفت و در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت کرد. وی پس از چهار سال با مهاجرت عبدالکریم حائری به قم، به آنجا رفت و در مدرسه فیضیه ساکن شد. او پس از وفات عبدالکریم حائری، به نجف رفت و به مدت سه ماه در درس ضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی شرکت کرد. همچنین در زمان حضور هشتماهه میرزای نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی در قم، در درس آنها حضور یافت. او همچنین در قم در درس سیدحسین بروجردی هم حاضر میشد. گلپایگانی در قم با سیداحمد خوانساری همبحث بود. سیدمحمدرضا گلپایگانی از عبدالکریم حائری اجازه اجتهاد و از محمدرضا مسجدشاهی و شیخ عباس قمی اجازه روایت داشت. او جزء گروه استفتاء عبدالکریم حائری یزدی بود. حائری یزدی مسئولیت تصحیح «کتابُ الصلاه» خود را به وی و آیتالله اراکی سپرد.
گلپایگانی پس از فوت آیتالله بروجردی در سال ۱۳۴۰ش مرجع تقلید شد. و تا سال ۱۳۷۲ش به مدت ۳۲ سال مرجعیت را برعهده داشت. وی حدود ۷۵ سال دروس حوزوی را تدریس کرد که شصت سال از آن درس خارج فقه و اصول بوده است. درس خارج وی را از پررونقترین کلاسهای درس حوزه گزارش کردهاند. از گلپایگانی حدود چهل عنوان کتاب منتشر شده است. برخی از این کتابها نوشته خود او و برخی دیگر حاصل درسهای وی است که توسط شاگردان نوشته شده است. آثار علمی گلپایگانی در کتاب «کتابشناسی توصیفی آیتالله العظمی گلپایگانی»، معرفی شدهاند. الدُّرّ المَنضود فی احکام الحدود، بُلغهالطالب فی شرح المکاسب، اِفاضه العَوائد، تعلیقاتٌ علی عُروهِالوُثقیٰ، مَجمَع المسائل، رساله توضیح المسائل و الهدایه الی من لَهُ الولایه از جمله کتابهای گلپایگانی هستند. سیدمحمدرضا گلپایگانی در ۱۸ آذر ۱۳۷۲ش برابر با ۲۴ جمادیالثانی ۱۴۱۴ق در ۹۸ سالگی در قم درگذشت. دولت وقت جمهوری اسلامی ایران، هفت روز عزای عمومی و یک روز تعطیل اعلام کرد. پیکر وی نخست در تهران و سپس در قم تشییع شد و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد. سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران در تشییع جنازه وی در تهران، شرکت کرد.
[۱۳] لطفالله صافی گلپایگانی (۱۲۹۷_۱۴۰۰ش) از مراجع تقلید شیعه در قم. وی از شاگردان آیتالله بروجردی و عضو شورای استفتای او بود. عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی و شورای نگهبان، از مناصب سیاسی صافی گلپایگانی بود. از صافی گلپایگانی، حدود هشتاد اثر فارسی و عربی چاپ شده است برخی از آنها جایزه کتاب سال ولایت و کتاب سال مهدویت را نیز بهدست آوردهاند. کتاب منتخب الاثر دربارهٔ امام مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، از آثار مشهور اوست که آن را به توصیه استادش آیتالله بروجردی نوشت. حرمت هر نوع موسیقی، از فتواهای صافی گلپایگانی است. لطفالله صافی گلپایگانی، از شاگردان آیتالله بروجردی بود. از سوی آیتالله بروجردی پاسخگویی به سؤالات فقهی و کلامی و همچنین نگارش کتاب منتخب الاثر به وی واگذار شد. صافی همچنین از مشاوران نزدیک و از اعضای شورای استفتای آیتالله بروجردی بود. او در فقه، اصول، کلام، حدیث و رجال، به تدریس و تحقیق پرداخته و آثاری در این زمینه نوشت. سید جمالالدین گلپایگانی، سید حسین طباطبایی بروجردی، امام خمینی و سید محمدرضا گلپایگانی از عالمان شیعه، بر مراتب علمی او تأکید کردهاند. آیتالله صافی گلپایگانی، پس از درگذشت سید محمدرضا گلپایگانی در آذر ۱۳۷۲ش، به عنوان مرجع تقلید شناخته شد. آیتالله گلپایگانی در وصیتنامهاش، صافی گلپایگانی را مجتهدِ مسلم و عادل خوانده بود. صافی گلپایگانی در ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ش در ۱۰۳ سالگی در قم درگذشت. او در ۱۳ بهمن در قم تشییع شد و علی کریمی جهرمی داماد آیتالله صافی بر پیکرش نماز خواند. وی سپس در ۱۴ بهمن در نجف و کربلا، تشییع و در حرم امام حسین (علیه السلام) دفن شد. دفن آیتالله صافی در حرم امام حسین (علیه السلام) بنا به وصیت او بوده است.
