درآمد :

از حدود یک‌صد سال پیش تاکنون _ خصوصاً در دو سه دهه اخیر _ ، برخی جریان‌های نوگرای مسلمان و غیرمسلمان در حوزه اندیشه شیعه، با انجام پژوهش‌هایی نقادانه سعی نموده‌اند برخی بنیان‌های معرفتی شیعی را غیرثابت و به‌گونه‌ای برآمده از پدیده‌های تاریخی و بدون پشتوانه کتاب و سنت نبوی
 معرفی کنند.

پیامد این نگاه آن است که آنچه شیعیان در دوره‌های مختلف و از ابتدای پیدایش بدان معتقدند، لااقل در آن قسم که با دیگر مسلمانان هم سو نیستند، گاه ساختگی و یا مبتنی بر تلاش‌های آنان برای حفظ جایگاه خود در عرصه‌های گوناگون (عقیده ساز بودن تاریخ)، بوده که نمونه آن، مباحث مطرح در موضوع امامت و بهره‌مندی جانشینان پیامبر از علم، عصمت و منصوص بودن ایشان است.

 در برابر، دیدگاهی وجود دارد که با اساس قرار دادن قرآن و همان منابع روایی و با به‌کارگیری روش قدما در اعتبارسنجی روایات، تلاش دارد تا فرضیه‌ای بدیل را ارائه کند که به لحاظ روشمندی مطالعات تاریخی، کارآمدترین نوع آن (روش بررسی توصیفی _ تبیینی که موجب تحقق فهم دینی و مسیر شناسی آن می‌گردد[۳]) را بکار گیرد و با در نظر گرفتن نقش عناصر تاریخیِ اثرگذارِ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، مسیر تبیین اجمالی _ تفصیلی آموزه امامت در فضای جامعه از نگاه روایی را نشان دهد.

در این دیدگاه سه بحث اساسی مطرح است: نخست مبانی نظری و قرآنی و پرسش از چرایی لزوم تبیین اجمالی_ تفصیلی، دوم ترسیم چگونگی نقش‌آفرینی عناصر تاریخی و سوم ارائه نمونه‌های تطبیقی در فضای اجمالی _ تفصیلی.

آنچه در این نوشتار دنبال می‌شود همان مرحله سوم به همراه معرفی نمونه‌هایی از عناصر تاریخی است که گامی است در راستای نشان دادن تبیین تدریجی _ تفصیلی اصل امامت.

عناصر تاریخی :

برای تحلیل واقعی یک پدیده، نیازمند شناخت و به‌کارگیری عناصر تاریخی
 و اثرگذار بر آن رویداد هستیم. ازاین‌رو تعبیر عنصر تاریخی به معنای هر حادثه یا جزء کوچک از مجموعه اجزاء اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و در پاره‌ای موارد اقتصادی است که در یک جریان فکری در بستر تاریخ نقش‌آفرین بوده است و بدون توجه به مجموعه اجزاء و میزان همسویی یا عدم آن _ صرف‌نظر از تأثیر عنصر غیب و ملکوت در فهم محتوای دین _  ، تحلیل یک پدیده ناتمام است. با دقت در هم‌آهنگی عناصر تاریخی در مقاطع مختلف دوره حضور اهل‌بیت علیهم السلام  یا عدم آن و نیز سیر نشر و تبیین آموزه‌های معرفتی، به‌طور نسبی می‌‌توان در تبیین اصل امامت چهار دوره را در نظر گرفت که هر دوره تکمیل‌کننده جزئی از سیر تبیین اجمال به‌تفصیل هستند؛

دوره پیامبر اسلام تا پایان دوره امامت امام سجاد علیه السلام ؛ (پایه‌ریزی اندیشه)

دوره امامت صادقین علیه السلام  تا سال ۱۴۵ هجرت؛ (رشد و شکوفایی معارف)

دوره امامت امام کاظم و امام رضا علیه السلام ؛ (تثبیت و تصحیح اندیشه)

دوره امامت امام جواد علیه السلام  تا آغاز عصر غیبت؛ (تداوم اندیشه)

۱ _ انواع عناصر تاریخی :

۱ _ ۱ _ عوامل سیاسی :

سیاست در معنایی کلی، تلاشی برای کسب، حفظ، افزایش یا نمایش حاکمیت و قدرت و بهره‌گیری از آن برای پیشبرد هدفی خاص در جامعه است و درنتیجه هرگونه تلاش حاکمان برای حفظ ثبات حکومت در ابعاد گوناگون آن و فعالیت‌های مخالفان حاکمیت در راستای برخورد و تضعیف آن، عاملی
 سیاسی دانسته می‌شود؛ بنابراین مراد ما از عوامل سیاسی، هر نوع کنش و واکنشی است که باملاحظه نهاد حاکمیت و قدرت در راستای اهدافی مشخص به کار گرفته می‌شود.

نمونه‌های این موارد عبارت‌اند از:

۱ _ ۱ _ ۱ _ فضای سیاسی (خفقان)

بسته بودن فضای اندیشه، سبب عقب‌ماندگی جامعه از پیشرفت و دست نیافتن به معارفی می‌شود که نقش تأثیرگذاری در ترسیم خطوط سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دارد. در حدود دو قرن از دوران حیات اهل‌بیت علیهم السلام ، حاکمان اموی و عباسی توانستند برای حفظ قدرت و عدم دستیابی به این معارف، فضای خفقان را پیاده کنند. نگاهی به دوره‌های حاکمانی مانند معاویه، یزید، ابن زیاد، حجاج، منصور، متوکل، هشام و … نشان از شدت این خفقان دارد.

به شهادت رساندن امامان و جمع زیادی از یاران آن‌ها و نیز تبعید یا زندانی کردن اصحاب، نمونه‌هایی از خفقان است. همچنین بخش‌نامه‌های معاویه به عمّال حکومتى خود در شهرهاى مختلف مبنی بر اینکه با شیعیان با نهایت شدت و خشونت برخورد و حقوق آن‌ها از بیت‌المال قطع شود و هر کس که به اظهار محبت خود به على بن ابی‌طالب علیه السلام  اقدام کند، مورد شکنجه و آزار قرار گیرد[۴]، نمونه‌های دیگری از فضای سیاسی پیش‌گفته است.

علاوه بر دوران پر خفقان معاویه و سختگیری‌های او نسبت به مسلمانان، همانند ماجرای به شهادت رساندن حجر بن عدی و یارانش و نیز واقعه حضرمیّین[۵]، نمونه بسیار روشن خفقان را می‌‌توان در دوره حجاج بن یوسف دید که در دشمنی با پیامبر صلی الله علیه و آله  و توهین به آن حضرت[۶] گوی سبقت را از دیگر ظالمان ربوده بود. حجّاج‏ از خونریزى و ارتکاب جنایت بى‏سابقه بازنمی‌ایستاد[۷]. میزان کشتارهای بى‏رحمانه
وى را، غیر از کشتارهایی که در صحنه‏هاى جنگ روی‌داده است تا صد و بیست‏ هزار نفر برشمرده‌اند[۸].

همچنین فضای خفقان در دوره منصور عباسی تا حدی است که علیرغم حیرت عموم شیعیان در شناخت امام کاظم علیه السلام ، امام نهایت احتیاط را در معرفی خود به کار می‌بندد و به شیعیان خود چنین می‌گوید:

هر کس از ایشان را فهمیده یافتی پس برای او بازگو کن و از او برای کتمان، پیمان بگیر؛ پس اگر افشا کنید ذبح را در پی دارد، سپس [امام] به حلق خود اشاره نمود.[۹]

این نمونه‌ها نشان از آن دارد که امامان چگونه در سایه این خفقان سیاسی توانسته‌اند معارف خود را نشر دهند.

۱ _ ۱ _ ۲_ مسئولیت‌های حکومتی

در اختیار داشتن مسئولیت‌های حکومتی و بهره‌گیری از آن، با این رویکرد که حاکمیت را همسو یا غیرهمسو با جریان نشر معارف قرار می‌دهد، می‌تواند زمینه نشر معارف باشد. نمونه‌های روشن این مورد در زمان امام علی علیه السلام  و ولایتعهدی امام رضا علیه السلام  به وقوع پیوسته است.

اقدامات گسترده امام علی علیه السلام  در نشر معارف نبوی از قبیل خطبه‌های اعتقادی، کتابت حدیث و تربیت شاگردان، به‌روشنی گویای این مطلب است.

همچنین سخن مأمون درباره ولایتعهدی امام رضا علیه السلام  نشان از استفاده بسیار دقیق امام از این جایگاه است:

اکنون‌که با او این رویه (ولایتعهدی) را پیش‌گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده‏ایم … .[۱۰]

به لحاظ تاریخی، این سخن بعد از مهاجرت امام علیه السلام  به مرو است؛ یعنی همان‌جایی که امام رضا علیه السلام ، با استفاده از قدرت سیاسی خود و توجّه دادن مردم به‌سوی خویش، طولانی‌ترین استدلال و تبیین را در موضوع امامت بیان می‌کند.

۱ _ ۱ _ ۳_ حرکت‌ها و جنبش‌های معارض با حکومت

هنگامی‌که در جامعه، حرکتی تأثیرگذار یا جنبشی سیاسی رخ می‌دهد طبعاً واکنش‌هایی را در میان موافق، مخالف و پرسشگر در پی دارد. درنتیجه زمینه‌های بیان و فرصت نشر آموزه‌ها پدید می‌آید؛ خطبه حضرت زهرا علیها السلام  و عدم بیعت امام علی علیه السلام ، قیام امام حسین علیه السلام ، زید بن علی و قیام حسین بن علی صاحب فخ، نمونه‌هایی از این حرکت‌ها و جنبش‌ها هستند. برای نمونه قیام و شهادت امام حسین علیه السلام  در برابر حکومت یزید، سبب افزایش آگاهی جامعه نسبت به فساد حکومت و… شد، آن‌چنان‌که امام در پاسخ به چرایی قیام خود می‌گوید:

من براى سرکشى و عداوت و فساد کردن و ظلم نمودن از مدینه خارج نشدم؛ بلکه من به‌منظور ایجاد صلح و سازش در میان امت جدم خارج شدم. من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منکر نموده و بر اساس سیره جدم عمل نمایم.[۱۱]

در نمونه دیگر، هنگامی‌که خبر شهادت حسین بن علی معروف به صاحب فخ به امام کاظم علیه السلام  می‌رسد، چنین می‌گوید:

به خدا سوگند او رفت و به شهادت رسید درحالی‌که مسلمانی صالح و روزه‌دار و امر کننده به معروف و نهی‌کننده از منکر بود، همانند او در خاندانش یافت نمی‌شود.[۱۲]

 ۱ _ ۱ _ ۴_ تبلیغات سیاسی

بی‌تردید، هر حکومت یا نهاد و حتی شخصی می‌تواند با به‌کارگیری فضاسازی و تبلیغات سیاسی، زمینه‌های جذب و دفع عمومی و حتی فراتر از آن را فراهم نماید. برای نمونه در جنگ صفین، جوانی از لشکر معاویه که تحت تأثیر همین فضا قرار دارد، درباره علت حضورش در جنگ خطاب به اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام  چنین می‌گوید:

من با شما ازآن‌رو پیکار مى‏کنم که چنان‌که به من گفته‏اند مولاى شما نماز نمى‏گزارد و شما نیز نماز نمى‏گزارید و بدان سبب با شما چنین مى‏جنگم که یار شما خلیفه ما را کشته و شما در کشتن او به وى کمک کرده‏اید.[۱۳]

همچنین امام سجاد علیه السلام  گزارشی از گفتگوی خود با مروان بن الحکم را در موضوع سبّ امام علی علیه السلام  چنین بیان می‌کند:

مروان بن حکم به من گفت که در میان مردمان کسی نبود که از صاحب ما (عثمان) مانند صاحب شما (علی) دفاع کند. گفتم: پس برای چه از او بر روی منبرها بدگویی می‌کنید؟ گفت: حکومت به‌جز این راه پابرجا نمی‌ماند.[۱۴]

و یا عبدالله بن عبیدالله درباره علت سبّ امام علی علیه السلام  می‌گوید:

اگر آنچه ما از فضائل علی [ علیه السلام ] می‌دانیم، این مردم بدانند از اطراف ما پراکنده شده و به فرزندان علی روی خواهند آورد.[۱۵]

این موارد نشان‌دهنده اثرگذار بودن تبلیغات مسموم بر فضای سیاسی جامعه
 بوده است.

در نمونه دیگر، دستگاه‌های تبلیغاتى‏ معاویه با بیان تلویحىِ این قضیه که امام حسن علیه السلام  براى سرنگونى حکومت توطئه مى‏کند، اوضاع را علیه امام رقم می‌زنند. این بیان در گفتار عبدالرحمن بن جبیر حضرمى از مردم حمص (در اطراف شام) به‌خوبی نمایان است که مى‏گوید:

پدرم، حسن [ علیه السلام ] را سرزنش کرد و گفت: «مردم مى‏گویند تو قصد خلافت دارى». حسن [ علیه السلام ] فرمود: «اگر جمجمه‏هاى عرب در دست من بود، آنان حاضر بودند با هر که صلح کنم صلح کنند و با هر که بجنگم بجنگند و من براى خشنودى خدا آن را رها کردم. آیا اکنون با کمک مردم حجاز مى‏خواهم به آن دست‌یابم»؟[۱۶]

در نمونه دیگر، یحیى بن خالد برمکی با ایجاد یک شبهه تبلیغاتی سعی در تضعیف بنیان‌های اعتقادی شیعیان می‌نماید. او پس از زندانی شدن امام کاظم علیه السلام ، خطاب به سالم (مسلم) صاحب بیت الحکمه‏ می‌گوید:

من دین رافضى‏ها را باطل کردم؛ زیرا آن‌ها معتقدند که دین پایدار نیست مگر به‌وسیله امامى زنده؛ اکنون نمی‌دانند امامشان زنده است یا مرده؟[۱۷]

این نمونه‌ها به‌خوبی حاکی از اثرگذاری تبلیغاتی حکومت در جداسازی امام از روند پیشرفت معارف است.

همچنین باید به این نکته توجّه شود که برخی روایات، نشان‌گر عدم الزام امامان علیهم السلام  به پاسخگویی به پرسش‌های اصحاب است. در برخی از روایات، علت این امر، خفقان در فضای سیاسی موجود بیان شده است. برای نمونه هنگامی‌که محمد بن ابی نصر از امام رضا علیه السلام  درباره مسئله‌ای می‌پرسد، امام در ابتدا از پاسخگویی خودداری می‌نمایند و سپس چنین می‌فرمایند:

اگر هر آنچه را می‌خواهید برای شما بازگو کنیم، برای شما شر می‌شود و موجب می‌گردد تا رقبه صاحب این امر گرفته شود،… شما در عراق اعمال این فراعنه را می‌بینید.[۱۸]

۱ _ ۲_ عوامل فرهنگی :

 فرهنگ، اندوخته‌ای است که به زندگى انسان‌ها معنا و جهت می‌دهد و در دو بعد فردی و جمعی، شامل دانش، علم و معرفت، آداب‌ورسوم، گرایش‌ها و… است؛ بنابراین مراد ما از عوامل فرهنگی، عواملی است که این معنا و جهت را تأمین می‌کنند. از این منظر می‌‌توان میزان اقبال عمومی به آموزه‌ها، وجود فرهیختگان، روحیه پرسشگری و تلاش برای دانش‌اندوزی، مواجهه با افکار جدید و… را عواملی فرهنگی دانست که در آن جهت‌دهی، نقش آفرینند.

موارد زیر مهم‌ترین این عوامل‌اند؛

۱ _ ۲ _ ۱_ فراگیری آموزه‌ها

اهمیت دادن جامعه به علم و کشف مجهولات، سبب پرورش روحیه پرسشگری و توسعه دانسته‌ها می‌شود.

مقایسه میان شرایط فرهنگی دو امام، در دوره ممنوعیت نگارش حدیث و پیش از آن، حاکی از گسترش این اقبال عمومی به علم است. در روایتی از امام سجاد علیه السلام  آمده است:

نمی‌دانیم با مردم چه کنیم. اگر بعضى امور که از پیامبر [ صلی الله علیه و آله ] شنیده‌ایم را به آنان بگوییم، آن را مورد تمسخر قرار می‌دهند و اگر آن را بازگو نکنیم تحمل این نگفتن برای ما سخت است… [۱۹]

و درست در دوره امام باقر علیه السلام ، گرایش عمومی به اخذ معارف به دلیل پیدایش زمینه‌هایی، تغییر می‌کند که آثار آن را می‌توان به‌روشنی در دوره امام صادق علیه السلام  مشاهده نمود. امام صادق علیه السلام  زوایای این رویکرد را چنین توصیف می‌نمایند:

شیعه پیش از ابى جعفر، مناسک حج و حلال و حرام خود را هم نمى‏دانستند… تا آن‌که کار آن‌ها به‌جایی رسید که مردم بدان‌ها نیازمند شدند، پس‌ازاین که آن‌ها نیاز به مردم داشتند.[۲۰]

۱ _ ۲ _ ۲_ وجود فرهیختگان

در هر دوره از حیات اهل‌بیت علیهم السلام  که جمع فرهیختگان در آن فراوان بوده است، تبیین عمیق معارف به همراه تفصیل آن، با شدت بیشتری صورت گرفته است. در دوره صادقین علیهما السلام می‌‌توان نمونه‌هایی از این جمع فرهیخته را مشاهده کرد. دانش فراوان این عده و تلاش آنان در بالندگی معارف به‌اندازه‌ای است که مورد تجلیل امامان واقع می‌شوند. برای نمونه امام باقر علیه السلام  خطاب به ابان بن تغلب می‌فرماید:

در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده؛ همانا من دوست دارم در میان شیعیان مانند تو دیده شود.[۲۱]

نمونه دیگر مربوط به چهار صحابی فرهیخته دوران امام صادق علیه السلام  است. درحالی‌که در مقابل اصحاب حضرت، اباحه‌گریِ جریان غلوّ شدت یافته بود، امام
تلاش می‌کند تا جامعه شیعی را با ارجاع به این چهار نفر، از گزند حوادث مصون نگه دارد.

در روایتی از جمیل بن دراج در کتاب اختیار معرفه الرجال بر تأثیرگذاری این جمع فرهیخته تأکید شده است.[۲۲]

۱ _ ۲ _ ۳_ روحیه پرسشگری و تلاش برای دانش‌اندوزی

علاوه بر آنچه گفته شد، پرسشگری عده‌ای از اصحاب امامان علیهم السلام ، سبب معرفت عمیق آن‌ها و نشر و تفصیل معارف شده است. دقت در روایات آن‌ها، نشان از آن دارد که هرگاه جمع پرسشگر، فزونی یافته، تفصیل موضوعات نیز بیشتر شده است. دوره صادقین علیهما السلام را می‌توانیم اولین دوره حضور این عدّه بدانیم. افرادى نظیر جابر بن یزید جعفی، زراره بن أعین، برید بن معاویه، ابو بصیر أسدى، محمد بن مسلم، حمران بن أعین، هشام بن سالم، هشام بن حکم، مؤمن الطاق و… نمونه‌هایی از این افرادند؛ محمد بن مسلم که سال‌ها نزد امام باقر و امام صادق علیهما السلام شاگردی نموده، می‌گوید:

درباره هر چیزى که دچار تردید شدم آن را از ابوجعفر علیه السلام  پرسیدم. از آن حضرت سى هزار حدیث و از ابوعبدالله علیه السلام  شانزده هزار حدیث پرسیدم.[۲۳]

در نمونه دیگر، هشام بن حکم، هنگامی‌که در برابر پرسش ابن ابی العوجا در می‌ماند، به مدینه می‌رود تا جواب آن را از امام جویا شود.[۲۴] او نیز درباره پرسش گری از امام می‌گوید:

در سرزمین منا از امام صادق درباره پانصد موضوع کلامی پرسش کردم.[۲۵]

حمران بن أعین درباره گفته زراره و نقد آن از امام پرسش می‌کند و نسبت به یافتن مجهولات و دغدغه‌های خود تلاش می‌کند.[۲۶]

این در حالی است که سال‌ها قبل، نمونه‌هایی از این روحیه پرسشگری، در برابر سخن مشهور امام علی علیه السلام : «سلونی قبل ان تفقدونی»[۲۷]، وجود نداشت.

۱ _ ۲ _ ۴_ مواجهه با افکار جدید (جریان ترجمه)

ازجمله عوامل مؤثر در ترجمه متون فارسی، یونانی و رومی به زبان عربی که تقریبا از اواسط دوره بنی امیّه شروع شده، می‌توان به مجاورت فرهنگی و آزادی‌های اجتماعی _ فرهنگی گروه‌های مختلف مسیحیان با مسلمانان و نیز نفوذ جریان مسیحی در دربار معاویه و دیگر خلفای اموی به‌عنوان کاتبان دیوان در نظام اداری، اشاره نمود.[۲۸] این جریان علاوه بر واکنش‌های علمی، واکنش‌های اجتماعی را نیز در پی داشته است که برای نمونه می‌توان به وضع دستورات و قوانین شدید حکومتی در ترجمه مکتوبات یونانی به زبان عربی و عدم به‌کارگیری نصرانی‌ها در پست‌های دیوانی _ خصوصاً توسط عمر بن عبدالعزیز _ اشاره کرد.[۲۹]

این جریان در دوران بنی‌عباس و مخصوصاً از زمان مأمون، شتاب بیشتری گرفت. با ورود سؤالات فلسفی و کلامی _ که تا آن موقع شتاب کمتری داشت _ و افکار و اندیشه‏هاى ملل مختلف به جهان اسلام و پیدایش نظریه‌های گوناگون و در پی آن، آشفتگى اوضاع فرهنگى و اجتماعى، مسلمانان در پی حلّ پرسش‌ها و شبهات برآمدند. نگاهی به برخی آثار مکتوب و ترجمه‌شده این دوره به‌خوبی نشان از رشد معارف در جنبه‌های گوناگون دارد. کتاب الرد على أرسطالیس (أرسطاطالیس) فی التوحید، تألیف هشام بن حکم[۳۰] و نیز ترجمه برخی کتب نجومی از هند توسط ابواسحاق الفزاری[۳۱] نمونه‌هایی
 از این ‌دست است.[۳۲]

هرچند در پی این تعدد افکار، بنیان‌های برخی فرقه‌ها پایه‌ریزی شد و اهدافی نیز از سوی حکومت‌ها برای آن در نظر گرفته می‌شد، امّا این کار برای جامعه اسلامی خالی از فایده نبود؛ زیرا علاوه بر پدید آمدن فرصتی برای تبیین تفصیلی معارف اهل‌بیت علیهم السلام ، بسیاری از شبهات نیز توسط امامان و اصحاب فرهیخته ایشان پاسخ داده شد. برای نمونه زنادقه تلاش نمودند تا ادیان قدیم ایران را دوباره زنده کرده و آن‌ها را انتشار دهند. ازاین‌رو با ترجمه برخی نوشته‌ها به زبان عربی، برخی تعالیم ادیان قدیم ایران مانند ثنویت و آیین‌های مانی، زردشت و مزدک را در میان مردم رواج دادند. ازجمله افراد پرکار در این حوزه می‌توان به ابن مقفع اشاره نمود که از کاتبان دربار عباسی بود. مهدی عباسی درباره نقش او در رواج تفکر زنادقه می‌گوید:

هیچ کتابی در مورد زندقه نیافتم مگر اینکه اصل و ریشه‌اش به ابن مقفع برمی‌گردد.[۳۳]

مسعودی نیز می‌نویسد:

عبدالله بن مقفع و دیگران، کتب مانی و ابن ویسان و مرقیون (ائمه مجوس) را از زبان‌های فارسی و پهلوی به عربی ترجمه نمودند. ابن ابی العوجا، حماد عجرد و یحیی بن زیاد و مطیع بن ایاس و… در تأیید آن کتب، کتاب‌هایی نوشتند.[۳۴]

این رویکرد در کنار مجموعه‌ای از روایات مربوط به گفتگوی میان امام صادق علیه السلام  با برخی از این افراد، حاکی از جایگاه و نقش امام در این جریان دارد.

۱ _ ۳_ عوامل اجتماعی :

جامعه عبارت است از افرادی که بر اساس ویژگی‌ها و عواملی در کنار یکدیگر گردآمده و بر همین اساس، مناسبات و روابطى در میان آن‌ها برقرار است؛ بنابراین مراد ما از عوامل اجتماعی، عواملی است که بر رابطه میان اجزاء اجتماع و فراتر از نتایج جزئیِ فرهنگی و اقتصادی اثرگذار است.

موارد زیر مهم‌ترین این عوامل‌اند:

۱ _ ۳ _ ۱_ گستردگی بلاد اسلامی

 نگاهی به سیر گسترش مناطق تحت پوشش اسلام نشان می‌دهد که در زمان عباسیان، وسعت ممالک اسلامی به بالاترین حد خود رسیده بود. این گستردگی به همراه عدم توان سیاسی در اداره آن‌ها، مخصوصاً در مناطق دورتر، موجب شد تا شیعیان _ به‌ویژه بنی‌هاشم _  بتوانند برای رهایی از خفقان سیاسی و مقاصد دیگر، به شهرهای دوردست مهاجرت نمایند و آثار فکری شیعیان را انتشار دهند. درنتیجه پایگاه‌های اجتماعی مهمی برای شیعیان شکل گرفت که در آن آزادانه به فعالیت‌های خود پرداختند که گاه منجر به در دست گرفتن قدرت سیاسی نیز می‌شد.[۳۵] برای نمونه حضرت معصومه علیها السلام ، جناب عبدالعظیم حسنی و دیگر مهاجران آل ابی‌طالب، خاندان برقی[۳۶]، ابراهیم بن هاشم قمی[۳۷] و… از کسانی هستند که به شهرهای قم، ری و … مهاجرت نمودند. تا جایی که عده‌ای از قمی‌ها، مانند حسین بن اشکیب، برای نشر معارف به مناطق دورتر مانند کشمیر مهاجرت کردند.[۳۸]

نمونه دیگر، توقیعی از امام عسکرى علیه السلام  به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى است که در آن، پس از پندهاى اخلاقى و رهنمودهاى بسیار باارزش _ ازجمله اهمیت هدایت الهى از طریق اوصیا الهی و اینکه ائمه هدى علیهم السلام  ابواب علم الهى و دارای حقوق واجب هستند _ آمده است:

تو اى اسحاق! فرستاده من نزد ابراهیم عبده هستى تا او به آنچه من طى نامه‏اى به محمد بن موسى نیشابورى فرستاده‏ام عمل کند و همچنین تو و همه کسانى که در شهر تو زندگى مى‏کنند، وظیفه دارند به محتواى آن نامه عمل کنند.[۳۹]

این قسمت از نامه به‌خوبی نشانگر پدید آمدن فضایی مناسب برای گسترش معارف، در ناحیه شرقی کشور پهناور اسلامی است.

۱ _ ۳ _ ۲_ پراکندگی جمعیتی

با توجّه به آنچه در مورد قبل گفته شد، جمعیت شیعیان، تعداد عالمان و طالبان علم در مناطق مختلف رو به افزایش گذارد و دامنه فعالیت‌های تبلیغی شیعیان به‌عنوان یک قدرت دینی رونق گرفت و با آزادی عمل بیشتری همراه شد. در سایه این پراکندگی جمعیتی، ارتباط فعالانه عالمان برای اخذ علوم و معارف دینی و مسافرت آن‌ها به مناطقی مانند سمرقند، نیشابور، قم، اهواز، فارس، کرمان، مازندران و قزوین، شدت یافت که درنتیجه، تشکیل سازمان وکالت و توسعه آن را در دو بعد مالی و دینی، در پی داشت.[۴۰]

۱ _ ۳ _ ۳_ مقبولیت عمومی و جایگاه مردمی

دارا بودن جایگاه اجتماعی، امری مهم در ارائه الگوهای رفتاری است. در دوره‌هایی که اهل‌بیت علیهم السلام  _ به دلیل پاره‌ای مسائل پیشین _ از نگاه عموم مردم مورد توجّه نبوده‌اند، منش و رفتار ایشان نیز چندان مورد توجه نبوده و از آن به عنوان الگوی مناسب رفتاری استفاده نشده است. بروز این واقعیت را می توان در مقدار مراجعه به ایشان مشاهده نمود. برای نمونه در دوره امام سجاد علیه السلام  و پیش از آن، نقل روایت از امامان بسیار اندک بوده و کسی برای اخذ حدیث، به ایشان مراجعه نمی‌کرده است؛ حال‌آنکه رجوع به عالمان دیگر، رونق داشت.