[۱۴] کمال الدین، ص ٢٠٧: بحار الأنوار، ص ١١٢.
«عن احمد بن إسحاق بن سعد الأشعری قال: دخلت علی ابی محمد الحسن بن علی فقال: إنّ الله لم یخل الأرض منذ خلق آدم و لا یخلّیها من حجّه الله علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الأرض، به ینزّل الغیث، و به یخرج برکات الأرض. فقلت: یابن رسول الله، فمن الإمام و الخلیفه بعدک؟ فنهض (علیه السلام) مسرعا و دخل ثمّ خرج و علی عاتقه غلام من أبناء ثلاث سنین، فقال: یا أحمد بن إسحاق، لو لا کرامتک علی الله و علی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا إنّه سمّی رسول الله و کنّیه، الذی یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا. (یا) أحمد بن إسحاق، مثله مثل الخضر (علیه السلام) لیغیبنّ غیبه لا ینجو من الهلکه فیها إلاّ من ثبّته الله (عزّ و جل) علی القول بأمامته و وفّقه فیها للدعاء بتعجیل فرجه. فقلت: هل من علامه تطمئنّ إلیها قلبی؟ فنطق الغلام (علیه السلام) بلسان عربی فصیح فقال: أنا بقیه الله فی ارضه، و المنتقم من أعدائه، و لا تطلب أثرا بعد عنّی. فخرجت مسرورا فلمّا کان من الغد عدت إلیه فقلت: یابن رسول الله فما السّنّه الجاریه فیه من الخضر (علیه السلام)؟ قال: طول الغیبه لتطول حتّی یرجع عن هذا الأمر أکثر القائلین به و لا یبقی إلا من أخذ الله عهده بولایتنا، و کتب فی قلوب الإیمان و أیده بروح منه. یا أحمد بن إسحاق، هذا أمر من الله، و سرّ من الله، و غیب من غیب الله، فخذ ما اتیتک و کن من الشّاکرین تکن معنا غدا فی علّیین».
[۱۵] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَأَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ، وَ أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِینَ، وَ أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِینَ، حَیْثُ لَایَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لَا یَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ لَا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَایَبْقَىٰ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ لَا صِدِّیقٌ، وَ لَا شَهِیدٌ، وَ لَا عالِمٌ، وَ لَا جاهِلٌ، وَ لَا دَنِیٌّ، وَ لَا فاضِلٌ، وَ لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لَا جَبَّارٌ عَنِیدٌ، وَ لَا شَیْطانٌ مَرِیدٌ، وَ لَا خَلْقٌ فِیما بَیْنَ ذٰلِکَ شَهِیدٌ…».
[۱۶] همان.
[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها).
«یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَهً، وَ زَعَمْنا أَنَّا لَکِ أَوْلِیاءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ أَتىٰ بِهِ وَصِیُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْناکِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلایَتِکِ…».
[۱۸] کمال الدین، ص ٢٠٧: بحار الأنوار، ص ١١٢.
[۱۹] همان.
[۲۰] سوره مبارکخ فاطر، آیه ۴۵٫
«وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّهٍ وَ لَٰکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا».
[۲۱] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۲٫
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ».
[۲۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ».
[۲۳] سوره مبارکه انفال، آیه ۳۳٫
«وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ ۚ وَ مَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ».
[۲۴] کمال الدین، ص ٢٠٧: بحار الأنوار، ص ١١٢.
[۲۵] سوره مبارکه واقعه، آیات ۶۳ و ۶۴٫
[۲۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱٫
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».