در اواخر دوره امام سجاد علیه السلام ، رفته‌رفته این وضع تغییر نمود. اشعار معروف فرزدق[۴۱] در مکه و نیز رفتارهای مردم، به‌خوبی حاکی از اهمیت یافتن تدریجی شخص امام در اجتماع است. برای نمونه، قُرّاء و مردم مدینه هنگامی به مکه می‌رفتند که امام سجاد علیه السلام  نیز برای انجام اعمال خارج می‌شدند[۴۲]. این در حالی است که پرسشی از امام صورت نمی‌گرفته و یا انگیزه‌ای برای آن وجود نداشته است؛

این رویه در عصر امام باقر علیه السلام  و بعدازآن، به‌کلی دگرگون شد و توجّه گسترده‌ای به ناحیه امامت، در حل معضلات، با مراجعه به ایشان و شیعیانشان انجام می‌پذیرفت؛ و به تعبیر دیگر، رویکردی عمومی برخلاف دوره پیشین، شکل گرفت. امام صادق علیه السلام  دراین باره می فرماید:

کَانَتِ الشِّیعَهُ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَا یَعْرِفُونَ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّى کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ، فَفَتَحَ لَهُمْ وَ بَیَّنَ لَهُمْ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتَّى‏ صَارَ النَّاسُ‏ یَحْتَاجُونَ‏ إِلَیْهِمْ‏ مِنْ بَعْدِ مَا کَانُوا یَحْتَاجُونَ إِلَى النَّاس‏.[۴۳]

تا جایی که بخش فراوانی از پرسش‌های مسلمانان در دوره صادقین علیهما السلام در همان سفر حج انجام می‌شد. برای نمونه، محمد بن مسلم حدود چهل و شش هزار سؤال را از صادقین علیهما السلام می‌پرسد که بخشی از آن در ایام حج بوده است.[۴۴]

 این مسئله حتی درباره شیعیان نیز صادق بود. توجّه جامعه اسلامی به جایگاه شیعیان و پذیرفتن ایشان به‌عنوان گروهی اثرگذار _ شیعه جعفر علیه السلام  _ تااندازه‌ای بود که امام صادق علیه السلام  آن‌ها را به رعایت نکاتی _ هرچند تقیه‌ای _ دراین‌باره توصیه می‌کند؛

ای گروه شیعه که به ما منسوب هستید، برای ما زینت باشید، مایه ننگ و عار ما نباشید، چه مانعی دارد که همانند یاران علی علیه السلام ، در بین مردم باشید؟ به‌طوری‌که اگر مردی از یاران او در بین قبیله‌ای قرار می‌گرفت، امام و مؤذن آن‌ها و صاحب امانت و محافظ مال آنان بود. مریضان آنان را عیادت کنید و در تشییع جنازه آنان حاضر شوید و در مساجدشان نماز بخوانید. نگذارید در امر خیر از شما پیشی گیرند. به خدا قسم شما سزاوارتر از آن‌ها به آن امر هستید.[۴۵]

سخن شریک، قاضی کوفه، درباره دو تن از یاران امام _ محمد بن مسلم و ابوکریبه _ پس از به کار بردن عبارت «جعفریان فاطمیان» به‌خوبی حاکی از این نفوذ است: «اذا کانت الرجال فلتکن امثالکم».[۴۶]

همچنین نامیده شدن دو امام نهم و یازدهم علیهما السلام به ابن الرضا _ که در اصل عنوانی سیاسی بوده است _ نشان‌گر بروز ابعاد شخصیتی امام رضا علیه السلام  و تأثیرگذاری آن بر افکار عمومی در دوره متأخر است.

قاسم‏ بن عبدالرحمن که زیدى مذهب است، گزارش خود از رویدادی در بغداد را چنین نقل می‌کند:

در همان ایام توقف در بغداد، روزى دیدم مردم ازدحام کرده‏اند، می‌روند و مى‏آیند، خود را به بلندی‌ها می‌رسانند و می‌ایستند. گفتم چه خبر است؟! گفتند: ابن الرضا!.[۴۷]

در این عبارت علاوه بر واقعیت پیش‌گفته، یعنی بروز ابعاد شخصیتی امام رضا علیه السلام ، تصویری از ازدحام مردم بغداد برای رؤیت امام ارائه شده است که به‌خوبی نشان از جایگاه ایشان در نزد مردم دارد.

۱ _ ۴_ قدرت اقتصادی :

زمینه‌سازی برخی جریان‌ها و حتی اثرگذاری بر عناصر تاریخی، وابسته به قدرت اقتصادی است. از این منظر، مراد ما از عوامل اقتصادی، میزان جریان مالی در بخش‌های گوناگون آن و به‌عبارت‌دیگر قدرت اقتصادی جامعه است.

نمونه‌هایی از به‌کارگیری جریان مالی در راه توقف و عدم پیشرفت فرهنگی عبارت‌اند از: ریزش خواص مانند طلحه و زبیر و شکل‌گیری جنگ جمل، هزینه برای نگارش روایات جعلی، گسسته شدن سپاه امام حسن علیه السلام  و کناره‌گیری فرماندهان، گسترش فساد اخلاقی، رواج آوازه‌خوانان و هرزگی.

 علاوه بر این، تأمل در منابع روایى نشان می‌دهد که اموال دریافت شده توسط سازمان وکالت تا چه اندازه در ترویج مکتب اهل‌بیت علیهم السلام  تأثیرگذار بوده است.

برای نمونه این اموال دریافتی، حداقل در چهار مورد اصلی به کار گرفته می‌شده است:

نخست، رفع نیازهاى اقتصادى‏ ناحیه امامت با توجّه به حساسیت‌های موجود و زیر نظر بودن امامان؛

دوم، رفع نیازهاى اقتصادى‏ شیعیان‏ و سادات نیازمند و نیز رفع مشاجرات مالى شیعیان‏؛

سوم، پرداخت صله و هدیه به شیعیان و شعراى متعهد و افراد تازه مسلمان شده برای نشر معارف؛

چهارم، تأمین معیشت وکلا و کارگزاران سازمان وکالت برای انجام وظایف تعیین‌شده؛

تأثیر این موارد در پیشرفت فرهنگی و اجتماعی، به‌خوبی نشان می‌دهد که به چه دلیل حاکمان عباسی به دنبال کشف و ضربه زدن به این نهاد بوده‌اند. در یک نمونه، امام صادق علیه السلام  در برابر داود بن علی، رئیس شرطه بغداد و قاتل معلّى بن خنیس _ از عوامل اصلی تأمین اقتصادى‏ امام که در شبکه ارتباطى بین امام علیه السلام  و شیعیان نقش داشته _ با موضع‌گیری شدیدی می‌فرماید: «یَا دَاوُدُ! عَلَى مَا قَتَلْتَ‏ مَوْلَایَ‏ وَ قَیِّمِی فِی مَالِی وَ عَلَى عِیَالِی؛ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَأَوْجَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْک»‏[۴۸]

۲ _ عناصر تاریخی و تبیین اصل امامت

باملاحظه نقش عناصر تاریخی و تأمّل در نصوص امامت، علاوه بر یافتن سه شرط ضروری برای پذیرفتن امام (علم، عصمت و نص)، می‌‌توان آن‌ها را در سه دسته و قالب بیانی، تنظیم نمود. بیان این دسته‌بندی _ آن چنانکه خواهد آمد _ در دوره نخست، اجمالی است امّا در دوره‌های بعد، با تفصیل بیشتری همراه است.

این سه دسته عبارت‌اند از:

 دسته اول، نصوصی که به‌صورت مستقیم و صریح امّا در قالب تک‌واژه‌ها، به بیان موضوع امامت می‌پردازند. روایات مشتمل بر این الفاظ، در دوره نخست، خالی از هرگونه تفصیل و یا تأکید بر یک ویژگی هستند؛ امّا در دوره‌های متأخر، این روایات متعدد و با تفصیل بکار رفته است؛ مانند حدیث شریف ولایت.

دسته دوم، متونی که اگرچه صراحت لفظی آن مانند دسته نخست نیست و الفاظ بکار رفته در آن متفاوت‌اند، امّا برآیند محتوایی آن‌ها همان نتیجه دسته اول را با نوعی دلالت التزامی و اشاره‌ای حاصل می‌کند؛ مانند آیه شریفه تطهیر که دلالت بر عصمت دارد و حدیث پرمحتوای ثقلین.

دسته سوم، گونه‌های مختلفی از متونی است که از اهمیت و جایگاه رفیع اهل‌بیت علیهم السلام  سخن می‌گویند، یعنی همان روایات فضائل امام علی و اهل‌بیت علیهم السلام  مانند حدیث طیر مشوی.

البته روشن است که نگاه صرفا فضیلتی به این دسته روایات، نوعی نگرش سطحی است و نمی‌تواند به‌درستی گویای عمق مسئله باشد؛ زیرا باملاحظه مجموعی این دسته روایات، برآیندی حاصل می‌شود که به نتیجه معناییِ دو دسته پیشین، بسیار نزدیک است. چنانکه ملاحظه مجموعی هر سه دسته نیز، اثبات موضوع را روشن می‌کند.

۳ _ تبیین اصل امامت در چهار دوره :

گفته شد که در تبیین اصل امامت می‌‌توان چهار دوره را در نظر گرفت. این چهار دوره به همراه کیفیت نصوص مطرح آن‌ها عبارت‌اند از:

۳ _ ۱ _ دوره پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله  تا پایان دوره امامت امام سجاد علیه السلام :

هرچند آغاز بیان اجمالی اصل امامت، همزمان با نخستین روزهای ظهور اسلام شروع شد، اما عدم همسویی عناصر تاریخی این دوره خصوصاً در مواردی مانند خفقان سیاسی حاکم بر جامعه در دوره سه خلیفه نخست، موضوع تازه‌مسلمانان، عدم جایگاه اجتماعی اهل‌بیت علیهم السلام  و نبود یک گروه فرهیخته و پرسشگر از اصحاب پیامبر، سبب گشت تا حدود یک قرن، تبیین مفهوم امامت در بُعد عموم جامعه غالباً از همان حد اجمالی خود فراتر نرود. ناگفته پیداست که با توجه به مجموعه عناصر تاریخی پدید آمده در این مدت، بیان تفصیلی این اصل بنیادین با لحاظ ابعاد مختلفش و تفهیم آن به عموم، نیازمند گذر زمان و پیدایش شرایط مناسب بوده است.

 بنابراین در گام نخست تأکید پیامبر اسلام به‌عنوان مهم‌ترین آموزنده این اصل و نیز امامان نخستین در این دوره، با بیانی اجمالی، باید متوجه اصل موضوع امامت به همراه تعیین مصداق معینی از آن، برای تطبیق شاخصه‌ها در دوره‌های بعد، باشد. ازاین‌رو بیان اجمالی مسئله امامت در قالب جانشینی امام علی علیه السلام  و بدون شرح و توضیح گسترده، با رعایت امکان و میزان فهم عموم انجام شده و نهایتاً با یک تلقی محدود از سوی مخاطبین و در حد یک مفهوم بسیط معنوی (جانشین پیامبر) همراه است و فرا رَوی بیشتری خصوصا برای عموم، دیده نمی‌شود. هرچند که می‌‌توان به مواردی تفصیلی _ همانند نمونه‌هایی از کتاب سلیم بن قیس _ اشاره کرد که در سطحی فراتر از فضای عمومی و برای افراد خاصی مانند سلمان، اباذر، جابر بن عبدالله انصاری و… گفته شده است و حتی برخی دیگر مانند خلیفه دوم، چنانکه از منازعه او و ابن عباس در جمع میان نبوت و خلافت برمی‌آید، آن را درک کرده بودند.[۴۹]

 از دیگر سو، اگرچه فراوانی متون این دوره مربوط به زمان حیات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله  است، بااین‌همه تعدد متون و نصوص تفکیک‌شده قرآنی و روایی، به لحاظ کاربرد الفاظ و تکواژه‌های بنیان ساز، در این دوره حدوداً یک قرنی، بیش از هر دوره دیگری است. این متون و نصوص، بیشتر به‌صورت سخنان کوتاه و با واژگانی محدود و در قالب‌هایی مانند شعر، خطبه، مناشده و احتجاج، بدون هرگونه توضیحی، بیان شده است؛ مانند آنچه در خطبه حضرت زهرا علیها السلام  درباره اصل امامت ایراد شده و امامت، «نظام دین» و «امان از تفرقه» معرفی شده است.[۵۰]

مشتقاتی از واژگانی نظیر خلافت، امامت، ولایت، امارت، وصایت و وراثت، نمونه‌های پرتکرار این دوره‌اند که در کنار متون دو دسته دیگر مانند آیات مباهله (آل‌عمران/۶۱)، مودّت (شورى/۲۳)، تطهیر (احزاب/۳۳)، روایات طیر و سفینه[۵۱]، نجوم[۵۲]، مدینه العلم[۵۳]، اعطای لواء[۵۴] و… در پایه‌ریزی معنایی عمیق امّا بسیط، نقش‌آفرینی می‌کنند[۵۵]. هرچند که در برخی از این روایات، امام علی علیه السلام  مورد نظر است، امّا عنصر مهم در همه آن‌ها بیان شایستگی‌ها و خصوصیاتی است که جز در شخص امام تحقق پیدا نمی‌کند.

۳ _ ۱ _ ۱٫ نمونه‌های قرآنی

آیات ولایت (مائده/۵۵)، امامت (بقره/۱۲۴)، اولی الامر (نساء/۵۹)، صدقه (مجادله/۱۳)[۵۶] نمونه‌های مشهوری از آیات‌اند که هرچند به‌تناسب وقایعی بیان شده‌اند امّا تفسیر روشنی از عمق آن بیان نشده است. در مواردی که امام علی علیه السلام  به شأن نزول برخی از این آیات استناد نموده، توضیحی درباره آن نداده و تنها به‌نوعی فهم سیاسی از آن بسنده شده است. برای نمونه درباره معنای آیه اولی الامر _ با توجه به‌وضوح محتوای آن _ اولین توضیحات در زمان صادقین علیهما السلام و بر مبنای مفترض الطاعه بودن ایشان ارائه شده است.[۵۷] سخن امام باقر علیه السلام  در جواب برید عجلی و استناد امام به آیه‌ای دیگر، به‌خوبی عبور از این اجمال گویی را نشان می‌دهد.[۵۸] در مورد آیه امامت نیز نخستین پرسش‌ها از معنای <لاینال عهدی الظالمیـن> از زمان صادقین علیهما السلام گزارش شده است.[۵۹] در یک مورد امام در جواب حریز به‌صورت مختصر چنین می‌فرماید: «أی لایکون إماما ظالما».[۶۰] تنها یک گزارش با استناد به این آیه از ابن مسعود _ که فهمی برتر از عموم دارد _ نقل شده است. پیامبر با تأکید بر این نکته که امام، بت نمی‌پرستد، در انتهای سخن خود تأکید می‌کند که به همین سبب خداوند مرا نبی و علی را وصی قرار داده است.[۶۱]

۳ _ ۱ _ ۲_ نمونه‌هایی از روایات

۳ _ ۱ _ ۲ _ ۱_ خلافت

هنگامی‌که پیامبر اسلام در سال سوم بعثت، دعوت خویش را علنی نمود، در ماجرای یوم الانذار (شعراء /۲۱۴) به حدود سی نفر از نزدیکانش پیشنهاد وزارت را در قبال معرفی شدن به‌عنوان برادر، وصی و خلیفه می‌دهد.[۶۲] آن چنانکه از نوع برگزاری این مجلس برمی‌آید، تنها بر همان معنای عرفی واژگان اکتفا شده و فهمی فراتر از آن قصد نشده و پرسشی از معنای عمیق آن، طرح نشده است. از این‌رو حتی در گزارش‌هایی از ادامه این ماجرا، به‌طور صریح آمده است که فهم حاضران در واکنش به انتخاب علی علیه السلام ، مسخره نمودن ابوطالب به خاطر برتری جایگاه عرفی فرزند بر پدر بوده است[۶۳].

پس‌ از این واقعه، پیامبر در موارد گوناگونی مانند لیله وفد الجن[۶۴]، جریان
غزوه تبوک[۶۵] و حدیث منزلت، خلفای دوازده‌گانه[۶۶] و حدیث ثقلین، بی‌آنکه تفصیلی از معنای خلیفه ارائه دهند، به‌گونه‌ای اجمالی از این واژه استفاده نموده‌اند. تنها در مورد آخر، پیامبر سه مرتبه این جمله را تکرار می‌کنند: «أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فی أهل بیتی».[۶۷]

همچنین در مورد خلفای دوازده‌گانه، در بیشتر متون گزارش‌شده از پیامبر، جز اشاره‌ای مختصر به قریشی بودن آن‌ها، درباره نامشان سخنی به میان نیامده است. هرچند که در پاره‌ای دیگر از روایات، به‌ویژه روایات شیعی، سخن از توصیف و یا نام این دوازده تن است، امّا بیشتر این روایات مربوط به نقل‌هایی از امامان دوره‌های متأخر است که ایشان نیز این روایات را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  نقل نموده‌اند. این واقعیت، نشان‌گر غیر فراگیر و خصوصی بودن این آموزه‌ها در دوره نخست است. ازاین‌رو تنها در برخی روایات، علاوه بر اشاره نمودن به جانشینان دوازده‌گانه، به اسامی برخی از آنان _ سه یا چهار نفر _ تصریح شده و بقیه با عبارت «و من وُلد الحسین» و یا «کُلّهم من قریش» و یا «نقباء بنی إسرائیل» معرفی شده‌اند. به‌علاوه گاه فهم بیشتر دراین‌باره نیز بی‌پاسخ می‌مانده است.[۶۸] مرحوم صدوق در تحلیل این اجمال گویی، با بیان این نکته که عالمان شیعی تمام تلاش خود را برای کتابت این‌گونه احادیث بکار گرفته‌اند، تأکید می‌کند که نمی‌‌توان ادعا کرد همه شیعیان و حتی برخی از خواص آنان، از اسامی امامان اطلاعی داشته‌اند.[۶۹] به نظر می‌رسد در این‌گونه موارد، بالاترین برداشت از مفهوم خلافت، جانشینی سیاسی بوده است. مؤید این مطلب گفتگویی است که میان پیامبر  صلی الله علیه و آله  و بنی عامر و شرط آن‌ها برای یاری‌رساندن به حضرت در قبال موضوع جانشینی صورت گرفته است.[۷۰]

۳ _ ۱ _ ۲ _ ۲_ ولایت

همچنین در مجموعه روایاتی که در آن از واژه ولی استفاده شده مانند «أنت ولی کل مؤمن بعدی»[۷۱] و…، تلقی و میزان فهم عمومی به‌گونه‌ای است که عمق مفهوم این واژه را درک نکرده و بیش از آن را برنمی‌تابند. برای نمونه می‌‌توان به نقل واقعه متواتر غدیر خم[۷۲] اشاره نمود که کیفیت بیانش تا آن روز، سابقه نداشت و حتی نزول آیه بلاغ را در پی داشت.[۷۳] استفاده از لفظ «مولاه» در این روایت و عدم توضیح واژه مذکور توسط پیامبر صلی الله علیه و آله ، بدون در نظر گرفتن فضای صدور، سبب پیچیده شدن آن و بروز چند معنای احتمالی دیگر شده است. حتی امامان در این دوره از این روایت، حداکثر برداشتی سیاسی در مقام نصب حاکم اسلامی، اراده کرده‌اند[۷۴]؛ مانند آنچه امام حسین علیه السلام  در تحلیلی از رفتار حکومتی معاویه به‌صراحت انجام دادند.[۷۵]

۳ _ ۱ _ ۲ _ ۳_ امامت و علم

مجموعه‌ای دیگر از روایات مشهور وجود دارند که در آن‌ها این واژگان بکار رفته است که می‌توان برای نمونه به اجمال گویی در روایات مدینه العلم، سخن امام
 علی علیه السلام  درباره دانش قرآنی خود[۷۶]، خطبه امام حسن علیه السلام  بعد از شهادت امام علی علیه السلام [۷۷] و ماجرای یمن[۷۸] و قسمتی از خطبه فاطمی که با عبارات گوناگون نقل شده است[۷۹]، اشاره نمود. عموم این اجمال گویی ها در اثر شرایط اجتماعی و مقتضیات زمانی حیات اهل‌بیت علیهم السلام  پدید آمده است.

۳ _ ۱ _ ۲ _ ۴ _ وراثت و وصیت

متون حامل واژه وصایت و وراثت نیز از دو جهت حائز اهمیت است؛ نخست آنکه در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله ، به‌دفعات و در مناسبت‌های گوناگون ذکر شده است. دیگر آنکه سؤال از این نکته که وصایت و وراثت شامل چه مواردی است؟

در آیات قران، هجده بار ماده «وصی» بکار رفته که تنها در دو مورد، فعل «وصّی» استعمال شده است (شوری/۱۳) و در هر دو بر دین‌داری و اقامه دین به‌عنوان موضوع وصیت تأکید شده است. سایر موارد مربوط به مسائل مادی است.

همچنین در آیات قران، سی و چهار بار ماده «ورث»، با سه موضوع وراثت در اموال، وارثین زمین و نیز وارثین کتاب، بکار رفته است (فاطر/۳۲) که بعدها امام باقر علیه السلام  آن را معنا می‌کنند.[۸۰] برخی احادیث نبوی مانند حدیث المواخاه[۸۱]، سخن امام علی علیه السلام  در معرفی خود «أنا وصی الاوصیاء»[۸۲] و اهل‌بیت علیهم السلام  «فیهم الوصیه و الوراثه»[۸۳]، سخن امام حسن علیه السلام  بعد از شهادت امام علی علیه السلام  «أنا ابن‏ الوصی‏»[۸۴] و سخن امام حسین علیه السلام  در روز عاشورا «ألست ابن بنت نبیکم و ابن‏ وصیه‏ و ابن‏ عمّه‏»[۸۵] و ده‌ها مورد دیگر، نمونه‌هایی هستند که در آن‌ها واژه وصیت و وراثت بکار رفته و اطلاق و اجمال معنای وصایت و وارث در این احادیث، قابل‌مشاهده است.

۳ _ ۱ _ ۲ _ ۵_ عصمت

پیش‌ازاین گفته شد که آیه عصمت و نزول آن درباره اهل‌بیت علیهم السلام  بیانگر محتوایی عظیم در معارف نبوی است. در این میان امّا تصریح به این معرفت، امری فراتر از درک عمومی است. ازاین‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله  و ائمه نخستین علیهم السلام ، همواره با اجمال گویی و به‌کارگیری واژگانی که در کنار معنای اصلی، معانی دیگر را تا حدودی محتمل می‌کرده و یا با بیان مصداقی آن، سعی در نزدیک کردن اذهان به معنای اصلی آن را داشته‌اند. عبارت‌های فراوان نبوی مانند: «أنه مع الحق والحق معه»[۸۶] و «رحم‌الله علیّاً؛ اللهم أدر الحق معه حیث دار»[۸۷]، در کنار برخی استنادات و مضامین رسیده از امامان علیهم السلام ، نشان از بیان تدریجی این محتوای عمیق دارد.

برای نمونه امام حسن علیه السلام  و یا در مورد دیگر امام سجاد علیه السلام  در معرفی منزلت امام و دوری وی از انواع رجس و دنس و بهره مندی از مقامی برتر نسبت به سایرین _ با بکار گیری واژه عصمت _ بر این ویژگی تأکید می‌کنند.[۸۸]

۳ _ ۲ _ دوره صادقین(علیهما السلام) :

بی‌تردید امکان نشر معارف در این دوره بیشتر از هر دوره‌ای بوده است. بااین‌همه دو پدیده اساسی پیش روی امامان قرار داشت؛ نخست آنکه درنتیجه شرایط حاکم بر جامعه در دوره پیش، آگاهی مسلمانان نسبت به احکام و عقاید، ازجمله جایگاه امام در نظام آفرینش، در حدّ اجمالی باقی مانده بود؛ و دوم آنکه با ضعیف شدن بنی امیّه و فعالیت‌های سیاسی میان گروه‌های رقیب، تمایلات برای به دست گرفتن قدرت سیاسی فزونی می‌یافت و طبیعی بود که انتظار عمومی از امامان علیهم السلام ، با توجه به شکست‌های پیشین، ورود در این منازعه بوده است؛ زیرا اساساً همه گروه‌های مبارز با بنی امیّه، با شعار شایستگی اهل‌بیت علیهم السلام  برای تصدی خلافت، کار خود را پیش می‌بردند. این امر در کنار عدم درک درست ایشان از جایگاه و وظیفه امام، سبب شد تا انشعاباتی پدید آید؛ هرچند که با محقق شدن پیش‌بینی‌های سیاسی صادقین(علیهما السلام)، موفقیت در تبیین مواضع و تربیت خیل عظیمی از شاگردان، این انشعابات به حاشیه رانده شد.

در این اوضاع، صادقین علیهما السلام با استفاده از همسویی غالب عناصر اثرگذار تاریخی، در مسیر تبیین درست اندیشه و منظومه معرفتیِ امامت قدم برداشته و تلاش خود را برای ارائه تصویری درست از معنای امامت که همان جانشینی پیامبر در اموری فراتر از حاکمیت سیاسی بود، بکار بستند. ایشان تلاش نمودند تا با بهره‌گیری و عبور از نصوص دوره گذشته و بر اساس همان بنیان‌های پی‌ریزی شده، به طرز ماهرانه‌ای تفصیلی از احادیث پیشین را به‌وسیله راویان پرسشگر، در مدینه، کوفه، حلب و شهرهای دیگر، در محافل عمومی و خصوصی، مناظرات و نیز در سفرهای حج، خصوصاً در مکه و منی[۸۹]، نشر دهند.[۹۰]

محتوای روایات در این دوره،

_ «امامت» را موهبتى الهى می‌داند که قبل از رحلت امام قبلى و به دستور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله  با نص جلی به امام بعدى که جانشین اوست، انتقال مى‏یابد.

_ امام را دارای علمی فراتر از سایر انسان‌ها دانسته که علمش از منابع خاصی سرچشمه می‌گیرد و از طریق نوعی وراثت انتقال می‌یابد.

_ امام را دارای مقامی معرفی می‌کند که او را از گناه و خطا مصون می‌دارد.

_ بیان می‌دارد که لازم نیست امامِ منصوص الهى، بلافاصله پس از نصب، قیام کرده و حق سیاسى خود را در جامعه محقق سازد؛ زیرا او هنگامی به عرصه و قدرت سیاسی وارد می‌شود که توده‌هایی از جامعه به‌اندازه کافى از آگاهى و شعور نسبت به حقوق امام برخوردار شده باشند و احساس نیاز به امام به اوج برسد تا با مراجعه به او، خواستار برقرارى حکومتی بر اساس احکام اسلام شوند.

 اکنون برخی از این موارد را بررسی می‌کنیم؛

۳ _ ۲ _ ۱_ نص و نصب

پس از امام علی علیه السلام ، عموم مردم مدینه با اعتقاد به وصی بودن امام حسن علیه السلام  تنها به‌عنوان خلیفه با ایشان بیعت نمودند[۹۱]. همین‌طور در ماجرای منازعه مشهور محمد بن حنفیه با امام سجاد علیه السلام ، او به وصایت امام علی علیه السلام  و حسنین علیهما السلام به‌عنوان جانشینان پیامبر اقرار نموده است[۹۲].