[۲۷] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫
[۲۸] سید محمدکاظم عَصّار (۱۲۶۳-۱۳۵۳ش) فیلسوف و فقیه شیعی ساکن تهران بود. وی همزمان با دروس حوزوی دروس جدید را نیز ادامه داد و اولین دبیرستان را در تبریز تاسیس کرد. در دارالفنون، مدرسه سپهسالار و دانشکده معقول و منقول تدریس میکرد. در تدوین قانون مدنی ایران مشارکت داشت. سید شهاب الدین مرعشی نجفی، سیدعبدالاعلی سبزواری، سید احمد فردید، بدیع الزمان فروزانفر و سید حسین نصر از جمله شاگردان او هستند. تحصیلات ابتدایی را در مکتبخانه های تهران شروع کرد. دروس فارسی و تعلیم خط را در مکتب شیخ محمدعلی اصفهانی گذراند. در ۱۳۱۰ق وارد مدرسه عبداللهخان شد و به مدت سه سال نزد یکی از طلاب به نام شیخ موسی، به فرا گرفتن صرف و نحو و منطق مشغول بود. از حدود ۱۰ سالگی، در دروس عمومی حوزه علمیه تهران در مدرسه مروی و مدرسه صدر حضور مییافت و طی شش سال سطوح فقه، اصول و کلام را گذراند و ریاضیات قدیم را نزد شیخ علی اکبر از مدرسان مدرسه علمیه شیخ عبدالحسین فرا گرفت.
عصار در حدود ۱۵ سالگی برای استفاده از نظام نوین آموزشی، در مدرسه دارالفنون ثبتنام کرد و دروس رسمی دارالفنون، مخصوصا ریاضی جدید و هیئت جدید را گذراند و به طور خصوصی نزد استادان ریاضی و هیئت به تحصیل پرداخت و از جمله نزد سرتیپ عبدالرزاق خان مهندس بغایری، حساب استدلالی، جبر، مثلثات، هندسه و فیزیک را خواند و در درس میرزا عبدالغفارخان نجم الدوله و علیم الدوله به تکمیل هیئت جدید پرداخت. از سال ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۷ق به تحصیل سطوح عالی فلسفه اسلامی و عرفان نظری در حوزه تهران مشغول شد؛ فلسفه مشاء و از جمله شفای ابن سینا و شرح اشارات خواجه نصیر طوسی را نزد میرزا حسن کرمانشاهی، حکمت اشراق و اسفار اربعه، شواهدالربوبیه، مبدأ و معاد و تفسیر کبیر ملاصدرا را به مدت شش سال نزد میرشهاب الدین نیریزی شیرازی و فصوص الحکم ابن عربی، مفتاح الغیب قونوی و تمهید القواعد صائنالدین ترکه را در محضر آقامیرزا هاشم اشکوری لاهیجی مازندرانی خواند. وی همچنین در ۱۸ سالگی سفری به اصفهان کرد و از درس جهانگیرخان قشقایی و آخوند ملامحمد کاشی بهره گرفت. عصار در ۱۹ دی سال ۱۳۵۳ش در تهران درگذشت و در رواق ابوالفتوح رازی آستانه حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
[۲۹] ملا حسینقلی همدانی (۱۲۳۹-۱۳۱۱ق) عارف و فقیه قرن ۱۳و۱۴ق بود. او در تهران، سبزوار و نجف در فقه، اصول، فلسفه و اخلاق از درس شیخ انصاری و سید علی شوشتری استفاده نمود. میرزا باقر قاضی طباطبایی، میرزا جواد ملکی تبریزی، سید محسن امین، محمد بهاری همدانی، میرزا محمدحسین نائینی و آخوند خراسانی از شاگردان وی هستند. برخی معتقدند شیوه سلوک، تعلیم و تربیت ملا حسینقلی همدانی همانند شیوه سلوک استادش، سیدعلی شوشتری، مبتنی بر معرفت نفس، التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. بیشتر آثار همدانی تقریرات درس او به قلم شاگردانش است. البته تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری نوشته خود اوست. رمضان، پدر همدانی که چوپان بود، او را برای تحصیل علوم دینی به تهران فرستاد. حسینقلی در تهران درسهای مقدماتی، سطوح فقه و اصول را فراگرفت و سپس در درسهای خارج فقه و اصول عالمان تهران، به خصوص حلقه درس شیخ عبدالحسین طهرانی شرکت کرد. او برای شرکت در درس فلسفه ملاهادی سبزواری به سبزوار رفت. حسینقلی پس از مدتی اقامت در آنجا، عازم نجف شد. در نجف از درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری بهرهمند شد و از طریق وی بود که به درس اخلاق سیدعلی شوشتری راه یافت و شاگرد او شد.