بااین‌همه این اندیشه در زمان امام باقر علیه السلام  رواج یافته است[۹۳]. در گزارشی، امام در پاسخ به این سؤال که «مردم پس از رحلت یک امام با چه معیاری می‌توانند امام بعدی را بشناسند؟» از «وصیت» به «اقرار آل محمّد له بالفضل»[۹۴]، تعبیر می‌کنند؛ ولی درجایی دیگر، پیرامون نص و نصب هر امام، به همان راوی توضیح مفصلی ارائه می‌دهند.[۹۵]

گزارشی تاریخی از این دوره نیز حاکی از آن است که حکومت هشام از عمومی و فراگیر شدن این اعتقاد به هراس افتاده است.[۹۶] همچنین پیگیری منصور برای یافتن فردی که امام صادق علیه السلام  به او وصیت نموده‌اند، حاکی از فراگیری این باور بوده است.[۹۷]

۳_ ۲ _ ۲_ علم

با مساعد شدن نسبی شرایط در اواخر زمان امام سجاد علیه السلام ، نشر برخی معارف رونق یافت. امام سجاد علیه السلام  با بیان این مطلب که علم تنها در نزد اهل‌بیت علیهم السلام  یافت می‌شود[۹۸]، ایشان را «خُزّان العلم»[۹۹] معرفی نمود. صادقین علیهما السلام در معرفی شروط اصلی امامت، علم و آگاهی نسبت به هر مطلبی را یکی از بایسته‌های ضروری این امر معرفی کرده[۱۰۰] و تأکید می‌کنند که گونه‌ای از این علم، هیچ‌گاه از بین نرفته و به وراثت به امام بعدی انتقال می‌یابد.[۱۰۱]

در دوره امام باقر علیه السلام  مفهوم علم با تبیینی از «مدینه العلم» توسعه یافت و از حالت اجمال خارج گردید. شنیده ابن أبى حفصه از امام باقر علیه السلام  در تشریح کیفیت ابواب هزارگانه علم[۱۰۲] و اینکه تاکنون تنها یک یا دو باب علم بر مردم گشوده شده، به‌خوبی روند رو به رشد تبیین را نشان می‌دهد.[۱۰۳] امام در موضعی دیگر، میزان علم برگرفته از پیامبر را در میان اهل‌بیت علیهم السلام ، علم جمیع انبیا ماکان و ما هم کاین می‌داند.[۱۰۴]

در نمونه‌ای دیگر، ضریس کناسى در روایتی از امام علیه السلام  چنین نقل می‌کند:

آیا می‌پندارید خداوند متعال اطاعت اولیا و دوستان خود را بر بندگانش واجب گردانیده اما خبرهاى آسمان‌ها و زمین را از آن‌ها پوشیده و از آن‌ها مایه علم را در مورد چیزهایى که پابرجایى دینشان در آن است، می‌گیرد؟[۱۰۵]

این گزارش‌ها به‌خوبی از رشد فهمِ «علم امام» در میان جامعه حکایت دارد. تصریح امام با عبارت «یعیبون ذلک على من اعطاه اللّه برهان حق معرفتنا» در این روایت، به‌خوبی از این حقیقت پرده برمی‌دارد.

در دوره امام صادق علیه السلام  این تبیین‌ها به اوج تفصیل رسید و منابع دانش
عمیق امام و ابزارهای آن، حداقل در سه ‌شاخه علوم بی‌واسطه الهی، علوم انتقالی از پیامبر صلی الله علیه و آله  و علوم ایصالی به‌واسطۀ روح و مَلَک، ارائه و عناوین آن معرّفی و تبیین شد. روح‌القدس، جامعه، مصحف فاطمه علیها السلام ، صحف و کتب انبیاء، عمود نور، هزار باب، تحدیث، قرآن، اسم اعظم، جفر احمر، جفر ابیض،
جفر اصغر و جفر اکبر، نمونه‌هایی از این عناوین هستند که گاه به‌صورت یکجا و
گاه جز جز عرضه می‌شوند.[۱۰۶] هرچند به نظر می‌رسد امام صادق علیه السلام  در ابتدا این موارد را برای خواص بیان نموده است، فراوانی نقل راویان و پرسش‌ها و عدم تذکّر امام نسبت به محرمانه بودن این سخنان، نشان از موافقت با نشر
عمـــــومی آن دارد[۱۰۷]. در یکـــی از این جلسات، شصت نفر حضور داشتــــه‌اند[۱۰۸].
نمونه‌های این تفاصیل را که در میان عموم مردم نیز شهرت یافته بودند، در
پرسش‌های اصحاب از امام صادق علیه السلام [۱۰۹] یا روایات توصیف منابع علم امام[۱۱۰] و … می‌‌توان دید.

۳ _ ۲ _ ۲ _ ۱_ علم غیب

علاوه بر منابع علم، گستره علم امام نیز یکی از موضوعات قابل‌توجه است. بر اساس آموزه‌های قرآن، علم دارای اقسامی است که بخشی از آن، «علم غیب» نامیده می‌شود[۱۱۱] و تنها مخصوص خدا دانسته شده و یا دانستن آن از دیگران سلب شده است. باوجوداین، بر پایه دستۀ دیگری از آیات که از افاضۀ علم غیب به انبیاء و حتی غیر انبیاء خبر می‌دهند[۱۱۲]، سؤال از امکان دستیابی امامان به علم غیب الهی و تنافی آن با اختصاصی بودن علم غیب به خداوند، از موضوعات مهمی است که طرح عمومی آن در این دوره، برخلاف دوره پیشین[۱۱۳]، مطرح گردیده است.

امام صادق علیه السلام  با ردّ این مطلب که امام از علم غیب آگاه است، به بیان وجود تمایز در مصادیق آن می‌پردازد تا بدین گونه، میان علم غیب مخصوص خدا[۱۱۴] با مقامات فوق بشری فرق بگذارد[۱۱۵]؛ اما درعین‌حال، ایشان، علمی گسترده را که از جانب خداوند به ائمه علیهم السلام  بخشیده شده است، اثبات می‌نماید.

روایات سدیر و ابوبصیر از نمونه‌های مشهور تلاش امام در اثبات[۱۱۶] و یا جلوگیری از پیدایش جنبه‌های افراطی و انحرافی این موضوع است[۱۱۷]. بااین‌حال، باور عمومی به اصل این‌گونه مقامات که ناشی از علم فراوان ائمه علیهم السلام  بوده است، در این دوره فراگیر بوده است.[۱۱۸]

۳ _ ۲ _ ۳_ عصمت

با توجه به آنکه در دوره پیشین، زمینه طرح موضوع عصمت در فضای عمومی جامعه جایگاهی نداشته است، تنها در موارد اندکی می توان بکارگیری این واژه را به‌صورت محدود مشاهده نمود؛ مانند برخی ادعیه صحیفه سجادیه که بعدها نشر یافت[۱۱۹] و یا روایتی از امام سجاد علیه السلام  درباره شرطیت عصمت و ارتباط میان قرآن، عصمت و امام که به‌احتمال‌زیاد برای خواص ایشان، نقل شده و البته در دوره بعد، امام کاظم علیه السلام  آن را در اختیار عموم قرار می دهند[۱۲۰]. بااین‌همه نمی‌‌توان از نشر محتوایی مفهوم عصمت در زمان صادقین علیه السلام  چشم‌پوشی نمود؛ برای نمونه امام صادق علیه السلام  در خطبه‌ای به تبیین جنبه‌های گوناگون عصمت امامان می‌پردازد.[۱۲۱]

همچنین ابن اشقر از هشام بن حکم درباره این اعتقاد شیعیان که «بی‌گمان به‌جز معصوم، امام نمى‏گردد» _ همان گفته امام سجاد علیه السلام  _ سؤال می‌کند؛ هشام در پاسخ، می‌گوید:

آن را از امام صادق علیه السلام  پرسیدم، امام فرمود: او به یارى و توفیق خدا از انجام هر عملی که خداوند منع کرده است خوددارى مى‏کند و خداوند تبارک‌وتعالی فرموده: <وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏صِراطٍ مُسْتَقِیم>.[122]و [۱۲۳]

همچنین در خبر أعمش از امام صادق علیه السلام  نیز شبیه این سخن، نقل شده است:

الْأَنْبِیاءُ وَ أَوْصِیاؤُهُمْ‏ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ.[۱۲۴]

ابن ابی عمیر نیز که از راویان بزرگ شیعه است، در نقلی استدلال هشام بر عصمت را بهترین شنیده و آموخته‌اش از او می‌داند. هشام در این استدلال چهار صفت را از امام نفی می‌کند. این چهار صفت، حرص، حسد، غضب و شهوت هستند[۱۲۵]. به نظر می‌رسد او این استدلال را از گزارشی از امام علی علیه السلام  در همین موضوع گرفته باشد[۱۲۶].

دور بودن امام، از جمیع حرام‌ها و ناشایستگی‌های منافی امامت، همان معنایی است که از آیه تطهیر و آیه امامت نیز برمی‌آید. علاوه بر این، برخی واژگان مانند «مسدّد» و «موفّق» نیز از همین بار معنایی برخوردارند که گاه در مرو توسط امام رضا علیه السلام  بیان شده‌اند.

با این ملاحظه می‌‌توان چنین دریافت که موضوع علم و عصمت در این دوره به مرحله تثبیت رسیده است.

۳ _ ۳ _ دوره امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام)؛ (تثبیت و تصحیح اندیشه) :

در این دوره که تا حدود سال ۲۰۳ هجری ادامه دارد، تبیین کاملا مفصل‌تر و عمیق‌تری نسبت به دوره پیشین، در قالب پاسخ به شبهات قابل‌مشاهده است. بدین ترتیب، منظومه معرفتی امامت تکمیل و برای به‌کارگیری عملی در دوره پیش از غیبت آماده می‌شود. هرچند که دوره سی و پنج ساله امام کاظم علیه السلام  غالبا به حصر و زندانی شدن آن حضرت سپری شد و شیعیان تا مدتی از زنده‌بودن امام خبری نداشتند[۱۲۷] و حتی برخی در مورد قائم بودن امام کاظم علیه السلام  سخن می‌گفتند.[۱۲۸]

در این شرایط، بیشتر امور از طریق خواص امام نظیر علی بن یقطین و هشام بن حکم در کنار سازمان وکالت[۱۲۹] و تنها با نظارت امام انجام می‌شد. در آن دوره، پاسخ برخی پرسش‌ها به اصحاب واگذار شده بود. گزارش حماد از دستور امام کاظم به محمد بن حکیم درباره پاسخ‌گویی به سؤالات در مسجد، نمونه پرواضح این ماجراست.[۱۳۰] این سیاست امام، بسیار موفقیت‌آمیز بود؛ تا جایی که می‌توان انعکاس آن را در روایت ذیل مشاهده نمود؛ محمد بن حکیم می‌گوید:

به امام موسی کاظم علیه السلام  عرض کردم: فدای شما شوم! ما فقیه در دین شدیم و خداوند به‌وسیله شما، ما را از مردم بی‌نیاز نمود. به‌گونه‌ای که اگر جماعتی از ما در مجلسی حاضر باشند، هیچ مردی از دوستش سؤال نمی‌کند، جز اینکه او این مسئله و پاسخ آن را می‌داند، به برکت منتی که خداوند به‌وسیله شما بر ما گذاشته است.[۱۳۱]

این مهم در زمان امام رضا علیه السلام  با پدید آمدن اختلاف میان امین و مأمون و پس‌ازآن جریان ولایتعهدی، در قالب پرسش و پاسخ و حل شبهات، پیگیری شد. به‌ویژه آنکه امام تلاش کردند تا فضای علمی پدید آمده را با ارجاع شیعیان به عالمانی برجسته مانند یونس بن عبدالرحمن و محمد بن ابی عمیر، به یک جامعه خودپویا تبدیل کنند. تنها ابن ابی عمیر، نود و چهار عنوان کتاب را تألیف نموده که ازجمله آن الاحتجاج فی الامامه است[۱۳۲].

۳ _ ۳ _ ۱_ نص، علم و عصمت

گفته شد که امامان، نص و انتخاب الهی را امری ضروری دانسته و برای فهم آن، راه‌هایی را ذکر کرده و حتی علائمی مانند دانستن زبان‌های گوناگون[۱۳۳] را نیز به‌عنوان فضیلت امام بیان نموده بودند.

در این دوره، گزارش‌های فراوانی از تلاش برای یافتن نام امام منصوصِ بعد از امام کاظم علیه السلام ، به‌ویژه با پیش آمدن جریان رحلت اسماعیل و وصیت امام صادق علیه السلام  نسبت به او پس از رحلتش، در اختیار است.[۱۳۴] همچنین بارها از امام رضا علیه السلام  که تا دهه آخر عمرشان فرزندی نداشتند، درباره جانشین ایشان سؤال می‌شود؛ تا آنکه امام به استناد دو آیه (مریم/۱۲و یوسف/۲۲) و مقایسه آن با سخن گفتن عیسی بن مریم در مهد، شیعیان را به امام خردسال، راهنمایی کردند و جز عده‌ای از شیعیان که اهل مدینه نبوده و درک این ماجرا برایشان سخت بود، سایرین آن را پذیرفتند.[۱۳۵] هرچند که تا سال بعد با پرسش‌های متعدد از امام جواد علیه السلام ، شبهات برطرف شد[۱۳۶] و امام به‌تفصیل درباره جنبه‌های امامت امام خردسال سخن گفتند.

استدلال امام رضا علیه السلام  حاکی از عدم رابطه میان کم یا زیاد بودن سن امام و علم او دارد. تفصیل و بازتاب این استدلال در کلام ابن صلت در جمع عالمان شیعه درباره علم امام خردسال چنین است:

اگر امامت وى از جانب خدا باشد، حتى اگر طفل یک‌روزه هم باشد به‌منزله شیخ است و چنانکه از طرف خدا نباشد، حتى اگر هزار سال هم عمر کرده باشد مانند سایر مردم است.[۱۳۷]

علاوه بر این، مأمون خود نیز بر این امر آگاهی داشت. او در برابر کسانی
 که در مناظره با امام خردسال شکست خورده بودند، بدان‌ها متذکر می‌شود که پیامبر صلی الله علیه و آله  با حسنین علیهما السلام در کودکی بیعت نمود و تفاوتی میان اول و آخر
ایشان نیست[۱۳۸].