حسینقلی پس از فوت شیخ انصاری، با وجود تمایل به تدریس دروس فقه و اصول، به توصیه سید شوشتری به تربیت و تعلیم اخلاقی شاگردان پرداخت و پس از فوت وی، در کنار جلسه اخلاق در منزل خود، فقه و اصول را تدریس نمود. برخی معتقدند شیوه سلوک و تعلیم و تربیت همدانی مطابق با شیوه سلوک سیدعلی شوشتری بود و مشایخ سلوکی او از طریق سیدعلی شوشتری به محمدرضا دزفولی و از طریق او به سید صدرالدین دزفولی و از او به آقا محمد بیدآبادی و از او به سید قطب الدین نیریزی، میرسد. شیوه سلوک ملاحسینقلی مبتنی بر معرفت نفس، ( که ملازم با معرفت ربّ بوده) و التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. برخی گفتهاند حسینقلی گاه در خلال درس از بیم آنکه مبادا غفلتی پیش آمده باشد و سخنی برای رضای خداوند نگفته باشد، سکوت میکرده است.
[۳۰] آقانجفی در ۲۲ ربیعالثانی ۱۲۶۲ق/۱۹ مارس ۱۸۴۶م در اصفهان زاده شد. پدرش محمد باقر آقا نجفی اصفهانی و جد وی محمدتقی رازی اصفهانی نویسنده هدایه المسترشدین از مجتهدین بودند. نیاکان آقانجفی از ایوانکی سمنان بودند. جدش در آغاز جوانی به عراق رفت و پس از سالها تحصیل علم، اصفهان را برای سکونت و فعالیتهای دینی برگزید و در آنجا حوزه درسی دایر کرد. مقدمات علوم را در محضر پدرش فرا گرفت و پس از آن به نجف رفت و درآنجا به تحصیل علم ادامه داد. از محضر میرزا محمد حسن شیرازی که زمانی در اصفهان از شاگردان جدّ خود او بود و نیز شیخ مهدی کاشف الغطاء و شیخ راضی نجفی بهره گرفت تا به مقام اجتهاد رسید. آقانجفی پس از تکمیل تحصیل خود در نجف، به اصفهان بازگشت و هم در زمان حیات پدر مرجعیت عام یافت و صاحب نفوذ و قدرت معنوی فراوان شد. او را به عنوان «جامع علوم معقول و منقول» شناخته و به قوّت حافظه، حضور ذهن، نکته گویی، سخاوت و شجاعت ستودهاند. طی دوران مرجعیت و حکومت شرعی و عرفی خود در اصفهان، در کمک به مردم، رفع ستم از ایشان و تأمین وسایل آسایش آنان کوشا بود، حدود شرعی را اجرا میکرد و نسبت به حُسن جریان زندگانی و تحصیل طلاب علومِ دینی اهتمام میورزید. وی در ۱۱ شعبان ۱۳۳۲ق/۵ ژوئیه ۱۹۱۴م در اصفهان درگذشت. و در جوار مرقد امامزاده احمد، به خاک سپرده شد.
[۳۱] کربلایی کاظم ساروقی (۱۳۰۰-۱۳۷۸ق)، از حافظان قرآن کریم. او کشاورزی ساده و بیآلایش بود که ظاهراً به سبب حساسیت در پرداخت به موقع سهم فقرا (زکات) از محصولاتش، مورد عنایت قرار گرفته و به نحوی معجزهآسا حافظ کل قرآن شده بود به گونهای که سورههای قرآن را نه تنها از ابتدا بلکه از انتهای آنها قرائت میکرد و در عین اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت کلمات قرآن را بیدرنگ در لابلای دیگر متون تشخیص میداد. کربلایی کاظم به وسیله علما و بزرگان بسیاری مورد آزمایش قرار گرفت و حفظ شگفتآور وی از سوی آنها تایید شد. وی در محرم سال ۱۳۷۸ق، در قم درگذشت و در قبرستان نو قم یعنی قبرستان آیت الله شیخ عبدالکریم حائری به خاک سپرده شد.
[۳۲] سوره مبارکه طه، آیه ۱۱۴٫
«فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ ۗ وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَىٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ ۖ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا».
[۳۳] سوره مبارکه شعراء، آیه ۸۳٫
«رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ».