در موضوع عصمت نیز امام کاظم و امام رضا علیه السلام  و اصحابشان در موقعیت های گوناگونی که گاه غیر شیعیان نیز حضورداشته و یا به آن دسترسی دارند، به تبیین این نهاده می‌پرداختند.

برای نمونه امام کاظم علیه السلام  با بیان روایتی از امام سجاد علیه السلام ، امامان را معادن عصمت می‌خوانند[۱۳۹].

در مناظره هشام و ضرار نیز، هشام با طرح فروعاتی، به بازخوانی اندیشه عصمت و اثبات این نکته می‌پردازد که چاره‌ای جز وجود یک حجت با صفاتی خاص وجود ندارد. آنگاه با استناد به آیه تطهیر، به تبیین چرایی عصمت می‌پردازد:

فقط وجه سوم باقى مانده که پیامبر اکرم براى خود جانشین تعیین کند که راهنماى آن‌ها [مردم] باشد، اشتباه نکرده و ناراستی از او سر نزند، ستم روا ندارد، از گناه معصوم بوده و خطایی از او صادر نشود، همه در مسائل دینى به او احتیاج داشته باشند، ولی او به کسی محتاج نباشد.[۱۴۰]

نمونه‌های دیگری ازاین‌دست را می‌توان در ملاقات یزید بن سلیط با امام کاظم علیه السلام  در راه سفر عمره[۱۴۱] و یا کلامی از امام رضا علیه السلام  درباره تمسک به امامان[۱۴۲] مشاهده نمود که در آن‌ها با بهره‌گیری از تعابیری مانند «أئمه مطهرون» و «هم المعصومون‏»، نکاتی درباره عصمت امام بیان شده است.

۳ _ ۲_ سخنی جامع در باب امامت و صفات آن :

همسویی عناصر تاریخی در مقطعی کوتاه از دوران امام رضا علیه السلام  _ به‌ویژه با حضور امام در خراسان و پدید آمدن فضای پرسش، مناظره و مراجعه به ایشان، در کنار درگیر شدن امام به ولایتعهدی _ به توسعه و نشر استدلالی و عمیق موضوعات کلامی، مانند امامت، کمک شایانی کرد.

بیان حدیث «سلسله الذهب» و اتفاقات پیرامونی آن و نیز سخن عبدالعزیز بن مسلم در مرو درباره اختلاف فراوان مردم و بررسی‌های آنان در امر امامت[۱۴۳]، به‌خوبی نشانگر توسعه گفتمان امامت است. امام در پاسخ به او، نکات پراهمیتی را به‌ویژه در موضوع نصب، علم و عصمت بیان فرمودند. امام، با تأکید بر نصوص دوره پیشین، همچون آیه اکمال و واقعه غدیر، از منصوص و منصوب بودن امامان از طرف خدا و جایگاه ایشان نسبت به مردم سخن گفته و کامل بودن قرآن و فرونگذاشتن بیان امور توسط پیامبر صلی الله علیه و آله  را درگرو انتصاب الهی امام معرفی می‌کنند؛ امامتی که پس از نبوت و خلیل بودن حضرت ابراهیم علیه السلام  به او اعطا شد و در «ذُرِّیتِهِ، أَهْلِ الصَّفْوَهِ و َالطَّهَارَه» استمرار یافت. امام با استناد به قرآن، به انتقال وراثتی علم از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله  به امام علی علیه السلام  و سپس فرزندان ایشان اشاره و بر این اساس، هرگونه امکان اختیار غیر الهی امام را منتفی می‌دانند. حضرت در ادامه، امامت را خلافتی الهی دانسته که «زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیاوَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ» در آن است و هر حکمی مانند نماز، روزه، جهاد و… بر اساس پذیرش اصل امامت،
کمال می‌یابد.

در بخشی دیگر، ویژگی‌های گوناگون امامت، در قالبی زیبا، به خورشید، ماه، ستارگان، آسمان، زمین و رفیق انیس، پدر، برادر و… تشبیه شده و به عظمت علمی و برخی صفات برجسته امام همچون هدایت‌گر به‌سوی خدا و مدافع احکام او، الهی و الهامی بودن علم امام و چشمه‌سار حکمت و علم او، اشاره می‌شود.

محور سوم سخنان امام رضا علیه السلام ، تأکید بر معصوم بودن امام از هر پلیدی و زشتی، خطا و لغزش و دارا بودن علمی مخصوص برای دور ماندن از رجس است.

 آنچه در تمام نتیجه‌گیری‌های این استدلالِ استوارِ امام، همواره مورد تأکید قرارگرفته و نوعی تحدّی بشمار می‌آید، عبارت «فمن ذا الذی یبلغ معرفه الإمام أو یمکنه اختیاره» است.

مقایسه میان این دیدگاه با آنچه پیش‌ازاین از مأمون عباسی نقل شد[۱۴۴]، نشانگر وضوح دیدگاه امامیه در انتخاب امام و جایگاه رفیع اوست. این رویکرد تثبیتی در میان جامعه شیعه و فضای عمومی جامعه اسلامی، آن چنانکه پیداست برگرفته از همان واژگان دوره نخست و توضیحات دوره پیشین است که منظومه‌ای معرفتی و کامل را شکل می‌دهد.

۳ _ ۴ _ از دوره امام جواد علیه السلام  تا ابتدای عصر غیبت؛ (تداوم اندیشه) :

در این دوره، تثبیت معارف و کارکردهای آن، با توجه به زمینه‌سازی برای دوران غیبت، شکل می‌گیرد و جامعه شیعه با گستره پهناور جغرافیایی، داشته‌های علمی دوره پیشین، مدارس علمی و فرهیختگان و عالمان و…، تجربه‌ای بی‌نظیر را در موضوع امامت پیش رو دارد. توجه به برخی جنبه‌ها مانند فشارهای سیاسی و درنتیجه دور ماندن اهل‌بیت علیهم السلام  از توده مردم، میانگین سن به امامت رسیدن امامان در این دوره که در حدود ده سال بوده و پذیرش آن در جامعه شیعی و همراهی نخبگان و شخصیت‌های ممتازی مانند علی بن جعفر[۱۴۵]، از پایداری و تداوم اندیشه امامت در اندازه‌ای حکایت می‌کند که می‌توان آن را برای یک هدف مهم مورد بهره‌برداری قرار داد.

همچنان که جریان یحیی بن اکثم و سخن مأمون خلیفه عباسی درباره میزان علم امام[۱۴۶] نیز از آگاهی فضای عمومی نسبت به موضوع امامت حکایت می‌کند.

البته این امر به معنای نادیده گرفتن جریان‌های انحرافی و برخی گرایش‌ها، مانند جریان غلوّ، نیست؛ ولی انصاف آن است که ربط میان هر نوع جریان و گرایش پدید آمده در میان شیعیان، با ناگفته بودن ابعاد امامت، امری ناصحیح است؛ چراکه نوع مدعای این گروه‌ها بیانگر انگیزه‌هایی خارج از موضوع امامت است[۱۴۷].

به‌هرروی می‌‌توان دو رویداد را در طرح تبیین مباحث امامت در این دوره و با تأکید بر آنچه تابه‌حال گفته شده، بیان نمود؛ این دو مهم عبارت‌اند از: بیان جامع صفات امام و طرح موضوع غیبت امام دوازدهم.

۳ _ ۴ _ ۱_ نگرشی جامع به صفات امام

پیش‌ازاین دانستیم که مقارن با این دوره، مدارس علمی اهل‌بیت علیهم السلام  در شهرهای مختلف ایران تشکیل شده بود و ازاین‌رو حلقه‌های علمی و طرح مباحث مختلف در آن‌ها، رونقی خاص یافته بود. موضوع امامت نیز همانند سایر مسائل عقیدتی، جایگاهی خاص در مباحث داشته و گفتگوهای چالش‌برانگیز آن‌ها، بارها بررسی و نقد شده و کتاب‌های مختلفی نیز دراین‌باره نگارش یافته است.

مناظرات و مکاتبات گوناگون امام جواد علیه السلام  و امامین عسکریین علیهما السلام در موضوعات کلامی[۱۴۸] و گزارش‌های مربوط به موضوع امامت و نقد روایات مناقب خلفای سه‌گانه[۱۴۹]، ازجمله این فعالیت‌هاست که در کنار نگارش کتاب‌هایی در اثبات باورهای شیعی و رد عقاید مخالفین توسط اصحاب عسکریین(علیهما السلام)، همانند ثبیت بن محمد و ابن إشکیب[۱۵۰]، در این دوره فزونی یافته است.

نگارش کتاب بصائر الدرجات و نشر احادیث کوفی توسط علی بن ابراهیم و پدرش که بخش اعظم مباحث کتاب الحجه از کتاب شریف الکافی را تشکیل می‌دهد، در این دوره انجام یافته است. امری که حکایت از بلوغ جامعه علمی شیعه و رشد رویکرد علمی ایشان است.

در این میان امّا مهم‌ترین منشور گزارش‌شده درباره اندیشه‌های بنیادین امامت شیعی، در قالب زیارت جامعه از امام هادی علیه السلام  بروز کرده است[۱۵۱]. موسی بن عبدالله نخعی از امام می‌خواهد تا زیارتی به وی بیاموزد که علاوه بر بلیغ بودن متن آن، عبارات و مضامین آن برای زیارت هر امامی قابلیت داشته و جامع صفات امام باشد. ازاین‌رو، در این زیارت به بیش از دویست فضیلت و منقبت از اهل‌بیت علیهم السلام  اشاره شده است.

با بررسی محتوایی این زیارت می‌‌توان به سه محور مهم و اساسی این زیارت اشاره کرد که عبارت‌اند از: توحید الهی، حجت الهی و امامت و جایگاهی که از سوی خداوند برای امام تعیین شده است.

در این زیارت، ابتدا با صدبار تکبیر گفتن، عظمت و بزرگی از آنِ خداوند
دانسته می‌شود. در جملات آغازین این زیارت پس از شهادت بر یکتایی
و وحدانیت خداوند، سه شهادت دیگر _ شهادت خداوند، ملائکه و صاحبان
علم _ نیز به‌عنوان گواه آمده است؛ که این موارد در دوره نخستین
به‌ویژه در گزارش‌های نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه نیز مورداشاره قرار گرفته است. در این زیارت، با عبارت‌های مختلفی، بر جایگاه حجت در نظام الهی تأکید می‌شود.

در بُعد امامت نیز آداب سخن گفتن با امام، تعلیم داده شده است. زیارت ابتدا با سلام و درود بر امام شروع‌شده و پس از برشمردن برخی اوصاف در تبیین مفهوم امامت و ارتباط آن با سیاست که ازجمله لوازم درک عمیق واقعه غدیر است، آشکارا زمامدارى و سیاست‌مداری از صفات و شئون ائمه معصومین علیهم السلام  برشمرده می‌شود.

همچنین در تبیین مفهوم تولّی اهل‌بیت علیهم السلام  و تبرّی از دشمنان ایشان، امام به محتوای روایاتی مانند غدیر، سفینه و… اشاره کرده و موضوع مهدویت را موردتوجه قرار می‌دهند. این امر، با توجه به امکان نشر یافتن زیارت، حاکی از پذیرش این موضوع در میان شیعیان است.

ازجمله مهم‌ترین موضوعات این زیارت‌نامه می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

رابطه‌ امامان علیهم السلام  با خداوند و جایگاه خدا در نظر امامان معصوم علیه السلام ، وظیفه معصومین در برابر دین خدا، حقانیت امامان و جداناپذیر بودن ایشان از حق و اینکه دور شونده از آنان به گمراهی در خواهد آمد، رحمت واسعه
بودن امام، انتصاب امامان از سوی خدا و عهده‌داری هدایت مردم، واسطه
بودن میان خلق و خالق، معصوم و مطهر بودن امامان از رجس، علم فراوان الهی و مقامات فوق بشری و تبیین صحیح جایگاه معصومین در منظومه آفرینش، توجه به کارنامه عبادی _ سیاسی معصومان، تأکید بر تولّی و تبرّی به‌عنوان یکی از راهکارهای مهم شیعیان، همسانی تمامی ائمه علیهم السلام  در توانایی‌ها، معرفت کلی به عدم تمایز میان ائمه علیهم السلام  و وسیله قرار گرفتن حضرات معصومین علیهم السلام  در ارتباط خلق با خالق.

۳ _ ۴ _ ۲_ موضوع غیبت امام دوازدهم و سازمان وکالت

در بحث‌های پیشین گفته شد که آشنایی عمومی شیعیان با موضوع غیبت امام دوازدهم، به سال‌های پیشین بازمی‌گردد. بااین‌همه امّا در این دوره، زمینه فهم این موضوع با توجه به‌دور از دسترس بودن امامان و پیگیری امور شیعیان از طریق انسجام‌بخشی به سازمان وکالت[۱۵۲]، اهمیت فراوانی یافت.

هر چنـــد در پاره‌ای از روایـــات رسیــــده از امامـــان علیهم السلام ، دوازدهمین جانشیــــن پیامبــر، صاحب حکومتـــی فراگیر، برپاکننـــده عدل و دارای برخـــی صفات دیگر معرفی شده است، امّا همچنان بر عدم توانایی عمومی برای دیدن آن امام، تأکید شده است.

سخن امام جواد علیه السلام  خطاب به عبدالعظیم بن عبد اللَّه الحسنى، در اوصاف امام غایب، نمونه روشن این موضوع است.[۱۵۳]

 تلاش ائمه علیهم السلام ، به‌ویژه امام عسکری علیه السلام ، بر ارتباط غیرمستقیم با شیعیان، به‌خصوص از طریق تعیین نائبان و وکلا که عموماً شخصیت‌های برجسته امامیّه بودند و ارجاع عموم شیعه به آنان[۱۵۴]، به‌خوبی نشان از زمینه‌سازی و عادی‌سازی برای دوران غیبت دارد. این در حالی است که در دوره‌های پیشین، به‌ویژه در دوره‌های اول و دوم، مراجعه به امامان علیهم السلام  موضوعیت داشته است و منعی هم از سوی حضرات برای ملاقات با ایشان، به‌جز در مواردی خاص، صورت نمی‌گرفته است؛ ولی در دوره متأخر، اقتضائات گوناگون پیش‌گفته و نیز اهمیت موضوع غیبت امام دوازدهم، فرایند ملاقات و مراجعه به امام را به دیدار با عالمان و وکلا، انتقال داده است.

نمونه گزارش‌شده در کتاب الغیبه شیخ طوسی، به‌خوبی از روند این موضوع در زمان امام دهم حکایت می‌کند. امام هادی علیه السلام  در پاسخ به سؤال احمد بن اسحاق که پرسیده بود: «دسترسی به شما در همه اوقات میسّر نیست، در این صورت سخن چه کسی را بپذیرم و امر چه کسی را امتثال کنم؟»، او را به اطاعت از وکیل آن بخش که سخنش همان سخن امام است، امر می‌نمایند.[۱۵۵]

 بر این اساس، تنها عده معدودی از خواص شیعیان می‌توانستند امام دوازدهم؟عج؟ را ملاقات نمایند[۱۵۶]. حتی در مواردی، امام از پشت پرده با شیعیان خود سخن می‌گفته است[۱۵۷].

به‌هرروی، فراوانی گزارش‌ها در خصوص امام دوازدهم، گویای این واقعیت است که جانشینی امام عسکری علیه السلام  و ویژگیِ مخفی بودن این جانشین از دیدگان مردم، مورد تأکید ناحیه امامت در این دوره بوده است. ازاین‌رو به‌جز مواردی خاص و قابل توجیه، دراین‌باره تردیدی میان شیعیان وجود نداشته است.

اندک ادعاهای دروغین برای جانشینی امام عسکری علیه السلام  نیز به‌سرعت از سوی شیعیان و گاه با همان ملاک‌های طرح‌شده در دوره‌های پیشین _ سؤال از حلال و حرام و غیره ـ، موردتردید واقع شده و در ضربه زدن به پیکره یک دست جامعه شیعه و اندیشه حاکم بر آن ناتوان بوده است.[۱۵۸]

تلاش یکی از فرزندان امام هادی علیه السلام  به نام جعفر، برای توجیه رفتار خود و نوشتن نامه به برخی از اصحاب امامیّه، با درایت احمد بن اسحاق اشعری و توقیع امام عصر علیه السلام  ناکام ماند. امام علیه السلام  در این نامه به عبارت‌هایی مشابه زیارت جامعه کبیره استناد می‌کند[۱۵۹]. همچنین ماجرای دو فرستاده اهل قم و برخورد ایشان با جعفر برادر امام عسکری علیه السلام ، گویای همین واقعیت است.[۱۶۰]

مواردی ازاین‌دست، به‌خوبی نشان از آن دارد که شیعیان بر اثر تعلیمات ناحیه ائمه علیهم السلام ، به‌خوبی با زوایا و تفاصیل موضوع امامت آشنا بوده و با اندوخته علمی فراوان و با توانایی پاسخگویی به شبهات، در تمرینی شصت و اندی ساله، برای دوران طولانی غیبت آماده شدند.

نتایج :

بی‌تردید نقش عناصر تاریخی (سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و در پاره‌ای موارد اقتصادی) در روند تبیین عقاید اهل‌بیت علیهم السلام  که ریشه در قرآن و سنت دارد، موضوعی غیرقابل‌انکار است و توجه همزمان به همه این عناصر در چهار دوره از حیات اهل‌بیت علیهم السلام ، نشان می‌دهد که در مسیر تبیین عقاید، فرایندی اجمالی _ تفصیلی طی شده است که در سایه آن، معارف الهی _ نبوی بدون اندک تغییری در محتوا، نشر داده شده است.

در دوره نخست، تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله  و امامان علیهم السلام  بر پایه‌ریزی اندیشه امامت بوده است. در این دوره همسو نبودن عناصر تاریخی به‌عنوان مهم‌ترین عامل برای عدم نشر عمیق معارف، یک شاخصه است.

برخلاف آن، در دوره صادقین(علیهما السلام)، همسویی همه عناصر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، موجب شکل‌گیری و شکوفایی معارف شده است.

در دوره سوم هرچند که به مدتی طولانی شرایط سیاسی، سازی مخالف با عناصر دیگر داشت اما با جریان کوتاه‌مدت ولایتعهدی امام رضا علیه السلام ، تا حدودی این نقص جبران شد و تثبیت و تصحیح اندیشه به اوج رسید.

و سرانجام در دوران ائمه متأخر، اندیشه‌های تبیین شده در دوره‌های پیشین، به‌صورت منظومه‌ای معرفتی به کار گرفته شد تا جامعه گسترده شیعیان، با اندوخته علمی فراوان و با توانایی پاسخگویی به شبهات، در تمرینی شصت و اندی ساله برای دوران طولانی غیبت آماده شود.

 


پی نوشت ها :

[۱]* تاریخ دریافت ۵/۱۰/۹۲،  تاریخ پذیرش ۱۰/۲/۹۳٫

۱٫  عضوهیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی sobhani.mt@gmail.com.

[2]2. دانش‌آموختۀ سطح ۴ حوزه علمیه قم؛ پژوهشگر پژوهشکده کلام اهل‌بیت؟عهم؟s.mostafa12@gmail.com .
[۳]. فرامرز قراملکی، احد، روش شناسی مطالعات دینی، ۸ _ ۲۷۶٫
[۴]. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، ۳/۱۵٫
[۵]. ابن الأثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ۳/۴۷۷.
[۶]. جاحظ، عمرو بن بحر، الرسائل السیاسیه، ۲۹۷٫
[۷]. همو، البیان و التبیین، ۱/۱۶۷٫
[۸]. ابن حجر، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ۲/۲۱۱٫
[۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۱/۳۵۱٫
[۱۰]. صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ۲/۱۷۰٫
[۱۱]. ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل أبی طالب علیه السلام ، ۴/۸۹٫
[۱۲]. ابوالفرج‏، علی بن الحسین، الأغانی، ۳۸۱٫
[۱۳]. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ۳۵۵٫
[۱۴]. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۴۳۸٫
[۱۵]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، همان، ۳/۴۷۷.
[۱۶]. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ۸/۴۲؛ ابن عساکر، علی بن الحسن، همان، ۱۳/۲۴۸؛ واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ۱۰/۳۱۹
[۱۷]. کشّی، محمد بن عمر، رجال الکشّی، ۲۶۶٫
[۱۸]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۲/۲۲۴٫
[۱۹]. همان، ۳/۲۳۵٫
[۲۰]. همان،۲/۲۰؛ برای نمونه‌هایی از آثار اجتماعی آن ر.ک: کشّی، محمد بن عمر، همان، ۱۶۳٫
[۲۱]. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ۱۰٫
[۲۲]. کشّی، محمد بن عمر، ۱۳۷؛ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ۶۶٫
[۲۳]. کشّی، محمد بن عمر، همان، ۱۰۹٫
[۲۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۵/۳۶۲٫
[۲۵]. همان،۱/۲۶۲٫
[۲۶]. همان،۳/۲۷۴٫
[۲۷]. مفید، محمد بن محمد، همان، ۲۳۵٫
[۲۸]. ولوی، علی محمد و دیگران، مناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمی و نقش آنان در پیشرفت علوم مسلمانان، تاریخ در آیینه پژوهش، پاییز ۱۳۸۹ _ شماره ۲۷٫
[۲۹].همان.
[۳۰]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۴۳۳٫
[۳۱]. بغدادی، ابن الندیم، فهرست ابن الندیم، ۳۰۳٫
[۳۲]. برای اطلاع بیشتر ر.ک: سامی، علی، کوشش دانشمندان و مترجمان ایرانی در راه ترجمه کتابها به زبان عربی در زمان خلفای اموی و عباسی، نشریه وحید، اسفند ۱۳۴۸ _ شماره ۷۵٫
[۳۳]. سید مرتضی، علی بن حسین، الامالی، ۱/۹۴٫
[۳۴]. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب،۲/۲۲۴٫
[۳۵]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۳۷۱٫
[۳۶]. حلیّ، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال، ۱۵٫
[۳۷]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۱۷٫
[۳۸] کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۵۱۵٫
[۳۹]. کشّی، محمد بن عمر، همان،۵۸٫
[۴۰]. جعفریان، رسول، اطلس شیعه.
[۴۱]. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ۱۹۲؛ همو، الارشاد، ۲/۱۵۱؛ ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ۶/۴۳۸٫
[۴۲]. ‏ابن شهرآشوب، محمد، همان، ۴/۱۳۷٫
[۴۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۲/۲۰٫
[۴۴]. کشّی، محمد بن عمر، همان، ۱۶۳٫
[۴۵]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ۷۵/۱۱۹؛ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ۱/۳۸۳٫
[۴۶]. کشّی، محمد بن عمر، همان، ۱۶۴٫
[۴۷]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ۲/۳۶۳٫
[۴۸]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ۳۴۷٫
[۴۹]. ابن أثیر، علی بن ابی الکرم، همان، ۳/۶۴٫
[۵۰] صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ۱/۲۴۸٫
[۵۱]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ۴۴؛ حاکم‏ نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ۲/۱۷۱
[۵۲]. صدوق، محمد بن علی، همان، ۱/۲۰۵؛ سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الجامع‏ الصغیر، ۲/۱۶۱٫
[۵۳]. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ۵/۶۳۷؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، همان، ۳/۱۲۶٫
[۵۴]. صدوق، محمد بن علی، أمالی، ۳۰۷٫
[۵۵]. ری شهری، محمد و همکاران، موسوعه الامام علی بن ابیطالب علیه السلام ، ۲٫
[۵۶]. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ۷/۸۱٫
[۵۷]. مفید، محمد بن محمد، أمالی، ۲۱۴؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۱۸۷،۳۴۶٫
[۵۸]. همان، ۱/۲۰۶٫
[۵۹]. همان،۱/۱۷۵٫
[۶۰]. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، ۱/۵۸٫
[۶۱]. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ۳۷۸٫
[۶۲]. واقدى، محمد بن سعد، همان، ۱/۱۸۷؛ ابن عساکر، علی بن الحسن، همان، ۴۲/۴۶؛ سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الجامع الصغیر، ۱/۲۰۶؛ الصالحی الشامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ۲/۳۲۴٫
[۶۳]. بر اساس این دسته از گزارش‌ها در منابع مذکور، به‌احتمال‌زیاد علاوه بر پیامبر صلی الله علیه و آله ، ابوطالب علیه السلام  نیز از تقدیر الهی باخبر بوده است؛ چراکه در پاسخ استهزاء کنندگان، تأکید می‌کند که فرزندش علی در یاری پیامبر کوتاهی نکرده و از طرفی هم حاضر به قبول این مسئولیت نشده و انتخاب جانشین پیامبر را از سوی خداوند می داند. پس به نظر می‌رسد این جلسه بیشتر برای اعلام حجت بوده است: «وسکت القوم، ثم قالوا: یا أبا طالب ألا ترى ابنک؟ قال: دعوه فلن یألوا من ابن عمّه خیراً». (همان جاها)
[۶۴]. ابن عساکر، علی بن الحسن، همان، ۳/۷۲٫
[۶۵]. ابن حجر، احمد بن علی، همان،۴/۴۶۷٫
[۶۶]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۳۶/۲۶۷٫
[۶۷]. مقریزى، تقی الدین، امتاع الاسماع، ۵/۳۷۶؛ شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق، ۹/۳۹۱٫
[۶۸]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۲۴/۸۸؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۵۳٫
[۶۹]. صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ۱/۷۵٫
[۷۰]. ابن حجر، احمد بن علی، همان، ۱/۵۲؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ۱/۲۸۶٫
[۷۱]. ابن کثیر، اسماعیل، همان، ۷/۳۴۶؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، همان، ۹/۱۰۹٫
[۷۲]. نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ۵/۱۳۲؛ طیالسی، سلیمان بن داوود، مسند طیالسی، ۱۱۱؛ ابن أبی شیبه، ابوبکر، المصنف، ۷/۵۰۴٫
[۷۳]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ۱/۱۵۲٫
[۷۴]. بحرانى، عبدالله، عوالم العلوم، ۶۲۹٫
[۷۵] هلالی، سلیم ‏بن‏ قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۷۸۹٫
[۷۶]. امینی، عبدالحسین، همان، ۲/۸۰٫
[۷۷]. ابن کثیر، اسماعیل، همان، ۷/۳۳۲٫
[۷۸] صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ۶۷؛ همو، امالی،۲۱۲٫
[۷۹]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج الباغه،۵۱۲؛ ابن ابی الحدید، همان، ۱۹/۸۶؛ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ۱/۲۴۸٫
[۸۰]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۱۴٫
[۸۱]. ابن عساکر، علی بن الحسن، همان، ۲۱/۴۱۵٫
[۸۲]. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ۱۴۸٫
[۸۳]. سید رضی، محمد بن حسین، همان، خ ۲٫
[۸۴]. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ۲۲۰٫
[۸۵]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ۵/۴۲۴٫
[۸۶]. اربلی، علی بن عیسی، همان، ۱/۱۴۷٫
[۸۷]. همان.
[۸۸]. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ۵۶۹؛ الامام علی بن الحسین، الصحیفه السجادیه، ۲۱۶٫
[۸۹]. کشّی، محمد بن عمر، همان، ۱۷۶٫
[۹۰] کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۳۸؛ طوسی، محمد بن حسن، همان، ۶۹۷٫
[۹۱]. واقدی، محمد بن سعد، همان، ۷۴؛ طبرى، محمد بن جریر، همان، ۵/۱۵۸٫
[۹۲]. صفّار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ۵۰۲؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۳۴۸٫
[۹۳]. همان، ۱/۱۸۷٫
[۹۴]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، همان، ۱۲۹٫
[۹۵]. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ۱۰۱٫
[۹۶]. مقریزى‏، تقی الدین، همان، ۱۱/۱۸۱٫
[۹۷]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۳۱۰٫
[۹۸]. کشّی، محمد بن عمر، همان، ۱۲۴٫
[۹۹]. صفّار، محمد بن الحسن، همان، ۱۰۴٫
[۱۰۰]. همان،۴۸۹٫
[۱۰۱]. همان، ۱۱۵٫
[۱۰۲]. صدوق، محمد بن علی، الخصال،۶۴۴٫
[۱۰۳]. صفّار، محمد بن الحسن، همان، ۳۰۷٫
[۱۰۴]. همان، ۱۲۷٫
[۱۰۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۶۱٫
[۱۰۶]. همان،۱/۲۴۲؛ صفّار، محمد بن الحسن، همان، ۱۵۱_۱۶۲٫
[۱۰۷]. مجله حدیث اندیشه،۱۳۹۱، ۵۳_۶۹٫
[۱۰۸]. صفّار، محمد بن الحسن، همان،۱۵۱٫
[۱۰۹]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۴/۲۷۳٫
[۱۱۰]. صفّار، محمد بن الحسن، همان، ۱۴۳ و ۲۴۰٫
[۱۱۱]. انعام/۵۹، نمل/۶۵، بقره/۲۳، فاطر/۳۸، مائده/۱۰۹، انعام/۷۳، توبه/۹۴ و ۱۰۵، رعد/۹، مومنون/۹۲، سجده ۶/، زمر/۴۶، حشر/۲۲، جمعه/۸، تغابن/۱۸٫
[۱۱۲]. جن/۲۶، آل عمران/۱۷۹٫
[۱۱۳]. صفّار، محمد بن الحسن، همان، ۱۱۱٫
[۱۱۴]. همان، ۱۰۹٫
[۱۱۵]. ابن شهر آشوب، محمد، همان، ۴/۲۵۰٫
[۱۱۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۱۴۷؛ صفّار، محمد بن الحسن، همان.
[۱۱۷]. همان، ۳۵۲٫
[۱۱۸]. ر.ک: امینی، عبدالحسین، همان، جلد ۵؛ کشّی، محمد بن عمر، همان، ۲۴۹٫
[۱۱۹]. الإمام علی بن الحسین علیه السلام ، همان،۱۲۰، ۲۲۰ و ۲۲۴٫
[۱۲۰]. صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ۱۳۳٫
[۱۲۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۰۳٫
[۱۲۲]. آل‌عمران/۱۰۱٫
[۱۲۳]. صدوق، محمد بن علی، همان، ۱۳۲٫
[۱۲۴]. همو، الخصال، ۲/۶۰۸٫
[۱۲۵]. همو، معانی الاخبار، ۱۳۳٫
[۱۲۶]. مجلسی، محمد باقر، همان، ۹۰/۸۹٫
[۱۲۷]. محتوای روایتی که پیشین از این، از سالم صاحب بیت الحکمه، ملاحظه کردید، بیانگر این نکته است.
[۱۲۸]. کشّی، محمد بن عمر، همان، ۱۷۲٫
[۱۲۹]. همان، ۲۲۹_۲۳۱٫
[۱۳۰]. همان، ۴۵۰؛ صفّار، محمد بن الحسن، همان، ۲۵۷٫
[۱۳۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۵۶٫
[۱۳۲]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۳۲۶٫
[۱۳۳]. حمیری، ابن هشام، السیره النبویه، ۱۴۷؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۲۵٫
[۱۳۴]. نباطی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، ۲/۱۶۵؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین، ۲۲۲؛ صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ۱/۲۸ و ۳۰٫
[۱۳۵]. مسعودى، علی بن حسین، إثبات الوصیه للإمام على بن أبى طالب،۲۱۰ و ۲۲۰٫
[۱۳۶]. همان، ۲۲۷٫
[۱۳۷]. همان.
[۱۳۸]. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ۲/۲۸۸٫
[۱۳۹]. ابن طاوس، سید علی، الأمان، ۶۳۲٫
[۱۴۰]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ۳۶۲٫
[۱۴۱]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۳۱۳٫
[۱۴۲]. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ۲/۵۸٫
[۱۴۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۲۰۰٫
[۱۴۴]. مفید، محمد بن محمد، همان.
[۱۴۵]. کشّی، محمد بن عمر، همان، ۷۲۸٫
[۱۴۶]. مفید، محمد بن محمد، همان، ۲/۳۲۲٫
[۱۴۷]. طوسی، محمد بن الحسن، الغیبه، ۲۸۵٫
[۱۴۸]. حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول،۴۶۰؛ کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۴۰۱٫
[۱۴۹]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ۲۴۷٫
[۱۵۰]. نجاشی، احمد بن علی، همان، ۱۱۷ و ۴۴٫
[۱۵۱]. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ۲/۳۷۰٫
[۱۵۲]. طوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، ۵۱۳٫
[۱۵۳]. طبرسی، احمد بن علی، همان، ۲/۵۲۳٫
[۱۵۴]. کشّی، محمد بن عمر، همان، ۴٫
[۱۵۵]. طوسی، محمد بن الحسن، الغیبه، ۳۵۵٫
[۱۵۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، همان، ۱/۳۲۹_۳۳۳٫
[۱۵۷]. مسعودى، علی بن حسین، همان، ۲۷۲٫
[۱۵۸]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ۲/۵۰۱؛ طوسی، محمد بن الحسن، همان، ۲۲۹٫
[۱۵۹]. همان، ۲۹۰٫
[۱۶۰]. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا علیه السلام ، ۲/۴۷۶٫