[۳۴] تَهْذیبُ الْاَحْکام مجموعهای حدیثی اثر ابوجعفر محمد بن حسن طوسی (د ۴۶۰ق/۱۰۶۸م) که مشتمل بر روایات حاوی احکام شرعی است. تهذیب الاحکام از جوامع روایی معتبر شیعه، سومین کتاب از کتب اربعه و مورد قبول علما و فقهای شیعه است که شیخ طوسی آن را قبل از کتاب الاستبصار نگاشته است. این مجموعه حدیثی، حاوی روایات فقهی و احکام شرعی منقول از اهل بیت (علیهم السلام) است. کتاب تهذیب الاحکام، بیشتر روایات مورد نیاز برای اجتهاد فقها و مجتهدان را فراهم کرده و افزون بر آن مباحث اصولی و رجالی نیز در بر دارد. ادلهای که شیخ طوسی در این کتاب به آنها استدلال میکند، برگرفته از قرآن (ظاهر، صریح، محتوا، دلیل و یا معنای قرآن)، احادیث قطعی (مانند خبر متواتر و اخبار دارای قرائن قطعی دال بر صحت آنها) و اجماع مسلمین و یا اجماع علمای شیعه است و در آخر به روایات مشهور میان اصحاب نیز اشاره دارد. به نوشته شیخ طوسی در مقدمه تهذیب الاحکام، یکی از دوستان وی از وجود احادیث به ظاهر متعارض در منابع شیعی با او سخن گفته و یادآور شده که این موضوع موجب انتقاد شدید مخالفان و جدا شدن برخی شیعیان ناآگاه از مذهب شیعه گردیده است، لذا از مؤلف درخواست کرده که شرحی استدلالی بر کتاب مقنعه شیخ مفید بنگارد که در آن علاوه بر ذکر مستندات قطعی هر مسئله و احادیث مشهور، احادیث متعارض هم آورده شود و شیوه رفع ناسازگاری این احادیث با یکدیگر و تأویل آنها یا وجوه ضعف احادیث متعارض بیان گردد.
[۳۵] الاستبصار فی ما اختلف من الاخبار؛ چهارمین کتاب از کتب اربعه و مجموعهای روایی از شیخ طوسی (د۴۶۰ق /۱۰۶۸م) معروف به شیخ الطائفه. این کتاب مشتمل بر احادیث فقهی است و مختصرتر از تهذیب الاحکام است. ترتیب ابواب الاستبصار بدین صورت است که دو جزء نخست آن (بخش اول و دوم) به مباحث عبادات (به جز جهاد) و جزء اخیر (بخش سوم) به دیگر ابواب فقهی مانند عقود، ایقاعات، احکام تا حدود و دیات اختصاص داده شده است. برپایه آماری که مؤلف خود از احادیث یاد شده در الاستبصار به دست داده، شمار آنها ۵۵۱۱ است، حال آنکه در چاپ تحقیقی از کتاب الاستبصار، شماره احادیث به ۵۵۵۸ حدیث بالغ شده است و چنین اختلافی در شماره میتواند به شیوه شمارش درمورد پارهای از احادیث خاص مربوط گردد. شیخ طوسی در دو جزء نخست تقریبا این احادیث را با اسانید آنها ثبت و ضبط کرده است اما در جزء اخیر، اسانید به اختصار آمده، و به سبک کتاب تهذیب الاحکام و بیشتر به سبک ابن بابویه در کتاب من لایحضره الفقیه، اسناد روایات به اصول روایی در پایان اثر آمده است. نخستین روایت کتاب از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: آب هنگامی که به اندازه کر باشد هیچ چیز آن را نجس نخواهد کرد. آخرین روایت کتاب نیز از امام صادق (علیه السلام) درباره دیه زنی است که دارویی خورده تا سقط جنین کند وفرزندش را سقط کرده است.