 
منابع :

قرآن کریم

ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، ۲۰ جزء در ۱۰ جلد، قم، مکتبه آیه‌الله المرعشی، ۱۴۰۴ ق

ابن أبی شیبه، ابوبکر، المصنف، تحقیق وتعلیق: سعید اللحام، الأولى،۱ جلد، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت، لبنان، ۱۴۰۹ ق

ابن أثیر، علی بن أبی الکرم،، الکامل فی التاریخ، ۱۳ جلد، نشر دار صادر، بیروت

ابن حجر، أحمد بن علی، تهذیب‏ التهذیب، المتوفى سنه ۵۸۲ ه، نشر دار الفکر، بیروت‏

ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل أبی طالب علیه السلام ، ۴ جز، مؤسسه العلامه للنشر، قم، ۱۳۷۹ ق

ابن طاوس، سید علی، الأمان، مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، ۱۴۰۹ ه.ق

ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، النجف الأشرف، ۱۳۵۶ ق

ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ ق

ابن کثیر، اسماعیل بن عمر‏، البدایه و النهایه‏، ۱۵ جلد، دار الفکر، بیروت‏، چاپ: بى تا

ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب‏، ‏۱۵ جلد، دار صادر، بیروت‏، سوم‏.۱۴۱۴ ق‏

ابوالفرج‏ الأصفهانی، علی ابن الندیم، فهرست ابن الندیم، تحقیق: رضا تجدد، بیتا، بیجا

 ابوالفرج، علی بن الحسین، الأغانی‏، تحقیق: خلیل محیی الدّین، دار الکتاب المصریه، الطّبعه الأولى ۱۳۵۸ ق

إربلی، علی بن عیسى، کشف الغمه، ۲ جلد، مکتبه بنی هاشمی، تبریز، ۱۳۸۱ ق

الإمام علی بن الحسین(علیهما السلام)، الصحیفه السجادیه، نشر الهادی، قم، ۱۳۷۶ ه.ش

امینى، عبد الحسین، ‏الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب‏، ۱۳۴۹ ش‏، ۱۱ جلد، مرکز الغدیر للدراسات ‏، ۱۴۱۶ ق‏

آل یاسین، شیخ راضى، صلح امام حسن علیه السلام ، مترجم آیت‌الله خامنه‏اى‏، آسیا، ۱۳۷۲ ق

بحرانى اصفهانى، عبد الله، عوالم العلوم و المعارف، الإمام على بن أبى طالب علیهما السلام، ۲ جلد، مؤسسه الإمام المهدی عجّل‌الله تعالى فرجه الشریف، قم‏، ۱۳۸۲ ش

ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ۲ جلد، تحقیق وتصحیح: عبد الرحمن محمد عثمان، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت، لبنان، ۱۹۸۳ م

جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ۳ جلد، دار و مکتبه هلال، بیروت، ۱۴۲۳ ق

_________________ ، الرسائل السیاسیه، چاپ دوم، ۱ جلد، دار و مکتبه هلال، بیروت، ۱۴۲۳ ق

جلال الدّین السّیوطی، عبد الرّحمن بن أبی بکر، الجامع‏ الصّغیر، الطّبعه الاولى، القاهره ۱۳۶۵ ق

 جعفریان، رسول، اطلس شیعه، انتشارات جغرافیایی ارتش، چاپ اول، ۱۳۸۹ ش

حاکم‏ نیشابوری، محمّد بن عبد اللّه، المستدرک‏ على الصّحیحین، دار الکتاب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۱ ق

حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ۱ جلد، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۰۴ ق

حمیرى معافرى‏، ابن هشام، السیره النبویه، ابن هشام‏‏، ۲ جلد، دار المعرفه، بیروت‏، بی تا

حلی، حسن بن یوسف، رجال العلامه الحلی، ۱ جلد، دار الذخائر، قم، ۱۴۱۱ ق

_________________ ، خلاصه الاقوال، ۱ جلد، دار الذخائر، قم، ۱۴۱۱ ق

ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ۱۴۱۳ ق

_________________ ، کمال الدین، دار الکتب الإسلامیه، قم، ۱۳۹۵ ق

ری شهری، محمدو دیگران، موسوعه الامام علی بن ابیطالب علیه السلام  فی الکتاب و السنه و التاریخ، ۱۴ جلد، دار الحدیث، قم، ۱۳۸۳ ش

 سامی، علی، کوشش دانشمندان و مترجمان ایرانی در راه ترجمه کتابها به زبان عربی در زمان خلفای اموی و عباسی، نشریه وحید، اسفند ۱۳۴۸ _ شماره ۷۵

سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، دار الهجره للنشر، قم، بی تا

شوشتری، قاضى نور الله‏، إحقاق الحق و إزهاق الباطل‏، ۳۴ جلد، مکتبه آیه‌الله المرعشى النجفى‏، قم‏، ۱۴۰۹ ق‏

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف، سبل الهدى والرشاد فی سیره خیر العباد، تحقیق عادل أحمد عبد الموجود و علی محمد معوض، دار الکتب العلمیه، بیروت، الطبعه الأولى، ۱۴۱۴ ق

صدوق، محمد بن علی، الأمالی، المکتبه الإسلامیه، ۱۴۰۴ ق

_________________ ، الخصال، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۰۳ ق

_________________ ، علل الشرائع، مکتبه الداوری، قم‏، بی تا بیجا

_________________ ، ‏عیون أخبار الرضا علیه السلام ‏، ۲ جلد، نشر جهان‏، تهران‏، ۱۳۷۸ ق‏

_________________ ، کمال الدین، دار الکتب الإسلامیه، قم، ۱۳۹۵ ق

_________________ ، معانی الأخبار، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۰۳ ق

_________________ ، من لا یحضره الفقیه، ۴ جلد، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۱۳ ق

صفّار، محمد بن الحسن بن فروخ، بصائر الدرجات، مکتبه آیه‌الله المرعشی، قم، ۱۴۰۴ ق

طباطبایی، سید محمد کاظم، تاریخ حدیث شیعه، تهران، سمت، ۱۳۸۲ ش

طبرسی، أحمد بن علی، الإحتجاج، نشر المرتضى، مشهد، ۱۴۰۳ ق

طبری، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، دار الذخائر للمطبوعات، قم‏، بی تا

_________________ ، المسترشد فی الإمامه، قرن چهارم‏، کوشانپور، چاپ اوّل، قم، ۱۴۱۵ ق‏

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷ ق/۱۹۶۷ م

طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، دار الثقافه للنشر، قم، ۱۴۱۴ ق

_________________ ، الغیبه، مؤسسه المعارف الإسلامیه، قم، ۱۴۱۱ ق

طیالسی، سلیمان بن داود، مسند الطیالسی، دار المعرفه، بیروت، لبنان، بی تا

عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ۲ جلد، المطبعه العلمیه، طهران، ۱۳۸۰ ق

فرامرز قراملکی، احد، روش شناسی مطالعات دینی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، مشهد، ۱۳۸۰ ش

کشّی، محمد بن عمر، رجال الکشی، مؤسسه النشر فی جامعه مشهد، ۱۳۴۸ ش

 کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیه، طهران، ۱۳۶۵ ش

 مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ۱۱۰ جلد، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ق

مسعودى، على بن حسین، إثبات الوصیه للإمام على بن أبى طالب‏‏، ۱ جلد، انصاریان‏، قم‏، ۱۴۲۶ ق

 مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، ۱۴۱۳ ق

_________________ ، الأمالی، ۱ جلد، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، ۱۴۱۳ ق

_________________ ،الإختصاص، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، ۱۴۱۳ ق

مقریزى، تقى الدین، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع‏، ۱۵ جلد، دار الکتب العلمیه، بیروت‏، ۱۴۲۰ ق‏

منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ۱ جلد، مکتبه آیه‌الله المرعشی، قم، ۱۴۰۳ ق

مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب ومعادن الجوهر، منشورات دار الهجره، ایران، قم، ۱۴۰۴ ق/ ۱۳۶۳ ش

نباطی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، ۳ أجزاء فی مجلد واحد، المکتبه الحیدریه، النجف الأشرف، ۱۳۸۴ ق 

نجاشی، أحمد بن علی، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، ۱۴۰۷ ق

محمد بن إبراهیم النعمانی، الغیبه، مکتبه الصدوق، طهران، ۱۳۹۷ ق

نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبرى، عبد الغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، الأولى، ۱۴۱۱ ق/ ۱۹۹۱ م، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان

واقدى، محمد بن سعد، ‏الطبقات الکبرى‏، ۲۳۰ ق‏، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۸ ق‏

ولوی، علی محمد و دیگران، مناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمی و نقش آنان در پیشرفت علوم مسلمانان، تاریخ در آیینه پژوهش، پاییز ۱۳۸۹ _ شماره ۲۷

هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۲ جلد، دار الهادی، قم، ۱۴۱۵ ق

هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، تحقیق عبدالله محمد درویش، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ ق

یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، کاتب. مطبعه الغرى، نجف، ۱۳۵۸ ق