[۳۶] کتابُ مَن لایَحْضُرُهُ الفَقیهُ، (به معنای کتاب کسی که فقیه در نزدش حاضر نیست) دومین کتاب از کتب اربعه امامیه؛ اثر شیخ صدوق (۳۸۱ ق). این کتاب که مجموعهای در حدیث است، در پاسخ به درخواست یکی از شیعیان در بلخ و با هدف گردآوری احادیث صحیح و موثق تألیف شده است تا پاسخگوی نیازهای شرعی کسانی باشد که به فقیه دسترسی ندارند. کتاب من لایحضره الفقیه، بزرگترین و مهمترین اثر شیخ صدوق به شمار میرود. سبک نگارش آن، سبک رایج در قرون اولیه اسلامی است که فقهای شیعه فقط به روایت و نقل سخنان ائمه (علیهم السلام) اکتفا میکردند. در این کتاب حدود ۶۰۰۰ حدیث گردآوری شده و بر خلاف کتاب کافی، فقط مشتمل بر روایات فقهی است. من لایحضر مورد توجه فقهای شیعه بوده و ایشان شرحهای متعددی بر این کتاب نوشتهاند. مشهورترین شرح آن، کتاب روضه المتقین نوشته مجلسی اول است. شیخ صدوق احادیث کتاب من لایحضره الفقیه را از کتب عالمان پیشین همچون حریز بن عبدالله سجستانی و عبیدالله بن علی حلبی و علی بن مهزیار اهوازی و احمد بن محمد بن عیسی و ابن ابی عمیر و برقی و حسین بن سعید اهوازی، استخراج و جمعآوری نموده است.
[۳۷] سید ابوالقاسم موسوی خویی (۱۲۷۸-۱۳۷۱ش) از مراجع تقلید شیعه، رجالی و نویسنده مجموعه ۲۳ جلدی معجم رجال الحدیث و همچنین صاحب اثر تفسیری البیان فی تفسیر القرآن بود. میرزای نائینی و محقق اصفهانی دو تن از برجستهترین استادان او در فقه و اصول فقه بودهاند. آغاز رسمی مرجعیت خویی پس از درگذشت سید حسین طباطبایی بروجردی دانسته شده و درگذشت سید محسن طباطبائی حکیم، آغاز مرجعیت وی مخصوصاً در عراق خوانده شده است. خویی، در طول هفتاد سال تدریس، یک دوره کامل درس خارج فقه و شش دوره درس خارج اصول فقه را تدریس کرده و یک دوره کوتاه هم به تدریس تفسیر قرآن پرداخت. عالمانی از جمله محمد اسحاق فیاض، سید محمدباقر صدر، میرزا جواد تبریزی، سید علی سیستانی، حسین وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، سید موسی صدر و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی از شاگردان خویی معرفی شدهاند. آیتالله خویی در فقه و اصول فقه، نظرات و آرای قابل توجهی داشته که گاه با نظرات مشهور فقیهان شیعه متفاوت است. برخی منابع، فتاوای متفاوت او را تا ۳۰۰ مورد دانستهاند. مخالفت با مکلف بودن کافران به انجام فروع دین، عدم پذیرش نسبی بودن آغاز ماه قمری و مخالفت با اعتبار شهرت فتوایی و اجماع، برخی از نظرات متفاوت او در فقه و اصول فقه است. خویی در دوران مرجعیت خود، اقداماتی در راستای تبلیغ دین، ترویج تشیع و یاری رساندن به نیازمندان کرده است؛ از جمله ساختن کتابخانه، مدرسه، مسجد، حسینیه و بیمارستان در کشورهای ایران، عراق، مالزی، انگلستان، امریکا، هندوستان و…
خویی در دهه ۱۳۴۰ش، مواضع و بیانیههایی علیه دولت پهلوی داشته است؛ اعتراض به واقعه فیضیه در سال ۱۳۴۲ش از این جملهاند. وی پس از شروع انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران و دیدار فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی با او و شائبههای پیش آمده پس از این دیدار، در مواردی از جمله همهپرسی تعیین نظام جمهوری اسلامی و همچنین جنگ عراق علیه ایران، به حمایت از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران پرداخت. او در جریان انتفاضه شعبانیه شیعیان عراق و تعیین شورای رهبری برای اداره مناطق تحت مدیریت شیعیان، تحت فشار حکومت صدام حسین قرار گرفت و تا پایان عمر در حصر خانگی بود. سیدابوالقاسم موسوی خویی در ۱۵ رجب ۱۳۱۷ق مطابق با ۲۸ آبان ۱۲۷۸ش در شهر خوی از توابع آذربایجان غربی به دنیا آمد. پدرش سید علیاکبر خوئی، از شاگردان عبدالله مامقانی بود که به دلیل عدم موافقت با مشروطه غیرمشروعه، در سال ۱۳۲۸ق از ایران به نجف مهاجرت کرد. خویی، شنبه ۸ صفر ۱۴۱۳ق مطابق با ۱۷ مرداد ۱۳۷۱ش، در ۹۶ سالگی (۹۳ سالگی بر اساس تاریخ شمسی) به علت بیماری قلبی در کوفه درگذشت و در کنار مسجد الخضراء در صحن حرم امیرالمؤمنین دفن شد..
[۳۸] سوره مبارکه رعد، آیه ۴۳٫
[۳۹] سوره مبارکه جمعه، آیه ۲٫
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ».
[۴۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۶۴٫
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا».
[۴۱] سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شماره ۱۸.
[۴۲] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫
«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَ مَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».
[۴۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۴، صفحه ۲۴۲.
«محص، [التمحیص] ، عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلدُّنْیَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ اَلْکَافِرِ فَأَمَّا اَلْمُؤْمِنُ فَیُرَوَّعُ فِیهَا وَ أَمَّا اَلْکَافِرُ فَیُمَتَّعُ فِیهَا».
[۴۴] سوره مبارکه مجادله، آیه ۱۱٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ ۖ وَ إِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ».
[۴۵] مرحوم حاج هادی ابهری روابط عجیبی با ائمه اطهار (علیهم السلام) داشت، مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود. مرحوم مبرور سالک صادق و تقی متقی حاج هادی ازمردم با ایمان و پرهیزکار ابهر است و در زمان خود از بکائین شمرده می شد زیرا روزی نبود که از گریه آرام داشته باشد مردی عامی بی سوادی بود ولی روی اخلاص عمل و خلوص نیت و صفا و مودتی که داشت کلمات حکمت آمیزی روی زبانش جاری می شد. گویا مصداق حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله وسلم که می فرماید: (من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه) بود گریه بسیار می کرد حسابش با خدا مرتب بود. نگارنده قضایایی از آن مرحوم دارم که اگر بخواهم آن چه را که دیده و شنیده ام از آن مرحوم بنویسم یک کتابی خواهد بود.
در سال ۱۳۶۱ قمری که برای تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کردم با دست خالی به حضرت امیر علیه السلام عرض کردم اگر اجازه توقف به این عبد خود می دهید وسائل ماندنم را مرحمت فرمائید. بعد از چند روز در صحن مطهر به مرحوم حاج هادی مزبور برخورد کردم و اصلا او را از قبل ندیده و نمی شناختم چون مرا دید گفت: اسمت محمد است؟ گفتم آری گفت اهل شاه عبدالعظیم هستی؟ گفتم آری گفت خدمت حضرت امیر تقاضایی دادی؟ گفتم آری گفت به من حواله کرده اند که ما یحتاج ماندن تورا فراهم کنم و هرچه لازم داشتم خرید و مبلغ هفت دینار عراقی به من داد و مرا از آیت الله اصفهانی و غیره مستغنی نمود. خلاصه آن مرحوم روابط عجیبی با ائمه اطهار علیهم السلام داشت، مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود با این نگارنده در حرم مطهر امیرالمومنین عقد اخوت و برادری بسته و با بسیاری از علماء معاصر صیغه برادری خوانده بود.
[۴۶] سوره مبارکه نساء، آیه ۹۵٫
«لَا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً ۚ وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۴۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۴۱٫
«انْفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
[۴۸] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۱.
«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ».
[۴۹] همان.
[۵۰] همان.
[۵۱] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲٫
«وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ».
[۵۲] همان.
[۵۳] سوره مبارکه حج، آیه ۳۹٫
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ».
[۵۴] همان.
[۵۵] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۵۶] سوره مبارکه حج، آیه ۴۰٫
«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ».
[۵۷] همان.
[۵۸] سوره مبارکه نوح، آیه ۱۷٫
«وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا».
[۵۹] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
[۶۰] مولانا، دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره ۷۷۰.
[۶۱] زاد المعاد، علامه مجلسی، ص ۴۲۲؛ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، دعای عدیله.
«أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ الْأَبْرَارَ وَ الْخُلَفَاءَ الْأَخْیَارَ بَعْدَ الرَّسُولِ … ثُمَّ الْحُجَّهُ الْخَلَفُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِیُّ الْمُرْجَى الَّذِی بِبَقَائِهِ بَقِیَتِ الدُّنْیَا وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ وَ بِهِ یَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا …».
[۶۲] سوره مبارکه شوری، آیات ۱ و ۲٫
[۶۳] سوره مبارکه یس، آیه ۱٫
[۶۴] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).
[۶۵] سوره مبارکه فاتحه.
پاسخ دهید